بخشی از مقاله

تحلیل تئوریک جایگاه انواع دیپلماسی اجبارآمیز در سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران بر اساس تئوری سازه انگاری


چکیده
در این مقاله، سعی شده است تا با توجه به نوع تعاملات بین ایران و امریکا در سه دهه گذشته بر اساس چهارچوب نظری سازه نگاری، جایگاه استفاده از دیپلماسی اجبار آمیز، ماهیت (یک جانبه، چندجانبه بلوکی یا جهانی) و اهداف آن در سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران بررسی شود. این پژوهش مدعی است که ظهور یا تداوم استفاده از نوع دیپلماسی اجبارآمیز به نوع فضای ناشی از تصورات قوام بخشانه ایران و امریکا بستگی دارد. بر این اساس: ١. نقش بازیگران در روند کنش متقابل نمادین در هر دهه، در تعدیل یا افزایش فرهنگ هایزی بین دو کشور و درنتیجه در چگونگی استفاده از نوع دیپلماسی اجبار آمیز (یک جانبه، چندجانبه بلوکی یا جهانی( مؤثر بوده است.
پژوهشنامه علوم سیاسی
٢. در دهه نخست انقلاب ایران، به دلیل شکل قوام بخشان تصورات دو کشور از نقش خصومت آمیز خود، دیپلماسی اجبار آمیز از سوی آمریکا به علت فضای دوقطبی حاکم بر نظام بین الملل شکل چندجانبه بلوکی پیدا کرد. ٣. در دهه دوم انقلاب، ایران در نتیجه تحولات درونی در تلاش برای تغییر نقش ضدسیستمی خود به بازیگری مسئول در عرصه جهانی بود و با وجود تمایلات هژمونیک گرایانه امریکا نوع دیپلماسی اجبارآمیز یک جانبه و در نهایت همراه با متحدان منطقه بود. ۴. در دهه سوم انقلاب، تمایلات هژمونیک گرایانه امریکا با تشدید گرایش های ضد سیستمیک ایران در شکل گیری فرهنگ هابزی بین دو کشور قوام یافت و در نتیجه دیپلماسی اجبارامیز آمریکا علیه ایران ماهیتی جهانی همراه با تهدید از سوی شورای امنیت داشت. در پایان، بر این نکته تمرکز می شود که تلاش برای عدم قوام بخشی رویکرد تهاجمی امریکا و عکس آن یعنی قوام بخشی گفتمان تغییر امریکا از سوی ایران از طریق مشارکت فعالانه در سیستم بین المللی به عنوان یک کنشگر مسئول، می تواند باعث ناکارآمدی ابزار دیپلماسی اجبارآمیز آمریکا علیه ایران باشد.
واژگان کلیدی: دیپلماسی اجبارآمیز، نمایش قدرت، سیاست خارجی آمریکا، سیاست خارجی ایران، قوام بخشی

مقدمه
صحنه بین الملل به دلیل حاکمیت آنارشیک و نبود یک قدرت بالادست، مسلط و مشروع، پیچیدگی هایی دارد که عمل در آن را تابع شرایط خاص می کند. هریک از 3 بازیگران باید در محیط بین المللی منافع و اهداف خود را پیگیری کنند که اغلب در ن تعارض با سایر بازیگران است. این مسئله در یک محیط آنارشیک فضایی پرتنش را و به وجود می آورد و هریک از بازیگران می کوشند از تمام توان خود استفاده کنند تا ة از منابع کمیاب بیشتر بهره گیرند و اهداف خود را با وجود مخالفت دیگران تأمین کنند. در این فرایند پرتنش و مخاطره آمیز، هریک از بازیگران تمام توان خود را به کار می گیرند تا رفتار دیگران را تحت تأثیر قرار دهند و تصمیمات و اعمال آنها را مطابق منافع خود شکل دهند.
در طول تاریخ، به کارگیری نیروهای مسلح یکی از رایج ترین و مؤثرترین ابزار کشورها برای تأثیرگذاری در رفتار دیگران و شکل دهی مناسب محیط امنیتی و سیاسی منطقه ای و بین المللی محسوب شده است. در سالهای اخیر، به علت پر هزینه شدن جنگ و درگیری، گرچه ماهیت به کارگیری نیروهای مسلح دستخوش تغییرات بنیادین شده است و هنوز نیروهای مسلح به صورت مستقیم برای اشغال، تغییر رژیم و حمله مورد استفاده قرار می گیرند، ولی شیوه های پیچیده تر، غیر فعال و غیرنمایان تر کاربرد نیروهای مسلح، بخش اعظم بهره گیری از نیروهای مسلح را به خود اختصاص می دهد. این کار ویژه و غالب در عرصه بین الملل آن چنان اهمیت دارد که بسیاری معتقدند سیاست خارجی کشوری که با نیروهای مسلح حمایت نشود، در بسیاری از موارد می تواند بی تأثیر و خنثی شود.
در شرایط جدید، به کارگیری نیروی مسلح دیگر فقط به شکل مستقیم و تحلیل تئوریک جایگاه انواع دیپلماسی اجبار آمیز در سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران (بر اساس تئوری سازه انگاری سخت افزاری آن در قالب برخورد نظامی و جنگ محدود نمی شود و کشورها به طور عمده از تهدید به کارگیری نیروهای نظامی، استفاده از هاله قدرت نظامی و امکان تأثیر گذاری در محاسبات دیگران بهره می گیرند. به جز مباحث اساسی استراتژیک در قالب بحث بازدارندگی، امروزه بهره گیری از انواع مختلف فواید نیروهای مسلح در قالب سیاست هایی مانند «سیاست چماق و هویج، دیپلماسی قایق های توپ دار، دیپلماسی اجبار آمیز، نمایش قدرت وغيره» شیوه های نیمه سخت و کمتر آشکار بهره گیری نیروهای مسلح محسوب می شوند که کاربرد روزافزون و گسترده ای در صحنه بین الملل دارند.(1)
امروزه اغلب کشورهای جهان می کوشند آن دسته از اهداف خود را که به نیروی نظامی نیاز دارند، نه از طریق جنگ بلکه از طریق تهدید، تأمین کنند. در بسیاری از موارد، موفقیت به معنای به کارگیری ابزار تعامل در صحنه بین المللی است که با تهدید به کارگیری نیروی نظامی حمایت می شود تا طرف مقابل را وادار به انجام عمل خاصی کند؛ (۳) بنابر این، در کنار مفهوم بازدارندگی، مفهوم تغییر در محاسبات حریف به نقش اصلی نیروهای مسلح تبدیل شده است.
هر دو این مسائل، تأثیر در فرایند تصمیم گیری کشور هدف را دنبال می کنند.
موفقیت در بازدارندگی به معنای عدم حمله به کشور است، ولی موفقیت اجبار در آن است که حریف رفتارش را تغییر دهد. موفقیت در اجبار ملموس است، ولی عدم حمله مشخص نیست که حتما به علت موفقیت بازدارندگی بوده است.
هدف سیاست اجبار آمیز وادار سازی یک کشور به اقدام خاصی مانند عقب نشینی از سیاست ها یا مواضع خود، تغییر منش، موضع یا تسلیم شدن به خواست کشور اجبار کننده است. این نوع سیاست به طور عمده به وسیله قدرت های برتر و علیه کشورهای ضعیف تر به کار برده می شود. قدرت برتر با نمایش قدرت یا تهدید به کار گیری قدرت می کوشد محاسبات، تصمیمات و أعمال طرف ضعیف تر را بر اساس خواست خود تحت تأثیر قرار دهد. : نمونه مشهور این نوع سیاست، به کار گیری دیپلماسی قایق های توپ دار در قرن نوزدهم بوده است که قدرت های اروپایی می کوشیدند با مانورهای دریایی در سواحل کشورهای ضعیف تر آنها را به تمکین به خواست خود وادار کنند. برای مثال، هنگامی که سیاست انگلیس بر جدایی بخش هایی از شرق ایران قرار گرفته بود و پذیرش این خواسته برای پادشاهان قاجار سنگین بود، مانور قایق های توپ دار در سواحل خلیج فارس و تهدید ایران باعث شد که مناطق هرات و شرق خراسان بزرگ به راحتی از ایران جدا شوند. این سیاست در طی قرن بیستم به اشکال مدرن تداوم داشته است و ناوهای هواپیمابر قدرت های بین المللی جایگزین قایق های توپ دار شدند. در بررسی انجام شده میان سال های ۱۹۷۹-۱۹۱۹، حدود ۲۵۹ مورد از کاربرد دیپلماسی قایق های توپ دار به وسیله نیروی دریایی کشورهای مختلف ذکر شده است.(5)
نیروی نظامی نقش تعیین کننده ای در قدرت و موفقیت سیاست خارجی یک کشور ایفا می کند. امروزه به کارگیری نیروهای مسلح دیگر تنها به شکل مستقیم و سخت آن در قالب برخورد و جنگ محدود نمی شود و کشورها به طور عمده از تهدید به کارگیری نیرو و استفاده از هاله قدرت نظامی برای تأثیرگذاری در محاسبات دیگران بهره می گیرند. امریکا به عنوان کشوری که بزرگ ترین و مجهزترین ارتش دنیا را در اختیار دارد، از این توان خود برای اعمال فشار بر دیگران و اجبار آنان به عمل بر اساس منافع خود بهره می گیرد.
جمهوری اسلامی ایران به علت قرار داشتن در متن بسیاری از تحولات بین المللی معاصر و مقابله با جریان های سلطه جوی بین الملل طی سه دهه گذشته، همواره با اشکال مختلف به کارگیری نیروهای مسلح برای تأثیرگذاری در فرایند تصمیم گیری داخلی روبه رو بوده و خواهد بود؛ زیرا انقلاب اسلامی ایران به عنوان یک حرکت ساختارشکنانه در عرصه داخلی که با تغییرات سیاسی - اقتصادی و اجتماعی گسترده همراه بود، در عرصه خارجی نیز خواستار تغییر وضع موجود و تغییر در شیوه توزیع قدرت موجود بود. سیاست بازاندیشانه ایران در چهارچوب های قدرت منطقه ای، به طور طبیعی منافع طرفداران حفظ وضع موجود را مورد تهدید قرار می داد. در این میان، نوع اتحادها و ائتلاف هایی که ایران درصدد ایجاد آن بود متحول شد و نوع تعاملات نیز تغییر کرد.
ایالات متحده از کشورهایی بود که تحت تأثیر تحولات سیاسی داخلی ایران بر منطقه و تغییر توزیع قدرت منطقه خاورمیانه دچار آسیب پذیری گسترده می شد. این تحلیل تئوریک جایگاه انواع دیپلماسی اجبار آمیز در سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران (بر اساس تئوری سازه انگاری کشور پس از جنگ جهانی دوم کنترل منطقه نفت خیز خاورمیانه را جزء منافع استراتژیک خود به حساب می آورد و پیش از انقلاب از طریق دکترین دوستونی نیکسون کسینجر سعی در تأمین امنیت انتقال انرژی و جلوگیری از سوسیالیزه شدن منطقه داشت. ولی پس از انقلاب اسلامی، نظم منطقه ای عربستان - ایران و اسرائیل در مقابل سوریه - عراق دچار تغییر شد. امکان کنترل ایران بر مسیر انتقال نفتی، مسئله صدور انقلاب و اتحاد جدید سوریه - ایران علیه اسرائیل، امریکا را بر آن داشت که در راستای کنترل و نابودی این عامل تهدید گر منافع تصوری خود به ابزارهای مختلف سیاسی - نظامی، اقتصادی و فرهنگی دست یازد.
با مطالعه رفتارهای گذشته ایالات متحده می توان از لحاظ گستره، سه نوع استفاده امریکا از ابزار دیپلماسی اجبار آمیز را علیه ایران مشخص کرد:
الف) دیپلماسی اجبار آمیز بلوکی: در فضای دو قطبی جنگ سرد به همراهی بلوک غرب علیه عامل تهدیدزا اعمال می شده است.
ب) دیپلماسی اجبار آمیز یک جانبه: در مواردی که ادعای امریکا مبنی بر تهدیدزا بودن کنشگری خاص در درون بلوک غرب نیز با مقبولیت همراه نمی شود، به ناچار به صورت یکجانبه به استفاده از ابزار دیپلماسی اجبار آمیز علیه عامل تهدیدزا اقدام می کند.
پ) دیپلماسی اجبار آمیز جهانی: زمانی است که امریکا نه تنها موفق به اقناع بلوک غرب به تهدیدزا بودن کشوری خاص می شود، بلکه سعی می کند با جهانی
جلوه دادن آن تهدید، دیپلماسی اجبار آمیز را با پشتوانه رأی شورای امنیت و همراهی دیگر کشورها (حتی رقبا) علیه کشور تهدیدزا به کار گیرد.
طرح پرسش اشکال دیپلماسی اجبار آمیز در روند تعاملات گذشته ایران و امریکا چگونه و عوامل شدت و ضعف استفاده از این ابزار در سیاست خارجی آمریکا علیه ایران چه بوده است؟
ادعای این پژوهش : ۱. نقش بازیگران در روند کنش متقابل نمادین در هر دهه، در تعدیل یا افزایش [۱۲] فرهنگ هابزی بین دو کشور و در نتیجه در چگونگی استفاده از نوع دیپلماسی دهه) اجبار آمیز (یک جانبه، چند جانبه بلوکی یا جهانی) مؤثر بوده است.
٢. در دهه نخست انقلاب ایران، به دلیل شکل قوام بخشان تصورات دو کشور از نقش خصومت آمیز خود، دیپلماسی اجبار آمیز از سوی آمریکا به علت فضای دوقطبی حاکم بر نظام بین الملل شکل چندجانبه بلوکی پیدا کرد.
٣. در دهه دوم انقلاب، ایران در نتیجه تحولات درونی سعی در تغییر نقش ضد سیستمی خود به بازیگری مسئول در عرصه جهانی بود و با وجود تمایلات هژمونیک گرایانه امریکا نوع دیپلماسی اجبار آمیز یک جانبه و در نهایت همراه با متحدان منطقه بود.
۴. در دهه سوم انقلاب، تمایلات هژمونیک گرایانه امریکا با تشدید گرایش های ضد سیستمیک ایران در شکل گیری فرهنگ هابزی بین دو کشور قوام یافت و در نتیجه دیپلماسی اجبار آمیز آمریکا علیه ایران ماهیتی جهانی همراه با تهدید از سوی شورای امنیت داشت.
به این منظور، برای فهم کنش های امریکا و استفاده از نیروی نظامی برای تأثیر گذاری در دیپلماسی در قبال ایران، بر آن هستیم تا ابتدا نوع تعاملات ایران و امریکا و عوامل مؤثر در آن را در چهارچوب کلی در یک دوره سه گانه بررسی کنیم و سپس میزان استفاده امریکا از دیپلماسی اجبارآمیز، شکل و اهداف آن را هر دوره شرح دهیم.
در پایان نیز به عنوان دلالت های سیاسی و برآیند تصمیم گیری این پژوهش، به این نکته تمرکز می شود که تلاش برای عدم قوام بخشی رویکرد تهاجمی امریکا و عکس آن یعنی قوام بخشی گفتمان تغییر امریکا از سوی ایران از طریق مشارکت فعالانه در سیستم بین المللی به عنوان یک کنشگر مسئول، می تواند باعث ناکارآمدی ابزار دیپلماسی اجبار آمیز آمریکا علیه ایران باشد.
به این منظور، از منظر چهارچوب نظری سازه انگاری به ترسیم الگویی از تعاملات ایران و امریکا در سه دوره پرداختیم که لازم است پیش از مباحث محتوایی، ابتدا به بیان این چهارچوب نظری و سپس کاربست آن در تعاملات ایران و آمریکا بپردازیم.
تحلیل تئوریک جایگاه انواع دیپلماسی اجبار آمیز در سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران (بر اساس تئوری سازه انگاری بیان چهارچوب نظری و چگونگی کاربست آن در نوع روابط آمریکا و ایران ظهور پدیده های جدید در عرصه روابط بین الملل که عناصر بنیادین نظریه های مسلط روابط بین الملل را به چالش می کشند، تکانه ای برای شکوفایی چرخه نظریه پردازی در روابط بین الملل بوده است. شاید بتوان مهم ترین دستاوردهای هر حوزه مطالعاتی را با میزان و کیفیت دستاوردهای نظری آن سنجید؛ زیرا این نظریه است که جهان را در کل با ایجاد ارتباط میان پدیده هایی به ظاهر نامرتبط و بی معنا، معنادار می سازند. در واقع، معنای واقعیات خود امری (مبتنی بر واقعیت» نیست و مسئله ای نظری است.(7)
تلاش های نظری به طور عمده معطوف به تشخیص و تبیین نظم های مهم در امور بشری و به طور خاص تلاش متفکران سیاسی برای توضیح فرایندهای موضوعات و برآیندهای روابط میان دولتی و فرادولتی به شکلی عام است. درباره ماهیت مسئله «نظریه» مکتب های مختلف روابط بین الملل نظریات متعددی را ارائه کرده اند. مثلا کوینسی رایت آن را مفروضات اساسی میداند که با پیوند و نظم بخشی به پدیده ها، توانایی پیش بینی پذیری رفتار کنشگران را میسر می سازد.(۳) والتز معتقد است که نظریه قوانینی را توضیح می دهد که مشخص کننده ارتباطات احتمالی میان پدیده هاست. (۸) و سازه انگاری را باید یک راه میانه بین رویکردهای تفسیری نسبی گرا و واقع گرایانه دانست. این رویکرد نگرش های پست مدرنیسم و رئالیسم را برای تحلیل های اجتماعی در کنار هم قرار می دهد. سازه انگاری مفهوم تکامل شناختی را به عنوان شیوه ای برای توضیح ساخت اجتماعی واقعیت ارائه می کند. (۹) آدلر با اذعان به راه میانه بودن این رویکرد بیان می کند که در سال های اخیر بحث های فراوانی در نوشته های بین المللی درباره نقش «ایده ها» در روابط بین الملل در گرفته است. این امر را می توان در مناظره میان خردگرایان (به طور عمده رئالیست ها، نئورئالیست ها و و نهادگرایان لیبرال) و طرفداران شناخت شناسی های تفسیری مانند پست مدرنیستها، پساساختارگرایان و تئوری انتقادی به معنای خاص - مکتب فرانکفورتی ها و نظریه های فمینیستی - دید. این مناظره تحت تأثیر رویکرد سازه انگاری به عنوان راه میانه قرار گرفته است.
سازه انگاران از لحاظ هستی شناسی بر آن هستند که الف) علاوه بر ساختارهای مادی ساختارهای ذهنی نیز در رفتارها مؤثرند؛ ب) رفتار کنشگران برآمده و مبتنی بر هویت آنهاست که درون زاد رابطه است؛ و درنهایت پ) کارگزار - ساختار در یک روند قوام بخشی دو جانبه باعث شکل دهی رفتار می شوند؛ بنابراین، فراتر از نگرش های تقلیل گرایانه خردگرایان قرار می گیرند.
بر این اساس، با توجه به توانایی که سازه انگاری به عنوان «راه میانه» از منظر هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی در عرصه تحلیل و تبیین پدیده های بین المللی دارد، می توان رویکرد راه میانه سازه انگاران را بر اساس جدول زیر نشان داد.
جدول شماره ۱.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید