بخشی از مقاله

پيدايش تشيع و تسنن از چه زماني بوده است


كلمة شيعه چهار بار در قرآن مجيد در سوره هاي مريم آيه 69 و قصص آيه 15 و نيز قصص آيه 15 و صافات آيه 83، ذكر شده است، در سورة صافات حضرت حق ابراهيم خليل را در روش و منش و اخلاق و عمل، و ايمان و عقيده، و جهاد و عبادت شيعه نوح شمرده است. و ان من شيعته لإبراهيم: و بي ترديد ابراهيم از پيروان نوح بوده است.و نيز كلمة شيعه ده ها بار به نقل كتاب هاي معتبر تشيع و تسنن به زبان پيامبر در رابطه با اقتدا كنندگان به اميرالمؤمنين عليه السلام جاري شده است مانند: يا علي انت و شيعتك هم الفائزون.بنابراين طلوع شيعه از افق قرآن و روايات پيامبر بوده و امري صد در صد الهي است. پس از مرگ پيامبر كه نگذاشتند خلافت و حكومت بر روح تشيع، و محور تعبد، و حقيقت علم، و نور بصيرت اميرالمؤمنين

مستقر شود و درصد بالايي از توده عوام دنبال ديگران رفتند و به وسيله حكام و عالمان خريده شده از طرف حكام مكتبي را بر پايه احاديث صحيح و سقيم كه در شش كتاب مشهورشان جمع آوري شده كه بخشي از آنها در ميزان حديث شناسي مردود است و بنا نهادند و پس از آن كه نزديك يك قرن از وفات پيامبر گذشته بود به سبب بناي مكتب بر حديث نام مكتب را مكتب سنت يا حديث و پيروانش را اهل تسنن ناميدند، البته تدوين حديث در شيعه طبق نقل كتاب هاي معتبر از زمان خود پيامبر صورت گرفت و تدوين حديث در اهل سنت از زمان عمر بن عبد العزيز شروع شد. شيعه دين خود را از امامان معصوم و به ويژه اميرالمؤمنين عليه السلام كه سي سال در كنار پيامبر بود و پيامبر از او تعبير به باب مدينه علم خود كرد مي ـ

گيرد و اقتدايش به علي و امامان به دستور مستقيم خدا در قرآن و فرمان پيامبر است و اهل تسنن دين خود را از ابوحنيفه و شافعي و مالك و احمد حنبل مي گيرد كه هيچ كدامشان در عصر پيامبر نبودند بلكـه عالماني بودند كه از عصر حاكم عباسي, منصور دوانيقي به بعد به تدوين فقه و حديث همت گماشتند.به همين سبب ما شيعة علوي و در حقيقت به عبارت ديگر با اقتداي به علي شيعة نبوي هستيم و اهل تسنن كه برادران ديني ما مي باشند و چهار فرقه اند به ناچار پيرو ابوحنيفه (حنفي) و پيرو شافعي (شافعي) و پيرو مالك (مالكي) و پيرو احمد حنبل (حنبلي) هستند.


هداياى پيامبر(ص)
چند سؤال اساسى‏
با توجه به آنكه پيامبر و ائمه معصومين (ع) همانند ساير مردم نياز به غذا، لباس و مسكن داشتند و خود آنان مردم را تشويق به اهميت دادن به مسائل اقتصادى مى‏كردند، چند سؤال در اين جا مطرح مى‏شود:

پيامبر اسلام و اهل بيت او از چه طريقى نيازمنديهاى مادى خويش را تأمين مى‏كردند؟ آيا آنان صرفاً از بيت‏المال استفاده مى‏كردند؟

آيا فعاليت‏هاى اقتصادى از قبيل: كشاورزى، دامدارى و تجارت داشتند؟ كمكهاى مالى آنان به نيازمندان از چه طريقى تهيه مى‏شد؟

توضيح اين كه رسول گرامى اسلام (ع) و خاندان آن حضرت كمك‏هاى مالى فراوانى به فقرا، مستمندان، نيازمندان مى‏كردند. برده‏هايى را مى‏خريدند و در راه خدا آزاد مى‏كردند كه در روايتى آمده است امير مؤمنان (ع) هزار برده در راه خدا خريد و آزاد كرد.)33)

امام سجاد (ع) نيز بردگانى در راه خدا آزاد كرد. آن بزرگوار بردگانى را خريدارى كرده، مدتى تحت آموزش و تربيت قرار مى‏داد و سپس آزادشان مى‏كرد و آنان به صورت انسانهاى نمونه به فعاليت فرهنگى و تربيتى مى‏پرداختند و پس از آزادى نيز ارتباطشان با امام قطع نمى‏شد. «على بن طاووس» ضمن اعمال ماه رمضان مى‏نويسد: على بن الحسين (ع) شب آخر ماه رمضان بيست نفر برده)يا اندكى بيشتر يا كمتر) را آزاد مى‏كرد و مى‏گفت: خداوند در هر شب ماه رمضان هنگام افطار هفتاد هزار نفر از اهل دوزخ را از عذاب آتش آزاد مى‏كند و در شب آخر به تعداد كل شبهاى رمضان آزاد مى‏كند. دوست دارم خداوند ببيند كه من در دنيا بردگان خود را آزاد مى‏كنم تا بلكه مرا در روز رستاخيز از آتش دوزخ آزاد سازد.

 

امام هيچ خدمتگزارى را بيش از يك سال نگه نمى‏داشت. وقتى كه برده‏اى را در اول يا وسط سال به خانه مى‏آورد شب عيد فطر او را آزاد مى‏ساخت و در سال بعد به جاى او شخص ديگرى را مى‏آورد و باز او را در ماه رمضان آزاد مى‏ساخت، و اين روال تا آخر عمر او همچنان ادامه داشت. امام بردگان سياه پوست را (با وجود آن كه به آنان نياز نداشت) مى‏خريد و در مراسم حج به عرفات مى‏آورد و آن گاه كه به سوى مشعر كوچ مى‏كرد آنان را آزاد مى‏كرد و جوايز مالى به آنان مى‏داد. (34)

 

پولها و لباسهايى به شعرا به عنوان جايز مى‏دادند. همچنين در زمان پيامبر اسلام هيأتها و نمايندگانى از اعراب مى‏آمدند و اظهار اسلام مى‏كردند، پيامبر هم هدايايى به آنها مى‏داد و كمكهاى ديگرى كه در مباحث آينده به عنوان نمونه بيان خواهد شد. اين كمكها از چه طريقى بود؟ از بيت‏المال ؟ و اگر از بيت‏المال استفاده مى‏كردند تمام اين هزينه‏ها را از آن جا بر مى‏داشتند؟ يا مبلغى از آنها را؟ مخصوصاً گاهى ائمه (ع) پولهاى فراوانى به عنوان صله وجايزه به شعراى شيعى و مدافع ولايت مى‏دادند كه شايد براى برخى قابل تصور نبود. آيا اينها از چه محلى بود؟


پاسخ
در پاسخ اين سؤالها ذهنيت عمومى در جامعه ما اين است كه تأمين معاش و زندگى پيامبر اسلام (ع) و ائمه (ع) از محل بيت‏المال بوده و اگر بخششها يا كمهايى هم نسبت به فقرا يا نيازمندان داشتند، آن هم از منبع بيت‏المال و وجوه عامه بوده كه در اختيار آنان بوده است و نسبت به آن ولايت داشتند. اما بررسيها و پژوهشها در تاريخ زندگى پيشوايان اسلام نشان مى‏دهد كه آن بزرگواران اموال و دارايى‏هاى شخصى نيز داشتند و همه جا و در همه موارد، از بيت‏المال استفاده نمى‏كردند. هدف اين كتاب جست و جوى پاسخ اين سؤالها و پيگيرى و شناسايى منابع درآمد پيامبر اسلام (ع) و اهل بيت آن حضرت و مشخص ساختن اين نكته است كه چقدر و در چه مواردى از بيت‏المال، و در كدام مواردى از اموال و دارايى‏هاى شخصى استفاده مى‏كردند؟

اينك پيش ازآن كه اين موضوع بررسى شود، از باب مقدمه از هداياى پيامبر اسلام و صله‏ها و بخششهاى امامان به شعرا و نيز از كمكهاى مالى آن پيشوايان به افراد مختلف ياد مى‏كنيم تا حجم بالاى آنها روشن گردد و توجه پيدا كنيم كه اين مبالغ نمى‏توانست از منبع واحدى باشد و طبعاً از منابع مختلف تأمين مى‏شده است.


هداياى پيامبر به هيأتهاى نمايندگى قبايل عرب
هيأتهاى نمايندگى قبايل مختلف عرب براى اظهار اسلام، و اعلام انقياد قبايل خويش، بيشتر در سال نهم هجرت و احياناً پيش يا پس از آن به حضور رسول اكرم (ص) شرفياب مى‏شدند و اسلام و انقياد قبايل خود را به عرض مى‏رساندند و مورد لطف ومحبت شخص رسول اكرم (ص) واقع مى‏شدند، وآن حضرت هدايا و جوايزى به آنان عنايت مى‏كرد كه براى نمونه چند مورد از نظرتان مى‏گذرد:


1- هيأت نمايندگى ثعلبه
در سال هشتم هجرت پس از بازگشت رسول خدا (ص) از «جعرانه»، چهار نفر از «بنى ثعلبه » نزد رسول خدا آمدند وگفتند ما فرستادگان قبيله خود هستيم و همه اسلام آورديم. رسولخدا(ص) دستور داد از آنان پذيرايى كردند و پس از چند روز اقامت هنگامى كه براى خداحافظى شرفيات شدند، به بلال فرمود تا به آنان جايزه دهد و بلال به هر كدامشان پنج اوقيه(35)نقره جايزه داد و سپس به بلاد خويش برگشتند. (36)


2- هيأت نمايندگى محارب
اين هيأت كه ده مرد بودند، در سال دهم در حجة الوداع به حضور رسول خدا (ص) رسيدند و در سراى رمله، دختر حارث منزل داده شدند. بلال براى ايشان روز و شب غذا مى‏برد و اسلام آوردند وگفتند اسلام بنى محارب در عهده ما و در آن موسم‏ها رسول خدا را دشمنى سرسخت‏تر از آنان نبود. در ميان اين هيأت مردى از همان دشمنان سر سخت بود كه چون رسول خدا او را شناخت،گفت: شكر خدا را كه مرا زنده داشت تا به تو ايمان آورم. رسول خدا گفت: اين دلها در دست خداست. رسول خدا آنان را نيز جايز داد و بازگشت.(37)


3- هيأت نمايندگى جعدة بن كعب
از بنى جعدة بن كعب «رقادبن عمرو» نزد رسول خدا آمده و اسلام آورد و رسول خدا در «فلج» آب و زمينى به او داد و براى وى سندى نوشت كه به گفته صاحب طبقات، نزد بنى جعده محفوظ بوده است. (38)


4- هيأت نمايندگى قشيرين كعب‏
پيش از حجة الوداع، و پس از غزوه «حنين» چند نفر از بنى قشير از جمله ثور بن عروه بر رسول خدا وارد شدند و اسلام آوردند و رسول خدا به «ثور» قطعه زمينى بخشيد و براى وى سندى نوشت. و نيز قرة بن هبيرة را جايزه‏اى داد و بردى مرحمت فرمود و او را سرپرست زكاتهاى قبيله قرار داد.(39)


5- هيأت نمايندگى تغلب‏
شانزده مرد تغلبى از مسلمانان و نصرانيانى كه بر خود صليب زرين آويخته بودند بر رسول خدا وارد شده و در خانه رمله، دختر حارث منزل كردند. رسول خدا با نصرانيان مصالحه كرد كه بر دين خود باقى بمانند ولى فرزندان خود را به نصرانيت در نياورند. مسلمانان را هم جوايزى عطا فرمود. (40)


6- هيأت نمايندگى طيّى‏
پانزده مرد از قبيله طى... براى ديدار رسول خدا به مدينه آمدند. سرورى اين گروه رازيدالخيل بن مهليل كه ازبنى نبهان بود، به عهده داشت. رسولخدا در مسجد بود، اعضاى هيأت شتران خود را در جلوى خان مسجد بسته ونزد حضرت آمدند. رسول خدا اسلام را برايشان عرضه داشت وچون اسلام آوردند به هر يك پنج اوقيه نقره جايزه داد و به زيدالخيل دوازده و نيم اوقيه داد. رسول خدا درباره زيدالخيل مى‏فرمود: هيچ مردى از عرب نزد من به فضل ياد نشد جز اين كه او را كمتر از آن يافتم كه مى‏گفتند، مگر زيدالخيل كه او را بيش از آن يافتم كه توصيف مى‏كردند و او رازيدالخير ناميد وسرزمين فيد و زمينهاى ديگرى را براى ارتزاق به او واگذار كرد و در اين باره به او نوشته‏اى هم داد. زيد با قوم خود بازگشت و چون به جايى كه به آن فرده مى‏گفتند رسيد، به تب مبتلا گشت و پس از سه روز در همان جا درگذشت. بعضى هم، مرگ او را در آخر خلافت عمر دانسته‏اند. (41)


7- هيأت نمايندگى مراد (42)
فروة بن مسيك مرادى، از ملوك كنده جدا شد و بر رسول خدا وارد شد و، از آن حضرت پيروى كرد ونزد سعد بن عباده منزل گزيد و به فرا گرفتن قرآن و احكام اسلام پرداخت. رسول خدا او را دوازده اوقيه جايز داد و بر شترى مرغوب سوار كرد و حله‏اى از بافته عمان بخشيد و عامل خود بر قبيله‏هاى:مراد، زبيد و مذحج گردانيد و خالدبن سعيد بن العاص را همراه او براى دريافت صدقات (زكات) فرستاد و به او نوشته‏اى در اندازه‏هاى زكات داد. فروه همچنان عامل صدقات بود تا رسول خدا وفات يافت. (43)


پيامبر وصد شتر به آتش افروز جنگ حنين‏
... پس از تمام شدن جنگ حنين (44) و طائف پيامبر اكرم (ص) نقشه تسليم شدن و اسلام آوردن «مالك بن عوف» (آتش افروزجنگ حنين و طائف) را ريخت. از وضع او پرسيد: گفتند به طائف پناه برده و با قبيله ثقيف همكارى مى‏كند. پيامبر فرمود: اين پيام را از من به او برسانيد كه اگر اسلام آورَد و به ما بپيوندد من كسان او را آزاد مى‏سازم و يكصد شتر نيز به او مى‏بخشم. نمايندگان هوا زن، پيام پيامبر (ص) را به او رسانيدند و او كه وضع ثقيف را متزلزل مى ديد، و ازقدرت روز افزون اسلام آگاهى داشت، تصميم گرفت از طائف خارج شود و به مسلمانان بپيوندد، ولى از اين مى‏ترسيد كه ثقيف از تصميم وى آگاه شوند و او را در داخل بازداشت كنند، از اين رو براى اجراى مقصد خويش چنين نقشه كشيد: دستور داد در نقطه دورى از طائف كجاوه‏اى براى او آماده كنند، سپس از آن نقطه با سرعت هر چه زيادتر به جعرانه آمد و اسلام آورد و پيامبر طبق وعده‏اى كه به او داده بود با وى رفتار كرد (صدشتر به او داد و كسان او را آزاد ساخت)، سپس او را سرپرست مسلمانان قبيله‏هاى نصر، ثماله و سلمه قرار داد. او بر اثر غرور فطرى و افتخارى كه از ناحيه اسلام به دست آورده بود زندگى را بر قبيله ثقيف تنگ كرده، آنها را در مضيقه اقتصادى قرار مى‏داد، او خود را شرمنده الطاف پيامبر ديده و اشعارى در سماحت بى ‏نظير و بلند نظرى پيامبر سرود كه آغاز آنها اين است: من هرگز در ميان تمام مردم جهان مانند محمد را نه ديده‏ام و نه شنيده‏ام...(45)
موقوفات پيامبر اسلام و اهل بيت (ع)
پيامبر اسلام (ص) و ائمه (ع) گذشته از اين كه به فقرا، ضعفا،مستمندان و قشرهاى محروم اجتماع كمك مى‏كردند، آيندگان را نيز فراموش نمى‏كردند و با به جا گذاشتن صدقات و موقوفات زيادى از املاك وزمينها و اموال خويش، سنت حسنه وقف را پايه‏ريزى كردند. يكى از فصول درخشان زندگانى اين پيشوايان بزرگ، اقدامات آنان در زمينه وقف است كه هم مردم را به وقف تشويق مى‏كردند و هم شخصاً املاك و داراييهاى ارزنده‏اى را وقف مى‏كردند. پيش از بررسى اين موضوع، چند مسأله مقدماتى درباره وقف را ازنظر خوانندگان ارجمند مى‏گذارنيم.


ضرورت مالكيت واقف، پيش از وقف‏
نكته‏اى كه در اين جا نبايد از آن غفلت ورزيد اين است كه غرض از ذكر اين مسائل و بيان وقفها و صدقه‏هاى اهل بيت (ع) اين است كه آنان اموالى كه وقف مى‏كردند، ملك شخصى شان بود كه از طرق گوناگون جزء اموالشان به حساب مى آيد و اگرملك شخصى آنها نبود نمى‏توانستند وقف كنند. چرا كه انسان به طورقطع وقتى مى‏تواند تمام يا قسمتى از اموال خود را وقف نمايد و در راه خدا براى استفاده يك قشر خاص يا جميع مسلمانان و... قراردهد كه ملك شخصى او باشد. پيامبر اكرم (ص) در غابه (جايى نزديك مدينه در راه شام) وقتى كنار چاه هم رسيد، مسلمانان گفتند: اى رسول خدا آيا اين چاه را مصادره نمى‏كنيد؟ فرمود:خير، ولى يك نفر اين چاه را بخرد و بهاى آن صدقه داده شود. طلحة بن عبيدالله آن را خريد و وقف كرد. 170

به ديگر سخن، وقف كردن چيزى وابسته به ملكيت خصوصى است كه اگر شخصى مالك چيزى نباشد نمى‏تواند وقف كند. واقف بايد مالك باشد تا بتواند به ديگرى تمليك كند، همان گونه كه در كتب فقهى آمده است. 171 موقوفه اگر مملوك نباشد؛ يعنى مال ديگرى باشد و غاصب بخواهد آن را وقف كند صحيح نيست. از اين رو وقف هم مانند ديگر صدقات مشروط است بر اين كه مال وقف شده به گونه‏اى باشد كه انسان بتواند با وقف كردن آن به خدا نزديك بشود. پس ا گر واقف مال حرام رابخواهد وقف نمايد، چون آن مال «غصب » و تصرف در آن حرام و معصيت است نمى‏شود با همان چيزى كه به وسيله آن خدا را نافرمانى كرده در پيشگاه خدا مقرب گردد.


جايگاه وقف در اسلام
در اين جا به اختصار درباره اهميت وقف از ديدگاه روايات و جايگاه آن در اسلام و ترغيب پيشوايان دينى به مسأله وقف مى‏بپردازيم.

از جالب‏ترين تعاليم اجتماعى اسلام كه براساس تعاون و حس نوعدوستى بنا نهاده شده، مسأله وقف و صدقات جاريه است.

هدف اصلى از وقف، تأمين و تثبيت محل سكونت ومنبع ارتزاق و تأمين قسمتى از نيازمنديهاى عمومى و گسترش فرهنگ و تشويق به احداث بناهاى علمى، بهداشتى و مذهبى است.

اسلام با اين كار يك برنامه عالى انسانى را بنيانگذارى كرد كه در اثر آن عواطف بشر دوستى زنده شد.

اسلام با اين ابتكار تا آن جا در روح و اخلاق مردم اثر گذاشت كه از مال خود چشم مى‏پوشند و با وقف كردن قسمتى از اموال خويش به نفع كسانى كه بايد حمايت شوند وسيله آسايش آنان را فراهم مى‏كنند و نيازمنديهاى نسلهاى آينده را نيز از طريق وقف تأمين مى‏كنند.

فقه اسلام در چهارده قرن قبل براى وقف اهميت خاصى قايل گرديده و يك بخش مهم و تقريباً مفصل از كتب فقه و حديث و قوانين اسلامى ويژه احكام و مقررات وقف و صدقات جاريه و كارهايى است كه براى عموم مردم مفيد است.

اسلام با طرح مسأله وقف و تشويق به صدقات جاريه از يك طرف اختيارات و نظرات مالك را نسبت به ملك خود (حتى سالها پس از مرگش) محترم و نافذ شمرده و از طرفى قدم اساسى را در راه گسترش علم و دانش و پرورش دانشمندان برداشته و بناى عمران و آبادى شهرها ودهات و رفاه عموم را حتى در بيابانها و جاهاى دور از آبادى پايه‏ريزى نموده است.


ترغيب ائمه به مسأله وقف‏
پيامبر اكرم (ص) و خاندان رسالت مردم را بر اين كار خير ترغيب و تشويق نموده و از طرف خداوند نويد پاداش براى هر كار نيكى مخصوصاً به عنوان باقيات الصالحات به آنان مى‏دادند كه از بين احاديث فراوانى كه در اين باره رسيده است به عنوان نمونه چند حديث از نظرتان مى‏گذرد:

امام صادق (ع) فرمود:

هر كس از اين جهان درگذرد پس از مرگ، چيزى به او نمى‏رسد جز اين كه پيش‏تر سه چيزى از خود باقى گذاشته باشد:

- كار نيكى كه اثرش پس از او باقى باشد؛

- سنت حسنه‏اى كه در ميان مردم رواج داده باشد و بعد از او مردم به آن روش عمل كنند؛

- فرزند صالحى كه براى او دعا كند. 172

در حديث ديگرى از آن حضرت نقل شده كه فرمود:

شش چيزى است كه شخص مؤمن پس از مرگش از آن بهره‏مند خواهد شد:

1- فرزند صالحى كه براى او طلب آمرزش كند؛

2- قرآنى كه از او باشد و مورد استفادقرار گيرد؛

3- درختى كه مى‏نشاند؛

4- چاه آبى كه احداث نمايد؛

5- چشمه آبى كه در راه خدا جارى مى‏كند؛

6- سنت و روش نيكى كه پس از او مردم به آن عمل كنند.173


موقوفه‏ها و صدقه‏هاى پيشوايان دينى
چنان كه اشاره كرديم گذشته از اين كه رسول مكرم اسلام و خاندان آن حضرت درباره وقف مردم را تشويق مى‏كردند، 174 طبق احاديث معتبر و مدارك تاريخى، خود از نخستين كسانى بودند كه اقدام به وقف املاك شخصى خود نموده و آثار خيرى به عنوان وقف براى اعقاب و طبقات بعد از خود به جاى گذاردند و وقفنامه‏هايى تنظيم كردند كه به برخى از آنها اشاره مى‏شود:


باغ‏هاى مخيريق‏
واقدى مى‏نويسد: مخيريق يهودى از علماى يهود بود. روز شنبه كه پيامبر (ص) براى جنگ در احد بود، او به يهوديان گفت: به خدا قسم شما مى‏دانيد كه محمد پيامبر است ونصرت و يارى او بر شما فرض و واجب است. آنها بهانه آوردند كه امروز شنبه است. گفت ديگر شنبه معنايى ندارد! سلاح خود را برداشت و همراه رسول خدا (ص) به ميدان جنگ آمد وكشته شد. پيامبر (ص) فرمود: مخيريق بهترين يهودى است، مخيريق وقتى از مدينه به احد مى‏رفت گفت: اگر كشته شدم، اموال من مال محمد است كه در راه خدا صرف كند. آن اموال منشأ اصلى صدقات پيامبر (ص) شد. 175

اموال مخيريق هفت مزرعه بودند، به نامهاى: ميثب، صافيه، دلال، حسنى، برقه، اعواف ومشربه‏ام ابراهيم كه مادر ابراهيم (فرزند حضرت رسول) در اين منطقه سكونت داشت و پيامبر (ص) به آن جا مى‏آمد.176

اصل داستان مخيرين و وصيت كردن وشهادت وى و وقف كردن رسول خدا (ص) و جريانهاى سياسى كه در مورد اين باغها به وقوع پيوسته در كتب حديث و تاريخ و... ثبت و ضبط شده است. 177


موقوفه‏هاى ديگر رسول خدا (ص)
موقوفه‏هاى آن حضرت منحصر در اين هفت باغ نبود، بلكه در كتب تاريخ زمينهاى ديگرى را به نام صدقات رسول خدا (ص) ذكر كرده‏اند كه يكى بويره است.

حموى در معجم البلدان مى‏نويسد:

بويره از زمينهاى بنى النضير بوده است. 178

سمهودى مى‏نويسد: رسول خدا (ص) در خيبر نيز موقوفه‏هايى داشته است. 179

ابن شبه مى‏نويسد: بخشى از سرزمين خيبر به نامهاى الوطيح و الكتيبه و سلالم را پيامبر (ص) وقف كرد. 180

بخارى نقل مى‏كند: نوشته يا نوشته‏هايى در دست اميرالمؤمنين على (ع) بوده است كه وقفهاى رسول الله در آن نوشته شده بود يا آن نوشته‏ها وقفنامه موقوفه‏هاى رسول خدا بوده است، وليكن توضيح نداده است كه اين موقوفات همان هفت باغ مذكور بوده يا موقوفه‏هاى ديگر. به هر حال براى روشن شدن مطلب عين عبارت «بخارى» را ذكر مى‏كنيم. ابن حنفيه گويد: اگر على (ع) از عثمان (به بدى) ياد مى‏كرد بدون شك روزى عثمان را به بدى ياد مى‏كرد كه عده‏اى از عمال عثمان شكايت كردند، پس على (ع) فرمود: برو پيش عثمان و به او بگو كه آنها (نامه‏هايى كه على در دست داشت) صدقه پيامبر است؛ (يعنى در آن صدقات نوشته شده است.) سپس كارمندان خود را دستور بده به آن عمل كنند؛ (يعنى مطابق اين نوشته‏ها عمل شود) من نوشته‏ها را پيش عثمان بردم. عثمان (اعتنا نكرد و) گفت: آنها را از ما دور كن)كه نيازى به آن نداريم) من آنها را پيش على (ع) آوردم و جريان را گفتم. به من فرمود: از جايى كه برداشتى به همان جا برگردان 181 ظاهراً اين نامه‏ها مربوط به آن هفت باغ نبوده است، زيرا آن باغها كه صدقات رسول الله بوده، معروف بوده است. و احتياج به ديدن وقفنامه نبوده، عثمان و دو خليفه قبلى و ساير مسلمانان و كارمندان دولتى خليفه نيز آنها را مى شناختند. پس احتياجى به فرستادن وقفنامه و موردى براى بى‏اعتنايى عثمان نبوده است. از اين رو بايد گفت: اين موقوفه‏ها غير از آن هفت باغ بوده است كه عثمان اظهار بى‏اطلاعى كرده و پس از ديدن وقفنامه نيز توانست بى‏اعتنا باشد.

عسقلانى نيز اين حديث را نقل نموده و اضافه مى‏كند: بعضى از علماى اهل سنت همه اموال رسول خدا (ص) را كه بعد از رحلت آن حضرت مانده بود صدقه ناميده و همه اموال را به نام «صدقات رسول خدا (ص) ذكر مى‏كنند، به دليل حديثى كه ابوبكر نقل كرده است كه رسول خدا (ص) فرمود: «نحن معاشر الانبياء لانورث ماتركناه صدقه.» 182

ابن ابى الحديد در اين مورد چنين مى‏گويد:

رسول خدا از دنيا رفت در حالى كه مزارع زيادى در «خيبر»، «فدك»،«بنى النضير»، «وادى نخله» و همچنين «طائف» داشت كه پس از مرگ او همه صدقه شد، به دليل خبرى كه ابوبكر نقل كرده است. 183

در عمدة القارى در شرح گفتار بخارى «و صدقته بالمدينه» گويد: يعنى املاكى كه بعد از آن حضرت صدقه شد و گفت مى‏شود كه صدقات رسول خدا (ص) در مدينه اموال بنى النضير است كه نزديك مدينه بود و از قاضى عياض نقل شده كه صدقات آن حضرت در مدينه عبارت است از اموال مخيريق و از جمله حق آن حضرت در اموال بنى‏النضير و همچنين نصف زمين فدك و ثلث زمين «وادى القرى» و دو قلعه از قلعه‏هاى خيبر، و سهم آن حضرت از خمس خيبر كه همه بعد از آن حضرت صدقه شد به موجب آن حديث. 184

ابن عبدربه 185 و ابن ابى الحديد186 مى‏گويند: رسول خدا (ص) مهزور را (كه مكانى واقع در بازار مدينه بوده است) براى مسلمان وقف كرد. 187

علامه عسكرى مى‏گويد: علماى مدرسه خلفا از محدثان و مورخان و فقها و لغويين و... توافق كردند بر اين كه هر چه را كه رسول خدا از خود به ارث گذاشته، ازمزارع و باغها صدقه بنامند و استناد كرده‏اند به آنچه كه ابوبكر از رسول خدا روايت كرده است كه فرمود: «و ما تركناه».

صدقه 188 اين نامگذارى و سازش به دلايل سياسى آن روز بوده است و ريشه سياسى دارد كه اين جا جاى شرح آن نيست.

علامه مجلسى به نقل از مناقب ابن شهر آشوب و ارشاد مفيد نقل كرده است كه: هنگام فتح بنى النضير رسول خدا اموال (زمينها و باغها و خانه‏هاى) بنى النضير را ميان مهاجرين تقسيم كرد و به على (ع) دستور داد كه سهم رسول خدا را تحويل بگيرد و آنها را صدقه قرار دهد 189 معلوم است كه مراد اين محقق بزرگوار از صدقه وقف است ؛ زيرا آنها اصطلاح علماى اهل سنت را قبول نداشته‏اند. البته اين موقوفات را عملاً به استناد حديث ابوبكر، جزء اموال عمومى كردند در حالى كه آنها در موارد خاصى وقف شده بود.


موقوفه‏هاى اميرالمؤمنين (ع)
اميرمؤمنان (ع) موقوفه‏هايى داشت كه در تاريخ ثبت شده است و اين موقوفات از اموال و دارايى شخصى آن حضرت بوده كه محدثان و مورخان نقل كرده‏اند و همان‏گونه كه در بحث كشاورزى و حفر قنات آن بزرگوار بحث خواهد شد از طريق كشاورزى و توليد و ديگر مواردى به دست مى‏آورد آن را در راه خدا وقف كرد كه به برخى از آن موقوفه‏ها در بحث املاك و مزارع على (ع) اشاره شده و در اين جا برخى ديگر از موقوفه‏هاى آن امام از نظر خوانندگان گرامى مى‏گذرد. و از آن جا كه اين وقفنامه‏ها با عبارتهاى مختلف نقل شده است، منابع را در پاورقى يادآور مى‏شويم كه هر كس بخواهد تحقيق بيشتر كرده و اختلاف نسخ را بررسى نمايد، به اين مدارك رجوع كند.

عبدالرحمن فرزند حجاج مى‏گويد: اين وصيت نامه را ابو ابراهيم (حضرت موسى بن جعفر (ع)) نزد من فرستاد ! اين، آن چيزى است كه وصيت كرده و حكم نموده بنده خدا على در مال خود براى رضاى خدا تا اين كه (به وسيله اين وصيت) خدا مرا داخل بهشت نموده و در روزى كه صورتهايى سفيد و صورتهايى سياه مى‏گردد، مرا از آتش دوزخ و آتش را از من دور سازد. آنچه در «ينبع» املاك دارم و به من تعلق دارد و در اطراف «ينبع» هم معروف است كه مال من است، همه وقف است و همچنين برده‏هايى كه در آن املاك دارم به غير از ابى نيزر و ابى رباح و جبير كه آزاد هستند (و حق ولاء دارند) بقيه در همين املاك پنج سال كار مى‏كنند و مخارج خود و عائله‏شان را از آن جا تأمين مى‏كنند. علاوه بر اين آنچه كه در «وادى القرى» 190دارم همه مختص اولاد فاطمه است و برده‏هايى هم كه در املاك وادى القرى دارم، وقف است غير از اينها هم آنچه در «ذعة» دارم با برده‏هايى كه آن جا هست وقف است و مانند برده‏هاى ديگر در املاك كار كرده و مخارج خود و عائله‏شان را از همان املاك اداره نمايند. علاوه بر اينها آنچه در «اذينه» دارم با برده‏هايى كه آن جا دارم وقف است.

«قصيره» هم همان گونه كه مى‏دانيد وقف است.

آن گاه حضرت مى‏نويسد: در حقيقت آنچه در مورد اموال خودم نوشتم «به گونه صدقه واجب »است؛ يعنى وقف است كه قابل فسخ نيست و نمى‏توان آن را فروخت يا به كسى بخشيد يا شرايط آن را تغيير داد و قطعى و خارج از ملك خصوصى مى‏باشد، خواه من زنده بمانم يا بميرم و در هر موردى كه براى خدا باشد صرف مى‏شود. بعد در صدد توضيح شرائط وقف و متولى آن برآمده، مى‏فرمايد:
مال محمد رسول الله (ص) (موقوفه آن حضرت) همان طورى كه خود مقرر داشته، مال اولاد فاطمه است. و همين طور است اموال فاطمه (س) و برده‏هايى كه در كاغذ كوچكى اسم برده‏ام همه آنها از بردگى آزادند. توليت اين موقوفه در دست حسن بن على مى‏باشد و حق دارد متعارف مخارج خود را از درآمد آن املاك بردارد و هر طورى كه مطابق خواست خداست مصرف كند. اگر قرضى (دينى) داشته باشد مى‏تواند از همين املاك بفروشد و آن را ادا كند و اختيار و سرپرستى اولاد على و اموالشان در دست حسن است و اگر حسن بن على در غيرخانه وقفى سكونت داشته، مى تواند خانه وقفى را بفروشد و يك سوم پول را به بنى‏هاشم و بنى المطلب و يك سوم به آل ابيطالب بدهد و يك سوم باقى مانده را هم در راه خدا

مصرف كند. و اما اگر براى حسن پيشامدى كرد، حسين توليت دارد به همان نحوى كه حسن دارد و اين امتياز كه براى فرزندان فاطمه قرار دادم براى رضاى خدا و حفظ احترام رسول خدا (ص) مى‏باشد. و اگر براى حسين پيشامدى كرد، از اولاد على شخصى را كه اسلام و امانت او مورد قبول باشد براى توليت نصب كنند و اگر چنين كسى پيدا نشد از اولاد پسران فاطمه چنين كسى را انتخاب كنند و اگر نشد از آل ابيطالب اختيار نمايند... اين وصيت‏نامه را در روز ورود به «مسكن» 191 (20 جمادى الاولى سال 37 يا 39) نوشتم براى خشنودى حق سبحانه و تعالى. 192
وقف خانه
از امام صادق (ع) نقل شده است كه اميرالمؤمنين (ع) خانه‏اى در بنى زريق داشته و بدين صورت آن را وقف كرد:
به نام خداى بخشاينده مهربان. اين است آنچه على بن ابى طالب آن را در حالى كه زنده و كامل بود، صدقه كرده است.
وقف نمود خانه‏خود را كه در بنى زريق دارد، صدقه‏اى كه فروخته نمى‏شود و هبه نمى‏گردد تا خدايى كه وارث آسمان و زمين است، آن را وارث شود. و در اين خانه خاله‏هاى خود را سكونت داد مادامى كه خود يا اولادشان زنده هستند و وقتى مرگ آنها فرا رسيد براى محتاج‏هايى از مسلمانان باشد. 193
موقوفه‏هاى ديگر اميرالمؤمنين (ع)
حضرت موقوفه‏هايى ديگرى نيز داشت كه برخى از آنها بدين قرار است:
«سويقه» كه جايى است در نزديكى مدينه و آل على (ع) آن جا سكونت مى‏كردند، از جمله صدقات اميرالمؤمنين (ع) بود. 194
از ابوجعفر نقل شده است كه عمر و على يك قطعه زمين خود را وقف كردند. 195
آن حضرت زمين و خانه خود را در مصر با اموالى كه در مدينه داشت وقف اولاد نمود.196
فقير و وادى ترعه نيز از موقوفات حضرت على (ع) است. 197 فقير اسم دو مكانى است در نزديكى مدينه كه آنها را فقيران مى‏نامند و از امام جعفر صادق (ع) روايت شده كه رسول الله (ص) براى على (ع) چهار قطعه زمين اقطاع نمود: «فقيرين»، «بئرقيس» و «الشجره»...198
حرة الرجلاء (كه در بحث املاك ائمه (ع) گذشت) جزء صدقات على (ع) بوده است. نصف آن وقف بوده و نصف ديگر در دست «آل منّاع» از بنى عدى قرار داشته كه على (ع) به آنها بخشيده بوده است. 199
و باز در حرة الرجلاء دره‏اى به نام «بيضاء» و در آن مزارع و زمينهاى خالى وجود داشته كه از جمله موقوفه‏هاى امام بوده است.200
قصيبه (كه در بحث املاك گذشت) منطقه‏اى است در نزديكى خيبر و مدينه منوره كه حضرت آن را وقف كرده است. 201
در حره الرجلاء نيز چهار چاه وجود داشته كه جزء صدقات اميرالمؤمنين (ع) بوده است و به آنها «ذات كمات» گفته‏اند. 202
همچنين چاه‏هاى «ذوات العشراء»، «قعين»،«معيد» و «رعوان» از موقوفات حضرت بوده است.203
وصيت اميرمؤمنان (ع) در مورد اداره اموال موقوفه او


از وصيتهاى امام (ع) در مورد مصرف اموالش بعد ازوفات او اين است كه حضرت پس از بازگشت از صفين مرقوم فرموده است اين دستورى است كه بنده خدا على بن ابيطالب اميرمؤمنان در مورد چگونگى تصرف در اموالش به خاطر خشنودى خدا داده است. تا از اين طريق خداوند وى را قرين رحمت و دمساز بهشت سازد و امنيت و آرامش در سراى ديگر به او عنايت كند.
از آن جمله است: سرپرستى آن به عهده حسن بن على است كه به طور شايسته از آن مصرف كند و به طور شايسته از آن انفاق نمايد. اگر براى حسن پيشامدى كرد و حسين زنده است او سرپرستى آن را به عهده بگيرد و به جاى وى وظيفه را انجام دهد. پسران فاطمه همان مقدار سهم از اين مال را دارند كه پسران على (ع) و اين كه سرپرستى آن را به پسران

فاطمه واگذاردم به خاطر خدا و به خاطر تقرب رسول الله (ص) و بزرگداشت حرمت او و احترام پيوند خويشاوندى‏اش مى‏باشد و با كسى كه اين اموال در دست اوست شرط مى‏كنم كه اصل مال را حفظ كند وتنها از ميوه و درآمدش در آن راهى كه به او دستور داده‏ام انفاق نمايد و از نهالهاى نخل چيزى نفروشد تا همه اين سرزمين يك پارچه زير پوشش نخل قرار گيرد و آباد شود...204
امام صادق (ع) فرمود:... على بنده خدا بود. خدا بهشت را براى او واجب كرد مالش را در راه خدا صدقه قرار داد كه بعد از او فقرا استفاده كنند و گفت: خدايا اين مال را براى اين جهت صدقه قرار دادم كه آتش را ازصورتم و صورت مرا از آتش دوزخ دور سازى. 205

مرقوفه‏هاى حضرت زهرا (س)
از جمله اعضاى اهل بيت (ع) كه موقوفاتشان ثبت شده، حضرت فاطمه زهرا (س) است.
محمد بن على شافعى از عبدالله بن حسن فرزند حسين روايت مى‏كند كه گفت:عده‏اى از اهل بيت (ع) به من خبر دادند كه فاطمه دختر رسول خدا (ص) و على (ع) اموال خود را بر بنى‏هاشم و بنى المطلب وقف كردند و ديگران را هم در رديف وقف شدگان بر آنها داخل نمودند. 206
ابى مريم گويد: از امام صادق (ع) درباره صدقه رسول خدا (ص) وصدقه على بن ابيطالب (ع) سؤال كردم. امام صادق (ع) فرمود: براى ما حلال است. فاطمه (س) صدقات خود را بر بنى‏هاشم و بنى عبدالمطلب قرار داد. 207
«فرع» (به ضم فاء) و«ام العيال» دهى بوده است ميان مكه ومدينه كه صدقه فاطمه زهرا (س) دختر رسول خدا (ص) بوده است. 208
سمهودى از وقف حضرت زهرا (س) ياد مى‏كند و مى‏گويد شافعى بنا به نقل بيهقى گفته است: صدقه رسول الله (ص) و صدقه زبير در نزديكى آن و صدقه عمر و عثمان و صدقه على و فاطمه دختر رسول خدا (ص) و صدقه آنها كه من نمى‏توانم بشمارم، در مدينه و اطراف مدينه است. 209 (همان طورى كه بنا به نقل مصباح الانوار در وصيت‏نامه حضرت زهرا (س) اين معنا روشن است).
و در وقفنامه حضرت على (ع) بنا به نقل دعائم الاسلام از وقف حضرت فاطمه (س) اسم برده شده است.210
وقفنامه‏اى از حضرت زهرا (س)
حضرت زهرا (س) هنگام شهادت وصيت‏نامه‏اى در مورد باغهاى مخيريق (كه شرح آن در املاك و داراييهاى پيامبر اسلام گذشت) تنظيم و توليت اين وقف را كه شرعاً در دست اوبود به اميرالمؤمنين و بعد از او به ترتيب به امام حسن و امام حسين (ع) واگذار نمود كه وصيت‏نامه اين گونه است:
به نام خداوند بخشاينده مهربان.
اين چيزى است كه فاطمه دختر محمد (ص) به آن وصيت كرده است. فاطمه وصيت مى‏كند كه باغهاى هفتگانه‏اش؛ عواف، دلال، برقه، ميثب، حسنى وصافيه، مشربه ام ابراهيم (يعنى باغى كه مادر ابراهيم، «ماريه» همسر رسول (ص) در آن سكونت داشت) به نام او ناميده شده است در دست على بن ابيطالب (ع) باشد اگر على وفات كرد در دست حسن و بعد از او در دست حسين و پس از وفات او در دست بزرگترين فرزندان من، خدا بر اين امر شاهد و مقداد پسر اسود كندى و زبير پسر عوام بر آن گواه هستند و على بن‏ابيطالب اين (مكتوب) را نوشته است. 211
وقفنامه ديگر
وصيت‏نامه ديگرى از آن حضرت را مرحوم مجلسى در بحار نقل مى‏كند كه امام باقر (ع) فرمود: فاطمه (س) بعد از رسول خدا شش ماه زندگى كرد و اين مكتوب را نوشت، كه به طور مختصر از نظر خوانندگان گرامى مى‏گذرد.
اين وصيت‏نامه‏اى است كه فاطمه دختر محمد (ص) در مورد مال خود در صورت درگذشتش نوشته است:
فاطمه وصيت كرد كه از ميوه‏هاى (درختانش) هر سال در ماه رجب پس از كسر هزينه آبيارى و ساير هزينه‏هاى كشت و بهره‏بردارى از طرف او هشتاد اوقيه صدقه داده شود. همچنين فاطمه وصيت كرد كه عموم ميوه‏هاى (درختانش) و محصول گندمش در سال آينده هنگام درو، در راه خدا انفاق شود.
او وصيت كرد كه چهل و پنج اوقيه به همسران پدرش محمد (ص) و پنجاه اوقيه به فقراى بنى هاشم و بنى عبدالمطلب پرداخت شود.
فاطمه در مورد اصل مال خود در مدينه نوشت كه: چون على (ع) از او خواست است فاطمه او را متولى اموالش قرار دهد تا اموال او را با اموال رسول خدا (ص) يكجا جمع كند تا متفرق نشود، از اين رو، على (ع) را - مادامى كه زنده است - متولى اموالش قرار داد و وصيت كرد كه اگر براى او حادثه‏اى پيش آيد،آن را به دو فرزندم، حسن وحسين تحويل دهد تا آن دو متولى آنها باشند.
فاطمه مى‏گويد: من اموالم را به على بن ابيطالب تحويل دادم و اختيار آن را به اوسپردم تا مال من و مال محمد(ص) در اختيار او باشد و از هم جدا نشود.
(على) از طرف من از عوايد اين اموال، آنچه من گفته‏ام و صدقه قرار داده‏ام مى‏پردازد و وقتى كه صدقه آنها رإ؛ااّّ در راه خدا پرداخت و آنچه گفته بودم ادا نمود، اختيار دست خداى تعالى و در دست على است تا هر چه خواست و در هر جا خواست صدقه و انفاق كند و هيچ باكى بر او نيست. اگر براى على حادثه‏اى پيش آيد همه اموال را چه مال من و چه مال مخمد (ص) را به دو فرزندم ؛ حسن و حسين تحويل مى‏دهد و آن دو هرگونه خواستند از محل آنها انفاق و صدقه مى‏كنند وهيچ باكى بر آنها نيست...
حضرت فاطمه (س) در ادامه وصيتنامه خود اموال و اثاثيه‏اى را براى دختر ابوذر غفارى وقف كرده و آن گاه افزوده است: «اگر يكى از كسانى كه براى او چيزى وصيت كردم، پيش از اين كه به او پرداخت شود بميرد، سهم او به فقرا و مساكين پرداخت مى‏گردد.»
در پايان وصيت‏نامه آمده است كه مقداد بن اسود و زبير بن عوام شاهد آن هستند و آن را على بن ابيطالب (ع) نوشته است. 212
وقفنامه‏هاى امام حسين (ع)
امام حسين (ع) خانه‏اى را وقف كرد. امام حسن (ع) به او فرمود: خانه را تخليه كن. 213 (چون چيزى را كه انسان وقف مى‏كند از تصرف او بيرون مى‏رود.) خانه هم اين گونه است: وقتى وقف شد خود واقف نبايد در آن تصرف كند.
در حديث ديگرى آمده است: امام حسين (ع) زمين و اشياى ديگرى را كه ارث برده بود پيش از اين كه تحويل بگيرد، وقف كرد. 214
مرقوفه‏هاى امام صادق (ع)
آن حضرت نيز موقوفه‏هايى داشته است كه از وقفنامه امام هفتم (ع) اين مطلب بخوبى استفاده مى‏شود.
مرحوم كلينى در اصول كافى مى‏نويسد يزيد بن سليط مى‏گويد: امام هفتم موسى بن جعفر (ع) وصيت فرمود و ده نفر را گواه گرفت... تا آن جا كه مى‏نويسد... امام وصيت كرد توليت ثلث موقوفه پدرم (امام صادق (ع)) و ثلث خودم نيز با او (فرزند امام هفتم (ع) است.) از اين كه حضرت فرمود: توليت ثلث موقوفه پدرم، معلوم مى‏شود كه امام صادق (ع) هم موقوفه‏هايى داشته است. 215

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید