بخشی از مقاله

تحقیقات انتقادی حسابداری (با تأکید بر نظرات هابرماس)

چکیده

حسابداری انتقادی شاخه ای از تئوری حسابداری است که حسابداری را دارای نقش اساسی در حل تضادهای بین شرکت و مشارکت کنندگان اجتماعی آن مانند نیروی انسانی، مشتریان، شهروندان و سایر ذینفعان ثانویه می داند. این رویکرد با نقش اجتماعی حسابداری در ارتباط بوده و رودروی پاسخ به این سئوال اساسی است که آیا حسابداری منافع همه گروههای ذینفع را به طور یکسان در نظر می گیرد؟ حسابداران انتقادی بر این باورند که حسابداری از موضع افرادی که ثروت و موقعیت اجتماعی دارند حمایت می کند. آنها معتقدند که حسابداران تمام تلاش خود را متمرکز به حفظ موقعیت ممتاز سرمایه داران می کنند. در نتیجه آنها معتقدند حسابداران برای حفظ موقعیت مزبور نمی توانند بیطرف باشند، زیرا که حفظ و تقویت منافع یک گروه خاصی منجر به از بین رفتن و تضعیف منافع گروه یا گروههای دیگر می شود. از این منظر مسئله اخلاق در حسابداری را مطرح می کنند و عقیده دارند که ملاحظات مربوط به منافع یک گروه منجر به رفتار غیر اخلاقی و سوء گیری حسابداران می شود.

واژه های کلیدی: محافظه کاری اخلاق ،اخلاق انتقادی، نظریه انتقادی ، حسابداری انتقادی

بیان مسئله تحقیق: زوال تدریجی اصول اخلاقی که گریبان شرکتهای بزرگی همچون انرون، اندرسون،ورلدکام، آدلفیا ، گلوبال کراسینگ، کوئیست،و غیره را گرفته، خسارات وحشتناکی به جامعه تجاری وارد ساخته است. که اهم آنها را می توان بشرح زیر دانست:

-1 نابودی برخی از شرکتهای بزرگ دنیا و در پی آن از بین رفتن ثروت سهامداران -2 بیکاری ناگهانی صدها هزار مردم بدون اطلاع قبلی و بدون پرداخت پاداش پایان خدمت -3 از دست رفتن اطمینان به اطلاعات مالی منتشر شده شرکتها -4 از دست رفتن اطمینان در مورد بازارهای سرمایه

وقتی شکست های مالی و انسانی را در جامعه مورد بررسی قرار می دهیم و در جستجوی آن هستیم در می یابیم چه چیزی اشتباه بوده است، متوجه می شویم تنها وجه مشترک این شکستها، رفتار غیر اخلاقی ونقض اخلاق بوده است.

حال سئوال این است که اگر قسمت عمده ای از مشکلات حرفه ناشی از بحرانهای اخلاقی می باشد راه حل کدام است؟ و برای اعتلاء رفتار حرفه ای چه باید کرد؟

همانگونه که نتایج پژوهش اعتمادی، دیلمی 1388 نشان می دهد، برای حرفه حساس حسابداری که مبتنی برجلب اعتماد سرمایه گذاران و مالکان شرکت است، علاوه بر تبحر در کار، دیدگاه اخلاقی مناسب نیز با اهمیت است. از این رو شاید بهتر باشد برنامه ریزی دقیق تری برای تدوین برنامه ها و مباحث درسی اخلاقی به دانشجویان حسابداری در نظر گرفته شود.

نگارندگان این مقاله اعتقاد دارند برای حل مشکلات اخلاقی ابتدا می بایست به شناخت دست یافت، یعنی با بررسی تئوریهای اخلاقی موجود و شناسایی مزایا و معایب هر یک، بهترین و مناسبترین تئوری را گزینش نمود و سپس با شناخت لازم، راه حل مناسب را نیز پیشنهاد داد.

بر همین اساس این مقاله با بررسی اخلاق نزد دو تن از فیلسوفان مدرنیته (یوگن هابر ماس) و پست مدرنیته (میشل فوکو) سعی دارد اخلاق را در جهان معاصر مورد مطالعه قرار داده و با نقد اخلاق فوکویی و طرح اخلاق نزد
هابرماس و ریشه یابی آن در حسابداری انتقادی، آن را بعنوان طرحی برای حل بحران های اخلاقی در حرفه حسابدار پیشنهاد نماید.

روش شناسی تحقیق: روش تحقیق حاضر، روش شناخت تاریخی در چارچوب مطالعات کتابخانه ای و از نوع پژوهشهای تئوریک و نظری و مبتنی بر پیشینه تحقیقات مرتبط با موضوع می باشد. هدف تحقیق ارائه الگویی مفهومی و چارچوبی نظری برای تبیین حسابداری انتقادی بر بستر اخلاق انتقادی می باشد.

-3 پیشینه تحقیق - تاریخچه نظریه انتقادی

نظریه انتقادی بخشی از نظریه نئومارکسیستی است و منشاء آن به تحقیقات اجتماعی در شهر فرانکفورت آلمان بر می گردد. این موسسه اولین موسسه تحقیقات مارکسیسم در جهان سرمایه داری غرب بود که در سال 1923 در دانشگاه فرانکفورت تأسیس و بعدها به مکتب فرانکفورت شهرت یافت. از سال 1930 به بعد این موسسه تحت رهبری یکی از فلاسفه برجسته به نام مارکس هورکهایمر قرار گرفت. توسعه و تکامل نظریه انتقادی عمدتاً مرهون فعالیتهای علمی، پژوهشی اندیشمندان برجسته ای چون مارکس هورکهایمر "رئیس موسسه" تئودور آدرنو "جامعه شناس" هزبرت مارکوز "فیلسوف"، والتر بنیامین "نویسنده و متفکر آلمانی"، فردریش پلوک "اقتصاددان"، اریک فروم "روانشناس و روانکاو"، اتوکرشهایمر "حقوقدان"، فرانس تومان "سیاستمدار" و غیره بود. بر اثر فشار هیتلر در سال 1934 این گروه به آمریکا رفتند و به موسسه تحقیقات اجتماعی پیوستند.

اهداف تحقیقات انتقادی و مبانی نظری این تحقیقات

یکی از اهداف مهم این نظریه ارائه تحلیلهای انتقادی درباره مسائل و معضلات جامعه است. به همین دلیل اساساً یک نظریه ارزشی است. به عبارت دیگر، نظریه انتقادی نظریه ای است که در آن قضاوت ارزشی وجود دارد. مبانی نظریه اولیه تحقیقات انتقادی بر این فرض استوار است که جامعه سرمایه داری به تدریج تحت هدایت و کنترل گروهی تمامیت خواه قرار خواهد گرفت که به دنبال ثروت و منافع شخصی خود هستند. از اینرو به عقیده آنها نظام سرمایه داری قابل اعتماد نیست. محققان انتقادی معتقدند که همه ی ساز و کارها در جهت تأمین منافع سرمایه داران بسیج شده اند. افزایش ثروت و منافع سرمایه داران موجب از بین رفتن گروههای ضعیف، ایجاد شکاف و فاصله طبقاتی می شود و روز به روز این فاصله عمیقتر می گردد و ساختار اجتماعی، اقتصادی و سیاسی به شکلی
سازماندهی شده است که منافع گروه خاصی را محافظت و منافع گروههای دیگری را از بین می برد و این افزایش ثروت سرمایه داران منجر به فقیرتر شدن گروههای دیگر اجتماع می شود و عوامل و ساز و کارها طوری مرتب شده است که در جهت مشروعیت بخشیدن و حفظ شرایط موجود باشند. در این مسیر حسابداران نیز بخشی از این سیستم، در تحقق یافتن اهداف و مشروعیت بخشیدن به وضع موجود عمل می نمایند.

رویکرد انتقادی با هدف مطالعه و بررسی واقعیت، جهت عمل در آن، برای ایجاد تغییر و تحول هدفمند، اقدام به تحقیقات علمی می کنند. بر همین اساس، بر تحقیقات اثباتی و تفسیری نیز حمله می برند که این علوم صرفاً بر روی واقعیت اجتماعی مطالعه می کنند و هیچگونه عملی برای بهبود شرایط تعریف نمی کنند.

در حالیکه معرفت، نوعی قدرت است که از طریق آن، می توان دیگران را کنترل و استثمار کرد یا در جهت بهبود شرایط دیگران فعالیت نمود. محققان انتقادی میان سطح ظاهر و سطح حقیقی واقعیت تفاوت قائلند. آنها سطح ظاهر واقعیت را متمایل به فریب، نیرنگ و فهم نادرست از واقعیت معرفی می کنند؛ در حالیکه سطح حقیقی واقعیت، سطح زیرین آن است که مکانیزم تغییر و تحولات اجتماعی در آن نهفته است. تمرکز رویکرد انتقادی بر ساخت و سازهای اجتماعی موجود که در طول تاریخ توسط انسانها ایجاد شده اند و دارای ظاهری آراسته و فریب گونه دارند و لایه پنهان خود را نشان نمی دهند، می باشد. محققان معتقدند که باید انسان به جای رفتار اثباتی و یا کنش تفسیری به پراکسیس بپردازد. پراکسیس کنش با معناست که به قصد تغییر و تحولات هدفمند انجام می شود و هدف آن تغییر و دگرگونی در وضع موجود می باشد به طوری که بتواند لایه های زیرین بستر اجتماعی موجود را که واقعیت در آن نهفته است رونمایی کند.

تعریف دیدگاه انتقادی در حسابداری

این دیدگاه یک رویکرد دستوری نیست. یعنی بکارگیری روش خاص حسابداری را ملزم نمی کند بلکه به این موضوع اشاره دارد که حسابداری بیشتر در خدمت گروههایی قرار دارد که تأمین کننده سرمایه واحد تجاری (سهامداران و اعتبار دهندگان) هستند تا سایر گروهها.

پژوهشگران دیدگاه انتقادی ویژگی عینیت یا بیطرفی اطلاعات حسابداری را زیر سئوال می برند. بر اساس این دیدگاه، حسابداری ابزاری برای ایجاد یا مشروعیت بخشیدن به ساختارهای خاص اجتماعی است.
بر اساس دیدگاه انتقادی، دولت به نفع اکثریت جامعه فعالیت نمی کند بلکه به دنبال منافع اقلیت های پرقدرت است. انتشار اطلاعات حسابداری با منافع گروههای قدرتمند در جامعه مرتبط است و دولت از آن حمایت می کند مانند استانداردهایی در راستای منافع سرمایه گذاران در آمریکا یا تدوین استانداردهای حسابداری در ایران در راستای منافع دولت. در واقع دولت عامل ایجاد تضاد در ارائه اطلاعات به گروههای خاص می باشد. به عبارتی ریشه دیدگاه انتقادی در نظریه اقتصاد سیاسی حاکم است. در این نظریه جامعه، سیاست و اقتصاد از هم جدا نیستند. در این نظریه فرض می شود که خط مشی حسابداری ماهیتاً سیاسی است.

بحران نظام سرمایه داری و نظرات هابر ماس

هابرماس معتقد است که مشروعیت نظام سرمایه داری به شدت دچار بحران است. این مسئله در واقعیتها و نابسامانی های اقتصادی و سیاسی به سهولت دیده می شود. به طور خلاصه انتقادات هابرماس بر سرمایه داری به شرح زیر بیان می شود:

در سرمایه داری لیبرال، بحرانها به شکل مسائل حل نشده اقتصاد هدایت شده، نمود پیدا می کنند. تهدیدات موجود نسبت به تمامیت نظام در واقع تهدیدهایی مستقیم نسبت به یکپارچگی اجتماعی هستند. از اینرو سخن گفتن از بحران اقتصادی بی مورد نخواهد بود.

در جوامع سنتی، بحرانها تنها زمانی به وقوع می پیوندند که نتوان مسائل هدایت شده را که در درون چارچوب موجود محدود شده است از طریق اصول سازمانی حل و فصل کرد. در نتیجه وقوع این بحرانها، تهدیدها را متوجه جامعه می کند. از سوی دیگر، در جوامع لیبرال بحرانهای سرمایه داری حالت مزمن پیدا می کند. زیرا مشکلات حل نشده به طور موقت و در فواصل کم و بیش در درون سیستم اقتصادی هدایت شده رخ می دهند و این مشکلات به خودی خود یکپارچگی اجتماعی را به مخاطره می اندازد. هابرماس معتقد است که هیچ نظام اجتماعی در گذشته این چنین در ترس و امید از دگرگونیهای ناگهانی به سر نبرده است ولو اینکه این دیده ی دگرگونی به طور تدریجی متراکم شده و ایده ی جهش انقلابی یا شکل حرکت بحران نظام را منجر شده است.

برای فهم بهتر انتقادات هابرماس به نظام سرمایه داری، بهتر است مفهوم مشروعیت را تعریف کنیم. مشروعیت عمدتاً ناظر بر جنبه هایی از قانونی بودن یک رژیم، نمایندگان آن، حوزه های فعالیت آنان، دستورها یا فرامین و
احکام صادره از جانب آنان است. مشروعیت کیفیتی است که برخاسته از قوانین و قواعد رسمی، احکام و بیانیه های حقوقی و قضایی نیست، بلکه منشاء و خاستگاه مشروعیت عبارتست از پذیرش یا قابلیت پذیرش اجتماعی و حقانیت یک امر به ویژه با توجه به قضاوت ارزشی و هنجارهایی که پذیرندگان یا تابعان آن امر رضایت، توافق و پذیرش کم و بیش فعالانه خود را در قبال آن اعلام می کنند.

مایکل پیوزی در کتاب خود به نام یورکن هابرماس مشکل مشروعیت نظام سرمایه داری را از دو جهت متفاوت مورد بررسی قرار می دهد. به طور کلی مشروعیت در نظام سرمایه داری از دو جهت متفاوت محدود می شود. اول اینکه بخشی از این محدودیتها توسط عناصر حوزه عمومی بورژوایی ایجاد شده اند، عناصری که تضعیف شده اند اما هنوز به صورت نهفته در متن جامعه وجود دارند و کاملاً از بین نرفته اند. این عناصر مانند حقوق مدنی، هنجارهای قانونی یک فرایند حقوقی درست، حقوق طبیعی فرد، مفروضات مشترک و متداول شهروندی، آزادی گردهمایی و بیان، آزادی سیاسی و عقیدتی و بی شک مهمترین آنها بازار آزاد و غیره، همه بخشهای آن چیزی هستند که ما آن را دموکراسی صوری می نامیم در جهت گمراه کردن افکار عمومی بوده و ساختارهای واقعی قدرت شبه مشروع را مخفی نگاه می دارد.

دومین دلیل محدودیت مشروعیت نظام سرمایه داری را شکل پذیر نبودن و قاعده پذیر نبودن افکار عمومی می داند و بیان می کند که افکار عمومی نه حالا و نه هیچ وقت دیگر، همچون ماده ای خشک و کاملاً شکل پذیر نیست که به منظور برخورد با هر نوع مشکل و کسری مشروعیت بتوان آن را فهم کرد، شکل داد و رنگ آمیزی کرد. هابرماس اعتقاد دارد پس از آن که بشود انبوه مردم را وادار کرد تا هنجارهای سلطه را بدون دلیل بپذیرند، ساختارهای ارتباطی که تاکنون انگیزه های کنش ما در داخل آنها شکل گرفته اند باید کلاً منهدم شوند. در واقع هابر ماس به این واقعیت اشاره دارد زمانی که اکثریت جوامع سرمایه داری پیشرفته، تردیدها و عدم توافقهایمان را درباره آنچه باید انجام گیرد مورد توافق قرار دهیم، حالت پراکسیس پیش می آید و آنچه باید انجام گیرد از طریق بحث و مناظره آزاد حل می کنیم و معمولاً برای حل آنها به جادو، نیایش، چاقو و یا هفت تیر متوسل نمی شویم (پیوزی). بحران مشروعیت در تمامی نظامها وجود دارد و مختص سرمایه داری نیست، اما پیشرفته ترین آنها در سرمایه داری است. به عقیده هابرماس در جوامع سنتی نیز قطعاً به اشکالی از تضادهای مشروعیت یا بحران
مشروعیت می توان برخورد کرد. در این قبیل جوامع تضادهای مشروعیت عمدتاً در شکل نهضت های انبیای الهی و جنبش های موعود گرایی و نیز در شکل اعتراض علیه روایتهای رسمی از آموزه های دینی سر بر می آورد. این امر به نوبه خود متضمن آشکار شدن تناقضات بین امتیازات طبقه ی حاکم و نظام هنجاری اعتقادات و اندیشه هایی است که در خدمت مشروعیت بخشیدن به آنها قرار دارند. وانگهی از آنجا که در نظامهای سنتی مبنای مشروعیت بر پایه دو رکن اصلی سنت و اقتدار استوار است، بنابراین با آشکار شدن تناقضات مذکور، منابع مشروعیت بخش آنها نیز نقش کارکردی خود را از دست خواهند داد و در نتیجه کل نظام سنتی دستخوش بحران مشروعیت می شود.

هابرماس با استدلالها و مثالهای روشن و دقیق به این نتیجه قاطع رسیده است که دولت سرمایه داری معاصر گرفتار بحران مشروعیت شده است زیرا در معرض مطالبات، خواستها و مقتضیات معارض قرار گرفته است. از یک سو باید شرایط لازم برای انباشت سرمایه و زمینه های تداوم فعالیتهای سرمایه داری آزاد را فراهم سازد (به عبارت دیگر برای حفظ مشروعیت خود باید منافع تجاری و سرمایه داران را حفظ کند) و از سوی دیگر برای اجتناب از بحرانهای اجتماعی و جلوگیری از پاره ای تأثیرات زیانبار سرمایه داری بر دیگر بخشهای جامعه باید در اداره و هدایت اقتصاد مداخله کند.

این دو وظیفه دولتها کاملاً در تضاد مقابل همدیگر می باشند. عدم توانایی دولت در برقراری توازن و تعادل میان این دو نقش، منجر به نارضایتی یک طرف خواهد شد و موازنه اجتماعی را به هم خواهد ریخت.

نقش و کارکرد حسابداری در نظام سرمایه داری

قبل از ورود به بحث اصلی در مورد نقش و کارکردهای حسابداری در نظام سرمایه داری، نظرات چند تن از اندیشمندان در خصوص حسابداری را مطرح می کنیم.

هوپر و همکاران (1995) عقیده دارند که حسابداران، ارائه اطلاعات مبتنی بر واقعیت را در یک دوره زمانی ایجاد می کنند و حسابداری یک عمل معمول اجتماعی است و از درگیری های سیاسی جامعه نیز تأثیر می پذیرد. بنابراین حسابداری عملی نیست که از ساز و کارهای بازار سرمایه ناشی شده است.
بیکر و بتمز (1997) "حسابداری بیان عینی از واقعیت اقتصادی را ایجاد نمی کند بلکه بجای آن بیان جانبدارانه و چالش انگیز درباره اقتصاد و اجتماع دارد.

تینکر، مرینو و نیمارک (1982) اعتقاد دارند: دسته بندی های تئوریک درباره سرمایه، اجاره، سود و دستمزد برای تمام جوامع تولید کننده ثروت، عمومیت ندارد. این دسته بندی ها مختص جوامع سرمایه داری است و بنابراین آنها را نمی توان به سایر سیستم های اجتماع تعمیم داد.

با این دیدگاهها حسابداری بعنوان یک ابزار اندازه گیری ثروت سرمایه داران و تأمین اطلاعات در راستای ارتقاء و افزایش منافع گروه خاص می باشد. زیرا که خود حسابداران نیز بعنوان افرادی که در سیستم قرار دارند و منافع خود را از سرمایه داران تأمین می کنند. بنابراین این مسئله طبیعی است که آنها در صدد مشروعیت بخشی به عملکرد نظام سرمایه داری و تلاش در راستای حفظ و افزایش منافع گروه سرمایه داری باشند حتی اگر در این فرایند منافع سایر گروههای اجتماعی به خطر بیافتد. در این میان دولتها نیز برای اعمال حاکمیت و همچنین اجرای وظایف خود مجبور به حمایت از نظام سرمایه داری هستند. این بخش دولت در حمایت از سرمایه داران منجر به نادیده گرفتن حقوق اکثریت می شود. در این میان حسابداری بعنوان یک ابزار و بخشی از ساز و کار شرایط موجود در راستای مشروعیت بخشیدن و حمایت از وضع موجود بوده و تلاش می کند رویه هایی را بکار برد که در تقابل و تضاد با شرایط موجود نباشد. دولتها نیز با وضع قوانین و مقررات از ساختار اجتماعی و نظام موجود حمایت می کند مانند وضع استانداردهای حسابداری تحت نفوذ دولت یا .FASB
موارد یاد شده مسئله اخلاق و سقوط اخلاقی را مطرح می کند و این سئوالات پیش می آید که آیا حمایت حسابداری از وضع موجود منجر به نادیده گرفتن حقوق گروههای اجتماعی نمی گردد؟ رعایت اخلاق در چه میزان و در چه شرایطی مناسب است؟ آیا اخلاق یک مفهوم نسبی است یا مطلق؟ آیا اخلاق ثابت است یا متغیر؟ برای پاسخ به این سئوالات ابتدا چند تعریف از اخلاق ارائه می شود و سپس نظرات چند تن از فیلسوفان و جامعه شناسان را در ارتباط با اخلاق مطرح می کنیم و سپس اخلاقیات مورد نظر هابرماس و ارتباط آن با اخلاق در حسابداری را تعیین می کنیم.
تبیین تئوریک مطالعات:

ریشه کلمه اخلاق از کلمه یونانی خلقیات می باشد که مفهوم آن خصایص و رفتار افراد می باشد. (نورسس (2004 اخلاقیات عبارت است از اصول اخلاقی که رفتار فرد را کنترل می کند و یا بر آن تأثیر می گذارد. (فرهنگ لغت آکسفورد) اخلاق یک رشته هنجاری است که تجویز می کند افراد چه کارهایی را انجام دهند و از چه کارهایی باید اجتناب ورزند.


اخلاق در تجارت نیز مبتنی بر نوع فعالیتی می باشد که در قالب فعالیتهای تجاری جای گیرد. استینر اخلاقیات تجاری را بعنوان رفتاری که منصفانه و درست است، فراتر از پایبندی به قوانین و مقررات است، تعریف می کند. در مطالعاتی در زمینه رفتار اخلاقی در حسابداری، آیریس و گوش رفتار اخلاقی در حسابداری را بررسی و آیین رفتار حرفه ای را بعنوان یکی از ابزارهای موجود برای وادار ساختن افراد و سازمانها به رفتار حرفه ای اخلاقی معرفی کرده اند. فلمینگ در تحقیقی بیان داشته است که هر چند انتظار می رود حسابرسان اخلاق حرفه ای را در سطح بالایی رعایت کنند، با این حال مشاهدات تجربی نشان می دهد که آنها اخلاق را در حد متوسط رعایت می کنند. وی فاصله ی میان انتظار و واقعیت را معلول ناکافی بودن آموزش می داند. (فلمینگ (2003 فوکو به عکس کانت اعتقاد دارد که اخلاقیات اصول و مبانی جهان شمول و عامی نمی باشد که برای همه ی

انسانها در همه ی زمانها و مکانها ثابت و جاودانه باشد. او به هیچ وجه رعایت قاعده اخلاقی خاص را شایسته نمی داند، در عوض معتقد است که ما به مثابه سوژه های اجتماعی، باید اخلاق خودمان را خلق کنیم. این نوع نگرش نسبت به اخلاق تحت عنوان اخلاقیات پست مدرن شناخته می شود.

اخلاقیات پست مدرن (فوکو): فوکو قاعده اخلاقی جهانشمول را نمی پذیرد. او به هیچ وجه رعایت قاعده اخلاقی خاص را شایسته نمی داند، در عوض معتقد است که ما به مثابه سوژگان اجتماعی، باید اخلاق خودمان را خلق کنیم. نخستین کانون توجه فوکو، اعمال ، رفتار، قواعد و نهادهایی بود که شکل دهنده و تعیین کننده آن اعمال و رفتار بود وی نشان داد که معرفت و انسانیت فاقد ذات هستند و ادعا کرد که تغییرات و تبدیلات در میان این شکل ها از انگیزه عقلانی نشاَت نمی گیرد. علاوه بر این وی ادعا می کند که قدرت سیاسی، شکل زندگی مردم راپدید می آورد، نه اینکه صرفا از اعمال خاصی جلوگیری میکند، ولی افراد انسانی را همچون آلت دستی در شبکه های معرفت، عادت و قدرت تصور می کند.

اخلاقیات از منظر هابرماس (اخلاقیات مدرن)

هابرماس یک دیدگاه کاملاً متفاوتی از دیدگاه فوکو ارائه می کند. کنار هم قرار دادن این دو تفکر به روشنگری بیشتر یک بحث عمیق اخلاقی بین دانشگاهیان و همچنین درباره اشکال اخلاقی حسابداری کمک می کند.

از نظر هابرماس مدرنیته را در متن تقسیم بندی جوامع مدرن، به دو عنصر مولفه اش یعنی سیستم و زیست جهان درک کرد. سیستم بر مبنای تکنوکراتیک و عقلانیت ابزاری عمل می کند در حالیکه زیست جهان ساخت کنش ارتباطی است که هدف آن رسیدن به وفاق اجتماعی می باشد. منطق تکنوکراتیک و عقلانیت ابزاری درست در نقطه مقابل کنش ارتباطی است. نظریه هابرماس در مورد جامعه در اساس خود، اخلاقی است. یعنی اخلاق نیازمند ارتباط و همراه کنش ارتباطی است. (نوذری (1386 بیان می کند که هابرماس معتقد است فرایند توسعه اخلاقی را نمی توان تا سطح فرایند توسعه تولید و صنعت تنزل داد. به نظر وی نیاز بوجود نظم در میان دولتها و ملل مختلف و جوامع سیاسی به اندازه تاثیر بر روند تکامل اخلاق انسانها حائز اهمیت است.
هابر ماس همچون کانت، بحث خود را به موضوع رفتار درست محدود می کند، اعتبار اوامر هنجاری را اثبات میکند و عقل عملی را از عقل نظری جدا می کند. هابر ماس در فلسفه اخلاق شناخت گراست، زیرا به اعتقاد وی دستورات اخلاقی قابل توجیه عقلی اند، و نیز صورت گراست، زیرا مشخص نمی کند که چه معیارهایی قابل توجیه

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید