بخشی از مقاله

مهريه در اسلام
مقدمه
يكي از سنن بسيار كهن در روابط خانوادگي بشري اين است كه مرد هنگام ازدواج، براي زن «مهر» قائل مي شده است. چيزي از مال خود به زن يا پدر زن خويش مي پرداخته است. و به علاوه در تمام مدت ازدواج عهده دار مخارج زن و فرزندان خويش بوده است.
ريشه اين سنت چيست؟ چرا و چگونه به وجود آمده است؟ مهر ديگر چه صيغه اي است؟ نفقه دادن به زن براي چه؟ آيا اگر بنا باشد هر يك از زن و مرد به حقوق طبيعي و انساني خويش نائل گردند و روابط عادلانه و انساني ميان آنها حكمفرما باشد و با زن مانند يك انسان رفتار شود مهر و نفقه مورد پيدا مي كند؟ يا اينكه مهر و نفقه يادگار عهدهايي است كه زن مملوك مرده بوده است، مقتضاي عدالت و تساوي حقوق انسان ها، خصوصاً در قرن بيستم، اين است كه مهر و نفقه ملغي گردد، ازدواج ها بدون مهر صورت گيرد و زن خود مسؤوليت مالي زندگي خويش را به عهده بگيرد و در تكفل مخارج فرزندان نيز با مرد متساوياً شركت كند.


سخن خود را از مهر آغاز مي كنيم. ببينيم مهر چگونه پيدا شده و چه فلسفه اي داشته و جامعه شناسان پيدايش مهر را چگونه توجيه كرده اند؟


تاريخچه مهر
مي گويند در ادوار ما قبل تاريخ كه بشر به حال توحش مي زيسته و زندگي شكل قبيله اي داشته، به علل نامعلومي،‌ ازدواج با همخون جائز شمرده نمي شده است. جوانان قبيله كه خواستار ازدواج بوده اند ناچار بوده اند از قبيله ديگر براي خود همسر و معشوقه انتخاب كنند، از اين رو براي انتخاب همسر به ميان قبايل ديگر مي رفته اند. در آن دوره ها مرد به نقش خويش در توليد فرزند واقف نبوده است،‌يعني نمي دانسته كه آميزش او با زن در توليد فرزند مؤثر است، فرزندان را به عنوان فرزند همسر خود مي شناخته نه به عنوان فرزندان خود،‌ با اينكه شباهت فرزندان را با خود احساس مي كرده نمي توانسته علت اين شباهت را بفهمد. قهراً نيز فرزندان نيز خود را فرزند زن مي دانسته نه فرزند مرد، و نسب از طريق مادران شناخته مي شد نه از طريق پدران. مردان موجودات عقيم و نازا به حساب مي آمده اند و پس از ازدواج به عنوان يك طفيلي كه زن فقط به رفاقت با او و به نيروي بدني او نيازمند است در ميان قبيله زن به سر مي برده است، اين دوره را دوره «مادرشاهي» ناميده اند.


هنگامي كه مرد در نقش خويش در توليد فرزند واقف شد خود ساخت و رياست خانواده را به عهده گرفت و به اصطلاح دوره «پدر شاهي» اغاز شد.
در اين دوره نيز ازدواج با همخون جائز شمرده نمي شد و مرد ناچار بود از ميان قبيله ديگر براي خود همسر انتخاب كند و به ميان قبيله خود بياورد. و چون همواره جالت جنگ و تصادم ميان قبايل حكمفرما بود انتخاب همسر از راه ربودن دختر صورت مي گرفت. يعني جوان دختر مورد نظر خويش را از ميان قبيله ديگر مي ربود.


تدريجاً صلح جاي جنگ را گرفت و قبايل مختلف مي توانستند همزيستي مسالمت آميز داشته باشند، در اين دوره رسم ربودن زن منسوخ شد و مرد براي اينكه دختر مورد نظر خويش را به چنگ آورد مي رفت به ميان قبيله دختر اجير پدر زن مي شد و مدتي براي او كار مي كرد و پدر زن در ازاء خدمت داماد دختر خويش را به او مي داد و او آن دختر را به ميان قبيله ي خويش مي برد.
تا اينكه ثروت زياد شد، در اين وقت مرد دريافت كه به جاي اينكه سال ها براي پدر عروس كار كند بهتر است كه يكجا هديه لايقي تقديم او كند و دختر را از او بگيرد، اين كار را كرد و از اين جا «مهر» پيدا شد.


روي اين حساب، در مراحل اوليه،‌مرد به عنوان طفيلي زن زندگي مي كرده و خدمتكار زن بوده است، در اين دوره زن بر مرد حكومت مي كرده است. در مرحله بعد كه حكومت به دست مرد افتاد، مرد زن را از قبيله ديگر مي ربوده است. در مرحله سوم مرد «پيشكش» تقديم پدر زن مي كرده است و رسم مهر از اينجا ناشي شده است.


مي گويند – مرد از آن وقتي كه سيستم «مادر شاهي» را ساقط كرد و سيستم «پدر شاهي» را تأسيس نمود زن را در حكم برده و لااقل در حكم اجير و مزدور خويش قرار داد و به او به چشم يك ابزار اقتصادي كه احياناً شهوت را را نيز تسكين مي داد نگاه مي كرد. به زن استقلال اجتماعي و اقتصادي نمي داد. محصول كارها و زحمات زن متعلق به ديگري يعني پدر يا شوهر بود. زن حق نداشت به اراده خود شوهر انتخاب كند و به اراده خود براي خود فعاليت اقتصادي و مالي داشته باشد و در حقيقت پولي كه مرد به عنوان مهر مي داده و مخارجي كه به عنوان نفقه مي كرده است در مقابل بهره اقتصادي بوده كه از زن در ايام زناشوئي مي برده است.

مهر در نظام حقوقي اسلام
مرحله پنجمي هم هست كه جامعه شناسان و اظهار نظر كنندگان درباره آن سكوت مي كنند، در اين مرحله مرد هنگام ازدواج يك «پيشكشي» تقديم خود زن مي كند و هيچ يك از والدين حقي به آن پيشكشي ندارند، زن در عين اينكه از مرد پيشكشي دريافت مي دارد استقلال اجتماعي و اقتصادي خود را حفظ مي كند، اولاً به اراده خود شوهر انتخاب مي كند نه به اراده پدر يا برادر. ثانياً در مدتي كه در خانه پدر است، همچنين در مدني كه به خانه شوهر ميرود كسي حق ندارد او را به خدمت خود بگمارد و استثماركند، محصول كار و زحمتش به خودش تعلق دارد نه به ديگري و در معاملات حقوقي خود احتياجي به قيمومت مرد ندارد.


مرد از لحاظ بهره برداري از زن، فقط حق دارد در ايام زناشوئي از وصال او بهره مند شود و مكلف است مادامي كه زناشوئي ادامه دارد و از وصال زن بهره مند مي شود زندگي او را در حدود امكانات خود تأمين نمايد.
اين مرحله همان است كه اسلام آن را پذيرفته و زناشوئي را بر اين اساس بنيان نهاده است. در قرآن كريم آيات زيادي هست درباره اين كه مهر زن به خود زن تعلق دارد نه به ديگري. مرد بايد در تمام مدت زناشوئي عهده دار تأمين مخارج زندگي زن بشود و در عين حال درآمدي كه زن تحصيل مي كند و نتيجه كار او به شخص خودش تعلق دارد نه به ديگري – پدر يا شوهر.


اين جاست كه مسئله مهر و نفقه شكل معماوشي پيدا مي كند، زيرا در وقتي كه مهر به پدر دختر تعلق مي گرفت و زن مانند يك برده به خانه شوهر مي رفت و شوهر او را استثمار مي كرد، فلسفه مهر بازخريد دختر از پدر بود و فلسفه نفقه مخارج ضروري است كه هر مالكي براي مملوك خود مي كند، اگر بناست چيزي به پدر زن داده نشود و شوهر هم حق ندارد زن را استثمار و از او بهره برداري اقتصادي بكند، و زن از لحاظ اقتصادي استقلال كامل دارد و حتي از جنبه حقوقي نيازي به قيمومت و اجازه و سرپرستي ندارد، مهر دادن و نفقه پرداختن براي چه؟

نگاهي به تاريخ
اگر بخواهيم به فلسفه مهر و نفقه در مرحله پنجم پي ببريم بايد اندكي توجه خود را به دوره هاي چهارگانه اي كه قبل از اين مرحله گفته شده معطوف كتيم. حقيقت اين است آنچه در اين باره گفته شده جز يك سلسله فرضها و تخمينها چيزي نيست. نه حقايق تاريخي است و نه حقايق علمي و تجربي. پاره اي قرائن از يك طرف و بعضي فرضيه هاي فلسفي درباره انسان و جهان از طرف ديگر منشاء پديد آمدن اين فرضها و تخمينها درباره ي زندگي بشر ماقبل تاريخ شده است. آنچه درباره دوره باصطلاح مادرشاهي گفته شده چيزي نيست كه به اين زودي ها بتوان باور كرد، و همچنين چيزهايي كه درباره فروختن دختران از طرف پدران و استثمار زنان از طرف شوهران گفته اند.


در اين فرضها و تخمينها دو چيز به چشم مي خورد – يكي اينكه سعي شده تاريخ بشر اوليه فوق العاده قساوت آميز و خشونت بار و عاري از عواطف انساني تفسير شود، ديگر اينكه نقش طبيعت از لحاظ تدابير حيرت انگيزي كه براي رسيدن به هدف هاي كلي خود به كار مي برد ناديده كرفته شده است.


اين گونه تفسير و اظهار نظر درباره انسان و طبيعت براي غربي ميسر است اما براير شرقي –اگر افسون شده تقليد غرب نباشد- ميسر نيست، غربي به علل خاصي با عواطف انساني بيگانه است، قهراً نمي تواند براي عاطفه و جرقه هاي انساني نقش اساسي در تاريخ قائل شود، غربي اگر از دنده اقتصاد برخيزد نان مي بيند و بس، تاريخ از نظر او ماشيني است كه تا نان به خوردش ندهي حركت نمي كند و اگر از دنده مسائل جنسي برخيزد انسانيت و تاريخ انسانيت با همه ي مظاهر فرهنگي و هنـري و اخـلاقي و مذهبي و با همه ي تجليات عالي و باشكوه معنوي، جز بازي هاي تغيير شكل يافته ي جنسي نيست و اگر از دنده سيادت و برتري طلبي برخيزد سرگذشت بشريت از نظر او يك سره خونريزي و بيرحمي است.


غربي در قرون وسطي از مذهب و به نام مذهب شكنجه ها ديده و آزارها كشيده و زنده زنده در آتش انداختن ها مشاهده كرده است، به همين جهت از نام خدا و مذهب و هر چيزي كه اين بو را بدهد وحشت مي كند و از اين رو با همه ي آثار و علائم فراوان علمي كه از هدف داشتن طبيعت و واگذار نبودن جهان به خود مي بيند كمتر جرئت مي كند به اصل «علت غائي» اعتراف كند.


ما از اين مفسران نمي خواهيم كه به وجود پيامبران كه در طول تاريخ ظهور كرده اند و منادي عدالت و انسانيت بوده اند و با انحرافات مبارزه مي كرده اند و نتايج ثمربخشي از مبارزات خود مي گرفته اند اقرار و اعتراف كنند، از آنها مي خواهيم كه لااقل نقش آگاهانه طبيعت را فراموش نكنند.
در تاريخ روابط زن و مرد قطعاً مظالم فراوان و قساونهاي بي شماري رخ داده است. قرآن قساوت آميز ترين آنها را حكايت كرده است، اما نمي توان گفت سراسر اين تاريخ، قساوت و خشونت بوده است.

فلسفه ي حقيقي مهر
به عقيده ي ما پديد آمدن مهر نتيجه ي تدبير ماهرانه اي است كه در متن خلقت و آفرينش براي تعديل روابط زن و مرد و پيوند آنها به يكديگر به كار رفته است.
مهر از آنجا پيدا شده كه در متن خلقت نقش هر يك از زن و مرد در مسئله عشق مغاير نقش ديگري است. عرفا اين قانون را به سراسر هستي سرايت مي دهند، مي گويند قانون عشق و جذب و انجذاب بر سراسر موجوداتو مخلوقات از لحاظ اينكه هر موجودي وظيفه خاصي را بايد ايفا كند متفاوتند، سوز در يك جا و ساز در جاي ديگر قرار داده شده است.


فخر الدين عراقي شاعر معروف مي گويد:
ساز طرب عشق كه داند كه چه ساز است
كز زخمه آن نه فلك اندر تك و تاز است
رازي است در اين پرده گر آنرا بشناسي
داني كه حـقيقت زچـه دربند مـجاز است


عشق است كه هر دم بدگر رنگ درآيد
ناز است به جائي و به يك جاي نياز است
در صورت عاشق چه درآيد همه سوز است
در كسوت معشوق چه آيد همه ساز است


دانشمندان مي گويند: مرد از زن شهواني تر است، در روايات اسلامي وارد شده كه مرد در مقابل شهوت تواناتر و خوددارتر آفريده شده است، نتيجه هر دو سخن يكي است، به هر حال مرد در مقابل غريزه از زن ناتوان تر است، اين خصوصيت همواره به زن فرصت داده است كه دنبال مرد نرود و زود تسليم او نشود و بر عكس مرد را وادار كرده است كه به زن اظهار نياز كند و براي جلب رضاي او اقدام كند، يكي از آن اقدامات اين بوده كه براي جلب رضاي او و به احترام موافقت او هديه اي نثار او مي كرده است.
مهر، باحيا و عفاف زن يك ريشه دارد، زن به الهام فطري دريافته است كه عزت و احترام او به اين است كه خود را رايگان در اختيار مرد قرار ندهد و به اصطلاح شيرين بفروشد.


همين ها سبب شده كه زن توانسته با همه ناتواني جسمي، مرد ره به عنوان خواستگار به آستانه خود بكشاند، مردها را به رقابت با يكديگر وادار كند،‌با خارج كردن خود از دسترسي مرد عشق رمانتيك به وجود آورد،‌مجنونها را به دنيال ليلي ها بدواند و آنگاه كه تن به ازدواج با مرد مي دهد عطيه و پيشكشي از او به عنوان نشانه اي از صداقت او دريافت دارد.

مهر در قرآن
قرآن كريم مهر را به صورتي كه در مرحله پنجم گفتيم ابداع و اختراع نكرد، زيرا مهر به اين صورت ابداع خلقت است، كاري كه قرآن كرد اين بود مهر را به حالت فطري آن برگردانيد.
قرآن كريم با لطافت و ظرافت بي نظيري مي گويد: «وَ آتوا النساءَ صَدقاتهن نحلة» يعني كابين زنان را كه به خود آنها تعلق دارد (نه به پدران يا برادران آنها) و عطيه و پيشكشي است از جانب شما به آنها به خوشان بدهيد.


قرآن كريم در اين جمله كوتاه به سه نكته اساسي اشاره كرده است:
اولاً با نام «صدقه» (بضم دال) ياد كرده است نه با نام مهر، صدقه از ماده صدق است و بدان جهت به مهر صداق يا صدقه گفته مي شود كه نشانه راستين بودن علاقه مرد است،‌بعضي مفسرين مانند صاحب كشاف به اين نكته تصريح كرده اند. همچنان كه بنا به گفته راغب اصفهاني در مفردات غريب القرآن علت اينكه صدقه (به فتح دال) را صدقه گفته اند اين است كه نشانه صدق ايمان است. ديگر اينكه با ملحق كردن ضمير (هن) به اين كلمه مي خواهد بفرمايد كه مهريه به خود زن تعلق دارد نه پدر و مادر، مهر مزد بزرگ كردن و شير دادن و نان دادن به او نيست.


سوم اين كه با كلمه «نحله» كاملاً تصريح مي كند كه مهر هيچ عنواني جز عنوان تقديمي و پيشكشي و عطيه و هديه ندارد.

رسوم جاهليت كه در اسلام منسوخ شد
قرآن كريم رسوم جاهليت را درباره مهر منسوخ كرد و آن را به حالت اولي و طبيعي آن برگردانيد.
در جاهليت پدران و مادران، مهر را به عنوان حق الزحمه و «شير بها» حق خود مي دانستند.


در جاهيلت،‌ پدران و در نبود آنها برادران، چون از طرفي براي خود حق ولايت و قيمومت قائل بودند و دختر را به اراده خودشان شوهر مي دادند نه به اراده خود او، و از طرف ديگر مهر دختر را متعلق به خود مي دانستند نه به دختر، دختران را معاوضه مي كردند. به اين نحو كه مردي به مرد ديگر مي گفت كه من دختر يا خواهرم را به عقد تو در ,ي آورم كه در عوض دختر يا خواهر تو زن من باشد و او هم قبول مي كرد،‌به اين ترتيب هر يك از دو دختر مهر ديگري به شمار مي رفت و به پدر يا برادر ديگري تعلق مي گرفت،‌اين نوع نكاح را «شغار» مي ناميدند. اسلام اين رسم را منسوخ كرد، پيفمبر اكرم فرمود «لاشغار في الاسلام» يعني در اسلام معاوضه دختر يا خواهر ممنوع است.


در روايات اسلامي آمده است كه پدر نه تنها حقي به مهر ندارد، بلكه اگر در عقد ازدواج براي پدر به عنوان امري جداگانه از مهر چيزي شرط شود و مهر به خود دختر داده شود باز هم صحيح نيست. يعني پدر حق ندارد براي خود در ازدواج دختر بهره اي قائل شود، هر چند به صورت امر جداگانه از مهر باشد.
اسلام، آئين كار كردن داماد براي پدر زن را كه طبق گفته جامعه شناسان در دوره هايي وجود داشته كه هنوز ثروت قابل مبادله اي در كار نبوده منسوخ كرد.
در زمان جاهليت، رسوم ديگري نيز بود كه عملاً موجب محروم بودن زن از مهر مي شد، يكي از آنها رسم ارث زوجيت بود، اگر كسي مي مرد وارثان او از قبيل فرزندان و برادران همان طوري كه ثروت او را به ارث مي برند همسري زن او را نيز به ارث مي بردند. پس از مردن شخص پسر يا برادر ميت حق همسري ميت را باقي مي پنداشت و خود را مختار ميدانست كه زن او را به ديگري تزويج كند و مهر را خودش بگيرد و يا او را بدون مهر جديدي و به موجب همان مهري كه قبلاً پرداخته زن خود قرار دهد.

سيستم مهري اسلام خاص خودش است
يكي از مسلمات دين اسلام اين است كه مرد حقي به مال زن و كار زن ندارد، نه مي تواند به او فرمان دهد كه براي من فلان كار را بكن، و نه اگر زن كاري كرد كه به موجب آن كار ثروتي به او تعلق مي گيرد مرد حق دارد كه بدون رضاي زن در آن ثروت تصرف كند، و از اين جهت زن و مرد وضع مساوي دارند. و بر خلاف رسم معمول در اروپاي مسيحي كه تا اوايل قرن بيستم رواج داشت،

زن شوهر دار از نظر اسلام در معاملات و روابط حقوقي خود تحت فيمومت شوهر نيست، در انجام معاملات خود استقلال و آزادي كامل دارد. اسلام در عين اينكه به زن چنين استقلال اقتصادي در مقابل شوهر داد و براي شوهر هيچ حقي در مال زن و كار زن و معاملات زن قرار نداد، آئين مهر را منسوخ نكرد، اين خود مي رساند كه مهر از نظر اسلام به خاطر اين نيست كه مرد بعداً از وجود زن بهره اقتصادي مي برد و نيروي بدني او را استثمار مي كند، پس معلوم مي شود اسلام سيستم مهري مخصوص به خود دارد، اين سيستم مهري و فلسفه اش را نبايد با ساير سيستم هاي مهري اشتباه كرد و ايراداتي كه بر آن سيستم ها وارد است بر اين سيستم وارد دانست.

آيين فطرت
قرآن اين عطيه و پيشكشي را لازم مي داند، قرآن رموز فطرت بشر را با كمال دقت رعايت كرده است و براي اينكه هر يك از زن و مرد نقش مخصوصي كه در طبيعت از لحاظ علائق دوستانه به عهده آنها گذاشته شده،‌ فراموش نكند لزوم مهر را تأكيد كرده است. نقش زن اين است كه پاسخگوي محبت مرد باشد، محبت زن خوب است به صورت عكس العمل محبت مرد باشد نه به صورت ابتدائي. عضق ابتدائي زن، يعني عشقي كه از ناحيه زن شروع بشود و زن بدون آنكه مرد قبلاً او را خواسته باشد عاشق مردي بشود، همواره مواجه با شكست عشق و شكست شخصيت خود زن است، بر خلاف عشقي كه به صورت پاسخ به عشق ديگري در زن پيدا مي شود،‌اين چنين عضق نه خودش شكست مي خورد و نه به شخصيت زن لطمه و شكست وارد مي آورد.


چنانكه ملاحظه فرموديد قرآن در باب مهر، رسوم و قوانين جاهليت را عليرغم ميل مردان آن روز عوض كرد. آنچه خود قرآن در باب مهر گفت رسم معمول جاهليت نبود كه بگوئيم قرآن اهميتي به بود و نبود مهر نمي دهد، قرآن مي توانست مهر را به كلي منسوخ كند و مردان را از اين نظر راحت كند، ولي اين كار را نكرد.

انتقادها
اكنون كه نظر اسلام را درباره مهر دانستيد و معلوم شد مهر از نظر اسلام چه فلسفه اي دارد، خوب است سخن كساني را كه به اين قانون اسلامي انتقاد دارند نيز بشنويد.
خانم منوچهريان در كتاب انتقاد بر قوانين اساسي و مدني ايران در فصلي كه تحت عنوان مهر باز كرده اند چنين نوشته اند:
«همچنانكه براي داشتن باغ يا خانه يا اسب يا استر، مرد بايد مبلغي بپردازد، براي خريدن زن هم بايد پولي از كيسه خرج كند، و همچنانكه بهاي خانه و باغ و استر بر حسب بزرگي و كوچكي و زشتي و زيبائي و پولداري و بي پولي او تفاوت مي كند. قانونگذاران مهربان و جوانمرد ما قريب 12 ماده درباره قيمت زن نوشته اند و فلسفه آنان آن است كه اگر پول در ميان نباشد رشته استوار زناشوئي سخت سست و زود گسل مي شود.»


اگر قانون مهر از طرف اجنبي آمده بود،‌آيا باز هم اين قدر مورد بي مهري و تهمت و افترا بود؟ مگر هر پولي كه كسي به كسي مي دهد مي خواهد او را بخرد،‌ پس بايد رسم هديه و بخشش و پيشكش را منسوخ كنند. ريشه قانون مهر كه در قانون مدني آمده قرآن است. قرآن تصريح مي كند كه مهر عنواني جز عطيه و پيشكشي ندارد. به علاوه اسلام قوانين اقتصادي خود را آنچنان تنظيم كرده كه مرد حق هيچگونه بهره برداري اقتصادي از زن ندارد. در اين صورت چگونه مي توان مهر را به عنوان قيمت زن ياد كرد.


ممكن است بگوئيد عملاً مردان ايراني از زنان خود بهره برداري اقتصادي مي كنند. من هم قبول دارم كه بسياري از مردان ايراني اين طورند، ولي اين چه ربطي به مهر دارد، مردان كه نمي گويند ما به موجب اينكه مهر پرداخته ايم به زنان خود تحكم مي كنيم، تحكم مرد ايراني به زن ايراني ريشه هاي ديگري دارد. چرا به جاي اينكه مردم را اصلاح كتيد قانون فطرت را خراب مي كنيد و بر مفاسد مي افزائيد؟ در تمام اين گفته ها يك منظور بيشتر نهفته نيست و آن اينكه ايراني و مشرق زميني بايد خود را و فلسفه زندگي خود را و معيارهاي انساني خود را فراموش كند و رنگ و شكل اجنبي به خود بگيرد تا بهتر آماده بلعيده شدن باشد.


نويسنده چهل پيشنهاد در شماره 89 مجله زن روز صفحه 71 پس از ذكر وضع ناهنجار زن در جاهليت و اشاره به خدمات اسلام در اين راه چنين نوشته است: «چون زن و مرد مساوي آفريده شده اند پرداخت بها يا اجرت از طرف يكي به ديگري منطق و دليل عقلاني ندارد، زيرا همانگونه كه مرد احتياج به زن دارد، زن هم به وجود مرد نيازمند است و آفرينش آنها را به يكديگر محتاج خلق كرد و در اين احتياج هر دوي آنها را به يكديگر محتاج خلق كرد و در اين احتياج هر دوي آنها وضع مساوي دارند، و لذا الزام يكي به دادن وجه به ديگري بلا دليل خواهد بود. ولكن از نظر اينكه طلاق در اختيار مرد بوده و زن براي زندگي مشترك با مرد تأمين نداشته، لذا به زن حق داده شده علاوه بر اعتماد به شخصيت زوج نوعي وثيقه و اعتبار مالي نيز از مرد مطالبه نمايد…»


مهريه چماقي براي روز مبادا:
تهران- خبرگذاري سينا، امير رضا پرحلم و سميه نصرتي
مرد در راه عشق از همه دارايي خود و ابزار اصلي كارش مي گذرد. او در ابتداي ازدواج تمامي مهريه را در قالب سند خانه اي كه آن همه برايش ارزش داشت به زنش مي دهد. او مي گويد: براي رسيدن به او هر چه بخواهد همان مي شود در عوض زن آخر حيله گري است. او از زنانگي خود به عنوان سلاحي استفاده مي كند. او عشق را به بازي گرفته و مرد را ذره ذره ذوب مي كند. او از صداقت مرد و عاشقيش كاملاً سوء استفاده مي كند او براي عشق شرط و شروط دارد.


در پايان،‌مرد با چهره اي حيران، مغموم و سر در گريبان باقي مي ماند. اما عكس اين ماجرا نيز صادق است و بسيار زنان كه در دام مردان هوس باز و حيله گر گرفتار مي آيند و راهي برايشان باقي نمي ماند. جز آنكه مهريه خود را به اجرا گذارند اگر چه شايد برخي از آنان مهريه اي قابل توجه نيز نداشته باشند.
علي جعفري: دانشجو رشته حق حقوق و درباره مهريه مي گويد: مهريه چماقي است در دست زن براي روز مبادا اما زهرا موسوي دانشجوي ديگر معتقد است: اگر تاريخ ويل دورانت را ورق بزنيد مي بينيد كه در گذشته هاي دور ايران زمين پدر داماد در شب عروسي هديه اي را به عروس مي داد كه امروز آن تحت عنوان مهريه نام دارد.


علي سعيدي جامعه شناس مي گويد: فرهنگ و ادب و رسوم مردم ايران در حال تغيير است. در زبان ايرانيان سوشبوس همان مهريه امروزي به معناي عروس چاه است. در فرهنگ زردشتيان دختر را به عقد چاه درمي آوردند. (البته به انتخاب خود چاه) و دختر بايد براي مهريه به خود آب براي روستاي خود طلب مي كرد. دختر بايد هر روز براي چاه زمزمه هاي عاشقانه بخواند تا چاه بيشتر عاشق او شود و آب زيادتري به مردم روستاي او بدهد.

او نمي تواند آب بنوشد ولي هر روز بايد براي مردم روستاي خود يه كوزه آب از چاه ببرد تا تشنگان سيراب شوند و زمين هاي كشاورزي آباد شود و دعا كند كه محصول زيادي به دست آيد. جامعه شناس درباره بالا بودن مهريه مي گويد: شايد تمام مشكلات حكومت را بتوان به گران حاكمان انداخت اما اين ديگر ربطي به حكومت ندارد. به اجرا گذاشتن مهريه 100 و 120 ميليوني به وسيله زنان جوان و تلاش مردان براي خلاصي از اين بدهي كمر شكن به هر وسيله اخلاقي و غير اخلاقي در شأن اين ملت اين و اين ملك نيست.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید