بخشی از مقاله

مقايسة تطبيقي داستان حضرت زكرياء(ع) و حضرت يحيي(ع) در قرآن و أناجيل أربعه


داستان زندگي و تعاليم حضرت زكرياء(ع) و يحيي(ع) يكي از داستانهاي مشترك ميان قرآن كريم و أناجيل اربعه مي باشد كه اگرچه بصورت مختصر و كوتاه در هر دو كتاب طرح شده، ولي نكات عبرت آموز و جنبه‌هاي تربيتي و سازندة آن در هر دو كتاب به حدي فراوان است كه ضمن تقويت زمينه هاي صلح و همزيستي ميان پيروان اديان توحيدي مي تواند چراغ پرفروغي فرا راه ديدگاه پيروان اسلام و مسيحيت در جهت تحكيم بنيانهاي مشترك عقيدتي قرار دهد.


انجيل لوقا، زكريا (ع) را به عنوان كاهني يهودي و بسيار درستكار و مجري احكام الهي با جان و دل مي داند كه در ايام پيري توسط فرضتة خدا به ولادت يحيايي نبي بشارت داده شد. قرآن كريم نيز، زكريا را به نبوت و وحي وصف نموده كه علاوه بر دريافت بشارت ولادت اعجاز آميز ولادت يحيي در كهنسالي توسط وحي، كفالت و سرپرستي مريم مقدس(س) را نيز بر عهده داشته است. در اناجيل اربعه وظيفة يحيي(ع)، تمهيد را براي عيسي مسيح(ع) و تبشير نسبت به ظهور پيام آور مسيحيت بيان شده است و قرآن كريم نيز يحيي را پيامبري مي داند كه علاوه بر تصديق نبوت عيسي (ع)، داراي كتاب آسماني بوده و در سن كودكي، مقام نبوت به وي عطا شده بود.


كليد واژه ها: قرآن، اناجيل اربعه، زكريا، يحيي، مقايسة تطبيقي، داستان.
طرح مسأله:
در نيم قرن گذشته، بيشتر متألهان و متفكران اديان بزرگ، از ضرورت گفتگوي اديان سخن مي گويند و براي بسط و گسترش آن تلاش مي كنند. طرح اين گفتگو و تبادل نظر جهت ابهام زدايي، از پيامهايي اصلي اديان و تقويت زمينه هاي صلح و همزيستي ميان پيروان آنها، نقش حياتي دارد از اين رو


موضوع نبوت و شرح داستان زندگاني و رسالت پيامبران الهي از موضوعاتي است كه قرآن كريم و در آناجيل اربعه به آن پرداخته شده است. مسأله هدايت مردم و دعوت آنان به پرستش خداي يگانه، بار سنگيني است بر دوش انسانهاي برگزيدة الهي نهاده شده و آنان از طريق اتصال به وحي، مأمور تبليغ پيامهاي الهي و مبارزه با ظلم و فساد پادشاهان و نيز حمايت از ستمديدگان و پابرهنگان بوده اند. در همين راستا اناجيل اربعه و قرآن كريم، گاه به تفصيل و گاه به اجمال به بيان داستان زندگي پيامبران الهي و مبارزات سخت آنان با حاكمان و زورگويان جامعه و نيز عابدان و راهبان مقدس مآب و رياكار معاصر خويش پرداخته و مخاطبان و پيروان خويش را با داستان زندگي و سطح تعاليم و آموزه هاي آنان و نيز سرگذشت امتهاي پيشين آشنا نموده اند.


از ميان پانزده پيامبري كه نام آنها بطور مشترك در قرآن كريم و اناجيل اربعه، ذكر شده است، مقالة حاضر به مقايسة تطبيقي داستان حضرت زكرياء (ع) و حضرت يحيي(ع) ابتدا در اناجيل اربعه و سپس در قرآن كريم مي پردازد و نقاط اشتراك و افتراق هر يك را به تفصيل مورد بررسي قرار مي دهد. لازم به ذكر است كه داستان حضرت زكريا به تفصيل فقط در انجيل ذكر شده ولي داستان حضرت يحيي (ع) در أاناجيل چهارگانه وارد شده است.
1-زكريا(ع)


1-1- داستان زكرياي پيامبر در انجيل لوقا:
داستان حضرت زكريا(ع) در انجيل لوقا اربعه نسبتاً كوتاه و گذرا آمده و تحت الشعاع داستان حصرت يحيي(ع) قرار گرفته است از لحاظ شخصيتي زكريا، كاهني يهودي و عضو دسته اي از خدمة خانة خدا به نام اُبِيّا(1) و همسر اليصابات از نسل كاهنان يهود و بسيار درستكار و مجري احكام الهي با جان و دل بود. او توسط فرشتة خدا در ايام پيري به ولادت يحياي نبي بشارت داده شد.

 

1-1-1- بشارت ولادت يحيي:
در ايام هيردويس پادشاه يهوديه كاهني زكريا نام از فرقة ابيا بود كه زن او از دختران هارون بود و اليصابات نام داشت. و هر دو در حضور خدا صالح و به جميع احكام و فرايض خداوند بي عيب، سالك بودند. و ايشان را فرزندي نبود زيرا كه اليصابات نازا بود و هز دو ديرينه سال بودند و واقع شد كه چون به نوبت فرقة خود در حضور خدا كهانت مي كرد. حسب عادت كهانت، نوبت او شد كه به قدس خداوند در آمده بخور بسوزاند و در وقت بخور تمام جماعت قوم بيرون عبادت مي كردند. ناگاه فرشتة خداوند به طرف راست مذبح بخور ايستاده بر وي ظاهر گشت. چون زكريا او را ديد در حيرت افتاده ترس بر او مستولي شد. فرشته بدو گفت اي زكريا ترسان مباش زيرا كه دعاي تو

مستجاب گرديده است و زوجه ات اليصابات براي تو پسري خواهد زاييد و او را يحيي خواهي ناميد. و ترا خوشي و شادي رخ خواهد نمود و بسياري از ولادت او مسرور خواهند شد، زيرا كه در حضور خداوند، بزرگ خواهد بود و شراب و مسكري نخواهد نوشيد و از شكم مادر خود پر از روح القدس خواهد بود. و بسياري از بني اسرائيل را به سوي خداوند خداي ايشان خواهد برگردانيد. و او به روح و قوت الياس پيش روي وي خواهد خراميد تا دلهاي پدران را به طرف پسران و نافرمانان را به حكمت عادلان

برگرداند تا قومي مستعد براي خدا مهيا سازد زكريا به فرشته گفت اين را چگونه بدانم و حال آنكه من پير هستم و زوجه ام ديرينه سال است. فرشته در جواب وي گفت من جبرائيل هستم كه در حضور خدا مي ايستم و فرستاده شدم تا به تو سخن گويم و از اين امور ترا مژده دهم. والحال تا اين امور واقع نگردد گنگ شده ياراي حرف زدن نخواهي داشت زيرا سخنهاي مرا كه در وقت خود به وقوع خواهد پيوست باور نكردي. و جماعت منتظر زكريا بودند و از طول توقف او در قدس متعجب شدند. اما چون بيرون آمده نتوانست با ايشان حرف زند پس فهميدند كه در قدس رؤيايي ديده است. پس به سوي ايشان اشاره مي كرد و ساكت مانده و چون ايام خدمت او به اتمام رسيد به خانة خود رفت و بعد از آن روزها، زن او اليصابات حامله شده، مدت پنج ماه خود را پنهان نموده و گفت به اين طور خداوند به من عمل نمود در روزهايي كه مرا منظور داشت تا ننگ مرا از نظر مردم بردارد.» (انجيل لوقا، باب اول، 25-5)


در اين از انجيل لوقا، بدينگونه به داستان زكريا(ع) پرداخته شده كه در يكي از روزهايي كه زكريا در معبد بوده است، فرشتة خداوند بر او نازل مي شود و با او صحبت مي‌كند و او را بشارت مي دهد كه دعاي تو مستجاب گرديده است و همسرت براي تو پسري خواهد آورد كه او را يحيي نام خواهي نهاد و به او خبر داد كه از اين پس، شادي و سرور زائدالوصفي نصيب تو و همسرت خواهد شد و بسياري از ولادت آن نوزاد، خوشحال خواهند شد. زيرا كه او يكي از بندگان بزرگ خداوند خواهد بود كه گناه نخواهد كرد و قوت و قدرتي به مانند الياس پيغمبر به او عطا خواهد شد.


در اين حال، زكريا(ع) به فرشته گفت كه اين امر چگونه ممكن است با اينكه من و همسرم هر دو پير شده ايم و در عين حال او هم، نازاست. ولي فرشته به او چنين گفت كه از طرف خدا مأموريت دارم تا اين مژده را به تو بدهم.


در ادامة داستان، فرشته، او را از علامت و نشانة صحيح بودن و نيز وقوع نزديك اين بشارت خبر داد و گفت از اين لحظه به بعد، توان تكلم از تو گرفته خواهد شد و نمي تواني با مردم سخن بگويي تا آنكه اين امور، واقع گردد و البته چنين هم شد و اين در حالي است كه زكريا، بشارت جبرئيل را باور نكرد و عدم تكلم زكريا به عنوان تنبيه وي معرفي شده زيرا وقتي كه او از معبد بيرون آمد، جماعت منتظر بيرون، متوجه عدم تكلم او شدند و فوراً به حادثة بزرگي پي بردند و سرانجام اليصابات باردار شد و ننگ بزرگ از او برداشته شد.


1-1-2- ولادت يحيي:
«اما چون اليصابات را وقت وضع حمل رسيد پسري بزاد و همسايگان و خويشان او چون شنيدند كه خداوند رحمت عظيمي بر وي كرده با او شادي كردند و واقع شد در روز هشتم چون براي ختنة طفل آمدند كه نام پدرش زكريا را بر او مي نهادند. اما مادرش ملتفت شده گفت نه بلكه به يحيي ناميده مي شود. به وي گفتند از قبيلة تو هيچ كس اين اسم را ندارد. پس به پدرش اشاره كردند كه او را چه نام خواهي نهاد، او تخته اي خواسته بنوشت كه نام او يحيي است و همه متعجب شدند. در ساعت دهان و

زبان او بازگشته به حمد خداوند متكلم شد پس بر تمامي همسايگان ايشان خوف مستولي گشته و جميع اين وقايع در همة كوهستان يهوديه شهرت يافت. و هركه شنيد در خاطر خود تفكر نمود گفت اين چه نوع طفل خواهد بود و دست خداوند با وي مي بود. و پدرش زكريا از روح القدس پر شده نبوت نموده گفت: خداوند خداي اسرائيل متبارك باد. زيرا از قوم خود تفقد نموده براي ايشان خدايي قرار داد و شاخ نجات براي ما برافراشت در خانة بندة خود داود چنانچه به زبان مقدسين گفت كه از بدو عالم

انبياي او مي بودند. رهايي از دشمنان ما و از دست آناني كه از ما نفرت دارند. تا رحمت را بر پدران ما بجا آرد. و عهد مقدس خود را تذكر فرمايد. سوگندي كه براي پدر ما ابراهيم ياد كرد. كه ما را فيض عطا فرمايد تا از دست دشمنان خود رهايي يافته. او را بيخوف عبادت كنيم در حضور او به قدوسيت و عدالت. در تمامي روزهاي عمر خود. و تو اي طفل. نبّي حضرت اعلي خوانده خواهي شد. زيرا پيش روي خداوند خواهي خراميد. تا طرق او را مهيا سازي تا قوم او را معرفت نجات دهي. در آمرزش گناهان ايشان. به احشاي رحمت خداي ما. كه به آن سپيده از عالم اعلي از ما تفقد نموده تا ساكنان در ظلمت و ظلّ موت را نور دهد. و پايهايي ما را به طريق سلامتي

هدايت نمايد. پس طفل نمو كرده در روح قوي مي گشت و تا روز ظهور خود براي اسرائيل در بيابان به سر مي برد.»(انجيل لوقا، باب اول، 80-57)
به گزارش انجيل لوقا، پس از ولادت يحيي مردم خواستند اسم آن نوزاد را همنام پدرش زكريا كنند ولي مادرش از اين كار آگاه شده و گفت كه نام او يحيي خواهد بود. اطرافيان از اين نام تعجب كردند زيرا كه پيش از اين كسي بدان اسم نامبردار نشده بود. همسايگان و اطرافيان دوباره از زكريا پرسيدند كه نام آنرا چه خواهي گذاشت. زكريا هم، نام يحيي را، روي تخته اي نوشت و به آنان نشان داد و از اين وقت بود كه زبان زكريا به سخن گشوده شد و به حمد و ستايش پروردگار پرداخت و او كه از روح القدس پر شده بود، پس از حمد و ستايش الهي، به بيان فلسفة ولادت يحيي و آينده بني اسرائيل پرداخت و آنرا هديه اي الهي و بسيار متبارك براي بني اسرائيل خواند كه ماية نجات بني اسرائيل از دشمنان و نجات آنان از گناهان خواهد بود تا آنان را از ظلمت و جهالت و موت به سوي نور رهنمون شود.


1-1-3- شهادت زكريا:
«تا انتقام خون جميع انبياء كه از ابناي عالم ريخته شد از اين طبقه گرفته شود. از خون هابيل تا خون زكريا كه در ميان مذبح و هيكل(1) كشته شد. بلي به شما مي گويم كه از اين فرقه بازخواست خواهد شد.» (انجيل لوقا، باب يازدهم، 51 و 50)
در اين قسمت، عيسي مسيح، به اين نكته اشاره مي كند كه خداوند، انتقام خون تمامي انبيا و فرستادگان خود را از دست ظالمان و سفاكان يهود خواهد گرفت از خون هابيل تا خون زكريا كه خون هيچ يك به هدر نخواهد رفت و اين قوم در محضر خدا، بازخواست خواهد شد. همچنانكه اين مطلب در انجيل متي نيز آمده است:
«تا همة خونهاي صادقان كه در زمين ريخته شد بر شما وارد آيد. از خون هابيل صديق تا خون زكريا ابن برخيا كه او را در ميان هيكل و مذبح كشتيد.(انجيل متي، باب بيست و سوم، 35)
1-1-4- همسر زكريا:
طبق گزارش انجيل لوقا، همسر زكريا، اليصابات نام داشت كه از نسل هارون برادر موسي و از قبيلة كاهنان يهود بود. (لوقا، باب اول، 5) اليزابت، زني پارسا، متعبد، مجري احكام الهي، پير و سالخورده و نازا بود.(لوقا، باب اول، 17-5).
1-2- داستان زكريا در قرآن:


در قرآن كريم داستان زندگي و نبوت حضرت زكريا(ع) در سوره هاي آل عمران(38-37)، انعام(85)، مريم(2و 7) و انبيا(89) بيان شده است و در هر يك به ترتيب خداوند وي را به «نبوت و وحي»، «پيامبري عظيم همانند الياس و اسماعيل و عيسي» و «اهل عبوديت و صلاح» وصف نموده است. از تاريخ حيات زكريا جز دعا و نيايش آن حضرت به درگاه خداوند جهت فرزند دار شدن و استجابت آن از سوي خداوند و اعطاء يحيي (ع) به وي آنهم پس از مشاهدة حالات مريم مقدس(س) در عبادت و كرامت وي به نزد خداوند، چيز ديگري گزارش نشده است. (طباطبايي، الميزان، 140/27) از اين رو، مطابق بيان قرآن كريم، كفالت و سرپرستي مريم به خاطر فقدان پدرش عمران به زكريا

داده مي شود و پس از رشد و نمو مريم در بيت زكريا و اشتغال وي به عبادت زكريا بر وي داخل مي شود و به تفقد و تشويق مريم مي پردازد:«فتقبلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتا حسنا و كفلها زكريا كلما دخل عليها زكريا المحراب وجد عندها رزقاً قال يا مريم اين لك هذا قالت هو من عندالله ان الله برزق من يشاء بعير حساب: پس خداوند او را به نيكويي پذيرفت و او را به تربيتي نيكو پرورش داد و زكريا را براي كفالت و نگهباني او برگماشت و هر وقت زكريا به صومعة عبادت مريم مي آمد رزق شگفت انگيزي مي‌يافت مي گفت اي مريم اين روزي از كجا براي تو مي رسد پاسخ داد كه اين از جانب خداست كه همانا خدا بي سبب به هركس خواهد روزي بيحساب دهد.»(آل عمران 37)


در اين هنگام بود كه زكريا با مشاهده كرامت مريم، به نيايش به درگاه الهي پرداخت و از پروردگار خود خواست كه فرزندي طيب و پاك از ذريه اي پاك به وي عطا نمايد:
1-2-1- بشارت ولادت يحيي:
«هنا لك دعا زكريا ربه قال رب هب لي من لدنك ذريه طيبه انك سميع الدعاء. فنادته الملئكه و هو قائم يصلي في المحراب ان الله يبشرك بيحيي مصدقا بكلمه من الله و سيداً و حصوراً و نبياً من الصالحين. قال رب اني يكون لي غلام و قد بلغني الكبر و امراتي عاقر قال كذلك الله يفعل ما يشاء. قال رب اجعل لي آيه قال آيتك ان لا تكلم الناس ثلاثه ايام الّا رمزاً. و اذكر ربك كثيراً و سبح بالعشي والابكار: در آن هنگام كه زكريا كرامت مريم را مشاهده كرد عرض كرد پروردگارا مرا به لطف خويش فرزنداني پاك سرشت

عطا فرما كه همانا تويي مستجاب كنندة دعا. پس زكريا را فرشتگان ندا كردند هنگامي كه در محراب عبادت به نماز ايستاده كه همانا خداوند ترا به ولادت يحيي بشارت مي دهد در حالي كه او به نبوت عيسي كلمة خدا گواهي مي دهد و او خود در راه خدا پيشوا و پارسا و پيغمبري از شايستگان است. زكريا عرض كرد: پروردگارا چگونه مرا پسري تواند بود در حال كه مرا سن پيري فرا رسيده و اهل من نيز عجوزي نازا باشد گفت چنين است كار خدا هرچه بخواهد مي كند بي آنكه به شرايط و اسباب محتاج باشد.»(آل عمران/ 40-38)


«كهيعص ذكر رحمت ربك عبده زكريا. اذ نادي ربه نداء خفيا. قال رب اني و هن العظم منّي و اشتعل الرأس شيباً و لم اكن بدعائك ربّ شقياً. و اني خفت الموالي من ورائي و كانت امرأتي عاقرا فهب لي من لدنك و ليّاً. يرثني و يرث من آل يعقوب و اجعله رب رضيا. يا زكريا انا نبشرك بغلام اسمه يحيي لم نجعل له من قبل سميّا. قال رب اني يكون لي غلام و كانت امرأتي عاقرا و قد بلغت من الكبر عيّنا. قال كذلك قال ربك هو عليّ هيّن و قد خلقتك من قبل و لم تك شيئاً. قال ربّ اجعل لي آيه قال ايتك ان لا تكلم الناس ثلاث ليالٍ سوّياً. فخرج علي قومه من المحراب فاوحي اليهم ان سبّحوا بكره و عشيّاً: كهيعص در اين آيات پروردگار تو از رحمتش بر بندة خاص خود زكريا سخن مي

گويد. ياد كن حكايت او را وقتي كه خداي خود را پنهاني و از صميم قلب ندا كرد. عرض كرد كه پروردگارا استخوان و (اركان حيات) من سست گشت و فروغ پيري بر سرم بتافت و با وجود اين من از دعا به درگاه كرم تو (چشم اميد دارم) و خود را محروم از عطاي تو هرگز ندانسته ام. بار الها من از اين واژگان كنوني بيمناكم مبادا كه پس از من در مال و مقامم خلف صالح نباشد و راه باطل پويند و زوجة من هم نازا و عقيم است تو خدايا از لطف خاص خود فرزندي صالح و جانشيني شايسته به من عطا فرما. كه او وارث من و همة آل يعقوب باشد و تو اي خدا او را وارثي پسنديده و صالح مقرر فرما اي زكريا همانا تو را به فرزندي كه نامش يحيي است و از اين پيش همنام و همانندش در تقوا نيافريديم بشارت مي دهيم. زكريا از فرط شوق و شگفتي و براي حصول اطمينان عرض كرد پروردگارا مرا از كجا پسري تواند بود در صورتي كه زوجة من نازا و من هم از شدت پيري خشك و فرتوت شده ام. خدا فرمود اين كار براي من بسيار آسان است و من هستم كه تو را پس از هيچ و معدوم صرف بودن. نعمت وجود بخشيدم. زكريا باز عرضه داشت بار الها براي من نشانه و حجتي بر اين بشارت قرار ده خدا فرمود كه بدين نشان كه با مردم تكلم تا سه روز نكني پس ما به زكريا در آنجايي كه از محراب عبادت بر قدمش بيرون آمد وحي كرديم كه (تو و امتت) همه صبح و شام به تسبيح و نماز قيام كنيد.»(مريم/11-1)


در اين دو سياق بلند از آيات سوره هاي آل عمران و مريم، پيرامون نيايش و مناجات حضرت زكريا (ع) به درگاه الهي و درخواست ايشان از خداي مهربان جهت دارا شدن فرزندي شايسته و صالح سخن گفته شده است. آنچه كه در اين ميان بيشتر جلب توجه مي كند، نزول فرشته بر زكريا و نداي وي مي باشد كه بشارت استجابت دعاي وي و بشارت ولادت فرزندي بزرگ و صالح كه داراي رسالت و نبوت خواهد بود، مي‌باشد توضيح آنكه مطابق بيان اين قسمت از آيات شريفة قرآن كريم، زكريا به محض شنيدن اين خبر مسرّت بخش، بسيار شگفت زده شده و چنين استدلال مي كند كه اين امر با اسباب و علل طبيعي و بشري، در تضاد خواهد بود چرا كه خود دچار پيري و كهنسالي شده و همسرش هم، عقيم و نازاست. ولي خداوند، اين واقعه را امري ممكن مي شمارد و حتي نام آن طفل را كه هنوز بدنيا نيامده است، به نام يحيي معين مي كند و نشانة صحت اين بشارت را چنين بيان مي دارد كه زكريا تا سه شبانه روز قادر به تكلم نخواهد بود و لذا قدرت تكلم به اذن الهي از وي سلب خواهد شد و چنين نيز شد.

1-2-2- همسر زكريا در قرآن
علاوه بر آنچه كه در سوره هاي فوق الذكر قرآن كريم از زبان زكريا نقل شده كه همسرش عقيم و نازاست، در سورة انبياء ضمن بيان سرگذشت نيايش و درخواست زكريا از خداوند در فرزند دار شدن» توصيفي هم از صلاح و شايستگي و پاكدامني همسر زكريا بيان شده است كه نشان مي دهد وي به جهت پاكدامني، شايستگي مادر شدن يحيي و نيز صلاحيت قبول و پذيرش موهبت الهي يعني يحيي را داشته است و به همين خاطر، هر دو يعني زكريا و همسرش، با صفاتي همچون :«مسارعين في انخيرات و خاشعين معرفي و ترسيم شده اند.


«و زكريا اذ نادي ربه رب لاتذرني فرداً و انت خير الوارثين. فاستجبنا له و وهبنا له يحيي و اصلحنا له زوجه انهم كانوا يسارعون في الخيرات و يدعوننا رغباً و رهباً و كانوا لنا خاشعين.» (انبياء/89-88):
«و ياد آور حال زكريا را هنگامي كه خدا را ندا كرد كه بار الها مرا تنها و يك تن وامگذار كه تو بهترين وارث اهل عالم هستي. ما هم دعاي او را مستجاب كرديم و يحيي را به او عطا فرموديم و زنش را كه (نازا بود) شايستة همسري او و قابل ولادت گردانيديم زيرا آنها در كارهاي خير تعجيل مي كردند و در حال بيم و اميد ما را مي‌خواندند و هميشه به درگاه ما خاضع و خاشع بودند.»


در اين قسمت از آيات علاوه بر آنكه از يحيي (ع) به عنوان موهبت و عطية الهي به زكريا ياد شده است، از شخصيت و پاكدامني و صلاح و ايمان همسر زكريا نيز ياد شده است كه ما چگونه او را صالح و شايسته گردانيديم:«و اصلحنا له زوجه» آنگاه در ادامه همچنانكه برخي از مفسرين از جمله علامه طباطبايي(ره) نيز فرموده اند، خداوند متعال طبق سياق آيه، به بيان علت و وجه اين انعام و موهبت خويش به زكريا و اهل بيت او از جمله همسرش اشاره مي كند و آنرا در سه جهت اصلي، خلاصه مي‌نمايد: اول بدان جهت كه اينان از پيشگامان و پيشتازان در خيرات بوده اند، دوم آنكه پيوسته و هميشه در حال خوف و رجا، پروردگارشان را مي خواندند و ديگر آنكه همواره در برابر خداوند، اهل خشوع بوده اند. بنابراين مطابق بيان صريح اين فراز از آيات، همسر زكريا، بانويي صالح و شايسته پيشگام در انجام خيرات و نيكيها، اهل دعا و نيايش مداوم همراه با بيم و اميد و نيز اهل خشوع و خضوع به درگاه الهي بوده است. به همين خاطر، مورد عنايت ويژة خداوند و اصلاح او، قرار گرفته است. (طباطبايي، همان، 14/319)
1-2-3- سرنوشت زكريا در قرآن:


در قرآن كريم پيرامون سرنوشت و عاقبت كار زكريا (ع) و نيز كيفيت رحلت وي، چيزي بيان نشده است لكن اخبار و گزارشهاي فراواني از طرف عامه و خاصه وارد شده است كه قوم زكريا، او را به قتل رسانيدند و ماجراي آن بدين صورت نقل شده است كه دشمنانش قصد جان وي كردند ولي زكريا از ميان آنان گريخت و به درختي پناه برد و آن درخت نيز براي وي شكافت شد و زكريا به درون آن درخت رفت و آن درخت به حالت اول خود برگشت. آنگاه شيطان بر قوم زكريا مسلط شد و به آنان دستور قطع درخت با اره را صادر كرد و آن قوم نيز چنين كردند و درخت را به دو نصف در آوردند در آن هنگام، زكريا به شهادت رسيد. (تفسير قمي، 3/76) و (طبرسي، مجمع البيان، 5/96).
در برخي ديگر از اخبار نيز چنين آمده كه سبب شهادت زكريا بدين امر بوده است كه قومش او را در ماجراي بارداري مريم به مسيح(ع)، متهم به مباشرت با مريم كردند و به همين جهت او را به شهادت رسانيدند و برخي ديگر غير اين گزارش كرده اند. (طباطبايي، همان، 14/27) و (سيوطي، الدرالمنشور، 6/39)


مقايسه (نتيجه)
1)در هر دو كتاب، زكريا به عنوان نبي خدا به ولادت يحيي بشارت داده شده و مورد رحمت خداوند بوده است.
2)در هر دو كتاب، به مسأله ولادت يحيي به صورت اعجازگونه و در حالت شگفت انگيزي و سالخوردگي و ناتواني زكريا و نيز عقيم و سالخورده بودن همسر زكريا اشارة كامل شده است.


3)در هر دو كتاب، براي نوزاد آيندة زكريا، نام يحيي از طرف خدا انتخاب شده كه تا كنون اين اسم، مسبوق به سابقه نبوده است.
4)در هر دو كتاب به موضوع سلب قدرت تكلم زكريا پس از بشارت ولادت يحيي به واسطة ندا و نزول فرشته بر وي، اشاره شده با اين تفاوت كه قرآن كريم، مدت اين سلب تكلم زكريا را تا سه شبانه روز و انجيل لوقا تا پس از بيان ولادت يحيي ذكر كرده اند.
5)قرآن كريم، علت سلب قدرت تكلم زكريا را نشانه اي از سوي پروردگار مي داند ولي در انجيل لوقا علت آن، تنبيه زكريا، به سبب باور نكردن بشارت خداوند معرفي شده است.


6)هم قرآن و انجيل لوقا، بشارت را در خلوتگاه عبادت ذكر مي كنند با اين تفاوت كه در قرآن، بشارت در پي دعاي زكريا و استجابت خداوند محقق شده است.
7)در قرآن كريم، صفاتي نظير صالح، صابر، خاشع، عابد، مستجاب الدعوه، مسارع في الخيرات و تسبيح گو براي زكريا ذكر شده كه در انجيل لوقا كاهن بودن، بسيار درستكار بودن، مجري و سالك احكام الهي با دل و جان بودن براي او آمده است.


8)در قرآن كريم، زكريا، سرپرست و كفيل مريم، معرفي شده است ولي در اناجيل چهارگانه چنين نيست.
9)در انجيل لوقا، نام همسر زكريا، اليصابات، آمده است ولي در قرآن با عناويني همچون:« اصلا

ح شده از سوي خداوند». «از جملة مسارعين في الخيرات» و «نيايشگران پيوسته به درگاه الهي» و نيز از جملة «خاشعين نسبت به خداوند» از او ياد شده است.
11)در گزارش انجيل لوقا، اليصابات از نسل هارون و از قبيلة كاهنان مي باشد ولي در قرآن به نسب وي اشاره اي نشده است.
12)در قرآن، نسبت بين مريم و زكريا در رابطه با تربيت مطرح مي شود ولي در انجيل لوقا، نسبت نسبي مطرح مي شود.
13)طبق گزارش انجيل لوقا و متي، زكريا بدست اقوام فريسي(1) و أحبار و دانشمندان يهود به شهادت رسيده است ولي در قرآن كريم، هيچ اشاره اي به سرنوشت زكريا و چگونگي وفات وي نشده است.

2- يحيي (ع)
2-1- داستان يحيي در اناجيل اربعه
داستان حضرت يحيي(ع) در اناجيل چهارگانه بيان شده و طي آن به شرح زندگي، مواعظ و تعليمات و رسالت وي و همچنين به دعوت از مردم براي ايمان به خدا و پرستش او و ترك گناهان اشاره شده است. از جانب ديگر در اناجيل اربعة وظيفة يحيي، تمهيد راه براي حضرت عيسي مسيح(ع) مي باشد به گونه اي كه بشارتهاي آن حضرت نسبت به ظهور پيامبري با عظمت به نام عيسي مسيح و نيز تمجيدها و تجليل هايي كه آن حضرت نسبت به مسيح، بيان مي دارد، شاهدي بر اين مدعاست.
2-1-1- بشارت ولادت يحيي (ع):


«ناگاه فرشتة خداوند به طرف راست مذبح بخور ايستاده بر وي ظاهر گشت. چون زكريا او را ديد در حيرت افتاده ترس بر او مستولي شد. فرشته بدو گفت اي زكريا ترسان مباش زيرا كه دعاي تو مستجاب گرديده است و زوجه ات اليصابات براي تو پسري خواهد زاييد و او را يحيي خواهي ناميده و ترا خوشي و شادي رخ خواهد نمود و بسياري از ولادت او مسرور خواهند شد. زيرا كه در حضور خداوند بزرگ خواهد بود و شراب و مسكري نخواهد نوشيد و در شكم مادر خود، پر از روح القدس خواهد بود و بسياري از بني اسرائيل را به سوي خداوند خداي ايشان خواهد برگردانيد. و او به روح و قوت الياس، پيش روي وي خواهد خراميد تا دلهاي پدران را به طرف پسران و نافرمانان را به

حكمت عادلنت برگرداند تا قومي مستعد براي خدا مهيا سازد. زكريا به فرشته گفت اين را چگونه بدانم و حال آنكه من پير هستم و زوجه‌ام ديرينه سال است. فرشته در جواب وي گفت من جبرائيل هستم كه در حضور خدا مي ايستم و فرستاده شدم تا به تو سخن گويم و از اين امور ترا مژده دهم.» (انجيل لوقا، باب اول، 19-11)
شرح داستان يحيي(ع) از بشارت ولادت و خود ولادت تا رسالت وي و نيز رابطة او با مسيح(ع) به طور مفصّل و مشروح تقريباً فقط در انجيل لوقا، وارد شده و سه انجيل باقيماندة ديگر، تنها به مرحلة رسالت و تعميد وي آن هم به طور مختصر اشاره كردنده اند.


آيات فوق به موضوع بشارت ولادت حضرت يحيي(ع) از طرف خداوند و نيز نبوت و رسالت آن حضرت به پدرش زكرياء اشاره دارد. در اينجا، علاوه بر مژدة فرزند دار شدن زكريا با ارادة الهي و نيز نامگذاري آن نوزاد به نام يحيي، از بشارت مهمتر ديگري نيز مبني بر اينكه آن نوزاد در آينده اي نه چندان دور، از پيامبران بزرگ الهي خواهد شد. سخن به ميان آمده است. توضيح آنكه در اين بشارت، علاوه بر آنكه دلالت روشني بر عظمت قدرت خداوند دارد، سرور و شادماني ولادت اين نوزاد، متوجه اشخاص زيادي خواهد

شد: اول آنكه سهم قابل توجهي از اين سرور و شادماني نصيب زكريا و همسرش خواهد شد چرا كه مطابق بيان صريح اين قسمت از آيات انجيل لوقا، فرشتة خداوند بر زكريا نازل مي شود و با او سخن مي گويد و او را از استجابت دعايش در درگاه خداوند آگاه مي كند كه اين دو امر يعني نزول فرشته و استجابت دعا، بر عظمت شخصيت و مقام و منزلت زكريا در نزد خداوند دلالت مي كند و نشانگر آن است كه زكريا چگونه با تهذيب نفس و طهارت درون، مورد اعتماد خداوند در نزول فرشته و سخن گفتن با او قرار گرفته است. ديگر آنكه با مستجاب شدن دعاي حضرت زكريا(ع) از سوي خدا، اوج لطف و عنايت الهي در حق زكريا، روشن و نمايان مي شود كه چگونه خداوند، به اين پيامبر عظيم الشأن خويش، نظر و عنايت ويژه اي دارد كه در كهنسالي و نازايي همسرش به اذن و ارادة الهي، صاحب فرزند مي شود آنهم نه يك فرزند عادي و معمولي

بلكه از همان اوان انعقاد نطفه مورد عنايت ويژه خداوند است كه هم، اسم او در آسمانها و هم در زمين مشخص و معين است و هم تكليف و وظيفة او پس از ولادت و بزرگسالي مشخص و معين است. او به عنوان يكي از پيامبران بزرگ الهي است كه از هم اكنون، رسالت و تكاليف او در هدايت خلق به سوي خالق و نجات آنها از ضلالت و حيرت، روشن و مشخص است. بنابراين، با اين اوصاف، عزت و عظمت زكريا و همسرش در پيشگاه خداوند، روشن مي شود كه از رهگذران، اوج عزت و عظمت و محبوبيت يحيي در پيشگاه خداوند نيز نمايان مي شود.


دوم آنكه، بيشترين سهم از سرور و شادي ولادت حضرت يحيي (ع) نصيب بني اسرائيل و پيروان يحيي خواهد شد، چرا كه او بسياري از بني اسرائيل را به سوي خداوند خداي ايشان بر خواهد گردانيد و ايشان را از ستمگران نجات خواهد بخشيد و خود نيز بشارت ولادت و ظهور منجي پس از خود يعني عيسي مسيح را به آنان خواهد داد. از سوي ديگر سهم بشارت ولادت يحيي علاوه بر افراد ياد شده، نصيب مادرش اليصابات خواهد شد و او را از آماج طعنه ها و سرزنش هاي آشنايان و زنان و مردان رها خواهد ساخت و سرور و شادي وصف ناپذيري را براي او به ارمغان خواهد آورد. نكتة قابل توجه كه در اين فراز از انجيل لوقا پيرامون شخصيت يحيي بيان شده آن است كه جبرئيل در بيان اوج عزت و قدرت يحيي به نزد خداوند، او را به سان الياس پيغمبر(ع) مي داند كه وي به روح و قوت الياس پيش روي وي خواهد خراميد.

2-1-2- ولادت يحيي:
«اما چون اليصابات را وقت وضع حمل رسيد پسري بزاد و همسايگان و خويشان او چون شنيدند كه خداوند رحمت عظيمي بر وي كرده با او شادي كردند و واقع شد در روز هشتم چون براي ختنة طفل آمدند كه نام پدرش زكريا را بر او مي نهادند. اما مادرش ملتفت شده گفت نه بلكه به يحيي ناميده مي شود. به وي گفتند از قبيلة تو هيچ كس اين اسم را ندارد. پس به پدرش اشاره كردند كه او را چه نام خواهي نهاد، او تخته اي خواسته بنوشت كه نام او يحيي است و همه متعجب شدند. در ساعت، دهان و زبان او بازگشته به حمد خداوند متكلّم شد پس بر تمامي همسايگان ايشان خوف مستولي گشته و جميع اين وقايع در همة كوهستان يهوديه شهرت يافت. و هركه

شنيد در خاطر خود تفكر نمود گفت اين چه نوع طفل خواهد بود و دست خداوند با وي مي بود. و پدرش زكريا از روح القدس پر شده نبوت نموده گفت: خداوند خداي اسرائيل متبارك باد. زيرا از قوم تفقد نموده براي ايشان خدايي قرار داد و شاخ نجاتي براي ما برافراشت در خانة بندة خود داود چنانچه به زبان مقدسين گفت كه از بدو عالم انبياي او مي بودند. رهايي از دشمنان ما و از دست آناني كه از ما نفرت دارند. تا رحمت را بر پدران ما بجا آرد. و عهد مقدس خود را تذكر فرمايد. سوگندي كه براي پدر ما ابراهيم ياد كرد. كه ما را فيض عطا فرمايد تا از دست دشمنان خود رهايي يافته. او را بيخوف عبادت كنيم در حضور او به قدوسيت و عدالت. در تمامي روزهاي عمر خود. و تو اي طفل. نبّي حضرت اعلي خوانده خواهي شد. زيرا پيش روي خداوند خواهي خراميد. تا طرق او را مهيا سازي تا قوم او را معرفت نجات دهي. در آمرزش گناهان

ايشان. به احشاي رحمت خداي ما. كه به آن سپيده از عالم اعلي از ما تفقد نموده تا ساكنان در ظلمت و ظل موت را نور دهد. و پايهايي ما را به طريق سلامتي هدايت نمايد. پس طفل نمو كرده در روح قوي مي گشت و تا روز ظهور خود براي اسرائيل در بيابان به سر مي برد.»(انجيل لوقا، باب اول، 80-57)
اين قسمت از انجيل لوقا، به بيان داستان ولادت يحيي و كيفيت وضع حمل مادرش اليصابات و احوال عارض بر پدرش زكريا مي پردازد. در اينجا آمده است كه چون وقت زايمان اليصابات فرا رسيد، او فرزند پسري به دنيا آورد و با الهام و اعلام خداوند از قبل و اشارة زكريا نام آن نوزاد را «يحيي» نهادند كه پيش از آن، كسي در آن قبيله و منطقه بدين اسم، نامبرده نشده بود.


همچنين آمده است كه پس از تولد يحيي، پدرش زكريا از حالت عدم تكلم (گنگي) و روزة سكوت خارج شد و توان تكلم پيدا كرد و نيز اينكه خبر ولادت يحيي و صاحب فرزند شدن زكريا در تمامي آفاق، شهرت پيدا كرد. آنچه كه در اين ميان، مهم به نظر مي رسد و ما در پي آن هستيم، اين است كه در ادامه، آنگاه كه زكريا(ع) فلسفة ولادت و رسالت يحيي را براي همگان بازگو نمود و چنين فرمود كه خداوند بر بني اسرائيل، منت نهاد و از رهگذر ولادت يحيي، بر ايشان رهبري فرستاد تا ماية نجات و رهايي قوم باشد كه ما را از دشمنان و كساني كه از ما نفرت دارند، برهاند و اينكه عهد مقدس خدا را تذكر فرمايد آنجا كه خدا براي پدرمان ابراهيم سوگند ياد نمود كه هر آينه ما را فيض عطا نمايد تا ما را از دست دشمنان برهاند تا اينكه بدون هيچ خوف و ترسي، او را عبادت و بندگي و نيز به عدالت رفتار كنيم.


سپس زكريا رو به طفل نمود و فرمود كه از اين پس، تو نبي حضرت اعلي خوانده خواهي شد زيرا كه پيش روي او خواهي خراميد و طرق او را مهيا خواهي نمود تا آنكه قوم خويش را نجات داده و به سوي آمرزش الهي، دعوت نمايي و ما را به سوي نور و هدايت و سلامت، رهنمون شوي.
آنچه از اين عبارات فهميده مي شود آن است كه بيان عظمت شخصيت يحيي(ع) بويژة عظمت رسالت الهي او در جهت هدايت بندگان به سوي خدا و طلب آمرزش از او و نيز نجات و رهايي بني اسرائيل از ظلمت به سوي نور و هدايت و سلامت مي باشد كه اين وظايف و تكاليف از همان زمان ولادت وي توسط خداوند و تقرير و ابلاغ زكريا(ع) براي يحيي(ع) معين و مشخص شده بود و البته يحيي هم چنين نمود.

2-1-3- آغاز نبوت و تعاليم يحيي:
«وحنّا و قيافا، رؤساي كَهَنه بودند كلام خدا به يحيي ابن زكريا در بيابان نازل شده. به تمامي حوالي اردن آمده به تعميد توبه به جهت آمرزش گناهان موعظه مي كرد. چنانچه مكتوب است در صحيفة كلمات اشعياي نبي كه مي گويد صداي ندا كنندة در بيابان كه راه خداوند راه مهيا سازيد و طرق او را راست نماييد. هر وادي انباشته و هر كوه و تلّي، پست و هر كجي، راست و هر راه ناهموار، صاف خواهد شد. و تمامي بشر نجات خدا را خواهند ديد آنگاه به آن جماعتي كه براي تعميد(1) وي بيرون مي آمدند گفت اي افعي زادگان كه شما را نشان داد كه از غضب آينده بگريزيد. پس ثمرات مناسب توبه بياوريد و در خاطر خود اين سخن را راه مدهيد كه ابراهيم پدر ماست

زيرا به شما مي گويم خدا قادر است كه از اين سنگها فرزندان براي ابراهيم برانگيزانده و الآن نيز تيشه بر ريشة درختان نهان شده است پس هر درختي كه ميوة نيكو نياورد بريده و در آتش افكنده مي شود. پس مردم از وي سؤال نموده گفتند چه كنيم. او در جواب ايشان گفت هر كه دو جامه دارد به آنكه ندارد بدهد و هركه خوراك دارد نيز چنين كند. و باجگيران نيز براي تعميد آمده بدو گفتند استاد چه كنيم؟ بديشان گفت زيادتر از آنچه مقرر است نگيريد. سپاهيان نيز از او پرسيده گفتند، ما چه كنيم بديشان گفت بر كسي ظلم مكنيد و بر هيچكس افتراي مزنيد و به مواجب خود اكتفا كنيد. و هنگامي كه قوم مترصد بودند و همه در خاطر خود دربارة يحيي تفكر مي

نمودند كه اين مسيح است يا نه؟ يحيي به همه متوجه شده گفت من شما را به آب تعميد مي دهم ليكن شخصي تواناتر از من مي آيد كه لياقت آن ندارم كه بند نعلين او را باز كنم او شما را به روح القدس و آتش تعميد خواهد داد. او غربال خود را بدست خود دارد و خرمن خويش را پاك كرده گندم را در انبار خود ذخيره خواهد نمود و كاه را در آتشي كه خاموشي نمي پذيرد خواهد سوزانيد» (انجيل لوقا، باب سوم، 17-2)


در اين قسمت از انجيل لوقا، به آغاز رسالت يحيي و وحي خداوند به وي اشاره شده است كه كلام خداوند به يحيي در بيابان نازل شده و او را مأمور دعوت مردم به سوي خدا نمود و او نيز مردم را براي درك حضور و ظهور مسيح(ع) آماده مي كرد و اينكه تمام بشر، نجات خدا را خواهند ديد.


در ادامة كلام يحيي، به مواعظ و سخنان او به بني اسرائيل خصوصاً رياكاران و فخرفروشان اشاره شده است از جمله اينكه فرمود: تنها عمل صالح و توبه، خواهد توانست شما را نجات بخشد نه انتساب به ابراهيم كه در وراي اين انتساب، هر گناهي را مرتكب شويد و توبه نكنيد پس مثل شما همانند درختاني است كه چون ميوة نيكو نياورد، بريده شود و به عنوان هيزم در آتش افكنده شوند. آنگاه در ادامه، مردم را به اتفاق در راه خدا و دستگيري از برادران و اطعام فقرا دعوت نمود و به باجگيران توصيه نمود كه قانع و منصف باشند و زيادتر از حد مقرر، چيزي بيش تر نگيرند و به سپاهاين نيز سفارش كرد كه از فزوني قدرت، ظلم و ستم نكرده و به هيچ كس افتراي نبندند و به مواجب خود اكتفاء كنند.


آنگاه پس از آنكه برخي از بني اسرائيل شك مي كنند كه آيا او خود مسيح(ع) است يا خير، متوجه شك و ترديد آنها شده و ضمن ردّ شبهة و آنها در نفي مسيح بودن خويش، خبر و بشارت از ظهور نجات بخش بزرگ مي دهد و پيرامون فضائل و عظمت شخصيت و رسالت عيسي مسيح(ع) چنين سخن مي گويد كه من شما را به آب تعميد مي دهم ولي او شما را به روح القدس و آتش تعميد خواهد داد. من همواره يكي از خدمتگزاران او هستم كه لياقت ندارم نعلين او را باز كنم. او از من تواناتر است. آنگاه دربارة دقت كار و شدت عدالت عيسي مسيح چنين فرمود كه او غربالي دارد و سره را از ناسره جدا خواهد نمود و البته خودش نيز، غربال شده است و كاه (ظالمان) را به آتش الهي گرفتار خواهد ساخت.

 

2-1-4- بشارت يحيي به ظهور عيسي
«شخصي از جانب خدا فرستاده شد كه اسمش يحيي بود. او براي شهادت آمد تا بر نور شهادت دهد تا همه به وسيلة او ايمان آورند. او آن نور نبود بلكه آمد تا بر نور شهادت دهد. آن نور حقيقي بود كه هر انسان را منور مي گرداند و در جهان آمدني بود. او در جهان بود و جهان به واسطة او آفريده شد و جهان او را نشناخت. به نزد خاصّان خود آمد و خاصانش او را نپذيرفتند. و اما به آن كساني كه او را قبول كردند قدرت داد تا فرزندان خدا گردند يعني به هركه به اسم او ايمان آورد. كه نه از خون و نه از

خواهش جسد و نه از خواهش مردم بلكه از خدا تولد يافتند. و كلمه جسم گرديد و ميان ما ساكن شد پر از فيض و راستي و جلال او را ديديم جلالي شايستة پسر يگانه پدر. و يحيي بر او شهادت داد و ندا كرده مي گفت اين است آنكه دربارة او گفتم آنكه بعد از من مي آيد پيش از من شده است زيرا كه بر من مقدم بود. و از پُرّي او جميع ما بهره يافتيم و فيض به عوض فيض. زيرا شريعت به وسيلة موسي عطا شد اما فيض و راستي به وسيلة عيسي مسيح رسيد. خدا را هرگز كسي نديده است پسر يگانه اي كه در آغوش پدر است همان او را ظاهر كرد. و اين است شهادت يحيي در وقتي كه يهوديان از اورشليم كاهنان و لاويان را فرستادند تا از او سؤال كنند كه تو كيستي كه معترف شد و انكار ننمود بلكه اقرار كرد كه من مسيح نيستم آنگاه از او سؤال كردند پس چه. آيا تو الياس هستي گفت نيستم. آيا تو آن نبّي هستي جواب داد كه ني.

آنگاه بدو گفتند پس كيستي تا به آن كساني كه ما را فرستادند جواب بريم. دربارة خود چه مي گويي. گفت من صداي ندا كننده در بيابان هستم(1) كه راه خداوند را راست كنيد چنانكه اشعياء نبي گفت. و فرستادگان از فريسيان بودند. پس از او سؤال كرده گفتند اگر تو مسيح را لباس و آن نبي نيستي پس براي چه تعميد مي دهي. يحيي در جواب ايشان گفت من به آب تعميد مي دهم و در ميان شما كسي ايستاده است كه شما او را نمي شناسيد. و او آن است كه بعد از من مي آيد اما پيش از من شده است كه من لايق آن نيستم كه بند نعلينش را باز كنم. و اين در بيت عبره كه آن طرف اردن است در جايي كه يحيي تعميد مي داد واقع گشت. و در فرداي آن روز يحيي، عيسي را ديد كه به جانب او مي آيد پس گفت اينك برّة خدا كه گناه جهان را بر مي دارد. اين است آن كه من دربارة او گفتم كه مردي بعد از من مي آيد كه پيش

از من شده است زيرا كه بر من مقدم بود. و من او را نشناختم ليكن تا او به اسرائيل ظاهر گردد و براي همين من به اسرائيل آمده به آب تعميد مي دادم. پس يحيي شهادت داده گفت روح را ديدم كه مثل كبوتري از آسمان نازل شده بر او قرار گرفت. و من او را نشناختم ليكن او كه مرا فرستاده تا به آب تعميد دهم همان به من گفت بر هر كس بيني كه روح نازل شده بر او قرار گرفت همان است او كه به روح القدس تعميد مي‌دهد. و من ديده شهادت مي‌دهم كه اين است پسر خدا.» (انجيل يوحنا، باب اول، 34-6)


در اين باب از انجيل يوحنا، نسبت به اناجيل سه گانة پيشين، نگاهي متفاوت به يحيي شده است و با قداست و طهارت بيشتري به يحيي نگريسته و مقدم بودن وي براي ظهور حضرت عيسي مسيح(ع) با جامعيت بيشتري بيان شده است. در اين قسمت، پس از به ميان آوردن مسأله «كلمه» به طور مختصر و اشارة مجمل و مبهم پيرامون مدلول آن، از يحيي و فلسفة رسالت وي، سخن به ميان آمده است. با اين تعبير كه شخصي از جانب خدا فرستاده شد كه اسمش يحيي بوده است. بنابراين به الهي بودن رسالت يحيي(ع) در اين باب به صراحت اشاره شده است فلسفة ظهور او، شهادت بر «نور» است تا اينكه سايرين به وسيلة او ايمان آورند. بنابراين او خود نور نبود بلكه شاهد بر نور بوده است. طبق بيان اين فراز از باب اول انجيل يوحنا، يحيي مردم را به خدا و نيز آشنا كردن آنها با حقيقت قدرت خدا و مبدأ و معاد دعوت مي نمود.
فلسفة ديگر رسالت يحيي، بشارت نسبت به ظهور مسيح(ع) و منجي قوم آنها، و نيز شهادت بر نور يعني عيسي مسيح از جانب خدا بيان شده است.


در اين قسمت، ضمن آنكه، يحيي، تعبير «نور» را براي عيسي بكار مي برد، وجود آن حضرت را به نوري تشبيه مي كند كه در پرتو آن «نور» و به طفيلي آن «نور» عالم ممكنات و حتي خود يحيي هم از آن «نور» وجود و هستي يافته است آنجا يحيي تصريح مي كند كه بواسطة فيض وجودي اوست كه ما همگي بهره و وجود يافتيم.
باري، در اين قسمت از انجيل يوحنا، از يحيي، تحت عنوان «مبشر» ظهور حضرت عيسي(ع) ياد شده و اينكه خود وي مقدمة ظهور حضرت مسيح است.
در فرازهاي بعدي اين باب، سخن يحيي دربارة مسيح، تقريباً همان است كه در اناجيل پيشين آمده؛ يعني اينكه او مقدم بر من است اگرچه پس از من به رسالت برانگيخته شده است، وي آنقدر از مقام عظيم و شخصيت والايي برخوردار است كه حتي من لياقت آنرا ندارم كه بند نعلينش را باز كنم. من شما را به آب تعميد مي دهم ولي او شما را به روح القدس تعميد مي دهد.


تنها نكته اضافي كه در اين انجيل پيرامون اظهارات يحيي نسبت به مسيح آمده اين است كه يحيي پس از مشاهدة علائم نزول وحي بر مسيح كه پيش تر از جانب خداوند به وي گفته شده بود صراحتاً، شهادت به حقانيت رسالت مسيح داده است آنجا كه اظهار مي دارد.« و خداوند كه مرا براي تعميد فرستاده به من گفته كه بر هركس كه مي بيني روح نازل شده، همان مسيح است و من اكنون ديدم كه بر وي، روح نازل شده و لذا او مسيح است و پسر خدا.»
2-1-5- ستايش يحيي از عيسي مسيح


«و بعد از آن عيسي با شاگردان خود به زمين يهوديه آمد و با ايشان در آنجا بسر برده تعميد مي داد. و يحيي نيز در عينون نزديك ساليم تعميد مي داد زيرا كه در آنجا آب بسيار بود و مردم مي آمدند و تعميد مي گرفتند. چونكه يحيي هنوز در زندان حبس نشده بود. آنگاه در خصوص تطهير در ميان شاگردان يحيي و يهوديان مباحثه شد. پس به نزد يحيي آمده به او گفتند اي استاد آن شخصي كه با تو در آن طرف اردن بود و تو براي او شهادت دادي اكنون او تعميد مي دهد و همه نزد او مي آيند. يحيي در جواب گفت هيچكس چيزي نمي تواند يافت مگر آنكه از آسمان بدو داده شود. شما خود بر من شاهد هستيد كه گفتم من مسيح نيستم بلكه پيش روي او فرستاده شدم.

كسي كه عروس دارد داماد است اما دوست داماد كه ايستاده آواز او را مي شنود از آواز داماد بسيار خوشنود مي گردد. پس اين خوشي من كامل گرديد. مي بايد كه او افزون گردد و من ناقص گردم. او كه از بالا مي آيد بالاي همه است و آنكه از زمين است زميني است و از زمين تكلّم مي كند. اما او كه از آسمان مي آيد بالاي همه است. و آنچه را ديد و شنيد، آن شهادت مي دهد و هيچ كس شهادت او را قبول نمي كند. و كسي كه شهادت او را قبول كرد مهر كرده است بر اينكه خدا راست است. زيرا آن كسي را كه خدا فرستاد به كلام خدا تكلم مي نمايد چونكه خدا روح را به ميزان عطا نمي كند. پدر پسر را محبت مي نمايد و همه چيز را بدست او سپرده است. آنكه به پسر ايمان آورده باشد حيات جاوداني دارد و آنكه به پسر ايمان نياورد حيات را نخواهد ديد بلكه غضب خدا بر او مي نمايد.» (انجيل يوحنا، باب سوم، 36-22)
در اين قسمت از انجيل يوحنا، پيرامون تمجيد و ستايش عرفاني يحيي و اعتراف صريح وي نسبت به شخصيت والاي مسيح(ع) و جنبة الهي و آسماني بودن رسالت وي سخن به ميان آمده است و يحيي هم حق مطلب را به خوبي ادا مي كند.


آنجا كه بر سر مسأله تطهير و تعميد همزمان عيسي و يحيي ميان يهوديان و شاگردان يحيي اختلاف پيدا شد و هر يك شايستگي پيامبر خود را در تعميد مدعي مي شدند، شاگردان يحيي، به نزد وي آمدند و گفتند كه تا كنون تو تعميد مي دادي و اكنون كس ديگري هم علاوه بر تو تعميد مي دهد و همه نزد او مي روند، اينجا بود كه يحيي به رسالت الهي و آسمان و نيز عظمت شخصيت و منزلت مسيح اعتراف كرد و فرمود كه كسي اين مقام را پيدا نمي كند مگر آنكه اين مقام، از آسمان به او داده شود و من هم قبلاًگفته بودم و اكنون نيز مي گويم كه مسيح نيستم بلكه مقدمه ظهور او هستم و پيش روي او فرستاده شدم و اكنون وقت آن است كه او (بر كمالاتش) افزوده شده و من ناقص شوم چون او از آسمان آمده، بالاي همه است و …


آنگاه در ادامه، يحيي پيرامون ايمان يا كفر نسبت به عيسي مسيح(ع) و عواقب آن اشاره كرد و چنين گفت: آنكه به پسر ايمان آورد، حيات جاودانه خواهد يافت و آنكه ايمان نياورد، مستوجب غضب خدا خواهد شد و حيات جاودانه نخواهد يافت. به اين ترتيب ملاحظه مي شود كه در انجيل يوحنا، كمتر از احوال و شخصيت و رسالت يحيي صحبت شده است و بيشتر پيرامون اخبار و بشارت وي نسبت به ظهور عيسي مسيح و بطور كلي به بيان نظرات و اقوال آن حضرت در خصوص فضيلت و عظمت شخصيت مسيح و رسالت وي، صحبت شده است.


2-1-6- يحيي و عيسي در اناجيل چهارگانه
« و در آن ايام يحيي تعميد دهندة در بيابان يهوديه ظاهر شد و موعظه كرده مي گفت. توبه كنيد زيرا ملكوت آسمان نزديك است.(1) زيرا همين است آنكه اشعياي نبي از او خبر داده مي گويد صداي ندا كننده در بيابان كه راه خداوند را مهيا سازيد و طرق او را راست نماييد. و اين يحيي، لباس از پشم شتر مي داشت و كمربند چرمي بر كمر و خوراك او از ملخ و عسل برّي مي بود. در اين وقت، اورشليم و تمام يهوديه و جميع حوالي اردن نزد او بيرون مي آمدند و به كاهنان خود اعتراف كرده و در اردن از وي تعميد مي يافتند. پس چون بسياري از فريسيان و صدوقيان را ديد كه به جهت تعميد از وي مي آيند بديشان گفت اي افعي زادگان كه شما را اعلام كرد كه از غضب آينده بگريزيد. اكنون ثمرة شايسته توبه بياوريد. و اين سخن را به خاطر خود راه مدهيد كه پدر ما ابراهيم است. زيرا به شما مي گويم خدا قادر است كه از اين سنگها فرزندان براي

ابراهيم برانگيزاند. والحال تيشه به ريشة درختان نهاده شده است پس هر درختي كه ثمرة نيكو نياورد بريده و در آتش افكنده شود. من شما را به آب به جهت توبه تعميد مي دهم لكن او كه بعد از من مي آيد، از من تواناتر است كه لايق برداشتن نعلين او نيستم. او شما را به روح القدس و آتش تعميد خواهد داد. او غربال خود را در دست دارد و خرمن خود را نيكو پاك كرده گندم خويش را در انبار ذخيره خواهد نمود ولي كاه را در آتشي كه خاموشي نمي پذيرد خواهد سوزانيد آنگاه عيسي از جليل به اردن نزد يحيي آمد تا او از او تعميد يابد. اما يحيي او را منع نموده گفت من احتياج دارم كه از تو تعميد يابم و تو نزد من مي آيي. عيسي در جواب وي گفت الآن بگذار زيرا كه ما را همچنين مناسب است تا تمام عدالت را به كمال رسانيم پس او را واگذاشت. اما عيسي چون تعميد يافت فوراً از آب بر آمد كه در ساعت آسمان بر وي گشاده شد و روح خدا را ديد كه مثل كبوتري نزول كرده بر وي مي آيد. آنگاه خطابي از آسمان در رسيد كه اين است پسر حبيب من كه از او خشنودم» (انجيل متي، باب سوم- 17-1)


«چنانكه در اشعياي نبي مكتوب است اينك رسول خود را پيش روي تو مي فرستم تا راه تو را پيش تو مهيّا سازد. صداي ندا كنندة در بيابان كه راه خداوند را مهيا سازيد و طرق او را راست نماييد. يحيي تعميد دهنده در بيابان ظاهر شد و به جهت آمرزش گناهان به تعميد توبه موعظه مي نمود. تمامي و مرز و بوم يهوديه و جميع سكنة اورشليم نزد وي بيرون شدند و به كاهنان خود معترف گرديده در رود اردن از او تعميد يافتند. و يحيي را لباس از پشم شتر و كمربند چرمي بر كمر مي بود و خوراك وي از ملخ و عسل برّي و موعظه مي كرد و مي گفت كه بعد از من كسي تواناتر از من مي آيد كه لايق آن نيستم خم شده دوال نعليم او را باز كنم. من شما را به آب تعميد دادم ليكن او شما را به روح القدس تعميد خواهد داد. و واقع شد در آن ايام كه عيسي از ناصرة جليل آمد در اردن از يحيي تعميد يافت. و چون از آب بر آمد در ساعت آسمان را شكافته ديد و روح را كه مانند كبوتري بر وي نازل مي شود. و آوازي از آسمان در رسيد كه تو پسر من حبيب هستي كه از تو خشنودم.» (انجيل مرقس، باب اول، 12-2)


اين قسمت از انجيل متي و نيز انجيل مرقس مشتركاً به رسالت يحيي، مواعظ و تعليمات، شرح خوراك و پوشاك وي و مهمتر از همه به بشارتهاي وي نسبت به ظهور حضرت عيسي مسيح و بيان عظمت مقام و منزلت وي اشاره شده است. آنجا كه آمده است يحيي در بيابان به تعميد يهود مي پرداخت و به آنان موعظه مي كرد از جمله اينكه آنها را به توبه دعوت مي نمود و اعلام مي داشت كه ملكوت آسمان نزديك است و راه خدا را مهيا سازيد.(1) از سوي ديگر، طبق گزارش انجيل متي برخي از تعليمات آن حضرت به بزرگان و عابدان يهود اختصاص دارد كه ضمن دعوت آنان به توبه و بازگشت به سوي خدا و ترك اعمال ناپسند، اينگونه پرده از سيماي نفاق آلودشان مي بردارد كه چگونه با ارتكاب آن اعمال رياكارانه و نفاق آميز بانحصار طلبي و شانه خالي كردن از عبادت خداوند، روي مي آورند صرفاً از آن جهت كه به ابراهيم پيغمبر انتساب دارند و همين انتساب، آنها را كفايت خواهد نمود پس ديگر نيازي به توبه و تعميد ندارند زيرا كه منتسب به ابراهيم و مقرب درگاه خداوندند. در قسمت ديگري از بيانات انجيل متي كه با انجيل مرقس نيز مشترك مي باشد، به اخبار و بشارت يحيي در حق حضرت عيسي مسيح و بويژه به بشارت دهندگي و تمهيد دعوت عيسي توسط يحيي پرداخته است.


يحيي چنين تصريح مي كند:«من شما را به آب به جهت توبه تعميد مي دهم ولي پيامبري كه بعد از من مي آيد، شما را به روح القدس و آتش تعميد خواهد داد و همين امر نشانه اي روشن براي اشاره به عظمت مقام در كلام حضرت يحيي است. در ادامه، آن حضرت نسبت به عظمت منزلت مسيح، صريح تر و روشن تر، سخن مي گويد كه او از من تواناتر است و من حتي لايق برداشتن نعلين او نيستم كه اين امر خود از يكسو به منزلت والاي مسيح به عنوان پيامبر خدا اشاره دارد و از سوي ديگر، هماهنگي و انسجام رسالت پيامبران الهي را در دعوت مردم به سوي خداي يگانه اثبات مي كند.


در فراز ديگري از سخنان حضرت يحيي(ع) در انجيل متي، در قالب تمثيل چنين بيان شده است كه عيسي پيكان را از بدن جدا نموده و دعوت خويش را به گوش همگان خواهد رسانيد ولي كساني كه از دعوت او سر باز زنند، مشمول آتش ديرپاي غضب الهي خواهند شد و به دوزخ خواهند افتاد. اين بيان، تأييدي است بر اصل رسالت مسيح(ع).


نكتة پاياني آنكه آغاز هر دو باب از انجيل متي و مرقس، پيرامون ساده زيستي و كيفيت خوراك و پوشاك حضرت يحيي(ع) صحبت شده است كه او پيامبري ساده زيست و معمولي و به دور از تكبر و تبختر بوده كه همانند ساير مردم مي زيسته و همانند آنان مي خورده و مي پوشيده است.
به اين ترتيب، انجيل متي و انجيل مرقس در مقايسه با انجيل يوحنا، به شرح زندگي و مواعظ و تعاليم خود يحيي پرداخته اند تا بشارات وي كه موضوع اخير بيشتر در انجيل يوحنا، گزارش شده است.
2-1-7- شهادت يحيي:


«در آن هنگام هيروديس تيتراخ چون شهرت عيسي را شنيد. به خادمان خود گفت اين است يحيايي تعميد دهنده كه از مردگان برخاسته است و از اين جهت معجزات از او صادر مي گردد. زيرا كه هيروديس، يحيي را به خاطر هيروديازن برادر خود فيليپس گرفته در بند نهاده و در زندان انداخته بود. چونكه يحيي بدو همي گفت نگاه داشتن وي بر تو حلال نيست. و وقتي كه قصد قتل او كرد از مردم ترسيد زيرا كه او را نبي مي‌دانستند. اما چون بزم ميلاد هيروديس را مي آراستند دختر هيروديا در مجلس رقص كرده هيروديس را شاد نمود. از اين رو قسم خورده وعده داد كه آنچه خواهد بدو بدهد. و او را ترغيب مادر خود گفت كه سر يحيايي تعميد دهنده را الآن در طبقي به من عنايت فرما. آنگاه پادشاه برنجيد ليكن به جهت پاس قسم و خاطر همنشينان خود فرمود كه بدهند و فرستادن سر يحيي را در زندان از تن جدا كرده سر او را در طشتي گذاشته به دختر تسليم نمودند و او آنرا نزد مادر خود برد. پس شاگردان آمده، جسد او را برداشته به خاك سپردند و رفته عيسي را اطلاع دادند.» (انجيل متي، باب چهاردهم، 12-1) و (انجيل مرقس، باب ششم، 29-14)


ماجراي قتل يحيي تنها در دو انجيل متي و مرقس، به طور مشروح گزارش شده و دو انجيل باقيماندة ديگر يعني لوقا و يوحنا، سخني از آن به ميان نياورده اند. شرح شهادت(قتل) يحيي بدين صورت است كه هيروديس و همسرش هيروديا با يحيي دشمني داشتند و هيروديس نيز چنانچه از شورش مردم نمي ترسيد، او را مي كشت و علت آن نيز مخالفت يحيي با ازدواج هيروديس و هيروديا بود چرا كه هيروديا قبلاً زن برادر هيروديس يعني فيليپ بود و به همين خاطر يحيي را به زندان انداخته بود. در

جشن ميلاد هيروديس، هنگام رقصيدن دختر هيروديا، هيروديس كه بسيار شاد شده بود، در حضور همه سوگند ياد كرد كه هرچه بخواهد برايش آماده كند و او نيز بنا به سفارش مادرش تقاضاي سر يحيي را كرد. هرچند پادشاه از اين تقاضا رنجيده خاطر شد ولي دستور به انجام داد و دختر نيز سر يحيي را تقديم مادرش كرد. آنگاه شاگردان يحيي آمدند و بدن او را به خاك سپردند. البته ذكر اين نكته لازم است كه در انجيل مرقس(باب ششم، 20-19) اين دشمني به هيروديا نسبت داده شده است و هيروديس را علاقمند، يحيي معرفي مي كند چنانچه آمده:« هيروديا، بسيار مايل بود كه از يحيي انتقام بگيرد ولي اين كار بدون اجازه هيروديس ممكن نبود. هيروديس به يحيي احترام مي گذاشت چون مي دانست كه او مرد نيك و مقدسي است. بنابراين از او حمايت مي‌كرد و هرگاه با يحيي گفتگو مي نمود وجدانش ناراحت مي شد. با اين حال دوست مي داشت سخنان او را بشنود.»
2-2- داستان يحيي(ع) در قرآن كريم


داستان حضرت يحيي(ع) در قرآن كريم در كنار داستان حضرت زكريا و در همان سوره هايي است كه داستان حضرت زكريا در آن بيان شده و اين سوره ها عبارتند از: آل عمران، انعام، مريم و انبيا.
داستان حضرت يحيي در قرآن كريم و دو بخش عمده مورد بررسي قرار گرفته است:
1- ولادت يحيي و تاريخ زندگاني وي
2- ثناها و توصيفات الهي پيرامون شخصيت و نبوت يحيي

2-2-1- بشارت ولادت يحيي و حيات وي:
مسأله بشارت ولادت يحيي و تاريخ زندگاني وي در قرآن كريم تحت تأثير زندگاني و حيات پدر بزرگوارش حضرت زكريا است و مي توان گفت كه آنچه قرآن پيرامون تاريخ حيات يحيي بيان نموده، عمدتاً در قالب همان بشارتها و اخبار غيبي است كه به هنگام نزول فرشته بر زكريا به وي داده شده و لذا مستقلاً قرآن كريم به معرفي شخصيت و نبوت حضرت يحيي نپرداخته است با اين وصف همة آنچه كه در اين باره بيان داشته، بسيار جامع و كامل و گوياست و از هيچ گونه ابهام و اجمالي برخوردار نيست:
«فنادته الملئكه و هم قائم يصلي في المحراب اَنّ الله يبشرّك بيحيي مصدقا بكلمه من الله و سيّدا و حصوراً و نبيا من الصالحين. قال رب اني يكون لي غلام و قد بلغني من الكبر و امراتي عاقر قال كذلك الله يفعل ما يشاء» (آل عمران- 40-39)
«يا زكريا انا نبشرك بغلام اسمه يحيي لم نجعل له من قبل سمياً. قال رب اني يكون لي غلام و كانت امرأتي عاقراً و قد بلغت من الكبر عتياً. قال كذلك ربك هو عليّ هّين و قد خلقتك من قبل و لم تك شيئاً.(مريم- 9-7)

 

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید