بخشی از مقاله

معماري مدرن

مباني معماري مدرن، كه سبكي غالب و جهانگير در سده بيستم ميلادي بوده، ريشه در تحولاتي كه خاستگاه آن شهر فلورانس در شمال ايتاليا در حدود چهارصدسال پيش از ظهور معماري مدرن بوده است.
بررسي معماري مدرن بدون توجه به زمينه هاي فكري و اجتماعي مدرنيته و تحولات متعاقب آن، همانند انسان گرايي، علم مداري، دين پيرايي، روشنگري و انقلاب صنعتي، امري ناقص و ابتر خواهد بود. هر يك از اين تحولات در پيشبرد تفكر ذهني مدرن و جهان مدرن نقش اساسي و تعيين كننده داشته است و معماري مدرن حاصل و نمود كالبدي چهار سده اخير است.
بخش حاضر شامل چهار فصل است كه در فصل اول مدرنيته و زمينه ها و خصوصيات آن تبيين شده است. پس از آن در سه فصل، معماري مدرن و زيرمجموعه هاي آن در سه دوره معماري مدرن اوليه، متعالي و متأخر مورد بحث و شرح قرار گرفته است.


جهان مدرن در مقابل دنياي كهن، منظر متفاوتي از هستي عرضه مي دارد كه برخاسته از باورهاي عقلي و انسان مداري است. در جهان مدرن، داوري هاي ارزشي بر اساس اين باورهاي جديد تعريف مي شود. شروع چنين تفكري از زماني است كه انسان به عنوان محور سنجش تمام ارزش ها مطرح گرديد. از زماني كه توجه به ذهن و تفكر به عنوان مباني ارزيابي پديده هاي جهان مطرح شد، باور به عقل – كه در اين دوره جانشين تفكرات ذهني و روحاني دوران قرون وسطا گرديد – انسان را به عنوان نماينده عقل و انديشه، محور همه چيز قرار داد. انسان مداري، كه بعدها مبناي شكل گيري جامعه مدرن شد، ريشه در همين جايگزيني دارد.


دكتر هاشم آغاجري، استاد تاريخ، در تعريف مدرنيته چنين بيان مي دارد:
«چارچوب معناي مدرنيته به عصري گفته مي شود كه انسان در آن به عنوان فاعل شناسي و اقتدار به گونه اي خود بنياد همه عالم و آدم را تبديل به آبژة معرفتي و اقتدار خود مي كند. به عبارت ديگر مدرنيته به مثابه يك دوران تاريخي به عصري مي گويند كه اومانيسم (انسان گرايي) به معني فلسفه كلمة ظهور پيدا مي كنند... .


در اين دوران بشر مبناي همه چيز مي شود و طبيعت و جهان اخلاقي و روابط قدرت، علم و تكنولوژي خاستگاه بشري پيداغ مي كند و همچنين در خدمت بشر قرار مي گيرد. طبعاً مدرنيته به اين معني نوعي گسس از دوران ماقبل مدرن – كه عصر مسيحي اروپا است و در محور و مركز عامل خداي مسيحي قرار داد و همه ارزش ها به خداوند و مسيح و تجسد تاريخي و خارجي اروپا يعني كليسا ارجاع داده مي شود – است. در دروان ماقبل مدرن، نظام ارش گذاري و اخلاقي و تمام نهادها و ساخت هاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و خانوادگي مبتني بر چنين انگارة خدامحورانه اي از عالم آدم است. مدرنيته به عنوان يك دوران تاريخي، عصر انسان محوري است و در مقابل نگاه سنتي ماقبل خودش قرار دارد كه عصر كليسا محوري يا خدامحوري است».


در اينجا لازم است تفاوت بين دو واژة مدرنيته و مدرنيسم تبيين شود. مدرنيته وضعيت و حالتي است كه در تاريخ اتفاق افتاده و نوعي نگرش به هستي و زندگي است، ولي مدرنيسم ايدئولوژي و بنا به رويكردي، فهم مدرنيته از خودش است.


اكثر فلاسفه مدرن بر اين نظر هستند كه آغاز عصر مدرن با پيدايش انسان گرايي و خردگرايي دوره رنسانس در قرن 15 ميلادي در شمال ايتاليا همراه بوده است. از اين دوره است كه جهان بيني انسان غربي تغير جهت داده و از آسمان به سمت زمين متوجه شده است. اين تغيير جهان بيني و بينش فكري چنان گسترده و فراگير بود كه باعث واژگوني بسياري از باورهاي ذهني شد و تفسير و قرائت جديدي از اصول و چارچوب هاي هنري، مذهبي، علمي، فلسفي، سياسي، تكنيكي، اجتماعي و فرهنگي ارائه گرديد.


اگرچه مذهب رنسانس همان مذهب قرون مسطي مسيحي است، ولي سردرها و تناسبات معابد بت پرستان يوتان و روم باستان برروي كليساهاي رنسانس نمايش پيدا كرد. براي كشيدن تصاوير و ساختن مجسمه هيا حضرت مسيح و قديسان نيز بت هاي يونان باستان الگو قرار گرفت. كتاب ويتروويوس به نام در باب معماري در ده جلد در سال 1520 زير نظر رافائل، به ايتاليايي ترجمه شد. اين كتاب مورد توجه بسيار زياد معماران رنسانس قرار گرفت.


خصوصيات اصلي عصر رنسانس را يم توان در انسان گرايي، واقع گرايي و خردگرايي خلاصه كرد. رنسانس آغاز انسان گرايي و اعتقاد به انسان و توانايي هاي او است. فرد و فردگرايي در عصر رنسانس اهميت پيدا مي كند و هنرمند و اثر هنري به نام هنرمند داراي ارزش مي شود. نام هنرمندان و انديشمندان غيرمذهبي در جامعه مطرح مي گردد. اين نگرش به انسان با بينش قرون وسطايي كه انسان را موجودي گناهكار و رانده شده از بهشت تلقي مي كرد كه بايد كفاره گناهان خود را پس دهد به كلي متفاوت است.


خردگرايي ديگر خصيصه عصر رنسانس است. در اين دوره با گسترش مدارس غيرمذهبي، فلسفه، ادبيات، هنرهاي آزاد، فنون جنگي، ورزش، تاريخ و خصوصاً تاريه عصر كلاسيك تندريس مي شود. در هنر و معماري، احجام اوليه مانند مكعب، استوانه، كره و هرم اهميت پيدا مي كند زيرا اين اشكال قابل درك و استنباط توسط ذهن انسان هستند و هيچ گونه ابهامي در مورد آنها وجود ندارد. تناسبات رياضي، همگوني و تقارن كه در هنر كلاسيك يونان و روم باستان اهميت داشت مجدداً در دوره رنسانس واجد ارزش بسيار زياد مي شود. كليساهاي عصر رنسانس كاملاً متقارن در نما و پلان هستند، چنانچه اگر انسان در مركز كليسا بايستد، از طرف چهار طرف منظره اي مشابه و بدون ابهام مشاهده مي كند. لذا عنوان شده كه در هنر رنسانس ذهن انسان در مرگز پرگار است.


در طي چهار قرن – شازندة، هفده، خجده و نوزده – كه تغييرات زيبنايي در جهان بيني دنياي غرب پديد آمد بينش انسان غربي نسبت به خود و جهان پيرامون به طور اساسي دگرگون شد. بايدها و نبايدها و مقدسات و نامقدسات جهان سنت زير سؤال رفت و به جاي آن هستي ها و واقعيات و كاركردها و عملكردهاي دنياي مدرن جايگزين شد و علم لاهوتي تبديل به علم ناسوتي گرديد. لذا همه امور محسوس مضووع شناخت شد. زمين شناسي، اقيانوس شناسي، زيست شناسي، روان شناسي، جامعه شناسي و غيره به صورت موضوعاتي درآمد كه به طور پيوسته و نظام مند مورد تحقيق و تفحص قرار گرفت. علم و شناخت به صورت غايت انسان مدرن درآمد.


تأكيد بر قوه تفكر انسان، واقعيات عيني، كشف قوانين طبيعت و تجربه و آزمايش باعث پديد آوردن شرايطي شد كه علم و به تبع آن تكنولوژي به سرعت رشد و توسعه يافت. هر تحقيق و پژوهشي باعث اختراع و اكتشاف جديد شد كه آن نيز به نوبة خود پدديه ها و ابداعات جديدتري را به دنبال داشت.


در سال 1769 ماشين بخار توسط جيمزوات (1819-1736) در انگلستان احتراع شد و طليعة انقلاب صنعتي و تكنولوژي مدرن ظهور كرد. استفاده از نيروي بخار به عنوان نيروي محركه، توان و قدرت بي اندازه براي توسعة صنايع ايجاد كرد. توليد خانگي و كارگاهي در مقياس خرد و محلي به سرعت تبديل به توليد انبوه در كارخانجات با استفاده از قدرت ماشين و انرژي گرديد. از اولين نمونه هاي كارخانجات مدرن مي توان از نخ ريسي، پارچه بافي، ابزارآلات، مكصالح ساختماني و وسايل حمل و نقل مانند كشتي سازي و راه آهن نام برد.


اولين خط آهن در انگلستات در سال 1825 احداثق شد. تا سال 1840، هشتصد كيلومتر راه آهن و تا سال 1850، شش هزار كيلومتر راه آن در انگلستات كشيده شد. اولين كشتي بخار در سال 1807 در آمريكا ساخته شد و در سال 1840 اولين كشتي بخار از اقيانوس اطلس عبور كرد. تلگراف در سال 1844 و تلفن در سال 1876 اختراع شد. در سال 1879 توماس اديسون (1931-1847) چراغ برق را اختراع كرد. كارل بنز (1929-1844) اولين اتومبيل با سوخت بنزيني را در سال 1885 اختراع نمود.


صنايع مربوط به ساختمان نيز به سرعت پيشرفت كرد. صنعت شيشه سازي در نيمة دوم قرن هيجده گسترش بسيار يافت. در سال 1806 جام هاي شيشه يا به ابعاد 5/2×7/1 متر توليد شد. آسانسور در اواسط قرن نوزده در نيويورك اختراع شد. توليد تيرآهن، فولااد و سيمان در طي قرن 19 در كليه كشورهاي غربي رشد بسيار داشت.
از تبعات انقلاب صنعتي، رشد سريع شهرنشيني بود. صنعتي شدن كشاورزي و اخداث كارخانجات در اطراف شهرها و همچنين ارائه خدمات جديد در شهرها باعث جابه جايي جمعيت گرديد و ساكنان عمدتاً كشاورز در روستاها به عنوان نيروي كار روزانه كارخانجات در شهرها شدند.


تغييرلات زيربنايي در شهرها فقط تغييرات جمعيتي و اجتماعي نبود، بلكه شهرها از نظر كالبدي نيز به كلي دگرگون شدند. پيشرفت تسليحات جنگي باعث از بين رفتن برج ها، دروازه ها و خندق ها در اطراف شهرها و همچنين در اطراق مقرهاي حكومتي شد.
شايد بتوان اذعان نمود كه هيچ پديده اي در تاريخ شهرسازي، چه در اروپا و چه در ساير نقاط جهان به اندازه اتومبيل بافت و كالبد شهرها را تغيير نداده است. اتومبيل مقياس شهرها را عوض كرد. مجاورت محل كار با محل زندگي، متراكم بودن ساختمانها در مركز شهرؤ كوچه هاي مباريم با مقياس انساني و مراكز محلات همه از بين رفت و مقياس انساني به مقياس اتومبيل شد.


مدرنيته، نهادهاي مدرن و ساختمان هاي جديد را هم با خود به داخل شهر همراه آورد، موزه، نمايشگاه، بيمارستان، شهرداري، دادگستري و پارلمان.
1-6- اولين ساختمان هيا مدرن
از اواخر قرن هيجدهم ميلادي، به تدريج توليدات جديد صنعتي وارد امور ساختماني گرديد. در ابتدا اين توليدات براي احداث پل ها، كارخانجات، تأسيسات بندگاهي، سيلوهاي گندم، بناهاي عمومي و سپس ساختمان هاي مسكوني مورد استفاده رقار گرفت.


پل رودخانه سورن (1779-1775) در انگلستان يكي از اولين نمونه پل هايي است كه با مصالح مدرن، يعني تير چدني احداث شد. اين پل داراي سي متر دهانه و پانزده متر ارتفاع بود كه در زمان خود دستاورد بزرگي محسوب مي شود. پل ساندراند (1796-1793) كه آن هم در انگلستان و با تيرهاي چدني ساخته شد، بيش از دو برابر پل قبلي، يعني هفتاد و دومتر، دهانه داشت و بالاخره پل معلق كليفتون (1836) در بريستول انگلستان با 214 متر دهانه ساخته شد.


اسكلت فلزي به عنوان سازه ساختمان براي اولين بار در يك كارخانه ريسندگي در شرازبري در انگلستان (97-1796) مورد استفاده قرار گرفت. در اين ساختمان ديوارهاي خارجي، آجري و باربر بودند و از تير و ستون هاي چدني براي سازه داخلي استفاده شده بود. متعاقب آن يك كارخانه ريسندگي در هفت طبقه بندي بين سال هاي 1801-1799 در سالفورد انگلستان احداث گرديد. طول ساختمان 46 متر و عرض آن 14 متر بود. در اين ساختمان ديوارهاي خارجي باربر بودند و ستون هاي چدني در دو رديف در وسط ساختمان، بار تيرهاي چدني را تحمل مي كردند.


اولين نمايشگاه بين المللي در هايدپارك شهر لندن در سال 1851 ميلادي برگزار شد. ساختمان عظيم قصر بلورين (Crystal Palace) توسط جوزف پاكستن براي اين نمايشگاه طراحي گرديد. مي توان گفت كه اين ساختمان اولين اثر معماري با مصالح كاملاً مدرن، يعني آهن و شيشه، بود كه اجزاء به صورت پيش ساخته در كارخانه توليد و در محل نصب شدند. اگرچه پوشش سقف بنا به صورت سنتي يعني با قوس نيم دايره اجرا شد.


مساحت اين ساختمان با 71500 متر مربع زيربنا، بزرگترين ساختمان ساخته شده تا آن زمان بود. در اين ساختمان انواع و اقسام گل ها و گياهان از اقصا نقاط جهان براي بازديد مشتاقان انگليسي به نمايش گذاشته شده بود. اين قصر كه در سيدنهم هيل مجدداً تحداث شده بود، در سال 1936 به صورت اتفاقي در اثر آتش سوزي از بين رفت.
نمايشگاه مهم بين المللي ديگري در شهر پاريس در سال 1889 به مناسبت يكصدمين سال انقلاب كبير فرانسه برگزار شد. دو بناي مهم به نام هاي برج ايفل و تالار بزرگ ماشين در اين نمايشگاه جلب توجه مي كرد. برج ايفل توسط گ.ستاو ايفل، مهندس راه و ساختمان، طراحي و اجرا شد. اين برح تمام فولادي يا 330 متر ارتفع، يلندترين ساختمان ساخته شده تا آن دوره محسوب مي شد. برج ايفل به صورت نمادي از صنعت و تكنولوژي جديد و نويد دهنده شكوفايي عصر مدرن بود.


بعد از پايان نمايشگاه، بسياري از هنرمندان، ادبا و متفكران، كه بيشتر عقيده به شيوه هاي تاريخي و معماري داشتند ، خواستار برچيده شدن اين هيولاي تكنولوژيك از ميان بافت تاريخي شهر پاريس شدند. ولي اين بنا باقي مانده و هم اكنون به صورت نماد شهر پاريس و كشور فرانسه درآمده است. برج ايفل يكي از پرجاذبه ترين ساختمان هاي مورد توجه جهانگردان در جهان است و سالانه بيش از شش ميليون نفر از اين برج ديدن مي كنند.


ساختمان تالار ماشين نيز ذر نوع خود بي نظير بود. اين ساختمان براي نمايش آخرين و جديدترين انواع ماشين آلات و توليدات صنعتي طراحي شده بود. مصالح به كار رفته در اين ساختمان تماماً مصالح جديد، يعني شيشه و فولاد، بود. دهانة وسط اين بنا با خرپاي فولادي به طول 115 متر پوشيده شده بود كه خود ركورد استثنايي در صنعت ساختمان در اين زمان بود. مهندس معمار اين ساختمان فرديناند دوترت و مهندس سازة آن كنتيمين بود.


ساختمان هاي اشاره شده در فصل قبل تحولات بسيار گسترده اي در مزنيه ساختمان سازي به وجود آورد و راه را براي به كارگيري مصالح و تكنولوژي جديد باز نمود. ولي بايد توجه داشت كه معماري مدرن به صورت يك مكتب معماري با مبانب نظري مدون و ساختمان هاي ساخته شده بر سااس انديشه مدرن از اواخر قرن 19 ميلادي شكل گرفت. خاستگاه اين معماري در آمريكا شهر شيكاگو و در اروپا شهر پاريس، برلين و وين بود. دوره زماني معماري مدرن اوليه (Early Modem Architecture) از نيمه دهة 1880 تا اوايل جنگ جهاني اول، يعني سال 1914 بود.


2-1-مكتب شيكاگو
شيكاگو در اواخر قرن نوزده مركز خطوط راه آهن ‌و ارتباط بيت شرق و غرب آمريكا بود. همچنين اين شهر مركز تجاري مهمي به شمار مي آمد و از سال 1885 ميلادي، فعاليت شديد اقتصادي و به تبع آن اجراي ساختمان هاي تجاري و اداري آغاز شده بود. با توجه به اين كه آتش سوزي سال 1871 بيشتر قسمت هاي اين شهر را از بين برده، لذا زمينه براي تحولات جديد آماده بود.


در طي دو دهة آخر قرن نوزدهم، اولين نمونه هيا ساختمان هاي مدرن به دور از هرگونه تاريخ گرايي و تزئينات در شهر شيكاگو ساخته شد. در طي اين مدت ساختمان هاي بلند مرتبه با اسكلت فولادي. ديوار غيرباربر و پنجره هاي وسيع براي اولين بار احداث گرديد.


در اين زمان در شيكاگو تعدادي مهندسان سازه و معمار جوان وجود داشتند كه عمدتاً تحصيل كرده اروپا و شهرهاي شرق امريكا همچون بوستون و نيويورك بودند. اولين مهندس مطرح در اين مكتب، ويليام لي برون جني تحصيل كردة مدرسة هنر و توليدات در فرانسه بود. وي به عنوان مهندس سازه، دفتر مهندسي و معماري خود را در سال 1868 در شيكاگو تأسيس كرد. او در سال 1869 كتابي به نام اصول و عمل در معماري (Principial an Practices in Architecture) به رشته تحرير درآورد.


شركت آدلر و ساليوان (Adler and Sullivan) ديگر شركت مهم در مكتب شيكاگو محسوب مي شد. لويي ساليوان، معروف ترين معمار اين سبك، يكي از مديران اين شركت بود. وي مدتي محدود و به صورت ناتمان در دانشگاه N.I.T در بوستون بود. وي مدتي محدود و به صورت ناتمام در دانشگاه M.I.T در بوستون و مدرسة هنرهاي زيباي پاريس تحصيل كرد و در اين بين مدتي در دفتر جني كار كرد. ساليوان ساختمان هاي بلند مرتبه متعددي در شيكاگو، نيويورك، سنت لوئيس و بوفالو در چارچوب مكتب شيكاگو طراحي نمود.
وي براي اولين بار شعار فرم تابع عملكرد (Form Follows Function) را كه از شعارهاي محوري معماري مدرن است، مطرح كرد.
وي از تزئينات به صورت محدود برروي مساختمان هيا خود استفاده كرد و در اين زمينه تحت تأثير نهضت هنر نو در اروپا بود. ولي در كتاب خود به نام صحبت هاي كودكستاني 1901 (Kindergarten chats)، استفاده از هرگونه تزئينات در ساختمان را رد كرده بود.


روش هاي طراحي، اجرايي و اصول نظري اين معماران، كه به نام مكتب شيكاگو شهرت يافت و مي توان آن را منشور اوليه ي معماري مدرن محسوب كرد، به قرار ذيل است:
1-استفاده از اسكلت فولادي براي ساختار كل بنا؛
2-نمايش ساختار بنا در نماي ساختمان؛
3-عدن تقليد از سبك هاي گذشته؛
4-استفاده بسيار اندك از نزيينات؛
5-استفاده از پنجره هاي عريض كه دهانه بين ستونها را مي پوشاند.


ساختمان هاي مكتب شيكاگو در ساير شهرهاي بزرگ و صنعتي آمريكا به صورت الگو مورد توجه قرار گرفت. در شهرهايي همچون نيويورك، بوستون، فيلادلفيا، پيتسبورگ، ديترويت و كليولند تعداد زيادي ساختمان بلندمرتبه به تأسي از مكتب شيكاگو احداث شد.


اگرچه عمر مكتب شيكاگو از دو دهه فراتر نرفت، ولي از چند جهت اين مكتب حائز اهميت است. نخست آن كه پيشرفت تكنولوژي و استفاده از تكنيك ها و مصالح جديد ساختماني مانند اسكلت فلزي، شيشه اي وسيع، انرژي برق، تأسيسات مركزي و اسانسور، مقتضيات جديد را در معماري ايجاب مي كرد كه براي اولين بار در مكتب شيكاگو اين مقتضيات تدوين و به مورد اجرا گذاشته شد.


دوم آن كه، احداث ساحتمان هاي مرتفع با اسكلت تمام فولادي براي اولاين بار در شيكاگو صورت گرفت. تا قبل از آغاز مكتب شيكاگو، از چدن به عنوان ستون در ساختمان استفاده مي شد. چدن در مقابل كشش، برش و تنش مقاومت فولاد را ندارد. سوم آن كه، اين سبك با گسترة جهاني بود كه در آمريكا آغاز شد. براي اولين بار معماران آمريكايي به جاي پيروي از اروپاييان، خود باني سبك جديدي در معماري بودند. معماران اروپايي همچون آدولف اوس و موربوزيه و همچنين جنبش فوتوريست ها به تحسين اين نوع معماري پرداختند و تحت تأثير آن قرار داشتند.


به تحقيق بايد عنوادن نمود كه برج سازي به شيوة مدرن – چه از نظر ساختار و چه از جهت نما – كه شاخصه معماري مدرن است، در شهر شيكاگو شكل گرفت.
ولي با پايان جنگ جهاني اول و نياز شديد به ترميم خرابي هاي حنگ و توليد انبوه ساختمان، گرايش به سمت معماري مدرن افزايش يافت. لذا با استفاده از تكنولوژي روز، مصالح مدرن، پيش ساختگي، عملكردگرايي و دوري از سبك هاي پر زرق و برق تاريخي مورد توجه قرار گرفت. در اين دوره، معماري مدرن به عنوان تنها سبك مهم و آوانگارد در غرب مطح شد و دامنة نفوذ آن به صورت يك سبك جهاني، در اقصا نقاط گيتي گسترش يافت.


يكي از موضوعات كليدي و بسيار مهم در دوره مدرن متعالي مسئلة صنعت، توليدات صنعتي و تكنولوژي بود. تمامي معماران صاحب نام در اين دوره به نوعي با مسئله تكنولوژي درگير بودند. عده اي مانند والتر گروپيوس، ميس ونده رو و كوربوزيه سعي در قطع كردن وابستگي هاي معماري مدرن به گذشته و تاريخ گرايي داشتند. به جاي آن، آنها خواهان جايگزيني تكنولوژي و عملكرد به عنوان منبع الهام معناري شدند. گروهي ديگر مانند هوگو هرينگ، فرانك لويدرايت و آلوارآلتو خواهان استفاده از امكانات مدرن براي رسيدن به يك معماري همگون با طبيعت بودند.


بعد از حنگ جهاني اول، مدرسه بيشتر به سمت طراحي صنعتي و فرم هاي مكعب شكل ساده گرايش يافت. در سال 1924، گروپيوس در يك يادداشت به نام هنر و تكنولويك وحدت جديد اعلام موضع كرده و در آن تفكر و بينش غالب در مدرسه را تبيين نمود. وي تكنولوژي و توليدات صنعتي، زيبايي و هنر وجود دارد. لذا از مصالح مدرن در ساختمان و طرح هاي توليدات صنعتي در اين مدرسه به دور از هرگونه تزئينات و تنها با نمايش عملكرد ذاتي آن استفاده مي شد. از نظر وي و ساير همفكران او، زيبايي هواپيما در پرواز، لوكوموتيو در حركت برروي ريل و دستگيره و دربازكردن در است.


در همين سال گروپيوس به لحاظ فشارهاي سياسي مجبور شد كه مدرسه را به شهر دسوا منتقل كند. وي در اين شهر در سال هاي 26-1925 ساختمان مدرسه باهاس را طراحي و اجرا كرد. بر سردر اين مدرسه عبارت فرم تابع عملكرد نصب شد كه نشانه اهميت عملكردگرايي و توجه به عملكرد فرم بود. چنانچه مي مي نويسد: «يك ساختمان مدرن بايد به دور از هرگونه تحريف هاي زائد و بي مورد و هرگونه تزئينات و جزئي گرايي باشد و جهان مكانيكي و جابه جايي سريع معاصر را منعكس كند.» گروپيوس عملكردهاي مختلف مدرسه، همچون كلاس هاي درس، دفاتر آموزشي، خوابگاه دانشجويان و كارگاه ها را در ساختمان هايي با كالبدهاي متفاوت جاي داد.
گروپيوس تا اواخر عمر خود به نقش و اهميت صنعت در زندگي مدرن و معماري مرتبط با آن معتقد بود. وي در سخنراني خود در شيكاگو در سال 1965 براي انجمن معماران چنين بيان مي دارد:


«امروزه معمار ديگر ارباب صنايع ساختماني نيست. بهترين صنعتگران رهايش كرده اند و او تنها برروي تلي از آجرهاي شكل نيافته جامانده و از ضريه عظيم صنعتي شدن بي خبر است. معمار اگر رفتار و اهدافش را براي مقابله با وضعيت تازه اصلاح نكند، ناچار به واگذاري نقش خود به مهندسين و مردان علم و سازندگان است».


ديگر رئيس مهم اين مدرسه و معمار نامدار اين قرن ميس ونده رو بود. كارهاي اوليه وي تحت تأثير كارل فردريك شينكل (1841-1781) معمار نئوكلاسيك آلماني بود. ولي ميس به تدريج و خصوصاً بعد از جنگ جهاني اول به سمت معماري مدرن گرايش پيدا كرد و تا آخر عمر به اصول نظري و كالبدي معماري مدرن وفادار ماند. بدون شك ميس ونده رو را مي توان استاد ممتاز به كارگيري مصالح مدرن، مانند شيشه و فولاد، دانست. احجام مكعب شكل و سادة او عمدتاً با شيشه و فولاد پوشش مي شدند. ساختمان هاي وي بدون استفاده از هرگونه ترئيناتي، به زيباتريم شكل ممكن مصالح مدرن و معماري مدرن را به نمايش مي گذاشتند. وي در سال 1921 ماكت يك آسمانخراش را ساخت كه ديوارهاي خارجي آن فقط با شيشه پوشش شده بودند. كاري كه شايد در آن زمان امكان اجراي آن مشكل بود، ولي اكنون شاهديم كه اكثر ساختمان هاي بلندمرتبه در سراسر جهان عمدتاً و گاهي منحصراً با شيشه پوشش مي شوند.


پاويون آلمان در نمايشگاه بارسلون در سال 1929، تبحر وي را در زمينة نوآوري در معماري نشان داد. طراحي استادانه فضاها، پلان آزاد، استفاده از مصالح در نهايت زيبايي و كيفيت اجرا و جزئيات بسيار دقيق و ماهرانه در اين پاوين به نمايش ذگذاشته شده است.
ميس نيز همچون سلف خود گروپيوس، مجبور به ترك آلمان و مهاجرت به آمريكا شد. وي در آمريكا رئيس دانشكدة معماري دانشگاه فني ايلي نويز شد و يك سايت جديدي براي دانشگاه در سال 1939 طراحي نمود. او مكعب هاي زيباي خود را در سراسر سايت براي عملكردهاي مختلف با شيشه و فولاد اجرا كرد.


ميس ونده رو نظر خود را در برلين در مورد صنعت در سال 1924 چنين بيان مي كند: «اگر ما موفق شويم كه صنعت را جلو بريم، تمام مسائل اقتصادي، اجتماعي، تكنولوژيك و هنري حل خواهد شد». اين گفتة ميس از طرف معماران پست مدرن در دهة شصت و هفتاد شديداً مورد انتقاد قرار گرفت.


ساختمان هاي ميس ونده رو از دهة سي ميلادي تاكنون در غرب و سرتاسر جهان به صورت الگويي براي ساختمان هاي بلندمرتبه اداري، دولتي و تجاري درآمده است. يكي از دلايل آن برگزاري نمايشگاهي است كه در سالر 1932 در موزة هنرهاي معاصر نيويورك برگزار شد. اين نمايشگاه به كوشش فيليپ جانسون و هنري راسل هيچكام برپا شد. آنها نام اين نمايشگاه را سبك بين المللي گذاردند. در اين نمايشگاه طرح هاي معماران نامدار مدرن و بالاخص ميس وندره رو عرضه شد و عنوان سبك بين لبملل به صورت يكي از مشخصه هاي معماري مدرن مطرح شد.


بر اساس نظريه فكري اين سبك، ساختمان بايد فاقد هرگونه خصوصيات منطقه اي، شهري، محله اي و آب و هوايي باشد، همان گونه كه توليدات صنعتي مانند اتومبيل، هواپيما، يخچال، راديو و ديگر توليدات فاقد خصوصيات منطقه يا هستند. همان راديويي كه در پايتخت هاي اروپايي مورد استفاده قرار مي گيرد، مي تواند در روستاهاي آفريقايي نيز مورد استفاده باشد.
اين گفتة معروف ميس ونده رو كه كمتر بيشتر است (Less is More) – يعني ساختمان بايد فاقد هرگونه تزئينات و اجزاي اضافه باشد – مشخصة سبك ميس ونده رو در نهايت سبك بين المللي بود.


كوربوزيه در دهة بيست ميلادي دو كتاب بسيار مهم به رشته درآورد كه اولي را مي توان منشور بينش مدرن در معماري و رومي را منوشر بينش مدرن در شهرسازي محسوب نمود.
كتاب اول وي بهخ نام به سوي يك معماري نوين در سال 1923 در پاريس منتشر شد. در اين كتاب، مؤلف توجه معماران را به فن آوري مدرن جلب مي كند. او كار معماران را با حرفة مهندسين مكانيك مقايسه كرده و بيان مي دارد كه صنعت ساخت وسايل حمل و نقل مانند هواپيما، اتومبيل، قطار و كشتي در اثر تحولات سريع تكنولوژي به كلي دگرگون شده، ولي ساختمان سازي هنوز در چارچوب فنون گذشته باقي مانده و نظريه پردازان معماري به دنبال تقلبد از سبك هاي گذشته هستند. در اين كتاب كوربوزيه استفاده از تيرآهن و بتن و پيش ساختگي را مسير آينده معماري تلقي مي نمايد. وي عنوان مي كند كه براي پرهيز از انقلاب اجتماعي، بايد با استفاده از تكنولوژي جديد به صورت گسترده براي اقشار مختلف جامعه خانه سازي كرد.


كتاب دوم كوربوزيه به نام شهر آينده در سال 1924 در پاريس انتشار يافت. وي در اين كتاب نيز سعي نمود كه توجه معماران و شهرسازان را از گذشته به سمت آينده معطوف كند. كوربوزيه شهرهاي آمريكا، بالاخص نيويورك و شيكاگو با آسمانخراش هاي مرتفع و خيابان هاي چندطبقه، را بسيار تحسين كرد و آنها را به عنوان الگوي آينده شهذهاي اروپا و ساير نقاط جهان معرفي كرد. وي رشد سريع جمعيت در شهرهاي بزرگ اروپا مانند پاريس، لندن و برلين را در كنار نيويورك از سال 1800 تا 1910 مطرح مي كند. بر اساس آمار، جمعيت در اين شهرها بينه پنج تا بيست برابر افزايش يافته است. وي تنها راه حل شهرهاي آينده را باندمتربه سازي و پيش ساختگي مي داند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید