بخشی از مقاله

مرگ مدرن


تاريخ مرگ مدرن:
چالز جنكز، تاريخ نگار و منتقد معماري، ديگر نظريه پرداز مهم معماري پست مدرن است وي در سال 1977 كتابي به نام زبان معماري پست مدرن به رشته تحرير درآورد. با اين وجود كتاب، جنكز روند جديد را كه ونچوري در معماري آغاز نموده بود، نام گذاري كرد و گسترش داد.
جنكز در اين كتاب تاريخ دقيق مرگ معماري مدرن را 15 ژوئيه 1972، ساعت


23/3 بعدازظهر اعلام كرد، زماني كه مجموعه آپارتمانهاي مسكوني پروت ايگو در شهر سنت لوييس آمريكا توسط ديناميت منهدم شد. جنكز بيان مي كند كه اين مجموعه آپارتمانها نماد معماري مكعب شكل و بدون تزئينات مدرن بود و بسياري از اصول طراحي آن، منطبق با اصول مطرح شده در كنگره سيام (CIAM) بود. اما به دليل آن كه زبان انتزاعي مورد استفاده در طرح اين مجموعه مدرن با آنچه سياهپوستان ساكن و نسبتاً فقير اين مجموعه به عنوان خانه قلمداد مي كردند بيگانه بود، لذا انهدام و نيستي تنها راه چاره براي پايان دادن به رنج ساكنان اين ساختمان و خود ساختمان بود.


از جمله آثار مخرب كه اين مجموعه بر شهر داشت محل تجمع فساد منطقه شده بود كه خود اين مسئله نيز از عوامل تخريب و از بين بردن مجموعه محسوب مي شده بود.
بر طبق نظر جنكز معمار نبايد خود به تنهايي ساختمان را طراحي كند، آنچه در معماري مدرن مرسوم بود، بلكه بايد همكار و مشاور استفاده كنندگان باشد.
الگوي شكل ساختمان نبايد تنها در ذهن معمار باشد بلكه بايد آن چيزي باشد كه ساكنان آينده با آن انس و آشنائي دارند و مي توانند با آن ارتباط برقرار كنند.
در اين كتاب نيز جنكز همانند سلف خود ونچوري انتقاد اصلي را متوجه ميس وندرو خصوصاً طرح هاي مكعب شكل او براي موسسه تكنولوژي ايلي نويز (IIT) در آمريكا كرد، مجموعه اي از جعبه هاي زيباي مشابه كه فاقد هويت و نوع كاربري بودند.

معماري پست مدرن
از دهة شصت ميلادي، موضوع پست مدرن در معماري به صورت يك سبك مهم مطرح شد و انتقادات زيربنايي به انديشة منطق گرا و تكنومدار معماري مدرن وارد گرديد. آغازگر اين جنبش كسي نبود مگر يكي از شاگردان لويي كان به نام رابرت ونچوري.
و.ي در سال 1996 كتابي به نام پيچيدگي و تضاد در معماري به رشته تحرير درآورد. به گفته معلم سابقش، وينسنت اسكالي، «اين كتاب مهم ترين كتاب از سال 1923 – به سوي يك معماري نوين – لوكوربوزيه است».


در اين كتاب ونچوري اصول فلسفي و جهانبيني معماري مدرن را زير سؤال برد. وي بينش تكنومدار را رد كرد و به جاي آن خواهان توجه به خصوصيات انساني و يك معماري انسان مدار گرديد. در اين كتاب نقد ونچوري عمدتاً متوجه ميس ونده رواست، زيرا كه وي تا پايان عمر نماد معماري مدرن بود و از عقايد خود در دهه هاي 20 و 30 ميلادي هيچ گاه عدول نكرد.
در جواب شعار ميس كمتر، بيشتر است ونچوري در كتاب خود بيان مي كند كه كمتر، كسل كننده است (Less is bore). از نظر ونچوري، معماري تنها تكنيك و تكنولوژي نيست، بلكه مسائل بسيار پيچيده و متضاد در ساختمان وجود دارد كه


نمي توان آنها را ناديده گرفت يا حذف كرد.
چارلز مور، ديگر معمار پست مدرن، در جواب شعار ميس مي گويد: بيشتر بيشتر است (Moore is more)، به جاي كسرگرايي و حذف صورت مسئله، بايد جمع گرايي را مورد توجه قرار داد و راه حل مناسب براي مجموعه اي از مسائل يافت. البته يك طنز زيبا و يك دوگانگي معنا در اين شعار ملحوظ است، زيرا كه مورد نام فاميل خود را در ابتداي اين شعار قرار داده است. يعني معماي ديگر اين شعار اين است كه من بيشتر هستم.


از نظر ونچوري، ساختمان ها نمي توانند همه داراي يك فرم و فلسفه باشند. ساختمان مانند يك ماشين نيست كه تنها شامل مجموعه اي از مسائل تكنولوژيكي و مكانيكي باشد. اگر براي كوربوزيه، معبد پارتنان با مجموعه اي از احجام و سطوح از پيش طراحي شده و قواعد و تناسبات رياضي نماد بوده است براي رابرت ونچوري، نه فرمول هاي از قبل تعيين شده بلكه شهرك هاي دامنة كوهپايه هاي ايتاليا، كه بر اساس نيازهاي مردم و شرايط اقليمي بنا شده، ملاك است.


ونچوري سبك بين الملل را كاملاً مردود مي داند و به جاي آن معتقد به زمينه گرايي است. يعني هر بنايي بايد بر اساس زمينه فرهنگي، اجتماعي، تاريخي و كالبدي و شرايط خاص آن سايت و ساختمان طراحي و اجرا گردد. مي توان آن را سبك محلي و يا سبك بومي نام نهاد. مدرنيست ها معماري را يك مسئله تكنولوژيك مي دانستند. تكنولوژي يك خصوصيت عام دارد و در سرتاسر جهان از قواعد و اصول يكسان تبعيت مي كند. ولي پست مدرنيست ها به معماري يك نگرش فرهنگي دارند و فرهنگ در هر منطقه اي متفاوت با ساير مناطق است.
اكنون اين سؤال مطرح است كه چه مسائلي بايد فرم (شكل به علاوه معنا) ساختمان را مشخص كند و اين فرم بايد پاسخگوي چه مسائلي باشد؟
از نظر معماري پست مدرن، اين مسائل را مي توان در موارد زير خلاصه كرد:


1-خصوصيات فرهنگي، اجتماعي. تاريخي و اقتصادي افرادي كه از آن ساختمان استفاده مي كنند؛
2-خصوصيات شهري، خيابان، ميدان، كوچه، مغازه؛
3-شرايط اقليمي، رطوبت، سرما، گرما، جنگل، صحرا؛


4-نحوه زندگي روزمره اهالي ساختمان، نيازهاي آنها، عادات آنها، طرز استفاده و پيش زمينه هاي ذهني آنها در رابطه با فرم هاي زيستي.
ونچوري سعي مي كند تا مجدداً ارتباط معماري و ساختمان ها را با هويت انساني برقرار كند. به عقيده وي، شرايط تعيين كنندة شكل ها و نمادها است. در شرايط متفاوت شكل ها و نمادها بايد متفاوت باشد. ونچوري تزئينات را رد نمي كند، بلكه تزئينات ساختمان را بخشي از خصوصيات فرهنگي و تاريخي هر منطقه مي داند كه مي تواند در ساختمان هاي جديد مورد استفاده قرار گيرد.


رابرت ونچوري در سال 1972 كتاب ديگري به نام يادگيري از لاس وگاس منتشر كرد. در اين كتاب نيز او سعي نمود كه توجه معماران را به فرهنگ مردم و خصوصيات زندگي روزمرة آنها جلب كند. وي در كتاب خود عنوان كرد كه نمادها آنهايي نيستند كه ما به عنوان قشر روشنفكر به جامعه ديكته كنيم، بلكه آنهايي هستند كه خود مردم طرح كرده اند و قابل فهم براي آنها است. وي بر اين نظر است كه سردرهاي مورد استفاده بر بالاي مغازه ها و احجام معماري عامه پسند و مطابق درك عامه آن چيزي است كه به لاس وگاس جذابيت بخشيده و بايد مورد توجه معماران قرار گيرد.


در اكثر كارهاي معماران پست مدرن مشاهده مي شود كه آنها سعي دارند تا از نشانه ها و نمادهايي استفاده كنند كه در هر منطقه مشخص كننده نوع كاربري آن ساختمان است. مانند خانه مادر ونچوري كه براي طرح آن از نمادهاي يك خانه و آنچه در غرب به عنوان خانه محسوب مي شود. استفاده شده است. بر خلاف ايدة مطرح شده در ويلاساووا خانه ماشيني است براي زندگي و يا خانة شيشه اي كمتر بيشتر اساس، در خانه مادر ونچوري ايدة خانه خانه است بيان شده.


اگر كوربوزيه در كتاب خود، به سوي معماري نوين، نگاه معماران را به اتومبيل، كشتي و به طور خلاصه به تكنولوژي معطوف داشت، ونچوري و ديگر معماران پست مدرن مي خواهند نگاه معماران را به سمت فرهنگ، تاريخ، سنت و در يك كلام آن چيزي كه هويت انسان و محيط كالبدي پيرامون آن را شكل مي دهد برگردانند.
خانة مادر ونچوري، اولين ساختمان ساخته شده به سبك پست مدرن و نماد اين معماري است. اين خانه را رابرت ونچوري براي مادرش در سال 1962 در نزديكي شهر فلادلفيا در ايالت پنسيلوانيا در آمريكا ساخت. ونچوري در طرح خود از نمادهايي همچون بام شيبدار، پنجره، قوس سردر ورودي و نشانه هاي يك خانه شمرده مي شود. هر كس در غرب، در نگاه اول، اين ساختمان را به عنوان يك خانة مسكوني تشخيص مي دهد.


پنجره ها به صورت نامتقارن طراحي شده اند. در سمت راست فضاهاي نيمه خصوصي، همچون آشپزخانه، پذيرايي و ناهارخوري قرار دارد. در سمت چپ فضاهاي خصوصي، همچون اتاق هاي خواب و حمام طراحي شده است. اين عدم تقارن و دوگانگي در چيدمان پلان، در نما توسط بام شيبدار، ديوار زير دودكش و قوس تزئيني در بالاي سردر ورودي به يگانگي و وحدت تبديل شده است. اين عدم تقارن و دوگانگي در چيدمان پلان، در نما توسط بام شيبدار، ديوار زير دودكش و قوس تزئيني در بالاي سر ورودي به يگانگي و وحدت تبديل شده است. لذا وحدت و يكپارچگي از طريق حذف المانهاي مختلف ساختمان به دست نيامده، بلكه همه تناقضات پيچيدگي هاي خانه در اين طرح وجود دارد و وحدت در عين كثرت با شامل نمودن كليه موارد موجود در بنا آمده است.


نمونه هايي از معماري پست مدرن:
خانة مادر ونچوري 1964-1962:
پس همانطوري كه در بالا ذكر شد خانه مادر ونچوري اولين نمونه، ساختمان هاي پست مدرن است و نمادهاي اولية ساختمان هاي پست مدرن به وضوح در آن ديده مي شود.

سالن غذاخوري گوردن در نيوجرسي، ونچوري،1983-1981:
اما يكي از قابل ذكرترين كارهاي ونچوري در زمينه پست مدرن سالن غذاخوري گوردن در نيوجرسي مي باشد ساخت اين بنا در سال هاي 1983-1981 صورت گرفته است. استفاده از فرم ها و حجم هاي متنوع به خوبي در اين نمونه ديده مي شود. بر خلاف فضاهاي مدرن، كه مجرد و در عين حال برخوردار از خواص مشابه اند، فضا، لبه ها و مرزها را محدود مي كند و ارتباط جز با كل از استنتاجي منطقي و تفكرگرا بهره مي گيرد، ادعا مي شود كه فضاي پست مدرن تاريخ گراست، با گذشته خود ارتباط دارد و تبديل شدني و دگرگوني پذير است.

اشتاتگالري در اشتوتگارت، جيمز استرلينگ: 1984-1977
يكي از قابل توجه ترين و شايد بهترين نمونه دو عنوانگي در معماري را مي توان در ضميمه‌ي اشتاتگالري در اشتوتگارت كار جيمز استرلينگ ديد. در اين جا مي توان ديد كه چگونه بافت شهر و موزه را به روشي جالب و كنايه آميز گسترش داده اند. آن جا كه شكل قديمي و u شكل و قصر مانند گالري قديم تكرار شده و روي يك سكوي بلند قرار گرفته است يا آكروپليسي بر فراز آمد و شد شهري. اما اين پاية كلاسيك گاراژي بسيار لازم و كارآمد را نگه مي دارد. گاراژي كه در خود كنايه اي دارد از سنگهائي كه همچون «آوار» به زمين «ريخته اند». حفره هاي حاصل، سازه اي واقعي را نشان مي دهند كه ديگر قطعات مرمر ضخيم آكروپليس واقعي نيستند و چارچوب فولادي است كه روكش سنگي خويش را تن را نگه مي دارد و طبق ضوابط تهويه‌ي هوا را ممكن مي سازد.


مي توان برروي آوارهاي كاذب نشست و در باره‌ي سادگي از دست رفته مان انديشيد، اين كه ما در دوره اي زندگي مي كنيم كه مي توانيم با مصالح زيبا و گويا ساختمان بسازيم، و اين تا زماني است كه آن ها را سطحي نگه داريم و به اسكلتي فولادي متصل. البته يك مدرنيست وجود چنين لذتي براي ما و خودش را رد مي كند، به دلايلي نظير: «اصالت مواد و مصالح»، «پيوستگي منطقي»، «صراحت و سادگي» و رانش همواري پاك سازي و تطهير.


استرلينگ بر خلاف آن ها و همانند عاشقان مورد ذكر امبراتواكو، مي خواهد ارزش ها متفاوت بيشتري را انتقال دهد. براي فهماندن ماهيت هميشگي موزه، از حالت روستايي سنتي و فرم هاي كلاسيك، شامل يك قرنيز مصري، يك پانتئون روباز و قوس هاي سنگي چند تكه اي استفاده شده است. اين ها به طريقي متعارف و با كتمان حقيقت، زيبا هستند، اما گذشته را احيا نمي كنند. چون يا تغييرات اندكي يافته اند و يا از مصالح مدرني چون بتن مسلح، ساخته شده اند. مي گويند «ما زيبا هستيم،؟ همانند آكروپوليس يا پانتئون، اما اين زيبايي بر

فريب و فن آوري استوارست». حد اعلاي اين دوعنوانگي در ورودي بنا هويداست: يك چارچوب فولادي شبيه طرح كلي معابد يوناني كه محل توقف تاكسي را نشان مي دهد و سايبان هاي فولادي مدرنيستي كه به مردم مي گويند از كجا داخل شوند. اين فرم ها و رنگ ها، يادآور دستايل اند، زباني بذات مدرن، اما با پيشينه ي سنتي خويش تلفيق شده اند. بدين ترتيب مدرنيسم با كلاسي سيسم مواجه مي شود، به حدي كه هم مدرنيست و هم كلاسيك متعجب مي شوند، البته اگر به آن ها بر نخورد. پيوستگي و هماهنگي ساده، ساده، نه در زبان است، نه در ديدگاه. مثل اين است كه استرلينگ به زبان دورگه و با برخوردهاي نه چندان آسان اش، چنين مي گويد كه ما در جهاني پيچيده زندگي مي كنيم كه در آن نه مي توان گذشته و زيبايي مرسوم را انكار كرد و نه زمان حال و واقعيات اجتماعي و فني امروزين را. استرلينگ در كشمكش ميان گذشته و حال، در حالي كه نيم خواهد وضعيت مان را بيش از حد ساده جلوه دهد، واقعي ترين زيبايي معماري پست – مدرن را تا كنون پديد آورده است.


اين واقعيت همان قدر كه به مذاق ها متكي ست، بن فن آوري وابسته است. مدرنيسم تا حدودي در توليد انبوه مسكن و ساختن شهر شكست خورد، زيرا در ايجاد ارتباط با ساكنان و مصرف كنندگان‌اش كه ممكن بود از اين سبك خوش شان نيابد و يا نفهمند كه چه مي گويد و حتي چگونه از آن استفاده كنند، ناتوان ماند. از اين رو دوعنوانگي، (تعريف اصلي پست –

مدرنيسم)، مانند ابزاري است در ايجاد ارتباط در سطوح مختلف و در زمان واحد. به واقع هر معمار پست – مدرن همانند رابرت ونچوري، هانس هولاين، چارلز موور، رابرت استرن، مايكل گربوز و آراتا ايسوزاكي، نمونه هايي اند قابل ذكر، كه نمادهاي نخبه و عامه پسند را در كارهاي شان براي دستيابي به نتايجي كاملاً متفاوت به كار مي گيرند و سبك هاي شان اساساً دورگه است. ساده بگوييم، براي مثال در اشتوتگارت نرده هاي قرمز و آبي راه پله و رنگ آميزي تند، مورد پسند جواناني است كه به موزه مي آيند، به تعبيري شبيه كاپشن ها و موهاي بلندشان است.

در معماري پست مدرن ارزش هاي احساسي و اجتماعي پيش از لرزش هاي روشنفكرانه و تحليل گرانه اهميت دارد. در واقع احساس نسبت به ارزش هاي ديگر اهميت بيشتري دارد. حدود فشارها غالباً به صورت نامشخص رها شده و اجازه داده مي شود كه فضا بدون اينكه با لبه هاي آشكار و مشخص محدود شود، بصورت نامحدود گسترش يابد.
در اين معماري از جداسازي فضائي اجتناب مي شود و سعي در راه تلفيق و چند منظوره و چند معنايي كردن اجزاء و فرم هاي معماري است.


مركز تحقيقات كازومي، مايكل گريوز، 1999-1990
از جمله نمونه هاي معماري پست مدرن مركز تحقيقات كازومي اثر مايكل گريوز مي باشد ساخت اين مجموعه در سال هاي 1999-1990 صورت گرفته است و در شهر تسوكوباي ژاپن احداث گرديده است. مصالح بكار رفته در اين مجموعه فلز، بتن مسلح و كاشي هاي رنگارنگ مي باشد. مايكل گريوز از رنگهاي گوناگون براي ايجاد نشاط در مجموعه خود استفاده كرده است.
ساختمان وسط اين مجموعه 6 طبقه شامل دفاتر و مراكز اداري اين مركز تحقيقاتي مي باشد و در ساختمانهاي جانبي آزمايشگاهي تخصصي و محل جمع آوري نمونه ها وجود دارد.

مجموعه هتل هاي والت ديزني، مايكل گريوز، 1990-1987
مجموعه هتل هاي والت ديزني كه شامل هتل دولفين و هتل قو مي باشد از ديگر ساختمانهاي ساخته شده بسبك پست مدرن مي باشد. اين مجموعه نيز توسط مايكل گريوز بين سالهاي 1990-1987 در فلوريداي آمريكا ساخته شده است. كه به ترتيب داراي 500 و 758 اتاق مي باشد. سازه) مجموعه بصورت مركب فلزي و بتن مسلح كار شده است.
اين 2 هتل روبروي هم قرار گرفته اند و ميانشان يك درياچه مصنوعي وجود دارد. در ديواره‌هاي خارجي و داخلي مجموعه از رنگهاي عامه پسند و مردمي استفاده شده است كه توجه عموم را به خود جلب كند. و روحية منطقه والت ديزني را نشان مي دهد. مجسمه هاي بزرگي برروي هركدام از دو هتل قرار دارند كه بتوان آنها را نيز از دور شناسايي كرد.

دفتر مركز پزشكي شركت هيومنا، مايكل گريوز، 1986-1982
از ديگر كارهاي مايكل گريوز كه به خوبي مي توان معماري پست مدرن را در آن ها مشاهده كرد مي توان از دفتر مركز پزشكي شركت هيومنا در لوئيس ويل كنتاكي آمريكا كه در سال 6-1982 ساخته شده و ساختمان اداره خدمات عمومي پرتلند در سال هاي 83-1980 و نيز مركز آموزش محيط در نيوجرسي(83-1980) را نام برد كه در همة اين آثار استفاده از تنوع رنگها و احجام و تزئينات عامه پسند به وضوح ديده مي شود. خصوصاً در ساختمان اداري پرتلند استفاده از رنگهاي زرد، آبي، قرمز در نماي بيروني ساختمان باعث تنوع به بافت اطراف شده است.

فروشگاه رتي، هانس هولاين، 1967
آژانس مسافرتي در وين، هانس هولاين، 1977
يكي از مهمترين معماراني كه كارهاي زيادي در زمينه پست مدرن دارد، هانس هولاين معمار اتريشي مي باشد. پس از يك وقفة سي ساله، از اواخر دهه شصت معماري اتريش مجدداً به صحنه بين الملل بازگشت. حركت نظري و عملي معماران در اين دهه و سال هاي بعد از آن در تاريخ معماري مدرن اروپا جايگاهي ويژه يافت. از دهه هفتاد مي توان رشد دو جريان معماري را به موازات هم در اتريش مشاهده كرد: جريان پست مدرن و نهضت ساختارشكني هولاين با كارهاي كوچك ولي برجسته اش چون فروشگاه رتي، جايگاه شاياني در سبك

پست مدرن يافته بود. اين در حالي است كه خود معمار همواره در مصاحبه ها و نوشته هايش مخالفت خود را با چيزي كه «قرار گرفتن در كشوي پست مدرن» مي ناميد ابراز كرده بود. با وجود اين متخصصان در اين نكته اتفاق نظر دارند كه آثار او سبك پست مدرن را غني تر كرده است. از جمله اين آثار مي توان به طراحي دفاتر يك آژانس مسافرتي در وين اشاره كرد كه هولاين به سال 1977 متقبل شد. وجه مميز اين مجموعه ايده هاي تازه در طراحي داخلي دفاتر آن بود.

معمار با طراحي پاويون، جاي دادن درختان و نخل ها در داخل و نقش بندي ديوارها آن را همانند صحنه اي آراست تا به مراجعه كننده از همان بدو ورود و به ويژه در لحظه خريد بليط احساس مسافر بودن دست دهد. هولاين به سال 1966 مي نوشت: «معماري واقعي زمانه ما در صدد است نه تنها موجوديت خويش را از نو تعريف كند، بلكه محدوده امكانات خود را گسترش دهد. همان گونه كه بسياري از فعاليتهاي خارج از موضوع ساختمان در معماري تأثير دارند. معماري و معماران نيز در طيف گسترده يا مشتغل هستند.»‌سپس در ادامه مشهورترين جملة خود را نيز ذكر مي كرد:‌ «همه معمارند و همه چيز معماري است» «صحرا» نامي كه معمار به فضاي داخلي دفتر مي دهد، نشان دهنده سعي معمار براي رفع تضادهاي فضاي دروني و بيروني است.

جنكز در سال 1980 كتاب مهم ديگري به نام كلاسيسيسم پست مدرن منتشر كرد. در اين كتاب نيز او به بسط و تبيين نظرية معماري پست مدرن پرداخت و آثار مهم معماران اين سبك را از زبان خود معماران و در غرب و ژاپن تدوين نمود.


به معماري پست مدرن «معماري پاپ» يا «معماري مردمي» هم مي گويند، چرا كه در اين معماري از احجام، تزئينات و رنگ هايي عامه پسند و جالب توجه براي عموم استفاده مي شود. بر خلاف معماري مدرن كه تنها قشر خاص روشنفكر مي تواند متوجه معاني و مفاهيم انتزاعي آن باشد.
جنكز در كتاب خود به معماران يادآوري مي كند كه «ساختمان پست مدرن داراي دوگانگي در قواعد و مفاهيم است: يكي براي قشر روشنفكر و ديگري براي عامه مردم».

ميدان ايتاليا، چارلز مور، 1979-1978
يكي از طرحهاي محوري پست مدرن، ميدان ايتاليا توسط چارلزمور، معمار فقيد و رئيس اسبق دانشكده معماري دانشگاه معروف U.C.L.A انجام شده است. اين ميدان براي ايتاليايي تباران مقيم شهر سنت لوييس در آمريكا، بين سالهاي
79-1978 احداث گرديد.
مور در طرح خود توجهي به بافت اطراف سايت كه نمادي از يك شهر آمريكايي معمولي بود نكرد. بلكه منبع الهام او در اين طرح، ميدان هاي ايتاليا و بالاخص فواره تري (1732) در شهر رم بود. در ميدان جديد، همانند ميدان هاي قديم، ساختمان، مجسمه، محوطه و خصوصاً آب و فواره به صورت يك مجموعة به هم تنيده به نمايش گذاشته شده است.
طراحي سايت پلان اين ميدان نيز حائز توجه است. مور نقشه شبه جزيره ايتاليا را برروي پلان اين ميدان پياده كرد. از آن جا كه اكثر ايتاليايي تباران شهر سنت لوييس از جزيره سيسيل هستند، لذا جزيره سيسيل در وسط اين ميدان قرار داده شد و مركز پرگار در وسط جزيره سيسيل قرار گرفت. بنابراين، در اين ميدان، مركز توجه و يا به عبارت بهتر، مركز پرگار، منطبق بر هويت و ريشه هاي قومي و فرهنگي استفاده كنندگان از اين ميدان است و طرح كالبدي بر مدار هويت مي گردد.


در شمال كشور ايتاليا، كوه هاي آلپ قرار دارد كه سرچشمة اكثر رودخانه هاي اين كشور همچون پو، تيبر و آنرو است. در اين ميدان نيز شمال نقشة ايتاليا مرتفع است و آب فواره ها از آنجا به پايين جريان پيدا مي كند.
نمايش تاريخ و گذشته به صورتي جديد و امروزي شده در اين ميدان صورت گرفته است. ستون هاي سنگي توسكان، دوريك، ايونيك و كرنتين در ميدان ايتاليا با مصالحي همچون بتن و ورق گالوانيزه اجرا شده است. در شب، نور نئون و چراغ هاي مختلف به زيبايي اين ميدان مي افزايد. مور حتي دو تصوير حجاري شده از صورت خود را همچون هنرمندان و صنعتگران دورة رنسانس، برروي يكي از ديوارهاي اين ميدان قرار داد. آب از درون اين تنديس ها به بيرون مي جهد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید