بخشی از مقاله

فلسفه و اخلاق

فهرست
مقدمه
فلسفه و اخلاق
سه نوع تفكر كه به اخلاق رابطه دارد.
سه دسته از مكتبهاي اخلاقي از نظر اعتقادي
1 – مكتب هايي كه معتقد اند مفاهيم اخلاقي از هيچ واقعيتي حكايت نمي كنند. (تحليل اين نظريه)
2 – مكتب هايي كه سرچشمه اخلاق را در طبيعت و خواسته هاي طبيعي انسان مي دانند يا محكوم قوانين طبيعت مي شمارد.
مكتب لذت گرايي شخصي

مكتب اپيكوريسم (اشكالات موارد نقص اين مكتب)
مكتب منفعت عمومي: (نقد و بررسي و اشكال به اين مكاتب)
نقد مكتب عاطفه گرايي (اشكال براي اين مكتب)
مكتب تطور گرايي (اشكال بر اين نظريه)
مكتب قدرت گرايي (نقد و بررسي و اشكال براي اين مكتب)
مكتب ماركسيستي (نقد و بررسي و اشكالات بر اين مكتب)
3 – مكاتبي كه ريشه متافيزيكي دارند.


مكتب وجدان (نقد و بررسي و اشكالات بر اين مكتب)
مكتب كانت (انتقادات به نظريه كانت)
مكتب انزوا طلبي كلبميون (انتقاد به اين مكتب)
مكتب زهد گرايي رواقيون (اشكال به اعتقادات مكتب رواقيون)
مكتب هاي اخلاقي سقراط، افلاطون، ارسطو (اشكال به اعتقادات مكتب رواقيون)
نقد و بررسي اشكالات به عقايد و مكاتب فوق
نظرات مختلف درباره ريشه اخلاق اجتماعي
1 - نظريه راسل (رد اين نظريه)
2 - القاي مالكيت فردي (رد اين نظريه)
جامعه نيازمند ارزشهايي معنوي است
رابطه ارزشهاي معنوي و ايمان به خدا


مسئوليت به عنوان يك ارزش معنوي در مكتب انسانيت
جهان بيني اخلاق اسلامي
مكتب اسلام و مطلق و نسبي بودن اخلاق
ارزشهاي اخلاقي از نظر حضرت علي (ع)
بحرانهاي معنوي و اخلاقي در عصر حاضر
خلاصه و نتيجه گيري
منابع


مقدمه:
در فلسفه اخلاق مكتبهاي مختلف و نظريات مختلف وجود دارد. كه به جهت اعتقادهاي مختلف آنها و ديدگاهها و برداشتهاي شخصيتهاي آن مكاتب نسبت به ارزش اخلاق، مفاهيم اخلاقي امري است، انشائي، طبيعت روح، حسن و قبح، قوام حكم اخلاقي، صفات و كمالات انساني به تقسيمات متنوعي منقسم شده اند.


بطور مجموع مي توان مكتبهاي اخلاقي را از نظر اعتقادي به سه دسته تقسيم نمود:
1 – مكتبهائي كه معتقدند مكتبهاي مفاهيم اخلاقي از واقعيات حكايت نمي كنند.
2 – مكتبهائي كه معتقدند مفاهيم اخلاقي از واقعياتي حكايت مي كننند كه از طبيعت سرچشمه مي گيرند.
3 – مكتبهائي كه معتقدند مفاهيم اخلاقيي از واقعياتي حكايت مي كنند كه از مافوق صعنت سرچشمه مي گيرند.
و هم چنين نظرات مختلف دربارة رشد اخلاق اجتماعي فردي وجود دارد كه اين نظريات به نظريه راسل كه منافع فردي را مورد اهميت قرار مي داد و هيچ ريشه اي براي اخلاق اجتماعي قائل نيست جز منابع فرد.


و الغتاي مالكيت فردي: كه بر اساس هدفهاي مشترك مادي نباشد و مي بايد براي جلوگيري از مفاسد علل تجاوز افراد را به يكديگر بررسي كنيم.
و همچنين رابطه ارزشهاي معنويي و ايمان به خدا هم چنين مسئوليت به عنوان يك ارزش معنوي در مكتب انسانيت.


بحران معنوي بزرگترين بحران معاصر است كه از قبيل اين بحرانها افزايش خودكشيها- خالي ماندن ساعات فراغت ازدياد بيماريهاي عصبي و اختلالات رواني- عصيان جوانان- كمبود عواطف- مسئله گرسنگي- مسئله آلودگي محيط زيست تمثيل توئين بي- سيانتيسم، اصالت علم- و ايدئولوژي روشنفكري
مكتب اسلام و نسبي بودن اخلاق را نمي پذيرد و اعتقاد به مطلق بودن احكام اخلاق در جوامع و زمانها دارد. و الگوهاي اخلاقي شخصيت مهم اسلام بر ارزشهاي اخلاقي آن حضرت.


فلسفه اخلاق:
درباره اصول موضوعه و مبادي تصديقه علم اخلاق سخن مي گويد، و از بحث مي كند كه منشاء كارهاي خوب و بد كجاست و ملاك تقسيم كاربرد خوب و بد چسيت؟ در فلسفه اخلاق موضوعات فراواني مطرحند، از جمله ملاك خوبي و بدي مسئله حسن و قبح، انشائي بودن احكام اخلاق كه در آنها احكام مزبور به شكل بايد و نبايد يا امر و نهي مطرح مي شوند. «مثلاً بايد عدالت را رعايت كرد». يا به صورت اخباري، مثل «رعايت عدالت خوب است» يا مسئله منشاء پيدايش احكام اخلاقي (طبيعت، عقل، جامعه، خدا ...) البته اصطلاح ديگري هم به نام فلسفه علم اخلاق در بين غربيها وجود دارد كه خود علم را به عنوان موضوع مورد بحث قرار مي دهند.

به عبارت ديگر به يافتن پاسخ براي پرسشهايي از قبيل علم اخلاق چگونه پيدا شده است، چه تحولاتي داشته عوامل اين تحولات چه بوده و روشهائي كه در اين علم به كار گرفته مي شود چيست؟ و غيره مي پردازد. (مشكلات و سردرگميهائي كه در فلسفه اخلاق غربي وجود دارد و ريشه هاي مختلفي دارد يكدسته از اين ابهامات از اينجا ناشي مي شود كه در تحليل مفاهيم اخلاق، راههاي انحرافي را اتخاذ كرده اند. مفاهيمي كه در علم اخلاق مورد بحث قرار مي گيرد اين مفاهيم چگونه پيدا مي شود. ذهن انسان از كجا با اينها آشنا مي شود، كه اين جنبه بحث، بيشتر علم المعرفه يا شناخت شناسي دارد يعني شناخت اين مفاهيم و كيفيت آشنا شدن ذهن انسان با آنها). فلسفه اخلاق، محمد تقي مصباح/ ص 12.


موضوع قضاياي اخلاقي معمولاً انتزاعي است. و اگر مفاهيم اوليه هم موضوع قرار گيرد باز براي انسان حكمش واسطه اي مي خواهد. مثلاً در اخلاق مي گوئيم عدالت خوب است. عدالت يك ماهيت انتزاعي دارد.


ويليام كي در كتاب فلسفه اخلاق در خصوص پيداش فلسفه اخلاق مي نويسد: فلسفه اخلاق هنگامي پديدار مي شود كه همچون سقوط از مرحله اي كه در ان بوسيله قفواعد سنتي اداره مي شويم. و حتي از مرحله اي كه قواعد در آن به نحوي دورني شده اند كه مي توان گفت هدايت شده دورن هستيم. به سوي مرحله اي گذر كنيم كه در آن مستقلاً و يا مفاهيم دقيق وكلي بينديشيم و به عنوان عاملان اخلاقي به نوع خود مختاري دست يابيم فلسفه اخلاق (ويليام كي: فرانكنا/ ترجمه هادي صادقي/ ص 25)
سه نوع تفكر را كه به گونه اي با اخلاق رابطه دارند باز مي شناسيم


1 – (نوعي) تحقيق تجربي، توصيفي، تاريخي، يا علمي وجود دارد، مانند كاري كه انسان شناس، تاريخ دانان، روانشناسان، جامعه شناسان مي كنند، در اينجا هدف اين است كه پديده اخلاق توصيف يا تبين شود و يا نظريه اي درباره سرشت بيشتري دست آيد كه در بردارنده مسائل اخلاقي مي باشد.
2 – (نحوه اي) تفكر هنجاري وجود دارد، از آن نوعي كه سقراط در كرايتون انجام داد، يا هر كسي كه مي پرسد چه چيزي درست، خوب، يا وظيفه است انجام مي دهد، اين ممكن است شكل اظهار يك حكم هنجاري را به خود بگيرد،

مانند ( من نبايد تلاش كنم تا از زندان بگريزم ). «معرفت خوب است».
3 – (نوعي) تفكر «تحليلي» و «انتقادي» يا «فرا اخلاقي» وجود دارد: اين همان تفكري است كه اگر سقراط در مورد توجيه احكام هنجاريش تا به آخر مورد سوال قرار مي گرفت به آن مي رسيد. در واقع او در سايه مباحثاتش به اين نوع تفكر دست يافت بسياري از فيلسوفان اخلاق متاخر يا فلسفه اخلاق را تفكر در نوع سوم محدود كرده تمام مسائل روان شناسي و دانش تجربي همه چنين تمام سوالات هنجاري دربارة آنچه را خوب و يا درست است از آن خارج مي كنند.


ويليام اضافه مي كند كه «اما، ديدگاه سنتي تري درباره اين موضوع اتخاذ مي كنيم، ما فلسفه اخلاق را شامل فرا اخلاق، آن گونه كه اينك توصيف شده مي دانيم، اما آن را در بردارنده اخلاق هنجاري يا تفكر از نوع دوم نيز مي دانيم.
سه دسته از مكتبهاي اخلاقي از نظر اعتقادي
1 – مكتبهاي كه معتقدند مفاهيم اخلاقي از هيچ واقعيتي حكايت نمي كنند.
اين نوع تفكر داراي دو ريشه: الف: اروپايي ب: اسلامي است.


الف: ريشه اروپايي اين تفكر:
اين نظريه توسط هيوم ابراز شد و در عصر حاضر يك فيلسوف انگليسي به نام «مور» اين نظريه را احيا كرد. طبق نظريه «مور» اخلاق به معناي مفاهيم واقعي و به اصطلاح واقعيت نقس الامري نمي باشد و قضاياي اخلاقي نماينگر احساسات و انفعالاتي است كه درون انسان محقق مي شود، يعني اين مفاهيم معمول احساست ماست، نه اين كه نشان دهنده و منعكس كننده احساسات باشد، محتواي آن در اجسامات ما وجود داشته است. مثل، تشنگي، اين فرد مي گويد «آب بياور» اين امر يك انشاء است كه از يك احساس سرچشمه مي گيرد.


تحليل اين دو نظريه:
اولاً اين نظريات به تمام معني نسبي است. يعني هيچ معيار، ثابتي درباره هيچ فعل اخلاقي در هيچ شرايط قائل نيست كاملاً جنبه شخصي دارد. و اگر مردمي پيدا شوند كه تمايلات مشتركي داشته باشند باز هم چنين مبناي ثابتي وجود ندارد.
اين اعتقاد از يك طرف بطور كلي ارزش اخلاقي را از بين مي برد. علمي و يا فلسفي بودن مسائل اخلاقي را انكار مي كند، از طرف ديگر هم با مبناي خود آنها را كه تحليل زباني مسئله يك علم هست منافات دارد. زيرا ارزش تحليل به انشاء نيست. اين مكتب را بايد گفت تخريب اخلاق.


در مورد اعتقاد اشاعره مي توان گفت حقيقت اين است كه انسان صرف نظر از اعتقاد به خدا، في المثل مي تواند بفهمد كه ظلم كردن و بدون جهت خون مردم را ريختن كار بدي است، انسان با راهنمائي عقل و بدون تعبد به وحي نيز مي تواند بفهمد كه دزدي و دروغ بد است، يعني قبل از اينكه امر و نهي به چيزي تعلق گيرد و بدي و خوبي وجود دارد. خداوند مي فرمايد: «اعدلو هو اقرب للتقوي» قرآن مجيد/ سورة مائده/ آيه 7 عدالت را رعايت كنيد زيرا به تقوي نزديك تر است. يعني البته مواردي هم هست كه عقل انسان مصداق خوب و بد را نمي فهمد ولي اين مطلب بدان معناست كه اصولاً مفاهيم حسن و قبح انتزاع شده از امر و نهي شارع باشد.


2 – مكتب هايي كه سرچشمه اخلاق را در طبيعت و خواسته هاي طبيعي انسان مي دانند يا محكوم قوانين طبيعت مي شمارند.
كساني كه معقد هستند سرچشمه اخلاق طبيعت است و خواسته هاي طبيعي انسان منشاء احكام و قوانين اخلاقي مباشد به چند مكتب تقسيم مي شوند كه مهمترين آنها عبارتند از:
1 – مكتب لذت گرائي شخصي:
نماينده اين مكتب «آدسيتيپوپس» شاگرد سقراط است كه مي گويد: خيد همان است كه براي ما لذت به بار مي آورد و شر آن است كه رنج و المي به باورد، وي هم چنين معتقد بود كه ما هيچ وقت نبايد درباره آينده بينديشيم كه جز اضطراب و دلهره حاصلي ندارد و بر همين اساس فكر كردن درباره گذشته هم بي فايده است.

تحليل ونقض اين عقيده:
حال اگر اخلاق را لذت بخشيدنها بدانيم در واقع انكار مباني اخلاقي است. به تعبير ديگر تنزل دادن انسان به حيوانات است هر حيواني هم شانيش همين است، هر چه خوشش مي آيد انجام مي دهد و هر كاري كه خوشش نمي آيد انجام نمي دهد. اين براي انسان فضيليتي نيست، به علاوه اين لذتهائي كه آني هست، غير از غرائز چيزهاي ديگري هم داريم كه ساده ترين آنها عواطف است مثلاً مادري كه بخواهد بچه اش را پرستاري كند گاهي بايد خواب نرود، راحتي خود را سلب كند. در اين جا ملاك خير و شر چه خواهد بود؟ آيا بايد مادر از لذت شخصي خودش صرف نظر كند و دنبال تامين عاطفه اش باشد. و يا بايد دنبال لذت شخصي خودش باشد و بچه اش از بين برود؟


2 – مكتب اپيكوريسم:
اين مكتب كه منسوب به «اپيكور» از فلاسفه يونان باستان است. اگر چه چيز در لذت انسان است ولي به علت تزاحم لذائذ اينكه هميشه لذتها با آلام توأمند بايد با كمك عقل برخي از لذتها را بر ديگري ترجيح داد و احتمالاً برخي از آلام را نيز تحمل نمود، زيرا لازمه، كسب بعضي از لذتها متحمل آلام و رنجها است. و در واقع منشا حكم اخلاقي همكاري عقل با طبيعت است. و تنها دنبال غريزه طبيعي رفتنن كار صحيح و عقلائي نيست.
اپيكو و لذتها اين جهان را به سه دسته تقسيم مي كند (اخلاق پزشكي/ وزارت بهداشت و درمان/ ص 55)


1 – لذتهاي طبيعي و ضروري كه به مقتضاي طبع است مانند خوردن و آشاميدن اپيكور اين لذتها را واجب و غير اخلاقي مي داند.
2 – لذتهائي كه طبيعي است ولي ضروري تلقي مي كند. مانند لذت نكاح كه خواسته طبيعت ما است. اگر انسان ازدواج نكند نمي ميرد ولي به هر حال چيزي است كه خواسته طبيعت ماست. اپيكو اعتدال در اين لذتها را غير اخلاقي مي داند.
3 – لذتهاي كه طبيعي است و نه ضروري: مثل لذت جاه و مقام و شهوت... كه اينها نه طبيعي است و نه ضروري به نظر اپكيور بايد به طور كلي اين گونه لذائذ را رها كرد و رندگي ساده و راحتي را انتخاب كرد.
اشكالات و موارد نقص اين مكتب


1 – محور زندگي در اين مكتب دنيا قرار داده شده و براي لذتهاي آخرت از نظر جهان بيني الهي حسابي باز شده است اين مكتب غالباً چندان توجهي به مسائل اخروي ندارد يا اصلاً ايمان ندارند.
2 – طبق نظريه اين مكتب «لذتي كه طبيعي و ضروري نيست بايد از آن چشم پوشي نمود» در حالي كه ممكن است بعضي از لذات غير طبيعي و ضروري لذت ببرند و براي آنها مطلوبتر باشد.
3 – اگر دو لدت مساوي و برابر بودند چه معياري براي ترجيح يكي بر ديگري وجود دارد؟ مثلاً با كسي كه از تحصيل علم و بودن در خانواده لذت مي برد كدام معيار وجود دارد.


4 – آيا لذت فقط بايد شخصي باشد و چيز اخلاقي در لذت شخص است ولو توام با رنج و سختي ديگران باشد به آنچه عقلاي عالم به عنوان ارزش اخلاقي مطرح مي كنند كاملاً منحصر به اموري فردي نيست و بعضي مختص به امور اجتماعي است و بعضي اعم از امور شخصي و اجتماعي مي دانند. 5 – اين مكتب بر مدت لذت تكيه مي كند در صورتي كه برخي از لذتها با وجود كوتاهي مدت، بر لذتهاي طولاني تر ارجح اند يعني لذتها از نظر شدت و ضعف با هم متفاوتند و معيار شدت لذائذ در اين مكتب ارزيابي نشده است.
3 – مكتب منفعت عمومي:
اين نظريه كه تعديل شده نظريه اپيكور است و مولفه اجتماع را نيز در لذت ملحوظ مي داند و مي گويند ما نمي توانيم بدون در نظر گرفتن ديگران زندگي راحتي داشته باشيم طبيعت انسان اقتضا مي كند كه به طور اجتماعي زندگي كند و اين زندگي اجتماعي سرنوشت افراد را به هم مربوط مي كند. بنابراين ما اگر طالب لذت خودمان باشيم مي بايست فكر لذت ديگران را هم باشيم.


طرفداران اين مكتب هم به دو دسته تقسيم مي شوند
1 – كساني كه اصاللت را براي سود شخصي قائلند و مي گويند چون چاره اي نيست بايد اجتماع را به حساب آورد. در واقع سود اجتماعي را وسيله اي مي دانند براي تامين سود شخصي، ظاهراً واقع اين نظريه بتام است.
2 – نماينده آن «جان استورات ميل» است، اصالت نفع را به جامعه مي دهند، و معتقدند كه در سايه نفع اجتماعي منافع ورزي هم تامين مي گردد.
نقد و بررسي و اشكال به اين مكتب:
1 – اشكال اول همان اشكالي است كه به نظريه اپيكو هم وارد بود كه منافع اخروي را به حساب نياورده اند.


2 – اصالت را بر منافع فردي قرار مي دهند اين است كه اگرمنافع فردي از طريق اجتماع حاصل نگردد معيار خوبي و بدي خير و شر چيست؟ بنتام معيار خير و شر را منفعت و ضرر اجتماع مي داند، ولي هدف او وصول به منفت فردي است.
3 – اما اشكالي كه بر نظريه «جان استواريت ميل» وارد مي شود آن است: آنجايي كه كار نفعي براي جامعه نداشته باشد، پس خير و شري هم وجود ندارد، چون معيار منفت اجتماعي قرار داده شده است لذا دائره اخلاقي منحصر در كارهائي است كه به جامعه مربوط مي شود و در وراي اينها خير و شري وجود نخواهد داشت.


4 – به چه دليل بايد فرد منافع شخصيتي خود را فداي منافع اجتماعي كند تا كارش اخلاقي شود؟ اگر پاسخ دهند چون زندگي فرد متوقت به زندگي جامعه است و تا منفعت جامعه تامين نشود منفعت شخص هم تامين نمي شود اين موضوع بر مي گردد به نظريه «بنتام» يعني تامين منافع جامعه وسيله اي است براي تامين منافع فردي و لذا اشكال بر بتنام هم بر اين عقيده وارد است.
5 – اشكال آخر اينكه اگر تزاحمي در منافع فرد و جامعه رخ دهد چه معياري وجود خواهد داشت؟ چرا املاك خير نفع اجتماع است؟ چون منافع فردي متوقف بر آن است كه در اين صورت باز هم با نظريه «مقام» يكي مي شود و ادعايي است بي دليل.


4 – مكتب عاطفه گرايي:
از نمايندگان مشهور اين مكتب «شوپنهاور»آلماني و «آگوست كنت» فرانسوي هستند. اين مكتب هم مبناي اخلاقي را طبيعت مي داند. منتهي نه غرائز مشترك بين انسان و حيوان بلكه مبناي اخلاق را در عاطفه جستجو مي كند. و مي گويد مالك غرايزي داريم و آنها خواسته هائي دارند تامين اينها از نظر اخلاقي خوب و بدي ندارد. ضرورت زندگي است هر چند بي كه عواطف انساني را تامين مي كند چه عواطف خانوادگي و چه اجتماعي اينهنا مرحله اي از خير اخلاق را دارد و هر چيزي كه عواطف را جريحه دار مي كند و مخالف خواسته هاي عواطف باشد از نظر اخلاقيي بد است.


نقد و بررسي و اشكالات به اين مكتب:
1- اين مكتب ملاك را عاطفه قرار داده است اما دليل منطقي ندارد چرا انسان انواعي از خواسته ها دارد. خواسته هاي غريزي و خواسته هاي عاطفي و اجتماعي و اين اشتباه است كه بگوئيم خواسته هاي عاطفي خير اخلاقي است و خواسته هاي غريزي خير اخلاقي نيست. 2 – در صورت تزاحم خواسته هاي عواطفي كدام ترجيح دارد؟ به چه دليل اين خواسته ترجيح دارد. ملاك چيست؟


5 – مكتب تطورگرايي: «هربرت اسنبسر» اعتقاد به وجود تكامل خود بنحوي در طبيعت دارد و اين تطور تكامل را در مورد انديشه هاي انسان چنين ذكر مي كند: انسان اوليه خود گزين و به فكر لذايذ خود بود و بعداً با قانون تكامل يافته و داراي دو گرايش شد. بدين معنا كه از يك طرف، خواهان منافع خودش است و از طرف ديگر، خواهان منافع ديگران اصيل اخلاق در فداكاري و ايثار و گذشت است و مرحله نهايي تكامل انسان وقتي است كه آدمي خود را فراموش كند و جامعه را مد نظر قرار دهد. و جامعه كنوني در مرحله متوسط آن است. يعني هم خود گزين و هم ديگر ديگر گزين است.


اشكال بر اين مكتب:
1 – قانون تطور در طبيعت مورد تاييد همه دانشمندان علوم طبيعي نمي باشد و اگر بر فرض اين نظريه حقيقت داشته باشد از حد يك قانون جبري طبيعي تجاوز نمي كند، چگونه مي توا منشاء ارزشهاي اخلاقي مي گردد كه قوام آنها به اراده و اختيار نيست است. 2 – اين مكتب در نهايت به ديگر گزيني عاطفي بر مي گردد و اشكالاتي كه بر آن مكتب قامه شد بر اين مكتب نيز صادق است.


6 – مكتب قدرت گرايي: بنيانگذار اين مكتب «نيچه» فيلسوف آلماني است كه در مقابل تعليمات انفعالي مسيحيت و رواكتون قد علم كرد نتيجه بر خلاف دو مكتب اخيرالذكر ريشه اخلاق فاصله را در قدرت مي داند، و دليلي كه بر فلسفه خد اقامه مي كند، غريزه بقاي نفس است كه مستلزم قدرت مي باشد. و اين قدرت هم براي مبارزه با هواهاي نفس لازم است و هم در راه پيكار براي صيانت آن. وي ريشه همه ملكات انسان را قدرت گرايي مي داند، وي معتقد است كه انسان بايد پرخاشگر و مقاوم باشد، صراحت و شجاعت از ريا و دورغ جلوگيري مي كنند، و چون به انسان قدرت مي بخشد خوبند نه اين كه انسان بايد پرخاشگر و مقاوم باشد، صراحت و شجاعت از ريا و دورغ جلوگيري مي كنند، و چون به انسان قدرت مي بخشند خوبند نه اين كه اين دو صفت اصالتاً خوب باشند.


نيچه ريشه اخلاقي انسان را «وجود قدرت» مي داند و اين انديشه ها در بسياري از ملل اروپائي تاثير فراواني از خود به جاي گذاشت.
نقد و بررسي و اشكال به اين مكتب:
1 – اين مكتب شبيه مكتب لذت گرايي «آرسيتيپوس» است جز آن كه او شهوتراني و لذتهاي فردي را تقويت مي كرد ويچه سبعيت را در انساني مي پروراند. 2 – اين مكتب نيز ارزشهاي اخلاقي را بر اساس قوانين طبيعت بنا نهاده است در حالي كه قوام ارزشهاي اخلاقي همانا شعور و انتخاب و نيت و اراده است. تملبه و قوانين طبيعت، پديده هاي بنا نهاده است در حالي كه قوام ارزشهاي اخلاقي همانا شعور و انتخاب و نيت و اراده است. قلمرو قوانين طبيعت پديده هايي جبري است، قلمداد و اخلاقي پديده هاي انتخابي و اختياري. 3 – نظامهاي اخلاقي بايد مانع ظلم و مروج عدالت باشند در حالي كه اين مكتب حق ضعيفان را پايمال مي كند. 


7 – مكتب ماركسيستي: جهان بيني ماركسيستي مبتي بر اصول ماترياليسم ديالكتيك است، 1- يكي از اصول مهم و اساسي اين مكتب ان چيزي است كه همه چيز در حال تغييرو دگرگوني است و لذا هيچ صفت اخلاقي ثابت و دائمي وجود ندارد و هيچ صفت اخلاقي را نمي توان يافت كه در همه حال براي همه كس فضيلت باشد بلكه تمام صفات اخلاقي تابع شرايط و تحولات اقتصاي انسان است. طبق نظريه اين مكتب اساس زندگي اجتماعي انسان اقصتاد است. و كليد تحولات جامعه انسان از روابط توليد سرچشمه مي گيرد.

در زمان برده دراي پيد وي برده از مالكش ارزش اخلاقي دارد و زماني فئوداليسم دستور ارباب براي رعيت واجب الرعايه است. در دوران سرمايه داري نيز ارزشهاي اخلاقي تحول مي يابند و در عصر حكومت كارگري هم اخلاق مفهومي ديگر خواهد داشت. و كم كاري گاركر در نظام سرمايه داري بر اساس اين فلسفه ضد اخلاقي است ولي ؟؟؟ اموال سرمايه دار در زمان انقلاب سوسياليستي ارزش اخلاقي دارد و واجب الامر است در دوره كمون نهائي ديگر انگيزه هاي فردي به طور كلي از بين مي رود. از مفاهيم بسيار ارزشمند ماترياليستهاو نياميسم جبر تاريخ (دتر مي نسيم) است به اين معني كه نظام هر دوره ضد خود را در بر مي پروراند و تبديل به نظام اكمل مي گردد.


نقد و بررس و اشكالات به اين مكتب: ماركس در نوشته هايش نوشته به عنوان حمايت از حقوق كارگر خلاف اخلاقي بودن عمل سرمايه داران استفاده مي كرد و عمل آنان را خلاف انسانيت مي دانست. اما چنانچه بيان شد دراصول ماركسيسم اقتضاي يك اخلاق متناسب با هر مرحله را دارد. يعني طبق اصول ماركسيسي اگر سرمايه دار چنين معامله را با كارگر انجام مي دهد حق او است چرا كه در اين مرحله بايدطي شود تا خود به خود در آن تحولي پديد آيد. تناقض آشكار بين رفتار و گفتار و دعوتها.


سخنرانيهاي سياسي ماركس با مباني فلسفي آنها وجود دارد. زير بناي زندگي انسان از حقوق اخلاق و فرهنگ دين و ... همه چيز تابع اوضاع اقتصادي است و اين مطلب پوچ و باطني است. في المثل بزرگترين فداكاريها و ايثار ها فردي و اجتماعي اعم از تشويق ساده و حب فرزند و جانبازي در راه نجات جامعه از مقوله الزامات اقتصادي تلقي مي شود.
3 – مكاتبي كه رشته مافيزيكي دارند.


1 – مكتب وجدان: اين مكتب بر اساس نظريه «رسو» مبتني است اين نظريه ريشه هايي در اخلاق مسيحيت و مكاتب ديگر اخلاقي دارد رسو معتقد است كه انسان طبيعتا خوب آفريده شده و در صورتيكه موانعي در سر راهش نباشد انساني اخلاقي خواهدبود. و احتياجي هم به مربي ندارد.و خداوند لوازم هديت را به انسان اهداء كرد. وجدان فطري انسان آن قدر انسان را از ارتكاب هب اعمال ناشايست سرزنش مي كند كه ديگر رغبتي به آن كار پيدا نمي شود.


نقد و بررسي و اشكال به اين مكتب:
اين مكتب پر جاذبه بوده و تاثيري بر نوشه افكار شرقيها برخي مسلمانان گذاشته اما اين مكتب همه از جهاتي مختلف ريشه اخلاقي و درستي ندارد. 1- آنچه را كه رسو وجدان مي نامد مركب از همه چيز است: اول اينكه وجدان انسان خير و شر را مي شناسد در حالي كه اين شناخت مربوط است به عقل.
2 – رسو مي گويد: وجدان انسان را مواخذه مي كند حال آنكه حقيقت غذاب وجدان است كه باعث ناراحتي از كار بد و مذلت حاصل از دست رفتن يكي از حسنات روي مي دهد. بلي محيط تربيتي و اجتماعي به او ارزشها را فهمانده كه اگر اين ارزشها انحرافي باشد نارحتي وجدان را حس نخواهدكرد.


2 – مكاتب كانت: ايمانوئل كانت معقد است تنها كاري كه به صفت اخلاقي متصنف مي شود كه اختياري و موافق با قانون باشد و با انگيزه احترام به قانون و انجام وظيفه صورت گيرد وي مي گويد كه اهدافي نظير وصول هب منافع اي ارضاي عواطف پاك انساني و رسيدن به كمال سعادت و حتي پاداش اخروي فاقد ارزش اخلاقي است. و در گروه انجام شدن كار به خاطر انجام وظيفه مي باشد.
كانت احكام را به دو دسته تقسيم مي كند: اول احكام مقدم بر تجربه يا پيشين و اصطلاحاً ما تقدم كه حاصل از تجربه بشر نيستند و دوم احكام موخد از تجربه يا احكام پسين كه از تجربه بشر حاصل شده مي شوند.


انتقادات به نظريه كانت: اين عقايد جنبه اصولي ندارد از جمله آن كه طبق تعريف افرادي كه واجد اين شرايط باشند بسيار نادرند و يا اينكه چه بسا راستگوييهايي را كه موجب قتل بيگناه مي شود. 2- انسانهاي شريفي هستند كه كاملاً رعايت قانون را مي كنند و مردم به آنها احترام مي گذارند و آنها را خوش اخلاق مي دانند ولي اينجور نيست كه كارهايشان فقط به خاطر انجام وظيفه باشد. 3- يك سلسله احكام بديهي عمل داريم كه اين احكام مربوط به عقل نظري است و نه مربوط است به تجربه و متخذ از خارج نسبت.

احكامي است پيشين و ماتقدم و بديهي. 4- كانت در مورد مفاهيم اخلاقي معتقد است كه مطابقت و خوبي فعل با تكليف كافي نيست و بابد نيست هم وجود داشته باشد اين امر از نكات فلسفه كانت است كه علاوه بر لزوم حسن و خوبي فعل به لزوم حسن و خوبي نيز توجه داشته است. اما اشكالي كه در بكارگيري نيت كانتت است كانت مي گويد: نيت ارزشمند همان نيت انجام وظيفه و نيت احترام به قانون است قانوني كه عقل وضع مي كند در حالي كه پيدايش نست نيز مربوط به مقدمات است و احتياج به مبادي خاص دارد و اين مبادي نيز مبتني بر شناختهاي واقعي است.


مكتب انزوا طلبي كلبيون: كلبيون معقد بود انسان براي تعالي خود بايد مانند كلب سك آزاد و رها زندگي كند ديوجانس از چهره هاي معروف مكتب بود. اين مكتب بر اساس بدبيني به جهان و زندگي اجتماعي بنا نهاده شده است.
انسان بايد از ماوراي خود دل بكند و راه عملي آن اجتناب از امور دنيوي است.
انتقاد به اين مكتب: اين مكتب نظام عالم و زندگي ررا بشر مي داند در صورتيكه شرايط زندگي معمول رفتار بد آدميان است و اين انزوا و اترك نعمتهايي دنيا انسان را از رسيدن كمالات در سايه نعمات محروم مي سازد.


4 – مكتب زهد گرايي رواقيون: موسن آن به نام ابون است كه گويند از شاگردان افلاطون بوده است. رواقيون معقتد به نوعي وحدت وجود بودند كه حوادث اين جهان را اقتضاي حتمي الهي مي دانستند آنها دنياي خارج را به عنوان مشيت الهي پديده اي خير قلمداد مي كردند و فعل اختياري انسان د ر درون خويش را از مقوله اخلاق مي دانستد و حوزه خير و شر اخلاق ار فقط در درون و ذات انسان مي دانستند و براي اينكه دلبستگي براي انسان حاصل نشوود بايد با تقويت اراده خير و شر اخلاقي را فقط در درون انسان مي دانستند و برا ي اينكه دلبستگي اسنان حاصل نشود بايد با تقويت اراده در ردوطود لذا ت و شهوات كوشا باشند. تا حدودي اين عقيده در اديان توحيدي مانند اسلام نيز و جود دارد. گر چه مبادي و نتيجه گيري اديان الهي و توحيدي با آن تفاوت دارد.

در اسلام دنيا در جائي مذموم مي شود كه با كمال معنوي و اخروي منافات داشته باشد و قضاي الهي به اين معني است كه هر پديده اي در جاي خودش بر طبق قانون علت و معلول تحقق پيدا مي كند و ارداه انسان نيز كه جزئي از اجراي علت تامه حوادث است تاثيري كامل در پيدايش حوادث دارد يعني قضاي حتمي الهي با اعتبار انسان منافات دارد. اصولي را كه به رواقيون ترسيم كردند شامل: 1- وحدت وجود است اگر گويند كل جهان وحدتي را تشكيل مي دهد كه باطنش عقل الهي است يا خود جذابيت و ظاهرش عالم طبيعت است 2- اعتقاد به قضا و قدر تغيير ناپذيري و جبري 3- اعتقاده به آزادي اراده در درون ذات انسان دارند. 4- اعتقاده به خير بودن نظام هستي


اشكال به اعتقادات مكتب رواقيون
1 – وحدت وجود باشد. از نظر اسلامي اين چنين نيست كه عالم به منزله يك پيكري براي خدا باشد، يا عقول انسان جزئي از عقل خدا باشد. بلكه وجود خدا بسيار منزه تر و والاتر از اين است. 2ـ اصل ، جبري بودن حوادث نيز صحيح نيست. اراده انسان در آن اثر دارد اراده انسان هم جزئي از اجزاء علت تامه آن حوادث است. «قضاء حتمي الهي با اختيار انسان منافات ندارد».3ـ اختيار انسان در درون ذات خودش باشد. شكي نيست ، انسان موجودي مختار است و اراده هم به عنوان يكي از شئون نفس انسان در نفس تحقق مي يابد. اما اراده انسان در درون روح است و از آن تجاوز نمي كند صحيح نيست چرا كه در اعتقاد رواقيون خدا روح جهان است و همه چيز را او اراده مي كند و جبريت است. 4ـ خير بودن نظام هستي است. سئوال شهوتراني كه اراده ناپسندي است در روح حاصل مي گردد و چگونه در دنياي خارج آثار چندي خواهد داشت؟ در حالي كه در نزد همه عقل شهوتراني مذموم است و در دنياي خارج هم اثرات بدي دارد. پس مبناي فلسفي و اخلاقي اين مكتب قابل قبول نيست.


5ـ مكتبهاي اخلاقي سقراط، افلاطون و ارسطو (سعادت و كمال)
1ـ سقراط؛ شعار فلسفي سقراط « خود را بشناس» هر كس نفس خويش را مورد تحقيق قرار دهد مي بيند كه در همه حلا جوياي (سعادت) است. اين سعادت و خوشي با جلوگيري از خواهشهاي نفساني، بهتر ميسر مي گردد.
سعادت مزدورگري سعادت جامعه است و اصول اخلاقي سقراط اين فضايل پنجگانه است ـ حكمت ـ شجاعت ـ عفت ، عدالت و خداپرستي.
سقراط علم و اخلاق را يكي مي داند و معتقد است كه اگر شخصي علم به تكاليف خود داشته باشد، بدان عمل خواهد نمود، به عبارت ديگر، اراده كه منشأ عمل است يا عقل كه تميز دهنده خير و شر است، در نظر سقراط يكي است.


2ـ افلاطون: افلاطون شاگرد سقراط ، يكي از اركان فلسفه افلاطون «اعتقاد به مثل» است بنابراين اخلاق در واقع ارتباط با اعمال انسان دارد و به وسيله آن انسان با «مثال چند» كه «اعلي المثل» است، آشنا مي شود. افلاطون و سقراط هر دو معتقدند، اگر انسان بخواهد به «مثال خير» دست يابد، مي بايست حقايق را بشناسد و مجموعه حقايق را از «فلسفه و حكمت» مي ناميد. و شرط لازم براي انجام اعمال صالح آموختن «حكمت» يعني «شناخت حقايق» مي دانستند .
3ـ ارسطو: شاگرد افلاطون در علم اخلاق سه رساله دارد. ارسطو در يكي از كتابهاي معروفش بنام «اخلاق نيكو ماخوس» ملاك خير را سعادت و سعادت را خواست فطري همه انسانها، و فضيلت اخلاقي را در گروه آن چيز مي داند كه به هدف فطري انسان كمك كند. فضيلت اخلاقي عبارت است از اينكه در هر امر حد وسط ميان دو طرف رعايت گردد، به عبارت ديگر اعتدال بين افراط و تفريط و زياده و نقصان فرض شود، به افراط و تفريط در امور، خلاف عقل است و رذيلت شمرده مي شود.
نقد و بررسي اشكالات به عقايد و مكاتب فوق: نقطه مثبتي در نظريه نفراط قرار دارد تكيه اي است كه روي حيات ابدي كرده و متقابلا نقطه ضعف نظريه ارسطو همين است كه بر مساله حيات ابدي چندان تكيه نداشته است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید