بخشی از مقاله

بهکتي يا عبادت عاشقانه از ديدگاه شنکره و رامانوجه
چکيده
بهکتي به معني «ستايش عاشقانه » از اصطلاحات مهم در دو مذهب عمدة هندويي (ويشنويي و شيوايي) است . هندشناسان اوليه بهکتي را احساس و عاطفۀ لجام گسيخته و مهارناپذيري ميدانستند که در تقابل با جنانه (معرفت ) يا شناخت عقلاني خداوند قرار داشته است ، اما علماي هندو هم چون شنکره و رامانوجه هرگز جنانه و بهکتي را منفصل از يکديگر تصور نکرده اند، بلکه اين دو را همواره مکمل يکديگر دانسته اند. تنها تفاوت ديدگاه آنان نسبت به بهکتي در موضوعي است که بهکتي بر آن حمل ميشود؛ در واقع ، شنکره معتقد به نيرگونه بهکتي (بهکتي تنزيهي) بود و رامانوجه به سگونه بهکتي (بهکتي تشبيهي) باور داشت .
کليد واژه ها
بهکتي، جنانه ، سگونه بهکتي، نيرگونه بهکتي، بهگودگيتا.

مقدمه
در هند هيچ گاه «ستايش عاشقانه »١ در انحصار مذهب يا فرقه اي خاص نبوده است ، از اين رو، همواره گروه هاي مختلفي بوده اند که معبود خويش را عاشقانه ستايش ميکردند. اين گروه ها بر مبناي متعلق ستايش به چهار جريان کلي تقسيم ميگردد: ١. گروهي که به پرستش خداي شيوا و شکتيهاي او ميپردازند؛ ٢. آنان که خداي ويشنو، اوتارهاي او و همسران آنان را ميستايد؛ ٣. گروهي که ايزدبانـو يا دوي ٢ را ميپرستند؛ و ٤. آنان که (به طور خاص سيکهـها و پيروان کبير) خدايي انتزاعي و غيرشخصي را ميستايند که غالبـا ست ٣ (حقيقت )، ستيه ٤ (وجود حقيقي)، يا برهمن ناميده ميشود. اين گروه اخير که خدايي بيشکل را ميپرستند، اغلب به جنبش هاي «نيرگوني »٥ منتسب اند، زيرا خدايي را ميستايند که بدون صفات (نيرگونه ) است . سه گروه ديگر، که اشکال انسان انگارانه يا حيوان انگارانه را ميستايند، به سبب ستايش خدايي داراي صفات (سگونه ) جنبش هاي «سگوني »٦ ناميده ميشوند.٧ البته چنانکه در ادامه ذکر خواهد شد، تمايز ميان سنت هاي سگوني و نيرگوني، همواره تمايزي قاطع نيست .
سيکهـها، پيروان کبير و ديگر جنبش هاي سگوني اغلب از مجموعه اصطلاحات بهکتي ويشنويي استفاده ميکنند، اما از آن جا که اشکال انسان انگارانۀ ويشنو و اوتارهاي او را نميپذيرند، منطقا نميتوان آنان را در مجموعۀ ويشنوپرستان جاي داد (اگرچه پيروان کبير، يا کبير پنتهيها١، گاهي خود را ويشنويي ميخوانند). افزون بر اين ، ايدئولوژي اجتماعي جنبش هاي نيرگوني، به ويژه عدم پذيرش نظام طبقاتي (ورنه دهرمه )٢، عملا آنان را از نهضت هاي ويشنويي سگوني متمايز ميکند، زيرا بيشتر نهضت هاي سگوني از اين نظام حمايت ميکنند. نهضت هايي که از نظام طبقاتي، که به طور سنتي ورناشرمه دهرمه ٣ خوانده ميشود، حمايت ميکنند ورنه دهرمي ٤ ناميده ميشوند؛ در حالي که نهضت هاي ديگر که اين نظام طبقاتي را رد ميکنند، اورنه دهرمي ٥ خوانده ميشوند. البته ذکر اين نکته ضروري است که در نهضت هاي مهم اورنه دهرمي، هم چون پيروان کبير و سيکه ها، اگرچه نظام کاست به لحاظ نظري رد شده است ، اما در عمل تمايزات کاستي ديده ميشود. از سوي ديگر، در نهضت هاي ورنه دهرمي هم چون پيروان ولبه آچاريه ٦ و چيـتنيه ٧، برخي شاعران گاه احساسات ضدکاستي بروز ميدهند و يا از هرگونه بحث دربارة کاست و هنجارهاي اجتماعي خودداري مي کنند. اما به طور کلي ميتوان گفت که نهضت هاي ورنه دهرمي، ورناشرمه دهرمه را به عنوان اصلي معتبر ميپذيرند. از اين رو، ميتوان جنبش هاي بهکتي را به جنبش هاي ورنه دهرمي و اورنه دهرمي و نيز جنبش هاي سگونه بهکتي و نيرگونه بهکتي تقسيم کرد.
بهکتي در مکتب شنکره و رامانوجه
برخي از هندشناسان ، بهکتي را در تعارض با مکتب ادويته ودانتۀ شنکره و طريق جنانه فرض کرده اند و بدين ترتيب منابع شناخت بهکتي را به آثار آچاريه هاي (استادان ) ويشنويي محدود ميکنند و بهکتي را واکنشي به آراء شنکره ميدانند. آنان اين گونه استدلال ميکنند که خداي غيرشخصياي که شنکره از آن سخن ميگفت فراتر از ادراک مردمان عامي بوده است ،در حاليکه عوام نيازمند آن اند که خدايي را ستايش کنند که داراي صفات (شخصي) باشد تا بتوانند بدان عشق بورزند و بدان تکيه کنند، از اين رو، استادان ويشنويي با توجه به نياز عامه «آئين بهکتي» را بنيان نهادند، آئيني که جنبشي فراگير را در دورة مياني در سرزمين هند به وجود آورد. باري اگرچه اين سخني درست است که ستايش خداي سگونه همواره در دين عاميانه نقش محوري داشته است ، اما بدين معنا نيست که طريق بهکتي در تقابل با مکتب شنکره قرار دارد يا آنکه واکنشي به آن است . در اين جا با ارائۀ شواهدي از مکتب شنکره خواهيم ديد که در مکتب ادويته ودانته نيز بهکتي جايگاه مهمي داشته است . سپس به مفهوم بهکتي در مکتب رامانوجه اشاره ميکنيم تا تفاوت ديدگاه اين دو حکيم از بهکتي روشن شود.
شنکره
شنکره و رامانوجه دو قرائت متفاوت از فلسفۀ ودانته ارائه داده اند.١ ودانته در زبان سنسکريت به معناي «غايت ودا» است . اين واژه در وهلۀ نخست به اوپنيشدهاي کهن اشاره دارد و نيز نام يکي از شش مکتب اصلي فلسفۀ هندويي است . گفته ميشود که بنيان گذار ودانته يا اولين فردي که آن را به صورت روشمند (در ودانته سوتره يا برهماسوتره ) ارائه کرد، بادراينه ٢ است . اما از آن جا که رسالۀ او در قالب عباراتي موجز (سوتره ها) بيان شده ، به خوديخود قابل فهم نبوده است ، از اين رو، مفسراني به تفسير اين اثر پرداختند که مهمترين آنان شنکره (٧٨٨-٨٢٠ م ) است . ميتوان گفت تفسير شنکره بر برهماسوتره سرمنشأ همۀ تفاسير فلسفي بعدي مکتب ودانته شد.١ شنکره درکنار تفسير برهماسوتره شروح متعددي بر اوپنيشدها نوشت و رساله هاي متعددي نيز دربارة فلسفۀ ودانتـه به رشتۀ تحرير درآورد.
نظريۀ اصلي فلسفۀ ودانته ، مطابق با اوپنيشدهاي کهن ، اين است که آتمن («خود») با برهمن (روح کيهاني) يکي است . از اين رو، برهمن ازلي و ابدي، نيرويي که در همه چيز فعال است ، نميتواند متشکل از اجزاء باشد يا دچار تغيير گردد (زيرا هرچه که از اجزاء تشکيل شود و در معرض تغيير باشد، نابودشدني است )، هر فرد به طور ذاتي جزء يا صادري از برهمن نيست بلکه خود برهمن تفکيک ناپذير است . چيزي بجز برهمن وجود ندارد؛ «تنها يکي وجود دارد بدون دومي». بنابراين ، در هند اصل اعتقادي ودانته آنگونه که شنکره آن را بيان کرده است ، «ودانتۀ غيرثنوي» (ادويته ودانته ) ناميده شده است .
به هر حال شنکره ميبايست موضوع تجربيات فردي را، که بر وجود چندگانۀ اشخاص و اشياء دلالت دارد، و نيز قوانين ديني را، که عقيده به تناسخ و مجازات در آن وجود تعداد بيشماري از ارواح فردي را مسلم ميداند، به نحوي توجيه ميکرد. او اين تناقض را به واسطۀ مفاهيم توهم (مايا) و جهل (اويديا) توجيه ميکند. از نظر او کل عالم پديداري صرفا فريبي است همانند سراب که با نزديک شدن به پايان کار ناپديد ميشود.
تنها يک چيز در عالم وجود دارد که تحت تأثير نيروي توهم قرار نميگيرد و آن «روح فردي» ماست که با برهمن يا «روح کيهاني» يکي است . زماني که جهل از بين برود، حقيقت امور که از ما پنهان است ، آشکار ميگردد. بنا بر فلسفۀ ادويته ودانته جهل فقط از طريق معرفت (ويديا) يا «ادراک کيهاني» (سنيگ - درشنه )٤ از بين ميرود. از آن جايي که شنکره به مرجعيت بيچون و چراي اوپنيشدها اعتقاد داشت ميبايست برخي از مفاهيم آن را که به دوگانگي آتمن و برهمن اشاره داشته و با عقيدة وي در تضاد بوده است ، توضيح ميداد. از اين رو، دو سطح از معرفت را مطرح کرد: معرفت باطني و عالي (پرويديا)١، که ناظر بر ديدگاه هاي ماوراءالطبيعي است و بر ماهيت غيرثنوي برهمن تأکيد ميکند؛ و معرفت ظاهري و داني (اپرويديا)٢، که حاصل تجربيات عاميانه است و توصيف ديني عامه پسندي را از عالم ارائه ميدهد. در «معرفت عالي» برهمن از هرگونه صفت و کيفيتي منزه است (نيرگونه )، اما در «معرفت داني» با برهمني موصوف به صفات گوناگون (سگونه ) روبرو هستيم . به باور شنکره اين صفات به سبب جهل آدمي به برهمن منسوب شده اند، زيرا انسان هايي که نميتوانند به مراتب بالايي از شناخت برسند به موضوعي عيني براي پرستش نياز دارند. بنابراين ، برطبق معرفت داني، برهمن خدايي شخصي است که عالم را ميآفريند و بر آن حکومت ميکند و بنا بر اعمال ، پاداش و جزا ميدهد؛ عالم حقيقي (غير وهمي) است و اظهارات اوپنيشدها مبني بر سرگرداني روح در بدن هاي بيشمار معتبر است . با حصول معرفت داني فرد ميپندارد که آتمن در حواس باطن ، حواس ظاهر، نيروي حيات و تعينات اخلاقي محصور است و تحت چنين محدوديت هايي چرخۀ تناسخي خود را طي ميکند تا سرانجام به برهمن شخصي داني بپيوندد. اما اتحاد با برهمن داني يا برهمن داراي صفات (سگونه )، سرانجامي موقت است . رهايي کامل تنها از طريق معرفت به برهمن عالي يا برهمن بدون صفات (نيرگونه ) امکان پذير خواهد بود.
حال پرسش اين است که شنکره در باب بهکتي چه نظري داشته است ؟ در پاسخ بايد گفت بر خلاف تصور برخي از هندشناسان ، شنکره مخالف بهکتي نبوده ، بلکه تعريف خاصي از بهکتي ارائه داده است . او در ويوکه چودامني ٤ بهکتي را طلب و جست وجوي «حقيقت خود فردي» (سوسوروپه ١) تعريف ميکند. او به نظر افرادي اشاره ميکند که بهکتي را جست وجوي «خود حقيقي فرد» (سواتمه -تتوه ٢) ميدانسته اند و ميگويد که تفاوت ميان اين دو اصطلاح - سوسوروپه و سواتمه تتوه - صرفا تفاوتي لفظي است و بهتر است اين دو را يکسان در نظر آوريم ، زيرا هر دو بر يک حقيقت دلالت دارند، و آن آتمن است که موضوع بهکتي است .
شنکره بهکتي را در کنار شردها٤ (ايمان ) و يوگه قرار ميدهد و هر سه را براي نيل به رهايي ضروري ميداند اما معتقد است مرتبۀ بهکتي از شردها و يوگه بالاتر است . به نظر او، بهکتي شوق طلب و جست وجوي خود حقيقي را در فرد زنده نگاه ميدارد و منجر به تحقق خود حقيقي ٥ يا «آتمه -جنانه » ميشود که تنها راه رسيدن به موکشه است . با در نظر گرفتن اين سه اصل به عنوان اجزاي ضروري طلب معنوي (سادهنا)، ميتوان شردها را ايماني که طلب با آن آغاز ميشود، يوگه را ارادة فعال ، و بهکتي را پيوندي عاطفي دانست که شوق طلب را در آدمي بر ميانگيزد. به بيان ديگر، بهکتي شنکره مؤلفۀ عاطفي فرآيند طلب است .
شنکره بهکتي را هم وسيله ميدانست و هم هدف . بالاترين شکل بهکتي از نظر او، جنانه نيشتها٧ يا استقرار در معرفت «خود» (مقام معرفت ) است . از اين رو، بهکتي که در مرحلۀ نخست طلب معنوي، وسيله اي بيش نبود، در نهايت زماني که منجر به تجربه اي از
«خود» ميشود، به خوديخود به هدف تبديل ميگردد، زيرا بهکتي هم در جستجوي خود متعالي و هم در مقام معرفت وجود دارد. بايد توجه داشت که در بالاترين شکل بهکتي، که از نظر شنکره جنانه نيشتهاست ، تناقضي ميان بهکتي و جنانه وجود ندارد و هر دو با هم يکي هستند.١
منظور شنکره از بهکتي با تمايزي که او ميان بهکتي و اوپاسنه ٢ ميگذارد، آشکارتر ميگردد. در حالي که تعريف او از بهکتي کاملا با مفهوم نيرگونه برهمن همسوست ، توصيف او از اوپاسنه با مفهوم سگونه برهمن در ارتباط است . شنکره اوپاسنه را، با توجه به معناي دوگانۀ آن ، هم به معني مراقبه ميداند و هم به معني فعل ظاهري. اما بهکتي از نظر او، نگرش دورنيشدة ذهن و قلب است . اوپاسنه تنها ميتواند به نزديکي (سميپتا و سالوکتا٣) به حقيقت غايي منجر شود، اما نتيجۀ بهکتي احساس اتحاد و اينهماني (سايوجتا و سوروپتا٤) است ، که به آتمه جنانه (شناخت برهمن ) و موکشه ميانجامد.
5
ديدگاه شنکره دربارة بهکتي در هماهنگي کامل با مفهوم خداي غيرشخصي او قرار دارد. بنابراين ، اين تصور که شنکره با تعريفي دوگانه از برهمن به عنوان پره (نيرگونه ) و اپره (سگونه ) خواست تا بابي براي بهکتي باز کند و طريق بهکتي را به وجهي مقبول جلوه دهد، نادرست است . در واقع ، اين فرضيه که جنانه اختصاص به پره برهمن دارد و بهکتي مختص به اپره برهمن است با توجه به سخنان شنکره قابل اثبات نيست . شنکره مفاهيم نيرگونه برهمن و سگونه برهمن را جداي از هم نميداند، بلکه از نظر او نيرگونه برهمن دربردارندة سگونه برهمن است . حقيقت تنها يکي است که در باطن فرد جاي دارد. بنابراين تفاوت هاي ظاهري و اقسام گوناگون انديشه ها و نام ها که براي توصيف حقيقت به کار ميروند، در اصل موضوع تغييري ايجاد نميکنند. افزون بر اين ، شنکره در برخي از آثار خود، بهکتي را براي نيرگونه برهمن نيز به کار ميبرد. از جمله در تفسير عبارتي از بريهدآرنيکه اوپنيشد ميگويد: «پرستش گر بايد ام ١ را با شردها و بهکتي پرستش کند، زيرا فهم حقيقت نيرگونه برهمن بدون آن ميسر نيست ».
هنگامي که شنکره طرفدار طريق جنانه اي که در تقابل با بهکتي است توصيف شود، نه تنها گفتار او دربارة بهکتي در نظر گرفته نميشود، بلکه آموزة جنانۀ او نيز به درستي تبيين نميگردد. مطابق اين تفسير، جنانۀ شنکره ، به عنوان معرفت عقلاني و انتزاعي معنا ميشود. در حالي که ، آن گاه که شنکره اصطلاح جنانه را در معناي مطلق آن به کار ميبرد، همواره منظورش معرفت خود متعالي است که از طريق تجربۀ شخصي حاصل ميشود، نه معرفتي که از طريق تعقل و استدلال به دست ميآيد. او هيچ گونه ارزش غايي براي معرفت اکتسابي (حاصل علوم ظاهري) قائل نيست . از نظر او، متعاليترين معرفت ، تجربۀ برهمن (برهمه انوبهوه ٣)

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید