بخشی از مقاله

بررسي مباني مديريت اسلامي در قالب مدل سه بعدي تحليل مباني فلسفي و بنيادين تئوريهاي مديريت
چکيده
مدل سه بعدي تحليل مباني فلسفي و بنيادين تئوريهاي مديريت ، بر پايه مفروضات اساسي هر تئوري شامل ابعاد هستيشناسي، انسان شناسي، شناخت شناسي و روش شناسي آن ، سپس ماهيت جامعه و سازمان که بايستي ديدگاه صاحبنظر يا تئوريپرداز را در رابطه با آنها نيز دانست همچنين قلمرو و يا سطوح تجزيه و تحليل تئوري که بطور کلي سه قلمرو رفتاري، ساختاري و محيطي را در برميگيرد، مطرح گرديده است . در اين مقاله سعي شده است تا با استفاده از ابعاد سه گانه فوق و بر اساس يک مدل سه بعدي، تئوري مديريت اسلامي را مورد بحث و بررسي قرار داده و با استفاده از آيات و احاديث مرتبط ، نظريات دانشمندان مسلمان همچنين مفاهيم بنيادين مديريت ، زواياي مختلف آن را تبيين و چارچوبي دقيق و روشن از کارکردهاي آن در جامعه و سازمان ، ارائه گردد.
واژه هاي کليدي: مديريت اسلامي، فلسفه مديريت ، هستيشناسي، انسان شناسي، شناخت شناسي، روش شناسي.

مقدمه
رشتۀ مديريت از جمله رشته هاي علمي است که از جهتي به فراخناي تاريخ بشر قدمت دارد و از جهتي نيز رشته اي است که در چند دهۀ اخير اهميت فزاينده اي يافته و از پيشرفت درخور توجه برخوردار گرديده است (زاهدي، السادات ، الواني، ١٣٧٩، ص ١). درطول تاريخ بشر به تدريج علم و دانش «مديريت » بصورت فعال , منفرد, منفک و مدعي پا به دنياي علوم گذارده و در جهت شکل گيري خود از علوم ديگر مانند فلسفه , روان شناسي, جامعه شناسي, رياضيات و ... در حد نياز بهره جسته و به نحوي استقلال و ارتباط خود را بازيافت و حفظ نمود. در اين خصوص تئوريهاي مختلفي سر برآوردند که هرکدام داستاني و مسيري را طي نمودند تا از مرحلۀ زايش , گرايش ١, عرضه , نقد١, افول يا تولد٢ مکرر و مانايي ٣ حرکت نمودند (قورچيان , ١٣٧٩, ص ٣٢). در اين زمان , همراه با اختراعات جديد مراکز بزرگ صنعتي و توليدي ايجاد شد و سازمان - هاي عريض و طويل و سيستم هاي پيچيده اداري بوجود آمد (نبوي, ١٣٧٨, ص ٢١).
در اين ميان يکي از مهمترين مسايلي که مطرح گرديد چگونگي ادارة مجموعه هاي عظيم انساني و طريقۀ به وجود آوردن سازمان هايي بود که بتوانند با بهترين شکل ممکن اين پديده هاي نوين را به سوي اهداف بنيانگذارانش حرکت دهند. که در اين مسير اديان , تمدن ها, سازمان ها و حکومت ها همه سهيم بودند (شيرازي, ١٣٧٨, ص ٩٤). مديريت اسلامي واجد خصوصيات و ويژگيهايي است که ميتواند در موفقيت سازمان ها نقش اساسي ايفا نمايد، اين ويژگيها در بطن دستورها، توصيه ها، نظرها و شيوه هاي قرآني به کارگرفته شده توسط پيشوايان دين حضور و وجود عيني داشته است ، ولي براي استفاده از آن در سطوح سازماني و کاربردي کردن آنها در سازمان ها، نياز به استفاده از آراء صاحب نظران و عالمان مديريت همچنين تحقيق پژوهش مستمر در راستاي تبيين ابعاد آن الزامي ميباشد.
در اين مقاله پس از ارائه تعاريف مختلف صاحبنظران از مديريت اسلامي و تبيين مدل سه بعدي تحليل مباني فلسفي و بنيادين تئوريهاي مديريت ، با تلفيق و جمع بندي ديدگاه هاي مختلف مطرح شده ، يک الگوي جامع سه بعدي براي مديريت اسلامي ارائه ميگردد.
مديريت اسلامي
با توجه به اين که دامنه برداشت ها و تعاريف از مديريت اسلامي (که بيشتر بر محور ارزش ها و مباني اخلاقي مکتب اسلام و سيره پيشوايان دين قرار داشته اند) گسترده و از نظر نوع نگاه نيز متنوع است به چند تعريف از تعاريف ارايه شده در مورد مديريت اشاره ميشود:
اسلام ، مديريت را به شکل عام با رهبري و هدايت مترادف دانسته است (جاسبي, ١٣٧٨, ص ٥). مديريت هنر و علم به کارگيري صحيح افراد و امکانات در جهت وصول اهداف سازماني است ، به نحوي که با موازيع شرع مغايرت نداشته باشد. در مديريت اسلامي رعايت قوانين شرع مقدس از مهم ترين مسائل است و بايد با حساسيت بسيار دنبال شود. اسلام براي اداره جامعه برنامه دارد؛ منتهي نه برنامه کاپيتاليستي و سرمايه داري غربي و نه برنامه کمونيستي و کارگري شرقي؛ برنامه اي که هدف آن ارتقاي رشد انسان ها در مسير مستقيم و الهي خويش است (نبوي، ١٣٧٨، ص ٣١ و ٣٢) در مديريت و سياست اسلامي گفته ميشود که هدايت جامعه بر مبناي قوانين الهي است . پس در انديشه اسلام هر مديري لازم است در چارچوب برنامه مشخص (آن را دين بناميد) حرکت کند پس مديريت از دينداري جدانيست (عزتي، ١٣٨٣ ،ص ٣٠). ميتوان مديريت اسلامي را با توجه به ابعاد انساني و الهي آن چنين تعريف نمود: مديريت يعني کار کردن با مردم ، ميان مردم ، براي مردم در راسناي اهداف الهي. آنچه در بحث مديريت اسلامي مطرح است حاکم بودن ارزش هاي اسلامي و معيارهاي الهي بر مديريت در کنار بهره مندي از چارچوب ها و ساختارهاي علمي و مديريتي ميباشد، يعني اگر علم مديريت براي داده هاي خود از احکام ، راهکارها و ارزش هاي اسلامي بهره مند گردد، به موفقيت حقيقي خود دست خواهد يافت .
مدل سه بعدي تحليل مباني فلسفي و بنيادين تئوريهاي مديريت
زيرساخت هاي بنيادين هر علم يا مباني فلسفي آن ، گذاره هاي اوليه ديدگاه ها و اصول موضوعه اي هستند که تئوري ها را بر خود استوار داشتند. به ديگر سخن پيش فرض هايي هستند که تئوريپرداز با پذيرش و تکيه بر آنها تئوري خود را تبيين کرده و ارائه ميدهد. ماهيت تئوريها چيزي جز راه حل هايي براي مسايل مشخص در زمان هاي خاص خود نيست . اين راه حل ها يا تئوريها مبتني بر مفروضاتي هستند که هسته اوليه و اصلي انها را شکل ميدهند. مفروضات اساسي هر تئوري عبارتند از: ابعاد هستيشناسي، انسان شناسي، شناخت شناسي و روش شناسي آن . ديگر آنکه هر تئوري در رابطه با سازمان و در بستري شکل گرفته و پديد ميآيد (جامعه ) که بايستي ديدگاه صاحبنظر يا تئوريپرداز را در رابطه با آنها نيز دانست و سوم انکه هر تئوري در قلمرو و يا در سطوح خاصي مطرح ميشود که بطور کلي شامل سه قلمرو رفتاري، ساختاري و محيطي است (نمودار ١) (اهرنجاني،اميري ، ١٣٨١). در اين مقاله ، بر پايه ابعاد سه گانه فوق و بر اساس يک مدل سه بعدي، مديريت اسلامي را مورد بررسي قرار داده و با استفاده از آيات و احاديث مرتبط و همچنين نظريات دانشمندان مسلمان زواياي مختلف آن را تبيين مينماييم .
بعد اول : مفروضات اساسي
مفروضات اساسي، باورهاي بنيادين يا گذاره ها و قضايايي است که در رابطه با ابعاد هستيشناسي، انسان شناسي، شناخت شناسي و روش شناسي تئوري مطرح ميشود و عميق ترين هسته تئوري را شکل ميدهد (اهرنجاني، اميري، ١٣٨١).
هستي شناسي
صاحبان فکر و انديشه در ميان مسلمانان از زمان ظهور اسلام تا امروز، بنا به توصيه و تاکيد پيشوايان و رهبران خويش همواره در بحث هستيشناسي و معرفت به حقيقت عالم کنجکاور بوده اند و چون از سرچشمه وحي سيراب ميشدند، هرگز به ماوراي عالم ماده با ديده ترديد نگاه نميکردند. آيات و روايات فراواني استفاده و بهره مندي از تفکر و تعقل را براي مسلمانان ، فرهنگ قرار داده و اساس دين داري را اعتقاد صحيح به مبدا هستي مي داند (آيت الله جوادي آملي، ١٣٨٥، ص ٦٦).

نمودار ١- مدل سه بعدي زيرساخت هاي بنيادين تئوريهاي مديريت (اهرنجاني، اميري، ١٣٨١).
انسان شناسي
دو اصطلاح «انسان شناسي » و «مردم شناسي » بازگردان واژگان آنتروپولوژي ١ و اتنولوژي ٢ است که در لغت هم معنا و معادلند. اولي از ريشه يوناني آنتروپس ٣ به معني انسان و دومي از ريشه يوناني اتنوس ٤ به معني قوم و مردم گرفته شده است .
واژه آنتروپولوژي براي اولين بار توسط ارسطو مورد استفاده قرار گرفت و منظور او علمي بود که در جهت شناخت انسان تلاش کند (فربد، ١٣٨٠، ص ٣).
تاريخچه انسان شناسي از نظر شرايع آسماني مانند اسلام به آغاز خلقت انسان برميگردد. انسان از همان آغاز خلقت مأمور به شناخت حقيقت ، ظرفيت ها، قابليت ها و سعادت و کمال خود بوده است . دليل اين همه توجه به شناخت انسان اين است که انسان از نظر اسلام به عنوان خليفه و جانشين خداوند در روي زمين برگزيده شده است (بقره ، آيات ٣٣-٣١) و رسيدن به اين هدف فقط از طريق شناخت حقيقت انساني، تواناييها، کمال و سعادت واقعي و راه وصول به آن ممکن خواهد بود. انسان شناسي به معناي شناخت ماهيت انسان به چند دسته انسان شناسي تجربي، فلسفي، عرفاني و ديني تقسيم ميشود.
هريک از اين دسته ها گرفتار بحران هاي خاصي هستند و تنها انسان شناسيديني ميتواند ماهيت و حقيقت انسان را معرفي کند؛ زيرا خالق انسان بهتر از هر شخص ديگري حقيقت انسان را ميشناسد (خسروپناه ، ميرزايي، ١٣٨٩ ص ٣٥-٦٣).
انديشمندان اسلامي هم در طول قرون متمادي آثار فراواني درباره شناخت انسان تأليف کرده اند، به خصوص عارفان اسلامي در کنار بحث از توحيد و شناخت خدا بحث هاي زيادي در مورد ويژگيهاي خليفه خدا و انسان کامل ارائه کرده اند.
کتاب هايي مانند تمهيد القواعد، شرح فصوص قيصري، فتوحات ابن عربي، مصباح الا نس و ... از اين قبيل است . همچنين فيلسوفان اسلامي مانند بوعلي سينا و ملاصدرا نيز بخشي از آثار فلسفي خود را به مبحث شناخت انسان اختصاص داده اند. در اين نوع از انسان شناسي ابعاد، ويژگيها، حقايق و ارزش هاي گوناگون انساني از طريق مراجعه به متون مقدس ديني- کتاب و سنت - به دست ميآيد. به بيان ديگر در انسان شناسي ديني به جاي بهره گيري از روش هاي تجربي، عقلي يا شهودي براي شناخت انسان از روش نقلي استفاده ميشود (خسروپناه ، ١٣٨٩. ص ٢٢٣). چند ويژگي عمده را ميتوان براي اين نوع انسان - شناسي بيان کرد:
جامعيت : انسان شناسي ديني ابعاد مختلف وجود انسان را مورد توجه قرارداده و از ابعاد جسماني و زيستي، تاريخي و فرهنگي، دنيوي و اخروي، فعلي و آرماني و مادي و معنوي سخن به ميان آورده است ؛ بر اين اساس وقتي از بعدي خاص سخن ميگويد، با توجه به مجموعه ابعاد وجودي انسان آن را مطرح ميکند، چرا که گوينده سخن از معرفتي کامل و جامع نسبت به انسان برخوردار است .
توجه به مبدأ و معاد: برخلاف انسان شناسيهاي غيرديني که در آنها، انسان يا به کلي از مبدأ و معاد بريده است و يا در قالبي کلي از آنها سخن به ميان ميآيد که نميتواند براي چگونه زيستن انسان راه گشا باشد، در انسان شناسي ديني مبدأ و معاد به عنوان دو مسأله مهم براي انسان مورد توجه قرار ميگيرد و پيرامون رابطه زندگي انسان با مبدأ و معاد به تفصيل بحث ميشود.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید