بخشی از مقاله

تحول مفهوم امنيت در ناتو پس از جنگ سرد براساس مکتب کپنهاگ

چکيده
با فروپاشي نظام دوقطبي و اضمحلال شوروي ، پيش بيني مي شد تمام نهادها و سازوکارهاي برآمده از اين نظام نيز از بين برود، اما ناتو و ورشو دو پيمان امنيتي برآمده از دوران جنگ سرد، با دو سرنوشت متفاوت مواجه گرديدند.
ورشو، متعاقب اضمحلال شوروي از هم فروپاشيد، در حالي که اين احتمال مي رفت که ناتو هم به سرنوشتي مشابه دچارشود، اما برخلاف تمام پيش بيني ها، ناتو توانست از اين بحران هويتي ، موفق بيرون آيد و با بازتعريف کارکرد و وظايف ، به توجيه بقاي خود براي قرن ٢١ بپردازد. پيماني که با وجود سازمان ملل به عنوان متولي حفظ ثبات و امنيت جهان ، وجودش بي معنا به نظر مي رسيد، توانست با تحولات ساختاري و معنايي نه تنها به حيات خود ادامه دهد، بلکه در زماني که شوراي امنيت در خلاء ابزار اجرايي به سر مي برد، به عنوان بازوي اجرايي سازمان ملل و پليس جهاني به ايفاي نقش بپردازد. شايد مهم ترين نقش را در اين بقا، تحول در موهفم امنت ي ايفا نومد. در دوره ي پسا جنگ سرد، ما شاهد شکل گيري رهيافت هايي در روابط بين الملل هستيم که تمرکز خود را بر بازتعريف مفهوم امنيت مي گذارند. بر همين منوال ، سؤال اصلي پژوهش حاضر نيز اين است که مفهوم امنيت در ناتو در دوران نظم نوين جهاني ، چگونه تعريف مي شود، و تحولات ساختاري سازمان مزبور جهت هماهنگي با اين دگرگوني ، چگونه بوده است ؟
مکتب کپنهاک به عنوان يکي از برجسته ترين مکاتب در اين حوزه ، با ارائه ي تفسيري موسع از مفهوم امنيت و گسترش دامنه ي آن به ابعادي چندگانه ، گامي اساسي در باز تعربف امنيت برداشت . براين اساس ، پس از جنگ سرد، ماهيت تهديدات متحول شده و از گستردگي و تنوع بيشتري نسبت به گذشته برخوردارگرديد. در همين راستا با تحول مفهوم امنيت در دوران جنگ سرد از بعد سخت افزاري و تک سويه (تک جانبه ) به ابعاد نرم افزاري و چند جانبه در دوران پسا جنگ سرد، شاهد تغيير در کارکردهاي ناتو از يک نهاد نظامي صرف به يک نهاد سياسي - امنيتي هستيم .
کليد واژه ها: ناتو، امنيت ، مکتب کپنهاک ، تروريسم ، دفاع هوشمند.

مقدمه
متعاقب صدور"دکترين ترومن " در سال ١٩٤٧ براي ماقبله با گ رتسش کومنيم س، نه در محدوده اي خاص بلکه در سرتاسر کره ي زمين ، بر اساس تئوري هاي مهار١ (دربرگيرندگي )، سد نفوذ٢ ، ناتو (نهاد امنيتي برآمده از آن با هدف حفظ اروپاي غربي در مقابل تهديد اتحاد جماهير شوروي و ايجاد کمربند امنيتي به دور دموکراسي هاي غربي ) در سال ١٩٤٩ تشکيل شد(٩١-١٩٩٩١٩٠,Remond).
در اين برهه ، منبع تهديد مشخص بود و شوروي کانون چالش هاي امنيتي غرب محسوب مي گرديد. متناسب با نوع تهديد، صرفا بر ابعاد نظامي امنيت تأکيد مي شد و دولت هاي ملي ، تنها مرجع امنيت بودند. با فروپاشي شوروي و تحولات ساختاري ايجاد شده در نظام بين الملل ، جامعه ي جهاني با چالش هاي امنيتي جديدي مواجه گرديد که به لحاظ شکلي و ماهيتي ، متفاوت تر از تهديدات دوران جنگ سرد بودند. پيش بيني ناپذيري تهديدات و مبهم بودن مرجع آن ها، همراه با گستردگي و تنوع تهديدات در شرايط جديد، منجر به بازتعريف مفهوم امنيت شد. بر اين اساس با توجه به تحولات نظام بين الملل براي رويارويي با تهديدات جديد، تفسيري موسع ١ از مفهوم امنيت ارائه گرديد که نه تنها امنيت نظامي ، بلکه ابعادي جديد مانند امنيت اجتماعي ، اقتصادي ، زيست محيطي را نيز شامل مي شد. در اين ميان ، مکتب کپنهاک توانست جامع ترين نظريه ي تحليل امنيت را ارائه دهد. تأکيد بر چند بعدي بودن مفهوم امنيت ، راهکاري ارائه شده از سوي اين مکتب در پاسخ به چالش هاي امنيتي نوين بود.
همان گونه که ذکر شد، ناتو بعد از جنگ سرد، به لحاظ وجودي و حتي حقوقي با بحران مشروعيت روبرو شد. به عبارت ديگر، چون منشأ تهديد - شوروي و بلوک شرق - از بين رفته بود، ادامه ي حيات ناتو ضروري و حتي قانوني تلقي نمي شد، اما ناتو نه تنها از بين نرفت ، بلکه با تغيير در مفهوم امنيت و ارائه ي تفسيري گسترده ، توانست ماموريت هاي جديدي براي خود تعريف کند و به ادامه ي حيات بپردازد(١٩٩٣, Larrabee). براين اساس ، درپژوهش حاضر برآنيم که به بررسي روند تعريف ناتو از امنيت در دوره ي پساجنگ سرد بپردازيم .
درواقع ، سؤال اصلي پژوهش حاضر اين است که مفهوم امنيت در دوران نظم نوين جهاني ، در ناتو چگونه تعريف مي شود و تحولات ساختاري آن جهت هماهنگي با اين دگرگوني ها چگونه بوده است ؟
در پاسخ به اين سؤال ، برهان اصلي پژوهش حاضر براين فرضيه استوار است که تعريف ناتو از امنيت ، بعد از جنگ سرد، متفاوت از تلقي امنيت در دوران جنگ سرد است ، خاصه اين که در دوران جديد، ناتو، امنيت را چند بعدي دانسته و به جوانب مختلف تقسيم نموده و نقطه ي اشتراک اصلي سازمان فوق با مکتب کپنهاگ نيزگسترش ابعاد امنيت و تعريف وسيع از آن است .
پژوهش حاضر از سه بخش تشکيل شده است : دربخش نخست ، با نگاه اجمالي به چارچوب نظري سعي مي گردد که شاخص هاي اصلي مکتب کپنهاگ بيان شود. در بخش دوم ، به تاريخچه ي ناتو پرداخته و در ادامه ي مجموعه ، تحولات ناتو در دو برهه ي جنگ سرد و پس از آن ارائه مي گردد. هسته ي مرکزي مقاله ي حاضر، بخش سوم مي باشد که به تحليل تحول مفهوم امنيت در ناتو بعد از جنگ سرد، براساس مکتب کپنهاگ پرداخته مي شود.
١. چارچوب نظري
با فروپاشي نظام دوقطبي و ظهور تحولات جديد در ساختار نظام بين الملل به خصوص پديده هاي غيرنظامي نظير توسعه ي اقتصادي ، تغييرات زيست محيطي ، مهاجرت و رشد بي سابقه ي جمعيت ، بيماري هاي جديدي نظير ايدز، تروريسم و خشونت هاي قومي و نژادي ، نقدهايي جدي بر نگاه سنتي به امنيت وارد شد.
به عبارت ديگر، ظهور پديده هاي جديد و ناتواني ديدگاه رئاليستي ١ امنيت در تحليل آن ها، منجر به تجديد نظر در باب مفهوم کلاسيک امنيت شد که تنها در مقوله ي نظامي مي گنجيد. فروپاشي شوروي براثر دو گروه از دلايل نظامي (رقابت تسليحاتي ) و غير نظامي (اقتصادي اجتماعي سياسي ) مهرتأييدي بر ناکارآمدي نظريات سنتي امنيت در قرن حاضر بود. به سخن ديگر، بايد عنوان داشت که رشته ي روابط بين الملل با موضوع مطالعه ي جنگ و صلح ، همواره شاهد تحولات آکادميک و جش ه هاي علمي بوده است . متعاقب دگرگوني هاي سياسي اي که نظام بين الملل در دهه هاي اخير همراه با پيدايش بازيگران تازه و منازعات جديد، همراه آن بوده ، مکتب «رئاليسم »، ديگر نمي تواند پاسخگوي واقعيت هاي بين المللي نوين باشد؛ بنابراين ، مجموعه عوامل فوق منجر به بازبيني و طرح نظرياتي جديد در امنيت شد و مطالعات مستقل و تخصصي در تحليل آن صورت گرفت . مکتب کپنهاک ٢ يکي از رهيافت هاي اصلي در روابط بين الملل است که به مطالعات امنيتي دوره ي پسا جنگ سرد و تغييرات گسترده اي که در حوزه ي امنيت رخ داده ، تمرکز کرده است (داد انديش ،١٣٨٩ :٧٦-٧٤). تجديد نظر در مطالعات مربوط به حوزه ي امنيت توسط باري بوزان آغاز شد؛ وي به عنوان پيشاهنگ ، اين حوزه را براي مطالعات انتقادي امنيت ، باز نمود. بوزان با تأليف کتاب ”مردم ، دولت ها و هراس “ ٣ (١٩٩١,Buzan)، توانست جامع ترين تفسيرگرا، تاريخي ، تأکيد بر جنبه ي منحصر به فرد پديده هاي اجتماعي و توجه به ابعاد هنجاري در کنار ابعاد توصيفي و تحليلي ، معرف هاي شناخت شناسانه ي مکتب کپنهاگ است . مکتب مذکور با توجه به اين که کاملا بر مطالعات امنيتي استوار گشته ، جزء اولين رهيافت هايي است که در راستاي پايه گذاري جايگاهي مستقل براي مطالعات امنيتي محسوب مي شود.
از منظر مکتب کپنهاک ، در شرايط جديد، امنيت ، مفهوم سنتي خود را ازدست داده است ، درحالي که در گذشته ، امنيت در چارچوب مدل وستفاليا و با ابعاد نظامي نگريسته مي شد، اما دردوران پسا جنگ سرد، دچار دگرديسي شد. در دوره ي جديد، شاهد گسترش دامنه ي امنيت به ابعاد چندگانه ي نظامي ، سياسي ، اقتصادي ، اجتماعي و زيست محيطي مي باشيم (١٩٩٨ ,Weaver&Buzan ) بوزان تأکيد اصلي خود را در تحليل امنيت بر سطح تحليل منطقه اي مي گذارد و معتقد است کشورها بايد در سياست خارجي خود، جايگاه ويژه اي را به ابعاد منطقه اي امنيت اختصاص داده و امنيت را در ابعاد چند بعدي آن پيگيري نمايند. به عبارت ديگر، وجه تمايز اصلي او، مطالعات امنيتي دوران پسا جنگ سرد از دوران جنگ سرد، وسعت دامنه ي امنيت و شموليت موضوعاتي مانند مهاجرت ، سازمان هاي جنائي (تروريستي ) فراملي و فروملي و محيط زيست و رفاه اقتصادي است که قبلا در تعاريف امنيتي لحاظ نمي شدند.
شاخص اصلي مطالعات امنيتي در دوران گذشته ، تک بعد نگري و تأکيد برجنبه ي صرف نظامي بود که بر اين اساس با تحول در مفهوم امنيت ، مرجع آن هم متغير گرديد. در تعريف مضيق از مفهوم امنيت ، دولت تنها مرجع تأمين آن محسوب مي شد، در حالي که در دوران پساجنگ سرد، در کنار دولت ، افراد، گروه هاي بين المللي ، سازمان هاي غيردولتي فراملي و فروملي و رسانه ها، همگي مراجع امنيت محسوب مي شوند.
بوزان معتقد است علاوه بر تحول در مرجع امنيت ، درتحليل چند بعدي آن بايد به بررسي تأثير فرهنگ ، جغرافيا، محيط زيست ، تمدن و مذهب ، و از همه مهم تر، هويت نيز توجه شود. به عبارت ديگر، هدف مرجع ، هويت افراد جامعه است (عباسي و محمدي ، ١٣٩٢: ٨٦). با توجه به آن چه که گفته شد، تحليل نوين از امنيت ، تنها منحصر به چارچوب عيني نبوده ، بلکه موضوعي بين الاذهاني است .
نقطه ي آغاز مسائل امنيتي ، ذهن و تصميم کنش گران آن است . رهيافت نوين مکتب کپنهاک در مطالعات امنيتي ، تلاش متفکران اين مکتب بر خروج از امنيت تک بعدي نظامي و طرح امنيت فراگير درپي ظهور و بروز تهديدات جديد است . مهم ترين دلايل ضرورت تعريف گسترده از امنيت ، تحول در ماهيت تهديدات و ويژگي هاي آن مي باشد. براين اساس ، امنيت به پنج بخش نظامي ، سياسي ، اجتماعي ، اقتصادي و زيست محيطي تقسيم مي شود. نکته ي اساسي اين تحليل ، محوريت امنيت ملي در تعريف است . در پايان ، از آن جا که اين مکتب رويکردي تخصصي در تحليل امنيت دارد، مي تواند به عنوان الگويي مناسب براي تحليل مسائل امنيتي قرن حاضراستفاده گردد(ابراهيمي ،١٣٨٦ : ٤٥٢-٤٤٥).
نمودار ذيل ، گوياي دال هاي مرکزي مکتب کپنهاگ است .

شکل ١: چارچوب مفهومي امنيت در ديدگاه بري بوزان (عباسي و محمدي ،١٣٩٢: ٨٧)
٢. مروري تاريخي بر شکل گيري ناتو١
در سال هاي اوليه ي بعد از جنگ جهاني دوم و در واکنش به توسعه طلبي هاي شوروي سابق در اروپاي شرقي و مرکزي ، در ماه مارس سال ١٩٤٨ پنج دولت انگليس ، فرانسه ، بلژيک ، هلند و لوکزامبورگ با امضاي معاهده ي بروکسل ،« اتحاديه ي غربي »٢ را به منظور دفاع جمعي اروپايي تشکيل دادند؛ البته در سال ١٩٥٢ نيز به ابتکار فرانسه ، «جامعه ي دفاعي اروپا» به وجود آمد که دو سال بعد در سال ١٩٥٤ جاي خود را به «اتحاديه ي اروپاي غربي »٣ با عضويت انگلستان ، ايتاليا، آلمان فدرال و کشورهاي بنلوکس داد (-Rousse .(let,2001:14
اتحاديه ي اروپاي غربي در طول حيات خود، سعي داشت به عنوان پلي ميان ناتو و جامعه ي اقتصادي اروپا و بعدا اتحاديه ي اروپا عمل کند، اما در صحنه ي عمل ، هيچگاه اتحاديه ي فوق الذکر تا زمان انحلال در سال ٢٠١١ که به درخواست معاهده ي ليسبون (٢٠٠٩) صورت گرفت ، از نقشي ثانوي درکنار ناتو برخوردار نبوده است . پس از معاهده ي بروکسل ، از کشورهاي دانمارک ، ايسلند، ايتاليا، نروژ و پرتغال دعوت به پيوستن به اين فرايند گرديد، اما با توجه به تهديدات در حال افزايش شوروي ، کشورهاي اروپايي به ايالات متحده ي آمريکا روي آوردند تا بتوانند امنيت خود را تأمين کنند. يکسال بعد با پيوستن کانادا و آمريکا به اين جمع ، در چهارم آوريل سال ١٩٤٩، پيمان آتلانتيک شمالي در واشنگتن به امضا رسيد و ناتوکه سازماني سياسي - نظامي است با هدف تضمين دفاع مشترک اعضا در مقابل تهديدات خارجي و ثبات و امنيت قاره ي اروپا و آمريکاي شمالي به وجود آمد. پس از تشکيل ناتو در سال ١٩٤٩ با عضويت ١٢ کشور، به مرور برتعداد آن ها افزوده شد. يونان و ترکيه در سال ١٩٥٢، آلمان در سال ١٩٥٥، اسپانيا در سال ١٩٨٢ و جمهوري چک ، مجارستان و لهستان در سال ١٩٩٩، بلغارستان ، استوني ، لتوني ، ليتواني ، روماني ، اسلواکي و اسلووني در سال ٢٠٠٤، و در نهايت با پيوستن کشورهاي آلباني و کرواسي از ابتداي آوريل ٢٠٠٩، تعداد اعضاي اين سازمان به ٢٨ واحد افزايش يافت (٢٠١٠٨,Glogeier).
در دوران جنگ سرد، به دنبال تغيير و تحولاتي که در بلوک غرب عليه اردوگاه شرق صورت گرفت ، متقابلا سازمان ورشو در ١٤ مه ١٩٥٥درپاسخ به اين موضع گيري ها، توسط شوروي و دولت هاي اقمار آن تشکيل شد. اين سازمان به دنبال فروپاشي شوروي در اول ژانويه ي ١٩٩١ به طور رسمي منحل گرديد. در دوران سيستم دو قطبي ، هردو سازمان در توجيه ماهيت وجودي خود براساس قوانين بين المللي ، خود را اتحاديه اي تدافعي ١ در مقابل تهديد بلوک رقيب مي دانستند. با فروپاشي اتحاد جماهيري شوروي و انحلال پيمان ورشو، سازمان ناتو از ماهيتي تهاجمي برخوردارشدکه مغاير با اصول حاکم بر روابط ميان دولت ها و متعاقب حاکميت حقوق بين الملل در قرن بيستم بود. در واقع بر اساس معاهده ي ورساي (آوريل ١٩١٩) که به جامعه ي ملل حيات بخشيد، و بر اساس منشور سانفرانسيسکو (ژوئن ١٩٤٥) که موجب پيدايش سازمان ملل متحد شد، به منظور حفظ صلح و امنيت جهاني ، هر گونه پيمان تعارضي ميان دولت ها عله ي همديگر ممع ون و غيرقانوني اعلام گرديد.
تشکيل ناتو نتيجه ي ضروري مکتب فکري اي بود که بر اهميت همکاري هاي دو سوي اقيانوس اطلس تأکيد داشت . همانطور که گفته مي شود، ناتو در پاسخ به تهديدات ناشي از بلوک شرق و تضاد ايدئولوژيکي دو اردوگاه کمونيستي و کاپيتاليستي تأسيس شد. بنابر اساسنامه ي ناتو، هدف اصلي پيمان ، دفاع از کشورهاي عضو و تأمين امنيت منطقه اي و جهاني است .
با بزرگنمايي خطرات شوروي براي صلح و امنيت جهاني ، پيدايش ناتو منطبق با ماده ي ٥١ منشور بودکه به تحقق امنيت جمعي ٢ و حفظ صلح بين المللي اشاره دارد. ايالات متحده همواره سعي مي نمايد که اهداف ناتو را منطبق با اصول منشور سازمان ملل قرار دهد، اما در واقع ، ايجاد سازمان امنيتي ناتو در راستاي اهداف چندگانه ي جلوگيري از توسعه طلبي شوروي ، منع احياي ملي گرايي نظامي در اروپا، تشويق به ادغام سياسي و زمينه سازي يکپارچگي سياسي در اروپا بود. در کانون اهداف ناتو، حفاظت از آزادي و امنيت تمام اعضاي آن ازطريق ابزارهاي سياسي و نظامي و تمرکز اصلي ، دفاع فوري از امنيت کشورهاي عضو است . هرچند امروزه اين کارکرد به قوت خود باقي مانده ، اما تمرکز فوري ، دستخوش تغيير اساسي شده و دشمنان قديمي در حال حاضر تبديل به متحداني شده اند که قادر به همکاري با يکديگر براي صلح و امنيت اند (کولايي ،١٣٨٥: ٤٩-٥٥).
براساس ماده ي ٩ پيمان آتلانتيک شمالي ، براي سازمان ناتو، يک ساختار متمرکز نظامي در نظر گرفته شده که از نهادهاي نظامي و مدني تشکيل گرديده است . بالاترين نهاد تصميم گيري ، شوراي آتلانتيک شمالي است که از وزراي کشورهاي عضو تشکيل شده است . بنا به ماهيت نظامي اين سازمان که براي مقابله با تهديدات شوروي تشکيل شده بود، ناتو داراي يک سيستم کامل فرماندهي نظامي نيز مي باشد. مقر ناتو ابتدا در فرانسه بود، اما پس از خروج اين کشور از آن به دليل اختلاف با آمريکا در زمان رياست جمهوري شارل دوگل ، مقر آن به بروکسل منتقل شد. با فروپاشي شوروي و وحدت آلمان در سال (١٩٩٠)، ناتو ماهيت وجودي خود را در عمل از دست داد و از يک سازمان با ماهيت تدافعي ، تبديل به سازماني تهاجمي شد؛ اما به ابتکار اعضا و با تمرکز ناتو به عونان يک سازمان سايسي که موتلي حفظ صلح و ثبات اروپاست ، توانست به حيات خود ادامه دهد. در اين شرايط ، ناتو با خلق تهديداتي مانند اسلام هراسي ، گسترش سلاح هاي کشتار جمعي و بزرگنمايي خطراتي مثل تروريسم جهاني و نقش آفريني روسيه و چين ، سعي در حفظ هويت تدافعي و پوشش دادن به ماهيت تهاجمي خود بر اساس قوانين بين المللي دارد.
١-٢. اهداف و عملکرد ناتو در دوران جنگ سرد
شکل گيري ناتو پس از جنگ جهاني دوم در فضاي رقابتي بلوک شرق و غرب با هدف دفاع سرزميني از اروپاي غربي و ايجاد بازدارندگي شوروي ، صورت گرفت .
به عبارت ديگر، شکل گيري ناتو معلول تحولات ساختاري پديد آمده درعرصه ي نظام بين الملل و پيدايش نظام دو قطبي بوده است . ناتو يک نهاد امنيتي فرامنطقه اي با کار ويژه ي تأمين امنيت اروپاي غربي و آمريکاي شمالي بوده است . در فضاي جنگ سرد، تهديد عيني ، مشخص و اصلي ، بلوک شرق بود؛ بنابراين تمرکز دفاعي بر محوريت مقابله با شرق صورت مي گرفت . در اين برهه ، ناتو و ورشو به صورت ترمزي براي همديگر عمل کرده و از اين طريق منجر به شکل گيري نوعي موازنه ي قوا در سطح جهان شدند. از مهمترين چالش هاي امنيتي پديد آمده در اين دوره ، مي توان به بحران خليج خوک ها، بحران دو کره و بحران برلين غربي اشاره کرد.
در طول جنگ سرد، ناتو مرکز ثقل ساختار امنيتي در ژئوپليتيک اروپا بوده است .
کارکرد امنيتي ناتو به مثابه يک ساختار نظامي ، علاوه برتضمين امنيت اعضا در برابر تهاجم خارجي ، مصونيت آن ها در مقابل يکديگر را نيز شامل مي شد. پذيرش نظامي آلمان خلع سلاح شده در اروپا و توجيه حضور آمريکا در اروپاي غربي ، از کارکردهاي ناتو در دوران جنگ سرد بوده است (٢٠١٠٨,Shore).
٢-٢. اهداف و عملکرد ناتو پس از جنگ سرد
بعد از پايان جنگ سرد و فروپاشي شوروي ، ناتو فلسفه ي وجودي خود را از دست داد. سازماني که براي مقابله با تهديدات شوروي و دفاع از امنيت اعضا در مقابل تهديد شرق تشکيل شده بود، عملا، دليلي براي ادامه ي حيات نداشت و به نوعي با بحران مشروعيت ١ روبرو گرديد. تغييرات اساسي در سيستم نظام بين المللي ، افزايش نقش افکار عوممي، افزايش نش ق سازمان هاي بين المللي و در راس آن سازمان ملل که متولي اوليه ي حفظ صلح و امنيت جهاني بود، ادامه ي حيات ناتو را با بحران مواجه کرده بود (١٩٩٥-١٩٩٤ ,Duffeld). درک شرايط و محيط متحول شده ي بين المللي ، متوليان ناتو را برآن داشت تا براي بقا در قرن بيست و يک ، به بازبيني در اهداف ، وظايف و کارکرد خويش بپردازند. تعريف ناتو تا قبل از سال ١٩٩٠ بر مبناي تهديد شوروي و توسعه طلبي هاي آن قرار داشت . بر اين اساس ، منبع تهديد مشخص بود و راه هاي تأمين امنيت نيز بر مبناي سياسي - نظامي مي چرخيد، اما پس از جنگ سرد، منبع سنتي تهديد از بين رفت ، و اين سئوال پيش آمد که در عصر پسا جنگ سرد، از نظر ناتو، تهديد و امنيت چگونه تعريف خواهند شد؟ در پاسخ به اين سئوال بايد گفت ، تحول مفهوم امنيت در ناتو در يک فرايند دو مرحله اي صورت گرفته و مبناي تقسيم بندي اين برهه ها، نشست ها و عمليات هاي ناتو مي باشد.
برهه ي نخست از ٢٠٠١-١٩٩١ قرار دارد وکانون اصلي آن ، اجلاس هاي رم و واشنگتن در سال هاي ١٩٩١و ١٩٩٩ و تدوين مفهوم استراتژيک ناتو مي باشد.
عمليات هاي ناتو در بالکان در دهه ي ٩٠، فرايند عملي تعريف تهديد و امنيت نوين است . برهه ي دوم از ٢٠٠١ تا ٢٠١٢ قرارمي گيرد که حملات تروريستي ١١ سپتامبر، نقطه ي عطف حيات آن قلمداد مي شود. نشست ليسبون (٢٠١٠) و تدوين مفهوم راهبردي نوين ناتو، برنامه ي عمل اين سازمان براي دهه ي جديد قلمداد شد .(Akram,2009)
١-٢-٢. برهه ي زماني ١٩٩٠ تا ٢٠٠١(پسا جنگ سرد)١
به دنبال تغييرات جدي در نظام بين المللي ، ناتو در يک فرايند مداوم به اصلاح و تطبيق خود پرداخت و به دنبال يافتن راه هايي جديد براي بزرگنمايي و مقابله با تهديدهاي جديد شد. با پايان جنگ سرد، تحليل گران معتقد بودند به رغم فروپاشي شوروي ، تهديدها عليه امنيت اروپا از بين نرفته ، بلکه اروپا با تهديدهاي جديدي مواجه گرديده است . تهديدهايي از قبيل بي ثباتي در شرق اروپا به ويژه درگيري هاي قومي در بالکان ، تسليحات کشتار جمعي و شيميايي ، تروريسم ، تهديدهاي غير نظامي مانند آلودگي محيط زيست ، حقوق بشر، راديکاليسم اسلامي ٢ ، مواد مخدر، ظهور سرمايه داري انحصاري ، پيدايش قدرت هاي هژمونيک مانند چين ، و ترس از احياي مجدد قدرت روسيه . موارد فوق ، تهديداتي جديد محسوب مي گرديدند که نسبت به گذشته ، گسترده تر و از تنوع کمي و کيفي بالايي برخوردار بودند؛ بنابراين تغيير در ماهيت و کيفيت تهديدات ، لزوم اصلاحاتي متناسب جهت پاسخگويي به اين تهديدات را ايجاب مي کرد.
توسعه ي جغرافيايي ناتو، اصلاحات ساختاري - نهادي در درون نيروها، افزايش تعاملات ناتو با کشورهايي که درک مشترکي از تهديدات جديد دارند، و در نهايت ، گسترش حيطه ي اختيارات و مسئوليت هاي سازمان مزبور در زمينه هايي نظير تأمين امنيت دسته جمعي ، پيشگيري از بروز بحران و در نهايت مديريت آن ، پيش بيني هايي بود که در روند اصلاح ناتو مورد توجه قرار گرفت

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید