بخشی از مقاله

ایران در ایینه جشن های باستان


مقدمه:
روزي كه معلم موضوعاتي داد و گفت بايد تحقيقي ارائه دهيد من با توجه به علاقه به ايران عزيز، وطنم، بر آن شرح تا در اين رابطه مقاله اي جمع آوري كنم پس گشتم و مطالبي در اين باره يافتم كه تا حدودي توانست به سوال هاي درون ذهنم پاسخي دهد و نيز اطلاعات خودم را افزايش دهد.
همچنين جا دارد از دبير محترممان استاد كاظمي تشكر كنم كه دريچه اي به روي تحقيق و پژوهش در ذهن ما باز كردند.


تحقيقي كه اكنون پيش روي شماست مطالبي است در مورد جشن هاي ايران باستان البته بيشتر سعي بر آن شد تا افكار و عقايد مردم و آداب و رسوم آنان توضيح داده شود و همچنين راجع پيرايش جشن ها و نيز مراسمي كه در آن انجام مي شده و انگيزه هاي آنان.


جشن هاي ساليانه عهد ساسانيان عموما داراي صورت دهقاني و روستايي بوده و در اصل با امور كشاورزي بستگي داشته است. چون اين رسمي ساسانيان اين اعياد را پذيرفته بود، هنگام جشن از يك طرف ديگر تشريفات و اعمال خاصي انجام مي شد. مبدا اين اعمال اخير، اعتقاد به سحر و جادو بوده، اما رفته رفته مبدل به مراسم عادي گشته، تفريحات عامه نيز از هر قبيل در آن وارد

شده بود. چنان كه رسم عوام الناس است و محققان رسوم عاميانه عامل به خوبي از آن اطلاع دارند، اكثر اين جشن هاي ساليانه را مردمان با يكي از حوادث تاريخ داستاني مربوط مي كرده اند. مثلا فلان عيد را يادگار فلان واقعه مي دانستند، كه در عهد جمشيد يا فريدون يا پهلواني داستاني رخ داده بود.
نسل زردشتيان دوازده ماه دارد، كه هر يك را نام يكي از ايزدان بزرگ نهاده اند و ترتيب با آن ها از اين قرار است:
1- فروردين (فروشي ها) 7- مهر (ميثر)


2- اردوهشت (اش و هشت) 8- آبان («آب ها»آناهيتا)
3- خورداد (هورتات) 9- آذر (آتر، آتش)
4- تير (تشتري) 10- دذو (خالق، اوهرمزد)
5- امرداد (امرتات) 11- وهمن (وهومنه)
6- شهريور (خشترويري) 12- اسپندارمند(اسپنت ارميتي)
ظاهرا در عيد قديم پيش از ساسانيان، سال از مهرماه شروع مي شده و عيد مهرگان كه جشن پاييزي است، در آن اوقات اول سال به شمار مي رفته است، اما از علائمي كه در تقويم هست، مي توان حدس زد، كه در روزگار بعد، وقتي كه آغاز سال را در ابتداي فصل بهار قرار دادند، يك سال با ماه دذو(ماه اوهرفرد) شروع شده است.
تاريخ بعضي اعياد، كه بيروني شرح داده است ما با حوادث طبيعي فصول مربوطه متضاد است و از اين جا معلوم مي شود چند قسم سال شماري متداول بوده و در حساب افزايش ايام زائده بي نظمي واقع مي شده است.


در ميان اعياد، آنكه بيشتر قبول عام داشت، چنان كه امروز نيز دارد، نوروز بود كه آن را نوگ روز مي گفتند. اين جشن در آغاز سال بود و در سال ديني بلافاصله بعد از عيد فرورديگان مي آمد. به موجب روايت دينكرد، هر پادشاهي در اين روز فرخنده، رعيت ممالك خويش را قرين شادي و خرمي مي كرد و در اين عيد كساني كه كار
مي كرده اند، دست از كار كشيده، به استراحت و شادماني مي پرداخته اند. نوروز عيد بهاري است و آثاري از گموك، كه جشن با عيان بابليان بود، در آن باقي است در اين روز قانيات هاي وصول شده را به حضور شاه عرضه مي داشتند و شاه به عزل و نصب حكام مي پرداخت و نيز در نوروز سكه نو مي زدند و آتشكده ها را پاك و طاهر


مي كردند و امثال اين...
عيد نوروز 6 روز متوالي دوام داشت و در اين شش روز سلاطين ساساني با رعام مي دادند و نجباي بزرگ و اعضاي خاندان خود را به ترتيب منظم مي پذيرفتد كه به حضار عيدي مي دادند. روز ششم عيد را سلاطين براي خود و محرومان جشن مي گرفتند.(1)
روز ششم فروردين(خورداد فروردين ماه) روز تولد و نيز به پيامبري رسيدن دشورزتشت است. اين روز كه نزد مقام زرتشتيان عزيز و محترم است، در هر منطقه با مراسم ويژه خود تا امروز برگزار مي شود.
در شهرلركان، بيش از غروب آفتاب، همگي در«شاه ور هرام ايزد» گردهم مي آمدند. هر كس زيباترين لباس خود را مي پوشيد. كودكان حتي لباس عيد خود را نگه مي داشتند، تا حد اين روز، به تن كنند. با حضور موبد و اوستا خواني، مراسم شروع مي شد. بر سر سفره مقابل موبد، گل و شمشاد و عكس اشور زرتشت حتما وجود داشت.


نقل و شيريني مي گرداندند، رئيس انجمن زرتشتيان، خيرمقدم و تبريك سال نو و جشن ششم فروردين را مي گفت و پس از آن اجرائي سرودها و نمايش هاي سنتي و مذهبي، شعرخواني و موسيقي و... در اين جشن مسلمانان نيز مي توانستند حضور پيدا كنند و پس از آن مراسم خيرات آش و سيرو و ديد و بازديد يكديگر.
در شب جشن ششم فروردين كه به نام شب«هوزه رو- havzaru» خوانده مي شد، تمام زرتشتيان در آتشكده جمع مي شدند. كوزه سبزي را كه قبلا هر كس در آن چيزي انداخت بود، مي آوردند و دختر نابالغي مي نشست و به ترتيب، اشيا را از كوزه بيرون


مي آورد، حاضرين براي هر شي شعري مي خواندند و صاحب شعر سي آن شعر را جواب نيت خود مي گرفت.
سپس ظرف مسي بزرگي را مي آوردند و دستمال ابريشمي سبز رنگ بزرگي روي آن مي گستراندند و هر كس كه نيتش خوانده مي شد، مخفيانه از زير دستمال، پولي در ظرف مي انداخت، كسي كه مسئول گرداندن ظرف بود، اين پول ها را به فقرا مي داد، ولي از آن چه كه

معمولا كسي نبود كه محتاج صدقه باشد، اين پول صرف سفيد كردن ظروف مسي آتشكده مي شده.(1) في الواقع در روز اول و روز ششم نوروز، همه قسم مراسم متداوله ملي ابرا مي شد. در روز اول مردم صبح بسيار زود برخاسته به كنار نهرها و قنات ها رفته، شستشو مي كردند و به يكديگر آب مي پاشيدند و شيريني تعارف مي كردند. صبح پيش از آن كه كلامي ادا كنند، شكر مي خوردند يا سه مرتبه عسل مي ليسيدند. و براي حفظ بدن از ناخوشي ها و بدبختي ها روغن به تن مي ماليدند و خود را با سه قطعه موم دود
مي دادند.(2)


اما در كتاب جشن هاي آب درباره روز ششم فروردين نوشته اند:
"روز ششم اين ماه، نوروز بزرگ است كه نزد ايرانيان عيد بزرگي است و گويند خداوند در اين روز از آفرينش جهان آسوده شد، زيرا اين روز، آخر روزهاي شش گانه است."
در اين روز خداوند مشتري را بيافريد و فرخنده ترين ساعت هاي آن روز با ساعات مشتري است. زرتشتيان مي گويند كه در اين روز، زرتشت توفيق يافت با خداوند مناجات كند(همپرسه شود) و

كي خسرو به آسمان در اين عروج كرد. و در اين روز براي ساكنان كره زمين سعادت را قسمت مي كنند و از اين جاست كه ايرانيان اين روز را روز اصل چاروز برات نام نهادند و اصحاب نيرنگ ها گفته كند كه هر كس در بامداد اين روز پيش از آنكه سخن گويد شكر بچشد و با روغن زيتون تن خود را چرب كند، در سراسر سال از انواع بلاها سالم و در امان خواهد ماند.
ايرانيان مي گويند: در بامداد اين روز بر كوه هوشنگ شخصي صامت و خاموش ديده مي ش

ود كه يك دستم مرو در دست داشته و ساعتي پيداست و سپس از نظر پنهان مي شود و تا سال ديگر آشكار نمي گردد.
بيان مطلب آن است كه ابليس تعيين بركت را از مردم زايل كرده بود به قسمي كه هر اندازه خوردني و آشاميدني تناول مي كردند، سير نمي شدند. و نيز باد را نمي گذاشت بو زده كه سبب روييدن اشجار شود و نزديك شد كه دنيا نابود گردد. پس جم به او خداوند راهنمايي او به قصد خانه ابليس و پيروان او به سوي جنوب رفت(؟- به سوي شمال) و ديدگاهها در آنجا بماند(سيزده زمستان) تا اين سفائله را برطرف كرد. آن گاه مردم از نوبه حاقت اعتدال و بركت و فراواني رسيدند و از بلا رهايي يا متندوجم در اين هنگام به دنيا بازگشت و در چنين روزي مانند آفتاب طالع شد و نور از او مي تافت و مردم از طلوع دو آفتاب در يك روز شگفت بردند. در اين روز هر چوبي كه خشك شده بود سبز شد و مردم گفتند«روز نو» يعني روزي نوين و هر كس از راه تبرك به اين روز، در تشتي جو كاشت. سپس اين رسم در ميان ايرانيان پايدار ماند كه روز نوروز در كنار خانه هفت نوع از غلات در هفت ظرف بكارند و از روييدن اين غلات، خوبي و بدي زراعت و محصول سال را حدس بزنند.
در اين روز بود كه جمشيد به اشخاصي كه حاضر بودند امر نمود و به آنان كه غايب بودند نموشت كه دخمه هاي كهنه را خراب كنند و دخمه هاي تازه اي بسازند. و اين كار در ايران باقي ماند و خداوند را پسنديد و پاداشي كه ايزد تعالي جمشيد را براي اين كار داد- اين بود كه رعاياي او را از

پيري و بيماري و حسد و فنا و غم و مصايب ديگر حفظ كرده و هيچ جانوري در مدت پادشاهي جم نمرد تا اينكه خواهر زاده او پيدا شد و جم را بكشت و به كشور او چيره گشت.
چون در دوران جم هيچ جانوري نمرد و به طوري رو به افزوني گذاشتند كه فراخناي زمين با همه پهنايي كه داشت بدل به تنگنا شد، خداوند آن گاه زمين را سه برابر آن چه بود، بزرگ كرد و ايشانايشان دور كند اين كار را تكرار نمايند. نيز گفته اند سبب اين كه ايرانيان در اين روز غسل مي كنند اين است كه اين روز به«هروزا» كه فرشته آب است تعلق دارد و آب را با اين فرشته مناسبي است و از اين جاست كه مردم در اين روز هنگام سپيده دم از خواب بر مي خيزند و با آب قنات و حوض خود را مي شويند و گاهي نيز آب جاري برخود از راه تبرك و دفع آفات مي ريزند. در اين روز مردم به يكديگر آب مي پاشند و سبب اين كار همان سبب اغتسال است و برخي گفته اند كه

علت اين است كه در كشور ايران ديرگاهي باران نباريد و ناگهان باراني سخت باريد و مردم به اين باران تبرك جستند و از اين آب به يكديگر پاشيدند و اين كار همين طور در ايران مرسوم ماند.


نيز گفته اند سبب اين كه ايرانيان در اين روز به هم آب مي پاشند اين است كه چون در زمستان تن آدمي به كثافات آتش از قبيل دود و خاكستر آلوده مي شود، اين آب را براي تطهير از آن كثافات به هم مي ريزند. و ديگر آن كه هوا را لطيف و تازه مي كند و
نمي گذارد كه در هوا توليد وبا و بيماري شود.(1)
اما ساير اعياد،ما به ذكر مهمترين آن ها اكتفا مي كنيم: در هر ماه روزي كه اسمش با نام ماه مطابق مي شد ما عيد مي گرفتند. مثلا روز تير، كه 13 تيرماه بود جشم تيرگان گرفته مي شد. در آن روز آب تني مي كردند و گندم و ميوه مي پختند.(2)

 


عيد آذر جشن اول در هفتم شهريور(شهريور روز از شهريورماه) بود. آذرخوش، عيد آتش خانه محسوب مي شد. در داخل خانه ها، آتش هاي بزرگ مي افروختند و در ستايش خدا و شكر نعم او سعي بليغ مي كردند. مردمان گرد هم فراهم آمده با هم غذا پخته و تفريح مي كردند ظاهرا اين عيد فقط در بعضي نواحي ايران معمول بوده است.
مهرگان ي عيد مهر كه در 16 مهرماه(روز مهر از ماه مهر) واقع مي شد، عيدي بسيار بزرگ به شمار مي رفت. در قديم الايام اين عيد روز اول سال بود و آثار مبدا سال بودن، در فراهم اين جشن هنوز باقي مانده است. عيد مهرگان هم مثل عيد نوروز، بيانگر حوادثي كه در آغاز آفرينش جهان رخ داده و به ياد وقايعي كه در تاريخ داستاني مذكور است، وضع شده بود. در اين روز پادشاهان ايراني تاجي بر سر مي نهادند كه صورت آفتاب مادر ميان چزخي گردان، بر آن منقوش بود. هنگام طلوع آفتاب، يكي از سپاهيان، درحياط قصر سلطنتي ايستاده فرياد مي زد:«اي فرشتگان به عالم فرود آييد و شياطين و بدكاران را بزنيد و و از خيادايند!»
در اول عبد آذر ما عيد«وهد جشن» يعني«عيد بهار» بود زيرا كه در عمر خسروان(يعني در زماني كه تقديم ها مختل شده بود) اول آذرماه با آغاز فصل بهار مصادف مي شد، در ارضه اسلامي اين عيد را«خروج الكوسنج» مي گفتند. مردي را بر قاطري نشانده به گردش مي برند آن مرد خود را با بادزني باد مي زند، تا شادماني خود را از خاتمه يافتن فصل شناو نزديك شدن گرما بدان وسيله آشكار كند.(و هيچ بالفارسيه گرما و گرما)(مروج الذهب)
مسعودي در كتاب مروج الذهب به رسم كوسه برنشين يا خروج الكوسج اشاره كرده است. ... و آذر ماه كه روز اول آن در عراق و ايران كوسه بر استر خود سوار شود و اين جز در عراق و ديار عجم رسم نيست و اهل شام و جزيره و مصر و يمن آن را ندانند و تا چند روز جوز و سير و گوشت چاق و ديگر غذاهاي گرم و نوشيدني هاي گرمازا و ضد سرما به او بخورانند و بنوشانند و چندان وانمود كند كه سرما را بيرون مي كند و آب سرد و براوريزند و احساس رنج نكند و به فارسي بانگ زند: گرما،

گرما. و اين هنگام عيد عجمان است كه در اثناي آن طرب كنند و شاد باشند. و در بسياري ديگر از اوقات سال چون دوران آذر جشن شادي كنند. چنين رسمي ميان اقوام و ملل گوناگون برپا بوده و شكل هاي مختلف داشته است. شكل تفريحي اين رسم هنوز هم در ايران بر جاي مانده. در ايام نوروز، با مقارن با اين جشن، مردي شوخ و بذله گو بر خري كه از چوب و پارچه و منقش به صورت

خري درست شده، سوار و در حال رقص اشعاري مي خواند و در كوچه و بازار تا همين اواخر مورد مضحكه مردم بود و به وي سكه و پول مي دادند. البته هر چند منظور و جنبه هاي تمثيلي و كفايت

آميز اين رسم امروزه فراموش شده و فقط شكل تفريحي به خود گرفته و كوسه برنشين چون دلقكي جهت شادي و به خنده آوردن مردم ظاهر مي شود؛ اما اين جنبه ي رسم، ويژه غلامان سياهي در روزگار ساساني و دوره اسلامي بوده از ملبس به لباس هاي رنگارنگ شده و با آرايش ويژه و لهجه شكسته و خاصي كه داشتند همه دايره مي زدند و ترانه هاي نوروزي مي خواندند

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید