بخشی از مقاله

بیداری اسلامی و تحولات ژئوپلیتیکی در غرب آسیا (منطقه خلیج فارس)

چکیده :

چشم انداز موجود بیداری اسلامی در منطقه جنوب غرب آسیا(خلیج فارس) ، حاکی از آن است که خیزشهای مذکور سرآغازی بر تحولات و لرزشهای ژئوپلیتیکی گسترده است و دگرگونیهای وسیعی را در صحنههای سیاست جهانی و مناسبات منطقهای و بین المللی این حوزه به همراه خواهد داشت، به گونهای که با توجه به سوابق حرکتهای اسلامی که ابتدا پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی و سپس با راهاندازی رژیم اشغالگر قدس در سرزمینهای اشغالی فلسطین در این حوزه صورت گرفته است، میتوان خیزشهای کنونی در منطقه خلیج فارس را با عنوان موج سومی از بیداری اسلامی ذکر نمود. بنابراین، همانند تجربیات بسیاری از جوامع معترض و انقلابی که به دگرگونیهای متعدد و متفاوتی دست یافتهاند، خیزشهای عمومی در حوزه عربی- اسلامی منطقه خلیج فارس و شمال آفریقا نیز ریشه در مسائل و معضلات عدیده ی فکری، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مغفول مانده و بدون پاسخ از سوی حاکمیتهای دیکتاتوری داشته که با تمسک به بنیادهای عمیق ارزشی و اعتقادی و نیز استمرار و پایداری اعتراضات عمومی برای تحقق کلیه مطالبات مطروحه و به ویژه انجام تغییرات اساسی و عملی در مجموعه سیستم حاکمیت تا محاکمه حاکمان دیکتاتور، همه حاکی از آن است که بستر اصلی این تحولات بر موجی گسترده از بیداری عمومی جهت مشارکت عملی در تعیین سرنوشت جمعی قرار گرفته است. مقاله حاضر با استفاده از روش پژوهشی و استنادی به بررسی مساله مهم بیداری اسلامی و تحولات ژئوپلیتیکی در منطقه خلیج فارس پرداخته و مهمترین عوامل بوجود آورنده این بیداری از جمله : ظلم و ستم شیوخ منطقه خلیج فارس ، چپاول منایع غنی منطقه توسط استعمارگران ، بازیچه بودن و به سخره گرفتن اسلام توسط شیوخ مرتجع خلیج فارس و دنیای غرب ، اثرات جمهوری اسلامی و الگو گیری اعراب منطقه از جمهوری اسلامی و ... را مورد واکاوی قرار داده است.

واژگان کلیدی : بیداری اسلامی ، خلیج فارس ، استکبار جهانی ، منابع غنی ، جمهوری اسلامی


1

مقدمه :

تحقق بیداری اسلامی در میان مسلمانان ، قطعاً بسیار ارزشمند است ، اما این پدیده هنگامی مؤثر و کارآمد خواهد بود که با اتحاد و انسجام امت اسلام همراه باشد . چرا که دشمنان امت اسلامی تاکنون با سوء استفاده از تفرقه موجود در این امت ، آسیبهای فراوانی را بر پیکره جهان اسلام وارد ساخته اند . دولتهای غربی با بهره گیری از تفرقه و تشتت درمیان مسلمانان ، همچنان درصدد تداوم سیاستهای استعماری خود و اشغال کشورها و غارت منابع آنها هستند . آنچه امروز در فلسطین ، عراق ، افغانستان و برخی نقاط دیگر می گذرد ، در همین رابطه قابل تفسیر است . به همین دلیل امام خمینی (ره) مسلمانان را به وحدت و برادری و کمک به یکدیگر فرا می خواند . ایشان بویژه از مهمترین دستاوردهای این انقلاب را برقراری پیوند و ارتباط هرچه مستحکمتر میان شیعه و سنی و تشکل آنها به عنوان یک نیروی منسجم و قدرتمند دربرابر دیگر قدرتها می دانست .البته ندای وحدت طلبی انقلاب اسلامی علاوه بر امریکا و دیگر دولتهای غربی، مخالفین دیگری نیز دارد برخی از حاکمان مستبد کشورهای اسلامی ، اتحاد و همدلی امت اسلام را به نفع خود و حکومتشان نمی دانند . همچنین تعدادی از عالمان جاهل و کج اندیشو احتمالاً سرسپرده ، به جای مقابله با دشمنان مشترک مسلمانان ، مردم را به مخالفت با دیگر برادران دینی خود ، تشویق و حتی فتوای قتل دیگر مسلمانان را صادر می کنند . فجایعی که امروزه در برخی کشورهای اسلامی رخ می دهد ، حاصل همین تفکر متعصبانه و تفرقه افکنانه است . با وجود این به موازات رشد آگاهی و بیداری اسلامی ، مسلمانان از زیانهای تفرقه آگاه شده و لزوم وحدت را بیش از پیش دریافته اند . دستاوردهای مبارک این همبستگی و برادری را علاوه بر ایران در برخی کشورهای اسلامی دیگر نیز می توان مشاهده کرد . البته همانطور که رهبر فرزانه انقلاب می فرمایند : " دشمنان جهانی اسلام از وحدت اسلامی و آشنایی ملتهای مسلمان با یکدیگر ، دچار وحشت شده اند . " به همین دلیل ، استکبار جهانی به سرکردگی امریکا ، همزمان با افزایش اسلام گرایی و اتحاد مسلمانان ، اقدامات خصمانه سیاسی ، اقتصادی و تبلیغی خود علیه آنان را شدت می بخشد و از طرف دیگر ، تمامی توان خود را برای مهار چشمه جوشان بیداری و اتحاد اسلامی یعنی انقلاب ایران ، بکار می گیرد . سال 2011 میلادی در تاریخ و حافظه امت عرب جاودان خواهد ماند. در کمتر از 6 ماه سه انقلاب مهم در سه کشور مهم غرب آسیا به پیروزی رسیدند و رژیم های دیکتاتوری و مستبد این کشورها را سرنگون کردند. در تونس زین العابدین بن علی بلافاصله پس از گسترش موج اعتراض ها خاک این کشور را به اتفاق خانوادهاش ترک کرد و به عربستان سعودی پناهنده شد. در مصر حسنی مبارک رئیس جمهور مخلوع این کشور خود و علا و جمال مبارک دو فرزند نقش آفرینش در حیات سیاسی مصر برای پاسخگویی به اتهام های گوناگون در قفس اتهام قرار گرفتند. در لیبی نیز معمر قذافی که خود را رهبری بی مانند می دانست به دست مردم کشته شد. حال با این مقدمه کوتاه به بررسی مساله مهم و اساسی بیداری اسلامی و تحولات ژئوپلیتیکی در غرب آسیا و منطقه خلیج فارس می پردازیم .


2


-1 بیداری اسلامی یا بهار عربی

بیداری اسلامی در کشورهای منطقه به رغم تفاوت های ظاهری این کشورها دارای نقاط مشترک بسیاری است. و می توان گفت که مهم ترین عنصر تأثیر گذار برآن، اندیشه های انقلاب اسلامی ایران بوده که از طریق قدرت نرم و با عنایت به ایدئولوژی اسلامی صورت گرفته است.جنبش های مردمی که در کشورهای عربی با عنوان قیامی علیه استبداد و استعمار در منطقه شناخته می شود، عاملی مهم جهت بازتعریف نظم نوین منطقه و آینده سیاسی دولت- ملتهای اسلامی می باشند. طرح این مسئله که بیداری اسلامی در منطقه ریشه در اندیشه ها و بطور کلی آرمان های انقلاب اسلامی ایران دارد و از مهمترین مسائل بحث برانگیز سالهای اخیر بوده است. در مقابل بسیاری از دیدگاهها با تاکید بر مفهوم "بهار عربی" بر جنبه انسانی و ضد استبدادی این تحولات اشاره می کنند. اما کدامیک از دو مفهوم "بهار عربی" و "بیداری اسلامی" قابلیت تبین بهتری از تحولات اخیر در جهان عرب را ارائه می دهند؟ واژه بهار عربی را رسانههای غربی در آمریکا و اروپا برای انتشار اخبار و رویدادهای قیامها بکار بردند. یکی از اهداف تاکید بر این مفهوم سازی کمرنگ جلوه دادن اندیشه های دینی و تأثیرات ناشی از انقلاب اسلامی است. اما برخلاف این دیدگاههای غربی، وبه اذعان بسیاری از کارشناسان وجوه مشترکی بین انقلاب اسلامی ایران و جنبشهای سیاسی- اسلامی اخیر در منطقه وجود دارد که بعضی از آنها عبارتند از:

*** دین مشترک :

کشورهایی که اکنون بیداری در آنها به نتیجه رسیده استیا فرایند بیداری در آنها در حال به ثمر نشستن می باشداکثریت قریب به اتفاق آنها را مردم مسلمانی تشکیل می دهند که تعلق خاطر شدید به اسلام و قوانین اسلام دارند. یکی از ویژگی های مشترک حاکمان سابق این کشورها مبارزه با اسلام گرائی بود. اتخاذ رویکردهای سکولار در نحوه اداره جامعه، کشتار مبارزان مسلمان در مصر، برقراری رابطه با امریکا و اسرائیل، ممانعت از برگزاری واجبات اسلامی نظیر نماز و حجاب تنها چند نمونه هستند. این اسلام باعث شکل گیری ریشه های عدم مشروعیت این نظام ها شد. از دیگر نشانه بارز اسلام خواهی و اسلامی بودن ریشه های این انقلابهای مردمی، می توان به حضور مردم با نشانه های بارز اسلامی نظیر حضور با قرآن در راهپیمایی ها، شکل گیری گسترده ترین تظاهرات علیه دیکتاتورها بعد از نماز جمعه، فراگیر بودن شعار االله اکبر به عنوان یکی از اصلی ترین شعارهای مبارزات، درخواست برای مبارزه با دشمن منطقه ای مسلمانان در منطقه (اسرائیل) و روی آوردن به حجاب به عنوان نماد اسلامی در تونس بعد از سرنگونی بن علی همگی حاکی از سیطره روح اسلام خواهی و حضور پررنگ تفکرات و سبک مبارزاتی انقلاب اسلامی ایران در شکل گیری جنبشهای این کشورها است.

3

***دشمن مشترک :

انقلاب اسلامی و جنبشهای اخیر منطقه دارای وجه مشترک دیگری نیز هستند. تسلط کشورهای غربی و به ویژه آمریکا در ساخت قدرت سیاسی و امنیتی این کشورها یکی از نقاط مشترکی است که در مورد تمامی این کشورها مصداق مشخص و روشنی دارد. تعهد آمریکا به تامین امنیت دائمی رژیم اسرائیل باعث می شود که آمریکاییها برای حضور در ساختار سیاسی و امنیتی این کشورها برای جلوگیری از رشد عناصر ضد صهیونیستی و تقویت جریانات سازشگر در میان حاکمان این کشورها تلاش وافری بنمایند. نمونه های فراوانی وجود دارد که همراهی حکمرانان این کشورها علی رغم وجود اراده های قوی مردمی مبنی بر مبارزه با رژیم اسرائیل تنها به علت هم پیمانی با آمریکا و اسرائیل نه تنها به این خواست ها وقعی ننهاده بلکه دقیقا در نقطه مقابل خواست اکثریت مردم کشورهای خود همراه و همسو با آمریکا و اسرائیل در جهت تامین منافع آنان گام برمی داشتند. امضای پیمان صلح با اسراییل، موافقت با حمله اسراییل به غزه و جریان مقاومت اسلامی در منطقه، محدود کردن مبارزان فلسطینی، بستن گذرگاه رفح و محاصره کامل غزه به درخواست رژیم آسراییل و... علی رغم خواست اکثریت مردم این کشورها تنها چند نمونه است.

***وحدت ملی :

تأکید انقلاب اسلامی ایران و رهبری آن بر لزوم وحدت همه اقشار و همه مذاهب اسلامی و سایر ادیان در نیل به پیروزی در صحنه داخلی و خارجی زمینه گرایش جنبشهای سیاسی اسلامی معاصر به سوی انقلاب اسلامی است. چون انقلاب اسلامی به تأسی از اسلام ناب محمدی هیچ تفاوتی میان انسانها قائل نیست و با ایده تأسیس دارالتقریب تمامی فرق اسلامی و ادیان را در کنار یکدیگر جمع می کند. به همین دلیل طیف گسترده ای از گروههای غیرشیعی و حتی جنبشهای آزادی بخش غیر اسلامی، انقلاب اسلامی ایران را الگو و اسوه خود قرار دادهاند.

***مردم سالاری :

مردم سالاری انقلاب اسلامی، از مهمترین عوامل در گسترش انقلاب و پذیرش آن از سوی ملتهای مسلمان بوده است. رهبران انقلاب ایران بر این عقیده بوده اند که باید نقش اساسی را به ملتها داد نه دولتها. عدم مشارکت مردم در قدرت و ساخت سیاسی باعث شکل گیری یکی از پایه های اصلی این جنبشها شد. جنبشهایی که با حضور مردم در صحنه به نتیجه رسید باعث شد تا مردم این کشورها برای اولین بار تأثیرگذاری خود را بر ساخت قدرت سیاسی این کشورها ببینند. لذا سرنگونی حکومت های وابسته به غرب در این منطقه استراتژیک به وسیله حضور مردم در صحنه باعث گشوده شدن فصل جدیدی از مشارکت سیاسی مردم و تعیین سرنوشت خود در این کشورها شده است.


4

***تغییر ماهیت قدرت :

انقلاب اسلامی ایران معنا و مفهوم قدرت را در سطح جهانی متحول کرد. منابع قدرت که پیش از این با سختافزار، توسعه اقتصادی، جمعیت و قلمرو سرزمینی سنجیده می شد، پس از انقلاب به عنصر دین و مذهب و تأثیر سازنده آن در ساخت اجتماعی قدرت که امروزه از آن به عنوان قدرت نرم یاد می شود رهنمون شد.بیداری اسلامی در کشورهای منطقه به رغم تفاوت های ظاهری این کشورها دارای نقاط مشترک بسیاری است. حرکت های اسلامی در بیشتر کشورهای اسلامی و عربی در دهه هشتاد یعنی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، رفته رفته به سمت رسیدن به حاکمیت بوده است، به طوری که تا به امروز میان آنها و دولت هایشان جنگ ادامه دارد؛ مانند شورش های خودجوش سیاسی در عربستان، پاکستان، کویت ، بحرین و... آینده تحولات خاورمیانه به دلیل مخالفت با سیاستهای موجود و نگاه محافظه کارانه آمریکا به منطقه در راستای منافع غرب نخواهد بود. از این لحاظ می توان گفت که مهم ترین عنصر تأثیر گذار بر این جنبشها اندیشه های انقلاب اسلامی ایران بوده که از طریق قدرت نرم و با عنایت به ایدئولوژی اسلامی صورت گرفته است.[1]

-2 خلیج فارس مهد تمدن بشریت

منطقه خلیج فارس، همواره گهواره تمدن های درخشان بشری بوده است و اقوام بسیاری چون ایلامی ها، سومری ها، کلدانی ها، آشوری ها، بابلی ها، مصری ها، کنتانی ها و فنیقی ها، فرهنگ خویش را از راه خلیج فارس به دیگر نقاط جهان صادر می کردند. گویی آنان " از خلیج فارس به عنوان کانون صدور پیام تمدن خود استفاده می نمودند."[2] به علاوه، این منطقه نه تنها جایگاه تمدن های بزرگ بوده، بلکه خاستگاه پیامبران بزرگ الهی نیز بوده است؛ به ویژه، زادگاه پیامبر اکرم صلی االله علیه و آله آخرین پیامبر الهی، در این منطقه قرار دارد.دین اسلام در قرن هفتم میلادی با ظهور پیامبر بزرگ آن، حضرت محمد بن عبداالله صلی االله علیه و آله، در شبه جزیره عربستان و در حقیقت در سرزمینی که تا آن زمان بستر حوادث و درگیری های بزرگی بود، به وجود آمد. این تفکر الهی ، به سرعت گسترش یافت و قلمرو عظیمی را از اقیانوس اطلس تا کرانه های غربی اقیانوس آرام در برگرفت.در حال حاضر، مجموعه عظیم جغرافیای جهان اسلام، سرزمینی را به طول یازده هزار کیلومتر و به عرض بیش از پنج هزار کیلومتر، با ترکیبی بسیار متنوع از نظر انسانی و طبیعی شامل می شود [3] که همه این مجموعه عظیم، تحت رهبری ایدئولوژیکی مرکز آن، یعنی خلیج فارس قرار دارد، به گونه ای که این منطقه، امروز به عنوان قلب جهان اسلام، هدایت تمام جریان های اسلامی را بر عهده گرفته است و خط دهنده تمامی حرکت های سیاسی- مذهبی و اسلامی سراسر جهان به شمار می آید.از آن جا که تحولات بزرگ سیاسی مذهبی جهان اسلام از این منطقه آغاز شده است، از ابتدای پیدایش قدرت های جهانی و شکل گیری سیستم های بین المللی، به این منطقه توجه ویژه ای صورت گرفته است؛ به خصوص حوزه خلیج فارس که حکم قلب منطقه را بازی می کند. این توجه، روزبه روز ابعاد گسترده تری به خود گرفته است،

5

تا جایی که گستره آب های خلیج فارس و دریای عمان، به عنوان محور استراتژی های جهانی در قرن بیست و یکم مورد تأکید قرار گرفته است.[4]پس از فروپاشی شوروی در سال 1991 و تضعیف کمونیسم، اسلام به عنوان نیروی سوم که همواره در تقابل لیبرال- دموکراسی ظاهر شده، مورد توجه بیش از پیش نظام سرمایه داری قرار گرفته است. از یکسو خاطرات سال ها استعمار سرزمین های اسلامی و از سوی دیگر، بنیان های اندیشه دینی- اسلامی، مردم کشورهای این حوزه جغرافیایی را در رویارویی با هجوم فیزیکی و معنوی غرب به تحرک وا می دارد. مکتب اسلام که از اساس با لیبرال دموکراسی غرب جمع ناشدنی است، یگانه رغیب پرقدرت ایدئولوژیکی آن به شمار می آید که در رویارویی با فرهنگ و تمدن غربی به پا خواسته است. این حقیقتی است که اندیشمندان غربی نیز بدان معترف اند و در پی چاره جویی از آن برآمده اند.زی بیگنیو برژینسکی در کتاب خارج از کنترل می نویسد: " اسلام در مقام یکی از مهم ترین مذاهبی که گرایش به آن شدید است، اگر چه از دیرباز بیش از مسیحیت به تسلیم پذیری در برابر تقدیر متمایل بوده است، ولی در عصر حاضر، به نیروی محرکی تبدیل شده است که نابرابری را از طریق انکار نوگرایی غربیطرد می کند؛ زیرا از نظر اسلام معاصر، نوگرایی غربی اساساً فاسد است و از فرهنگ تسلیم سریع به هوای نفس نشأت می گیرد." در عصر حاضر، متفکران اسلامی از دستاوردهای تکنولوژیکی تمدن غربی منهای مفاسد فرهنگی آن بهره مند شد ه اند. در این تلاش، اندیشمندان اسلامی، فصلی از تاریخ گذشته اسلامی را نجوا می کنند که در آن دوران، جهان اسلام پیشرو علم و دانش خلّاق در جهان بوده است. در این مسیر، تلاش متفکران اسلامی در نوگرایی فلسفی- اجتماعی، با

تلاش برای خنثی کردن چیزی که از نظر بسیاری از مسلمانان با برتری غرب شرایط نابرابر سیاسی و فرهنگی تلقی می شود، همراه است.در واقع، در جهان اسلام که از گرایش های مذهبی جامع تر و قاطع تری برخوردار است، یک نظریه تدافعی در حال رشد است که نفوذ تباه کننده غرب را نفی می کند، در حالی که تجدید حیات و نوگرایی تمدنِ به خواب رفته ی طولانی مدت مسلمانان را نیز ترغیب می نماید. بنابراین، مذهب و سیاست هر دو برای فراهم ساختن یک راه حل اسلامی که در آن نوگرایی تکنولوژیکی و نه فرهنگی در داخل نظام ارزشی مبتنی بر معیارهای مذهبی جذب شده، در آمیخته اند. در تحقق این هدف، اسلام شرایطی را که در آن حاکمیت فرهنگ بیگانه ای که از نظر فلسفی فاسد و از نظر اقتصادی مخرّب و از نظر سیاسی امپریالیستی است، نفی می کند.[5] این واقعیت که تنها اسلام قابلیت مواجهه با تمدن غرب را دارد، نظریه پردازانی چون هانتینگتون را واداشته تا با ارائه »دکترین برخورد تمدن ها« آشتی ناپذیری این دو گفتمان فرهنگی را تشریح کنند.مواجهه بعدی، یقیناً از ناحیه جهان اسلام خواهد بود... ما با روحیه و حرکتی فراتر از سطح مسائل و سیاست هایی که دولت ها به دنبال آن هستند، روبه هستیم. این اوضاع، چیزی جز برخورد تمدن ها نیست. ممکن است این مسأله غیرمنطقی تصور شود، ولی بی تردید یک واکنش تاریخی است که رقیب دیرینه ما ]اسلام[ بر ضد میراث یهودی-مسیحی و سکولاریزم ما، و هم چنین گسترش جهانی این دو پدیده، از خود نشان می دهد.[6] آری، هراس غرب از نفوذ فرهنگ ملتی است که پس از سالها چپاول اقتصاد و فرهنگ، در حال بیداری است. احیای تفکّر اصیل اسلامی، زنگ خطری است که فرهنگ غرب را به چالش خواهد کشید، آن گونه که

6

برژینسکی می گوید:ممکن است آمریکا با خطر رویارویی فرهنگی- فلسفی با جهان اسلام روبه رو شود؛ جهانی که غرب به طور قابل توجهی از گرایش های عقیدتی و بنیادگرایانه آن در هراس است و در عین حال، به شدت در پی تحقیر آن نیز برآمده است.[7] دنیای اسلامی که در هفتاد- هشتاد سال گذشته، هم چون غولی به خواب رفته بود، امروز دوباره بیدار گردیده است. حرکت یک مذهب که هم راه مردمی

و اجتماعی و هم جهت سیاسی یک انسان را برنامه ریزی می نماید، شروع شده است.[8] این در حالی است که رهبری و هدایت مسلمانان جهان، در منطقه خلیج فارس قرار دارد؛ منطقه ای که خاستگاه دین اسلام بوده و مقدس ترین مکان های مذهبی مسلمانان در آن واقع است. از یکسو با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1979،میلادی الگویی عینی برای حرکت های اسلامی به ویژه جنبش های شیعی شکل گرفته و باور مبارزه با غرب در ذهن مسلمانان تقویت شده است و جمهوری اسلامی ایران را به عنوان خط دهنده ی حرکت های اسلامی به جهان اسلام معرفی نموده است و از سویی دیگر، نگاه جهان اسلام به عربستان سعودی دوخته شده، کشوری که زادگاه پیامبر و مکان های مقدسی چون مکه و مدینه (قبیله مسلمانان و مرقد مطهر پیامبر اکرم صلی االله علیه و آله) در آن قرار دارد و داعیه دار رهبری جهان اسلام به ویژه جهان عرب به شمار می آید. از این رو، تحولاتی که در این منطقه رخ می دهد، هر چند کوچک و جزئی، تأثیری ژرف بر جهان اسلام خواهد داشت و جای تعجب نیست که کشورهای غربی، به رویدادهای منطقه حساس بوده و همواره از خود واکنش نشان می دهند.حضور قدرت های فرامنطقه ای در منطقه خلیج فارس ازحدود سال 1506 م بود که پرتغالی ها با کشف دماغه امید نیک، به آب های اقیانوس هند و پس از آن، به آب های دریای عمان و خلیج فارس راه یافتند و این نخستین استیلای یک قدرت خارجی بر این منطقه بود. پس از آن، هلندی ها و سپس فرانسه، بریتانیا و روسیه به این منطقه گام نهادند. طولی نکشید که این منطقه، جزو منافع حیاتی انگلستان شمرده شد و این کشور، روز به روز بر نفوذ خود افزود، به ویژه پس از جنگ اول جهانی و با کشف نفت، حرص قدرت های خارجی در چنگ انداختن بر خلیج فارس افزایش یافت.در پایان جنگ جهانی دوم، انگلستان که بیمار جنگ بود و با مشکلات پس از آن دست به گریبان، جایگاه خود را در منطقه به آمریکا سپرد. این گونه بود که آمریکا، جای پای خویش را محکم ساخت و به حاکم بی چون و چرای خلیج فارس تبدیل شد.حوادث دو جنگ خلیج فارس یعنی تجاوز عراق به ایران و کویت، باعث گردید که آمریکا بیش ترین قدرت نظامی خود را در منطقه متمرکز نماید.[9] افزون بر آن، به بهانه ی خلع سلاح عراق در سال 2003
و با لشکرکشی به این کشور و سرنگونی حاکم آن، تسلط خویش را در منطقه تثبیت نمود. اینک که در سال 2012 میلادی به سر می بریم،آمریکا و متحدانش، مهم ترین قدرت های امپریالیستی هستند که در منطقه ایفای نقش می کنند.ایالات متحده همانند سایر قدرت های جهانی در جستجوی بهره گیری از امکانات خلیج فارس و به ویژه »نفت« آن، پا به منطقه گذاشت.[10]منطقه ای که هم به لحاظ ژئوپولیتیکی و هم ژئوکونومیکی اهمیت دارد.از دیدگاه دستگاه سیاست گذاری ایالات متحده، منافع این کشور، از جمله امنیت کشورهای میانه رو عرب و هم چنین خروج آزادانه نفت از منطقه، از سوی منابع

7

گوناگون مورد تهدید است. از این رو، آمریکا به حضور نظامی خود در منطقه شرقی مدیترانه، خلیج فارس و اقیانوس هند هم چنان ادامه خواهد داد.[11]

-3 از ژئوپولوتیک شیعیان خلیج فارس تا سناریوی هلال شیعی

نگرانی اعراب از تقویت شیعه در منطقه غرب آسیا و ادعای شکل گیری هلال شیعی از سوی برخی از حکام عرب گرچه با نیاتی آغشته به تضعیف ایران و گسترش ایران هراسی همراه بود، اما نمی توان آن را یکسره غلط پنداشت. قدرت یابی شیعیان در عراق، بعد از انتخابات پارلمانی 2005 موازنه قوا در منطقه را برهم زد. این جابجایی مرزهای قدرت، البته نه میان تشیع و تسنن که در دو قطبی »تشیع -

حکام عرب« رخ داد. لذا احساس خطر از چنین برهم خوردگی ای می تواند در فرایندی رئالیستی و مبتنی بر یک بازی قدرت، منطقی جلوه نماید.حاکمان و نخبگانی که به بیان نگرانی خود از هلال شیعی پرداختند، از منظر فهم عنوان مساله در فضای رئالیستی، به درکی درست دست یافته بودند. آنان به خوبی می دانستند که شکل گیری دومین حکومت شیعی در منطقه از سوی شیعیان عراق، بیش از همه موجب تقویت جمهوری اسلامی ایران و هم پیمانان منطقه ای او از جمله حزب االله لبنان و سوریه خواهد شد. اما آیا انان در فهم حدود و ثغور مساله و کیفیت آن، ظرافت های لازم را اعمال کرده بودند؟ آیا نظریات رئالیستی که بیشتر بر چارچوب های سخت افزارانه ژئوپلیتیکی اصرار می ورزند، توان تفسیر اعتراضات و تحولات فعلی منطقه و نسبت آن با فهم انسانی هلال شیعی را دارا بود؟


*** چرا هلال شیعی، نگران ساز شد؟

در ترسیم قوای حاکم در منطقه با محوریت مذهب، اهل تسنن از قدرت بیشتری برخوردار هستند. به دور از بافت مذهبی موجود در کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس، نخبگان حکومتی سنی مذهب اند. گرچه نوع تفکر و ایدئولوژی آنان با یکدیگر متفاوت است اما همگی در مذاهب چهار گانه اهل تسنن قرار می گیرند. اما در این میان شیعیان اگرچه به لحاظ جمعیتی اکثریت را در کشورهای حاشیه خلیج فارس، تشکیل می دهند ولی جز در کشورهای ایران، عراق و بحرین، در سایر کشورها در اقلیت به سر

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید