بخشی از مقاله

بررسی تطبیقی عرفان و مقامات عرفانی در آثار ابو سعید ابوالخیر و سنایی غزنوي


چکیده

عرفان و تصوف در گذر تاریخ چنان با فرهنگ ما در آمیخته است که باز شناسی هویت فکري و فرهنگی ایرانی بودن شناخت اندیشه هاي عرفانی و رسم ها و سنت هاي صوفیانه و تأثیر آنها بر معرفت و منش و خوي و خصلت مردم نا تمام خواهد بود.

تأثیر اندیشه هاي عرفانی و صوفیانه بر فرهنگ و ادبیات ما چنان ژرف و گسترده بوده است که با وجود بحثها و مجادلات بسیار، و انتشار آثار و پژوهش هاي ارجمند، هنوز هم باب پژوهش در مورد جنبه ها و جلوه هاي مختلف آن گشوده است و گوشه هاي تاریک و ناکاویده آن همچنان نیازمند افشاندن پرتو جستجوهاي دیگر است.

مقاله ي حاضر تحقیقی است پیرامون عرفان و مقامات عرفانی در آثار ابو سعید ابوالخیر و سنایی غزنوي. ما در این پژوهش برآنیم که ضمن تعاریفی از عرفان و تصوف ارتباط آن دو و تفاوت آنها را مشخص کرده و دیدگاههاي عارفان بزرگ را در این زمینه مطرح کنیم. و به ذکر شش مقام عرفانی( وجد، حال، ذکر، شوق، توبه و انابت) پرداخته آنگاه اشعاري را بر اساس همان مقام آورده و به بیان بررسی دیدگاه و افق و اندیشه ي شاعر بپردازیم.

کلید واژگان: تصوف، عرفان، حال، مقام، ابوسعید، سنایی

١

مقدمه

جستجو و تحقیق در مباحث عرفان اسلامی و گرایش به آشنایی و شناسایی عارفان و ماجراهاي صوفیانه ایشان توجه به ماجراي بزرگ یگانه اي است که سالها افق مشرق زمین را منور می ساخت و تابش اشعه هاي نورانی آن هنوز نه تنها مشرقیان بلکه مغرب نشینان را نیز محظوظ می سازد.

تحقیق در سخنان و رفتار عرفا، هماره شیوه ي زندگانی و سلوك را، به جویندگان می آموزد در بسیاري از احوالات این بزرگان، که بیشتر مشرب فکري عرفانی آنها بیان شده است نکات آموزنده اي وجود دارد که راهنماي زندگی متعالی هر انسانی می تواند باشد. نه تنها پژوهندگان عرصه ي تفکر و اندیشه از شناخت مبانی عرفان و تصوف و کیفیت تأثیر آن بر روند اندیشه گریزي ندارد که اهل ادب و فرهنگ و تاریخ نیز، براي کشف رمز و راز متون ادبی، زمینه ي فکري دگرگونی هاي اجتماعی و عوامل موثر در تکوین هویت فرهنگی این سرزمین از پژوهش در باب عرفان و تصوف بی نیاز نیستیند.

تأمل در احادیث و مأثورات سلف متصوفه یکی از راه هاي قابل اعتماد دستیابی به چنین معرفت و شناختی است، مأثورات و اقوال این مشایخ به مثابه ي گوهر اندیشه هاي عرفانی ، چکیده ي آزمون ها و آموزه ها، سیر و سلوك و کشف و شهود آنان شمرده می شود و متون گونه گون متصوفه به یک تعبیر چیزي جز شرح و بسط و تأویل و تفسیر این اقوال و مأثورات نیست.

چنین می نماید که متصوفه به پیروي از سیره و سنت اهل حدیث، از همان آغاز به حفظ و ثبت اقوال مشایخ خود اهتمام ویژه اي داشته اند؛ با تلقی خاص آنان از مقام و منزلت مشایخ و اولیاء و اعتقادي که به ضرورت وجود آنها، به مثابه ي ادامه دهنده ي راه و رسالت انبیاء در پرورش و تربیت نفوس و ضمایر داشتند، موجب شده است اقوال و مأثورات مشایخ خود را همانند احادیث نبوي شایسته ي ثبت و ضبط بدانند. آنان با تمسک به قولی که آن را به حضرت رسول(ص) نسبت داده اند، مقام شیخ را در میان پیروان خود، همانند منزلت پیامبر در میان امت خویش شمرده اند: الشیخ فی قومه کالنبی فی امه...

ابو سعید ابوالخیر براي سالکان الی االله چهل مقامه را به ترتیب ضروري می داند که سالک با پیمودن آن از اولین مقام که نیت است تا مقام چهلم که تصوف است، شرط لازم براي صوفی شدن می داند براي هر کدام از مقامات نمونه هایی از سخنان منظوم را به عنوان شاهدهاي شعري بیان کرده است.

مقامات ایستگاه هایی است از عبادات و مجاهدات و ریاضت ها، که در آنها بنده در پیشگاه خدا می ایستد و از همه می برد تا بدو بپیوندد و بیشتر کسبی است و بر این منوال جریان می یابد. مقامات راه رسیدن به حقیقت را طریقت گویند و منازل بین راه و توقف گاه هاي آن را مقام نامند مقامات ترتیبی چنین دارند: -1 توبه-2 ورع-3زهد-4 فقر-5 صبر-6 توکل-7رضا در مقابل مقامات احوال قرار دارد صوفیه حال را به برق و نور تشبیه می کنند؛ الحوال کالبروق.

در زبان فارسی، قدیمترین»مقامات«هاي موجود، همان مقامات هاي ابوسعید ابوالخیر((357 -440 عارف بزرگ قرن چهارم و پنجم است که امروز در دست ماست اما بی گمان از عصر بایزید متوفی(261ه.ق) و شاید هم قبل از او،هسته هایی از تجربه ي مقامات نویسی دربهره ي صوفیان وجود داشته است.

ابو سعید ابوالخیر به جهت تأثیرپذیري افکار خود از آیات قرآنی و سنت پیامبر همراه با ذکر نمونه هاي شعري در بسیاري از موارد از آیات قرآنی و احادیث نبوي نیز بهره گرفته است. به علاوه چون سخنان ابو سعید ظرز سخن حلاج، جنید، شبلی و مخصوصاٌ بایزید را به همراه دارد در بسیاري از موارد سخنانی از بزرگان دنیاي عرفان را نیز ذکر کرده است و آنگاه به بررسی

٢


افق هاي اندیشه ي سنایی با ذکر اشعاري از حدیقه در ارتباط با همان مقام تأثیر پذیري سنایی را از افکار و تمایلات عابدانه و صوفیانه ابوسعید یادآوري کرده است شاید بهترین توصیف شعر سنایی سخن خود شاعر باشد:

مطلبش سخت چون گهـر در کان مأخذش سهل چون هوا در جان

به معانـی گران به لفظ ســـبک چون عروسـی به زیر شعر تنگ

(حدیقه،(711:1362

ابوسعید ابوالخیر مقام والایی در رواج عرفان عابدانه و عاشقانه داشته است عرفانی که گاه او را به زندگی سخت کشانده و گاهی او را در ناز و تنعم و بهره بردن از زندگانی دنیا سوق داده است. همچنین سنایی نیز به چند دلیل چند ساحتی بودن شعرش که از چند قطبی بودن شخصیتش سرچشمه می گیرد تحولی عظیم در شعر عرفانی پدید آورده است به خصوص حدیقه که سرآغازي از شعر اوست که به قطب روشن زندگی او برمی گردد و به سبب وجود اشارات ظریف عرفانی، تاریخی و اجتماعی و فرهنگی در جامعه عصر سنایی، درك آن بسیار دشوار و حتی ناممکن است.

تعریف عرفان اسلامی و تصوف

عرفان معجونی شگفت انگیز از مکتب هاي مختلف فلسفی جهان است. در عرفان عقاید برهمن ها، بودایی ها، رواقیان، نسطوریان، مهریان، عقاید مسلمانان زاهد، عقاید افلاطونیان جدید و حتی نکاتی از آئین زرتشت را می توان یافت. عرفان و تصوف یک مفهوم کلی و عام است که بر مصادیق گوناگونی اطلاق شده است بنابراین در تعریف عرفان و همچنین در رد و قبول آن نباید از خصوصیات مصادیق غفلت کرده و مبناي کار را این مفهوم کلی و عام قرار داد.

تعاریف عرفا نیز از عرفان متنوع است زیرا عرفا در تعریف عرفان و مسائل مربوط به آن همانند توحید، فنا، عشق، و محبت، فقر، اخلاص و رضا، در مواردي موقعیت خاص مخاطب را در نظر گرفته اندمثلاٌ- در برابر جاه طلبان بر ذم جاه تأکید کرده اند و در برابر مال دوستان، بر ذم مال، گاه با اسیران لذایذ حسی سخن داشته اند و زمانی با گرفتاران علایق خیالی و نفسانی- لذا ممکن است در پاسخ یک سوال بیانات گوناگونی داشته باشند در مواردي بر اساس موقعیت معرفتی و سلوکی خود سخن گفته اند که طبعاٌ سخنان مقام توکل با سخنان مقام رضا فرق خواهد داشت.

در تعریف عرفان گفته شده است: عرفان عبارت است از علم به حضرت حق سبحان از حیث اسماء و صفات و مظاهرش و علم به احوال مبدأ و معاد و به حقایق عالم و چگونگی بازگشت آن حقایق به حقیقت واحدي که همان ذات احدي حق تعالی است و معرفت طریق سلوك و مجاهده براي رها ساختن نفس از تنگنا هاي قید و بند جزئیت و پیوستن به مبدأ خویش و اتصاف وي به نعمت اطلاق و کلیت(یثربی،(28:1374

در تعریف و تشخیص عرفان، باید به دو جنبه توجه داشته باشیم: یکی مذهب و اعمال مذهبی و دیگر فلسفه و مکاتب فکري به این معنی که عرفا را به لحاظی از عابدان و زاهدان دینی تشخیص دهیم و از جهت دیگر آنان را از گروه هاي مختلف فکري جدا سازیم(همان،(28

»تصوف« مصدر باب تفعل عربی، مصدري است که از اسم ساخته شده به معنی صوف پوشیدن و پشمینه پوشی است. چنان که تقمص در همین باب از قمیص به معنی پیراهن گرفته شده و به معنی پیراهن پوشیدن است. از میان وجوه اشتقاق


٣


مختلفی که براي کلمه ي صوفی و تصوف بیان شده است، منسوب داشتن آن به صوف به معنی پشم، ازنظر قواعد صرف عربی بیشتر قابل قبول است.

تصوف هم یک تعریف دارد و هم هزاران ؛ یک تعریف دارد اگر بپذیریم خلاصه ي تصوف و درویشی این است که:»آدمی زاده تا آنجا که می تواند همه ي خصلت هاي نیک را دارا شود و همه ي خوي هاي بد و نکوهیده را از خود دور سازد« همه ي تصوف همین است؛ بلکه خلاصه و عصاره ي همه ي ادیان و مذاهب و مکاتب فلسفی نیز همین است.

اما تصوف هزاران تعریف دارد؛ زیرا به عدد هر یک از صوفیان، تعریفی صوفیانه براي تصوف می توان یافت وانگهی، تصوف شیوه یا طریقه ي واحد مشخصی نیست. تصوف عشق است و طبیعی است که عشق هیچ کس عیناٌ مشابه عشق دیگري نیست به بیان صوفیانه، عشق حال است یا بیان حال، و حال همچنان که از نامش پیداست، هرگز بر دوام نیست و ناپایدار است.(حلبی،(24:1383

ابوالقاسم قشیري صوفی و عارف معروف قرن پنجم هجري در رساله ي قشیریه(باب چهل و دوم) از ترجمه ي فارسی می نویسد: و این نام غلبه گرفته است بر این طایفه، گویند فلان صوفی است و گروهی را متصوفه خوانند و هر که تکلف کند تا بدین رسد او را متصوف گویند و این اسمی نیست که اندر زبان تازي او را باز توان یافت یا آن را اشتقاقی است و ظاهر ترین آن است که لقبی است چون لقب هاي دیگر و این صوف است و تصوف صوف پوشیدن است، چنانکه تقمص پیراهن پوشیدن، این روي بود ولیکن این قوم به صوف پوشیدن اختصاص ندارند(قشیري،( 503:1388 قشیري پس از آن نسبت صوفی و تصوف را به صفه ي مسجد رسول االله (ص) و اصحاب صفه و نیز نسبت آن را به صفا و صف، از نظر لغوي رد می کند.

زهد و عبادت و ترك دنیا و تعلیمات اشراقی که یکی ازپایه هاي عمده ي تصوف است پیش از اسلام ما بین همه ي مذاهب و اقوام همچون عیسوي ها، زردشتی ها و مانوي ها و حکماي پهلوانی ایران وجود داشت اما تصوف اسلامی از صدر اسلام در تحت تعلیمات پیغمبر اکرم(ص)و قرآن مجید و صحابه مخصوصاٌ حضرت علی بن ابیطالب(ع) که سر حلقه ي اولیا و سر سلسله ي همه ي طوایف صوفیه به شمار می رود مایه گرفت.

جمعی از مورخان و مشایخ صوفیه بر این عقیده اند که اصطلاح تصوف و صوفی در نیمه اول سده ي دوم هجري پیدا شده و نخستین کسی که رسماٌ به لقب صوفی خوانده شده ابو هاشم صوفی(متوفی150ه.ق) است که معاصر با سفیان ثوري(متوفی،161ه.ق)، ابراهیم ادهم (متوفی162ه.ق) بوده است و همچنین اول خانقاهی که براي صوفیان بنا کردند آن است که به رمله ي شام کردند و گروهی برآنند که ظهور اصطلاح صوفی و تصوف مربوط به زمان حسن بصري است(متوفی110ه.ق) و معتقدند که وي نخستین زاهدي است که اهل تصوف بوده و درباره آن سخن گفته و کلمه ي صوفی را در اصطلاح خاص به کار برده است و گفته است: رایت» صوفیاٌ فی طواف و اعطیته فلم یاخذ« یعنی صوفی را در طواف دیدم و

به او چیزي بخشیدم و او نگرفت (کاشانی،(92:1389

بنابراین از قرن دوم هجري نام صوفی و جماعت صوفیه در کشورهاي اسلامی پیدا شده و نظر فقیهان و متشرعان و نیز حکیمان و فیلسوفان را به خود جلب کرده است.

در یک عبارت کلی می توان گفت: منشأ تصوف نیاز درونی انسان است که می خواهد با مبدأ وجود و معبود خویش رابطه ي مستقیم ایجاد کند رابطه اي که خدا و انسان را با رشته ي دوجانبه اي به همدیگر پیوند دهد این رابطه در حقیقت ملجایی است تا انسان از محدودیت ها و تقیدهایی که شریعت متکلمان پدید آورده است و او را به کلی از خداي خود جدا می سازد، رهایی یابد و در پناه آن جاي گیرد براي رسیدن به این رابطه انسان از همه چیز خود می گذرد، به فقر و تنهایی مذلت و

ƒ


گرسنگی تن درمی دهد و گویی ترك لذت هاي دنیوي را دهلیزي براي رسیدن به حق تلقی می کند اما نیل به حق لازمه اش شناخت و معرفت است که راه آن هم وادي راه اهل مدرسه و بکلی خارج از محدوده ي چون و چراست. شرط حصول این معرفت کشف، وجد، اشراقات قلبی و باطنی است براي دریافت جمال حق و رسیدن بدان اگر راهی باشد، راه عشق است نه راه عقل به همین خاطر است که عرفان صوفیه با عشق و شور سرو کار دارد و از درس و بحث که حاصل عقل و منطق است گریزان است.

اکنون ببینیم خود صوفیه درباره ي تصوف صوفی چه می گویند:

تصوف ابو سعید دو چیز است: در کتاب اسرار التوحید از شیخ ابو سعید ابوالخیر چند تعریف براي تصوف نقل شده است: یک جا می نویسد:» شیخ ما گفت: التصوف اسم واقع فاذاتم فهو االله یعنی درویشی نامی است واقع چون تمام شد و به غایت برسید جز از خداي چیزي نماند« جاي دیگر می نویسد که شیخ فرمود: تصوف دو چیز است یکسو نگریستن و یکسان زیستن(کاشانی،(91:1389

سنایی غزنوي در حدیقه الحقیقه درباره ي تصوف می گوید:

آنکه در بند مال و اســــبابند همـــــه غرقه میـــان گردابـــند

آن کسان کز برون درمـــاندند دان که در دســت خویش درمـانـدند

عامه دل در هواي جان بســتند زآنکه از دســـت جهل سرمــسـتند

خاصــــه در عالم معایــنه اند همــچو سیـــماب و روي آیــنه اند

از پی ملک دل، نه از پـی ملـک روي زر دان دل سپیـــد چـون کلک

پر نیــــازان بی نیــــازننــد راســــت بازان پاکبــازننــــــد

همه در جان نه در روح و نه جسم در گرفــته چــو کودکان در بــسم

اسم خوانــــده به فعل آمده باز هـمه خاموش و صـید جوي چــو باز

هر گــــدایی که بینی از کم کم پادشــــاهی اسـت با خیول عــلم

همه دردي کشــان ولی بی طرف همه مقصــري ولی نه صوت و نه حرف

چون سر عشــق آن جهان دارند همچــو شمــعند ســر ز جان دارند

منتـــهاي امیدشـــان تـــا او قبله شــــان او و انســـــشان با او

(رضوي،(489:1362

صوفیه و عارفان بعد از قرآن کریم به احادیث نبوي و روایات دینی بسیار اهمیت داده اند و کتب آنان مشحون از احادیث است و براي بیان هر مطلب دینی نقل می کنند، چنانکه در حدیقه سنایی 280 حدیث آمده است.



تفاوت عرفان و تصوف

عرفان و تصوف که غالباٌ مترادف با هم می آیند، از لحاظ معنی و اصطلاح تفاوت هایی دارند؛ به این معنی که تصوف روش و طریقه ي زاهدانه اي است بر اساس مبانی شرع و تزکیه نفس و اعراض از دنیا؛ براي وصول به حق و سیر به طرف کمال؛ اما عرفان یک مکتب فکري و فلسفی متعالی و ژرف براي شناخت حقایق امور و مشکلات و رموز علوم است آن هم البته نه به طریق فلاسفه و حکما بلکه از راه اشراق و کشف و شهود؛ عارف همیشه سعی دارد با کشف و شهود و اشراق به حقایق برسد و به علوم ظاهر و باطن دست یابد، به این جهت می گویند آنچه را که عالم و حکیم و فیلسوف به عقل و منطق و استدلال درك می کنند، اما از راه اشراق می بیند و معاینه می کند پس عارف مقامی بالاتر و والاتر از صوفی دارد و هر عارفی صوفی است اما هر صوفی عارف نیست، و کسانی مانند مولوي و حافظ و سنایی صوفی را مبتدي و کوتاه اندیش و متوجه ظواهر تصوف، مانند لباس و خرقه و نظایر آن می دانند و او را ساده دل و متعصب و خرده بین می انگارند. در حالی که عارف را روشن بین و صافی درون و عالم روشن روان می دانند که دلش به نور حکمت الهی و اشراق، روشن و تابناك شده است(سجادي،(8:1372

کلمه ي عرفان که اسم فاعل آن »عارف« می گویند در اصل صیغه ي مصدر عربی است به معنی شناختن یا باز شناختن در کتب لغت عربی، عرفان و تصوف را به معنی علم و دانش، تفسیر می کنند اینکه بعضی خیال می کنند عارف با صوفی و عرفان با تصوف یکی است، آن هم اشتباه است درست است که کم کم لفظ عارف و صوفی را به یک معنی گفته اند اما در اصل تصوف هم یکی از شعب و جلوه هاي عرفان محسوب می شود.

تصوف یک نحله و طریقه ي سیر و سلوك عملی است که از منبع عرفان سرچشمه گرفته است؛ اما عرفان یک مفهوم تمام کلی تر است که شامل تصوف و سایر نحله ها نیز میشود و به عبارت دیگر نسبت ما بین تصوف به قول منطقی ها عموم و خصوص من وجه است به این معنی که ممکن است شخص عارف باشد اما صوفی نباشد، چنان که ممکن است شخص به ظاهر داخل طریقه ي تصوف باشد اما از عرفان بهره نبرده باشد و گاهی دیده ایم که کلمه ي عارف را در معنی فاضل تر و عالی تر از لفظ درویش و صوفی استعمال کرده اند در کتاب اسرار التوحید محمد بن منور می نویسد: خواجه امام مظفر نوقانی به شیخ ابو سعید گفت که صوفیت نگویم، درویشت هم نگویم، بلکه عارفیت گویم به کمال شیخ ابو سعید گفت: آن بود که او گوید.

خلاصه اینکه لفظ عرفان و تصوف به چند مفهوم عام و خاص واخص گفته می شود که نباید آن ها را با هم مخلوط کرد مفهوم عام کلمه به معنی وقوف به دقایق و رموز چیزي است که تقریباٌ مرادف کلمه ي محقق و به این معنی آن را مقابل عالم سطحی و قشري و جامد و مقلد می گوید براي مثال فلان کس طبیب عارفی است یعنی به سطح خوانده ها و نوشته ها قناعت

نکرده است.

سنایی می گوید:

انــس دلهاي عارفان ســخن تازه و با مزه نه بی سـر و بن

(رضوي،(745:1362

ارتباط عرفان و تصوف

فرقه هاي گوناگون اهل تصوف و عرفان با همه ي اختلافاتی که در شعارها و آدابشان دارند، در این عنصر جوهري با یکدیگر اتفاق نظر دارند که: نیل به حقایق اشیاء تنها به وسیله ي»کشف و شهود قلبی« و در پرتو سیر و سلوك و ریاضت، قابل وصول است، نه برهان عقلی و استدلال؛ چرا که پاي استدلالیان چوبین بود. و »معرفت« یعنی وصول به حقیقت اشیاء از راه مکاشفه و


مشاهده ي قلبی و تجلیات باطنی و راه یافتن به عالم ماوراي حس و مشاهده ي آن عالم با چشم درون و یا شنیدن آن زمزمه با گوش جان(ابراهیمیان،(19:1378

نکته قابل توجه این است که تصوف اسلامی با عرفان همیشه آمیختگی داشته و دارد و همین ویژگی و خصوصیت ارزشمند آن است که یک ترکیب و تشکل خاص بدان بخشیده است. هنگامی که در پرتو درخشان آئین مقدس اسلام، با معارف شکوفا و پربار و بالنده ي الهی، سراسر جهان ظلمانی را روشن ساخت و مسلمان و متفکر و جویندگان حقیقت و کمال انسانی را از سرچشمه ي زلال دانش و معرفت سیراب کرده، همگان را برانگیخت که از جوانب و جنبه هاي گوناگون، درباب راه هاي وصول به حقیقت مطلق و غایت و نهایت وجود بیندیشند بدین روي از حق تعالی و قرآن کریم و احادیث و اقوال و سیرت نبوي و پیشوایان دین کمک گرفتند و اندیشه ي عالی خداشناسی و سیر و سلوك طریق معرفت را رشد دادند و پروردند و آن را به صورت مکتبی پر ارج درآوردند. این اندیشه ي تابناك و این سیر و سلوك، یک مکتب فکري و عملی به وجود آورد که آن را عرفان نامیدند و راه و رسم طریقت را تصوف نام نهادند.

یکی طریقه و راه راست و دیگري تفکر و خودشناسی و حق را شناختن و به حقیقت رسیدن؛ یکی راه و رسم مریدي و مرادي داردو تعلیم و تعلم و صورت و قال و احوال، و دیگري دریافت و ادراك دارد و اشراق و وصول به معنی کمال. عرفان اسلامی به کلی جنبه ي مثبت و پویا دارد؛ عارف می اندیشد و بسوي کمال می رود و دیگران را رهبري می کند؛ در عرفان اسلامی علم و دین و تقوا و اشراق و عشق به خدا و کمال مطلق یک جا جلوه می کند و شور و مستی و کشش و کوشش می آورد(سجادي،(1:1373

» در یک کلام معرفت و شهود در اصطلاح عرفان و تصوف عبارت است از دیدار حقایق به چشم دل و قلب پس از گذران مقامات و درك کیفیات احوال. در رساله ي قشیریه آمده است که قلب محل معارف است و عقل از معرفت قلبی آن گاه بود که آسمان سر صافی می شود از منبع هاي پوشیده به آفتاب تابنده از برج شرف(ابراهیمیان،(19:1378

با وجود تفاوتی که بین عقاید و تعالیم رایج در مذاهب مختلف عرفانی هست باز شناختن بین آنها بقدري است که محققان طریقه یی می دانند که در آن، بین اقوام گوناگون جهان اشتراك و شباهت است و اساس آن را از جهت عملی عبارتست از ترك رسوم و آداب قشري و ظاهري تمسک به زهد و ریاضت و خلاصه گرایش به عالم درون و این طریقه نزد بعضی از حکماي جدید اروپا مورد توجه واقع شده است در واقع عرفان، معرفتی است مبتنی بر حالت روانی و توصیف ناپذیر که در آن حالت براي انسان این احساس پیش می آید که ارتباطی مستقیم و بی واسطه با وجود مطلق یافته است این احساس البته حالتی است روحانی و داراي وصف و حد که در طی آن عارف ذات مطلق را نه به برهان، بلکه به ذوق و وجدان درك می کند در چنین حالتی عارف چنانکه می گویند حالی دارد که آن را به بیان نمی توان آورد آنچه در ضمیر اوست اندیشه نیست مجرد احساس است بنابراین حالت او بیشتر سلبی و منفی است و آن را نمی توان به غیر تلقین و القاء کرد کسی که بخواهد آن حالت را تجربه کند و دریابد بایدبه عرفان گراید و عارف شود چنان که تا کسی عاشق نباشد آن شور و حالی که از آن عشق تعبییر می کنند در نمی یابد، تا کسی هم عارف نباشد حال عارفان را نمی تواند ادرك کند.

بیان چنددیدگاه در مورد عرفان

عزالدین نسفی از صوفیان معروف قرن هفتم، در کتاب الانسان کامل، به فصل اول می نویسد: سالک باید که اول از علم شریعت آنچه مالابد است بیاموزد و یاد بگیرد و آن گاه ازعمل طریقت آنچه مالابد است بکند و به جاي آورد تا از انوار حقیقت به قدر سعی و کوشش روي نماید(نسفی،(16:1344


٧


استاد جلال الدین همایی فرقه هاي اهل تصوف را به سه دسته تقسیم می کند و اختلاف و تمایز اصلی آنان را در سیر و سلوك و آداب و رسوم می داند، تصوف اسلامی رشته ها و سلسله هاي مختلف و متنوع دارد که هر کدام به داشتن فصلی ممیز از نوع عقاید و آداب و رسوم و شعارهاي خاص، از دیگر طوایف ممتاز و مشخص می شوند، اما از یک نظر می توان جمع طوایف و فرق صوفیه را به دو قسم کلی تقسیم کرد، یکی اهل زهد و ریاضت و عبادت و ذکر و فکر و دیگر اهل وجد و حال و رقص و سماع(ابراهیمیان،(21:1378

ابوالحسن علی بن عثمان جلابی هجویري در کتاب کشف المحجوب که در قرن پنجم هجري تألیف کرده و قدیمی ترین کتاب فارسی درباره ي تصوف است، می نویسد: اندر تحقیق این اسم بسیار سخن گفته اند و کتب ساخته و گروهی گفته اند که صوفی را از آن جهت صوفی می خوانند که جامه ي صوف دارد، و گروهی گفته اند که بدان صوفی خوانند که تولی به اصحاب صفه کنند و گروهی گفته اند که این اسم از صفا مشتق است اما بر مقتضی لغت از این معانی بعید می نماید.

اما تصوف در لغت صوف پوشیدن است واین اثر زهد و ترك دنیا است و در اصطلاح اهل عرفان پاکیزه کردن دل است از محبت ماسوي االله و آراسته کردن ظاهر است و من حیث العمل و الاعتقاد و بالامورات و دور بودن از منهیات و مواظب نمودن به فرموده ي رسول االله(ص) و این جماعت، متصوفه محققند و بعضی متصوفه مبطلبند که خود را صوفیه می شمارند و به حقیقت صوفیه نیستند.

مقامات عرفانی ابو سعید ابوالخیر و سنایی غزنوي

صوفیه مراحل خود را در سیر و سلوك از جهت دیگر به عنوان حالات و مقامات طبقه بندي کرده اند عرفا در تعریف مقام گفته اند: مقام آن است که در اثر مواظبت بر آداب در آن تحقق می یابد و تا در مقام پائین کاملاٌ تحقق نیابد به مقام بالاتر راه پیدا نمی کند. مقامات و احوال هر یک نشان دهنده ي موقعیت باطنی خاص سالک بوده، میزان پیشرفت و تعالی وي را در سیر و سلوك بیان می کند مقامات اکتسابی هستند و با سعی و مجاهده و ریاضت حاصل می شوند. در تعداد و ترتیب مقامات، اقوال مشایخ مختلف است که در این زمینه می توان به قول سراج و قشیري اشاره کرد سراج طوسی مقامات عارفان از 7 مقام می شمارد و هر کدام به چند بخش تقسیم می شوند:

-1 تو به :که بیدار شدن قلب از خواب غفلت است و در اثر این بیداري، بنده زشتی هاي اعمال خود را می بیند و اراده می کند که خود را از زشتیها جدا کند.

-2ورع: که پرهیز از شبهات و اغراض نفسانی و چیزهایی است که احتمال حرمت در آنها داده می شود.

-3زهد: که صرف نظر کردن از منافع پست و آنی و زود گذر براي رسیدن به لذائذ باقی و عظیم است.

-4فقر: آن است که سالک از همه چیز جز از خداي تعالی، بی نیاز باشد و هیچ چیز را در تملک خود نداند.

-5صبر: عبارت است از خویشتن داري، و تحمل شداید، بدون شکایت به کسی و خرسندي و رضا به قضاي الهی.

-6 توکل : آن است که سالک خود را بی واسطه به خداي تعالی واگذارد و در برابر اراده ي او از خود اراده اي بروز ندهد.

-7رضا: در تعریف آن گفته اند که رضا بیرون کردن کراهت از قلب است تا جایی که جز سرور چیزي در آن باقی نماند(یثربی،(480:1374

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید