بخشی از مقاله

سخنان دلنشين از سفر آخرت
از مرگ سخن بسيار رفته است اما سختي دلنشين تر از گفته هاي مرد الهي شهيد راه محراب آيت الله شهيد عبدلحسين دستغيب قدس سره در 25 سال قبل سراغ ندارم با آن احاطه اي كه به آيات و اخبار و كتابهاي مذهبي داشت، يكماه مبارك رمضان درباره سفر آخرت سخن گفت، مرگ را دروازه حيات و ابتداي ملاقات رحمت حق شناسانيد؛ از برزخ و نعمتهايش مردمان را بر سر شوق آورد و از عذابهايش ترسانيد؛ با بيان آيات و اخبار شنودندگان را از گناه بازداشت و بخيرات مايل گردانيد.


روانت شاد اي معلم اخلاق و بفرموده رهبر مرشد مردم را كه در زندگيت اين چنين راهنماي مردم به سوي حق و دوري از باطل شدن و با شهادت ترويج بيشتري نمودي بنوشه آن رفيق عزيز: خون آيت الله دستغيب از بيانش براي انقلاب رساتر بود و دشمن خورد كن تر.
بارها مي گفت و فرياد مي زد، مي نوشت و منتشر مي كرد كه مرگ فنا نيست بلكه اول بقاء است. مكرر به خانواده هاي شهداء مژده مي داد كه قرآن مجيد عزيزان شما را زنده خوانده است ما نسبت به آنان مردهن ايم در حالي كه حيات حقيقي مال آنان و ادراك كاملتر از آن ايشان است.


گوهري كه ناشناخته بود
روانت شادتر باد كه با شهادتت اين معني را آشكارتر ساختي، اينك دو ماه بيش نيست از ميان ما رفته؛ آنقدر كرامات از ديده و شنيده شده كه همانرا از فقدانش ناراحت تر ساخته است و افسوس مي خورند كه چرا او را آن طوري كه بود شناختند و از خرمن پرفيضش خوشه ها برنچينند.


اينجا به مناسبت اين كتاب و بحث معاد، و همچنين فرموده خودش كه بارها مي گفت شهدا زنده جاويدند، قضيه اي كه در هفتمين روز شهادتش پيش آمد و بيشتر اهالي شيراز از آن آگاه شدند و حتي در جرايد تهران نيز به چاپ رسيد بازگو نماييم:
گزارشي عجيب از يك واقعيت
با مداد اربعين حسين (ع) سال 1402 قمري طبق برناخه روزنامه ام به منزل پدر شهيدم رفتم. مسئول دفتر باستقبالم آمد. پس از سلام و تعارفات نخستين جملات را با گزارش خواب يك خانم علويه اين طور شروع كرد:


«علويه محترمه اي كه من او را مي شناسم و خانه اش در نزديكي خانه ما است مي گويد ديشب مرحوم آقا را در خواب ديدم به من فرمودند قطعاتي از بدن من لاي آجرهاي ديوار كوچه باقيمانده است به من ملحق كنيد.»
من نخست اهميت ندادم و بساير گزارشها گوش دادم و تا دو ساعت برنامه رفت و آمد افراد و كارهاي معمولي ادامه يافت. سپس براي شركت در مجلس فاتحه در مجلس فاتحه با جمعي بيرون آمديم. نزديكيهاي محل شهادت كه رسيديم، بياد آن خواب افتادم. به بعضي از همراهان جريان را گفتم كه چنين خوابي نقل شده، ضرري ندارد نگاهي بكنيم. به همان نظر نخست همه ديديم ذرات مفصل از گوشت لابلاي آجرهاي كوچه مي باشد.


تشييع دوم براي يك جنازه
دو نفر از رفقا مأمور شدند كه اين ذرات قطعه قطعه شده از پيكر شهيد محراب را جمع آوري نمايند (درد و كيسه پلاستيك آنها را جا دادند) قضيه به سرعت در شهر شايع گرديد مخصوصاً كه روز اربعين حسيني و هفتم شهداء بود و شيراز يكبارچه تعطيل بود. شب جمعه در مسجد طبق معمول و برنامه ساليانه شهيد محراب مجلس دعاي كميل برقرار و انبوده جمعيت داغدار گزارش مزبور را شنيدند. در اينجا اعلام شد كه در ساعت ده امشب تشييع دوم از باقيمانده پيكر آيت الله شهيد به عمل مي آيد.


دستجات عزاداري تا پاسي از شب در صحن حضرت احمد بن موسي (ع) سرگرم عزاداري بودند و بالاخره بياد ملحق كردن بقيه بدن ابي عبدلله الحسين عليه السلام بنابر روايتي در روز اربعين دو كيسه محتوي اجزاء قطعه قطعه شده را به ميان جمعين آوردند. پائين قبر را شكافتند و به بدن شريفش ملحق نمودند.


دو نفر ديگر نيز همين خواب را ديدند
راستي كه قضيه اي شفگت بود، فراموش كردم عرض كنم در همان روز ساعتي پس از كاوش لابلاي آجرهاي كوچه يكي از بستگان كه در لباس روحانيت و مورد احترام است به من خبر داد دو نفر از آقايان كه يكي از بستگان شهدا است چنين خوابي را ديشب ديده اند لذا قضيه صورت جدي تر بخود گرفت و من به دنبال آن مخدره علويه فرستادم كه رؤياي خودت را با نام خود همسر و

فاميل و آدرس دقيق بنويس. ايشان نيز اجابت نمود و هم اكنون آن نوشته پيش روي من قرار دارد و من با اجازه خوانندگان عزيزتنها به ذكر چند جمله آن براي ثبت در تاريخ و عبرت نسل فعلي و آينده دار در اينجا نقل مي نمايم. اين خانم چنين نوشته:
تكه گوشتم لاي ديوار است


نحوه خواب:
«در باغ بزرگ بودم كه آيت الله دستغيب در جلو مي رفتند و من عقب ايشان بودم. آنجا باغ بود ولي آن قسمتي كه آيت الله دستغيب بودند، در وسط چمن بودند كه آقا عباي قهوه اي روي دوششان بود و به من گفتند كه برو و به آنها بگو كه تكه گوشتم لاي ديوار است و چند دفعه تكرار كردند كه وقتي من از خواب بيدار شدم خيلي نگران بودم.»
داستاني گويا تر از يك كتاب


اينك خودتنان داوري كنيد چقدر اين رؤياي صادقانه و داستاني واقعي گويا است؛ گويا تر از يك كتاب بزرگ. آنچه در اين كتاب مي گويد كه مرگ فناء نيست بلكه دروازه زندگي جديد است. شهداء زنده اند و نزد پرودگارشان روزي داده مي شود يا از احاطه علمي ارواح در بزرخ نسبت به جريانهاي اين عالم سخن مي گويد از التفات روح بجسدش ياد مي كند، همه واقعيت دارد خودش عملاً ثابت كرد، نشان داد كه آري چنين است.


مطالب بسيار در حجم اندك
با در نظر اجمالي به مطالب اين كتاب متوجه پر محتوي بودن آن با اين حجم اندك مي شويم، سفر آخرت را با شيرين ترين عبارات از مرك شروع و اقسام مرگ را براي نيكان و بدان بر مي شمارد، حالت اختضار را طوري براي خواننده مجسم مي كند كه گويي خود در حال جان دادن است.
سپس وارد عالم برزخ گرديده از بهشت برزخي و نعمتهايش از روي ‌آيات و اخبار مشروحاً سخن مي گويد و از طرف ديگر از دوزخ و عذابهاي برزخي آن پرده بر مي دارد ازداستانها و روياهاي صادقانه

براي تأئيد مطالب شاهد مي آورد و با بياني رسا خواننده را متوجه منزل هاي آينده اش مي نمايد.
آنگاه از مقدمات برپائي قيامت و دليلهاي معاد آيات و اخبار فشرده و كاملاً ساده سخن مي گويد، از صراط و ميزان بهشت و دوزخ نعمتها و غذابها طبق مدارك معتبر اظهار نظر مي نمايد رويه هم رفته مي توان به خوبي ادعا كرد صدها مطلب جالب و خواندني در اين مقاله بخواننده عرضه شده است.


مرگ:
معاد از ماده عود به معني برگشتن است چون روح دوباره به بدن برگردانيده مي شود.
معاد از اصول دين مقدس اسلام و اعتقاد به آن واجب است كه هر كس دوباره پس از مرگ زنده مي شود و به جزاي عقيده و عملش مي رسد.


مسأله معاد كه ابتدايش مرگ و قبر و بعد برزخ و سپس قيامت كبري و پايانش بهشت يا جهنم است با اين حواس ظاهري درك نمي شود هرچند اصل معاد به دليل عقل ثابت است به تفصيلي كه ذكر مي شود لكن محال است كسي به تنهايي سردر بياورد كه بعد از مرگ چه خبر است غير از وحي راه ديگري ندارد زيرا هر كس در هر عالم و مقامي است اداركش از حدود آن عالم تجاوز

نخواهد كرد مثلاً طفلي كه در عالم است محال است چگونگي بزرگي عالم بيرون رحم را بفهمد و محال است بي پاياني فضا و موجودات آنرا در يابد همچنين كسي كه در عالم ملك و اسير ماده و طبيعت است چگونه مي شود ملكوت را بفهمد كه باطن عالم ملك است و جايگاهش پس از خلاصي از اين عالم مي باشد و خلاصه خصوصيات عوالم پس از مرگ نسبت به كسي كه در عالم دنيا است غيب است و براي شناختن آن جز تصديق آنچه را كه حضرت آفريدگار خبر داده راهي نيست.
خصوصيات معاد ربطي به عقل ندارد
بنابراين اگر كسي بگويد از عقل ما دور است كه پس از مرگ فلان طور شود اصلا حرفش مورد قبول نيست چون خصوصيات آن ربطي به عقل ندارد و جميع عقلاً پشت به پشت هم بزنند از جزئيات جريانات عالم ديگر خبري نخواهد داشت چيزي كه هست آنچه را كه محمد (ص) و ‌آل او فرموده اند ما هم تصديق مي نماييم زيرا آن بزرگواران معصوم و محل نزول وحي حضرت آفريدگارند.
آيا مرده حرف مي زند؟


با اين بيان شبهاتي كه بعضي از بيخردان مي كنند معلوم شد كه همه بي اساس است مانند اينكه مي گويند كسي كه مرد بدنش در حكم جماد است نظير چوب خشك، ديگر سئوال وجوابش در قبرش چيست و ما اگر دهان مرده را از چيزي پر كنيم و روز ديگر قبرش را بشكافيم و جسدش را ملاحظه كنيم خواهيم ديد كه چيزي از دهانش خارج نشده است (جواب اين شبهه به زودي روشن مي شود)


نطق اختصاص به زبان ندارد
اين اشكالات در اثر بيخردي از آخرت و دستگاه آفرينش و نداشتن ايمان به غيب است اين استعجابها شاهد كمي اطلاع و فهم است خيال مي كند نطق مال زبان است ارواح نطقي ندارند جنبش براي پاي حيواني است ارواح جنبش ندارند، در حالي كه خودش هر شب هنگام خواب گفتگوها دارد بدون اينكه زبان و لبش جنبش داشته باشد و كسيكه نزديكش بيدار باشد صدايش را نمي شنود و همچنين سيرها دارد بدون اينكه بدنش بستر جنبش داشته باشد.


حكمت رؤيا، تصديق انبياء است
حضرت موسي بن جعفر(ع) مي فرمايد بشر در ابتداي خلقت، رؤيا (خواب ديدن) نداشت و بعد خدا باو داد سببش آن بود كه خداوند پيغمبري را براي دعوت و هدايت مردم زمانش فرستاد و او مردم را به اطاعت و بندگي پرودگار عالم امر كرد گفتند اگر ما خداي را بپرستيم در برابرش چه داريم در حاليكه دارايي تو از ما بيشتر نيست آن پيغمبر فرمود اگر اطاعت خدا كنيد جزاي شما بهشت است و اگر معصيت كرديد و حرف مرا نشنيديد جاي شما بهشت است و اگر معصيت كرديد و حرف مرا نشنيديد جاي شما دوزخ است گفتند بهشت و دوزخ چيست؟


پس براي ايشان هر دو را توصيف كرد و شرح داد پرسيدند كي به آن مي رسيم فرمود هنگامي كه مرديد گفتند ما مي بينيم كه مرده هاي ما پوسيده و ريسيده و خاك مي شوند و براي آنها چيزي از آنچه وصف كردي نيست و آن پيغمبر را تكذيب كردند.
خداوند احلام (خواب ديدن) را براي آنها قرار داد در خواب ديدند كه مي خورند مي آشامند و حركت مي كنند مي گويند مي شنوند و غيره چون بيدار شدند اثري از آنچه ديده بودند نديدند پس نزد آن پيغمبر آمدند و خوابهاي خود را بيان كردند آن پيغمبر فرمود خداوند خواست حجت را بر شما تمام كند روح شما چنين است هنگامي كه مرديد هر چند بدنهاي


نپذيرفتن از كم ظرفيتي است
لازمه عقل كثرت محتملات است (انما يعرف عقل الرجل محتملانه) يعني هر مطلبي كه مي شنوند و محال عقلي نباشد احتمال بدهد شايد صحيح باشد و اگر خبر دهخنده اش معصوم باشد بگويد حتماً صحيح است. وقتي كه كم عقل و جاهل است مي گويد اين حرفها چيست؟ نپذيرفتن دليل بر كوچكي و كم ظرفيتي است كه نمي تواند فوق طبيعت را دريابد مثل حيوان دوپايي است كه اندازه

ادراكش همين است خوردن و خوابيدن و با جنس مخالف جمع شدن است البته با خر و گاو هم اگر بگويند وقت مردن ملك مي آيد يا در قرستان سئوال و جواب مي شود نمي تواند قبول كند چون حد ادراكش از شكم و فرجش نمي گذرد. چنانكه قبول عاليه مال بزرگي و وسعت روح است.
شرح مسأله معاد به طور تفصيل اقتضاء ندارد آنچه كه مي شود از منزل اول تا آخر كه در اخبار اهل بيت (ع) ذكر شده گفته مي شود.
منزل اول- مرگ


حقيقت مرگ بريده شدن علاقه روح از بدن است براي علاقه روح ببدن تشبيحات زيادي شده است بعضي گفته اند مثل كشتي بان و كشتي كه مرگ، كشتي را از تحت اختيار كشتيبان بيرون مي برد مي گويي پاي من، دست من، چشم من، من غير از دست و پا و چشم و گوش است وقتي كه مي گويي رفتم درست است كه تو رفتي لاكن بپايت رفتي و تو غير از پا هستي، مي گويي، ديدم؛ شنيدم، گفتم همه برگشتش به شخص واحد است اين شخص، روح شريف تو است كه از اين

مظاهر ظهور پيدا مي كند روح مي بيند، مي شنود اما از اين سوراخ چشم و گوش پس بيننده وح است اين چشم آلت ديدن اوست روح چراغي است كه در ظلمتكده تن روشن گرديده است از مجراي چشم و گوش و ساير حواس روشنايي مي دهد.
مرگ يعني جا به جا كردن چراغ- مثلاً فرض كنيد كه كلبه اي كه چنيدن سوراخ داشته باشد چراغ گازي قرار دهيد از اين مجراها روشني مي دهد چراغ را كه بيرون بردند تاريك مي شود مرگ يعني بيرون بردن اين چراغ از بدن.
روح نسبت به بدن داخل و خارج ندارد
لكن بايد دانست كه علاقه روح به بدن نه از جهت حلول است يعني روح داخل بدن باشد نه اين طور نيست چون روح مجرد است و جسم نيست داخل و خارج ندارد فقط علاقه دارد توجه تامي به بدن دارد مرگ يعني قطع علاقه از بدن.


واجب است كه اعتقاد داشته باشيم كه مرگ به اذن خداست همان كسي كه روح را به بدن علاقه داد در شكم مادر تا روز آخر همان كس هم قطع علاقه مي كند محيي اوست و مميت اوست آنقدر در قرآن ذكر شده كه خدا زنده مي كند و خدا مي ميراند بعضي از عوام از عزرائيل بدشان مي آيد و او را دشمن مي دارند ديگر نمي دانند كه او پيش خود كار نمي كند او از طرف پرودگار عالم مأموريت دارد.


كيفيت قبض روح
در كيفيت قبض روح در ضمن احاديث معراج است كه حاصلش اين است كه لوحي جلو حضرت عزرائيل است كه نام همه در آن ثبت شده هر كس اجلش برسد اسمش پاك مي شود و فوراً عزرائيل قبض روحش مي كند در آن واحد ممكن است هزارها نفر نامشان پاك شود و عزرائيل هم قبض روحشان نمايد تعجبي ندارد مثل بادي كه هزار چراغ را يك مرتبه خاموش كند همه به خدا بر مي گردد عزراعيل قبض روح مي كند اما در حقيقت خدا ميرانده چون از طرف اوست جل وعلي.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید