بخشی از مقاله

شکل گیری اسرائیل

يهوديت در بخش دين وتفکر بر خلاف نژاد و نسب ،سابقه اي طولاني دارد. اگر چه گروهي برآنند که اين يهوديت ديني، همان يهوديت نژادي است اما بايدگفت که امروزه از نژاد بني اسرائيل خبري نيست و تنها مي توان آنها را با مشخصات و توصيفشان درکتب تاريخي و قديمي يافت. امروزه هيچ کس نمي تواندخودرا به طور خالص از نژاد بني اسرائيل بداند.
به هر حال سابقه يهوديت ، بنا به آنچه خودشان در تورات نگاشته اند وامروزه بسيار محل ترديد است به فلسطين بازمي گردد. براساس کتب تاريخي يهودْي ايشان توانسته اند زماني در دو شهر فلسطين اقدام به ايجاد حکومتهاي محلي نمايند.


اين قوم دوبار مورد هجمه ي دول همجوار واقع شد و در بار دوم – به دست تيتوس امپراتور روم- کاملا مضمحل و نابود گشتند.
پس از پراکندگي ، اين دين به صورت کولوني هاي محدود به حيات خود در ميان جوامع ادامه داد. در اروپا به خصوص پس از رشد مسيحيت به دليل ضديت مسيحيان آن زمان با يهوديان (به دليل دخيل بودن در قتل عيسي) يهوديان در محله هاي کنار شهرها به نام گفتو ساکن شده بودند و هر از چندگاهي مورد حمله و غارت واقع مي شدند. شغل آنها به مقتضاي آيين ، انديشه و وضعيت اجتماعي شان در معاملات پولي پيشه وري و تجارت خلاصه مي شد.


در جنگهاي صليبي ، يهوديان که در مسير حرکت سپاهيان صليبي قرار داشتند بارها مورد غارت و قتل عام واقع شدند. اسپانيا ، پس از تصرف مجدد مسيحيان ،نيز شاهد اين ماجراها بود.
دليل عمده ي اين غارتها به کار آن ها در پرداخت وام با بهره هاي بالا خلاصه مي شد. اين امر باعث شد که مردم يک منطقه پس از مدتي از آنها بيزار و آماده کشتار آنها شوند.
درست به همين دليل پادشاهان نيز از کشتار آنها سود مي بردند و هميشه مالياتهاي سنگين و پولهاي کلان را از آنها مي خواستند. با اين وجود يهوديان به ضرب پولهاي کلان توانستند براي خود موقعيتي در دربارهاي اروپايي ايجاد نمايند و اندک اندک مقامات بزرگ را در دربار تصاحب نمايند.

 


در کشورهاي اسلامي اما ، وضع دگرگون بود. به لحاظ علمي يهوديان در اثرتداخل با مسلمين رشد يافتند، موسي بن ميمون فيلسوف يهودي انديشه هاي ديني آنها را سامان داد و بسياري از انديشه هاي اسلامي را وارد يهوديت آسيايي نمود.
در ايران کولوني هاي آنها در مناطق مختلفي نظير اصفهان شکل گرفتند و توانستند ضمن مالکيت زمين ، که يهوديان اروپا از آن بي بهره بودند، در دستگاههاي دولتي به عنوان طبيب و حتي وزير – سعد الدوله در دستگاه مغولان- رشد کنند، اما سيرت و منش رذيلانه ي آنها معمولا مانع اوج گرفتن قدرتشان مي شد.


نهضت پروتستان، به رهبري لوتر در اروپا ، چهره ي مسيحيت را تغيير داد و وجه ي کليسا را دستخوش دگرگوني ساخت، پروتستانها بسياري از اعتقادات قديمي – ارتدوکس و کاتوليک- را دور ريختند و نسبت به بسيار از تعصبات گذشته ، تساهل و تسامح پيش گرفتند. به دنبال آن رنسانس در اروپا بسياري از اعتقادات را متزلزل ساخت و تکفيرهاي کليساهاي کاتوليک نيز دردي را دوا نکرد. بسياري از کشورهاي اروپا صاحب کليساي ملي گرديد که کاردينال آنرا شاه مشخص مي کرد. از ميان اين دولتها مي توان به پروس (آلمان) ، هلند و انگلستان اشاره کرد.


به دنبال اين اتفاقات يهوديان اروپا ، بالاخص يهوديان اسپانيا ، که در آن زمان دچار قتل و غارت مسيحيان شده بودند به دليل رشد تفکرات تازه به سوي سرزمينهاي اروپايي پروتستان حرکت کردند که مهمترين آنها انگلستان بود،ولي اين کشور، پيش تر ورود يهوديان را به دليل فشار مالي و مخالفت اشراف ممنوع ساخته بود. بدين لحاظ يهوديان مهاجر در آمستردام رحل اقامت افکندند و هلند يکي از مراکز مهم يهوديت اروپا گرديد که امروزه نيز چنين است.
در سرآغاز قرن 17 ميلادي ، سالهايي که زمان شکوفا شدن اعتقادات ناسيوناليستي و مهين پرستانه در اروپاست. شخصي يهودي اهل آمستردام که به تازگي از اسپانيا به هلند مهاجرت کرده بود، به نام موسي بن اسرائيل- که واعظي مذهبي ولي نه چندان معتقد به مذهب بود- نخستين آهنگ رؤياي بازگشت به فلسطين (ارض موعود) را به صدا در آورد.


وي با نوشتن کتابهايي چون ، اميد قوم يهود ، خاضعانه و انتقام يهود، سعي کرد تا به اين دين شکل نژادي داده و آنرا از دايره ي تسلط ساير ملل خارج سازد. در آن زمان انگلستان داراي حکومت مشروطه سلطنتي بود و در نوع خود تنها کشوري بود که در آن راي افراد – البته تنها اشراف- دخيل بود و از اين لحاظ يک گام به سوي دموکراسي برداشته و خود را مردمي تر نموده بود!!
بن اسرائيل تصميم گرفت تا يهوديان را به انگلستان هدايت کند و شايد راهکارهاي مناسبتري نسبت به ساير اروپا را در اين سرزمين يافته بود. وي در سال 1654، ديويد آبرابانل ، يکي از

نزديکانش را براي تسليم توماري به شوراي سلطنتي انگلستان فرستاد و در عين حال با اليورسنت جان سفير انگليس درهلند که بعدها به ضرب پول سرمايه داران يهودي که تازه از زير بار قتل عامها کمر راست کرده بودند، به عنوان رئيس کميته پذيرش يهوديان به انگلستان برگزيده شد طرح دوستي ريخت.
وي همزمان با اين کار با انتشار کتاب خود آگاهي ملي يهودي، سنگ بناي صهيونيست نژادي را در ديانت موسوي بنا نهاد.
به اين ترتيب يهوديان وارد جامعه ي انگلستان شده در آن استقرار يافتند. اگر چه مدت زيادي طول کشيد اما در نتيجه بعدها کساني نظير ديزرائيلي از ميان همين يهوديان به مقام نخست وزيري دست يافتند و يا مثل لفرد بايرون به لقب اشرافي ومحدود لردي رسيدند.
عصر رنسانس اروپا را به سمت انديشه هاي فکري جديد سوق داد و در سايه ي آن دوران فئوداليته که مبتني بر زمين و کار روي آن بود مي رفت تا جاي خودرا به دوره جديد که ديگر اشراف و زمينداران جايي در آن نداشتند وتنها روابط پولي بر آن حاکم بود، دهد.
اين اتفاق پس از شروع رنسانس در قرن 15 آغاز شد و در پرتو آن طبقه اي در اروپا رشد کرد که ثروتمند ولي بدون سابقه ي اشرافيت موروثي بود و به علاوه ثروت خويش را درمعاملات پولي و تجارت صرف مي کرد و زمين نقش مهمي در ثروت آنها نداشت.اين طبقه که بعدها به بورژوآ معروف شد در ابتدا تعداد زيادي را بالغ نمي شد که آنها نيز به شغل بانکداري و يا سوداگري هاي تجاري مشغول بودند- نظير خانواده مديچي در ايتاليا- اما پس از شروع قرن 17 تعداد آنها در اروپا رو به ازدياد نهاد و از آنجا که هم آنها و هم اشراف قديمي به دنبال تسلط ودوشيدن طبقات پايين جامعه بودند ميان اين دو جنگي در گرفت که گاهي گرم وگاهي سرد بود.طبقه ي جديد اندک اندک دريافت که براي پيروزي نياز به يک سازمان گسترده و کارآمد دارد.
انگلستان در اين زمينه جلو افتاد و با دراختيار گذاشتن تشکيلات فراماسونري که قبلا در اسکاتلند تاسيس شده بود انجمني را براي اين طبقه ي جديد ايجاد کرد، که تمام انديشه را به سمت جلب سرمايه ي بيشتر تا ثروت گسترده تر و تسلط بر منابع مادي هدايت نمود. و از آنجا که در آن زمان کليسا همواره درکنار اشراف مي ايستاد اين گروه تازه وارد جدايي دين از سياست را به عنوان

شعار خود قرار داد. يهوديان که به لحاظ موقعيت اجتماعي واقتصادي و بالاخص ديني و فرهنگي شباهت تام و تمامي به اين طبقه داشتند وگويي از مدتها قبل خود واضع اين طبقه اجتماعي بوده اند، به سرعت در اين گروه ادغام شدند وخود را در کنار اين گروه قرار داده ودر تشکيلات فراماسونري و دستگاه آن نيز بالا رفتند.
از آنجا که هدف هر دو طرف يعني يهوديان و بورژوآها تنها رسيدن به پول و بالطبع قدرت بدون دخالت مذهب بود- يهوديان به دليل عدم پذيرش مذهبشان توسط عامه و بورژوآها به دليل مخالفت کليساها با آنها- اين همکاري به سرعت رشد کرد و اين دو گروه در کنار يکديگر رشد کردند . به

دنبال آن اليور کرامول انقلاب ماسوني را در انگلستان پي ريخت و به اين ترتيب اين گروه با تسلط سياسي بر انگلستان نخستين دولت فراماسوني دنيا را که معجون يهودي- بورژوآزي بود بنيان نهاد.
در سالهاي آغازين قرن 19 جهان شاهد ظهور يک نابغه ي نظامي و جاه طلب به نام ناپلئون بناپارت بود . بناپارت که کار خود را به عنوان افسر توپخانه با درجه ي ستوان دومي در ارتش انقلابي فرانسه آغاز کرده بود. به سرعت مدارج ترقي را طي نمود و با پيروزي هايْي بر ارتش اتريش و سپس پروس ، در مدت کوتاهْي امپراتور فرانسه شد و جمهوري را ملغي کرد. ناپلئون پس از استقرار امپراتوري و حمله به کشورهاي اطراف و به زانو در آوردن آنها ، عزم خود را جزم کرد تا بر انگلستان که رقيب ديرينه فرانسه بود غلبه کند. به دنبال اين امر به مصر لشکر کشيدتا انگلستان را از طريق مستعمراتش تحت فشار قرار دهد.


دراين مسير نياز به پشتوانه مالي فراواني بود که تنها لابي هاي يهودي واجد آن بودند از اين رو با تلاش وي در سال 1803 نخستين مجمع ملي يهوديان با نام باستاني سنهدرين در پاريس گشايش يافت.
پس از آن ناپلئون شعار بازگشت به سرزمين موعود را براي جلب نظر يهوديان متمول سرلوحه ي برنامه هاي تبليغي خود قرار داد. اما اين امر چندان مورد توجه يهوديان واقع نشد و حتي زماني که او قصد داشت تا بيت المقدس را تصرف کرده و آنرا در اختيار يهوديان قرار دهد ، يگانهاي لشگر او که در مصر مستقر بودند بايد با يهوديان بومي فلسطين نيز پيکار مي کردند و بسياري از اين يهوديان بومي دوشادوش مسلمانان و مسيحيان جنگيدند. به هر نحو دوران ناپلئون با حمله به روسيه به سرآمد . او را به سنت هلن تبعيد کردند و در نااميدي محض به مرض سرطان در گذشت. اما عمل او منجر شد تا براي اولين بار يهوديان اروپايي گردهم جمع شوند و اولين نشستهاي مستقل يهو

دي را در اروپا برپا دارند.
قرن 19 شاهد حضور بيش از پيش يهوديان در دستگاههاي سياسي و مالي اروپا بود.
ظهور غول سرمايه داري و بانکداري غرب يعني خانواده ي روچيلدها در همين دوران به وقوع پيوست. خاندان روچيلدها، اصالتا اهل آلمان و شهر فرانکفورت بودند. جد ارشد آنها امشل موشه رو چيلد بود که براي اولين بار در خانواده اش شغل صرافي را پيشه خود ساخت و پدرش که بنيانگذار اين خانواده ي بانکدار محسوب مي شود در سال 1743 با نام ميرامشل روچيلد در فرانکفورت متولد شد.
پس از آن پسران ميرامشل روچيلد بازوهاي اقتصادي و شعب بانک روچيلد را در سراسر اروپا گستردند واز طريق ازدواج با خانواده هاي متمول بر نفوذ خود افزودند. آنها با پرداخت وامهاي کلان به دولتهاي اروپايي قدرت خود را تثبيت نمودند، اگر چه بعدها قدرت اصلي آنها به واسطه سلومون روچيلد در فرانسه و پاريس متمرکز گرديد ولي آنها در فرانکفورت ، لندن ، وين ، مسکو ، ناپل و رم اقدام به ايجاد شعبه نمودند و قدرت مالي را در منطقه قبضه کردند.
اواسط قرن 19 دوران مهمي را درتاريخ خاورميانه شامل مي شود. آغاز دوران سقوط و اضمحلال دولتهايي قدرتمند مسلمان ، ايران و عثماني.
در ايران سلسله قاجار با حکومت خود صدها سال ايران را به عقب برد و عثماني با فساد گسترده درباري خود نيز دچار چنين وضعي گرديد. در مصر محمد علي پاشا، که اصالتا آلبانيايي بود، قدرت را به دست گرفت و سپاه عثماني را از منطقه راند. عثماني در شمال افريقا تنها نامي بي استفاده بيش نبود. در اين زمان فلسطين گاهي تحت سيطره ي مصر و گاهي حوزه ي نفوذ عثماني بود. اکثريت قريب به اتفاق مرد ساکن فلسطين مسلمان بودند و در آن يک اقليت چند صد نفري يهودي نيز ساکن بود. در سال 1851 لردپالمرستون نخست وزير وقت انگلستان که در آن زمان در اوج قدرت استعماري به سر مي برد، اولين بهانه را براي دخالت و دست اندازي در اراضي فلسطين به دست آورد و اين بهانه چيزي جز اعتراض صوري به وضعيت يهوديان نبود .

 

البته انگلستان پيشتر با تحت حمايت قرار دادن يهوديان روسيه در 1850 ، تزار را بر عليه يهوديان تحريک کرده بود ، اما اين دخالت جديدبه منظور تاثير گذاري بر سياستهاي اروپايي عثماني محسوب مي شد. به دنبال اين دخالت انگلستان امتياز حمايت کنسولي از يهوديان فلسطين را به دست آورد و نخستين کنسولگري خود را در بيت المقدس راه اندازي نمود وسرپرستي آنها به ادوارد توماس راجرز و مينزي که هر دو يهودي بودند سپرد. در ادامه انگلستان مجوز خريد يک قطعه زمين براي يهوديان مستمند را از عثماني به دست آورد و به دعوت لرد پالمرستون ،موسي مونته فيوره يهودي متمول انگليسي نخستين قطعه زمين را از عثماني خريداري کرده و رعيتهاي مسلمان آنرا بيرون راند و اولين مزرعه کشاورزي صنعتي را پديد آورد که کارگران آن همگي يهودي اروپايي بودند.


انگلستان درادامه دخالتهاي خود در همان سال انجمن ادبيات انگليسي کتاب مقدس را در اورشليم بنا نهاد که تماماً به دست يهوديان اداره مي شد.
همزمان با اين وقايع بود که در 1856 يک نويسنده ي انگليسي ناشناس با انتشار کتابي به نام بحران و راه گريز براي اولين بار عملاَ در محيط مسيحي آن زمان به تمجيد از يهوديت پرداخت و بازگشت به سرزمين موعود را به لحاظ اخلاقي مورد تاکيد قرار داد.
در سال 1861 «انجمن عبري کولوني سازي در سرزمين مقدس» راه اندازي گرديد که مرکز آن در لندن بود وکارهاي خود را در امور خيرخواهانه متمرکز ساخته بود ودر کنار آن اقدام به ايجاد کولوني هاي يهودي در فلسطين مي نمود.
از آغاز سال 1870 دعوتهاي محدودي در ميان يهوديان اروپايي در مهاجرت به فلسطين آغاز شد و بذرهاي توطئه انگلستان براي تجمع يک اقليت غير بومي براي تاثير گذاري بر منطقه وارد مرحله ي تازه اي گرديد.

سالهاي 1881و1882 براي يهوديان روسيه كه بالاترين نفوس يهودي دراروپا راشامل مي شدند،سالهاي خوبي نبود. تزار كه ازمدتها قبل به دليل حمايت انگلستان ازيهودي هاي روسي نسبت به آنها بدگمان شده بود،دست مخالفان ضد يهودي را دركشتاركارگران يهودي كيفف در اوكراين وچند شهرديگر اين منطقه باز گذاشت.
اين امرباعث شد تا بازار انديشه بازگشت به فلسطين يا همان ارض موعود توسط عوامل انگليسي در روسيه داغ شود با اين حال 98%يهودياني كه از روسيه گريختند حاضر نشدند به فلسطين بروند وهمگي راهي اروپاي غربي وامريكا شده وبحران تازه اي را ايجاد كردند.


درسال 1893 لئوپنيسكر يكي از دانشوران يهودي در اوكراين باشگاهي بنام بني موسي افتتاح كرد وبراي نخستين بار با انتشار نشريه أي روسي ـ يهودي به نام « صهيون» اين نام را برسرزبان ها انداخت.
به دنبال اين حركت گروهي ازسرمايه داران يهودي فراماسون كوشيدند تا وحدت ديني يهوديان راكه يك واقعيت موجود بود به يك وحدت ملي كه يك عقيده خرافه وموهن وغيرقابل قبول بود تبديل سازند البته اين موضوع با جو آن زمان اروپا سازگاري داشت .
اروپا درعهد گسترش ناسيوناليسم به سر مي برد وطبعا اين وضع بر يهوديان بي تاثيرنبود.با تمام اين اوصاف هنوز درآن زمان حتي در انديشه افراطْي ترين يهوديان نيز ، پزيرش فلسطين براي ساختن سرزمين موعود ممكن نبود.


در سال1890 انجمني به نام عاشقان صهيون با همكاري مستقيم بارون ادموند روچيلد فعاليت خود را رسماًآغاز كرد .اينان كه اعتقادشان در مورد ارض موعود تنها به فلسطين محدود بود كوشيدند تا در سال هاي 1895-1896در فلسطين اقدام ساخت آباديهاي يهودي نشين نمايند .
مقارن همين زمان اشخاص ديگري از جامعه يهوديان كه متمايل به ايجاد يك ميهن ملي - يهودي بودند در گوشه كنار دنيا دست به كار شدند .يكي از اين افراد بارون هيرش آلماني بود كه با ايجاد يكي ازبزرگترين كولوني هاي يهودي در آرژانتين به سرپرستي افسر يهودي انگليسي سرهنگ گلد اسميت به سال 1892دراين امر پيشتاز گرديد.وي در اين سال 700خانواده يهودي را در آرژانتين اسكان داد مقارن همين سال ها جنبش طرفدار يهوديان خواهان بازگشت با حمايت انگلستان ،درميان مسيحيان انگليسي به سرپرستي اسقف ايكتاتيوس و حمايت بي دريغ ويليام اوارت گلادستون نخست وزير انگلستان به راه افتاد وعملاً دنياي مسيحي را به دليل جنايت عليه يهوديان وامدارآنها دانست . در همين دوره است كه شاعران يهودي نظير لازاروس درآمريکا وبايرون در انگلستان سرودن شعرهايي در ارتباط با آرمان بازگشت به فلسطين را آغاز كرد .
سال 1896 را مي توان سال آغاز رسمي جنبش صهيونيستي دانست . در اين سال يك روزنامه نگار مجارستاني الاصل اتريشي ‎و يهودي به نام تئودور هرتزل در كتابي به نام دولت يهود رسما تمايل دانشوران را به داشتن يك سرزمين مستقل بر انگيخت . وي 29 اوت سال 1897 اولين كنگره صهيونيست ها را در بال سوئيس راه اندازي كرد . در همين كنگره بود كه صهيونيستها تمامي نظرات مبتني بر سرزميني غير از فلسطين براي ارض موعود را رد كردند و با پافشاري آشرگينزبرگ (احد حاآم) و ماكس نوردائو مشاور هرتزل آرمان صهيونيستها را دستيابي به ارض موعود در فلسطين اعلام نمودند .


اين كنگره زياد دوام نيافت ، پليس تزاري به محل برگزاري حمله كرده و اسناد را توقيف نمود كه يكي از آنها پروتكل هاي دانشوران صهيون است . هرتزل كه مردي بلند پرواز و جاه طلب بود هرگز نتوانست روياي هاي خود را مجسم ببيند . هنوز بورژواهاي غربي قانع نشده بودند كه تاسيس يك حكومت يهودي در فلسطين لازم است يا نه؟
هنوز براي قبول اين دو موضوع و رفع ابهامها 20 سال وقت لازم بود . او در ناكامي محض به سال 1904 درگذشت . صهيونيستها براي پذيرش خواسته هايشان توسط دولت هاي اروپايي به هر وسيله اي متوسل شدند . آنها با حمايتهاي مالي سرمايه داران يهودي نظير روچيلدها تبليغات وسيعي را آغاز نمودند .


در سال 1914 به دنبال ترور وليعهد اتريش توسط يك جوان صرب جنگ جهاني اول كه از 10 سال قبل زمينه هايش فراهم شده بود آغاز گرديد . اينكه برنده اصلي اين جنگ كه 13 ميليون كشته به جاي گذاشت چه كساني بودند نياز به كنكاشهاي دقيق و موشكافانه دارد .
اما صهيونيستها در خلال اين جنگ دوران پر كاري را مي گذراند . آنها در خلال اين جنگ اقدام به برگزاري كنفرانسهايي با حضور يهوديان سراسردنيا نمودند .
اين كنفرانسها از 1915 در زمان اوج گيري جنگ جهاني شروع شد و در سال 1917 به اوج خود رسيد . كشورهايي كه اين كنفرانسها در آنها برگزار شد به قرار زير است :
1915 - هلند ، كانادا ، اتريش ، انگلستان
1916 - انگلستان ، استراليا ، آمريكا ، هندوستان ، سوئد ، سوئيس ، آفريقاي جنوبي ، كانادا ، لهستان ، روسيه ، هلند ،بلژيك
1917 -لهستان ، هلند ،آمريكا ، روسيه ، انگلستان ، سوئيس ،يونان ، بلژيك ،استراليا ، تاجيكستان ، كانادا
از لحاظ تعداد نيز :در 1915 ،4 كنفرانس ،1916 ، 18 كنفرانس و 1917 ، 31 كنفرانس در سطح دنيا برگزار شد و در خلال اين كنفرانسها يهوديان دنيا 2314563 فرانك به صندوق ملي يهود اهدا كردند كه بيش از 45% آن اهدائي يهوديان آمريكايي بود .


1917 نقطه عطفي در تاريخ اروپا بود ، پايان جنگ جهاني اول معادلات منطقه اي را در حد وسيعي تغيير داد . امپراتوري تزاري روسيه كه دشمن سر سخت يهوديان بود كاملا نابود شد . بد نيست كه بدانيم جنبش صهيونيستي در فروپاشي اين امپراتوري پوشالي نقش اساسي داشته است . علاوه بر دست پرورده هاْي باشگاه بني موسي كه خود عاملان جدي اغتشاش بودند نفوذ كامل روچيلد در صنايع روسيه و بالاخص صنايع نفت و گاز بي تاثير نبود .
از ديگر سو امپراتوري آلمان (پروس) و اتريش ـ هنگري نابود گرديد و حكومت هاي كهن فئودالي جاي خود را به روشنفكران ماسوني داد .


با وجود پيروزي هاي متفقين ،آنها به لحاظ اقتصادي در وضع وحشتناكي قرار گرفتند وناچار براي جبران كسري بودجه به بانكهاي متمول روچيلدها روي آوردند . از ديگر سوي ملل مغلوب محكوم به پرداخت غرامت شده بودند و براي پرداخت آن ناگزيراز دريافت وام بودند .

اما مهمترين واقعه جنگ جهاني اول فروپاشي امپراتوري كهن عثماني بود. آخرين دولت ظاهراً اسلامي كه به دليل فساد از درون پوك وپوچ وپوسيده شده بود. پيش از پايان جنگ دولتهاي متفق تكليف سرزمينهاي عثماني را روشن كرده بود وبر اساس معاهده سايكس - پيكو، سوريه ولبنان به فرانسه وعراق ،اردن وفلسطين به انگلستان مي رسيد.
ماشين صهيونيستها به حركت درآمد . وايزمن رهبر جنبش صهيونيست وناهوم سوكولف عضو برجسته اژانس يهود با همكاري ياران يهودي و مسيحي خويش دولت بريتانيا را متقاعد كردند تا با ايجاد يك كشور يهودي در فلسطين موافقت نمايد . در پي اين تلاش ها انگلستان كه اينك با ثروت نفت در خاورميانه روبه رو بود و به علاوه از جنبش هاي اسلامي آينده در ميان مسلماناني كه دير يا زود بيدار مي شدند بيم داشت ، به طور ضمني با اين درخواست موافقت نمود .
لرد بالفر وزير امور خارجه انگلستان در2 نوامبر 1917 بيانيه معروف خود رااز طرف دولت انگلستان به صهيونيست ها اعلام داشت .اين بيانيه خطاب به لردروچيلد نوشته شد.
متن اعلاميه بالفور
وزارت امور خارجه
2نوامبر1917
لرد روچيلد با مسرت فراوان به نمايندگي ازجانب دولت اعليحضرت ، اعلاميه حمايت از آمال صهيونيستي يهوديان را كه به كابينه تسليم ومورد تصويب قرار گرفته است را ابلاغ مي كند:
دولت اعليحضرت ،تآسيس يك موطن ملي براي قوم يهود را با فلسطين با ديده مساعد را مي نگرد وتمامي تلاش خود را براي تحصيل تحقق اين هدف به كار خواهد گرفت، البته با درك كامل اين نكته كه هيچ اقدامي مغاير با حقوق مدني ومذهبي جوامع غير يهوديموجود در فلسطين ياحقوق و موقعيت سياسي كه يهوديان ساكن در كشورها ازانها برخوردارند صورت نخواهد گرفت.
سپاسگذار خواهم شد به فدراسيون صهيونيستي ابلاغ كنيد.
ارادتمند شما


ارتورجيمزبالفور
اينك كشوري با تبليغات فراوان سرزمين يك ملت را به ملت ديگرْي وعده مي دهد !!!!!!!!!!

اعلاميه ي بالفور در حقيقت عبارت است ازوعده ي سرزمين يک ملت بوسيله ي يک دولت ديگر به يک ملت سوم !!!!! شرم آورترين عمل در نوع خود .
به دنبال اين اعلاميه صهيونيسم حالت رسمي يافت ،در ماه مه سال 1918،حييم وايزمن رهبر صهيونيستها وارد شهر يهودي تل آويو شدو بنيان دانشگاه عبري را نهاد.
موج مهاجرت آغاز شد. يهوديان با ميل يا بدون ميل راهي فلسطين شدند براي آنها تشويق ،تهديد و زور و هر ابزار ديگري در نظر گرفته مي شد.آژانس يهود شروع به خريد زمين کرد ومزارع کيبوتص که مورد مدح کمونيستها بود متولد شد.
با وجود تحرکي که در ميان اعراب فلسطين مشاهده شد ، آنها بيشتر سرمست از فروپاشي امپراتوري عثماني و رهايي از ظلم بودند.در دهه 30 عزالدين قسام روحاني مسلمان در برابر استعمار انگلستان قيام کرد ولبه ي تيز حمله خود را متوجه صهيونيستها ساخت اما در بيشه هاي جنين به شهادت رسيد.طي دهه 20 خريد زمين از 44500هکتار به120000 هکتار رسيد .
رشد مهاجرت تا سال 1939(شروع جنگ جهاني دوم )با حالتي متوسط ادامه يافت . اما در اين هنگام آلمان در اروپا که تازه سر از خاکستر جنگ جهاني اول بيرون آورده بود تحت لواي حزب نژاد پرست نازي رشد کرد وبه اوج قدرت صنعتي رسيد وبه دنبال حمله ي آلمان به لهستان جنگ جهاني دوم به طور رسمي آغاز شد.
دستاورد اين جنگ براي صهيونيستها کلان بود .هيتلر رهبر فاشيستها که حضور يهوديهاي موذي را تحمل نمي کرد با صهيونيستهابراي انتقال يهوديان وارد مذاکره شد. در سال 1933 دو شرکت تاسيس گرديد :هاوارا در تل آويو و پالتروي در برلين. اين دو شرکت کار مهاجرت يهوديان آلماني وکلاً اروپايي را سر وسامان مي داد .


هر مهاجر بايد 1000 ليره استرلينگ به وديعه نزد شرکت قرار مي داد در غير اين صورت بايد در جنگ کشته مي شد!!!!!
کار ديگر شرکت تأمين کالا ومواد خام براي آلمان بود که در آن زمان با توجه به تحريم آلمان سود کلاني نصيب آنها مي کرد . رؤساي شرکت نيز حائز اهميت بودند : بن گورين (اولين نخست وزير اسراييل)گلداماير (نخست وزير ) لوي اشکول ( نخست وزير ) .جالب اينجا بود که اينان بعدها بيش از بقيه سنگ مبارزه با فاشيسم را به سينه مي زدند.
در سالهاي پيش از جنگ جهاني اول فلسطين آبستن حوادث بسياري بود واين رويدادها تا سالهاي بعد از جنگ نيز دوام يافت . اينک آنچه را که بر ساکنان فلسطين در اين سالها گذشته است به اختصار مي خوانيم:


سال1913:
16 ژوئن: بر پايي اولين کنگره ي اعراب در پاريس براي رسيدگي به مشکلات ساکنان سرزمينهاي سوريه لبنان وفلسطين .اين کنگره مسئله صهيونيسم را بررسي نکرد .
12 اوت : تظاهرات هزاران نفر در نابلس در اعتراض به فروش اراضي توسط دولت عثماني به يهوديان.
20 سپتامبر: تشکيل جمعيت جوانان يهودي در فلسطين وآغاز ترور فلسطينيان.
سال1914:
24 فوريه: تشکيل جمعيت جوانان عرب در راه مبارزه با صهيونيسم در استامبول.
7 ژوئيه : انتشار نامه سر گشاده ده تن از روشنفکران فلسطيني در شهر بيت المقدس وهشدار به مردم در مورد تسلط صهيونيستهابرفلسطين.
12نوامبر: توافق شريف حسين با انگليس بر سر عدم متابعت از عثماني در جنگ جهاني اول .
سال 1915:
10ژوئيه: امضاي پروتکل دمشق منشور بر همکاري چين وانگلستان.
سال1919:
27ژانويه: بر پاشي کنکره فلسطين در فلسطين توسط رو شنفکران داخلي
28ژانويه: انعقاد پيمان فيصل – وايزمن وعقب نشيني فيصل از فلسطين وخواست مردم آن در قبال واگذاري حکومت عراق يا اردن .
25ژوئن: ورود هيئت کينگ - کرين به فلسطين براي بررسي قيوميت از سوي جامعه ملل
سال1920:
27 فوريه : تظاهرات مردم بر ضد صهيونيست


8 مارس: انتصاب ظاهري فيصل به پادشاهي سوريه وفلسطين توسط انگليس
1 مارس: اولين حمله گروههاي مسلح فلسطين به شهرکهاي يهودي
11 مارس : ممنوعيت تظاهرات در فلسطين توسط انگليس
31 مي: اعلام قيوميت انگلستان بر فلسطين وانتصاب سر هربرت ساموئل سياستمدار يهودي به عنوان اولين کنسول انگليسي
4آوريل : قيام قدس
3آوريل:انعقاد قرار داد سان رمو و اعطاي رسمي فلسطين با نگرش صهيونيستي به انگلستان
7ژوئيه: سقوط فرمانروايي سوريه وتسلط فرانسه.
13دسامبر: کنگره سوم فلسطين واستيصال آن در برابرحمايت انگلستان ازصهيونيستها
سال1921:
12 مارس: کنفرانس منطقه اي قاهره به رياست چرچيل با حضور لرد کرزن و لورنس عربستان و تعيين تکليف براي ميليونها مسلمان.
25 مارس: ممنوعيت برپايي تظاهرات در حيفا ودر گيري مسلمانان با انگليسيها ويهوديان در اين شهر.
1مه:قيام يافا وشورش يهوديان کمونيست در تل آويو
5 مه:کشتار کشاورزان معترض به تصرف زمين توسط انگليسيها با حمايت آتش صهيونيستها

در 21 مارس 1921 چرچيل وزير وقت مستعمرات انگلستان ،که اينک با توافق فرانسه وساير متفقين آماده بود تا لقمه آماده کشورهاي مسلمان را ببلعد،تعدادي از کارشناسان زبده خاورميانه نظير لرد کرزن ،لورنس عربستان و ... را که مجموعا 40 کارشناس بودند در قاهره دور يکديگر جمع نمود تا سياستهاي جديد خاورميانه اي بريتانيا را مشخص مي کند. از جمله مصوبات اين نشست تصميم به تغيير حکومت در ايران وعثماني وتاييد خواست صهيونيستها در تشکيل کشور يهودي است.
با درز اين تصميمها موجي از اعتراضات مسلمين فلسطين را در ب

ر گرفت .به دنبال آن با برپايي کنفرانس سان رمو و انحلال رسمي دولت عثماني ، قرارداد بالفور در دستور کار قرا ر گرفت وسرهربرت ساموئل يهودي به عنوان اولين کنسول انگلستان در فلسطين تايين شد .

سليم ايوب از اعضاي کنسولگيري ايران در قدس در گزارشي به مرکز مي نويسد)):ساموئل به عناصر يهودي خيلي مساعدت نمود لکن يهوديان از مساعدت دولت انگلستان استفاده نکرده بلکه سو استفاده کردند))
به هر حال اين امر قيامهايي را با همراه داشت که در راس آنها قيام قدس قرار گرفته بود. به دنبال اين اتفاقات عزالدين قسام در 12 نوامبر قيام نمود اما قيام او در بيشه زارهاي جنين خاموش گرديد.
جنگ جهاني دوم به پايان رسيد انگلستان تصميم داشت در سال 1948 روز 19 ماه مه فلسطين را ترک کند ، اما هيچ دولتي تعيين نشده بود.در ساعت 12 شب دسته هاي ارتش انگليس قدس را ترک گفتند و صبح همان روز ديويد بن گوريون اعلام نمود:کشور يهوديان درفلسطين اسرائيل ناميده خواهد شد.
به دنبال آن کشتارها و اخراج آغاز گرديد ، قتل عامها شروع شد و بخشهاي وسيعي از فلسطين به اشغال صهيونيستها درآمد .شبه نظاميان هاگانا بر سر مردم ريختند ودسته هاي اشترن ، ايرگون و ... مردم بي گناه را به گلوله بستند.
گروهْي را گرفته بيني و گوش آنها را بريدند و به آنها گفتند به بقيه بگوئيد اگر نروند حکايت همين خواهد بود.در همان روزها بود که در 9 آوريل سال 1948 مناخيم بگين که بعدها نخست وزير اسرائيل شد با شبه نظاميان خود موسوم به اشترن ، 254 نفر از ساکنان روستاي ديرياسين اززن ،مرد و کودک را قتل عام کرد.
اشغال فلسطين واکنشهاي بين المللي را برانگيخت.سازمان ملل در بيانيه اي آن را محکوم کرد ، اما با تلاشهاي امريکا شوراي امنيت قطعنامه اي تصويب کرد که در آن طرح تقسيم فلسطين به دو منطقه يهودي و مسلمان- مسيحي تصويب شد.
بخش اعظم اين قسمتها به اسرائيل سپرده شد در حاليکه جمعيت آنها در آن زمان کمتر از 10% کل فلسطين بود.
بعد از خروج نيروهاي انگليسي در 15 مه 1948 از خاک فلسطين

و اعلام موجوديت توسط اسرائيل تا به امروز مهم ترين مسئله منطقه صلح اعراب و اسرائيل است. از همان ابتدا بسياري کشورها اسرائيل را به رسميت شناختند در مقابل تعدادي کشورها فلسطين را به عنوان يک واحد سياسي به رسميت شناختند و با سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف) به عنوان نماينده قانوني مردم فلسطين ارتباط دارند.[13]

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید