بخشی از مقاله

بررسی تطبیقی رشد اخلاقی از دیدگاه اسلام و کلبرگ
چکیده
بحثهای اخلاقی از زمان پیدایش انسان وجود داشته است. انسان امروز تقریبا یقین پیدا کرده، در صورتی از زندگی سالم و رضایت بخش برخوردار خواهدشد که ابعاد یا جنبه های سه گانه رفتار یعنی جنبه شناختی، روانی و جنبه عاطفی باهم رشد کنند، از آنجا که قرن بیست و یکم به عنوان « قرن اخلاق» نام گذاری شده است، هدف از مطالعه حاضر، بررسی تطبیقی رشد اخلاقی از دیدگاه روان شناختی کلبرگ، به عنوان کاملترین دیدگاه روانشناختی به مسئله رشد و قضاوت اخلاقی، با دیدگاه اسلام به عنوان کامل ترین دین توحیدی است. طبق مطالعات مروری، نتایج به دست آمده نشان میدهد، هردو دیدگاه نگاه مرحله ای به مسئله رشد و قضاوت اخلاقی دارند با این تفاوت که نظریه کلبرگ مراحل را براساس محدوده سنی افراد طبقه بندی می کند اما اسلام مراحل را مبتنی بر رشد سطح معرفت و شناخت افراد میداند، و با توجه به اینکه از نظر تئوری هردو نظریه معتقدند همه انسانها قابلیت رسیدن به بالاترین سطح رشد اخلاقی را دارند اما در عمل درصد کمی از افراد، به بالاترین سطح که همان رضایت قلبی است دست می یابند. پس تمام انسانها باید برای رسیدن به بالاترین سطح رشد اخلاقی تلاش کنند.
واژه های کلیدی: رشد اخلاقی، کلبرگ، اسلام، قضاوت اخلاقی
۱- مقدمه
بحث های اخلاقی از زمان پیدایش انسان وجود داشته است. براساس اعتقادات اسلامی حضرت آدم (ع) فرزندانش را با دستورهای اخلاقی آشنا ساخت و خداوند از همان زمانی که او را آفرید و ساکن بهشت ساخت مسائل اخلاقی را با اوامر و نواهی اش به او آموخت (مکارم شیرازی، ۱۳۷۷، ۳۹)
قرن بیستم و مخصوصا قرن بیست ویکم را به یک معنا می توان «قرن اخلاق» نام گذاری کرد. زیرا انسان امروز تقریبا یقین پیدا کرده است، در صورتی از زندگی سالم و رضایت بخش برخوردار خواهد شد که ابعاد یا جنبه های سه گانه رفتار یعنی جنبه شناختی، جنبه روانی یا حرکتی و جنبه عاطفی با هم رشد کرده و تربیت شوند ( شعاری نژاد، ۱۳۸۳، ۲۰۸)
از دیدگاه آیات و روایات می توان علم اخلاق را چنین تعریف کرد:« اخلاق علمی است که از ملکات و صفات خوب و بد و ریشه ها و آثار آن سخن می گوید» و به تعبیر دیگر، «سرچشمه های اکتساب این صفات نیک و راه مبارزه با صفات بد و آثار هر یک را در فرد و جامعه مورد بررسی قرار میدهد.» همچنین، اخلاق را به دو بخش تقسیم می کنند: «ملکاتی که سرچشمه پدید آمدن کارهای نیکو است و اخلاق خوب و ملکات فضيله نامیده می شود، و آنها که منشا اعمال بد است و به آن اخلاق بد و ملكات رذیله می گویند.» (مکارم شیرازی، ۱۳۷۷، ۱۳-۱۱)
مطابق تعریفی که در روانشناسی معمول است، «رشد اخلاقی» حاکی از جریان دستیابی به احساس عدالت در رابطه با دیگران، درستی و یا نادرستی این امر یا آن امر و چگونگی رفتار فرد در هر یک از این امور است. آن گونه که روانشناسانی چون پیاژه و کلبرگ می گویند، رشد اخلاقی به معنای تغییر در چگونگی استدلال کودکان در امور اخلاقی، نگرش آنان نسبت به قانون شکنی و رفتار آنان در مواجهه با مسائل اخلاقی است (لطف آبادی، ۱۳۸۴، ۱۰۴-۷۶)
۲- رشد اخلاقی در نظریه لارنس کلبرگ
لارنس کلبرگ (۱۹۸۷-۱۹۲۷)، روان شناس آمریکایی و مدیر مرکز پرورش اخلاقی دانشگاه هاروارد، رشد اخلاقی را در چارچوب یک نظریه شناختی مورد بررسی قرار داده است. در واقع کلبرگ نظریه رشد پیاژه (1896-1980 ) که مراحل رشد اخلاقی را به دو مرحله «اخلاق واقع گرایانه» و«نسبی گرا» محدود کرده بود و در مرحله اول اهمیت یک عمل بر حسب پیامدهای آن و در مرحله دوم کنش و واکنش متقابل تعبیر و تفسیر می شود را گسترش داده و تکمیل کرده است. وی مانند پیاژه معتقد است که مراحل رشد اخلاقی در هر فرد بر اساس توانایی های ذهنی و شناختی او تعیین می شود. همان گونه که در نظریه شناختی پیاژه پیشرفت منظمی در مراحل رشد وجود دارد و هر مرحله ای از رشد، مراحل قبلی را نیز در بر می گیرد، در نظریه کلبرگ نیز رشد اخلاقی، براساس مفاهیم اخلاقی مراحل پیشین بنیان گذاشته میشود (سیف و دیگران، ۱۳۸۵، ۹۳ - 92 )
کلبرگ از کودکان به عنوان فیلسوفان اخلاق یاد می کند که تعبیر قابل تأمل و دقیقی است. اطلاق چنین عنوانی به این دلیل است که او اعتقاد دارد که کودکان در دوران حیات خود معیارهای اخلاقی خود را رشد میدهند؛ معیارهایی که از تاثیر متقابل رشد شناختی و محیط اجتماعی به دست آمده است. آنچه بیش از هر چیز دیگری ذهن فعال و خلاق کلبرگ را در مسیر مطالعاتش به خود مشغول کرده بود رشد استدلال های اخلاقی در کودک بود. به عبارت دیگر او به رشد استدلالهای اخلاقی بیش از رفتار اخلاقی توجه می کرد. او دلیل اتخاذ چنین شیوه ای را چنین توجیه می کند که کودک و بزرگسال ممکن است هر دو یک عمل اخلاقی را انجام دهند در حالی که رشد اخلاقی آنها یکسان نباشد. در واقع کلبرگ مدعی این بود که آنچه در عمل اخلاقی باید مهم تلقی شود، خود عمل اخلاقی نیست بلکه پشتوانه و زیربنای استدلال عمل اخلاقی است (میرلو، ۱۳۸۷، ۱۲۱)
کلبرگ و همکارانش به کودکان و نوجوانان، تعدادی معماهای اخلاقی دادند و از آنها خواستند که درباره آنها قضاوتهایی بکنند. یکی از معروف ترین معماها درباره مردی است به نام هانز که زنش در حال مردن است. هانز به اندازه کافی پول ندارد تا دارویی را که جان زنش را نجات دهد تهیه کند. داروساز هم تخفیف نمی دهد و نمی پذیرد که پول را بعدا دریافت کند. از اینرو هانز دارو را از داروخانه میدزدد. سؤال این است که آیا هانز لازم بود این کار را بکند و چرا؟ سطح قضاوت اخلاقی بستگی دارد به ساخت یا نوع استدلالی که شخص به کار می برد، نه محتوای قضاوت. اگر شخص بگوید که هانز کار درستی کرده یا اشتباه کرده در هر دو حالت می تواند در قضاوت اخلاقی نمره بالایی بیاورد، نمره ای که می آورد بستگی دارد به دلایلی که در مورد قضاوتش ارایه می دهد (ماسن و همکاران، بی تا، ترجمه یاسایی، ۱۳۹۱، ۵۰۱)
کلبرگ سه تراز اخلاقی را مطرح می کند که مجموعا به شش مرحله منتهی می شوند: در هر تراز تحول نظام کلبرگ، دو مرحله وجود دارد، یعنی جمعا شش مرحله ارایه گردیده است. در این مراحل، تحول اخلاق عدالت مورد بررسی قرار گرفته است. کلبرگ تحول اخلاقی را به منزله فرایندی میداند که با تحول شناختی همزمان است. تحول اخلاقی تابع تراز تحول شناختی فرد و توانایی وی در فهم نقطه نظر دیگران و مبادلات وی با بزرگسالان و دیگر کودکان است (منصور، ۱۳۹۰، ۵۶)
او برای تفکر اخلاقی سه سطح را بیان می کند و در مرحله به عنوان زیر مجموعه هر سطح در نظر می گیرد:
. سطح اخلاق پیش عرفی یا پیش قرار دادی
این سطح سنین حدود ۴ تا ۱۳ سالگی را در بر می گیرد ( بخشایش، ۱۳۹۰، ۱۱۱) در این دوره، اخلاق هنوز درونی نشده است و معیارهای اخلاقی به طور حقیقی و واقعی وجود ندارد و معیارهای اخلاقی از بیرون تعیین می شوند (سیف و همکاران، ۱۳۹۰، ۹۶)
کودک در این سطح اغلب رفتار خوبی دارد. به سادگی می توان رفتار کودک را مطابق پیامدهای مادی آن رفتار تنبیه، تشویق، دادن چیزهای دوست داشتنی) یا برحسب قدرت کسانی که قانون را برای او می سازند (معمولا پدر و مادر) تفسیر کرد همان منبع: ۹۶) هم چنین می توان بیان کرد که سطح پیش عرفی حاوی نوعی جهت گیری خودمدارانه متمرکز بر پیامدهای اخلاقی برای خود است. چنان که می توان پیش بینی کرد، این سطح استدلال به خاطر خودمحورانه بودن بیشتر مخصوص کودکان و نوجوانان است (کریمی، ۱۳۸۹، ۵۳)
مرحله اول: تنبیه و اطاعت
این مرحله از حدود ۴ سالگی تا حدود ۱۰ سالگی به طول می انجامد. اطاعت از اصول اخلاقی، صرفا به واسطه اجتناب از تنبیه صورت می گیرد (بخشایش، ۱۳۹۰، ۱۱۱) در این مرحله منافع گروهی و اجتماعی و حقوق دیگران برای کودک مفهومی ندارد. او فقط به نیازها و احساسات خود می اندیشد و اگر یک عمل غیراخلاقی را انجام نمیدهد، تنها به دلیل ترس از تنبیه یا اجتناب از دردسر است (کدیور، ۱۳۹۱، ۴۸)
مرحله دوم: اخلاق ابزار گونه نسبی؟
این مرحله از حدود ۱۰ تا حدود ۱۳ سالگی را در برمی گیرد. در این مرحله از نظر کودک، عملی اخلاقی است که موجب به دست آوردن پاداش شود و نیازی از نیازهای فرد ارضاء کند. پس هر عملی که بتواند در فرد ایجاد لذت کند، عملی اخلاقی محسوب می شود. در این دوره روابط با افراد دیگر بر اساس میزان مفید بودن آنهاست و کودک، اگر عملی برای کسی انجام میدهد به دلیل چشم داشتی است که به جبران عمل توسط طرف مقابل دارد. در این مرحله فرد از این جهت با دیگران هم نوا می شود که به مزایای آن دست یابد (بخشایش، ۱۳۹۰، ۱۱۱)
به عبارت دیگر می توان گفت که کودک در این مرحله برای گرفتن پاداش به سازگاری و هماهنگی با قوانین روی می آورد و روابط انسان در این مرحله به صورت تجارت و به عنوان یک معامله متقابل در می آید که این چنین معامله ای به یک شیوه عملی و بیشتر برای برطرف کردن نیازهای کودک صورت می گیرد و بر اساس یک احساس واقعی از عدالت، سخاوت، همدردی یا دلسوزی و رحم استوار نیست (سیف و همکاران، ۱۳۹۰، ۹۷)
۲. سطح اخلاق عرفی یا قراردادی
این سطح نیز تسلیم و اطاعت محض را در بردارد و از حدود ۱۳ سالگی تا ۲۰ سالگی را در بر می گیرد. در این دوره فرد به قوانین و مقررات احترام می گذارد چون موظف به رعایت آنهاست یا به خاطر تمجید و تعریف دیگران و خوب جلوه کردن در نظر دیگران عملی را انجام می دهد یا نمی دهد (بخشایش، ۱۳۹۰، ۱۱۲) و رفتار اخلاقی فرد در این سطح، برای سازگاری و هماهنگی با نظم اجتماعی و تمایل برای حفظ و نگهداری این نظم است. اگرچه کودک در این دوره با والدین خود همانندسازی می کند و خود را با آن چه که آنها به عنوان درست و غلط ارائه می دهند تطبیق می دهد، اما انگیزه و محرک اصلی برای این سازگاری و هماهنگی بیشتر همانند سازی با والدین است و هنوز نمی توان گفت که در این دوره، معیارهای اخلاقی درونی شده اند (سیف و همکاران، ۱۳۹۰، ۹۷)
مرحله سوم: پسر خوب دختر خوب بودن
در این مرحله، عملی از نظر فرد اخلاقی است که خشنودی و رضایت دیگران را در پی داشته باشد و توسط دیگران تایید شود (بخشایش، ۱۳۹۰، ۱۱۳)
بیش ترین سازگاری با گروه در این مرحله وجود دارد. اکنون کودک به قدرت بدنی دیگران کمتر توجه دارد و بیش تر پذیرش یا عدم پذیرش آن ها برای او مطرح است. به عبارت دیگر کودک در این مرحله به جای لذت مادی، لذت روانی (لذت از رضایت دیگران را می خواهد. او اکنون در آغاز پذیرش مقررات اجتماعی یا در آغاز قضاوت در مورد خوبی و بدی رفتار افراد، براساس انگیزه و قصد آنهاست و برای اولین بار بین نیت فرد و عمل او فرق می گذارد و عمل فرد را براساس نتایج و پیامدهای آن ارزیابی نمی کند (کدیور، ۸۸ ، ۱۳۹۱)
مرحله چهارم: اخلاق بر اساس قانون و نظم
در این مرحله، رعایت قانون و نظم و رعایت بدون چون و چرای آن اهمیت دارد. در این مرحله قانون فقط و صرفا به خاطر این که قانون است و نه بدین خاطر که منافع همگانی دارد رعایت می شود و هر چیز که قانون است هرچه که باشد لازم الاجراست (بخشایش، ۱۳۹۰، ۱۱۳)
در واقع در این مرحله فرد قراردادها و قوانین اجتماعی را کور کورانه می پذیرد و معتقد است که افراد باید قوانین جامعه را پاس دارند و از عیب جویی و انتقاد نسبت به قانون پرهیز کنند. او فهمیده است که همه باید از یک قانون اجتماعی پیروی کنند و گرنه، نظم اجتماع بر هم می خورد (سیف و همکاران، ۱۳۹۰، ۹۷)
رفتار درست در این مرحله، انجام وظیفه ای است که اجتماع برعهده فرد گذاشته است. حفظ قانون برای فرد مهم تر از هر چیز و احترام به قانون، نه به دلیل هماهنگی و سازگاری با معیارهای فردی و درونی، بلکه به دلیل حفظ نظم اجتماعی و هماهنگی با آن است (کدیور، ۱۳۹۱، ۵۱)
3.سطح اخلاق پس عرفی یا فوق قراردادی؟
این سطح سنین ۲۰ تا ۲۵ سالگی و بعد از آن را در بر می گیرد و اخلاق براساس منافع و حقوق و وظایف مشترک افراد تعیین می شود( بخشایش، ۱۳۹۰، ۱۱۳)
در این دوره استدلال و قضاوت های اخلاقی افراد درونی شده و رفتاراخلاقی به وسیله یک رمز اخلاقی درونی شده هدایت می شود. در این دوره اخلاق براساس اصول جهانی و برتر از قراردادهای اجتماعی است. رفتاراخلاقی بستگی به تصویب و اجازه و یا جلوگیری و نهی دیگران ندارد و مستقل از قدرت گروه هایی است که از آن حمایت می کنند. برخوردهای اخلاقی براساس اصول اخلاقی عمومی حل می شود و سرپیچی از آن احساس گناه و محکومیت برای فرد به وجود می آورد. احتمالا حدود بیست و پنج درصد از بزرگسالان جامعه به این سطح از استدلال اخلاقی می رسند (کدیور، ۱۳۹۱، ۸۹)
مرحله پنجم: اخلاق بر اساس پیمان اجتماعی
در این مرحله، رفتاری درست است که در چارچوب حقوق عمومی افراد و بر اساس معیارهای مورد قبول همه افراد جامعه انجام گیرد. در این مرحله، هم به حقوق فردی توجه می شود و هم به قانون حقوق عمومی اخلاق بر اساس موافقت میان افراد جامعه است تا خودشان را آزادانه با آن هنجارهای جامعه که برای نظم اجتماعی و حقوق افراد جامعه ضروری است مطابقت دهند. این روشها یک پیمان و قرارداد اجتماعی است، اگر مردم به گونه ای منطقی دریابند که هنجارهای دیگری هست که می تواند مفید تر باشد، شیوه های قبلی قابل اصلاح و تغییر است. بنابراین در این مرحله، بر خلاف مراحل پایین تر، هم قوانین و هم باورهای اخلاقی انعطاف پذیرند (سیف و همکاران، ۱۳۹۰، ۹۸)
مرحله ششم: اخلاق بر اساس اصول جهانی
رفتار درست یا نادرست به تصمیم و انتخاب خود آگاهانه فرد وابسته است و بر پایه وجدان فردی و اصول اخلاقی جهان شمول و ثابت که کلی و مطلق می باشد بناشده است. انگیزه فرد برای رفتار اخلاقی، بیشتر این است که به ندای وجدان خویش عمل کرده باشند، نه اینکه به عیب جویی و انتقاد دیگران توجه کنند. آنان که به این مرحله می رسند، در اصول فردی خود اعتقادات اخلاقی زیادی دارند که حتی گاهی ممکن است با نظم اجتماعی مورد قبول از طرف اکثریت جامعه مخالف باشد (سیف و همکاران، ۱۳۹۰، ۹۸)
۳- مراحل و الگوی صحیح تربیتی از دیدگاه اسلام
در اسلام حقوقی برای فرزند و حقوقی برای والدین بیان شده است. از جمله حقوق فرزندان که بر گردن والدین است، می توان به سخن امام سجاد (ع) در این باره اشاره کرد:« و اما حق فرزندت، این است که بدانی او از توست و با خوب و بدش در دنیا منسوب به توست و تو در باره آنچه بر عهده ات است، یعنی: خوب تربیت کردن او، او را به سوی خداوند عزوجل راهنمایی کردن و در کار فرمان برداری از خداوند در حق تو و خودش یاری کردن، مسئولی و بر آن، هم پاداش می گیری و هم مجازات می شوی. پس در کار (تربیت او، همانند کسی رفتار کن که در این دنیا با اثر نیکش در حق او کارش را می آراید و در آنچه میان تو و پروردگارت است، به خاطر انجام دادن درست آن و نتیجه ای که از آن می گیری، نزد او معذور است و نیرویی نیست جز از خدا».؟
همچنین پیامبر گرامی اسلام (ص) در پاسخ یک پدر ، وظیفه او را چنین بیان می فرماید:« نام و تربیتش را نیکو کن و برایش شغل و همسر مناسبی بگیر»..
بنابراین، تربیت فرزند از اهمیت بسیاری در اسلام برخوردار است؛ ضمن اینکه فرزند می تواند باقیات الصالحات والدینش نیز باشد.( بخشایش، ۱۳۹۱، ۷۲-۵۷)
الگوی تربیتی که از مجموع متون قرآن و حدیث به دست می آید الگوی تربیتی مبتنی بر محبت، قاطعیت و کرامت است، از دیدگاه اسلام محبت یکی از اصول تربیتی کودک است که به شدت مورد تأکید قرار گرفته و محبت نکردن به شدت نکوهش شده است، اما در عین حال از افراط در محبت نیز نهی شده است. لذا در کنار محبت، صلابت و دقت در تربیت کودک نیز مورد توجه اکید قرار گرفته است. بر این اساس کودک در عین اینکه محبت میبیند رها نیست تا هرکاری که خواست انجام دهد. از سوی دیگر در عین حال که تربیت می شود مورد مهر و محبت و مدارا نیز واقع می شود و به همین جهت از افراط در ملامتها وخشونت نهی شده است . اما الگوی تربیتی اسلام بعد دیگری نیز دارد که عبارت است از تکریم. تکریم، احترام گذاشتن به کودک و ارزش قائل شدن برای اوست. از دیدگاه اسلام، کودک چون کودک است نباید تحقیر شود و احساس بی ارزشی یا کم ارزشی کند، هرچند کودک بیشتر محتاج محبت است و بزرگسال محتاج احترام ولی بدان معنا نیست که شخصیت کودک نباید محترم شمرده شود همان گونه که مهر و عطوفت نسبت به بزرگسال نباید فراموش شود. کودکی که با ارزش قلمداد می شود و شخصیت او محترم شمرده می شود. (تکریم) به احساس خودارزشمندی (عزت و کرامت نفس) دست می یابد و کسی که برای خودش ارزش قائل باشد خود را به زشتی ها آلوده نمی کند. کرامت نفس محور اساسی اخلاق اسلامی و تربیت اسلامی است و مهمترین راه آن تکریم انسان بویژه در دوران کودکی است، البته بخشی از کرامت پروری به آموزش زشتیها و زیبایی ها مربوط می شود ولی تکریم ارزش و اهمیت بسیار دارد. یکی از مهم ترین نکات تربیتی که در تکریم شخصیت کودک باید مورد توجه قرار گیرد جدی گرفتن احساسات او در هفت سال آغاز زندگی است. این موضوع آنقدر اهمیت دارد که این دوران در روایتی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دوران سیادت و آقایی کودک شمرده شده است: الولد سید سبع سنین؛ فرزند هفت سال سرور است. مقتضای آقایی و سیادت کودک، فرماندهی او و اطاعت والدین است. بدین معنا که کودک در هفت سال آغاز زندگی باید در خانواده آقایی و فرماندهی کند و لذا هرچه می خواهد، در صورتی که برای او زیانبار نباشد و در توان پدر و مادر باشد باید تأمین شود. نتیجه فرماندهی کودک در هفت سال آغاز زندگی و فرمانبری صحیح پدر و مادر از او فرمانبری مطلق توأم با محبت کودک در هفت سال بعدی زندگی کودک خواهد بود. از این رو در ادامه حدیث آمده است: و عبد سبع سنين؛ کودک در هفت سال دوم بنده است. عبودیت و بندگی کودک نسبت به پدر و مادر نتیجه نهایت اعتمادی است که در هفت سال آغاز زندگی نسبت به آنها پیدا کرده است. پیدایش این حالت در هفت سال دوم زندگی با عنایت به این که این ایام، دوران تعلیم و تربیت اوست فوق العاده برای سازندگی او اهمیت دارد. پس از سپری شدن هفت سال دوم زندگی کودک دوران وزارت او در خانواده فرا می رسد چنان که در ادامه حدیث می خوانیم: و وزیر سبع سنین. هفت سال سوم کودک وزیر است.
امام صادق عليه السلام: بدون تردید، خداوند بر بنده خود به خاطر شدت محبت به فرزندش، رحم می کند ( من لا يحضره الفقیه، ج ۳، 482 )
پیامبر خدا ، در حالی که آقرع بن حابس تمیمی خدمت ایشان نشسته بود ، حسن بن على عليهم السلام را بوسید. اقرع گفت: من، ده فرزند دارم که هیچ کدام از آنان را نبوسیده ام. پیامبر خدا به او نگاه کرد و سپس فرمود: «کسی که مهر نورزد، مهر نمی بیند» (الأدب المفرد، ۴۱) " بدترین پدر کسی است که نیکی کردن، او را به زیاده روی وادارد و بدترین فرزند، کسی است که کوتاهی کردن، او را به نافرمانی و آزردن والدین) وادارد (تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ۳۲۰) ۴ «ای کسانی که ایمان آورده اید! خودتان و خانواده تان را از آتشی نگه دارید که آتشگیره آن، مردم و سنگها هستند، فرشتگان خشن سخت گیر بر آن گمارده شده اند، از آنچه خدا به آنان فرمان داده، سرپیچی نمی کنند و آنچه را مأمور شده اند، انجام میدهند» (التحریم، د امام علی (ع): «بپرهیز از اینکه پی در پی سرزنش کنی، چرا که بر انجام دادن گناه جرات می دهد و سرزنش را بی اثر می سازد» (عيون الحكم والمواعظ، ۱۶۳) * در خطبه شعبانیه: «وقرو اکبار کم و ارحمو اصغاركم» (الامالی، صدوق، ۱۵۴)
هرکس جانش برایش محترم است، آن را با گناه کوچک نمی کند (مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ۳۳۹)
در این دوران کودک دیگر بنده و فرمانبر نیست، تکریم شخصیت او در این دوران ایجاب می کند که او همانند وزیر خانواده مورد مشورت قرار گیرد و کارهایی که از او برمی آید به او واگذار گردد (محمدی ری شهری ۱۳۸۵، ۱۸۷-۱۸۴)
۴- اصول اخلاقی در اسلام با توجه به آیات قرآن کریم اصول اخلاق را می توان در سه محور رده بندی کرد که شامل: (مصباح یزدی، ۱۳۷۳، ۲۰۰-۱۹۷)
۴ - ۱ اخلاق فردی کارهایی که به خود شخص مربوط می شود و در انجام آنها اصالتا رابطه با خدا منظور نیست که شامل مواردی چون:
۴ - ۱ - ۱ نظم در کارها: از سفارشات امام على علیه السلام به امام حسن و امام حسین: شما و همه فرزندانم و خانواده ام را و کسی را که نوشته من به او می رسد، به پرواکردن از خداوند و نظم دادن کارها سفارش می کنم.
۴ - ۱ - ۲ پاکیزگی پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: با هر چه توانستید، خود را پاکیزه کنید؛ چرا که خداوند متعال، اسلام را بر پاکیزگی بنا نهاده است. ۲

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید