بخشی از مقاله

افسردگي در نابينايان


در سال 1374 مطالعهاي مقدماتي و آزمايشي Pilot Study در زمينه افسردگي در نابينايان صورت گرفت. نتايج مقدماتي حاكي از اينكه نابينايان داراي افسردگي خفيفي هستند.
نتايج همچنان نشان داد كه دختران نابينا نسبت به پسران نابينا افسرده‌ترهستند. در اين تحقيق محدوديت‌هايي از جمله تهيه پرسشنامه به خط بريل و اجراي آن وجود داشت. اما مهمترين محدوديت حجم نمونه مي‌باشد كه در تحقيق جامعي كه در حال اجرا بود كل جامعه آماري نابينايان تحت پوشش بهزيستي و مراكز توانبخشي استان اصفهان مورد سنجش قرار گرفت.


افسردگي در پسران و دختران نابينا
دختران نابينا نسبت به پسران نابينا افسرده‌تر هستند.

مقدمه
همه علوم سعي دارند به گونه‌اي در حل مشكلات و مسائل زيستي بشري نقشي بر عهده بگيرند و بشر را در دست يافتن به آمال و هدفهايش ياري دهند. تحقق اين امر بدون تحقيق و پژوهش پيرامون مشكلات زندگي انساني غير‌ممكن به نظر مي‌رسد و مي‌توان گفت جامعه‌اي به ترقي و درجات بالاي علمي دست خواهد يافت كه از تمام نيروهاي انساني خود براي پيشبرد اهدافش استفاده نمايد.
اصولاٌ اگر اين نظريه علمي را بپذيريم كه ضعف و ناتواني هر انساني در پاره‌اي از فعاليتها سد پيشرفت و توانمندي او در ساير جنبه‌هاي ذهني و عملي نيست ناگزير بايد اين نكته را نيز بپذيريم كه توجه و رسيدگي به مشكلات انسانهاي معلول گامي در جهت رسيدن به جامعه‌اي مترقي و سالم است.
از جمله افراد معلول نابينايان هستند كه بخشي از هر جامعه را تشكيل مي‌دهند. اين گروه به علت نقص عضو از كارآيي لازم مؤثر در مديريت جامعه محروم مانده‌اند، در صورتي كه با آموزش صحيح و مناسب و با تقويت ديگر حواس خود مي‌توانند به نحوي از انحنا در عرصه فعاليتهاي اجتماعي نقشي بر عهده بگيرند. بنابراين توجه به مشكلات اين افراد براي توسعه و تقويت نيروهاي فعال جامعه و نهايتاٌ پيشرفت كشور بايد بيش از بيش جدي گرفته شود. البته نابينايان به علت نقص عضو با مشكلاتي مواجه هستند و مشكلات رواني افراد را مي‌توان سرچشمه ساير مشكلات آنان دانست. به اين ترتيب رسيدگي به مسائل و اقدام براي رفع گرفتاري‌هاي اين قشر زواياي گوناگون از جمله تأمين رفاه بيشتر آنان مي‌تواند در رسانيدن اين افراد به سطحي قابل قبول از توانايي كه منجر به استفاده از استعدادها و توانمندي‌هايشان شود، ضروري است.

افسردگي چيست؟
تقريباٌ همه ما گاهي احساس افسردگي كرده‌ايم. در چنين وضعيتي ما فهم درستي از وقايع روزمره نداريم و تقريباٌ باور مي‌كنيم كه هرگز اوضاع بهتر از اين كه هست، نمي‌شود. در چنين مواقعي اغلب افكاري از اين دست به ذهن ما خطور مي‌كند. «من هرگز به چيزي كه مي‌خواهم نمي‌رسم.» و «احساس غمگيني مي‌كنم.»
اين احساسات عموماٌ پس از نااميد شدن در كار، تحصيل و شكست‌ها و كمبودهاي ويژه‌اي امكان بروز مي‌يابند. در خلال چنين تجربياتي به اين اعتقاد مي‌رسيم كه آنچه احساس مي‌كنيم شبيه آن چيزي است كه :« اختلال روانشناسي افسردگي » ناميده شده است.
اختلال ياد شده نوعي بيماري است كه ويژگي اول و عمده آن تغيير خلق است و شامل احساس غم و اندوه است كه دامنه آن از حالت نوميدي خفيف تا احساس يأس شديد است.


همراه اين تغيير خلق تغييرات شخصي در رفتار، نگرش، تفكر، كارآيي و اعمال فيزيولوژيك نيز مشاهده مي‌شود. با اين تعبير تعداد اندكي از مردم خود را افسرده مي‌پندارند. يعني در واقع اندكي از مردم از اختلال رواني افسردگي به معناي دقيق آن رنج مي‌برند. دو نوع از افسردگي‌ها هستند كه بين افسردگي باليني – كه به عنوان يك اختلال رواني برچسب مي‌خورد – و افسردگي طبيعي از لحاظ اندوه و شدت با يكديگر متفاوت هستند.
افسردگي باليني جزو اختلالت خلقي بوده و كسي كه به اين اختلال دچار است بانشانه‌هاي زير قابل توصيف است :
1. خلق او عمدتاٌ غمگين است.
2. مشكل خوابيدن دارد.
3. اشتهايش را از دست مي‌دهد.
4. انرژي او ناكافي است.
5. احساس بي‌ارزشي و گناه مي‌كند.
6. افكاري در رابطه با خودكشي در او ديده مي‌شود.
شخصي كه يك سري از نشانه‌هاي بالا را براي دوره‌اي طولاني داشته باشد، به عنوان شخص افسرده تشخيص داده مي‌شود. هرچند در رابطه با وقايع طبيعي هم اكثر ما احساس مي‌كنيم روحيه ضعيفي داريم. ليكن افسردگي يكي از رايجترين اختلالهاي خلقي مي‌باشد. بر طبق يك قضاوت بيش از 25 درصد آمريكائيها در شرايطي از زندگيشان از افسردگي جدي رنج مي‌برند.
حتي افسردگي گاه با سرماخوردگي مقايسه شده و آن را « سرماخوردگي رواني » قلمداد كرده‌اند. ليكن سرماخوردگي هرگز كسي را نكشته در صورتي كه افسردگي منجر به مرگ مي‌گردد.

در حقيقت بخشي از خودكشي‌ها در آمريكا توسط افرادي صورت مي‌گيرد كه از افسردگي رنج مي‌برند. بر طبق ژامارهاي بين‌المللي حدود 15 درصد افراد بين 15 تا 20 ساله دچار اف

سردگي هستند.
از سوي ديگر تحقيقات نشان مي‌دهد كه افراد نابينا و ناشنوا با از دست دادن بينايي و شنوايي دچار كمبود و ضعفهاي روحي مي‌باشند. اين مشكل در پاره‌اي از آنان وخيم و بحراني مي‌باشد.

افسردگي و نابينايان
از ديرباز بينايي به منزله زيبايي و درك روشنايي و حيات تلقي شده و نابينايي به منزله زشتي، تاريكي و بي‌بهره ماندن از درك حيات مورد تعبير و تفسير قرار گرفته است. اين بين

ش با توجه به عدم برخورداري افراد نابينا از فرصتهاي آموزشي و شغلي مناسب در طي قرون متمادي به صورتي فراگير و پايدار باقي مانده است.
با بررسي آمارهاي بين‌المللي و توجه به متجاوز از چهارصد ميليون معلول و ناتوان در سراسر جهان و افزايش چشمگير اين جمعيت اهميت تعليم و تربيت، رفاه، اشتغال و بالاخره نحوه زندگي افراد استثنايي آشكارتر مي‌شود.
آمارهاي منتشره نشان مي‌دهد از هر ده نفر مردم جهان يك نفر شناخته يا ناشناخته با معلوليت يا كمبودي درگير است. با اين حساب با توجه به تلاش و كوشش كه در يكي دو قرن گذشته در ارائه فرصتهاي اموزشي و شغلي افراد نابينا مبذول شده است از مجموع 650 هزار نفر جمعيت نابيناي ايالت متحده، تنها چيزي، رقمي حدود 30% افراد مذكور از مزاياي تحصيلي و شغلي مناسب برخوردار و بقييه افراد شايد تنها به صرف نگرش نامسائدي كه نسبت بهمعلوليت نابينايي خود دارند از اين مزايا محروم مانده‌اند. اين در حالي است كه اين كشور بيشترين امكانات را از نظر اقتصادي، فرهنگي، علمي، اجتماعي و تكنولوژي در اختيار دارد. بر اساس آمار گزارش سالانه انستيتو بين‌المللي نابينايان هدلي در سال 1989 تعداد كل جمعيت نابينايان دنيا در حدود 40 مليون نفر برآورد شده است. از اين تعداد حدود 66% جمعيت در كشور فقير و عقب نگه داشته آسيا و آفريقا زندگي مي‌كنند كه در بعضي از موارد از حداقل امكانات مربوط به زمينه‌هاي آموزشي و شغلي نيز برخوردار نيستند. تا كنون آمار دقيق در خصوص درصد افراد نابينا نسبت به جمعيت كل كشور ايران ارائه نشده است. ليكن بر اساس درصد برآوردهاي سازمان بين‌المللي تعداد اين افراد در كشور ما حدود 5 در 1000 تخمين زده شده است. بنابراين، تعداد نابينايان 250 تا 300 هزار نفر برآورد مي‌شود. در بسياري از موارد، تطابق با نابينايي و چگونگي پذيرش معلولين از سوي اجتماع فشار رواني فراواني را بر شخص نابينا وارد مي‌سازد كه مي‌تواند سلامت رواني وي را خدشه‌دار سازد. اكثر مردم برداشتهاي غلطي از فلسفه نابينايي دارند، همين نگرش تطابق فرد نابينا را با اجتماع دشوار مي‌سازد.
پروفسور كافمن معتقد است، علت اينكه افراد بيش از هر معلوليت ديگري از نابينايي و روبرو شدن با افراد نابينا واهما دارند، اين است كه به برقراري ارتباط اوليه با انها خود را دچار سردرگمي مي‌بينند. زيرا مردم قبل از استفاده از شيوه بيان در برقراري ارتباط به ازاي نگاهشان از افراد نابينا پاسخي دريافت نمي‌كنند. اين عدم ارتباط اغلب واكنشهاي نامطلوبي را در نابينايان برمي‌انگيزد.
يكي ديگر از واكنشهاي رايج كه شخص نابينا احتمالاٌ ممكن است ظاهر سازد، افسردگي است. حالت افسردگي مي‌تواند در افراد مستعد ايجاد نگراني كند و ار آن جايي كه افسردگي معمولاٌ به دنبال تجارب ناراحت كننده به وجود مي‌آيد، بنابراين افراد نابينا و نيمه‌بينا به علت وجود نقصي در خود احتمالاٌ مستعد ابتلا به افسردگي هستند. اتكا به ديگران از عواملي است كه باعث اضطراب و افسردگي در نابينايان مي‌شود و ميزان اين اضطراب در دختران نابينا بيش از پسران نابينا است.
همچنين زندگي در محيط‌هايي غير از محيط گرم خانواده همچون مؤسسات شبانه كه نمي‌توتنند محيط مناسبي براي رفع فشارهاي دروني فرد نابينا باشند، سبب مي‌شود شخص نابينا به فردي افسرده و بدبين تبديل شود. هر اندازه جامعه‌اي در برابر افراد استثنايي احساس مسئوليت بيشتري نمايد و منابع مالي و انساني زيادتري را به اين امر اختصاص دهد، آن جامعه داراي فرهنگ و اقتصادي پيشرفته‌تر است.

اجتماع، نابينايان و افسردگي
دكتر شاملو در كتاب خود ويژگي‌هاي بارز شخصيت افرادي كه مبتلا به افسردگي

 

هستند را حساسيت زيياد، اتكا به ديگران، خجالت كشيدن، انزوا طلبي و درو‌ن‌گرايي مي‌داند. انزوا و كناره‌گيري در جامعه نابينايان اثرات بسيار منفي در رابطه بينا و نابينا به جا مي‌گذارد. و بايد اعتراف كرد كه به شكل فزاينده‌اي بر مشكلات فرد نابينا مي‌افزايد. هر اندازه كه نابينا خود را از جامعه بينايان دورتر كند، جامعه نابينايان نسبت به او بيگانه‌تر مي‌شود و تدريجاٌ اين شكاف به جايي مي‌رسد كه نابينا خود را در جامعه‌اي كاملاٌ جدا از مردم مي‌پندارد.
همچنين هر اندازه ميزان كناره‌گيري بيشتر باشد، از طرف جامعه نابينايان، بروز رفتارهاي غيرعادي بيشتري از فرد نابينا انتظار مي‌رود. در اين فرآيند به جاي برقراري روابط سالم انساني توجه فرد نابينا تماماٌ بر روي نابينايي و محدوديت‌هاي ناشي از آن متمركز مي‌شود. بنابراين مشكلات اجتماعي و جسماني كه نابينايي به همراه دارد، خالي از تأثيرات رواني نيست.
محروميت ا ز بينايي هميشه با نگراني ناشي از اتكاي به ديگران و احساس ناامني همراه است. عدم استقلالي كه شخص نابينا به آن دچار مي‌شود و احساس مي‌كند كه متكي به ديگران است بستگي به شخصيت او، رفتار خانواده و اطرافيان و امكانات توان‌بخشي موجود در كشور دارد. ما با اين وجود در جوامع مترقي نيز كه امكانات توان‌بخشي بسيار غني است. با وجودي كه نابينا از اتكاي به ديگر افراد بيم دارد. ولي عملاٌ در جهت رفع آن فعاليت چنداني نمي‌تواند داشته باشد.
او پيري و تنهايي خود را دايم درنظر مجسم مي‌كند. بيم از تنهايي لحظه‌اي او را ترك نمي‌كند، به ويژه اگر نابينا از جنس مؤنث باشد، نابينا در نگراني و فشارهاي ناشي از اين اتكا به سر مي‌برد و نهايتاٌ مضطرب و افسرده مي‌شود. ميزان اين افسردگي و اضطراب در ميان دختران نابينا بيشتر از پسران نابينا است. كوپر اسميت كه در همين زمينه تحقيقاتي روي كودكان 8 تا 10 ساله انجام داده است، مي‌گويد : « هر كودكي كه زودتر راه رفتن را شروع كند امكان فعاليت بيشتري پيدا مي‌كند و زمينه كسب تجارب براي او هموارتر مي‌شود. شخص نابينا كه تحرك و فعاليت ندارد امكانات بالقوه او شكوفا نخواهد شد، و در نتيجه او نه تنها بار سنگين نابينايي و محدوديت‌ها و وابستگي‌هاي ناشي از آن را بر دوش مي‌كشد بلكه احساس نامطلوب و منفي نسبت به شخصيت و وجود خويش دارد كه م.جبات اختلالات رواني او را فراهم مي‌سازد. »
كاتسفور در همين زمينه مي‌افزايد: « از جمله فشارهايي كه باعث ناسازگاري يا مشكل روحي در افراد نابينا مي‌شود، رفتار جامعه نسبت به دختر و پسر نابينا است. در حقيقت اين عكس‌العمل جامعه نسبت به شخص نابينا است كه سازگاري يا عدم سازگاري را در او تعيين مي‌كند.»
از مطالب فوق مي‌توان نتيجه گرفت كه نگرش اجتماع و اطرافيان فرد نابينا، خويشتن‌پنداري را در او به وجود مي‌آورد و اگر نگرش اجتماع نسبت به فرد مثبت باشد خويشتن‌پنداري او نيز مثبت خواهد بود. اما چنانچه محيط و اطرافيان از برچسب‌هاي منفي استفاده كنند، خويشتن‌پنداري فرد منفي خواهد بود. نكته مهمي كه از سطور بالا مي‌توان استنباط كرد، اين است كه صر

ف وجود نقص در قدرت بينايي موجب افسردگي نمي‌شود بلكه نوع برخورد با اين نقص، شخصيت فرد نابينا، نگرش اجتماع نسبت به نقص او، ترحم و دلسوزيهاي بي‌مورد بعضي از افراد، باعث به وجود آمدن افسردگي در اين نابينا مي‌گردد.


متدولوژي تحقيق
بر اساس آمار به دست آمده از تعداد افراد معلول در آموزشگاههاي استثنايي استان اصفهان در سال تحصيلي 1372-1371 تعداد نابينايان 346 نفر برآورد شده است كه تعداد اندكي از آنها در مراكز توانبخشي به سر مي‌برند. از اين افراد 50 درصدشان براي بررسي و مقايسه انتخاب شده‌اند. از مراكز هفتم تير 10 نفر پسر و از مركز فاطمه زهرا (س) 10 نفر دختر براي مقايسه ميزان افسردگي به صورت تصادفي برگزيده شده‌اند. محدوده سني افراد مورد تحقيق 20 تا 25 سال و ميانگين سني آنها 22 سال بود. ابزار جمع‌آوري اطلاعات تست افسردگس « بك » بود كه به صورت پرسشنامه‌اي خودسنج تنظيم شده و توسط فرد فرد در مدت 10 دقيقه قابل جواب دادن است. پرسشنامه « بك » بر مبناي انتخاب يك گروه از نشانه‌هاي نشانه‌هاي ويژه بيماران افسرده از روي علائم باليني كه در سال 1961 توسط آرون تي بك و همكارانش تدوين شده و سطوحي از افسردگي را درجات خفيف تا بسيار شديد مي‌سنجد. مقياس افسردگي بك يا « BDI » با سه بعد كاملاٌ همبستگي دارد. اين ابعاد عبارتند از:
1. نگرشهاي منفي فرد از وقايع و اتفات محيطي.
2. اختلال عملكرد.
3. آشفتگي‌هاي جسمي.
در اين پرسشنامه در برابر هر جنبه كه نشانه رفتاري ويژه افسردگي زاست، چهار جمله شماره‌گذاري و نوشته مي‌شود. جدول تعيين درجه افسردگي بر اساس تست بك به شرح زير است.
جدول1 – تعيين درجات افسردگي بر اساس تست بك

درجات افسردگي سطح نمرات
هيچ يا كمترين حد
خفيف
متوسط


وخيم 4-0
7-5
15-8
از 16 به بالا

با اجرا پرسشنامه در افراد آزمودني ميانگين به دست آمده از نمرات تست افراد نابينا 7 بود. با مراجعه به جدول بالا مشخص شد افراد فوق به نوعي از افسردگي رنج مي‌برند. جدول شماره 2 سطح افسردگي نابينايان مورد تحقيق را نشان مي‌دهد.
جدول 2 – نتايج آزمون تستس بك در اصفهان

سطح افسردگي ميانگين نمرات جمع نمرات افسردگي تعداد
7 – 5 6 140 30

براي مقايسه ميزان افسردگي پسران و دختران، محاسبات آماري لازم انجام و مشخص شد كه دختران مورد آزمون نسبت به پسران افسرده‌تر هستند. ( جدول شماره 3 و4 ) حدود دسته‌‌ها، كرانه‌ها، فراواني، فراواني تراكمي، هيستوگرام، و پلي‌گان دو گروه را نشان مي‌دهد.
محاسبه ضريب همبستگي بين جنسيت و ميزان افسردگي نشان داد كه جنسيت افراد با افسردگي آنها رابطه دارد ( ضريب همبستگي به دست آمده 71/12 مي‌باشد كه از نمره جدول بالاتر است.)محاسبه 02/0 « خي2» نشان داد، ميزان افسردگي دختران نسبت به پسران بيشتر است. 2% ( خي2 ) مشاهده شده 9/16 است كه طبق جدول محاسبات آماري، ارقام بالاتري را دارا مي‌باشد. بنابراين مي‌توان با اطميناني حدود 95 درصد اظهار كرد كه دختران نابينا نسبت به پسران نابينا افسرده‌تر بوده و تفاوت معني‌دار است.

بحث و بررسي
نتايج آماري در تحقيق حاضر روشن كرد در نابينايان مورد آزمون، افسردگس از نوع خفيف است. قابل ذكر است كه اغلب حالات رواني كه به نابينايان نسبت داده شده و از آن جمله مي‌توان از افسردگي نام برد، به سبب نقص بدني اين افراد نيست، بلكه به طرز فكر و شيوه برخورد افراد در جوامع مختلف بستگي دارد. يادآور مي‌شويم جهت بررسي جامع‌تر در اين زمينه البته به جامعه آماري وسيعتري نياز است.
اين تحقيق در حال انجام است و كل جامعه آماري نابينايان تحت پوشش را شامل مي‌شود. در حقيقت تحقيق حاضر يك نوع مطالعه مقدماتي و آزمايشي است كه با تحقيق جامعتري تكميل خواهد شد. آنچه محرز است و تجربه نيز آن را ثابت كرده در ارتباط با نگرش نگرش فرد به معلوليت خود، برخورد واقع‌بينانه شخص نابينا سهم مهمي در سازگاري دارد

. فردي كه معلوليت خويش را به عنوان يك واقعيت مي‌پذيرد، در برخورد با شرايط زندگي خويش به مراتب از قدرت انطباق بيشتري برخوردار است. البته در رابطه با افراد نبايد نقش خانواده فرد نابينا را از ياد برد. زيرا خانواده سهم مهمي در ايجاد خويشتن‌پنداري مثبت يا منفي در فرد دارد. از دست دادن بينايي يا شنوايي يا يكي از اعضاي بدن مسئله سازش مهمي ايجاد مي‌كند. در مطالع مواردي كه نقص در يكي از اعضاي بدن صورت گرفته به اين نتيجه رسيده‌اند كه در بيش از 60 درصد افراد نشانه‌هاي ناسازگاري عاطفي سختي بروز كرده است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید