بخشی از مقاله

پروژه تعیین هزینه و قیمت گذاری کالاهای تولیدی

تعيين هزينه و قيمت گذاري كالاهاي توليدي :
قبل از آنكه توليدكننده اي بخواهد كالاهاي خود را توليد كند نيازمند اين است كه از هزينه ساخت كالا ، خريد و توزيع آن و بهاي مورد انتظار در يك بازار فروش اطلاع داشته باشد .
اهميت تعيين هزينه و قيمت گذاري :
تعيين هزينه و قيمت گذاري عناصر مهمي در بازاريابي و فروش هستند به اين دليل واضح كه چنانچه فعاليتهاي تجاري مبتني بر فروش و عمليات تجاري سودآور نباشند هم از ديد صرفه فردي و هم از نظر اقتصاد ملي دنبال كردن آنها فايده اي نخواهد داشت . سودآوري حتي اگر در كوتاه مدت همواره هدف اصلي نباشد به عنوان هدف نهايي و دراز مد نظر خواهد بود .

 


مسائل طرح :
جدي ترين و عام ترين مسائلي كه در زمينه تعيين هزينه و قيمت گذاري در برابر توليدكننده قرار دارند به قرار زيرند :
1ـ كمبود حسابداران آموزش ديده و با تجربه براي محاسبه قيمت تمام شده .
2ـ هزينه هاي غير رقابتي .
يكي از گلايه هاي شايع بين توليدكنندگان اين است كه مي گويند با توجه به قيمتهايي كه در بازار براي كالاهاي آنها وجود دارد هزينه تمام شده آنها بسيار بالا است . در نتيجه كاهش تمام شده امري حياتي است در نتيجه وظايف يك توليدكننده بايستي :
الف) محصولش را بشناسد و جزئيات هزينه هاي توزيع آنرا بداند .
ب) بداند هزينه هايش احتمالاً در كجا خيلي زياد است و چرا .
هزينه هاي بسيار بالا ممكن است انعكاسي از طيف وسيعي از مشكلات فيزيكي باشد كه به صورت زير نمايش داده مي شود :

هدر رفتن مواد خام
نيروي كار آموزش نيافته
ساعت بيكاري زياد
افزايش هزينه توليد ضعف سرپرستي پايين بودن بهره وري توليد
برنامه نامناسب توليد
ناكارا بودن بخش تعمير و نگهداري
بهره برداري نامطلوب از ظرفيتها

ج) چگونه هزينه تمام شده را كاهش دهد .
پس از آنكه دلايل بالا بودن هزينه تمام شده روشن شد توليد كننده بايد بتواند برنامه ريزي توليد را بهبود بخشد، ضايعات مادي را كاهش دهد، بر بهره وري كلي بيفزايد، و از روشهاي افزايش فروش استفاده از ظرفيت استفاده كند تا بتواند هزينه تمام شده را كاهش دهد .
تعريف هزينه :
هزينه عبارتست از :
الف) مبلغي از مخارج كه براي شي يا فعاليتي خاص متحمل مي شويم و يا به آنها نسبت مي دهيم .
ب) ارزش منابع اقتصادي كه در توليد و يا انجام دادن كاري از آنها استفاده مي شود .
ارزش هر يك از منابع از دو جز تشكيل مي شود . كيفيت مورد استفاده و قيمت به ازاي هر واحد . بنابراين هزينه برابر است با تعداد ضربدر قيمت يك واحد كالا .
قيمت يك واحد كالا × تعداد = هزينه
در مورد هزينه ها سه مساله حائز اهميت است :
1ـ تعاريف هزينه
2ـطبقه بندي هزينه
3ـ روشهاي محاسبه هزينه
از موارد فوق فقط در طبقه بندي مثالي در يكي از موارد آن مورد تجزيه و تحليل قرار مي گيرد .
1ـ هزينه هاي اصلي (مستقيم) : مستقيماً با توليد رابطه دارند .
ـ مصالح و مواد مستقيم
ـ نيروي كار مستقيم
ـ مخارج مستقيم (حق امتيازها، اجاره كارخانه، كنتراتها، حق كميسيون فروش)
2ـ هزينه هاي عمومي كارخانه : هزينه هايي كه مستقيماً با توليد رابطه ندارند .


• الف) مواد و مصالح غير مستقيم (مواد و مصالح جانبي كه در توليد به عنوان مواد اوليه به حساب نيايد) :
الف 1ـ ) مواد كمكي (از قبيل مواد مورد مصرف ماشين آلات، روغن، گريس) .
الف 2ـ ) سوخت .
الف 3ـ ) الكتريسته .
الف 4ـ ) ضايعات .


• ب) نيروي كار غير مستقيم :
ب 1ـ ) دستمزد انبارداران .
ب 2ـ ) دستمزد تعميركاران .
ب 3ـ ) حقوق سرپرستان .
ب 4ـ ) نظافتچيان و باربران .
ب 5ـ ) نگهبانان .
• ج) مخارج غير مستقيم :
ج 1ـ ) استهلاك دستگاهها .
ج 2ـ ) تعميرات ماشين آلات .
ج 3ـ ) بيمه دارائي ها .
ج 4ـ ) اجاره .
3ـ هزينه كلي ساخت = هزينه اصلي + هزينه هاي عمومي كارخانه .
4 ـ هزينه بازاريابي :
ـ حقوق ها و حق كميسيون ها .


ـ تبليغات .
ـ توزيع رايگان نمونه محصول .
ـ هزينه سفر .
ـ تلفن، تلگراف، تلكس، فاكس، اينترنت .
ـ پست .
ـ بسته بندي و بارگيري .
ـ مواد بسته بندي .
ـ پذيرايي .
5 ـ مخارج اداري :
ـ حقوق ها .
ـ هزينه هاي دفتري .
ـ حق بازرسي .


ـ نوشت افزار و چاپ .
ـ عوارض و مالياتها .
6ـ هزينه هاي عملياتي = هزينه هاي اصلي + هزينه هاي عمومي كارخانه + هزينه هاي بازاريابي + مخارج اداري
محاسبات هزينه محصول :
هزينه محصولات تشكيل مي شود از هزينه هاي مستقيم و هزينه هاي غير مستقيم يا عمومي .
هنگامي كه يك كارخانه چندين نوع محصول توليد مي كند لازم است مخارج عمومي را به منظور بدست آوردن قيمت تمام شده معقول براي واحد هر نوع كالا بين توليدات مختلف تقسيم كند .
• تقسيم مخارج عمومي يا غير مستقيم :
1ـ روش توزيع مخارج عمومي شامل مراحل زير است .
ـ صورت كردن و تعيين همه مخارج عمومي .
ـ توزيع مخارج عمومي براي تعيين سهم هر مركز يا واحد هزينه كننده .
الف) مخارج عمومي هر واحد هزينه كننده كه منحصراً در اثر وجود آن واحد انجام گرفته بايد به همان واحد اختصاص داده شوند . مخارج عمومي اختصاص داده شده به هر واحد هزينه كننده، هزينه مستقيم آن واحد .


ب) آن گروه از مخارج عمومي كه نمي توان آنها را به واحد هزينه كننده خاصي اختصاص داد بين همه واحد ها توزيع مي شوند . روش اين توزيع بر اساس اختصاص سهم مناسبي به هر واحد هزينه كننده به نسبت سودي است كه از فعاليت آن واحد حاصل شده است . براي اين توزيع بايد بنيان مناسبي يافت تا مخارج عمومي بطور مناسب بين واحدهاي هزينه كننده سرشكن شود (تعيين سهم مرحله اول) .


ـ هزينه هاي واحدهاي هزينه كننده اي كه خدمات ارائه مي دهند بايد بين مراكز هزينه اي كه كار توليدي مي كنند توزيع شود :
الف) به هر واحد هزينه توليدي، بايد آن دسته از هزينه هاي واحدهاي خدماتي اختصاص يابند كه به آن واحد مربوطند .
ب) ساير هزينه هاي واحدهاي خدماتي با استفاده از طريقي كه بر پايه كار انجام شده هر واحد خدماتي براي هر واحد توليدي استوار است بين واحدهاي توليدي هزينه كننده تقسيم مي شوند (تعيين سهم مرحله دوم) .


2ـ مبناهاي تعيين سهم :
مبناهاي معمول براي توزيع و تسهيم مخارج عمومي به واحدهاي هزينه كننده برقرار زير است :
مخارج عمومي كه بايد توزيع شوند مبناي تعيين سهم
روشنايي ، اجاره محوطه
كارگزيني، رفاه، امور اداري، رستوران، سرپرستي تعداد كاركنان
ايمني محيط كار ارزش
كنترل مواد، انبارداري وزن مواد
گرما فضا يا تعداد رادياتورها
انرژي و مصرف بخار تخمين هاي فني
استهلاك ارزش دفتري
برخي از هزينه هاي عمومي را مي توان بر اساس پيش از يك مبنا توزيع كرد و تصميم درباره آن بستگي به قضاوت شخصي دارد . در مورد مسائل فني، اساس توزيع هزينه اغلب تخميني است عرفي كه يك شخص فني واجد شرايط به عمل مي آورد .


بنيانهاي توزيع هزينه ها براي تقسيم هزينه هاي واحدهاي خدماتي نيز بكار مي روند (مانند انبارها، تعميرات، و كنترل كيفيت) تا سهم هر واحد توليدي هزينه كننده پيدا شود . مانند نمونه زير :
هزينه واحدهاي خدماتي مبناي تعيين سهم
انبارها تعداد درخواستهاي وارده
تعميرات دفتر حساب نيروي كار
كنترل كيفيت تعداد كاركنان در واحد توليدي


رستوران كارگزيني تعداد كاركنان در هر واحد هزينه كننده
3ـ بازيافت هزينه هاي عمومي :
هنگاميكه هزينه ها و مخارج عمومي بين واحدهاي هزينه كننده توليدي تقسيم شدند مي توان آنها را از طريق تقسيم هزينه ها عمومي هر واحد توليدي به تعداد كليه كالاهاي كه در آن واحد توليدي توليد شده اند به هزينه هاي تمام شده افزود . افزودن هزينه هاي عمومي به قيمت تمام شده واحد كالا بازيافت ناميده مي شود .
بازيافت كالا = افزايش هزينه هاي عمومي به قيمت تمام شده واحد كالا
نرخ بازيافت = تقسيم هزينه عمومي واحد توليدي بر تعداد كليه كالاهاي توليد شد
عمومي ترين نرخها :
عمومي ترين نرخها در جدول زير داده شده است و مثالي هم براي يك واحد كالايي نمونه، كه آن را واحد هزينه 101 ناميده ايم و فرض مي كنيم 1000 دلار هزينه عمومي داشته است همراه آن است .

 


مثال:
عنوان مبنا نرخ هزينه عمومي مقدار (مبناي تعيين سهم) نرخ بازيافت
هزينه هاي عمومي واحد 200 دلار هر واحد= 5
تعداد واحدهاي كالا
هزينه هاي عمومي 500 ساعت دلار هر ساعت = 2
ساعت كار مستقيم
هزينه هاي عمومي 1600 ساعت دلار هر ساعت = 0/625
ساعت كار ماشين
هزينه هاي عمومي دستمزد 1000 دلار
درصد دستمزدها
هزينه هاي عمومي مواد 3000 دلار
درصد هزينه مواد
هزينه هاي عمومي 4000 دلار هزينه اصلي
هزينه هاي اصلي پرداخت شده

 

براي گروه واحدي از هزينه هاي عمومي فقط يك نرخ مورد محاسبه قرار مي گيرد .
جدول بالا نرخهاي را نشان مي دهد كه از بين آنها فقط يكي را مي توان انتخاب كرد .

هزينه هاي عمومي براي قيمت واحد كالا به سادگي و از طريق ضرب كردن نرخ هزينه عمومي در واحدي از مبنا كه به هر واحدي از كالايي مربوطند بدست مي آيد .
مثال : كاربرد نرخهاي بالا براي هزينه يك واحد توليد، كار × كه از طريق واحد هزينه كننده 101 توليد شده و داراي محاسبات زير است :
ـ ساعات كار مستقيم 4 ساعت از قرار ساعتي 5/1 دلار = 6 دلار
(شامل 3 ساعت كار ماشيني) 1 ساعت از قرار ساعتي 4/2 دلار = 4/2 دلار
جمع كل ساعت كار ماشين 5 ساعت = 4/8 دلار


ـ مواد مصرفي مستقيم = 12 دلار
هزينه اصلي = جمع كل ساعت كار ماشين + مواد مصرفي مستقيم = 4/20 دلار
عنوان مبنا نرخ (بازيافت هزينه ها) واحدهاي مبنا هزينه هاي عمومي حساب شده
1ـ تعداد واحدهاي كالا 5 دلار هر واحد 1 واحد 5 دلار
2ـ ساعات كار مستقيم 2 دلار هر ساعت 5 ساعت 10 دلار
3ـ ساعات كار ماشين 625 دلار هر ساعت 3 ساعت 875/1 دلار


4ـ درصد دستمزدها 100% 4/8 دلار دستمزد 4/8 دلار
5ـ درصد هزينه مواد 33% 12 دلار مواد 4 دلار
6ـ درصد هزينه اصلي 25% 4/20 دلار هزينه اصلي 1/5 دلار
بين شش روش بازيافت كه در بالا وجود دارد، كداميك مناسب است؟ روش مبتني بر تعداد واحدهاي كالا بهترين نرخ است، اما متاسفانه آن را فقط در مواردي مي توان بكار برد كه تمام واحدهاي كالايي كه در واحد هزينه كننده بدست مي آيند يكسان باشند .
از آنجا كه مساله زمان عاملي است كه در واحد هزينه كننده بستگي نزديكي با هزينه هاي عمومي پيدا مي كند، هزينه هاي عمومي بر اساس مبناي زمان مصرفي بهتر سرشكن مي شوند و اين كار با استفاده از ساعات كار مستقيم يا ساعات كار ماشين ها و يا درصد دستمزدها صورت مي گيرد .
هـ ـ هزينه هاي عمومي فروش، توزيع و اداري :
تا به حال هزينه هاي عمومي توليدي را در نظر گرفته ايم . در نظر گرف

تن ساير هزينه هاي عمومي نسبتاً آسانتر است .
الف) هزينه هاي عمومي فروش معمولاً با ارزش كالاهاي فروخته شده نسبت مستقيم دارند . بنابراين مي توان آنها را بصورت درصدي از هزينه هاي كارخانه حساب كرد . با اعمال اين درصد در هزينه ساخت يك واحد كالاي كارخانه، مي توان هزينه هاي عمومي فروش را براي هر واحد كالا پيدا كرد .
ب) هزينه هاي عمومي توزيع را مي توان در صورتيكه كارخانه يك نوع محصول واحد توليد كند همانند هزينه هاي عمومي فروش به صورت درصدي از هزينه هاي توليي سرشكن كرد . چنانچه كارخانه انواع مختلفي از كالا توليد كند، و هزينه توزيع متفاوتي براي آنها وجود داشته باشد، بايد اين نوع هزينه براي هر نوع كالا كحاسبه شود و از طريق نرخ مناسب سرشكن كردن هزينه هاي عومي

سهم هر نوع محصول را از اين هزينه بدست آورد . به عنوان مثال نرخهاي هزينه عمومي را براي كاميونهاي حمل و نقل بر اساس ميزان راه پيموده شده، وزن، ساعات كار و يا تركيبي از آنها محاسبه مي كنند .
ج) هزينه هاي عمومي اداري نمي توانند مستقيماً بر هزينه كارخانه يا هزينه هاي فروش و توزيع يك كالا تاثير داشته باشند . در نتيجه معمول اين است كه تخمين بزنند چه مقدار از كارهاي اداري صرف مكارخانه و چه مقدار صرف روند فروش شده است . پس از آن مي توان نسبتي از هزينه هاي

اداري را به هزينه هاي عمومي كارخانه و نسبتي ديگر را به هزينه هاي عمومي فروش و توزيع طي دوره مورد نظر نسبت داد .

مثالهايي از توزيع هزينه هاي عمومي :
الف) شركت احمد (توليدكننده يك نوع محصول)
اين شركت محصولي تحت عنوان (ليوان) را در سه بخش خود توليد مي كند ، هزينه هاي عمومي توليدي در هر بخش محاسبه شده است و تصميم بر اين است كه اين هزينه بر مبناي ساعات كار مستقيم سرشكن شود . اطلاعات زير داده شد

ه است .
بخش ها A B C جمع
هزينه هاي عمومي (دلار) 136950 165350 173700 476000
ساعات كار مستقيم
نرخ هزينه عمومي بر ساعت
ساعات كار مستقيم مورد نياز براي توليد يك واحد از محصول ليوان 100000
3675/1


10 200000
82675/0
20 100000
7370/1
10 400000
19/1
40

بنابراين به يك واحد از محصول (ليوان)، از هزينه هاي عمومي مبالغ زير تعلق مي گيرد .

بخش ساعات كار مستقيم هزينه عمومي بر ساعت مبلغ
A 10 3659/1 695/13
B 20 83675/0 535/16

 


C 10 7370/1 370/17
جمع 40 600/47 دلار

شركت احمد فقط يك نوع محصول توليد مي كند و بنابراين استفاده از نرخ كلي هزينه هاي عمومي براي كل كارخانه نيز همان نتايج بالا را به طرق زير بدست مي دهد .
دلار 6/47 = نرخ 19/1 دلار هزينه عمومي هر ساعت × 40 ساعت كار مستقيم

ب) شركت محمود (توليدكننده دو نوع محصول) :
اين شركت دو نوع محصول (محصول س و محصول ش) توليد مي كند كه هر يك از آنها در سه بخش توليد مي شود . اما زمان مصرف شده براي توليد يك واحد از هر يك از اين دو كالا در هر بخش متفاوت است . هر سه بخش ساختار هزينه اي مانند بخش هاي مختلف شركت (احمد) دارند . در نتيجه نرخهاي هزينه عمومي همانندي دارند و در كل مانند شركت (احمد) است . نرخهاي هزينه عمومي به قرار زير است :
بخش نرخ هزينه عمومي بر ساعات كار مستقيم (دلار)
A 3695/1
B 82675/0
C 7370/1
متوسط 19/1

ارقام زير ساعات كار مستقيم مورد نياز در شركت محمود براي توليد يك واحد از محصول س و ش است .
بخش محصول (س) محصول (ش)
A 10 30
B 20 40


C 20 10
جمع 50 80
برخلاف شركت احمد، يك نرخ كلي سرشكن كردن هزينه هاي عمومي نمي توان براي شركت محمود به دست داد زيرا بيش از يك نوع محصول توليد مي كند و اين محصولات در هر بخش زمانهاي متفاوتي براي تكميل شدن نياز دارند .
براي محصول س يك نرخ كلي سرشكن كردن هزينه هاي عمومي، رقمي معادل 5/59 دلار براي هر واحد به دست مي دهد كه از 19/1 در 50 ساعت به دست مي آيد . اما استفاده از نرخ سرشكن كردن هزينه عمومي بر حسب بخشهاي مختلف كارخانه نتايج زير بدست مي دهد :

بخش ساعات كار مستقيم هزينه ها بر ساعت مبلغ
A 10 3695/1 695/13
B 20 82675/0 535/16
C 10 7370/1 74/34
جمع 40 94/67 دلار

 

در نتيجه، استفاده از نرخ سرشكن بر حسب بخشهاي مختلف كارخانه نسبت به نرخ كلي سرشكن كردن هزينه در كل كارخانه نتايج متفاوتي از نظر هزينه عمومي سرانه بدست مي دهد (97/64 دلار در مقايسه با 5/95 دلار)، كداميك درست است؟
به خاطر تابع بودن اين تقسيط ها غير ممكن است بتوان گفت كداميك مطلقاً درست است . اما نرخ سرشكن كردن هزينه ها بر حسب بخشهاي كارخانه پاسخي بدست مي دهد كه مي توان آن را درست‌تر دانست زيرا از نرخ كلي سرشكن كردن هزينه در كل كارخانه به واقعيت نزديك تر است عين همين اختلافها را مي توان در مورد محصول (ش) نيز نشان داد . نرخ كلي سرشكن كردن

هزينه عمومي در كل كارخانه رقمي معادل 2/95 دلار براي هر واحد كالا به دست مي دهد .
(يعني 80×19/1 دلار) . از طرف ديگر، نرخ سرشكن كردن هزينه هاي عمومي بر حسب بخشهاي مختلف كارخانه هزينه متفرقه هر واحد كالا را در حدود 525/91 دلار حساب مي كند :


بخش ساعات كار مستقيم هزينه ها بر ساعت مبلغ
A
B 30
40 3695/1
82675/0 085/41
07/33
C 10 7370/1 37/17
جمع 525/19 دلار
درسي كه مي توان گرفت اين است كه چنانچه بيش از يك نوع كالا در كارخانه توليد مي شود و زمان مورد نياز توليد هر كالا در هر بخش متفاوت كارخانه با كالاي ديگر فرق مي كند، بايد از نرخ سرشكن كردن هزينه اي كه بر حسب بخش هاي مختلف كارخانه حساب شده استفاده كرد . ممكن است در محاسبه اين نرخ با مشكلات اضافي ديگري روبرو باشيم، اما هر قدر اطلاعات بدست آمده درست تر و بهنگام باشند در تصميم گيري نتايج بهتري به بار خواهند آورد . اين موضوع براي موسساتي كه در امر صادرات فعاليت دارند و با بازارهاي رقابتي مواجهند از اهميتي ويژه برخوردارند .
3ـ تعيين سود :
1ـ نمودار سر به سر (برابري دريافتي و هزينه)
ساده ترين روش براي نشان دادن رابطه (هزينه ـ حجم‌ توليد ـ سود) استفاده از يك نمودار سر به سر است . اين نمودار ميزان هزينه هاي ثابت و متغير و درآمد فروش را در حجم هاي مختلف نشان مي‌دهد.در اين نمودارها ميزان هزينه هاي متغير منحوظ شده و در نتيجه نمودار ميزان تفاوت ميان مقادير فروش و هزينه نهايي فروش ها را نيز نشان مي دهد .

اطلاعات داده شده در حالت فعاليت صد در صد
درآمدهاي فروش 200000 دلار
هزينه هاي متغير 50000 دلار


هزينه هاي ثابت 90000 دلار
هزينه هاي متغير ــ درآمدهاي فروش = سهم دريافتي
نقطه سر به سر نقدي

نقطه سر به سر

دلار 120000 = 6/0 × 200000 فروش ها در نقطه سر به سر

نقطه سر به سر كه در بردارنده نمايش گرافيكي سهم دريافتي است .
نقطه سر به سر

1ـ تحليل سر به سر اثر تغيير حجم توليد را بر هزينه ها و سود بررسي مي كند .
2ـ نقطه سر به سر جايي است كه خط نمودار نشان دهنده درآمد (فروش ها) نمودار كل هزينه ها را قطع مي كند .
در اين نقطه درآمد و هزينه كلي با يكديگر برابرند و نه سودي حاصل شده نه زياني داده شده است و كارخانه به هر حال ورشكست مي شود . اين نقطه معمولاً بر حسب ميزان فعاليت اندازه گرفته مي شود مثلاً در حالتي كه كارخانه تا 60 درصد تونايي واقعي خود فعاليت دارد .
3ـ حد سود مطمئن Margin Safety (حاشيه ايمني) تفاوت بين نقطه سر به سر و سطحي از فعاليت است كه نمايانگر استفاده نرمال از ظرفيت توليد باشد .
4 ـ سهم دريافتي Contribution تفاوت بين درآمدهاي فروش و هزينه متغير فروشها است . سهم دريافتي نسبت به هزينه ثابت، و بعد از آن نسبت به سود تعيين مي شود . تحليل سهم دريافتي مي‌تواند براي برنامه ريزي سود متوسط مديريت بكار گرفته شود .

دريافتي هاي فروش = 200000
هزينه هاي متغير = 50000
هزينه هاي ثابت = 60000
نقطه سر به سر نقدي

هزينه هاي متغير - دريافتي هاي فروش = سهم دريافتي

نقطه سر به سر نقدي

دلار 80000 = 4/0 × 200000 فروش نقدي سر به سر
محدوديت نمودار تحليل سر به سر را بايد به خاطر داشت . چنين نموداري تنها در موقعي از صحت برخوردار است كه در محدوده خاص خود، يعني آن حدود واقعي فعاليت كه بر مبناي آن شكل گرفته بررسي شود . در سطوح متفاوتي از فعاليت، هزينه ثابت مي تواند متفاوت باشد . ممكن است هزينه هاي متغير در نمودار با خط مستقيمي قابل نمايش نباشند . احتمال دارد منحني فروش ها يا درآمد تا حدودي انحنا پيدا كند . اما به هر حال بالاترين ارزش اين نمودار در تحليل رابطه نهفته حجم توليد، هزينه ها و سود است كه از طريق آن آشكار مي شود و ارزش آن به تعيين دقيق محل نقطه سر به سر نيست .


در اين نمودار هزينه هاي ثابت بين هزينه هاي متغير و استهلاك تقسيم شده است . نقطه سر به سر (آستانه نقدينگي) از منحني نشان دهنده درآمدهاي فروش با منحني كل هزينه بدست مي آيد . نمودار 3ـ3 ميزان حداقل فعاليت مورد نياز به منظور داشتن توانايي پرداخت ديون را تعيين مي كند كه در اين نمودار معادل 40 درصد فعاليت است .
با توجه به عوامل در تعيين نقطه سر به سر از جمله هزينه هاي ثابت ـ درآمدهاي فروش و هزينه هاي متغير مي توان گفت نقطه سر به سر به صورت درصدي از فعاليت كامل كارخانه بدست مي آيد .
2ـ نمودار نقطه سر به سر نقدي :
در اين نمودار فقط هزينه هاي نقدي درآمدها نمايش داده مي شود (به صورت دريافتي و مخارج) و از حسابهاي دفتري چشم پوشي مي كنند . اثر عمده اين كار اين است كه استهلاك جدا مي شود و نتيجه آن كاسته شدن از هزينه هاي ثابت است . نقطه سر به سر نقدي سطح مورد نياز فعاليت را براي اطمينان يافتن از اينكه دريافتي ها تكافوي كليه هزينه هاي مورد نياز جهت پرداخت هاي نقدي را مي كند . اندازه گيري مي نمايد . در اينجا بايد خاط نشان كرد يك چنين نموداري را نمي توان به عنوان وسيله‌اي جهت پيش بيني هزينه ها مورد استفاده قرار داد، زيرا عامل زمان را ثبت نكرده و در نظر نمي‌گيرد بلكه فقط نتايج كلي عمليات نقدي را به دست مي دهد .
ب ـ مثالهايي از تحليل سر به سر :
1ـ مثال در مورد يك شركت توليدي ، اطلاعات زير از سوابق يك شركت توليدي استخراج شده است .(استهلاك محاسبه نگرديده است و زمان نقش ندارد) .
فروشها (درآمد) 150000 دلار

هزينه هاي به دلار متغير ثابت كل
مواد مستقيم 30000 30000


نيروي كار مستقيم 40000 40000
هزينه هاي عمومي تعميرات 5000 10000 15000
مخارج بازاريابي 10000 10000 20000
مخارج اداري 15000 15000
جمع 85000 35000 120000


حساب كنيد :
1ـ سهم دريافتي 2ـ سود 3ـ سطح سر به سر فروشها
با توجه به بيان گذشته هر يك از خواسته را مي توان از تعاريف مربوطه به دست آورد .
سهم دريافتي = هزينه متغير - فروش
كل هزينه ها = هزينه ثابت + هزينه متغير
سود = كل هزينه ها - فروش


نقطه سر به سر =

سطح سر به سر = ارزش فروش × نقطه سر به سر
حل :
ارزش فروش = 150000 دلار
هزينه هاي متغير = 85000 دلار
سهم دريافتي = هزينه متغير - فروش = 85000 - 150000 = 65000 دلار
هزينه هاي ثابت = 35000 دلار
سود = كل هزينه ها - فروش = (85000 + 35000 ) - 150000 = 30000 دلار
نقطه سر به سر =

سطح سر به سر فروشها = 150000 × 538/0 = 80769 دلار

2ـ مثال از تحليل سهم دريافتي . اين مثال از تحليل سهم دريافتي براي برنامه ريزي سود است .
صورت وضعيت A ارقامي را نشان مي دهد كه به يك موسسه توليدكننده سه نوع محصول مربوط است . با كسر كردن هزينه هاي متغير از درآمدهاي فروش مي توانيم سهم دريافتي هر نوع كالا را نسبت به هزينه ثابت و سود حساب كنيم . مديريت موسسه مي تواند از اين صورت وضعيت نتيجه‌گيري‌هاي مشخصي به عمل آورد :
كالاي يك كالاي دو كالاي سه كل
فروش ها 10000 50000 10000 70000
هزينه هاي متغير 4000 35000 11000 50000
سهم دريافتي 6000 15000 1000- 20000
سهم دريافتي به درصد فروش 060/0 030/0 منفي 029/0
هزينه هاي ثابت 10000
10000


الف) فروش كالاي شماره يك بايد تا جايي كه ممكن است افزايش يابد، زيرا اين محصول بالاترين ميزان سهم دريافتي را نسبت به فروش بدست مي دهد .
ب) محصول شماره دو، هر چند بالاترين درآمد را ايجاد كند، اما طي يك دوره فعاليت نرخ سهم دريافتي فقط معادل 30 درصد دارد .
ج) توليد محصول شماره سه را بايد فقط متوقف كرد، مگر آنكه حجم توليد آن افزايش يابد .
صورت وضعيت B (به دلار) :
كالاي يك كالاي دو كل
فروش ها 10000 50000 60000
هزينه هاي متغير 4000 35000 39000
سهم دريافتي 6000 15000 39000
سهم دريافتي به درصد فروش 060/0 030/0 035/0
هزينه هاي ثابت 10000
سود 11000
صورت وضعيت B وضعيتي را نشان مي دهد كه از كنار گذاشتن توليد محصول شماره سه حاصل خواهد شد . كنار گذاشتن كالاي شماره سه، سهم دريافتي كلي و سود را افزايش خواهد داد . اين مثال يك اصل مديريت مالي را نشان مي دهد كه مطابق آن، اين حجم درآمدهاي حاصل از فروش نيست كه بايد بيش از هر چيز ديگر مد نظر قرار داد، بلكه سهم دريافتي نسبي است كه هر محصول در سود كلي به عهده دارد .
روش كلي محاسبه فقط سر به سر فروش براي واحدهايي كه داراي يك نوع محصول توليدي مي‌باشند.
هزينه متغير + هزينه هاي ثابت = كل هزينه = Tc
كل درآمد = Tr
نقطه سر به سر = Tr= Tc
تعداد كالا = Q
بها يك واحد كالا = P


هزينه ثابت = Fc
هزينه متغير واحد كالا = Vc
كل هزينه متغير + كل هزينه ثابت = Tc → Tr= Tc
هزينه ثابت + تعداد كالا × هزينه متغير واحد كالا = Tc
Fc + Q ) × (Vc = Tc
Q × P = Tr → تعداد كالا × قيمت واحد = Tr


Fc + Q) × (Vc = Q × P → Q × P = Fc + Q) × (Vc → Tr = Tc
هزينه ثابت + (تعداد كالا × هزينه متغير واحد كالا) = تعداد كالا × بهاء يك واحد كالا
Fc = Q (P-Vc) → Fc = Q – Vc Q× P
= تعداد كالا

اگر فرمول بالا را در بها كالا ضرب نمائيم ارزش ريالي فروش به دست مي آيد .

-1

Pc


تخمين انواع هزينه هاي ثابت و متغير

مقدمه :
برنامه ريزي، كنترل و ارزيابي عملكرد همگي مستلزم تقسيم مشخصي بين هزينه هاي ثابت و متغير هستند . بنابراين مديران جهت چگونگي دسته بندي هزينه هاي مختلط خود را با مشكل روبرو بيابند .
روشهاي متعددي براي تقسيم كردن هزينه به اجزاي ثابت و متغير آن وجود دارند تا مديران مجبور نباشند براي تعيين يك هزينه خاص صرفاً به احساس خود تكيه كنند . اين روشهاي تخمين هزينه به عنوان اساس خود از بررسي هاي قبلي هزينه ها و سطوح فعاليت استفاده مي كنند ، و بين هزينه هاي انجام شده و فعاليت ها يك رابطه در نظر مي گيرند .


هزينه هاي كلي ، چه از هزينه هاي كل كارخانه صحبت كنيم يا هزينه كل يك بخش، يا هزينه كل بر اساس عملكردهايي مانند بازاريابي و يا ساخت ، نشانگر يك الگوي رفتاري مختلط و يا نيمه متغير هزينه است . هزينه هاي كل چيزي بيش از مبلغ كل هزينه هاي ثابت بعلاوه كل هزينه هاي متغير نيست.
هزينه هاي كل = كل هزينه هاي متغير + هزينه هاي ثابت
پس براي هر حجم يا سطح فعاليت خاص (با فرض مقدار ثابتي براي يك واحد هزينه متغير و مقدار ثابتي براي هزينه هاي ثابت در كل) :


هزينه هاي كل = واحد هزينه متغير × (حجم) + هزينه هاي ثابت

اگر فرض كنيم :
واحد هزينه متغير = b
كل هزينه هاي ثابت = a
حجم/فعاليت = x
هزينه هاي كل = y
بنابراين يك معادله خطي بدست مي آوريم (نمودار هزينه كل)
y = bx + a
b بعنوان واحد هزينه متغير شيب خط مورد نظر خواهد بود مي توان آن را از رابطه زير تعيين كرد .

به هر حال بايد در تغيير a (هزينه هاي ثابت) جانب احتياط را كرد . از تظر فني a نشانگر محل برخورد خط y (با محور هزينه ها) است . اين مقدار نشانگر بخش هزينه هاي ثابت در هزينه كل به هنگامي است كه توليد كارخانه در حد صفر است .
مدل هاي تخمين هزينه كه در اينجا مورد بحث قرار گرفته اند بر فرض خطي بودن تابع هزينه استوار شده اند . ما در تفكيك هزينه هاي كل به بخش هاي هزينه ثابت و متغير معادله بالا را مفيد خواهيم يافت .
در كل، مدل هاي تخمين هزينه به صورت زير مورد عمل قرار مي گيرند :
1) نخست متغير مستقل را كه اغلب حجم توليد يا فروش / فعاليت است و به صورت تعداد واحدهاي كالا يا ساعات كار اندازه گيري مي شود تعيين مي كنند .


2) به اين ترتيب هزينه هاي كل يا مختلط نماينده متغير وابسته اند . به اين منظور بايد فرض كرد بين يك فعاليت منتهي و هزينه هاي ناشي از آن ارتباط و پيوستگي وجود دارد . بايد بررسي هاي قبلي (اطلاعات هزينه) را براي سطوح متفاوتي از فعاليت جمع آوري كرد .
3) سپس اين اطلاعات بر روي نمودار برده مي شوند . در اين نمودار y نمايشگر هزينه ها و محور x نشان دهنده فعاليتهاست . به اين ترتيب نمودار پراكندگي يا گراف (Scatter Diagram) بدست مي آيد پديد آوردن اين نمودار پراكندگي اهميت زيادي دارد، زيرا مي توان نشان دهد آيا رابطه اي بين هزينه ها و فعاليت وجود دارد يا نه . علاوه بر اين نتا
4)يكي از سه روشي كه در زير گفته مي شود براي تعيين خطي كه تناسب بيشتري با مشاهدات دارد به كار مي رود . از اين خط (نمودار) مي توان دو جز هزينه هاي ثابت و متغير (a و b ) را تعيين كرد . اينكه كداميك از سه روش را استفاده كنيم به اين بستگي دارد كه كداميك تخمين دقيق تري از a و b به دست مي دهند .

روشهاي تعيين هزينه هاي ثابت و متغير :

1ـ روش حداقل و حداكثر
2ـ روش تقريب واقعي
3ـ روش رگرسيون خطي

روش حداقل و حداكثر :
هزينه متغير واحد (محصول) را مي توان از طريق نمايش حداكثر و حداقل فعاليت ها (حجم ها) و هزينه‌هاي مربوط به هر يك تخمين زد .


پس :
هزينه هاي ثابت + (حجم) هزينه متغير واحد = هزينه هاي كل
سپس مي توان با استفاده از يكسري مشاهدات (يا حداكثر و يا حداقل) و رقم جديداً تعيين شده هزينه متغير واحد هزينه هاي ثابت را تخمين زد .
اطلاعات زير را كه مربوط به يك موسسه است در نظر بگيريد :
ماه ساعات كار مستقيم هزينه هاي مطلوبيت (دلار)
ژانويه 900 ساعت 9308
فوريه 1050 10000
ماري 1105 10158


آوريل 1200 10544
مه 1155 10360
ژوئن 1090 10091
در مثال ارائه شده حداكثر سطح فعاليت 1200 ساعت در ماه آوريل است كه هزينه مربوط به آن 10544 دلار مي شود . حداقل سطح فعاليت 900 ساعت در ماه ژانويه كه هزينه همراه آن 9308 دلار است . بر اساس فرمول حداكثر- حداقل بالا، هزينه متغير واحد به مقدار زير تخمين زده مي شود :


با استفاده از سطح فعاليت حداكثر، هزينه هاي ثابت به صورت زير تخمين زده مي شوند :
هزينه هاي ثابت + حداكثر سطح فعاليت × هزينه متغير به ازا هر واحد = هزينه حداكثر فعاليت
هزينه هاي ثابت + (1200 ساعت) 12/4 دلار = 10544 (هزينه حداكثر فعاليت)
هزينه هاي ثابت + 4944 دلار = 10544 دلار
هزينه هاي ثابت = 4944 دلار – 10544 دلار
هزينه هاي ثابت = a = 5600 دلار


استفاده از روش حداكثر ـ حداقل بسيار آسان است، اما كاستي هاي بسياري دارد كه بايد آنها را ذكر كرد . اين روش فقط از اطلاعات مربوط به دو نقطه استفاده مي كند، در حاليكه ساير روشها در تعيين مدل تخمين هزينه از همه بررسي ها سود مي جويند و در نتيجه در تخمين رفتار هزينه از اطلاعات بيشتري استفاده مي شود .


همچنين از آنجا كه تنها از دو مورد مشاهده و بررسي استفاده مي شود، بايد مواظب بود كه اين دو نقطه نماينده شرايط عملياتي عادي موسسه باشند .
بخاطر داشته باشيد در اين روش حسابدار از دو سطح حداكثر و حداقل فعاليت استفاده مي كند كه هر دو حد آن به موجب تعريف غير عادي هستند . چنانچه نمودار پراكندگي نشان دهد اين دو نقطه واقعاً خارج از حد واقعي بودن (پرت) هستند، آنگاه بايد نقاط نشان دهنده حداكثر و حداقل در محدوده واقعي فعاليت انتخاب شده و به جاي آنها به كار روند .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید