بخشی از مقاله

استعاره: مفهوم، نظریه ها و کارکردهاي آن در تعلیم و تربیت

 

چکیده

این مقاله با هدف بازشناسی مفهوم و نقش استعاره از منظر تعلیم و تربیت، در دو بخش تنظیم شده اسـت: در بخش نخست، دیدگاههاي ششگانه در نظریههـاي اسـتعاره کلاسـیک و جدیـد را بـر اسـاس رویکردهـاي شناختی و با توجه به اهمیت استعارهشناسی در بحثهاي شناختی و ذهنی معرفـی مـیکنـد. در بخـش دوم، صورتهاي استعاري زبان را در سه گونه اصلی (تشبیه، تمثیل و نماد) ردهبندي کرده و هریـک را جداگانـه معرفی نموده و آنگـاه نقـشهـاي صـور اسـتعاري را بـا تکیـه بـر ارزشهـاي شـناختی و نقـش آنهـا را در صورتبندي و بازشناسی معنی معرفی میکند. در سراسر این نوشتار به ماهیـت اسـتعاره بـهعنـوان یـک امـر شناختی و به نقشهاي آن بهمنزله یک فرایند تربیتی و پرورشی نظر دارد. در نهایت، این نوشتار چنین نتیجـه میگیردکه بسیاري از نقشهاي استعاره از جمله نقشهاي انگیزشی، اکتشافی، تأویلی، اقناعی، و نقشهـاي معطوف به بازپروري معنی همگی کارکردي تربیتی نیز دارند که در نظامهاي تعلیم و تربیت باید موردتوجه قرار گیرند.

واژههاي کلیدي: استعاره، نظریههاي استعاره، کارکردهاي استعاره، تعلیم و تربیت، استعارة تربیتی

 

مقدمه

امروزه استعاره1 بهعنوان عنصري مهم در بیشتر حوزههاي علمی و معرفتی بهویژه حـوزة فلـسفه تعلـیم و تربیت ظاهر شده است و در سه دهه گذشته پژوهشها و مقالات معتنابهی در زمینه اسـتعاره و کارکردهـاي آن در تعلیم و تربیت نگاشته شده است. البته پژوهش در استعاره تنها به قلمرو فلسفه تعلیم و تربیت محـدود نشده بلکه به دامنه گـستردهاي از فلـسفه زبـان، زبـانشناسـی، و شـاخههـاي مختلـف روانشناسـی از جملـه روانشناسی تجربی، صنعتی، مدیریتی، اجتماعی، رشد، تربیتی، ارتباطات، روانشناسی بازرگانی و تبلیغات، علوم بازرگانی، علوم ارتباطات، دین، هوش مصنوعی، علـوم زیـستی، شـناختی، گفتـار درمـانی و … وارد شده است.

استعاره در معناي سنتی خود به تشبیه فشردهاي اطلاق میشود که وظیفه انتقال معنـا را برعهـده دارد؛ بـا وجود این، در این پژوهش استعاره در کلیترین معناي خود مورد استفاده قرار میگیـرد و بـه تمـامی صـور مجازي زبان اشاره دارد که باعث انتقال روشها، فنون، تکنیکها، اصول، قوانین، نظریهها، و معانی از یک حوزة معرفتی به حوزة دیگر میشود و یا بخشی از تجربـه را بـراي واضـح نمـودن و آشـکار کـردن بخـش دیگري از همان تجربه بهکار میگیرد.

روشهاي مجازي زبان بـهویـژه اسـتعاره، و نقـش آنهـا در فراینـد آمـوزش و پـرورش و تفکـر خـلاق، از موضوعات مطرح در حوزههاي روانشناسی و تعلیم و تربیت است و توجه بسیاري از دولـتهـا را بـه خـود جلب کرده است. بسیاري از دولتها براي رواج تفکر استعاري در میان شـهروندان برنامـهریـزيهـاي قابـل توجهی مدنظر دارند. »جایگاه استعاره در شکلدهـی بـه افکـار عمـومی آنقـدر زیـاد و حـساس اسـت کـه دولتمردان آمریکایی، مبالغ هنگفتی را براي استعاري فکرکردن و استعاري عمل کـردن مـردم اختـصاص میدهند. آنها بر این باورند که پیروزي در زمینههاي افکار عمومی، عملیات روانی و رقابـتهـاي سیاسـی بدون استفاده از فناوريهاي استعاره بعید و شاید ناممکن است« (سیفی، .(2 :1386

در این مقاله، نخست در یک بررسی اجمالی به دیدگاهها و نظریههاي اسـتعاره مـیپـردازیم، آنگـاه بـا تکیه بر کارکردهاي استعاره، افقهاي گسترش کاربرد تفکر استعاري در تعلیم و تربیت را در نظر داریم.

 

نظریههاي استعاره

وقتی این شعر حافظ را میخوانیم که »یارب آن نوگل خندان که سپردي به منش میسپارم به تو از چشم حسود چمنش«

به آسانی تشخیص میدهیم که »نوگل خندان« و »چمن« در معناي واقعی خود بهکار نرفتهاند و اسـتعاره هستند. در فهم چنین جملههایی چندان با مشکل روبهرو نمیشویم؛ اما امروزه مسئله استعاره به این سـادگی نیست. پس از گذشت بیست و پنج قرن که دانشمندان بلاغت و منتقدان ادبی دربارة استعاره سخن گفتـهانـد بحث از استعاره بار دیگر در قرن بیستم بالا گرفته و هنوز توافقی بر سـر ماهیـت اسـتعاره، نقـشهـاي آن، و فرایندهاي ذهنی که در تولید و ادراك آن نقش ایفا مـینماینـد وجـود نـدارد. در ایـن مقالـه، دیـدگاههـاي متنوع دربارة استعاره در شش گروه با عنوان »نظریههاي استعاره« ردهبندي، بررسی و معرفی شدهاند.

(1 نظریه تشبیه

در نظریههاي استعاره، دیدگاههاي مبتنی بر تشبیه1 یا مقایسه از روزگار ارسطو در قـرن چهـارم پـیش از میلاد تا امروز مطرح بوده است. ارسطو نخستین کسی بـود کـه اسـتعاره را بـر بنیـاد تـشبیه و بـهعنـوان تـشبیه فشرده (خلاصه شده) مطرح کرد. از این دیدگاه، هر استعاره یک تشبیه فـشرده اسـت و معنـاي اسـتعاره بـر اساس معناي تشبیه مرتبط با آن شناخته میشود. مثلاً گزارة »عشق یک سـفر اسـت«، یـک گـزارة اسـتعاري است2 که معناي آن از روي گزارة »عشق مانند یک سفر است« حاصل میشود.

در نظریه تشبیه، استعاره حاوي نوعی مقایسه ضمنی میان دو امر جداگانه است. به ایـن جملـه از هرمـان ملویل (1856) توجه کنید: »من گرد و غبار پوچی را از خود دور ساختم.« هرچند در ایـنجـا هـیچ مقایـسه روشنی صورت نگرفته است ولی پرواضح است که ملویل میخواهد توجه مـا را بـه شـباهت میـان »اندیـشه پوچی و خاصیت مسموم کنندگی گرد و غبار« جلب نماید. علاوه بر این، نظریه تـشبیه بعـضی از ادراکـات متضاد ما را زایل میکند یـا آنهـا را بـه حـداقل مـیرسـاند. اگـر گـزاره یـا عبـارت اسـتعاري، بـهصـورت


1. Simile theories

.2 استعاره در بلاغت فرنگی با استعاره در بلاغت اسلامی تفاوتی دارد. در دیدگاه ارسطو اگـر در یـک تـشبیه ادات آن حـذف شود، تبدیل به استعاره میشود. مثل »عشق دریاست] «عشق مانند دریا است.[ اما در بلاغت اسـلامی هنگـامی تـشبیه بـه اسـتعاره تبدیل میشود که از چهار رکن تشبیه (مشبه، مشبهبه، وجه شبه، ادات تشبیه) تنها مشبهبه ذکر شود. مانند »به دریایی در افتادم که پایانش نمیبینم«؛ یعنی در عشقی ]که مانند دریاست[ افتادم.

80 مطالعات تربیتی و روان شناسی دانشگاه فردوسی مشهد دوره یازدهم، شماره 1، سال 1389

تحتاللفظی معنا شود بیمعنی و گاه مضحک است. مثلاً اگـر جملـه »عـارف، خورشـید اسـت« بـهصـورت تحتاللفظی معنا شود کاملاً غلط است ولی اگر گفتـه شـود »عـارف ماننـد خورشـید اسـت« بنـابر تـأویلی، درست است؛ زیرا این جمله ادعا میکند که دو مفهوم عارف و خورشید، ویژگیهاي مشترك دارند.

»نظریه تشبیه براین باور است که ویزگیهاي مشترك میان دو امر مقایسه شده قبـل از سـاختن اسـتعاره، وجود داشتهاند و استعاره را میتوان به یک تعبیر تحتاللفظی منتقل کرد بدون آنکه مـضمون شـناختی آن (یعنی اطلاعاتی که استعاره منتقل میکند) از بین برود. از این دیـدگاه، نقـش اسـتعاره صـرفاً تقویـت تـأثیر بلاغی و وضوح سبکی و نیز دلنشین کردن سخن است« (آبرامز1، .(163 :2005 در هر صورت، بین تشبیه و استعاره تفاوتهاي فراوانی وجود دارد. معمولاً گزارهها یا عبارات تشبیهی در مقایسه با گزارهها یا عبـارات استعاري خاصیت برانگیزندگی کمتري دارند، مخاطب را کمتر به اندیشیدن سوق میدهند و پیش پـا افتـاده و ابتدایی بهنظر میرسند. نظریه تشبیه از چند جهـت مـورد انتقـاد هـم قـرار گرفتـه اسـت: اول ایـنکـه همـه استعارهها به راحتی به تشبیه تبدیل نمیشوند، اگر نگـوییم برخـی اصـلاً قابـل تبـدیل نیـستند. ویلیـام لیکـان (1999) با اشاره به این استعارة شکسپیر،

»وقتی خون میسوزد، روح چقدر مسرفانه عهد و پیمانها را به زبان قرض میدهد2«،

این نکته را به خوبی به نمایش میگذارد. لیکان در مورد تشبیهی که این استعاره بهطـور خلاصـه بـه آن اشاره دارد مینویسد: در نگاه اول میتوان گفت: وقتی x که مثل »خون« یک شخص است کاري مـیکنـد که شبیه سوختن است، y که شبیه »روح« شخص است، چقدر مسرفانه، کاري شبیه به قرض دادن چیزهایی انجام میدهد که براي z مثل عهد و پیمان است، که آنهم مانند زبان شخص است.

دوم اینکه بهنظر میرسد تحلیل استعاره بر اسـاس تـشبیه، آنرا تـا حـد امـري سـطحی و فاقـد ویژگـی آگاهیبخشی3 تنزل میدهد. بسیاري از فلاسفه گفتهاند که جملات تشبیهی کاملاً پیش پـا افتـادهانـد؛ چـون هر چیزي به شکلی شبیه چیز دیگري است. ولی استعاره اغلب اوقات آموزنده و حتی ژرف است.

 

سوم اینکه شباهتهایی که بهطور طبیعی براي توضیح معناي تشبیه متناظر با یک استعاره نقل میکنیم، غالباً خودشان معنی تلویحی و مجازي دارند. به اولین سطرهاي شعر سیلویا پلاث (1961) توجه کنید:

»من نقرهام و دقیق هیچگونه تصورات از پیش اندیشیدهاي ندارم1«
به احتمال زیاد در اینجا شاعر نقش خودش را بهصورت استعاري مانند نقره (آیینه) وصـف مـیکنـد؛ میخواهد بگوید که او مثل یک آیینه است. یکی از پیچیدگیهاي مربوط به معناي این تشبیه این است کـه او دنیاي اطراف خودش را منعکس میکنـد، ولـی مفهـوم کلیـدي »انعکـاس« در ایـنجـا خـودش آشـکارا استعاري است. بهنظر میرسد که ما دراینجا در یک چرخه توضیحی نادرست افتادهایم.

(2 نظریه تعاملی استعاره

دیدگاه تعاملی2 استعاره که بهعنوان نخستین نظریه مدرن، جايگزین و رقیب نظریههاي سـنتی اسـتعاره شد، نخستین بار توسط نظریهپرداز ادبـی انگلیـسی آي. اي. ریچـاردز3، در کتـاب فلـسفه بلاغـت(1936) 4 مطرح شد و ماکس بلک فیلسوف آذري تبار انگلیـسی– آمریکـایی (1988-1909) کـه دیـدگاههـایش در فلسفه تحلیلی تأثیر گذاشت، آن را گسترش داد. نظریههاي تعاملی دو ادعاي اصلی دارنـد: نخـست ایـنکـه استعارهها یک محتواي شناختی تفکیکناپذیر دارند. دیگر اینکه این محتـواي شـناختی (معنـی) از طریـق تعامل نظامهاي شناختی متفاوت تولید میشوند. نظریهپردازان تعاملی بر این باورند کـه محتواهـاي شـناختی استعارهها حتی اگر از عبارت تحتاللفظی تبعیت نکنند میتواند صادق باشد.

ریچاردز دیـدگاه جدیـدي دربـارة اسـتعاره مطـرح کـرد کـه پـس از فـروکش کـردن تـدریجی مـوج پوزیتویسم رواج یافت. در تاریخ بلاغت، استعاره را نوعی تردستی و مهارت براي تزیین و آرایـش کـلام و قدرت اضافی زبان بهشمار آوردهاند، و نه شکل لازم آن (ریچاردز، .(100 :1382 ریچاردز بـا اعتـراض بـه این اصل میگوید استعاره اصل همیشه زنده و حاضر زبان است و آدمی بدون استعاره قادر به سـخن گفـتن نیست. استعاره را حتی از زبان خشک علمی هم نمیتوانیم ریشهکن کنیم. نظریه بلاغـت سـنتی، اسـتعاره را موضوعی زبانی و محدود به جابهجایی کلمات قلمداد میکند و انواع محدودي از استعارهها را مورد توجـه

 

قرار میدهد، در صورتی که تفکر اساساً استعاري و حاصل مقایسه اسـت. ریچـاردز مـیکوشـد تـا مباحـث بلاغی را به عرصه زندة زندگی بکشاند و بلاغت را زنده و کار آمد کند. او استعاره را از سطح تشبیه فراتـر میبرد و میکوشد تا مهارتهاي استعاري را به دانشی صـریح و روشـن بـدل کنـد. اسـتعاره اساسـاً عاریـت گرفتن و داد و ستد میان تصورات و معامله میان بافتهاست و مهارت در استعاره مهارت در زندگی است.

ریچاردز اصطلاح رسانه1 را براي لفظ استعاره (در شعر حافظ، »نوگل« مـشبهبـه) و اصـطلاح هـدف2 را براي موضوع استعاره (مشبه) پیشنهاد کرد. وي در مقابل نظریه مشابهت، چنـین عنـوان کـرد کـه اسـتعاره بـا درهمآمیختن دریافتهاي ما از مشبه و مشبهٌبه (رسانه و هدف) معنایی میسـازد کـه »حاصـل تبـادل« آن دو است و نمیتوان با تفسیر تحتاللفظی، شباهت آن دو عنـصر را بیـان کـرد. بـه دیگـر سـخن، اسـتعاره قابـل برگشت و تقلیل به زبان حقیقی نیست. بنابر عقیدة ریچاردز، »استعاره به جاي این که جانشین معناي حقیقی باشد، امري بدیلناپذیر است. استعاره گاهی ناگفتههایی را بیان میکند که با هیچ روش دیگـري قابـل بیـان نیست« (استیور، .(215 :1384 پیش از ریچاردز، استعاره نوعی فاصلهگیري بلاغـی یـا ادبـی از زبـان عـادي تلقی میشد؛ ولی ریچاردز نشان داد که استعاره، تمام زبان را زیر سایه خود مـیگیـرد و بـر شـیوة درك و دریافت ما از جهان و پدیدهها تأثیر میگذارد. اما ریچاردز مینویسد »مهارت در استعاره- مهارت در تأویل استعارهها- میتواند ما را در تکوین و تثبیت باورها و اعتقاداتمان یاري دهد و مـا را قـادر سـازد تـا کنتـرل جهانی را که براي خود میسازیم در دست بگیریم« (ریچاردز، .(142 :1382

ماکس بلک3 فیلسوف معاصر در مقاله »استعاره(1955) « حـدود بیـست سـال بعـد دیـدگاه ریچـاردز را گسترش داد و نشان داد که استعارهسازي یک »عمل ذهنی متمایز4« اسـت. اسـتعاره »شـباهت« از پـیشبـوده میان دو چیز را بیان نمیکند، بلکه شباهت را خلق میکند. بلک در حقیقـت، در پیـشنهاد جـسورانهاي ادعـا کرد که استعاره تنها در تشخیص واقعیت به ما کمک نمیکند، بلکه واقعیت یا معناي جدیـدي مـیآفرینـد. بهعبارتی استعاره مفهومزاست و ایـن زایـش مفهـومی باعـث گـسترش و فربهـی زبـان مـیشـود و فربهـی و گستردگی زبان، موجب گسترش دامنه علوم میگردد. بدین ترتیب، رویکردي پیدا شد که جایگاه استعاره را در قلب زبان و مهمترین عنصر معرفتبخش قلمداد کرد. ماکس بلک معتقد است استعارهها بیش از حد گسترده، باز و نامحدود میباشند؛ بنابراین، نمیتوانند عبارات و گزارههایی واجد شرایط صدق باشند.

 

تفاوت تشبیه و استعاره

ماکس بلک با طرح تفاوت استعاره و تشبیه از نظریه شباهت فاصله گرفت. آنچه اسـتعاره بیـان مـیدارد بسیار فراتر، وسیعتر و ژرفتر از تشبیه است. تشبیه بر شباهتهاي آشکار بین دو شـیء، پدیـده و یـا مفهـوم تأکید دارد؛ بهعبارتی در تـشبیه معنـایی خـاص مـدنظر اسـت کـه نویـسنده قـصد دارد توجـه فـرد را بـه آن معطوف دارد، ولی استعاره بر معانی نهفته و متناظر تأکید دارد و شاید معانی فراوانی را تولید نماید که همـه آنها به معناي حقیقی و تحتاللفظی وابسته است.

فرایند تشبیه در زمینه یا به زمینه، محصور است؛ یعنی دو چیز در زمینه خاص به هم شـبیه مـیباشـند امـا استعاره در زمینه یا به زمینه محدود و محصور نمیباشد و واژهها فرد را به جستجوي فراسوي زمینـه یـا مـتن فرا میخوانند. در تشبیه، مشبه و مشبهبه با یکدیگر مقایسه میشوند؛ ولی در استعاره فرد به دنبـال معنـی دوم یا معناهاي نمادین است. گزارههاي تشبیهی حداقل بهطور جزیی صادقند ولی استعارهها بیـشتر (اگـر معنـاي حقیقی و تحتاللفظی را مدنظر داشته باشیم) کاذب ولـی خیـالانگیـز مـیباشـند. فراینـد عمـل اسـتعاري از دیدگاه بلک چنین است که یـک گـزاره و یـا قـضیه اسـتعاري واجـد دو موضـوع اسـت، موضـوع اولیـه و موضوع ثانویه (شبیه رسانه و هدف در نظریه ریچاردز). موضـوع ثانویـه بـه عقیـدة بلـک یـک نظـام (نظـام مفهومی) است نه یک شیء خاص (هر چند بلـک موضـوع اولیـه را در مـواردي یـک نظـام معرفـی نمـوده است). در فرایند استعاره، بخشی از شبکه مفهومی از موضوع ثانویه به موضوع اولیه منتقـل مـیشـود و ایـن بخش از شبکه مفهومی که از موضوع ثانویه به موضوع اولیه انتقال مییابد جزیی از مجموعه ویژگـیهـایی است که خود بر موضوع ثانویه قابل حمل است.

لفظ استعاره، بعضی از ویژگیهاي برجسته موضوع ثانویه را انتخاب مـیکنـد و آنهـا را یـا برجـستهتـر مینماید و یا تضعیف میکند و یا حداقل مورد تأکید قرار میدهد تا به موضوع اولیه منتقل نمایـد. در یـک حکم استعاري خاص و معین، هر دو موضوع ثانویه و اولیه اینگونه بر یکدیگر تأثیر میگذارند:

الف: لفظ استعاره (عاریت گرفته شده) شبکه مفهومی مشابهی را براي موضوع اولیه میآفریند. ب: تعامل بین دو موضوع باعث میشود که در موضوع ثانویه تغییرات مشابهی ایجاد شود. اصول نظریه تعاملی به شرح ذیل است:

(1 گسترش زبان: ریچاردز همانند ریکور کارکرد اصلی استعاره را توسع زبان میداند.

(2 خلاقیت استعاره: اساسیترین عناصر اجزاي یک قضیه اسـتعاري یعنـی مـستعارمنه و مـستعارله بـراي خلق معانی جدید و نو با یکدیگر در تعامل میباشند و لذا معانیاي فراهم میآورند که از نیروهـایی متعـدد

 

و گوناگون برخوردار بوده، بهگونهاي کـه هـیچیـک از ارکـان اسـتعاره بـه تنهـایی توانـایی آفـرینش چنـان معانیاي را ندارند.

(3 خلق واقعیت و حفظ آن: چون واقعیت در زبان بازتاب مییابد، استعاره گسترش در زبـان و واقعیـت است. استعاره پیوسته باعث تغییر در جهان اشیاء است. معقول اسـت اگـر بگـوییم کـه اسـتعاره بـا کنـار هـم آوردن عناصري که کنش و واکنششانبعد جدیدي به هر دو میبخشد، واقعیت جدیدي خلـق مـیکنـد و آن واقعیت را در قالب زبان حفظ میکند (هاوکس، .(95 :1380

(4 تأثیر متقابل دو رکـن: دو رکـن اساسـی اسـتعاره یعنـی مـستعارمنه و مـستعارله (مـشبهبـه و مـشبه) بـر یکدیگر تأثیر متقابل دارند. »حاصل این تعامل چیزي است که آنرا نمیتـوان بـا هـیچ جملـهاي کـه در آن کلمات در معناي حقیقی خود بهکار رفته باشد بیان کـرد و لـذا چنـین جملـهاي از نظـر مفهـومی و ادراکـی معادل هیچ جملهاي که الفاظ در آن در معناي حقیقی بهکار رفته باشد نیست« (اژهاي، .(4 :1376

در بطن نظریه تعاملی دو ادعاي اصلی وجـود دارد: نخـست آنکـه اسـتعاره متـضمن گونـهاي محتـواي شناختی بهوجود میآید. نظریهپردازان تعاملی بر ایـن باورنـد کـه محتـواي شـناختی خلـق شـده در اسـتعاره »حقیقی« است.

(3 دیدگاه کاربردگرا

دیدگاه کاربردگرا1 به کاري که استعاره انجام میدهد نظر دارد. دونالد دیویدسـن2 در مقالـه معـروفش باعنوان »معناي استعاره(1978) 3« بر این باور است که میان معناي تحتاللفظـی و معنـاي اسـتعاري تفـاوتی وجود ندارد. استعارهها همان معنایی را دارند که واژههـا در تحـتاللفظـیتـرین تعبیـر قاموسـیشـان دارنـد، نهبیشتر. استعاره یک مسئله کنشی است و نه معنایی. استعاره همان سخن صریح بهمنظورجلب توجه به امري است که ممکن است نادیده گرفته شود. خلاصه افکار دیویدسن در خصوص استعاره بدین شرح است:

-1 استعاره کار رؤیایی زبان است و مانند هر کار رؤیـایی، تعبیـر اسـتعاره هـم بـه تعبیرکننـده و هـم بـه پدیدآورندة آن بستگی دارد. و از آنجا که استعاره یک کار تخیلی است ساخت آن به تفکر خلاق، واگرا و فرهیخته نیاز دارد.

 

-2 بین خلق و آفرینش استعاره و تعبیر خلاق آن رابطه متقـابلی وجـود دارد، ولـی دسـتورالعملی بـراي آفرینش، تشخیص، تعبیر و درك معناي آن وجـود نـدارد و حاصـل یـک نـوع بهـرهگیـري از منـابع عمـدة معرفت بهویژه قسمت ناهوشـیار ذهـن اسـت کـه بـه عقیـده دیویدسـن، هنرمنـدان در آفـرینش آن موفـقتـر میباشند. لذا وي استعاره را حاصل کاربرد خیالانگیز واژهها در معناي تحـتاللفظـی آن ولـی در تعامـل بـا دیگر کلمات و واژهها میداند. به باور پارهاي از صاحبنظران براي اینکه دو معنا یا دو واژة تحـتاللفظـی ارتباط و تعامل برقرار نمایند و یا یک واژه بهجاي واژة دیگر بهکار رود، باید قاعدهاي وجود داشته باشد تـا کاربر استعاره به ابهام و سرگیجی دچار نشود. ذکر این نکته نیـز لازم اسـت کـه هـر واژة اسـتعاري بایـد در قالب تحتاللفظی خود نیز واجد معانی عمیق باشـد تـا بـا اسـتعاري نمـودن آن بـر عمـق و وسـعت آن واژه افزوده شود. او میگوید بیانات استعاري فکر انسان را به چالش میکشند و باعث فعالیت آن میشوند؛ زیـرا فرد را در برابر نوعی شباهت غالباً شناختی، بدیع و شگفتآور بین دو یا چند چیز قرار مـیدهنـد و اسـتعاره معنا یا احساسی برافزوده دارد که در نظر وي منحصراً به قلمرو کاربرد استعاره تعلق دارد.

دیویدسن »حقیقت استعاري« را چیزي مانند حقیقت در نظر فلاسفه ایدهآلیسم میدانـد. ایـدهآلیـستهـا حقیقت را از نوع مفاهیم میدانند که برداشت هرشخص از یک مفهوم تحت تأثیر سـاختار ذهنـی یـا شـبکه مفهومی ذهن هر فرد است. او در خصوص حقیقت استعاري عقیـده دارد اگـر اسـتعارهاي را درك کـردیم میتوانیم آنچه را دریافت کرده و فهمیدهایم »حقیقت استعاري« بنامیم، با ذکر این نکته که معناي استعاره و یا حقیقت استعاري به معناي تحتاللفظی وابسته است؛ لذا استعارهها همان چیزي هستند کـه هـستند و فقـط باعث جلب توجه میشوند و تأثیر روانشناختی دارند. شاید بتـوان گفـت کـه »حقیقـت اسـتعاري« از منظـر دیویدسن همان نظریه جايگزینی است. نظریه جايگزینی اشعار میدارد استعاره فاقد جنبه معرفـتبخـشی است و صناعتی براي تزیین کلام بهشمار میآید (دیویدسن، .(1384

(4 نظریه کنش گفتاري

ایدة اساسی این نظریه این است که درك یک استعاره، یعنی درك آنچه »گوینـده« مـیخواهـد بـا آن (استعاره) به ما منتقل نماید و درك منظور گوینده، زمانی به بهترین و کاملترین وجه صورت میگیرد کـه بین گوینده و مخاطب، ارتباط عمیق، ظریف و مناسبی برقرار شود.

 

اچ. پی. گرایس1 در مقاله »منطق و مکالمه(1975) 2« میان »معناي مـوقعیتی3« سـخن (معنـایی کـه یـک سخن در موقعیت خاصی از کاربرد خویش دارد) و »معناي بـیزمـان4« سـخن (معنـایی کـه یـک سـخن در کاربرد معمول خویش و مستقل از هر زمان خاص دارد) تمایز قائل شده است. این شکل اخیر معنا میتواند با معناي حقیقی یا اصطلاحـــی مشترك باشد. در استعـــاره گوینــده قـصـــد دارد مخاطـب را وا دارد تـــا معناي »موقعیتی« سخن او را تا حدودي بهوسیلـــه فهم معنــاي »بیزمـان« آن کـشف کنـد. نظریـه گـرایس عملاً یک نوع نظریه کاربردي استعاره است که خود در واقع نوعی از کاربرد نظریه استعاره است. براي این که مشخص شود که آیا چیزي در سخن گوینده نهفته است »قاعدة مشارکت« را به کار میبریم. در قاعـدة مشارکت چهار اصل کلی وجود دارد که در یـک ارتبـاط گوینـده پذیرفتـه اسـت کـه روشـن و فـشرده بـه شنونده منتقل میشود عبارتند از :کمیت، کیفیت، ارتباط و روش.

اصل کمیت: دادن اطلاعات به اندازة لازم نه کم و نه زیاد.

اصل کیفیت: گفتن آنچه شما معتقدید که حقیقت است و پرهیز از گفتن چیزي که سند کافی ندارید. اصل ارتباط: گفتن چیزي که به ارتباط مربوط است.

اصل روش: تنوع چیزها، اما مهمتر از همه باید شفاف باشد، نه تعبیر مبهم، پرهیز از ابهـام، بـاور داشـتن، منظم بودن (گرایس، 1975؛ ویلسون5، .(2008

جان آر. سرل6 نظریـه گـرایس را در کـاربرد و بازشناسـی منظـور اسـتعاره گـسترش داد. وي در فـصل استعاره از کتاب »عبارت و معنا(1979) 7«، نظریـه مـشابهت و تعامـل را رد کـرد. او در نظریـه »کـنشهـاي گفتاري8« نشان دادکه براي تبیبن معناي استعاره باید میان »معناي کلمه یا گزاره« و »معنـاي گفتـار گوینـده« تمایز قائل شویم. در این مبحث او چند اصل ضمنی مشترك میان گوینده و مفسر سخن مطرح مـیکنـد تـا نشان دهد که گوینده جملهاي را که معناي تحت الفظی خاصـی دارد بـراي بیـان معنـاي اسـتعاري متفـاوتی استفاده کند.

 

»مشکل توضیح شیوة کار استعاره، بخشی از مسئله عمـومی چگـونگی پراکنـدگی معنـی و چنـدگانگی منظور گوینده و معناي جمله یا واژه است… وظیفه ما در تدوین یک نظریه استعاري آن است تـا بکوشـیم که اصولی را بیان کنیم که معناي جمله تحتاللفظی را با معناي گفتار استعاري گوینده مرتبط کنیم« (سرل، .(76-8 :1979 سرل به روشنی نشان میدهد که شنوندة سخن، معناي استعاري یک جمله صریح را بـهطـرز خاصی در مییابد و آن را تفسیر میکند (آبرامـز، .(164 :2005 او شـیوة کـار ذهـن مخاطـب را در ادراك استعاره تشریح کرده است. نخستین گامی که شنونده در تفسیر استعاره باید بردارد این است که آیا بایـد در جستجوي معناي تحتاللفظی باشد یا بهطور خاصی معنـاي اسـتعاري را پیـدا کنـد؟ گـام دوم آنکـه وقتـی شنونده تصمیم میگیرد که گفتار را بهطور استعاري تفسیر کنـد بایـد مجموعـهاي از اصـول را بـراي تولیـد معناي نامزد شده که ممکن است گوینده در نظر داشته به خدمت بگیرد.

دیدگاههاي کاربردگرا (نظریه گرایس و سرل) نخستین نمونه از نظریههاي تفسیر اسـتعاري اسـت. ادلـه اصلی این نظریهها این است که فهم یک استعاره صرفاً ناظر به دستیابی بـه نیـت گوینـده در یـک ارتبـاط است. ارتباط موفق ناظر به ارتبـاطی اسـت کـه در آن شـنونده مقـصود گوینـده را ادراك کنـد. زمینـههـاي مشترك میان گوینده و شنونده از شروط این دریافت است. این نظریـههـا بـر ایـن باورنـد کـه »معنـاي غیـر حقیقی استعاره در ذهن گوینده قرار دارد نه در جمله« (ویلسون، .(2008

(5 دیدگاه شناختی

رویکرد شناختی1 به استعاره از دهه هشتاد میلادي با نقد یکی از اصولِ دیدگاه سنتی، یعنی تمـایزِ میـانِ زبانِ حقیقی و زبانِ مجازي پدیدار شد و تمایز زبان حقیقی و مجـازي را مـردود دانـست، و ادعـا کـرد کـه بسیاري از مفاهیمی که ما در زبانِ عـادي و روزمـره بـه کـار مـیبـریم، اسـتعاري هـستند. جـورج لیکـاف2، زبانشناس شناختی معاصر آمریکایی در مقاله »نظریه معاصر استعاره3«، دیدگاه کلاسیک استعاره را به نقـد کشید. در دیدگاه کلاسیک، زبان به دو بخش حقیقی و مجازي یا ادبی و روزمره تقسیم میشـود. لیکـاف فرضیات کلاسیک در باب زبان حقیقی و استعاري را مورد انتقاد قرار داد بهویژه این فرضها که:

زبان متعارف روزمره ما، بهطور کلی حقیقی است و استعاري نیست. همه چیز با زبان حقیقی و بدون استعاره قابل درك کرد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید