بخشی از مقاله


بررسی جنبه هاي ادبی در »روحالارواح«

 

چکیده

روحالارواحفیشرحاسماءالملکالفتاح، نوشتهي فاضل خوش قریحهي اهل سنت شهابالدینابوالقاسم احمدبنابیالمظفرمنصورسمعانی است. این کتاب از قدیمیترین آثار مستقل فارسی در شرح اسماء حسنی است که علاوه بر تفسیر و تأویل عرفانی اسماء الهی، آیات قرآن و احادیث نبوي، داراي اشعار بسیاري از شاعران و حکایات فراوانی است. روحالارواح از نخستین متون عرفانی فارسی است که براي بیان مفاهیم عرفانی، نثري آهنگین را برگزیده است. جنبههاي ادبی موجود در این کتاب در کنار مفاهیم و تفکّرات عرفانی، بیانگر جایگاه ارزندهي علمی و ادبی این اثر در میان متون ادبیات عرفانی فارسی تدوین شده در سدهي پنج تا هفت هجري است. پژوهش حاضر پس از معرّفی کوتاه کتاب و نویسنده، به بیان جنبههاي ادبی روحالارواح با ذکر نمونههایی از آن پرداخته و بر این اساس توانسته است به اثبات این مسئله بپردازد که روحالارواح یکی از آثار غنی ادبیات عرفانی است، نه فقط کتابی منثوردر باب علم عرفان و تصوف.


واژههاي کلیدي: جنبههاي ادبی، روحالارواح، شهابالدیناحمد سمعانی، اسماء حسنی، ادبیات عرفانی،

تفکّرات عرفانی


مقدمه

نویسندگان ایرانی در کنار شاعران پارسیگوي که شعر فارسی را در قالبها و مضامین گوناگون پرورانده و کمال بخشیدند، نثر فارسی را نیز به تکامل ارزشمندي رساندهاند؛ چه بسا که توجه هنرمندان به نثر بیشتر از شعر بوده و از آنجا که نثر میدان مناسبی براي هنر نمایی و بیان هرگونه فکري در ادب فارسی است و هرگونه دانش و اندیشه ي بشر در علوم مختلف در قالب نثر به رشتهي تحریر درآمده است، میتوان گفت نثر گوي رقبت را از شعر ربوده است. البتّه توجه به این نکته حائز اهمیت است که هر نثري را نمیتوان یک اثر منثور ادبی دانست و مؤّلف آن را نویسنده به معناي هنري و ادبیاش نامید.

چه بسا کتبی که در علوم مختلفی چون نجوم، شیمی، جغرافیا و… تألیف شده باشد اما یک اثر هنري و ادبی نباشد و مؤّلف آن را باید منجم، شیمیدان و… معرفی کرد نه یک نویسنده؛ زیرا اثر منثوري داراي ارزش ادبی است که صبغهاي از هنر نوشتن را در انشاي عبارات و بیان مطلب خود داشته باشد. کزّازي معتقد است: »آنچه را که دانشمندي ژرفکاو با آزمونهاي علمی خویش، یا فرزانهاي فیلسوف با برهانها و پویشهاي ذهنی خود نتوانسته اند آنچنان آشناي ذهن ما گردانند که آن را بپذیریم، هنرمند با جادوي هنر خویش به یاري آن توان سهمگین و شگرف که بندها و مرزها را، به یکباره، از هم میگسلد و درهم میکوبد، از من، او میسازد؛ آنچنان جان و اندیشه خود را در ما میدمد که آن را در بخشی از ذهنیت و نهاد خویش می توانیم شمرد« (کزّازي، .(15 : 1373

با خواندن کتاب روحالارواح به نظر میرسد سمعانی نویسندهاي است که از این هنر بهرهمند بوده است. از آنجا که استاد برجستهاي چون همایی شرط اصلی سخنآرایی را در فصاحت و بلاغت کلام میداند و علم بلاغت را شامل سه فنّ معانی، بیان و بدیع معرّفی میکند؛ (همایی،.(10-8 :1384 در این مقاله کوشیدهایم با یافتن اصول زیباییشناسانه ي ادبی(معانی، بیان و بدیع) و هنرهاي سخنوري نویسنده، کتاب روحالارواح را یک اثر هنري و ادبی سودمند در زمینهي ادبیات عرفانی معرفی کنیم و این مهم را به اثبات برسانیم که پرداختن به این کتاب و نویسنده اش در حوزهي تاریخ ادبیات ایران حائز اهمیت است.

»روح الارواح فی شرح اسماء الملک الفتاح« از کتب برجستهي عرفانی در شرح اسماءاللّه است که آن را دانشمند عارف مسلک، شهاب الدین ابوالقاسم احمدبنابیالمظفر منصور السمعانی (534-487)

نگاشته است. نویسنده اهل مرو و شافعی مذهب بوده و نسبش به خاندان بزرگ سمعانی در هدیهالعارفین اینگونه معرّفی شده است: »السمعانی: احمدبنمنصور بنمحمدبنعبدالجبار ابوالقاسمالسمعانی« (حاجی خلیفه، .(76 :1429 در اکثر کتب مرجع از جمله معجمالمؤلفین نام کامل کتاب دیده نمیشود وتنها به ذکر

»روحالارواح« و نام مؤلف بسنده کردهاند. »احمدبنمنصور السمعانی (ابوالقاسم) له روحالارواح« (کحاله،

.(183 :1346 فروزانفر در مورد زمان تألیف کتاب معتقد است که »بگواهی بعضی قرائن از قبیل اسلوب عبارت و آوردن اشعار سنایی احتمال میدهیم که تألیف آن پیشتر از اواسط و یا اواخر قرن ششم هجري صورت نگرفته است« (فروزانفر،.(916 -915 :1386 روح الارواح یکی از مهمترین و کهنترین منابع ادب عرفانی زبان فارسی است که در آن صدوده نام خدا تحت هفتاد وچهار عنوان شرح داده شده است.

این اثر عرفانی، جنبه ي تعلیمی دارد. توکّلی روایت سمعانی را در این کتاب روایتی اساساً چارچوب دار و مدرسی معرّفی میکند (توکّلی، .(264 :1389 بیان مباحث عرفانی و شرح و تأویل آیات قرآن و احادیث در قالب حکایات زیبا به نثري آهنگین همراه با اشعار فارسی و عربی، کتاب را از تعریفات خشک و بیروح صوفیانه دور و براي خواننده دلپذیر و جذّاب کرده است و این نشان از نویسندهاي با استعداد و توانا دارد. عبدالکریم سمعانی در الانساب نویسنده را فاضل و عالم و اهل مناظره میداند که شعر را نیز نیکو میسروده است (سمعانی، :1384 بیست و هفت). بنابراین سمعانی از هنر شاعري و فنون آن بیبهره نبوده همچنان که میبینیم در روح الارواح از زبان شعر و اختیاراتی که منطق شعر به شاعران میدهد یعنی سه علم بیان، معانی و بدیع بهره میبرد و هنر شاعرياش را در نثر به نمایش میگذارد. میتوان گفت سمعانی جزء هنرمندانی است که به نظر کزّازي »تنها نمیخواهد به یاري زبان اندیشهاي را از ذهنی به ذهنی دیگر برساند. او تنها در پی آن نیست که به یاري همزبانی، به همْاندیشی برسد؛ آنچه او میخواهد


همدلی است« (کزّازي، .(14 : 1373 همین نکته باعث ادبیت کلام او است و متن روحالارواح را از متون عرفانی که صرفاً بیان مباحث صوفیانه و عرفانی است، متمایز میسازد.

نثر کتاب سرشار از مسائل زیبایی شناسیک زبان، صورخیال و اصول شاعرانه است و نویسنده بدینطریق هم نثر را زیبا و جذّاب نموده و هم مفاهیم مورد نظر را براي خواننده ملموس کرده است. »صور خیال همیشه، نقش تزئین کلام و تشدید تأثیر عاطفی را به عهده دارند و گاهی نیز وظیفه ي ایضاحِ معنی و نزدیک کردن آن به افهام بدان سپرده شده است« (پورنامداریان، .(36 :1375 کلام نویسندهي صوفیمرام داراي مضامین پیچیده ي عرفانی و یا تجربیات فوق طبیعی است که در کلام و زبان نوشتاري معمولی نمیگنجد و میتوان گفت یکی از دلایلی که سمعانی یا هر ادیب عارفی که در نثر از صورخیال بهره میگیرد همین ناتوانی زبان در بیان این مضامین است، چنانکه پورنامداریان بیان میدارد: »کثرت کاربرد صورتهاي خیال و حکایت و تمثیل و کلماتی که داراي بار عاطفی و معنوي سرشاري است، ناشی از همین عجز واژهها و زبان طبیعی گفتار در بیان تجربهاي است که از تجربههاي عادي و معمولی گریزان است« (همان: .(61

بهرهگیري از عناصر شاعرانه و صور خیال در روحالارواح به حدي است که میتوان نثر کتاب را مرز بین نظم و نثر دانست و آن را نثر منظوم یا به تعبیر غلامرضایی نثر شاعرانه نامید. »روحالارواح از نمونههاي تام نثر شاعرانه در زبان فارسی است، هم از نظر فراوانی صورخیال و موزون بودن سخن و مراعات جنبههاي عاطفی و القایی و بلاغی کلام و فراوانی تمثیل از جمله تمثیل هاي مناظرهگونه«

(غلامرضایی، .(31 :1388 اینک به بررسی عناصر زیبایی سخن در سه شاخهي معانی، بیان و بدیع در کتاب مذکور میپردازیم:


بیان


تشبیه وتمثیل:

تشبیه فعالترین عنصري است که در روحالارواح دیده میشود، گویی سمعانی همواره براي ملموس کردن معانی دور از ذهن و پیچیده ي عرفانی، آنها را با تشبیه و یا تمثیلی براي خواننده قابل درك کرده است. »علم بیان، شیوة اداي موضوع و معنی به اسلوبهاي مختلف است، و تشبیه بیگمان در رأس این اسالیب قرار میگیرد« (شفیعیکدکنی، .(42 - 41 :1350 در این کتاب تشبیهات معقول به محسوس، مرکّب و تشبیه تمثیلی از سایر انواع آن کاربرد بیشتري یافته است. با توجه به اینکه تمثیل نزدیکی بسیار زیادي با تشبیه دارد و گاهاً از بعضی تماثیل با عنوان تشبیه تمثیل نام برده میشود، همچنین استاد شفیعی کدکنی نیز این دو عنصر را با هم یکی دانستهاند و بر این نظرند که »با اینکه براي تمثیل در کتب بلاغت از قدیمترین ایام، چه بنام تمثیل و چه به نامهاي دیگر عنوانی خاص قائل شدهاند و از آن سخن گفتهاند، اما حقیقت امر اینست که تمثیل شاخهاي از تشبیه است و از همین رهگذر است که عنوان تشبیه تمثیلی هم در کتابهاي بلاغت فراوان دیده میشود« (همان: .(65 از این رو ما نیز نمونههاي تمثیل را در ذیل همین عنوان بیان میکنیم:


»و آنگاه گمان مبر که فردا چون عزیزان حق و مشتاقان جلال و مستغرقان بحرِ جمال به مشاهدة ذوالجلال رسند، ذرهاي از شوقشان کم گردد. در جگرِ ماهی تپشی است که اگر همه بحارِ عالم جمع کنی ذرهاي از تپش جگر اوَبنه نشیند.( 26) «

»آنکه چشمِ تو را به نرگس تشبیه کرد در وصف قاصر بود نرگس بینا کی دید. و آنکه ابروي تو را به کمان مانند کرد نادان بود کمان که تیرش مژگانبود کی دید … و آنکه قد تو را به سرو ماننده کرد نااندیشیده کرد، سرو خرامان که دید. و آنکه خد تو را به ماه ماننده کرد غلط کرد چون روي تو ماه آسمان کی دید.( 79) «

»پس خوف بر مثالِ آتش سوزان است و رجا بر مثالِ روغنِ مددکننده است، و ایمان بر کردارِ آن فتیله است و دل بر شکلِ آن چراغدان. اگر همه خوف باشد چون چراغدانی باشد که در وي همه آتش است و روغن نیست. و گر همه رجا باشد چون چراغی بود که در وي روغن هست و آتش نیست. و چون


خوف و رجا مجتمع گشت اینک چراغی پیدا آمد که در وي هم روغن است که مدد بقاست، و هم آتش است که مادت ضیاست.( 85) «

»اي جوامرد! چون شب درآید ومعجِر قیرگون بر سر عروس شب افکنند و عالم را دریاي قیر و قار سازند و نجوم برمثالدرر صافی برتخته خضرا در طواف آیند .(253) «…

»روح در قالب بر مثال مرغی است در قفص، به امر کُن فَیکون.( 396) «

سمعانی به کمک تشبیه و تمثیل خواننده را با خود همراه میکند و بدین صورت تشبیه و تمثیل ابزاري میشود که عارف بتواند با مخاطب عام ارتباط برقرار کند.


استعاره:

شاید بتوان گفت استعاره، یکی از اساسیترین ویژگیهاي نثر صوفیانه است. هاوکس میگوید: »عموماً بر این عقیدهاند که استعاره، انگارهي اصلی انتقالی است که رخ داده؛ بنابراین میتوان آن را اصلیترین »صناعت ادبی« کلام دانست« (هاوکس، .(13 :1378 سمعانی از این عنصر به خصوص در سخن از ابلیس، انسان، شب و روزو اجرام آسمانی بسیار زیبا بهره برده است. به عنوان مثال در اینجا از ابلیس با عنوان خفّاش مدبر نام میبرد:

»آفتاب دولت آدم از برجِ اقبال تافته بود و عالم شعاع نور گرفته، آن ملعون که خفّاش عهد است دیده بر هم میمالید تابو که جمال سلطان عهد ببیند، ولیک خفّاش مدبر چه حیلت سازد که دیدة او با جمال خرشید نمیسازد..( 19) «

و یا از خورشید با استعارههایی چون رئیسالکواکب (ص: (31 و یا خسرو سیارگان و ملک ستارگان

(ص: (62 و … نام میبرد.

»کی بود که این طاووس روحانی از این ناموسِ نفسانی خلاص یابد (383) «… »واویلاه اگر اعتقاد پیسه بود..( 392) «

»اي درویش لطف و قهر او را با مشتی خاك بیباك نهایت نیست، .(564) «…


استعاره از نوع تشخیص:

…» توتیاي توبت و انابت دربصر دین کشد، قُرط خضوع و خشوع در گوشِ یقین کند، .(29 ) «…

… » شکّی آورده تا روي آیینه یقین میخراشد، شبهتی آمیخته تا بر رخسارة حجت خدش میکند، شرکی آورده تا با توحید طریق منازعت میسپرد، .(56 ) «…

غلامرضایی معتقد است که تشخیص »جوشش حیات و حرکت را در نثر آنان (عارفان) نشان میدهد« (غلامرضایی، .(288 :1388


کنایه:

از آنجا که کنایه ریشه در زبان مردم دارد و اثر عرفانی نیز براي مخاطب عام نوشته میشود، بیش از سایر عناصر براي این نوع مخاطب قابل درك است. از این رو در این اثر کاربرد بسیاري یافته است و دومین عاملی که کاربرد این عامل زیبایی شناسی را میافزاید، تأثیر گذاري ویژهي آن بر ذهن مخاطب است. »هم طنز و هم کنایه به دلیل ظرفیت ایهامی و دوگانه، نسبت به سخن یکه و اندرز مستقیم از تأثیرگذاري به مراتب افزونتري برخوردارند« (رضوانیان، .(271 :1389

و اینک ذکر چندنمونه:

…» همه روي در نقاب حجاب کشند و انگشت تحیر به دندان تحسر گیرند و معلومشان گردد که به دست بشر جز باد نیست.( 119) «

…» بساط اغیار به جملگی بر باید انداخت،بو که نام تو بر یخ نویسد.( 228) «

»این سخن با تو همچنان است که مشتی ارزن برسندان پاشی یا پارهاي آب بر غربال ریزي.( 269) « …» و اي عزرائیل تو را دل خوش میباید کرد جامه مبتذل بستدن را، و اي اسرافیل تو را تن در باید داد جامه نو دادن را..( 409) «

…» پس مسلمانی که از سر سوزي و ایمانی هفتاد سال با اولیاي حق صحبت کند و سواد شباب را به بیاض شیب رساند، گمان بري که حق جلّجلاله روزِ قیامت او را نومید گرداند.( 448) «


مجاز:

برتلس کلام عارفان را پوشیده در هالهاي از مجاز میداند و آن را اینگونه توصیف میکند: …»

تأثرات عرفانی را توضیحی است مجازي در زیر پوشش اصطلاحات عاشقانه با استعاره و کنایه« (برتلس،

.(84 :1365

در روحالارواح بسیار دیده میشود که از انسان با عناوینی چون نطفه و مضغه، مشتی خاك و … یاد میشود:
»رب عرش و کرسی نگفت، رب جبرئیل و میکائیل نگفت، رب این نطفه و مضغه گفت.( 384) «

»او- جلّجلاله- این مشت خاك را در حجر لطف و کنار اسرار میپرورد .(393) «…

در اینجا از ابلیس و دوزخ با تعبیر آتش یاد میشود:

»او ندانست که آتش به آتش افتخار و سرافرازي میکند.( 420) «

…» اما بدین صفت که تویی، وطن انسانیت، کعبه خود ساختهاي، همانا از قیامت خبر نداري.( 422) « »عجب کاري است یکی را از ماه تا ماهی ملک وپادشاهی، و یکی را دلی سوخته، و قادر نَه بر کران نانی سوخته.«

و دیده میشود که از دنیا با تعابیر »غار غرور« و »مزبله( 287) «، یاد میشود

بدیع

از آنرو که اساتید صاحبنظر در علم بدیع براي صنایع بدیع عناوین متفاوتی در نظر گرفتهاند و به گونه هاي مختلفی دسته بندي نمودهاند، ما دیدگاه شمیسا را در کتاب نگاهی تازه به بدیع، مبنا قرار دادهایم و عناوین و دستهبندي صنایع در این مبحث بر اساس نظر ایشان است.

بدیع لفظی

سجع و جناس:

سنگینی مباحث عرفانی ازیک سو و عام بودن مخاطبان کتاب از سوي دیگر همواره مؤلف را موظف


ساخته که نثر روحالارواح را به گونهاي تنظیم کند که خواننده را ملول و دلزده نسازد، و بر اشتیاق طالبان حق براي ورود به این وادي بیفزاید؛ به همین خاطر سجع و جناس از عناصري هستند که سمعانی در راستاي آهنگین نمودن نثرش از آنها بهره برده تا از این طریق بتواند بر لطافت کلامش بیفزاید و خواننده را با متنی دلانگیزو زیبا روبرو کند و بدینوسیله نثر شاعرانهاي ساخته است که درآن »حال و هواي نثر (مفاهیم منطقی و گزارشی و حقایق غیر شعري) است که جامه قافیه (سجع) و صناعات شعري را به تن کرده است« (شفیعیکدکنی،.(242 : 1373 بنابراین در کلام سمعانی همواره رنگی از شعر دیده میشود و نثر آهنگین آن انسان را با موسیقی شعرگونهاي روبرو میسازد.

نمونههایی از سجع و جناس:

»گاه سر در سجود، سرّ در شهود و دل در وجود، جان بر بساط جود، در مشاهدة معبود.( 67) «

»اي مشت خاك مرا باش از دل پاك، اي نطفه مهین جز مرا مگزین، اي فخّار صلصال در روضه وصال ما به مدد اقبال ببال.( 125) «

»قومی را تاجِ دار میکند و قومی را تاجدار میکند.( 161) «

ترصیع و موازنه:

محبتی در فایدهي این صنعت که در روحالارواح به وفور دیده میشود مینویسد: »یکی از کارآمدترین و زیباترین ترفندهاي بدیعی است و چون از ظرفیت هاي بسیارِ زبانی و روانی بهره میگیرد میتواند در تأثیر و نفوذ کلام بسیار قدرتمند عمل کند« (محبتی، .(75 :1386

»چون در طلب آیند در طرب آیند.«11) « »روز در راز بود و شب در نیاز بود.( 14) «
»واصلان به ایصال اوییم، نازان به وصال اوییم.( 82) «

»روحالارواح در شمار نخستین متون عرفانی فارسی است که نثر آهنگین را براي بیانم مفاهیم عارفانه به کار میگیرد. این پدیده در برخی از مکتوبات عینالقضات همدانی به اوج زیبایی و پختگی میرسد

«… (موریو، .(195 :1384

تکرار

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید