بخشی از مقاله

معلم، خلاقیت و تکنولوژی آموزشی


مقدمه:
به هر شکل ممکن وسایل ارتقای اخلاقی و اعتقادی عاملی و هنری کودکان را فراهم سازید. حضرت امام خمینی (ره)
بدون تردید بحث پیرامون ویژگیهای رفتاری و شخصیتی نوجوانان و جوانان، این پر بهاترین و پر انرژی ترین سرمایه های هر جامعه از بیشترین اهمیت برخوردار است. اما زمانی که خصیصه های شخصیتی نوجوانان را در بستر خلاقیتهای ذهنی و نوآوریهای علمی و هنری مورد ارزیابی قرار می دهیم اهمیت وارزشمندی چنین بحث و نگرشی مضاعف خواهد بود چرا که امروزه در عصر گسترش روز افزون علوم و فنون و حاکمیت صنایع و تکنولوژی برتر، مساله ای که بیش از هر چیز دیگر توجه کارگزاران جوامع صنعتی را به خود جلب کرده است نو آوریها و خلاقیتهای ذهنی و بالطبع شناسایی، هدایت و حمایت از صاحبان اندیشه های خلاق و مولد است

از سوی دیگر مطالعات انجام شده پیرامون ویژگیهای زیستی، روانی و اجتماعی صاحبان تفکر واگرا و مبتکران و مخترعان حاکی از آن است که شکوفایی خلاقیتهای ذهنی عمدتاً در دوران نوجوانی و جوانی پدیدار می گردد لذا بحث درباره جوان و خلاقیت یعنی سخن گفتن پیرامون با ارزش ترین و سرنوشت ساز ترین مفاهیم و پدیده ها در عصر ستیز علمی و حاکمیت برترین یافته ها و تکنولوژی نو.


مسلماً طرح چنین مباحث حیاتی در جامعه اسلامی ما که وارث انقلاب ارزشها و صاحب هوشمندترین نسل ها و پایدار ترین ملت هاست از اهمیت بسزایی برخوردار است، چرا که رسالت کارگزاران نظام اسلامی بالاخص دست اندر کاران تعلیم و تربیت کشور، تربیت نوجوانان و جوانانی است که وجود شان مسلح به آخرین یافته های علمی بوده، ضمن به دست گرفتن سر نخ کلاف پیچیده تکنولوژی، با ایمان و توکل به خدا و تعهد به ارزش های والای اسلامی در برابر تهاجم دشمنان چراغ به دست و لجام گسیختگیهای فرهنگی، شخصیتی مقاوم و پایدار داشته باشند.


به شاگردان خود بیاموزید از استعدادها و توان مندی های بالقوه خود استفاده کنند زیرا اگر قرار بود فقط خوش آوازترین پرنده نغمه سرایی کند سکوت مطلق جنگل را فرا می گرفت.
بشر کنونی در آغاز هزاره سوم در اوج جهش های پی در پی و تغییر در رفتارها و منش هاست که به ناچار نظام تعلیم و تربیت و فرایند یاد دهی و یادگیری را نیز تحت تاثیر قرار می دهد.
بدون تردید در استانه قرن بیست و یکم، نظام آموزش و پرورش با مشکلات متعدد و چالش های فراوان در ارتباط با جامعه، اقتصاد و فرهنگ رو به روست.


در عصری که به قول تافلر عصر دانایی است، نه تنها کالا، خدمات و سرمایه ها بین ملل مختلف دنیا به آسانی به گردش در می آید، بلکه افکار و دانش بشری آسان تر و بی حد و مرز تر از گذشته مبادله می شود.
در عصری که دوران انفجار دانش و اطلاعات لقب گرفته و توسعه علم و دانش و تکنولوژی رشد شتابانی یافته است، آموزش و پرورش این عصر نیم تواند نسبت به این تحولات بی تفاوت مانده، رویکرد مناسبی نداشته باشد.

رویکردهای آموزش و پرورش:
برای آموزش و پرورش در عصری که شرح آن رفت دو رویکرد می تواند مطرح باشد:
1 ) رویکرد اول این است که اهداف آموزشی و پرورشی در فرایند یاد دهی و یادگیری محدود و رسالت و ظرفیت های مادی و انسانی آن منحصر به انتقال یک سلسله آموزش های علمی و تجربی کلاسیک و رسمی به فراگیران شود.
2 ) رویکرد دوم این است که نگاهی عمیق تر و ژرف تر به رسالت تعلیم و تربیت داشته باشیم و انسان را موجودی دارای ابعاد زیستی، روانی، اجتماعی و در حال رشد تلقی کنیم که پر از استعدادهای ارزشمند است و زمانی همه استعدادهای او محقق و شکوفا می شود که همه ابعاد معنوی، جسمی، ذهنی، عاطفی و اخلاقی او به صورت یک پارچه و هم آهنگ مورد توجه قرار گیرد.
بدیهی است که نگاه اول به تعلیم و تربیت، نگاهی سطحی، یک بعدی و غیر کار آمد است که موجب هرز رفتن همه منابع انسانی و مادی در مسیر امر جزئی یاد دهی می شود.
معلم نقش اصلی را در این فرایند بر عهده دارد و دانش آموز به عنوان ابزاری در اختیار او قرار می گیرد تا اطلاعاتی را یک سو به انبار ذهن وی منتقل کند و نگاه دوم نگاهی حکیمانه و عمیق به رسالت تعلیم و تربیت است که هم هدف را وسیع تر و اساسی تر می داند و هم فراگیران را نقش آفرین می شناسد و ارتباط بین معلم و شاگرد را نیز ارتباطی دو سویه و متقابل تلقی می کند.


پر واضح است که آموزش و پرورش کنونی در قرن بیست و یکم و تعلیم و تربیت، معاصر سعی در پرداختن به رویکرد دوم دارد، چرا که می خواهید یادگیری و آموزش در زندگی انسان ها، به ویژه کودکان و نوجوانان، ارزش معنا داری داشته باشد و فراتر از یادگیری و یاد دهی به بازسازی شخصیت و توانمندی های فراگیران و نوسازی اندیشه آنان بپردازد تا آموزش به فرهنگ توسعه انسانی تبدیل گردد.


از این جهت، هم برای مواجهه با چالش ها و هم برای تحقق اهداف تعلیم و تربیت در دوران جدید، همه صاحب نظران تعلیم و تربیت بر این باورند که هر چه سریع تر باید در نگرش ها و روش های کنونی آموزش و پرورش دگرگونی های اساسی به وجود آید.
در بعد نگرش باید اهداف بلند تر، عمیق تر و اساسی تر را برای آموزش و پرورش ترسیم کرد که فراتر از سواد آموزی باشد، و از این روست که کمیته بین المللی آموزش در قرن 21 یادگیری را بر 4 ستون استوار می داند:


- آموزش برای یاد گیری به عنوان اولین گام؛
- آموزش برای عمل کردن؛
- آموزش برای زیستن؛
- آموزش برای هم زیستی مسالمت آمیز با دیگران.
طبیعی است که وصول به اهداف مذکور نمی تواند با روش های سنتی و ناکار آمد گذشته همراه باشد. بنابراین، تغییر و اصلاح روش ها نیز از مهم ترین مسائل ضروری در آموزش و پرورش کنونی است.
همراه شدن با عصر اطلاعات و عقب نماندن از قافله علوم و فنون بشری نیازمند مرکبی به نام تکنولوژی و فناوری اطلاعات و ارتباطات است.
امروز تکنولوژی و فناوری جزئی از زندگی انسان ها شده است. هر انسانی که می خواهد کاری را انجام دهد، همواره سعی دارد که آن را با اطلاعات و آگاهی بیش تر، با شیوه های مناسب تر، با زمان و هزینه کم تر یا کار آمدی بیش تر انجام دهد. فناوری و تکنولوژی این امکان را فراهم می کند که انسان بتواند هدف خود را بهتر، سریع تر و کار آمد تر محقق سازد.
تکنولوژی و فناوری غیر مادی:
تکنولوژی و فناوری، ارتباط انسان را با انسان و انسان را با محیط تسهیل می کند و ارتقا می بخشد.


بر خلاف تصور بسیاری، تکنولوژی فقط در ماشین و ابزار خلاصه نیم شود. دستگاه ها و ماشین های پیش رفته و رایانه های غول آسا را تکنولوژی مادی و فیزیکی گویند. ولی تکنولوژی و فناوری غیر مادی و نرم افزاری نیز وجود دارد که کاربرد آن ها کم تر از تکنولوژی مادی و فیزیکی نیست. چه کسی می تواند نقش عقاید، افکار روش های برنامه ریزی و روش های آموزشی و تربیتی، اداری و سیاسی را در تحقق اهداف فراگیران و در تسهیل و تسریع و تعمیق و ارتقای یادگیری نادیده بگیرد؟ تکنولوژی و فناوری یک راه و یک روش مشخص و تک بعدی نیست. بلکه هر مهارت و دانش علمی و تدبیر مناسب که فرد را در رسیدن به هدف کمک کند و وصول به مقصد و هدف را تسهیل و تسریع و ارتقای بخشد، خود یک فناوری است.


از این رو می توان گفت که تکنولوژی و فناوری با فرهنگ انسان و جامعه ارتباط مستقیم دارد و تکنولوژی جزئی از فرهنگ است و اصولاً هر فرهنگی تکنولوژی و ابزار مربوط به خودش را به وجود می آورد و نگرش ها، مدیریت ها، تکنیک ها و ابزارها همه تحت تاثیر فرهنگ جوامع انسانی اند.
تکنولوژی امری خنثی نیست که هر جامعه ای با هر فرهنگ و هر توانایی بتواند از آن استفاده یک نواخت کند، بلکه هر جامعه ای تکنولوژی و فناوری خاصی را انتخاب می کند که به فرهنگ و امکانات او بستگی دارد.
تکنولوژی و فناوری به یک قشر و صنف خاص هم اختصاص ندارد. این طور نیست که فقط عالمان و اندیشمندان، مخترعان و متفکران و پژوهشگران نیازمند تکنولوژی و فناوری باشند. یک کشاورز يا یک صنعتگر هم می تواند برای افزایش محصول خود و ارتقای کیفیت آن، از فناوری و تکنیک خاصی استفاده نماید تا محصولی بهتر، مرغوب تر و ارزان تر عرضه کند.
حتی سیاسیون و صاحبان قدرت نیز می توانند برای جذب آرای بیش تر، مقبولیت و محبوبیت بیش تر و تسخیر دل ها و نظرها از نوعی فناوری و تکنیک در روش های کلامی و غیر کلامی خود استفاده نمایند که فضای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی جامعه را به نفع خود تغییر دهند. تکنیک و فناوری در سخنوری، نوع استخدام واژگان، تنظیم فرکانس صدا، شیوه های جذاب در انتقال پیام و نفوذ کلام و بیان، به کارگیری تکنیک خاص در شیوه نگارش و به کار گیری الفاظ جذاب و ادبیات شیوا و مسحور کننده، خود نوعی تکنولوژی و فناوری است.


استفاده از روش ها و مهارت های غیر کلامی، الگو سازی و ارائه منش و شخصیت قابل قبول و هم آهنگی در گفتار و رفتار، رعایت ادب و اخلاق و حرمت گذاری و اعتماد سازی، از فناوری های موثر در ارتقای فرایند تعلیم و تربیت به شمار می رود.
نحوه و تکنیک برخورد انسان با انسان، انسان با جامعه، احترام نمودن در برابر بی حرمتی ها، تواضع در برابر خود خواهی ها، آرامش در برابر عصبیت ها و پرخاشگری ها نیز، نوعی فناوری در تعامل انسانی است که موجب تحول عمیق درونی و اصلاح انسان ها و توسعه و تعمیق روابط انسانی می شود.


در روایت است: کافر و زندیقی هر روز بر سر پیامبر «ص» هنگام عبور از کوچه خاکستر می ریخت، اما پیامبر به جای پرخاش و توهین که جز به افزایش کینه او منجر نمی رشد شیوه دیگری انتخاب می کند. روزی که چنین حادثه ای تکرار نمی شود، پیامبر سراغ او را می گیرد و متوجه بیماری او می شود. به عیادت وی می رود و احوال او را جویا می شود. به کار گیری این فناوری ارتباطی در تعامل انسانی، انقلابی در روح و جان آن فرد به وجود می آورد و کینه اش را به شعله عشق مبدل می سازد. او پیامبر را در آغوش می گیرد و مسلمان می شود.
پس معلوم می شود تکنولوژی و فناوری فقط منحصر به استفاده از ابزار و ماشین ها و دستگاه های پیچیده نیست، بلکه اصلاح نگرش ها، برداشت ها، هدف گذاری ها و هم چنین اصلاح روش ها، برنامه ها و امور اجرایی در ابعاد مختلف نیز خود جزء فناوری و تکنولوژی محسوب می شود و آموزش و پرورش قبل از این که به تکنولوژی و فناوری مادی همچون دستگاه و ابزار و ماشین ها، تسهیل و تسریع و ارتقای یادگیری و کار آمدی فراگیران نیازمند باشد

به تکنولوژی و فناوری های غیر مادی در همه عوامل موثر در تعلیم و تربیت اعم از کتاب، مواد درسی، معلم، روش های آموزشی و کلاس داری و تعامل بین آموزش گران و فراگیران نیازمند است که فکر می کنم این جلسه و این همایش باید به این مهم بیش از تکنولوژی ابزاری تکیه نماید و بدون نفی و طرد تکنولوژی و فناوری های سخت افزاری و فیزیکی، بیش ترین اهتمام خود را در اصلاح شیوه های سنتی و ناکار آمد خود در مواد درسی، روش کلاس داری و تعامل معلمان با فراگیران به عمل آورد.


متاسفانه روش های آموزش در ایران مشکلات فراوانی دارد که عدم تجدید نظر و اصلاح نکردن آن ها، منجر به هرز رفتن امکانات مادی و سرمایه های انسانی و معنوی می شود.
ویژگی نظام آموزشی سنتی :
در نظام آموزشی سنتی دانش آموز به مدرسه می رود تا علم و دانشی را که در مدرسه وجود دارد به دست آورد. یعنی مطالب دسته بندی شده و کلیشه ای از معلم به شاگرد به صورت یک سویه منتقل می شود.


در این نظام، فراگیرنده به طور فعال و خلاق درصد یادگیری نیست. آموزگار فعال مایشاء است. حافظه بیش ترین و فعال ترین نقش را در جریان یادگیری دارد.
آموزش کاملاً مستقیم است. معلم تنها عامل و منبع یادگیری است. دانش آموز در سوال و پرسش ترس و اضطراب دارد. در جریان یادگیری مشارکت نیم کند. از اعتماد به نفس کم تری برخوردار است.
تفاوت های فردی نادیده گرفته می شود. محتوا و شیوه های آموزشی بر مبنای تحفظ است و منجر به خلاقیت ذهنی دانش آموز نمی شود.


در جایی خواندم: روزی در یکی از کنگره های خوارزمی دانشجوی فعالی را به عنوان دانشجوی خلاق معرفی می کنند و این که توانسته همه فرمول های ریاضی را حفظ کند. گویا راه جدیدی برای حفظ کردن فرمول ها به کار بسته بود. یکی از محققان خارج از کشور در این خصوص اظهار تاسف کرده و گفته بود شما با فکر و ذهن خود کاری می کنید که استعمار انگلیش با مردم هند کرده است.


وی گفته بود چرا چنین روشی تبلیغ می شود؟ امروزه که کامپیوتر همه مسائل ریاضی و محاسبات را انجام می دهد نباید این محاسبات را از مغز و فکر انسان خواست، بلکه آن چه مهم است روش ها و برنامه های جدید برای ترکیب اطلاعات و بهدست آوردن نتایج جدید و مهم چگونگی بهره برداری مفید از اطلاعات است نه حفظ کردن آن ها.


خلاقیت :
خلاقیت یک فرآیند ذهني است که در فرد معين و در یک زمان مشخص دیده می شود و مستلزم بهره گیری از نوع خاصی از جریان فکری است که گیلفورد آنرا تفکر واگرا می نامند تفکر واگرا تفکری است متفاوت از جریان های فکری موجود، صاحبان این گونه تفکر عموماً از استقلال شخصیت، آزاد اندیشی و اعتماد به نفس قوی و از شیفتگی خاص به موضوعات مورد علاقه خود بر خوردارند.فرد خلاق کسی است که فکری نو و متفاوت ارائه دهد. بالطبع احساس گریز از کانال بندیهای مشخص ذهنی، همنوا نبودن با دیگران و استقلال طلبی و آزاد اندیشی می تواند پایه های تراوش تفکر خلاق و خلق آثار نو را فراهم آورد.
نوجوانان و جوانان در سایه حفظ تعادل شخصیت و استقلال اندیشه می توانند با آرامش خاطر فرصت کنجکاوی، کشف محیط و طرح فکری نو را بیایند.
برای اینکه نوجوانان و جوانان از شخصیت مستقل و متعادل و متعادلی که جوهره شکوفایی وجود و خلاقیتهای ذهنی است برخوردار گردند باید زمینه های تلاش و حرکت آنها را به تناسب رشد شخصیت و تحول ذهنی شان فراهم نموده و موانع پیشرفت آنان را بر طرف کرد.
از آن جا که در زندگی نوجوانان و جوانان که از ویژگی های شخصیتی بسیار ظریف و حساس برخوردارند و موانع متعدد، فشارها و ناکامیهای مکرر موجبات سستی و تزلزل در پایه های شخصیت در حال رشد آنها را فراهم می سازد و اعتماد به نفسشان را کاهش داده احساس خود ارزشمندی ایشان را تضعیف می کند.
می بایست از رها نمودن نوجوانان در میان انبوه مشکلات اجتماعی و فشارهای اقتصادی حتی الامکان اجتناب ورزید.
به جای مواجه نمودن و تطبیق دانش آموزان واقعیت های اجتماعی شایسته است به ویژگی های شخصیتی آنها توجه داشته باشیم و فرصت های لازم را برای اندیشه آزاد و مستقل، رشد شخصیت و شکوفایی خلاقیتهای ذهنی آنان فراهم آوردیم چه به سازمانی که نوجوانان با میل و علاقه شخصیتی و استقلال اندیشه در معرض مسائل و عضلات اجتماعی قرار می گیرند خودشان را متعهدانه در حل مسائل جامعه سهیم می دانند.


ویژگی نظام آموزشی خلاق :
در نظام آموزشی خلاق و پویا دانش پژوه به مدرسه می رود تا مهارت ها و توانایی های بالقوه خود را به فعلیت در آورد. یاد گیرنده در فرآیند یاد گیری، فعال و درگیر است، چون یاد گیری از علائق و خواست ها و ادراکات او آغاز می شود. لذا باید محیطی فراهم کرد که دانش آموزان و فراگیرنده در آن محور باشد نه معلم و مربی.


باید توجه کرد که آموزش دهنده و معلم، نقش راهنما و تسهیل کننده یادگیری را به عهده دارد و باید تلاش کند استقلال یاد گیرنده و نقش او را در یادگیری افزایش دهد. معلم تنها منبع یادگیری نیست بلکه یکی از منابع به شمار می رود. در این نوع یاد گیری همه مواد درسی به صورت کامل در اختیار دانش آموز قرار نمی گیرد بلکه سر فصل ها و عناوین به صورت غیر مستقیم و مبهم ارائه می شود و از دانش آموز خواسته می شود که اطلاعات پراکنده و مبهم را مانند معما مرتب و سازمان دهی نماید.


در این شیوه چون به دانش پژوه اعتماد به نفس و جرات بیان و سوال و اظهار نظر داده می شود، ضطراب او کاهش می یابد. به او اجازه انتقاد داده می شود و در نتیجه قوه خلاقه و نو آوری او رشد می کنند. کلاش برایش خسته کننده نمی شود و بازدهی کلاس ها بالا می رود.
ضرورت توجه به روش های فعال آموزشی:


پس نظام های آموزشی در عرصه جدید ناچارند وضعیت خود را از حالت سنتی و ناکار آمد به نظام خلاق و پویا تبدیل نمایند. یکی از مهم ترین دلایل انتخاب روش فعال، افزایش حجم اطلاعات و دانش بشری است. در هر لحظه و ثانیه به اطلاعات بشر در زمینه های گوناگون افزوده می شود. سرعت تغییر علم و افزایش اطلاعات، سرعتی سرسام آور است.


طولی نمی کشد که یافته های تکنولوژیک پر زرق و برق دیروز را باید در موزه های کهنه امروز جست و جو کرد و به نمایش گذاشت. آیا با این وصف می توان اطلاعات را از طریق کتب درسی به دانش آموزان، آن هم از طریق روش های سنتی منتقل کرد؟ یکی از مهم ترین راه ها که می بایست به جای انتقال انبوه اطلاعات به مغز و حافظه افراد مورد توجه قرار گیرد، آموزش روش یاد گیری به یاد گیرنده است.


یعنی به فراگیران آموزش داده شود که چگونه یاد گیری کنند، چگونه با مسائل برخورد کنند، چگونه توانایی حل مساله و گشودن گره ها و معضلات را در خود پرورش دهند و این خود مستلزم به کار گیری روش های فعال در برنامه ریزی درسی و آموزشی است.
مهارت فکر کردن :
یکی از روش های فعال آموزشی، تفکر کردن و آموزش مهارت تفکر به فراگیران است. تفکر از جمله مسائل مهمی است که از دیرباز همواره ذهن اندیشمندان را به خود مشغول کرده است. فرهنگ و تمدن بشری و جوامع مدیون تفکر است. تفکر است که انسان را از سایر موجودات جهان آفرینش متمایز می کند. از زمان سقراط و ارسطو تا عصر حاضر درباره تفکر و ماهیت و مراحل آن بحث های زیادی شده است.
تفکر و تعقل در اسلام نیز جایگاه بسیار رفیع و ویژه ای دارد، به نحوی که گفته می شود تفکر ساعته خیر من عبادت سبعین سنه، یک ساعت تفکر از هفتاد سال عبادت بهتر است.
تفکر باید محور آموزش و پرورش باشد. روش های آموزش و پرورش باید مبتنی بر جریان تفکر باشد و از مهم ترین فناوری ها و تکنیک های آموزشی، ایجاد مهارت تفکر، آموزش هنر فکر کردن و روش فکر کردن و اندیشیدن است. هر روشی که بهتر از روش های دیگر کودک را وادار به اندیشیدن کند بهتر و ارزشمند تر است. خلاقیت اصولاً محصول تفکر است.


خلاقیت عبارت از کشف روابط میان اشیا و امور آشنا و مانوسی است که تا زمانی مجهول بوده است. همه مردم در عصر نیوتن و قبل از آن با ماه و ستاره و خورشید آشنا بودن ولی رابطه یا جاذبه ای که نیوتن، بین اجرام و اجسام یافت بر آنان معلوم نبود. این ذهن خلاق نیوتن بود که توانست عناصر معلوم و مانوس را در زمینه یا قالبی تازه و نامانوس قرار دهد و به واقعیات جدیدی برسد و خلاقیت فکری چیزی جز این نیست و بر خلاف پندار نا آگاهان، خلاقیت مبنای خارق العاده ندارند.
دانشمند خلاق تنها کاری که می کند این است که مواد معمولی و مانوس را به طرز جدیدی مورد استفاده و عمل قرار می دهد. بنابراین می توان گفت که تفکر اساساً خلاق است.


برنامه ریزی آموزشی خوب و معلم خوب کسی است که با ایجاد اوضاع و شرایط و احوال مناسب، عناصر فکری ایده آل و مواد فکری مناسب را برای دانش آموزان فراهم و تفکر خلاق را در آنان تسهیل کند.
البته فکر به خودی خود ارزشی ندارد بلکه ملاک ارزشمندی آن مشکل گشایی است. فکر، پاسخی است که انسان به مشکلات خود می دهد و این پاسخ متضمن راه حل مساله است و از این رو زمینه فعالیت انسان را هموار می سازد، فکر ، موانع عمل را از میان بر می دارد. با تفکر راهی برای رفع مانع می یابیم. بنابراین فکر راهنمای عمل است. فردی که در برابر مشکلات به تفکر دست می زند آدم جدید می شود. نیروی جدیدی کسب می کند و با قدرت به مقابله با مشکلات می پردازد.
بدین جهت باید نظام آموزشی هم هنر و مهارت فکر کردن را بیاموزد و هم زمینه های تفکر و تعقل را رشد دهد و ارتقا بخشد. البته توفیق در این امر مستلزم آن است که به دانش آموز اجازه داده شود فکر کند، نظر دهد، سوال و پرسش نماید و حتی خلاف عرف نظر دهد و مورد تمسخر هم قرار نگیرد و این و نوع تفکر همان تفکر واگراست که می تواند راه های جدید و نوینی را در مسیر شکوفایی عقل و اندیشه فراگیران بگشاید.
نو آوری و ابداع نیازمند فرو ریختن قالب های فکری قبلی و نظم های تحمیلی ذهنی است. انسان هایی می توانند واجد نوآوری و دستاوردهای جدید باشند که قبل از سامان دهی آموخته های قبلی خود، اندیشه و تفکر خود را از نظم های تحمیلی گذشته بر هانند و آزاد سازند و به دنبال سازمان دهی جدید متناسب با دستاوردهای جدید باشند و گرنه فکر کردن براساس انتظارات مشخص و هم سو با نظام های فکری قبلی یعنی رشد تفکر همگرا و هم سو با وضع موجود، نیم تواند مول زایندگی و آفرینند گی باشد.
جان دیویی در کتاب «دمکراسی و آموزش و پرورش » در اهمیت پیوند تفکر و آموزش گوید: دانش و آموزشی که با تفکر پیوند نخورد، مرده، جامد و مانع تفکر است و کسی که ذهنش را با چنین دانشی پر کند هیچ گاه از تفکر مستقل بهره مند نخواهد بود. دانش بدون تفکر بزرگ ترین دشمن تفکر است و به آسانی شخص را به خود بینی و نخوت و کوته نظری می کشاند.

رابطه خلاقیت با آزادی فراگیران:
برای رشد تفکر واگرا در عرصه تعلیم و تربیت طبعاً باید به فراگیران اطمینان و آرامش و جرات و آزادی در اظهار نظر داد. آزاد گذاشتن دانش آموز و نوجوان برای پرورش ایده و افکار و کندو کاوهای ذهنی، از چشمه های جوشان خلاقیت است.


روش های تربیتی ما نباید بر محور قیمومیت بر شاگردان باشد. باید شرایط لازم را برای خود راهبری و خود آموزی نسل جوان فراهم کرد. خلاقیت هرگز با زور و اجبار نمی شود، هم چنان که یک غنچه را به زور نیم توان به صورت گل در آورد و شکوفا کرد، بلکه باید زمینه های رشد آن را فراهم نمود.
روسو معتقد است که هدف آموزش و پرورش، آزادی برای کشف طبیعت کودک و انسان است، چون با آزادی است که انسان به خلاقیت، استقلال، اعتماد به نفس، سعه صدر و نیک اندیشی و بزرگی روح دست می یابد و تربیت درونی همانا تحقق تمامیت خود توسط خویشتن است.
در اعتقادات اسلامی نیز در آموزش مقدس ترین و متعالی ترین مفاهیم، اجبار و اکراه وجود ندارد و گفته می شود: لا اکرا فی الدین بلکه زمینه های انتخاب صحیح را با آگاهی برای فراگیران فراهم می سازد تا خود انتخاب کنند: انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً.
البته قایل بودن به آزادی انتخاب در فراگیران هرگز به معنای رها کردن مسئولیت تعلیم و تربیت نیست، بلکه باید محتوای آموزشی و نوع روش های معلمان و مربیان به نحوی باشد که بتواند فراگیران را به آن درجه از آگاهی و اطلاعات صحیح برساند و عوارض و عواقب هر انتخاب را آن چنان ترسیم نماید تا انگیزه های درونی، اقناع عقلی و پذیرش قلبی، او را به راه سعادت و خیر و فلاح و رستگاری سوق دهد و وی را قادر سازد که استعداد های نهفته درونی را آشکار کند، رشد دهد و تقویت نماید.
آلبرت اینشتین یکی از کسانی است که جو انعطاف ناپذیر، خشک و کاملاً منضبط مدارس آلمانی را که در آن جا تحصیل می کرد به شدت نقد می کند. او در یکی از یادداشت هایش چنین چنین می نویسد : «بدون تردید یک معجزه است که با وجود روش های جدید آموزش، هنوز علاقه و میل بعضی از افراد به بازرسی از بین نرفته است. این گیاه کوچک و ظریف علاوه بر تحریک، به آزادی نیاز دارد. اگر تحرک و آزادی وجود نداشته باشد این گیاه پژمرده خواهد شد و بی آن که حتی شکست خورده باشد خواهد مرد.واقعاً این اشتباهی بس عظیم است که فکر کنیم می توان لذت دیدن و جست و جو کردن را با اختیار و تلقین حس وظیفه شناسی بنا کرد. این اجبار در من چنان تاثیر هول انگیزی گذاشت که پس از پایان امتحانات نهایی ام فکر کردم دیگر هرگز در طول عمرم به مسائل علمی نخواهم پرداخت.»


همه می دانید که اینشتین کودکی کند ذهن و کم رو بود. او در مدرسه آن قدر ضعیف بود که وقتی پدرش از مدیر او پرسید : آلبرت برای چه حرفه ای مناسب است ؟ مدیر جواب داد : آلبرت هرگز در کاری موفق نمی شود. ولی وقتی او در سن 15 سالگی مدرسه خشک و بی روح آلمانی را ترک کرد، در انستیتو پلی تکنیک زوریخ ثبت نام نمود. این مدرسه روشی انسان گرایانه داشت و به نیاز افراد برای کنجکاوی علمی بها می داد و در آن جا بر حفظ کردن کم تر تاکید می شد.


او بیش تر به کار علمی و آزمایشگاهی و تحقق می پرداخت و بین معلم و دانش آموز روش مباحثه حاکم بود. این شیوه روح و استعداد های خلاق او را زنده کرد، به طوری که در اواخر عمرش چنین گفت : «بی تردید مدرسه پلی تکنیک تاثیر زیادی بر من گذاشت. من از آن روح آزاد منشانه معلمین و دلگر می های ساده آن ها که خود را یک اقتدار بیرونی نمی دانستند، ممنونم.»


در حقیقت یک روش خوب در مدرسه، یعنی تلفیق آموخته های نظری با کار کارگاهی و آزمایشگاهی و رابطه درست و صحیح معلم و شاگرد، توانست چنان تحول عظیمی در او ایجاد کند که نظریه نسبیت را در فیزیک ارائه کرد.

دیدگاه شهید مطهری :
شهید مطهری در پرورش قوه ابتکار و نوآوری در انسان هر گونه روش های متکی بر حافظه گرایی و حافظه سنجی را نفی می کند و در کتاب «تعلیم و تربیت اسلامی» می نویسد : هدف معلم باید بالاتر از این باشد که مغز فراگیران را به صورت انباری تلقی کند برای ریختن معلومات و اطلاعات در آن، بلکه هدف معلم باید این باشد که نیروی فکر متعلم را پرورش دهد و قوه ابتکار را در او زنده کند. او معتقد است در تعلیم و تربیت اسلامی باید مجال و فرصت تفکر و اندیشیدن به دانش آموزان داده شود تا به فکر کردن ترغیب شوند.
چون در تفکر، گذشته از نتیجه ای که دانش آموز از فکر کردن می گیرد، فکر خود را هم رشد می دهد و بدین جهت نقش معلم را در تعلیم و تربیت، نقش فعال مایشاء نمی داند و معتقد است روش آموزشی معلم نباید این گونه باشد که فقط از بیرون یک سری علوم و اطلاعات را به درون ذهن و جان متعلم وارد کند. بلکه می گوید در درون انسان استعدادها، قوا و نیروهای مستعد و فراوانی وجود دارد و درون انسان مانند تنوری پر از هیزم و چوب است و کار معلم این است که آتشگیره ای را از خارج بیاورد و فقط جرقه و کبریت بزند تا استعداد های وجودی انسان شعله ور شود و نیازی به آتش ریختن درون جان کودک نیست.


لذا شهید مطهری معتقد است نظام آموزشی خوب آن است که به انتقال حداقل های ضروری به ذهن دانش آموزان اکتفا نماید و روش معلم است که باید با استفاده از این علوم انتقالی و آن استعدادهای ذاتی انسان و با به کار گیری قوه تفکر و استدلال و استنباط خود فراگیران فرایند آموزش و یادگیری را ارتقا بخشد.


همان گونه که ملاحظه شد تفکر جوهره خلاقیت است و استعداد خلاقیت نیز در درون همه انسان ها توسط خداوند به ودیعت نهاده شده است. شاید در گذشته فکر می شد که خلاقیت موروثی است اما دانشمندان حدود 30 سال است که اثبات کرده اند قوای خلاقه در همه افراد وجود دارد. پس هر کس با آموزش خلاق و پشتکار کافی می تواند به خلاقیت برسد و تفکر و اندیشیدن می تواند بهترین زمینه برای شکوفایی این استعداد باشد.


وقتی از نیوتن سئوال می شود که چگونه توانسته در اکتشافات خود بر دیگران پیشی گیرد؟ جواب می دهد : «از طریق اندیشیدن همیشگی درباره پدیده ها.» پس هم در انسان ها استعداد خلاقیت وجود دارد و هم می توان با تکنیک های خاص و فناوری مناسب، خلاقیت ها را در افراد پرورش داد و شکوفا نمود. البته مسلم است که هیچ آموزشی نمی تواند افراد معمولی را به اینشتین یا ادیسون یا نیوتن تبدیل کند، ولی این نظریه هم درست نیست که محدودیت های ژنتیکی مانع ظهور افراد خلاق و آموزش خلاقیت می شود، بلکه می توان با آموزش های درست و برنامه های مناسب، خلاقیت ها را رشد داد.
پرهیز از تقلید اندیشه ها :
تقلید و گپی برداری از اندیشه ها مهم ترین آفت خلاقیت است و روش های آموزشی نباید فراگیران را به تقلید و گپی برداری و استنساخ بکشاند.
«امانوئل کانت» در کتاب« تعلیم و تربیت» ترجمه جناب آقای دکتر شکوهی گوید. «اکتساب و تقلید از اندیشه ها باعث بار آمدن دانشمندان ساختگی می شود که دانش در آنان رشد نکرده، بلکه ظاهر شان را به لعابی اندوده اند. به همین دلیل است که گاهی به افراد تحصیل کرده ای بر می خوریم که فهم و درک کمی دارند.»
«روسو نیز می گوید :» باید از آموختن اندیشه ها خود داری کنیم، چون اقتباس کننده از اندیشه دیگران می شویم و این یک دام است.» در کتابی از یونسکو با عنوان اقدام یک پارچه در زمینه آموزش صلح و حقوق بشر آمده : «وظیفه آموزش و پرورش صرفاً انتقال فرهنگ گذشته به نسل جدید نیست بلکه فراهم ساختن شرایطی است که نسل جدید خود فرهنگ و تجربیات نسل بزرگ را بازسازی کند و از نو در فرایند باز آفرینی و به سازی آن بکوشد.»


پیوند برنامه های در سد با زندگی فراگیران :
از مهم ترین مسائل در ارتقای یاد گیری و ایجاد انگیزه درونی برای یادگیری، مساله پیوند مواد درسی با زندگی فراگیران است. مواد درسی باید اولاً با زندگی کودکان ارتباط تنگاتنگ داشته باشد نه این که مملو از یک سری مواد انتزاعی غیر قابل فهم باشد. ثانیاً معلمان باید در هنگام تدریس، مواد درسی را با زندگی عملی روزانه فراگیران مرتبط سازند.


بزرگ ترین اشتباه و ضعف آموزش و پرورش این است که مربی احوال خود را با کودک اشتباه بگیرد و افق دید خود و کودک را یکسان ببیند. مواد درسی برای مربی روشن و پیش پا افتاده است اما در نظر کودک بیگانه، مجهول و تاریک است. به نظر معلم مواد درسی، عادی و ساده و بدیهی است اما به چشم کودک غریب و پیچیده و قابل تردید است. پس باید در هنگام آموختن سعی نماید با مرتبط ساختن مواد درسی به زندگی کودک، جذابیت و شیرینی خاصی به آموزش ببخشد.نکته مهم تر این که علاوه بر تدریس مواد درسی از عکس العمل و حالات و رفتار فراگیران غفلت نورزد.


برنامه درسی نباید اصل قرار گیرد و کودک فرع شمرده شود. مبداء و محور آموزش و پرورش، کودک است و معلم توانا و شایسته کسی است که هنگام تدریس، چگونگی واکنش کودک را در برابر مواد درسی مورد مطالعه دقیق قرار دهد و در هر مرحله از درس مطابق این واکنش ها نقشه فعالیت مرحله بعد را نیز بکشد. رعایت این شیوه نیز جزئی از روش های آموزش خلاق و نوعی از فناوری آموزشی است.


متاسفانه در مدارس کنونی، معلمان می کوشند تا اطلاعات وسیع و پراکنده را از دل فرهنگ ها، دائره المعارف ها، اطلس ها و تاریخ ها بیرون بکشند و به ذهن کودکان تحمیل کنند.
این گونه افراد دانش را با اطلاعات آشفته اشتباه می کنند، چون دانش، چاره جویی و تدبیری است که شخص هنگام برخورد با مسائل زندگی می کند، ولی این ها به جای آن که کودکان را با مسائل زندگی روبه رو کنند و به چاره جویی و تدبیر بکشانند، آنان را وادار به فراگرفتن شرح و وصف چاره جویی ها و تدبیرهای پیشینیان می نمایند. کودکان به جای آن که دانش بیاموزند، شرح دانشوری های گذشتگان را می آموزند. عوض آن که خود برای کسب موفقیت تلاش کنند، به فراگرفتن و بازگویی موفقیت های گذشتگان اکتفا می نمایند.


عوض آن که خود سلاح به دست گیرند و به مقابله با مشکلات بروند، به ربودن و انبار کردن غنایم اتلاف می پردازند و گمان می رود که کار مدرسه و تعلیم و تربیت فقط انتقال میراث فرهنگی گذشتگان به نسل نو می باشد و از دستاوردهای روز و مشکلات حال و آینده غفلت می شود. لذا باید دانست دانش نظری محض که با فعالیت های عملی کودک ارتباط نباید، نه تنها سودی ندارد بلکه زیاد بار نیز می شود.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید