بخشی از مقاله

چكيده پژوهش
اين پژوهش به منظور بررسي ميزان رفتار ناسازگارانه و اختلال رفتاري (عدم اعتماد به نفس ) در بين دانش آموزان دختر و پسر مقطع دبستان ( غير انتفاعي و عادي) صورت گرفته است. فرضيه تحقيق تفاوت قابل ملاحظه اي در ميزان رفتار ناسازگارانه و اختلال رفتاري ( عدم اعتماد به نفس) در بين دختران و پسران در نظر مي گرفت. بر مبناي اين نگرش مطالعاتي در زمينه ادبيات رفتار

سارشي و ناسازگارانه ( انطباقي و غير انطباقي ) طبقه بندي، سبب شناسي و آموزش درماني آن صورت گرفت، سپس كار نمونه گيري از بين جامعه دانش آموزان دختر و پسر در مقطع دبستان كه غير انتفاعي و عادي بوده اند شروع شد. نمونه مورد مطالعه در اين پژوهش 175 دانش اموز دختر و 175 دانش آموز پسر كه به صورت تصادفي از بين دانش آموزان 4 دبستان غير انتفاعي و عادي در شهر تهران انتخاب شدند.


ابزار جمع آوري اطلاعات آزمون مقياس واينلند فرم اعتماد به نفس بود و روش آماري كه جهت تجزيه و تحليل داده ها بكار گرفته شد آزمون”T” و آزمون “F” براي گروههاي مستقل. يافته هاي پژوهش نشان داد ميانگين نمرات رفتار ناسازگارانه دختران نسبت به پسران كمتر است. بنابراين رفتار ناسازگارانه در پسران بيشتر ديده مي شود و اعتماد به نفس آنها نيز كمتر است.


فصل اول

مساله
مقدمه
اهميت پژوهشي
هدف پژوهشي
فرضيه تحقيق
تعربف عملياتي متغيرها

مقدمه
به طور مطلق بسياري از رفتارهاي گوناگون را مي توان رفتار انطباقي نام نهاد
هبر (1971) ان را توانائي سازگاري فرد با خواسها و تقاضاي محيط خود مي داند.
بنابر نظر هيرا (1979) رفتار سازگارانه ميزان كارامدي و توانايي فرد براي سازگاري با خواستهاي طبيعي و اجتماعي پيرامون خود است . رفتار انطباقي يعني انجام و اجراي كارها و فعاليتهاي كه در زندگي روزمره براي رسيدن به بسندگيهاي شخصي و اجتماعي لازم است . در اين توصيف به طور كلي سه اصل نهفته است . يكي اينكه رفتار سازگارانه در بيشتر افراد در ارتباط با (سن )است

يعني همگام با رشد افزايش سن فرد رفتارهاي او متنوعتر ئ پيچيدهتر ميشوند مثلا براي كودكان در سنين پائينتر كارهايي نظير لباس پوشيدن و به تنهائي با اسباب بازي مشغول بودن اهميت دارد در حاليكه براي بزرگترها استفاده از پول و يا انتخاب يك شغل مهم و لازم است . ديگر اينكه رفتار انتباقي به انتظاراتي كه ما از ديگران داريم و يا معيارها و استانداردهايي كه مي خواهيم ديگران از نظر رفتاري داشته باشند تعريف شده است ، بسندگي رفتارهاي سازگارانه يك فرد از راه چگونگي زندگي ، آموخته ها ،كار و تعاملي كه با افراد ديگر دارد، مورد قضاوت قرار ميگيرد .


سوم اينكه رفتار بانطباقي به اجراي عادي و شاخص رفتار و نه فقط توانايي آن تعريف مي شود . بدين معني كه گر چه داشتن توانايي براي انجام كاري است اما كافي نيست و بايد اين توانايي به هنگام لزوم به منصه ظهور برسد.


بنابراين چنانچه شخص توانايي براي انجام و رعايت مثلا اصول سلامتي و ايمني و يا بيان كلامي داشته باشد ولي انها را به طور معمولي و دائمي انجام ندهد و يا به ندرت از اين قواعد پيروي كند ، رفتار انطباقي او به عنوان يك رفتار ناپسنده تلقي مي گردد .(اسپرو ، بلاوسيس چتي 1985)
رفتار ناسازگارانه در مقابل عوامل نامطلوب محيط ظاهر ميشوند و ميتوان گفت عكس العمل يا پاسخي است كه كودكان به شرايط نا مطلوب خانوادگي يا اجتماعي نشان ميدهد . هرگاه فشار عوامل نامساعد بيش از توانايي و مقاومت يا قدرت سازگاري كودك باشد در او واكنشهاي غير

عادي ايجاد كرده و باعث بحرانهاي عاطفي حاد ولي گذرا و ناپايدار مي شود در اكثر موارد چون عوامل نامطلوب مدت زيادي باقي نمي مانند كودك خود به خود به تدريج تعديل شده و به رفتار عادي بر مي گردد ولي اگر اين عوامل پا بر جا باشند كم كم واكنشهاي غير عادي كودك شدت يافته و به صورت ناسازگار شديد بروز ميكند .(ميلاتي فر، 1370)


از ان جا كه اختلال رفتار ، غالبا غير عادي ، عجيب يا ازار دهنده است ، توجه ها را به خود جلب مي كند ، امكان دارد واكنش ما نسبت به اختلال رفتار با تاثر ، خشم ،آشفتگي ، تنفر و اكراه ، ترس يا سردرگمي همراه باشد. همچنين امكان دارد در صدد تغيير آن بر آييم ، زيرا انطتاق ان بر اساس زندگي اجتماعي آسان نيست ، اما تراي فهميدن و چاره كردن مسائل كودكي بايد ريشه هاي ان را در تفاوتهاي ميان ناراحتيهاي رفتاري و تواناييهاي بالقوه هر كودك نيز جستجو كرد .
محور اصلي آنچه كه ما را نسبت به اختلال رفتار نگران مي كند و بر مي انگيزد ريشه ها و تداوم ان است .
چرا كودكي بيش از اندازه شرمگين، پرخاشگر و ترسو است ؟
چرا برخي از نوجوانان در رشد الگوهاي عادي خوردن و خوابيدن مشكل ندارند و به اقتضاي جنسيتيشان رفتار نمي كنند ؟
چرا جريانهايي در پشت نارساييهاي هوشي و ناراحتيهاي شديد مانند ناتواني زباني ، گوشه گيري از اجتماع و حتي آسيب رساندن به خود وجود دارد؟
زماني كه به دنبال اين پرسشها ميرويم در واقع اين مسائل اساسي را مطرح ميكنيم كه :
افراد چگونه رشد ميكنند و روند طبيعي رشد چگونه از مسير خود منحرف نمي شود ؟
در حال حاضر در تشريح مراحل طبيعي رشد و درك جريانهايي كه در اين دخالت دارد پيشرفتهاي قابل ملاحظه اي شده است و مي شود ، آگاهي از اين جريانها ما را راهنمايي كند كه رفتارهاي پايين تر از معيارهاي بهنجار را بشناسيم ، تشريح كنيم و چاره ان را بيابيم و بررسيهايي كه در مورد اختلال رفتار به عمل مي ايد به دانش ما در باره رشد بهنجار مي افزايد. (نلسون – ايزرائل 1372)
با توجه به نكاتي كه درباره رفتار انطباقي يا سازش و رفتار ناسازگارانه و اختلال رفتاري (اعتماد به نفس ) گفته شده ، پژوهش حاضر سعي در مقايسه و بررسي قلمرو و رفتار ناسازگارنه و اختلال رفتاري ( اعتماد به نفس )بين دو دسته از دانش اموزان دختر و پسر مقتع تحصيلي دبستان دارد .

طرح مساله
بخش اعظم رفتارهاي مورد مطالعه روان شناسي مربوط است به شكستها و بي كفايتي آدمي ، علت عمده اين شكستها ناتواني در انطباق است . انطباق يافتن شامل برقراري توازن است بين آنچه افراد انجام ميدهند باآنچه ميخواهند انجام دهند و همچنين با آنچه محيط (يعني جامعه ) طلب ميكند . رفتار غير انتباقي يعني اينكه آسيب پذيري فرد يا ناتواني در مقابله و يا فار رواني استثنايي در محيط به مشكلاتي در زندگي منجر ي شده است . رفتار انطباقي با كارها و رفتارهاي روزمره سر و كار دارد و به خوبي روشن است كه يك رفتار با توجه به هنجارهاي يك جامعه مي تواند انطباق و يا ناسازگارانه تاقي شود .


رفتار انطباقي در حقيقت داراي سازه بسيار جامع و فراگيري است كه مولفهاي عقلي ، حسي ، حركتي را در بر مي گيرد .(داويسون 1974).
همانطور كه مي دانيد يكي از محيطهاي بسيار حساس كه فرد ممكن است بيشتر دوران جواني خود را در انجا سپري نمايد مدرسه مي باشد . وجود رفتار ناسازگارانه در بين دانش اموزان چه دختر و چه پسر باعث بروز مشكلاتي از قبيل اينكه در كلاس درس شلوغ مي كنند، به همكلاسيهاي خود آزار و اذيت مي رساند و كنترل او مشكل است و يا برعكس گوشه گير و كم حرف مي شود، كتابها و تكاليف ديگران را خراب مي كند، وسايل آموزگار و شاگردان را مي دزدد. نسبت به درس بي علاقه است، فهم و درك او اغلب خوب نيست و پيروي از مقررات مدرسه برايش مشكل است و مواردي از اين قبيل.
در رساله حاضر سعي گرديده كه ميزان ناسازگارانه و اختلال رفتاري (عدم اعتماد به نفس) در بين دانش آموزان دختر و پسر بررسي مي گردد.
بنابراين مسئله پژوهشي را مي توان اينگونه مطرح ساخت، آيا ميزان رفتار ناسازگارانه در بين دانش آموزان دختر و پسر متفاوت است؟ يا اينكه رفتار ناسازگارانه در بين دانش آموزان دختر بيشتر مشاهده مي شود يا دانش آموزان پسر؟ و ميزان اعتماد به نفس در پسران بيشتر است يا در دختران؟

اهميت پژوهش
رفتار ناسازگارانه ( مشكل رفتاري) را به رفتار فردي اطلاق مي كنند كه بدون پايين بودن بهره هوشي تعادل رواني و رفتاري او از اندازه عمومي اجتماع خود به دور بوده و داراي شدت، تكرار و مداومت در زمانها و مكانهاي متعدد مي باشد به طوريكه در عملكردهاي رفتاري و تحصيلي دچار درماندگي و يا كاهش ميزان كارايي فرد مي گردد. ( رئيسي، 1379)


وجود رفتار ناسازگارنه در بين دانش آموزان دختر و پسر مشكلات زيادي را در بر دارد. اگر سعي شود از ميزان رفتار ناسازگارانه در بين دانش آموزان كاسته شود آنوقت مي توان از به هدر رفتن سرمايه هاي زيادي كه رفتار ناسازگارانه به همراه دارد جلوگيري نمود. از طرفي رفتار ناسازگارانه مي تواند خود زمينه ساز عوامل بسياري همچون بزهكاري و كشيده شدن به طرف مواد مخدر در نوجوانان و جوانان گردد، لذا با آموزش درماني به طور صحيح كه با آموزگاران با تجربه اجرا مي شود

مي توان حس اعتماد، علاقمندي به شركت اجتماعات مدرسه، گردش دسته جمعي و بازي ايجاد نمود و راه را بر بزهكاري بست، لذا تحقيق فوق ميتواند مورد استفاده مراكز آموزشي قرار گيرد تا با شناسايي افرادي كه رفتار ناسازگارانه دارند واندازه گيري ميزان رفتار ناساگار در آنها در امر درمان و بهبود عملكرد رفتاري آنها و نهايتا جلوگيري از به هدر رفتن سرمايه هاي ملي اقدام نمايند و نتيجه اين امر مي تواند سالم سازي اجتماع و جو حاكم برهر جامعه باشد.

 

هدف پژوهش
در زمينه اندازه گيري رفتار ناسازگارانه و اختلال رفتاري ( عدم اعتماد به نفس) تاكنون بررسيهاي زيادي صورت گرفته است. در تحقيق حاضر سعي شده كه ميزان رفتار ناسازگارانه و اختلال رفتاري (عدم اعتماد به نفس) در بين دانش آموزان دختر و پسر بررسي شود و يا اينكه آيا رفتار ناسازگارانه بيشتر در دختران مشاهده مي شود يا در پسران و ميزان اعتماد به نفس در كدام گروه بيشتر ديده مي شود.

فرضيه تحقيق
بر مبناي هدف تحقيق مي توان فرضيه تحقيق را اينگونه بيان نمود.
ميزان رفتار ناسازگارانه و اختلال رفتاري (عدم اعتماد به نفس) در بين دانش آموزان دختر و دانش اموزان پسر يكسان نيست، يعني تفاوت معني داري بين آنها وجود دارد و به عبارتي رفتار ناسازگارانه در بين دانش آموزان پسر بيشتر ديده مي شود و همچنين اعتماد به نفس دختران بيشتر از پسران است.


تعريف عملياتي
متغيرهاي پژوهش حاضر شامل دو متغير رفتار ناسازگارانه و اختلال رفتاري (عدم اعتماد به نفس) مي باشند. اختلال رفتاري يا فرم اعتماد به نفس متغيير مستقل و رفتار ناسازگارانه متغير وابسته است از نظر علمي رفتار ناسازگارانه به رفتاري گفته مي شود كه ما آنرا در وجود فرد احساس مي كنيم و از روي حركات او رفتارش را تحت نظر داريم و اينكه به وسيله مقياس واينلند سنجيده مي شود و اختلال رفتاري عملي كه به وسيله فرم اعتماد به نفس سنجيده مي شود تعريف نظري رفتار ناسازگارانه به عكس العملي گفته مي شود كه خود در مقابل مشكلات و نارساييهاي زندگي از خود نشان ميدهد.

فصل دوم

ادبيات ( مروري بر نظريات)
تاريخچه مفاهيم رفتاري انطباقي (سازشي)
تعريف رفتار سازشي و ناسازگارانه
تعريف كودكان و نوجوانان ناسازگار
طبقه بندي و بررسي ويژگيهاي مشكلات رفتاري
طبقه بندي كودكان و نوجوانان ناسازگار
عوامل موثر در پيدايش اختلالات رواني و ناسازگاري در كودكان
ديدگاههاي سبب شناسي مشكلات رفتاري
اختلاف يادگيري در كودكان
ناسازگاري كودكان و نوجوانان بر حسب سن آنها
عوامل رواني و اجتماعي ناسازگاري در كودكان
شناسايي و دخالت اوليه كودكان ناسازگار
آموزش درماني

تاريخچه مفاهيم رفتار انطباقي (سازشي)
رفتار ناسازگارانه (غيرانطباقي) در واقع در برابر مفهوم رفتار انطباقي (سازگارانه) معني مي يابد بنابراين لازم است كه پيش از شروع توضيح در مورد رفتار انطباقي سخني به ميان آوريم.
ارزيابي مفاهيم كنوني و جديد رفتار انطباقي را مي توان با كوششهايي كه اخيرا براي شرح بهتر عقب ماندگي ذهني شده است، رديابي كرد در طول دوره تجديد نظر و تحول و بازسازي قانون( در ايالات متحده آمريكا) عقب ماندگي ذهني بر حسب رفتار ناسازگارانه تعريف شد.(كاگين، 1978

)
نقش رفتار انطباقي در ارزيابي و طبقه بندي افراد غير عادي به صورت گسترده اي مشخص شد و در سال 1959 انجمن آمريكايي نخستين راهنماي رسمي خود را منتشر و نقيصه هاي رفتار انطباقي را رسما تعريف نمود. راههاي مذكور دو مقوله عمده براي رفتار انطباقي در نظر گرفت. يكي ميزان توانايي عملكرد فردي و خودكفايي بود و ديگري اينكه در چه حد فرد مسئوليتهاي شخصي و اجتماعي را بنابر خواستهاي محيط و فرهنگي كه در آن زندگي مي كند و از روي رضايت مي پذيرد انجام مي دهد (هبرت 1971)


رفتار انطباقي يعني موفقيت در كنار آمدن و يا مقابله با درگيريهاي روزانه نشان دهنده اين است كه فرد كمبودي از نظر هوش ندارد. (ليلاند 1979)
به عبارت ديگر اگر شخصي قادر به كنار امدن با محيط خود باشد، رفتار هوشمندانه از خود نشان مي دهد. بنابراين مي توان از رفتار انطباقي به هوش يك فرد پي برد و اينكه تصور كنيم تمام رفتارهاي انطباقي نتيجه فرايند هوش باشند. زيرا فردي كه دچار وابستگي يا بي ثباتي هيجاني دارد، كمتر توانايي كنار آمدن با مشكلات محيط خود را دارد تا فردي كه اين مشكلات را ندارد، اگر چه اين دو يكسان هستند. (زامياد، 1370)

 

بهنجاري در موقعيت


اتو نرمال شخص در جامعه خود بهنجار شمرده مي شود
اتو پاتولوژيك شخص در جامعه هنوز نابهنجار شمرده مي شود
هترو نرمال شخص توسط اعضا ساير جوامع كه او را مشاهده مي كنند نابهنجار شمرده مي شود
هترو پاتولوژيك شخصي كه توسط اعضا ساير جوامع كه او را مشاهده مي كنند نابهنجار شمرده مي شود.

نخستين ديدگاه اساسا روش برخورد سنتي طبي- روانپزشكي با تندرستي و بيماري است اكثر پزشكان بهنجاري را با سالم بودن معادل تلقي نموده و سلامتي را پديده اي تقريبا عمومي مي شمارند. رفتار زماني در حدود نرمال تلقي مي شود كه فاقد پسيكوپاتولوژي آشكار بوده باشد. اگر رفتار را درجه بندي كنيم بهنجاري قسمت عمده طيف را اشغال كرده و نابهنجاري قسمت كوچك

باقيمانده را بوجود خواهد آورد و تندرستي حالت كاركرد منطقي است تا كمال مطلوب اين ديدگاه در ساده ترين شكل نظرات John Romano را از شخص سالم به عنوان فردي كه درد بيجا ، ناراحتي و ناتواني رها است توصيف مي كند. برخي از پژوهشگران يك روش پژوهشي تدوين مي كنند كه بهنجاري را با ارزيابي حالت رواني شخص در زمانهاي مختلف در طول روز در زمينه هاي مختلف

زندگي تعريف مي كند. چيزي كه در روز و زماني در يك زمينه نابهنجار است. ممكن است در روز و زمينه اي ديگر بهنجار باشد.

رفتار سازشي و ناسازگارانه
رفتار سازشي يا انطباقي، عبارت است از هر نوع رفتاري كه بتواند توانايي و مهارت ارگانيسم را براي وفق دادن فرد با يك موقعيت محيطي به خصوص افزايش دهد. (معنوي 1368)
رفتار سازشي به تسلط فرد بر محيط و احساس كنار آمدن با خودش را مي گويند.(ساراسون، ساراسون، 1371)
انطباق يا سازگاري: رابطه يك فرد با محيط و يا خود دروني شخص را گويند.( رئيسي، 1379)
بهنجار : يك فرد زماني بهنجار است كه مشخصات او در داخل محدوده تغييرات جمعيتي كه وي به آن تعلق دارد قرار گرفته باشد. (رئيسي،1379)
بهنجار سازگاري فرد در مقابل محيط همراه با ويژگيهاي كارآمدي در ادراك، خودشناسي، توانايي در كنترل اختياري رفتار، عزت نفس و پذيرش، توانايي در برقراري روابط محبت آميز و باروري در فعاليتهاي كاري. (هيلگارد، براهني، 1373)


رفتار ناسازگارانه: هر فعاليتي كه از لحاظ مهارت فرد براي دست و پنجه نرم كردن موثر با مشكلات استرسهاي زندگي كه جنبه غير عملي و ضد سازندگي داشته باشد. (رئيسي، 1379)
رفتار غير انطباقي نه تنها نابهنجاري است بلكه باعث نگراني فرد، خانواده و دوستانش و يا جامعه نيز مي گردد.
عدم انطباق علل بسياري دارد و دامنه آن از ترسهاي مزاحم يا تحريف شديد واقعيت و ناتواني در برقراري رابطه گسترده است. (ساراسون، ساراسون، 1371)
بهنجاري يك افسانه ايده آل است (فرويد)
بهنجاري مطلق قابل وصول نيست چون شخص بهنجار بايد از جميع افكار و احساسات خود آگاه باشد (ك. ايسلر)
بهنجاري عبارت است از توانايي زندگي بدون ترس، احساس گناه، اضطراب و قبول مسئوليت براي اعمال خود (اوتورانك)


بهنجار توانايي شخص براي كسب احساسهاي اجتماعي و سازنده بودن به سلامت رواني مربوط است توانايي كاركردن اعتماد به نفس را بيشتر كرده شخص را براي سازگاري توانا مي سازد. (آدلر)

كودكان ناسازگار و نوجوانان ناسازگار
به كودكاني ناسازگار يا كژخو و يا سازش نايافته اطلاق مي شود كه از هوش عادي يا حتي هوشبهر بالايي برخوردارند ولي رفتار غير عادي و نابهنجار دارند و به طور عادي قادر به حفظ رابطه با افراد ديگر نيستند، بعضي اين كودكان را دشوار مي نامند كه به نظر مي رسد اصطلاح مناسب و زيبنده اي است زيرا: تماس، برخورد و معاشرت با اين كودكان نمي توانند نيازها و مشكلات خود را به راحتي ابراز كنند. پيروي از مقررات و احترام گذاشتن به قوانين متداول اجتماعي براي اين افراد

دشوار است اين افراد به اصطلاح هنر ظريف ريستن را نمي دانند و نمي توانند بين نيازهاي شخص و احتياجات ديگران تعادل برقرار نمايند ترتيب و آموزش اينگونه افراد براي والدين، آموزگاران و مربيان دشواريهايي را در مقايسه با ديگران ايجاد مي كند. از لحاظ آماري، آمار صحيحي از ناسازگاران در دست نيست زيرا ناسازگاري يك رفتار خاص نيست بلكه معجوني از رفتارهاي متعدد است كه با توجه به فرهنگ و جوامع مختلف ممكن است اين رفتارها كم اهميت يا برعكس خشونت بار و جرم تلقي شود. اگر ناسازگاري به صورتي نمايان شود كه فرد براي حل مشكلات و مسائل خود مجبور باشد با اصول، قوانين و ارزشهاي اجتماعي مورد قبول اكثريت درگير شود در اين صورت آنرا ناسازگار اجتماعي مي نامند.


اگر ناسازگاري به صورت اضطراب بي دليل، ترسهاي غير منطقي و اختلالات رواني بروز كند به آن ناسازگاري عاطفي گفته مي شود. در واقع كودكان دشوار افرادي از اجتماع هستند كه دچار اختلالات رفتاري بوده، رفتارشان براي خود و اطرافيان مشكلات زيادي ايجاد مي كند و همواره براي والدين و اولياي مدرسه مشكل تربيتي دارند. (ميلاني فر،1370)

طبقه بندي و بررسي ويژگيهاي مشكلات رفتاري (رفتار ناسازگارانه)

الف) مشكلات روان رنجوري( نوروتيك)
1- اضطراب
2- ترس از مدرسه
3- اجتماع گريزي (اختلال اجتنابي)
4- گوشه گيري و انزوا طلبي

ب) مشكلات رفتار ايزايي


1- پرخاشگري
2- دروغگويي
3- دزدي
4- فرار از مدرسه
5- اختلال بي اعتنايي مقابله اي (لجبازي)
6- عدم دقت و تمركز حواس
7- تحرك بيش از حد يا بيش فعالي

ج‌) مشكلات رفتاري و هيجاني ديگر
1- انگشت مكيدن (اختلال عادتي)
2- ناخن جويدن (اختلال عادتي)


3- اختلال خوردن
4- اختلال خواب
5- بي اختياري ادرار
6- تيك

الف- مشكلات نوروتيك

1- اضطراب
تشويش و نگراني و ترس دائمي بدون اينكه شيئي يا موقعيت به خصوص و شناخته شده اي عامل بوجود آورنده آن باشد.
اضطراب يك احساس منتشر، بسيار ناخوشايند و اغلب مبهم دلواپسي است كه با يك يا چند تا از احساسهاي جسمي همراه مي گردد، مثل خالي شدن سر و دل، تنگي قفسه سينه، تپش قلب، تعريق، سردرد، بيقراري و ميل به حركت (كاپلان- سادوك، 1370)
اضطراب ترس غير معقو لي است كه كانون خاصي ندارد واگر ترس به شي يا موقعيتي تمركزيابد در معقوله فوبيا قرار ميگيرد.


بر خلاف فوبيا هيچ علت روشني وغير مستقيمي براي اضطراب عمومي وجود ندارد. (لف و ايزاكس، 1370)

2- ترس از مدرسه
بي ميلي شديد براي رفتن به مدرسه را ترس از مدرسه مي خوانند اين دسته از دانش اموزان داراي اضطراب شديد و مفرط به هنگام جدا شدن از افراد مورد علاقه خود مثل مادر يا خانه و يا محيطهاي مورد نظر خود مي شوند كه به صورت واكنش ترس از مدرسه و بي ميلي به رفتن مدرسه يا جدا شدن از موردهاي مورد علاقه خود نشان داده مي شود . اين مشكل بيشتر در مدارس ابتدايي ديده مي شود و شيوع آنها بين 1 تا 7/1 در صد و همچنين در تعدادي گزارشات بين 5 تا 8 درصد مي باشد.

3- اجتماع گريزي ( اختلال اجتنابي)
مشخصه بارز اين دسته از دانش آموزان پرهيز از هر گونه تماس با افراد بيگانه است به طوري كه قادر به شركت در فعاليتهاي گروهي نمي باشند و ارتباط اجتماعي آنها با همشاگرديها و همسالان خود گسيخته مي گردد. برخلاف ظاهر دوري گريزي اين افراد، در درون خود احساس و تمايل شدي

د به برقراري ارتباط جمعي دارند ولي ترس و نگراني از استهزائ قرار گرفتن يا مورد تائيد جمع نبودن آنها را از تماس اجتماعي دور مي كند. ارتباط آنها با افراد آشنا و خانواده طبيعي و معمولي است و حتي سعي در جلب محبت آنها دارند.
انتشار اين مشكل حدود 3 تا 5 درصد جمعيت را در بر مي گيرد و بين دختران و پسران حدودا يك اندازه مي باشد. (ريئسي، 1379)

4- گوشه گيري و انزواطلبي
رفتار گوشه گيري يا انزواطلبي به عنوان يكي از مشكلات عمده در كودكان ونوجوانان محسوب ميشود , اين كودكان داراي احساس بي كفايتي بوده و به دنياي درون خود پناه ميبرند و بيش از حد متواضع هستند وحتي اگر با مسئله اي مخالف باشند جرات بيان مخالفت يا نظرات خود را ندارند . كناره جويي يا گوشه گيري بيمارگونه از برقراري نمودن تماس با افراد و شركت در گرفتاريهاي اجتماعي , تقليل يافتن علائق ذهني وعاطفي به محيط خارج را گويند .(رئيسي ,1379)


از مروري كه هاپس وگرين وود از هفت بررسي مربوط به كودكان پيش دبستاني به عمل آوردند , چنين بر مي آيد كه بين 5 تا 28 درصد كودكان پيش دبستاني , با ميانگين 25 درصد , جزو كودكان انزواطلب به حساب مي آيند كه بين 1 تا 3 درصد كل جمعيت در طبقه افراد گوشه گير جا مي گيرند .(نلسون-ايزرائل ,1382)

ب-مشكلات رفتاري ايذائي

1-پرخاشگري :
به رفتاري اطلاق مي شودكه قصد از آن صدمه رساندن (جسماني يازباني ) فرد ديگر با نابود كردن دارايي افراد است بعضي روانشاسان بين پرخاشگري خصمانه كه تنها به قصد صدمه زدن انجام ميشود و پرخاشگري وسيله اي است كه هدفش به دست آوردن پاداش است نه صدمه زدن به ديگران، فرق مي گذ

ارد، جنگيدن براي دفاع از خود مواردي از پرخاشگري وسيله اي است. (اتيكسون، 1372)
پرخاشگري به وسيله محيط اجتماعي شرطي شده و با انگيزه ها و فرهنگ كاناليزه مي شود. تشويق رفتار پرخاشگرانه سبب تشديد اين رفتار و تعميم آن به موارديكه به خودي خود حالت پرخاشگرانه را بوجود نمي آورد. (اريك فروم، 1372)
پرخاشگري به وسيله محيط اجتماعي شرطي شده و با انگيزه ها و فرهنگ كاناليزه مي شود. تشويق رفتار پرخاشگرانه سبب تشديد اين رفتار و تعميم آن به موارديكه به خودي خود حالت پرخاشگرانه را بوجود نمي آورد. (اريك فروم،1372)

2- دروغگويي
بيان كردن مطلبي كه فرد به قصد فريب دادن ديگران با آنكه خوب و خود آگاهانه مي داند كه نادرست مي باشد اظهار مي دارد. مبتلايان به دروغگويي بيمار گونه به افرادي اطلاق مي شود كه بدون نياز و از روي عادت دروغ مي گويند به طور عمده با خيالات آرزومندانه گاهي با تحريف واقعي خاطرات دروغ پردازي مي كند. اين گروه در دسته كودكان ضد اجتماعي يا جامعه ستيز نيز طبقه بندي مي شوند (رئيس، 1379)


دروغگويي دفاعي به منظور رهايي از مجازات، زماني كه كودك بيشتر از توانايي جسمي و روحيش انتظار مي رود ابراز مي شود. كودك براي پنهان كردن خطاهايي كه مرتكب شده يا حتي خجالت از بيان آنها به دروغگويي مي پردازد. (1370)

3- دزدي
وسوسه اجتناب ناپذير به دزديدن اشيايي است كه معمولا مورد نياز نيستند، اين دسته دانش آموزان وقتي با شيئي روبرو مي شوند كه جلب توجه مي كند حالت الزام و اجباري در خود جهت برداشتن آن احساس مي كنند و اين فشار و اضطراب باعث مي گردد كه با برنامه ريزي به دزديدن آن دست بزند اين افراد معمولا از احساس كم ارزشي و محبوب نبودن بين گروه در رنج مي باشند و در اكثريت موارد شئي دزديده شده را بين ديگران تقسيم مي كنند. اضطراب آنها براي برداشتن شيئي با احساس گناه بعدي همراه شد و كودك را دچار يك اضطراب انبار شده پيچيده مي نمايد. (رئيسي،1379)


فقر اقتصادي، بي باكي و جسارت، در طبقات فقير و ثروتمند يكسان ديده مي شود. دزدي تقريبا هميشه با دروغگوئي همراه است. (ميلاني فر، 1370)

4-فرار از مدرسه
حالتي است كه كودك سالم بدون عذر موجه ازحضور در مدرسه خودداري مي كند و غيبت او غير قانوني و يا غير موجه شناخته مي شود.
صاحبنظران اين عمل را غفلت در انجام وظيفه و يك رفتار غير اجتماعي و حتي ضد اجتماعي تلقي مي كنند.


فرار از مدرسه در پسرها 5 برابر بيشتر از دخترها ديده مي شود و معمولا در خانواده هاي پر جمعيت شيوع بيشتري دارد. (ميلاني فر، 1370)
اين دسته از دانش آموزان به قصد آمدن به مدرسه از منزل خارج مي شوند ولي بدون اطلاع والدين و مدرسه به جاي ديگري كه مورد علاقه آنهاست مي روند. اين گروه (مدرسه گريز) هم مي گويند، در واقع اين افراد واكنش طبيعي به محيطي نشان مي دهند كه براي آنها انگيزه مثبت در بر ندارد و در همان زمان به مكاني مي روند كه به نسبت مقتضيات سني داراي محرك مثبت تري براي آنها است. (رئيسي، 1379)

5- اختلال بي اعتنايي مقابله اي (لجبازي)
اين اختلال در كودكان و نوجوانان به صورت لجبازي مستمر با اطرافيان چه در مدرسه و چه در منزل ديده مي شود. مرتب با بزرگترها يا افراد كوچكتر جروبحث كرده و در صورت روبروشدن با مخالفتها در مقابل خواسته هاي خودش از كوره در مي رود و شروع به ناسزا گويي مي كند، بسيار زودرنج بوده

و از اطرافيان توقع بيش از حدي دارد. هميشه در رفتارهاي نامناسب خود ديگران را مقصر مي داند.
بيشتر اوقات تنها هستند و ايجاد ارتباط اجتماعي نمي كنند و يا به علت رفتارهاي نامناسب خود، اطرافيان آنها را طرد مي كنند.
آمار اين اختلال در دخترها تعداد بيشتري را نشان مي دهد. معمولا سنين 3 تا 8 سالگي شدت دارد و در پسرها به صورت عادي نشان داده شده است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید