بخشی از مقاله

بررسی نقش نماد در هویت بخشی به هنر معماري ایرانی- اسلامی

 

چکیده

هنر اسلامی، هنري گسترده است که با توجه به شکلگیري آن در مناطق مختلف، داراي تمایزاتی که ناشی از تاریخ، آداب و

رسوم و فرهنگ آن مناطق است میباشد، اما داراي اشتراکاتی در اصل خویش است که با کمک آن هویت واحدي را می توان در تمامی هنرهاي اسلامی یافت. هنري است سرشار از معنا و حکمت الهی و براي آنکه بتوان مفهوم الهی و باطنی آن را آنچنان که شایسته است به عموم مردم شناساند و ارتباط عمیقی بین جامعه و این نوع خاص هنر ایجاد کرد باید آن را به عالم واقع و حتی الامکان با معنایی قابل درك براي عموم، ارجاع داد. براي دستیابی به این امر گاهی نیاز می شود که از عناصر به کار گرفته شده در هنر گذشته ایران استفاده نمود. نمادها در طول تاریخ با داشتن معنایی وراي صورت ظاهري خود و بر اساس باورهاي جامعه و تاثیرات فرهنگی آن زمان، در شکل گیري هنر و معنا بخشیدن به آن نقش به سزایی دارند که البته پیش زمینه جامعه مذکور در دادن ویژگیهاي معنوي به نمادها و به کارگیري آنها در دوران مختلف تاریخ تاثیر گذارند. هنر ایرانی– اسلامی با توجه به تمامی این مسائل نمادها را با جهان بینی توحیدي باز میشناسد و میپروراند تا بتواند با استفاده از معناي باطنی نمادها و تاثیر گذاري آنها به یک هم آوایی بین هنر ایرانی و هنر اسلامی دست یابد و این هم آوایی چیزي

نیست مگر هویت موجوداسلامیدرهنر ایرانی- .

در این پژوهش سعی داریم معماري که زیر شاخه ایی از هنر است را با مطالعه و استناد به بخشی از منابع گسترده ایی که در باب هنر معماري ایرانی-اسلامی و جود دارد مورد بررسی قرار دهیم.

کلید واژه : نماد ، نقش نماد ،هویت بخشی ، هنر معماري ایرانی- اسلامی.


1


-1مقدمه:

ایران از دیرباز، مهد تمدن بشري بوده است که با خلق آثار هنري و معماري ارزشمند، میراثی گرانبها براي آیندگان باقی نهاده است. هنر معماري ایرانی(چه قبل و چه بعد از ورود اسلام) معرف عقاید، آداب و رسوم، فرهنگ و جهانبینی ایرانیان و به نوعی هویت آنها است. متاسفانه امروزه از آن مفاهیم عمیق فرهنگی و اعتقادي در معماري، اثري باقی نمانده است، که حال علت آن می-

تواند مربوط به عدم توجه به ساخت و طراحی بناها بر اساس اصول جدا نشدنی معماري اصیل ایرانی که همان »ساخت براي زیستن« بوده است، میباشد. این عدم توجه، منجر به بحرانی در معماري و شهرسازي (بخصوص در کلان شهرها) گشته است که از آن به بحران هویت یا بیهویتی یاد میشود. بنابراین در عصر حاضر بررسی هویت معماري گذشته و عوامل موثر در آنها براي یافتن راهکارهایی براي جبران و جلوگیري بیش از پیش این بحران، امري قطعی و حیاتی است. با تفکر و کنکاشی در مفهوم معماري گذشته ایران به نمادهایی بر میخوریم که از شاخصههاي بارز آن دوران بوده است.

نشانها و نمادها از کهنترین، پیچیدهترین و پرنفوذترین ابزارهایی بودهاند که در جهت ظهور و آشکارسازي مسائل پنهان جهان مادي و معنوي به کار گرفته شدهاند. بشر توانسته است به کمک این ابزارها، اندیشه و حتی خیال خود را بصورت هنر پدیدار سازد.

در هستیشناسی دینی، با توجه به اینکه منشأ وجود را در ماوراي جهان مادي و محسوس میجویند، نگرش نمادگرایانه از جایگاه ویژهاي برخوردار میگردد. در دین اسلام عالم ظاهر نشانی از عالم باطن معنی میشود و کلام الهی نیز با واژه آیه که هم معنی با نشانه است، تبیین میشود و تمامی پدیدههاي هستی چه در عالم معنی و چه در عالم ماده بعنوان آیات الهی و یا همان نشانههاي خداوند تعبیر میشود که این امر بیانگر رویکرد نمادگرایانه ادیان الهی و مکاتب عرفانی در شناخت هستی است.

-2بیان مسئله:

با توجه به اهمیت انکار ناپذیر هویت در معماري ایرانی- اسلامی و اهمیت نمادها و نشانهها در معماري ایرانی- اسلامی، حال این پرسش مطرح میشود که آیا میتوان از نمادها براي هویتبخشی به معماري ایرانی- اسلامی بهره گرفت؟

براي پاسخ به این سوال ، نظرات اندیشمندان مختلف را مورد بررسی قرار میدهیم.


-3روش تحقیق:

2

روش تحقیق بصورت توصیفی است. ابتدا به بررسی هنر، هنر ایرانی- اسلامی و هنر معماري ایرانی- اسلامی میپردازیم و به دنبال آن، هویت و جایگاهش در هنر را بررسی کرده و در نهایت نماد و نقش آن در هویتبخشی به معماري ایرانی- اسلامی را مورد بررسی قرار میدهیم. نحوه جمعآوري دادهها بصورت مطالعه اسناد و مدارك مکتوب و به شیوهي مطالعه کتابخانهایی میباشد.

-4هنر معماري ایرانی- اسلامی:

واژه هنر (art) در لغتنامه دهخدا به (علم و معرفت و دانش و فضل و فضیلت و کمال – کیاست و فراست و زیرکی) تعبیر شده است و در فرهنگ فارسی معین به (فضل ، کار برجسته و نمایان – زیرکی – پیشه و صنعت – تقوي، پرهیز گاري – هر یک از هنرهاي زیبا) و در فرهنگ لغت عمید به ( فعالیتی که به منظور خلق آثار مبتنی بر برداشتهاي شخصی و عدم دریافت سود مادي صورت میگیرد) تعبیر شده است.[1]

در کل دادن یک تعریف صریح به واژه هنر کاري بسیار دشوار و حتی ناشدنی است اما اگر بخواهیم هنر را توصیف کنیم ، میتوانیم بگوییم: هنر بر خلاف علم که تنها به جمعآوري ادله و استنتاج میپردازد و محصولی استقرایی است، به جاي استدلال، مشاهده میکند و سعی بر بیان مشاهدات خود و در واقع تلقین آنها دارد.[2]

هنر واقعهایی پایدار است که تا مدتها به حیات خود ادامه میدهد و به بیانی، ترکیبی از تصورات، اندیشههاي گذشته و حال می-

باشد. اما مراد از پایداري هنر، به هیچ عنوان یکنواختی آن نیست، بلکه حتی میتوان گفت که طبق نظریه دوبوفه (نقاش فرانسوي)،

انقلاب دائم تنها رهیافت شایسته هنر است چرا که گوهر هنر را بدیع بودن و تازگی آن میداند.[3]

هنر در کنار پایداري، براي زنده ماندن نیاز به انعطاف زیادي دارد زیرا نوآوري در هر هنري بر سایر آثار هنري آن زمان و حتی گذشته تاثیر مستقیم دارد و هنرهاي گذشته باید مطابق با زمان حال تغییر کنند تا زنده بمانند.[4]

هدف اصلی هنرمندان استفاده از جنبههاي ظاهري و بعد صوري هنر، براي بیان جنبههاي معنوي یا صورت معقول آن است.

هنرمندان سعی میکنند آنچه را که واقعی بودنش را درك کردهاند به معرض نمایش بگذارند که البته در جریان این بازنمایی آنچه که مسلم و لاینفک است تاثیر مستقیم فرهنگ هنرمندان است. از آن جهت که هنرمند در ناخودآگاه خود، دنیاي واقعی اطراف را با توجه به فرهنگ، تمدن، اجتماع و زمانی که در آن زندگی میکنند، دریافت کرده و آن را در خلق آثار خود به کار میبرند[4]

اثرشان را با علم و با به کارگیري برخی نشانهها به کمک احساس خویش به دیگران منتقل میسازند و مخاطبین به این احساس مبتلا شده و آن را تجربه میکنند.[3]

هنر از دیدگاه هگل آفریننده روح میباشد با آنکه زیبایی هنر را بر زیبایی طبیعی مقدم میداند اما میگوید که صورت هنر دیگر نیاز مبرم روح نیست و معتقد است که هنر به تنهایی نمیتواند مسیر تکامل روح را به سمت حقیقت مطلق طی کند. در واقع هنر را واسطه کامل و مطلق براي روح نمیداند و نیاز به حوزهایی تازه را احساس میکند و آن حوزه را دین مینامد. در کل هنر، دین

3

و فلسفه در کنار مغایرتهایی که با هم دارند، هر سه در راه دستیابی به حقیقت مطلق گام برمیدارند و تنها روش دریافت حقیقت است که در آنها متفاوت است.[5]

هنر اسلامی که یکی از هنرهاي دینی است، به دلیل گستردگی زیاد، رمز و رازهاي فراوان نهفته در آن، در جهان همچنان یک هنر ناب شمرده میشود. اما مقصود ما از هنر اسلامی، هنري که صرفا" در قلمرو اسلام خلق شده باشد، نیست؛ بلکه هنري است که از جهانبینی اسلامی نشأت گرفته باشد و روح اسلام و الهامات ناشی از آن جهتبخش شکلگیري آثار باشد.[6]

تأثیر دین اسلام در هنر ایران به حدي بوده است که وحدتی عمیق بین هنر دینی و هنر ایرانی ایجاد نموده است و هر گونه تباین را از آن دو برداشته است در حالیکه در سایر هنرهاي دینی این تمییز کاملا" قابل رویت است.[7]

هنر اسلامی نتیجه تجلی توحید در ساحت کثرت است. این نوع هنر احدیت را انعکاس میدهند، احدیتی که در کثرت وجود دارد.

در واقع حقایق ازلی را بصورتی قابل درك توسط انسانها جلوهگر میسازد و مسیري را پیش روي آنها قرار میدهد تا بتوانند از طریق دیدن و شنیدن به ابدیت نادیدنی دست یابند و هنر اسلامی از آنجاییکه خود بر آمده از سنت الهی است، میتواند به این حد والاي معنویات برسد. سید حسین نصر در این باب میگوید: هنر سنتی فرقی نمیکند که براي چه قشري خلق شده باشد، هرگاه با الهام از معنویت اسلام و منبعث از برکت نبوي آفریده شود میتواند به کمک ظاهرش به انسان این امکان را دهد که خود را به قرب الهی که جایگاه آغازین بشر است برساند.[8]

هنر ایرانی-اسلامی، هنري گسترده و متنوع و داراي اهمیت بسیار است ، بطوریکه همچنان در اقصی نقاط جهان مورد بحث و بررسی است. هنر ایران از ابتدا و قبل از ورود دین اسلام داراي خصایص منحصر به فردي بوده که با ورود اسلام به تکامل رسیده است. آنچه که هنر ایرانی-اسلامی را از هنر اسلامی سایر ملل مسلمان مجزا میسازد علاوه بر گفته بورکهارت که ریشهي هنر ایرانی-اسلامی را برگرفته از عرفان شیعی میداند، میتوان به استفاده از اصولی همچون انتزاع و تجرید ، استفاده از رنگهاي ناب و درخشان و ... اشاره کرد که ریشه در هنر گذشته ایران دارد.[7]

به تعبیر سید حسین نصر، هنر اسلامی روح قران را در دنیاي خاکی منعکس میسازد و جهان همچون انسان مظهر قانون خداست.

در جوامع سنتی تمامی جنبههاي زندگی اعم از هنر و صنعت به اصول معنوي اسلام مرتبط است و در حقیقت یکی از مهمترین عرصههاي تجلی سنت، هنر است و از دید سنتی انسان و جهان را هم میتوان آفریده هنر قدسی دانست.[2]

هنر معماري در تمامی ادوار هنري بوده است که بواسطه ماندگاري و تأثیر غیر قابل انکارش در تاریخ همیشه مورد توجه بوده است.

هنر معماري اسلامی یکی از شاخههاي هنر مقدس اسلام است، زیرا که نام مقدس را بر روي هنري میگذارند که مستقیما" با مناسک اصلی دین و حیات معنوي مربوط شود و معماري اسلامی، بخصوص معماري مساجد یکی از هنرهاي مقدس اسلام میباشد

4

و این هنر مقدس اسلام است که قلب هنر سنتی میباشد چرا که بطور مستقیم اصول و قواعد برگرفته از شریعت را منعکس می-

سازد.[8]

بنابر گفته سید حسین نصر، هنر معماري اسلامی تنها مربوط به نوع مصالحی که در ساخت بنا به کار میبرند نیست، بلکه آنچه که جمعیت دینی خاص با آن مواد انجام میدهند است که حاصلش معماري غنی اسلامی میشود و در توضیح بیشتر میگوید: روح والاي اسلام در طراحیهاي معمارانه مسلمانان تا جایی نفوذ کرده است که وقتی مسجدي در دمشق را با مسجدي در اسپانیا و مسجدي در ایران مقایسه میکنیم، همهي آنها داراي یک روح و معنویتی خاص هستند که منعکس کننده معنویت اسلام است، صرف نظر از اینکه پیشینه تاریخی آنها چه بوده، وجه اشتراك هر سه آنها، روح اسلام است. در کل میتوان گفت وحدت حاصل از اسلام در هنر آن را به مرحلهاي رسانیده است که صورتی روحانیتر به هنر بخشیده است.[8]

در معماري، طراحی مساجد اگرچه به دلایلی شرعی، شکل و صورت خاصی پیدا کرده است، اما بسیاري از اصول و تزیینات موجود در آن قواعدي است که در ابنیه غیردینی نیز دیده میشده است و در نهایت هنر اسلام در تمامی شئون زندگی مسلمانان و متعاقبا" هنرشان گسترش یافته است و آن را از دیگر بناها متمایز و سرآمد میسازد.[7]

هر چند هنر جلوهگر نگرش هنرمند و دریافت او از راه احساس است، اما شکلگیري و پیشروي هر هنري در بین هر قومی متأثر از فرهنگ و هویت ملی آن قوم است. همانگونه که شرایط محیطی، اجتماعی، فرهنگی، دینی تمامی واقعیتهاي زندگی بشر را تحت تأثیر قرار میدهند، هنر نیز از این امر مبري نیست. یکی از جنبههاي اصلی در اصالت هر هنري تحت عنوان هویت آن هنر بیان میشود.[2]

-5 هویت:

اگر بخواهیم هویت را از دید لغوي بررسی کنیم باید گفت: فرهنگ عمید در معنی هویت از اصطلاح " مشتمل بر صفات جوهري"

یاد میکند و فرهنگ معین " آنچه که موجب شناسایی شخصیت یا شیایی باشد" را به عنوان تعریف هویت ذکر میکند. واژهنامه آکسفورد هویت را کیستی و چیستی شخص میداند(.(Oxford2008 ریشه لاتین لغت هویت که (ایدنتیتاس) میباشد از دو بخش (ایدم) به معنی همان و (انتیتاس) به معناي وجود و در مجموع به معناي (همان موجود بودن) است دو معنی ظاهرا"

متفاوت همسانی و تمایز را دارد که این دو جنبه از هویت، مکمل مفهوم آن است.[9]

اما خارج از بعد لغوي میتوان هویت را اینچنین توصیف کرد: هویت عمدتا" در تمامی فرهنگها داراي دو معناست که بواسطهي این دو معنا، کاربردهاي متفاوتی دارد، یک معنی هویت، جوهر و گوهر و ذات اشیا است که به خدا بر میگردد، چرا که خداست که

5

ذات تمامی مخلوقات است و این معنا بیشتر به عرفان بازمیگردد و اما معنی دوم هویت، ویژگیهاي تمایز یک شی از دیگري است که همان اصالت یا شخصیت اشیاست که در علوم طبیعی بیشتر بکار میرود.[10]

هویت جنبهایست که در تمامی بخشهاي زندگی انسان مطرح است و در هر شاخهاي از علوم ، بخصوص علوم انسانی و فلسفه بطور گستردهاي قابل تحلیل و بررسی است. مفهومی است که به کیستی و چیستی اشیا همراه با ویژگیهاي خاصشان اشاره میکند[11]،
بطور دقیقتر میتوان مراد از هویت در فلسفه را اینگونه بیان کرد: هویت این همانی موجودات یا ذات و شخصیت آنهاست و کاربرد هویت در فلسفه را زمانی جایز میدانند که براي دو چیزي که داراي اختلافاتی با هم هستند اما در وجود و حقیقت و باطن با هم یکی باشند، بکار برود. هویت رفتارها یا مشخصههاي فردي و شخصیتی است که بواسطهي آنها، یک چیز را به راحتی قابل شناسایی و تمییز از چیزهاي دیگر میسازد و آن چیز را عضو گروه خاصی قرار میدهد.[10]

هویت هر موجودي عبارت از نحوه خاص وجود اوست، در انسان هویت واحده است که متشأن به شئون مختلف میشود. افراد انسانی را مشخصاتی است که بواسطهي آنها هر یک از دیگري متمایزند و تا آخر عمر وحدت شخصیت در آنها باقی است که به آن مشخصات هویت گویند.[11]

هویت هر چیز وابسته به وجودش است و بسته به معیارهایی که در سنجش ارزش وجودي آن شی یا شخص وجود دارد میتواند خوب یا بد باشد که این معیارها خود بسته به جامعه و زمان متفاوت است، بطور مثال براي جامعه مدرن و سنتی این معیارها بسیار با هم فرق دارند. در جوامع سنتی (مذهبی) هویت براي انسان از اعتقادات الهی او منشأ میگیرد و تأثیر مستقیم بر تمامی رفتارهاي او دارد، در حالیکه در جوامع مدرن، انسان مدرن خود هویتی براي خویش میسازد و حالتی اکتسابی دارد. بنابراین به تعداد انسانهاي مدرن میتوان هویتهاي متعددي داشت. بعبارتی میتوان گفت که در جوامع مدرن از آنجاییکه انسان خویش سازنده هویتش است، پس بر آن مقدم است در مقابل در جوامع مذهبی، هویت الهیایی که انسان دارد بر وجودش مقدم و ارجحتر است.[11]


حجت در مقاله هویت انسان ساز، انسان هویت پرداز، بحران هویت را بحران وارونگی جهان و جابهجایی انسان و خدا میدان و می-

گوید انسان وحدتگرا در پی یافتن هویت الهی خویش است، پس عالم وحدت، عالم همگرایی و هویت از آن خداست، پس انسان هرچه به خدا نزدیکتر شود، با هویتتر میگردد. بعبارتی بهتر هویت در عالم وحدت، خدایی بودن و در عالم کثرت، خود بودن است.[11]

هنر معماري با توجه به نیازهاي بشري( اعم از نیازهاي فردي و یا جمعی) در طول زمان، در بستر محیطی طبیعی شکل میگیرد، پس نیازمند به کارگیري دستاوردها و تکنولوژيهاي نوین در تمامی علوم ( زیستی، تجربی، فنی و مهندسی) است که البته براي آفرینش اثري ارزشمند که داراي هویت اصیل ایرانی-اسلامی باشد، نیاز است هنرمند علاوه بر اشراف کامل بر علوم فوقالذکر بر

6

فلسفه علوم دینی و همچنین جامعه ایرانی-اسلامی نیز، احاطه عمیقی داشته باشد. عبدالحمید نقرهکار تحقق هویت اسلامی را در سه دسته نظریات طبقهبندي میکند:

-1حداکثري : یکی از مهمترین نظریه پردازان این گرایش، سید حسین نصر هستند. این گروه هنر والا را هنري میدانند که نشأت گرفته از جهانبینی توحیدي است و از آنجاییکه تجلی حداکثري حقیقت اسلام را در این نوع هنر داریم پس تحقق هویت اسلامی در این نوع هنر بیشینه است.

-2حداقلی : گرابر یکی از نظریه پردازان این گرایش هستند. در این دسته رابطهاي مشخص بین هنر و آموزههاي اسلامی نمیبینند و اعتقاد دارند که این آثار هنري تنها ناشی از متغیرهایی از جمله اجتماع، اقلیم و ... است و آثار معماري دوران اسلامی هیچگونه نسبتی با محتوي اسلام ندارد و تحقق هویت اسلام در این هنر کمترین مقدار ممکن است.

-3نسبی : عبدالحمید نقرهکار این گرایش را در باب هنر اسلامی دارد و میگوید: بین آثار معماري اسلامی با محتوي اسلام رابطه وجود دارد، اما این رابطه مطلق نیست و بسته به توانایی هنرمند در بیان محتوي اسلام، میتواند بطور کامل یا ناقص در آثارش بروز کند، پس تحقق هویت اسلامی در این آثار را نسبی میداند.[12]

حال سوالی که مطرح است اینست که هویت در معماري چیست و یا اساسا" معماري هویت پذیر است؟ مکانهایی وجود دارد که انسانهاي زیادي حضور در آن را لمس کردهاند و براي اینچنین فضاهایی ارزش خاصی قائل هستند. این فضاها، مکانهایی با معناي خاصی برایشان هستند که خاطرات و احساسات آنها را در بر میگیرند پس اینچنین مکانها را میتوان داراي هویت دانست- به نوعی هویت مکانی- که ارتباط نزدیکی با هویت شخصی آن افراد دارد و در نتیجه این فضاها علاوه بر عملکرد مربوط به نوع کاربري خود، عملکرد عاطفی نیز دارند.[10]

دو مقولهاي که کنار آنها هویت معماري مطرح میشود مکان و زمان است:

-هویت و مکان: انسان همیشه به مکانی نیاز دارد که به آن وابستگی و تعلق داشته باشد که این نیاز تعلق، چیزي فراي نیازهاي رفاهی و زیستی است و به بیانی نیازي است که ریشه در هویتش دارد و هستی آن مکان و شهر مدنظر است. در واقع مکان بواسطهي عناصر معنیداري که در خود دارد، ذهنیتی در انسانها ایجاد میکند که توسطش آن محیط براي انسان داراي هویت میشود. پس شناخت خصیصهها و فرهنگ معماري و استفاده درست از آنها میتواند از بحران هویت یا بیهویتی معماري جلوگیري کند.

-هویت و زمان: زمان که یکی از ابعاد وجودي جهان است در هویت بخشی به معماري بسیار موثر است، زیرا فعالیتهاي انسانی در طول زمان و در مکان معنا مییابد و خاطراتی را در ذهنها ایجاد میکند. این حافظه جمعی که اولین بار توسط امیلیا تایم (جامعه-
شناس فرانسوي) در جهان مطرح شد، پدیدهاي غیرارادي است که در طول زمان در زندگی فرد و جامعه نهادینه میشود و سبب میگردد انسان در مکانی نه آن خاطره جمعی شکل گرفته احساس خوشایند و متفاوتی داشته باشد و هویتی خاص به آن مکان

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید