بخشی از مقاله


افزايش اندوزگرايي در ميان جوانان شده است. سايت هاي ضداخلاقي و استفاده‌ي نادرست از اينترنت. چرا جامعه گرايش به استفاده از سايت هاي ضداخلاقي دارد؟ آيا با محدود كردن استفاده از اين سايت ها مشكل حل مي شود يا فقط علامت سؤال را پاك كرده ايم. بايد از ديدگاه روانشناسي و جامعه شناسي اين مسئله ريشه يابي شود و راه حل عملي براي آن پيدا شود.
اينترنت مانند يك چاقو آلت دست پزشك بيمار است . يك بچه چند نفر را نابود مي كند.


آموزش و پرورش آموزش بچه ها را به عهده دارد.
آموزش درون خانواده كه بچه ما چگونه بايد با اين تكنولوژي برخورد كنند. اما آيا پدر و مادرها مي دانند كه به فرزندان خود كمك كنند. اين انجمن هاي خانه و مدرسه – صدا و سيما – آموزش و پرورش به ازاي نوآموزي پدران و مادران نياز داريم. سواد مورد نياز براي پرورش فرزندان خود نداريم و بايد تلاش كنيم تا با نوين اطلاعات آشنا شوند تا وقتي والدين خود شناخت نداشته باشند بچه ها سخن والدين خود را نخواهند پذيرفت در مورد بدي يا خوبي اين تكنولوژي.
چه استفاده اي از اينترنت مي كنيد؟ كسي نيست بر رفنار ما نظارت كند. افرادي به خودشان اعتماد ندارند بايد به رفتار خود نظارت كنند. خانواده ها بايد اطلاعات خودشان را از اينترنت بالا ببرند و بچه هاي خودشان را تنها نگذارند در استفاده از اينترنت. بچه هايي كه زبان انگليسي نمي دانند چرا و چه استفاده يا از اينترنت مي كنند؟ اينترنت را در اختيار فرزندان خود بگذاريد و نظارت خود را به بچه ها در هيچ شرايطي.
بچه پشت اينترنت تحت بمباران اطلاعات قرار نگيرد كه بسيار مخرب است در فكر و انديشه شخصيت فرزند و نياز با تمام جلوه ماشين با سرعت بالا از روي نمابر رايانه مي توانيد ببينيد و اين امكان اغواكننده گردد. مي توان اين جهان اينترنت بسيار جذاب و حيرت انگيز است و بچه ها دوست دارند وارد اين دنياي شگفت انگيز شوند. قرارگرفتن در دنياي مجازي موجب جذابيت اينترنت شده است. آيا تهاجم فرهنگي در اينترنت وجود دارد. اگر آري ، به چه صورتها و اشكالي وجود دارد و اگر نوع و شيوه تهاجم فرهنگي را ندانيم راه مقابله با آن را نخواهيم دانست بايد براي ارائه فرهنگ اصلي خودمخان برنامه ريزي كنيم. اينترنت در واقع دنياي مجازي است كه افراد با اسامي مجاز به گفتگو با هم مي پردازند.


از اينترنت استفاده مي كنيد؟ چه استفاده‌اي مي كنيد؟ از چت استفاده مي‌كنيد؟
دوستان اينترنتي داريد؟ وارد سايت هاي مختلف مي شويد؟ بيشتر اوقات فراغت يا اوقات مفيد خودتان را در كافي نت مي گذرانيد؟ چه چيز اينترنت باعث جذابيت شده است؟ (چرا اينترنت جذاب است؟) مزاياي اينترنت چيست؟ موجب تقويت زبان انگليسي مي شود؟ چه قدر وقتتان را براي Chat مي گذاريد؟ (وارد گروههاي مختلف Chat مي شويد؟ چه گروههايي؟)
بيشتر در چه مقطع سني به كافي نت مي آيند؟


چقدر از وقتتان را براي بازي در اينترنت مي گذرانيد؟
چقدر هزينه مي كنيد؟ چند ساعت وقت مي گذرانيد؟
بايد برنامه ريزي از Chatroom ها باشد roomهاي مشخصي را احاطه كنند براي عقايد و سلايق متفاوت Chatroomها شده باشد. علاقه و اشتياق به گفتگو – علاقه و اشتياق براي اشنايي با فرهنگ هاي گوناگون تبديل Chatroomها به كلاس هاي درس مي شود.
اطلاعاتي كه به دوستانتان مي دهيد چه نوع است؟ شخصي است؟ چند تا ID داريد؟ با نام واقعي خودتان Chat مي كنيد. از سايت هاي مختلف اينترنت مي كنيد؟ Chat جذابترين چيز است در اينترنت؟ چه پديده هاي منفي در Chat است؟

چرا ميانگين استفاده از Chat بيشتر از سايت در ميان جوانان ايراني و نقاط دنيا است؟
در چت افرادي وجود دارند كه با مهارت هوشي بعد از Chat مي تواند كامپيوتر (رايانه) طرف مقابل چت خود را در اختيار خود قرار داده و هرگونه خرابكاري ديگري كه فكرشان را بكنيد مثل حذف برنامه هاي دلخواهتان يا اضافه كردن يكسري از مطالب مبتذل و غيراخلاقي. در مقايسه چت در ايران و

جهان مي توان اين موضوع را دريافت كه مردم اين وقت خود را خيلي به بتالت مي گذرانند هر سني كه شما فكر كنيد در چت روم ها (Chatrooms) وجود دارند از كودك 8 و 9 ساله تا آدم سن بالا براي هر كاري كه فكر كنيد. بعضي براي بدست آوردن مطالب خصوصي افراد از آنها و بعضي ها هم كه براي كار شخصي و غيراخلاقي به هرگونه كه فكر مي كنيد. در كل Chatroomd نه جاي خوب

ي براي افراد است و نه جاي بدي البته ابتذال آن بيشتر از خوبي هاي آن است.

در مواجهه با فضاي سايبر يك پرسش بنيادين، اما غالباً از ياد رفته وجود دارد. فضاي سايبر كجاست؟ اين پرسش به واقع از مهم ترين پرسش هاي فلسفي روزگار ماست. وقتي به ياري ابزاري اكنون ساده خود در بزرگ راه هاي اطلاعاتي مي يابيم، آيا به ميزان حقيقي بودن و نيز به ويژگي هاي هستي شناختي جهان مجازي مي انديشيم؟ نگته اين است كه فضاي سايبر، محيطي برآمده از كابل هاي مسي، قطعه هاي كوچك، آي سي ها و دستگاه نظام مندي از صفر و يك است، اما با اين همه هيچ يك از اين ها نيست. ما در پل ارتباطي اين محيط افسون زده، خود را در جهاني ديگر مي يابيم؛ جهاني يكسره متفاوت با آنچه در آن به گونه اي طبيعي زيست مي كنيم. اين جهان در دل خانه ها و خيابان هاي ماست. مي توان اين دنياي پرهياهوي شلوغ را «جهان موازي» ناميد. حقيقت اين است كه وجود جهان يا جهان هاي موازي يا جهان هستي، خود، ايده اي فلسفي است دكه مي تواند برخي از دشواري ها و پرسمان هاي فكري، فلسفي و حتي ديني را دتوضيح دهد. هستي هاي ديگر جايي را اشغال نمي كنند. چنين نيست كه جايي، «مكان«ي براي هستي هاي ديگر وجود داشته باشد. هرچه هست در دل همين «هستي» است. جهان هستي لايه لايه و تودرتوست و در كنار خود جهان هايي ديگر دارد كه مي توانند يكسرده با آنچه اكنون هست متفاوت باشند. از نظرگاه معرفت شناختي براي ذهن هاي ديگر، اين مكه همه جهان آفريده تخيل «من» نيست، «من» انساني در مواجهه با «من»هاي ديگر قرار مي دهد. به سخن ديگر، جهان درون انسان را در برابر بي شمار – يا بي نهايت «من»ها و جهان هاي ديگر مي نهد. اين سرآغاز حيرت فلسفي است. وجهه فلسفي فضاي سايبر اين است كه حضور در جهان

هاي گونه‌گون را تجربه دپذير كرده است: اكنون «من» در جهان «ديگران». وقتي لينك هيا ارتباطي ما را به پايگاه‌ها و صفحه هاي گوناگون مي برند، درست به اين حس انساني كاملاً ملموس مي ماند كه در محيطي از هستي – اما نه از آن گونه كه هرروزه با آن روياروييم – قدم مي زنيم. در واقع، از تودرتويي اين فضا، همان خلق مدام جهان هاي متكثر است. عالم اكنون امتداد بي بعد دو بي كران خود را ملموس نشان مي دهد.


هويت و جهان دوم


جامعه اطلاعاتي عصر جديد با مفهوم «تعلق» بيگانه است. در كمتر از كسر ثانيه به ميانه دنيايي نو پرتاب مي شويم كه خود را در آن درست همانند ديگران مي دانيم و به قدر آنها مالك مي شماريم. اين فضا، سپهر بي مكان است؛ جامعه اي بدون تعين مكاني. در اين جامعه بي تعين ما تنها يك كاربريم. همين و هيچ. در اين سپهر كه همه امنيت آن به ناشناس بودن است، از اسم و نشان فرد چيزي پرسيده نمي شود. اين بي نشاني مي تواند گونه اي آزادي و احساس رهايي به فرد ببخشد و هم مي تواند براي او دشواري هايي به بار آورد. اما آنچه مهم است تكيه ابزار به گونه اي هويت ديجيتال است. در شبكه وب نام انتخابي كاربر و رمز ورود او كه باز هم انتخابي است پرسيده مي شود، در اين فضا شماره ها و اعداد اهميت دارند و بس. اين هويت ارقامي ممكن است آدمي را تبديل به واحدي ايزوله شده كند و تنهايي دروني او را تشديد نمايد. قطع ارتباط فيزيكي و عاطفي با «ديگران»، آدمي را به زاويه هاي دروني تر «خود» مي برد و اين سرآغاز يك بحران هويت است. روشن اسيت كه گروه هايي چون كودكان و نوجوانان خطرپذيرند.

سپهر و سايبر و فلسفه زندگي روزمره
زندگي هر يك از ما، از صبح گاهان كه چشم از خواب مي گشاييم تا شامگاهان كه دوباره چشم از بيداري مي بنديم، سرشار از كنش ها و واكنش هاي انساني است. وجوه مختلف زندگي انسان – در همه ابعاد و با هر عمق – در عين تفاوت، يكسره هماندند. نيازهاي زندگي ها، معناداري فعاليت هايمان، تكرار رفتارهاي هميشگي، آغاز نگرش به مفهومي به نام فلسفه زندگي روزمره شده است. در ظرف جست و جوي انسان مدرن براي معناي زندگي، توجه به اين فلسفه – اين شاخه از ظهور انديشه هاي فلسفي در كاربرد زندگي روزانه – مهم جلوه مي كند. گونه هاي مختلف رفتارهاي انسان از زندگي ما تفكيك ناپذيرند. به سبب همين است كه انسان ها در همه سطوح معرفتي ناگزير از چنين رفتارهايي مي شوند. نكته مهم نيزب انعطاف پذيري ايده آل سپهر سايبر با اين مفهوم است.
در فضاي سايبر انواع و اقسام وجوه زندگي انساني وجود دارد. درست به مثابه خود جهان، در جهان صفر و يك نيز همه گونه رفتارهايد انساني هست. اين سپهر در صدد تعميق و تكثير امكانات بير شمار خود براي سازگار شدن با روزمره است. در اين جا چند وجه ويژه اين امكانات را برمي شماريم.
1-اصل ارتباط: ايده آل زندگي انساني و هويت آن «ارتباط» است. در زندگي طبيعي انساني ارتباط با ديگران هويت را شكل مي دهد، به زندگي جهت و حتي معنا مي دهد و امكان حضور و تعين به آدمي مي بخشد. همين لوازم زبيعي زندگي روزمره در سپهر سايبر نيز تعبيه شده است. ارتباط انساني در قالب گپ هاي اينترنتي و حضور در اتاق هاي گفت و گو، درست به مثابه ارتباطات انساني عمل مي كند. جالب اين است كه اين حضور به شكلي خودخواسته و بي نشان انجام مي

پذيرد. پژوهش ها نشان مي دهند كه ارتباط در چنين محيط هايي مي تواند به صميميت انسان عميق افزون ببخشد. علي رغم پاره اي از افت ها، ارتباط در جهان مجازي خصلتي كاملاً انساني دارد و مثل همه ارتباط هاي ديگر به آدمي معنا مي دهد. نكته مهم امكان استفاده از نقاب‌هاي هويتي دروغين است.


2-اوقات فراغت: در زندگي آدمي لحظه‌هايي هست كه به گفته گوستاو فلوبر بايد تلف شوند. فارغ از نظام هاي كاري، لحظه هاي خلوتي را در پيش روي آدمي پديد مي آورد كه بخش مهم از زندگي يكايك ما را مي سازند. اوقات فراغت جزء ذات زندگي اند و از اين رو به همان اندازه بايد مهم شمرده شوند. در فضاي مجازي امكان تلف كردن اين اوقات هست! قدم زدن گمنامانه در كوچه هاي شهري كه نمي شناسيم، تماشاي بزرگ‌ترين ميدان يكي از پايتخت هاي جهان، زائرانه به ديدار معبدي بودايي رفتن، نشستن پاي صفحه شطرنج و مثلاً با آدمي در پرده بازي كردن و ظرفيت هاي ذهني و رفتاري يكديگر را محك زدن، از زيبايي هاي هم صحبتي با يك بيگانه لذت بردن، يا گوش سپردن به موسيقي ناشناخته اي از جنوب عالم، همه در اين فضا شدني اند. اين صفحه گشوده پيش روي آدم و عالم در هيچ يك از ادوار تاريخ بشري نظير نداشته و تصور نمي شده است. اكنون در سپهر سايبر فرصتي بي بديل و يكه براي به سر بردن وقت فراغت وجود دارد.
3-اصل لذت: در زندگي روزمره هر يك از ما دقايق و ساعت هايي هست كه مي توانيم از انجام كاري لذت ببريم. باغباني كردن، ساختن چيزي از يك تكه چوب، دوباره خواندن كتابي كه در كودكي دوستش داشته ايم، تماشاي يك فيلمر هراس بار و خلاصه بسياري كنش هاي ديگر، به غايت يك اصل انجام مي گيرند: لذت، همانم اوقات فراغت را گذراندن نيز بدون اين اصل بي فايده و طاقت فرساست. اين البته با مفهوم سرگرم شدن هم مي سازد، اما به واقع برتر از آن است. نكته اين است كه درست به سان خود سپهر، غايت ها و اهداف بسي تو در تو و لايه لايه اند و امتداد و عمق مي يابند. در اين فضا هم مي توان از تماشاي عكسي از طبيعت، فيلمي كمدي، كاريكاتوري مضحك، خواندن كتابي به زبان اسپانيايي، مطالعه آداب و رسوم سرخپوست ها و پژوهش در شمار گونه هاي بومي علفچه ها و درختچه ها در آفريقا، به لذت رسيد و در عين انجام دادن كاري – هرچند بسيار جدي – دل و جان به رهايي لذت سپرد.
4-تعلق به گروه: وقتي عضو گروهي – ورزشي، فرهنگي، اقتصادي، هنري – هستيم، خود را به گونه اي ديگر مي فهميم. ما مي توانيم از امتيازات گروهي برخوردار شويم و به بخش هايي از زندگي خودمان معنا بدهيم. كسي كه اخبار ريز و درشت يك تيم ورزشي را دنبال مي كند يا از دوستداران كانن روبل است يا به تاريخ كوهنوردي در اورست علاقه دارد،‌فضاي سايبر را محيط متعلق به گروه مي يابد. همه نقش هاي اجتماعي چنين تعلقي در جامعه روزمره، در سپهر مجازي هم هست و چه بسا تنوع و انگيزش بيشتري ايجاد مي كند. واقع اين است كه اكنون مي توانيم در گروه هايي جهاني و بي مرز عضو باشيم.
5-وبلاگ: بخش هايي از زندگي ما هستند كه هميشه مخصوص مي مانند. هر يك از ما در زيست بوم خود حياط خلوت ويژه اي داريم كه آن را تنها از آن «خود» مي دانيم. اما با اين حال داشتن يك فضاي خصوصي كاملا عمومي امري است كه در عالم مجازي سايبر ممكن شده است. اكنون و در

عرصة گستره ارتباطات، هر يك از ما قادريم پنهان ترين علايق و سلائق و نيز دروني ترين علايق و سلائق و نيز دروني ترين وجوه زندگي فردي خود را به معرض تماشاي همگان بگذاريم. وبلاگ بخش پراهميت زندگي هر كس براي «عرضه» است. تعامل چند جانبه اي كه در پديده وبلاگ هست، اين عنصر دنياي مجازي را پيچيده كرده است. از يك سو وبلاگ عنصري متكي بر دنياي مجازي است و نيازمند شناخت، دانش و اهميت اين فضا. از ديگر سو، اساس داشتن يك تاريك‌خانه عمومي، نياز به «عرضه شدن» و «حرف زدن» است. اگر كسي احساس مي كند كه به مثابه هويتي انسان حرف هايي دارد كه مي خواهد و مي تواند با «ديگران» بزند يا حتي از درون خود به بيرون بياورد، مي تواند وبلاگي داشته باشد. وبلاگ بسط درون در فضاي سايبر است. به هرچه كه تعلق خاطر داشته باشيم، از ريز تا درشت، مي توانيم علاقه هاي خود را با ديگران در ميان بگذاريم.
وبلاگ، با تكيه بر همين مفهوم، نقش گونه اي عامل تخليه رواني يا برقراري ديالوگ با ديگران را ايفا

مي كند و از اين رو حتي به پالايش اسرار درون و نيز درك خود فرد از جهان «خود» ياري مي رساند. يك نكته هم در اين جا هست. در وبلاگ هم مي توان مثل همه بسترهاي دنياي وب ناشناس بود يا بخشي از وجود خود را با مواجهه همگاني برد. اين پديده درست نوعي آشكارسازي يا تعيين خودخواسته است. در وبلاگ ما مي توانيم با فنومن ديگري مواجه شويم نه با اگزيستانس او. اين است كه حتي همين هم مي تواند فضايي مجاز اندر مجاز توليد كند. با اين حال، آنان كه خود را درست وا مي نمايند، خصوصي ترين اسرار و كشش هاي دروني خود را از تاريكخانه بيرون مي آورند و «بر آفتاب مي اندازند». در داشتن چنين گوشه دنجي كه هيچ نگاهي آن را نمي پايد مي توان همه كار كرد و همه كس بود؛ از جمله مي توان «خود» بود. وبلاگ هم مي تواند بخشي از كنش هاي زندگي روزمره ما باشد و هم مي تواند به نوعي بستر آموزش يا عرضه اطلاعات بدل شود. ابعاد روان شناختي و جامعه شناختي پديده وبلاگ، كه از قضا در بيان جامعه كاربران ايران محبوبيت و رواج بسيار دارد، نيازمند تأملات بيشتر است.


آسيب شناسي
به همه آنچه مي توان در باره جامعه اطلاعاتي و به ويژه كار ويژه‌هاي فضاي سايبر گفت، يك نكته از چشم ناظران پنهان نمانده است. امروزه رويكرد انتقادي به همه جوانب زندگي و همه وجوه حيات بشري، محصول همين جهش اطلاعاتي است. در دنياي مجازي نيز سخن از آسيب شناسي اين سپهر مي رود. هر كنش بشري محتاج بازبيني و بازسنجي و تعامل انتقادي است. از اين رو، براي بازپيرايي دشواري هاي پديد آمده يا محتمل از فضاي سايبر بايد نخست آنها را شناخت و سپس به راه برون شد از آنها انديشيد. سپهر سايبر آسيب هايي نيز به بار مي رود. در سطح رولان

شناختي، كار با ابرازي چنين ممكن است درجعه ارتباطات انساني را به سرحد تعامل با ابزار تنزل دعهد. نوعي گسست رواني به سبب حضور در جهان كاملا متفاوت در كاربران محتمل است. جهان ديجيتال كاركردهايي سراسر جدا از جهان رئال دارد و اين است كه دست كم افراط و غرقه شدن در آن زندگي واقعي فرد را دچار مشكل مي كند. اين پرسش روان شناختي است كه آيا آدميان با پناه بردن به حوزه سيبرنتيك تنهاتر و ايزوله تر نمي شوند. روي دادن اين دشواري ها الزامي نيست، اما آن اندازه جدي است كه بايد به آنها انديشيد.
تنهايي، خلأ و ماشيني شدن روابط انساني، از آسي هاي روذان شناختي اين جهان است. اگر ارتباط در اين سطح باقي بماند، ادمي را فلج و ناتوان مي كند. ارتباط كابوس گوئي كه كاربر با جهان مجازي مي يابد مي تواند اختلالات رواني و شخصيتي عمده اي را در او ايجاد كند، آن گاه است كه كابوس بر زندگي فرد سايه مي افكند. برخي از اسيب هاي فضاي مجازي از ذات تكنيك شمرده شده اند. سيطره تكنيك بر اسنان و افزايش سلطه بر او درد عالم مدرن دانسته شده و اين در جهان مجازي پيچيده تر و عميق تر است. فيلسوفاني كه در نقد دنياي مدرن سخن گفته اند اين نكته را هشدار داده اند از ديگر سو، با تمركز قدرت اداره و انباشت اطلاعات در يك يا چند قطب سياسي – اقتصادي، همواره بيم ان يم رود كه اين فضا دستاويز و ابزار بسط اقتدار تماميت خواه كساني واقع شود و همين موجب آن باشد كه نقشه جهان اينده بر اساس محاسبات اطلاعاتي تغيير كند. آسيب شناسي فضاي مجازي در حوزه هيا گوناگوني چون ساحت هاي رواني، اجتماعي، اخلاقي، سياسي، اقتصادي و در عمق انسان شناسي از مباحث پراهميت دانش ارتباطات، به ويژه براي كشورهاي پيرو، به شمار مي آيد. شناخت دقيق اين دانش بدون درك انگاره هيا آسيب شناختي آن ممكن نخواهد بود.



پنجره اي به افق رسانه
امروزه اينترنت عرصه نويني در فضاي رسانه گشوده است. عرصه‌اي كه افزون بر امكانات رسانه در معناي سنتي، توانايي هاي متفاوتي را نيز فراهم ساخته است و توانسته است حضور خود را بر ساحت هاي مختلف حيات بگسترد و با پيش كشيدن فضايي مجازي در كنار دنيايي واقعي، اقتضائات جديدي در زمينه هاي زيستي و فرهنگي پديد اورد – و اگرنه كه دنيايي مستقل در عرض رئال، حداقل به عنوان بخشي از آن كه الزامات دنياي ديجيتال را پيچيده تر ساخته است، باشد – اما در وجه رسانه اي كه نمود بسط يافتگي و توانايي آن است، رسانه اي است كه از يك سو آ

سان و هموار فرا مي آيد، بسيار سريع و كم هزينه است، تخصص ويژه اي نمي طلب، بي فاصلة مكان و جغرافياست، و از سوي ديگر كه فرم مألوف رسانه را دگرگون ساخته، مشاركت اختيارمند مخاطب و عبور از خطي بودن فرم رسانه در فرايند پيام است. تا پيش از اين و حتي اكنون، در رسانه ها، اعم از شنيداري و ديداري، مخاطب در مقابل متكلم قرار داشته و تنها كنش پذير بوده است، اما در رسانه‌اي مانند اينترنت، مخاطب خود در توليد ئو ساختار مفهوم پيام مشاركت دارد. ديگر پيام از انحصار گذپته و آن زمان در آمده و تنها اراده اي خاص در شكل دهي به آن مختار اول و آخر نيست.
از همين جا مي توان به سوية معرفتي اين پديده راه برد. اين مشاركت متكثر در جهاني مجازي، هويت هايي تازه شكل مي دهد. كه در عين فرديت يافتگي، مشاركت گراست، چرا كه اين فرديت در فرآيندي آگاهانه و جمعي به دست آمده است. اكنون وبلاگ خانة اين ميهمان است. خانه اي كه پنجره اي به افق رسانه مي گشايد. پنجره اي مشوف به باغ هويت دارد و از حياط خلوت فرديت بي هيچ دالاني يكسره به پذيرايي ارتباط زده جمع وارد مي شود.
اكنون بلاگرها كه همانند خصلت اين پديده جوان، غالباً جوانند در خلوت خويش مي نشينند و مونيتور را چون دفتر خاطرات مي گشايند و از تجربيات خود بي هيچ مرزي و قلاعده و هنجاري مي گويند، امروز بلاگرها در دفتر خاطرات خود و با توجه به دلبستگي هاي خود طيف گسترده اي از پيام ها را ايجاد كرده اند كه همه در آن سهيم بوده اند، از سياست گرفته تا پزشكي و باغباني و شعر و حكمت و ورزش و اقتصاد و همه و همه. طيفي كه با توسعه امكانات وب، و با توسعه فرديت جمع گرايي بلاگرها، هر روز توسعه مي يابد. اين توسعه باعث شده است كه در اين ميان و در كنار صداهاي خوش، آوازهاي گوش خراش بسيار برآيد. فرديت اين فضا و قاعده گريزي آن باعث شده است تا بعضاً بلوك بندي هاي متفاوتي پديد ايد، حلقه ها و گروه هاي بسياري ايجاد شود، قاعدة زباني ويژه اي پيشنهاد شود، آداب و تربيتي مطالبه گردد، قهر و شدت مديري روا دانسته شود، اما با اين همه وبلاگ ها مي افزايد و حتي تجربه هاي شيرين و خوشي بر جاي مي گذارد. مانند اعتراض گسترده وبلاگ نويسان به تغيير نام خليج فارس،‌كه در نهايت باعث شد تا مؤسسه مزبور نام اين خليج را تنها خليج فارس بداند و يا وبلاگ هاي ضد جنگ كه در پس تهديد ايران از سوي آمريكا طراحي شدند و هر روز به زبان هاي مختلف عليه جنگ مي نويسند و از صلح مي گويند اين

ها همه همگرايي هاي كنش مندي را در ميان وبلاگ نويسان ايجاد كرده است. وبلاگ نويساني كه هر كدام در سويي از اين جهان به سر مي برند و همه جهان را در صفحه مانيتور در دسترس گذارده اند.
اكنون سياسي شدن فضاي وب يكي از مخاطراتي است كه اين فرصت دلچسب را در آستانه دريغي بزرگ قرار داده است. وبلاگ نمي تواند سياسي نباشد، چرا كه نمي تواند آزاد نباشد، اما اگر اين سياسي گري، عرصه غرض ورزي هايي شود كه تنها به دليل كه در فضاي رسمي مجال حضور نمي يابند و به وبلاگ رانده شده اند، و جز ابرازب عقده هايي چند، نه انديشه اي، نه تجربه اي و نه نكتة نغزي بيان نمي دارند، طبيعت فرم اين رسانه را به مخاطره انداخته اند. ساختار اين رسانه، مشاركت جمعي است. اگر اين رسانه دچار فرم متگكم – مخاطب خطي شود كه در اكثر وبلاگ هاي سياسي چنين است، فارغ از اينكه محتواي پيام با قوانين رسمي نظام در تضاد است يا خير، ضعف رسانه هاي سنتي را يك سو نگرند با توجه به سرعت اين رسانه، به مرتب بيشتر خواهد داشت. جدا از اينكه امكانات وسيع اين رسانه براي ما در حد نوشتاري تقليل خواهد بود.
وبلاگ براي ما فرصتي است؛د فرصتي تا هويتي ايراني و شيعي ما از اين رهگذر در مشاركتي جمعي به هويتي كنش‌گر توسعه يابد. هويتي كه مثل فضاي وب پوياست، منفرد است، جمع گراست، از واقعيت ريشه مي گيرد و با مجاز مي آميزد؛ هويتي كه گوهر ناب ايراني را آينه داري مي كند.


آنارشي و اينترنت
كلمة آنارشي (yhcrana) به دو طريق معنا مي شود، يك معناي مثبت و يك معناي منفي. آنارشي در كاربرد مثبت آن، شيوه اي كه آنارشيست‌هاي چون پرودون و كروپتكين آن را به كر مي بردند، به معناي فقدان دولت و به اين دليل به معناي آزادي از قدرت قهري دولت است. كاربرد منفي و رايج تر آنارشي نيز بيانگر فقدان دولت است، اما دقيقاً به همين دليل، به صورت شرايطي از بي قانوني و آشوب تصور مي شود. به طور خلاصه آنارشي – جامعه بدون دولت – را مي توان به صورت يك آرمان يا يك خطر تلقي كرد.
در واقع استدلال ها به نفع آنارشي به عنوان يك آرمان هرگز در نظريه سياسي جدي گرفته نشده است، چرا كه عموماً تصور مي شود كه اين ارمان به طور بديهي غيرواقع گرايانه است. با اين وجود است كه مي توان اين سخن را به نفع آن بيان كرد: قدرتمندترين ابزار مصيبت انساني، چه در دوران گذشته و چه در دوران گذشته و چه در دوران مدرن، دولت بوده است. هيچ جماعت جنايتكاري تا به حال حتي به وجود آوردن آن درجه اي از وحشت و رنج نزديك نشده است كه به ميانجيگري دولت هاي تحت تسطل استالين، هيتلر، مائو يا پل پوت امكان پذير شد. آيا حقيقت دارد كه جوامع بدون دولت بدتر از اين جوامع هستند؟


مختلفان اناري، آنهايي كه اين كلمه را به معناي منف بر مي برند، ممكن است پاسخ دهند كه ما نبايد در مورد موهبت هاي دولت بر مبناي بدترين نمونه هاي آن قضاوت كنيم. آنها همچنين ممكن است بپذيرند كه دولت واقعاً نامطلوب است، اما مجادله كنند كه دولت شري ضروري است، به همان طريقي كه براي مثال يك عمل جراحي گسترده شري ضروري است. اين طرح استدلال آشنا به طرزي عالي مي توان در افكار «تامس هابز» يافت. ايده اين است كه دولت، كه به صورت قدرت انحصاري اجبار مشروع تعريف مي شود، ضروري است تا از جنگ همه عليه همه جلوگيري كند، عدالت را به اجرا درآورد و از بي گناهان و آسيب پذيران محافظت به عمل آورد.


آنارشيست هاي مثبت به نوبه خود ممكن است پاسخ دهند كه اين مدعا نوعي مصادره به مطلوب كردن است. حقيقت اين است كه دستگاه دولت، مقصود نظري اش هرچه كه باشد، ممكن است براي دست يازيدن به ظلم و بهره كشي از بي گناهان و آسيب پذيران مورد استفاده قرار گيرد. هنگامي كه چنين وصفي رخ مي دهد، انحصار كارآمد دولت بر قوه قهريه شرايط را بدتر مي كند. آن گاه پرسش آنارشيست ها اين است كه آيا به وجود آوردن و حفظ كردن بنيادين اجتماعي با امكان انحراف يافتني اين همه ويرانگر عاقلانه است.
مقصود من حل و فصل كردن منازعه ميان آنارشيست ها و مداعان دولت نيست من حل و فصل كردن منازعه ميان آنارشيست ها و مدافعان دولت نيست بلكه مي خواهم نشان دهم كه تصور آنارشي را مي توان به دو طريق متفاوت مورد ملاحظه قرار داد، و اين افرادي كه برداشتي مثبت از آن دارند بنيادهايي فكري براي ديدگاهشان دارند. اين ملاحظه اگر قرار باشد كه بات سؤالي متفاوت موجه شويم يعني اين كه آيا ظهور اينترنت گامي در جهت آنارشي نيست، ضرورت دارد؛ زيرا اگر چنين باشد، ما پيش از اين آنارشي استقبال كنيم يا از آن بهراسيم، بايد سؤال كنيم كه كدام معناي آنارشي مورد نظر است.


اينترنت دو خصلت بارز دارد، بين المللي گرايي (انترناسيوناليسم) اش و عوام گرايي (پوپوليسم)اش. بين الملل گرايي اينترنتي صرفاً مربوط به اين حقيقت نيست كه باعث ارتباط يافتن مردماني از ملل مختلف مي شود، چرا كه بسياري از ابزارها و فعاليت هاي انساني چنين كاري را انجام مي دهند. نكته در اين جاست كه جست و جو در اينترنت كاملاً نسبت به مرزهاي ملي بي اعتنا است. مردماني كه در غير اينترنت غريبه مي بودند، كه توسط علائق مشتركي پيوند مي يابند كه هيچ ربطي به مليت ندارد. اينترنت از اين جهت در تضادي شديد با آنچه فيلسوفان «جامعه مدني» مي گويند قرار مي گيرند. يعني جامعه اي كه خصوصيت آن پيوند دادن افراد غريبه يا وحدت بخشيدن به آنها درون يك يك حكم يا حوزة سياسي است.


به همين دليل اينترنت جدا از دلايل ديگر داراي پتانسيل است كه از لحاظ سياسي ضدحكومت و برانداز باشد. اما شكل اين براندازي بسيار عميق است و اين وضع صرفاً به خاطر اين نيست كه جاسوسان يا افرادي مانند آنها اكتنون شكلي تقريباً غيرقابل كشف شدن از ارتباط با رهبران سياسي شان را در اختيار دارند. امري كه حقيقي و مهم است يا اين كه تروريست ها مخي توانند در امنيتي نسبي اطلاعات را مبادله كنند، بلكه اين وضع به دليل آن است كه همة تعامل ها برروي شبكه اينترنت مي توانند بدون توجه به مرزهاي ملي صورت گيرد. از آن جايي كه جهان روابط بين الملل تاكنون عمدتاً به صورت روابط بين دولت ها بوده است. و وضع جديد به معناي آن است كه اكنون فضايي در حال رشد از تماس و همكاري وجود دارد كه دولت ها، حتي در هماهنگي با يكديگر، كنترل ناچيزي بر آن دارند. از آن جايي سلطه (ytirohtuA) دولت، گرچه با قدرت (rewop) آن يكسان نيست، به طور غيرمستقيم بر ان قدرت تكيه دارند، اين پتانسيل اينترنت در كاهش دادن قدرت دولت ها با به وجود آوردن معنايي از فعاليتي بي اعتنا به ان همزمان پناسيلي براي كاهش دادن سلطة دولت است. به همين دليل است كه يك آنارشيست ممكن است از

اينترنت استقبال كند.
دومين خصلت اينترنت عوام گرايي يا پوپوليسم آن است. بار ديگر بايد از نظر داشته باشيم كه اين عوام گرايي نه در مرتبه اي سطحي كه بلكه در مرتبه اي عمقي قرار دارد. در شرايط حاضر صلاحيت هاي خاصي براي جست و جو كردن چيزها برروي شبكه و مهم تر از آن مشاركت كردن در آن لازم نيست و هيچ سيستم واقعي سانسوري كه مشاركت ها را در غياب چنين صلاحيت هايي مانع شود وجود ندارد. تنها نوع سانسوري براي مثال توسط دولت سنگاپور و شركت هايي كه دسترسي افراد را به اينترنت ممكن مي كنند، ]براي جلوگيير از دسترسي با سايت هاي غيراخلاقي[ پيشنهاد شده است مقصودي كاملاً متفاوت دارد. به علاوه با در دسترس بوده گسترده كامپيوترها در

مدارس و كالج ها و تأسيس كافه هاي اينترنتي، هزينه استفاده و وارد شدن به اينترنت آن قدر ناچيز شده است كه از آنها هم كار چنداني براي مقابله كردن با عوامگرايي سيستم به صورت يك كل برنمي آيد.
اين خصلت عوام گرايانه اينترنت بيشترين شادي آنارشيست ها را باعث مي شود، چرا كه به نظر مي رسد امكان اجتماعي بين المللي نويني را عرضه مي كند كه در آن معمولي ترين افراد مي تواذند دسترس نامحدودي به جهان اطلاعات داشته باشد و كم اهميت ترين افراد مستقيماً در شكل دهي به جهان دخالت كنند. افراد برروي اينترنت بر مبناي علائق و انتخاب هاي فردي خودشان عمل مي كنند و هم پيمان مي شوند و انجام دادن چنين كارهايي توسط مرزهاي ملي يا قدرت هاي مسلط بازرسي نمي شوند. تحقيق آنارشي مثبت هنگامي كامل مي شود كه ما به اين تابلو، تصوير دولت هاي ناكامي را بيافزاييم كه علي رغم قدرت هاي قاهرشان عاجزانه به اين وضعيت مي نگرند.
گرچه اين تحليل و سناريويي كه مجسم مي كند، كاملاً تخيلي و بي اساس نيست، اما بر مبناي مفروضاتي است كه نياز به بررسي دارند. اين امر تنها هنگامي حقيقت دارد كه دسترسي نامحدود به دانش بر سازندة قدرت يافتن عمومي باشد و بر همين قياس در صورتي كه ناتواني در محدود كردن آن به عنوان تقليل يافتن قدرت دولت شمرده شود. دومين فرض اين است كه توانايي در مشاركت كردن در جهان اينترنت نيز به وجود آورندة قدرت يا به عبارت ديگر تأثيري بر پيامدها در جهان ]واقعي[ باشد.
يك نتيجه گيري مقدماتي بايد اين باشد. اين انديشه كه اينترنت ويژگي هاي مثبتي براي آنهايي دارد كه آنارشي را به عنوان يك آرمان تلقي مي كنند، بي وجه نيست. اما تنها هنگامي كاملاً اثبات مي شود كه بررسي برخي از مفووضات تعيين كننده را تأييد كند.


براي ذهني كه آنارشي را به عنوان شرايطي كه بايد از آن ترسيد تلقي مي كند، همان ويگي هاي اينترنت كه آنارشيست ها تحسين مي كنند ممكن است نقض هاي آن دانسته شود. اينترنت زمينة كاملاً برانگيزاننده اي براي توطئه هاي جنايتكارانة در اختيار پست ترين مخرج مشترك انگيزش هاي انساني است. البته چنين ديدگاهي دقيقاً همان مفروضات را مي پذيرد، و بنابراين در معرض همان ترديدها قرار مي گيرد. كمترين چيزي كه در اين مورد مي توانيم بگوييم اين است كه موضع بدبينانه نه ضعيف و نه قوي تر از آن موضع خوش بينانه است.


اما يك مسير فكري ديگري وجود دارد كه ارزش كارش را دارد. اين نظريه بر اين ايده استوار است كه اينترنت بيشتر از آنارشي سياسي، آنارشي اخلاقي را ترويج مي كند و اين كه آنارشي اخلاقي ذاتا ويرانگر است. براي بررسي اين موضوع لازم است كه نگاهي دقيق تر به ايده تربي

ت اخلاقي بياندازيم. در اينجا من تنها مي توانيم طرح مختصري از مسيري فكري ارائه دهيم كه برخي از تأكيدات نسبتاً جريي آن بر روانش شناسي اخلاقي تكيه دارد.
من از كلمه «ترجيحات» (secnereferp) به عنوان اصطلاحي ژنريك براي آن انگيزش هاي انساني استفاده خواهم كرد كه نوعي عنصر سنجشي مثبت دارد – مثل اشتياق، علاقه، كنجكاوي و غيره در مقابل آنهايي كه سبعانه ترند – مثل ترس، خشم، آشفتگي و غيره. «ترجيحات» به اين معنا دست كم تا حد طبيعي هستند؛ به اين معنا كه پيش از اين كه اجتماعي شدن صورت پذيرد، حتي شايد پيش از آن كه اجتماعي شده آغاز شود، برخي از چنين ترجيحاتي در انسان و.جود دارند و به توضيح دادن رفتار كمك مي كنند. فرايند اجتماعي شدن ممكن است به مثابه تزكيه شدن اين ترجيحات از طريق فرآيند پذيرش تأثيرات خارجي برساخته مي شود.
بنابراين براي مثال، به اين معنا ترجيح دادن، بيان كردن خود طبيعي محسوب مي شود؛‌ بدون چنين ترجيحي انسان ها زبان نمي آموزند. اما اين ترجيح، في نفسه، به معناي واقعي كلمه متنافر (tnerehocni) است؛ تنها با بدست اوردن زيان توارثي و ابداع نشده است كه اين ترجيح را مي توان به درستي درك كرد. ]از طرف ديگر[ كسب كردن چنين زباني پذيرفته شدن اين ترجيح طبيعي داشتن به خودبيانگري، توسط قواعد، جامعه سخنگويان زبان است.


به نظر من چيزي شبيه مثال بالا را بايد در مورد اخلاقيات هم بيان كرد. تكانه هاي طبيعي كه در كانون اخلاقيات قرار دارند و به عبارتي اساسي فعال براي خودآگاهي اخلاقي را تشكيل مي دهند، هرچه كه باشند، تعريف خود را هنگام بدست مي آورند كه در معرض فرآيند پالايش دهندة مجموعه اي به ارث رسيده و غيرابداع شده از ارزش ها و اداب قرار گيرند. به نظر من اشتباه است كه فكر كنيم امور به علت آن كه تمايل به آنها وجود دارد داراي ارزش مي شوند؛ برعكس اميال ما هنگامي شكل مي گيرند كه آنها را با آنچه آموزيم از طريق تجربه جمعي به ارث رسيده در مورد آنچه ارزش تمايل داشتن را دارد، يعني چيزي كه ارزشمند (elbaulav) است، متناسب مي كنيم. بنابراين براي مثال، به عقيدة من علاقه به موسيقي، يك ترجيح طبيعي است، اما در عين حال علاقه اي است كه بلوغ خود را از طريق يافتن با يادگيري در بارة اشكال و تركيب بندي هاي موسيقيايي بدست مي آورد كه تجربة جمعي نشان مي دهد كه اهدافي كافي براي تحقق يافتن آن ترجيح هستند.


بر اين سؤال تربيت اخلاقي در سال هاي اول زندگي آشكارتر است، اما به طوري بي پايان ادامه مي يابد و در همه مرحله شكل آن مشابه است. در معرض قرار داده و تعويل كردن ترجيحات طبيعي با تأثيرات اجتماعي كردن. اين روند پيامد بجاي هماهنگ شدن ترجيحات انسان هاي در غير اين صورت جدا از هم را به وجود مي آورد، و بنابراين به وجود آوردن جامعة متدمن را ممكن مي كند.

به طور خلاصه تربيت اخلاقي يك روند اجتماعي شدن است، و به همين علت كه به نظر من معمولاً منحرفان جدي اجتماعي، مثلاً قاتلان زنجيره اي، به شكلي ريشه اي توسط سابقه روانش ناختي شان از خود بيگانه شده اند. امر بارز در مورد اينترنت اين است كه شكل گيري آنچه را كه «هم آميزي مطلق علائق» مي نامم ممكن و حتي تشويق خواهد كرد.
منظور من از اين اصطلاح اين است كه توانايي پرسه زدن صرف در شبكة ساختار نيافته اي از ترجيحات است كه به مجال همساني (ecneurgnoc) صرف را فراهم مي آورد و نه هماهنگي (noitanidroc). پرسه زنندگان اينترنت اين فرصت را دارند كه در جست و جوي روحيه هاي مشابه باشند و آن نوع تأثيرات اصلاح و تزكيه كننده را كه در فرايندهاي طبيعي يادگيري عمل مي كنند ناديده بگيرند. اين وضعيت بارزتر از همه شايد در مسائلي مانند شبكه هاي پورنوگرافي كودكان خود را نشان مي دهد كه در آن جلوي ترجيحات شريرانه گرفته نمي شود، چرا كه آن چيزهايي كه مانع اين نوع ترجيحات مي شوند را جست و جو كننده در اينترنت مي تواند ناديده بگيرد و سپس تمايل اين فرد پرسه زن اينترنتي با دريافت كردن پاسخ هاي تأكيدكننده از جانب افراد داراي ترجي مشابه، تقويت مي شود.


پيامد منطقي چنين وضعيتي فروپاشي اخلاقي است و نه يگانگي اخلاقي. اين فروپاشي به معناي بد كلمه آنارشيستي است، چرا كه وسيله براي انتشار يافتن و به هم پيوستن ترجيحات خودساخته اي از هر نوع است، يقيناً چنين وضعيتي هرگز نمي تواند كامل شود، چرا كه ميزاني پايه اي از ارتباط هميشه مورد نياز است، ارتباط برقرار كردن به نوعي زبان نياز دارد و اين امر به نوبه خود به تسليم كردن تعرجيحات شخصي به تأثيرات اجتماعي كننده – به طريقي كه بين از اين توصيف شد – نياز دارد. علاوه بر اين خود پيوند يافتن ترجيبحات خودساخته به فعاليتي همگام نياز به ميزاني از نظم و انضباط اجتماعي را نيازمند است. اما آنچه كه اين روش نوين برقرارشدن تماس بين انسان ها امكان پذير مي كند، انتشار يافتن گسترده تر تمايلات آزاد شده، بدون تأثيرات

فرهيخته كننده اي است كه به طور طبيعي بر آنها لگام مي زند و آنها را محدود مي كند.
مقصود از اين شيوة انديشيدن راه انداختن جار و جنجال نيست. تنها مقصود اين است كه يادآوري شود كه اينترنت در واقع ابزاري با امكانات جديد است كه بايد به درك عميقي از آن رسيد. منظور من از ترسيم كردن اين خط فكري كه نتيجه گيري معيني را به دست مي دهد، به راه انداختن بحث در اين مورد است و نه اين كه مانع ساير نتيجه گيري ها شوم. اين امر هيچ استلزام صريحي از مورد آنچه مي توان در مورد ورود آنها انجام داد به همراه نمي آورد، اگر اصلا بشود كاري انجام داد.


وبلاگ، چاقوي دولبه
وبلاگ مضراتش بيشتر است يا منعفت هايش؟ اين سوالي است كه شايد هر كس به فراخور عقيده اش به اين سوال جواب بدهد. گرچه عده اي معتقدند ضرب المثل «چاقو دولبه دارد» در مورد وبلاگئ هم صادق است. بنابراين وبلاگ، خوبي ها و بدي ها را يك جا با هم دارد. قرار است در اين نوشتار نيمه خالي را ببينيم و آسيب هايش را برجسته كنيم. آسيب هايي كه هميشه با وبلاگ نويسان همراهند و فكي جدانشدني از وبلاگ را تشكيل داده اند. گرچه اين آسيب ها در اين مختصر نمي گنجند و احتياج به بررسي جامعه شناسانه و تحليلي اديبانه دارند.
نثر افسارگسيخته


از روزهايي كه وبلاگ در جامعه ايراني همه گير شد سه سال مي گذرد. از آن هنگام تاكنون نثر وبلاگ نثري از هم گسيخته و بي قاعده بوده است. نثر هر وبلاگ آينه تمام نماي افكار و سواد ادبياتي نويسنده وبلاگ است. گاه وبلاگ نويس از لحن عاميانه براي نوشتن استفاده مي كند، گاه لحني سخت پيچيده را با لحني عاميانه در هم مي آميزد. گرچه نمي توان كسي را به درست

نويسي و رعايت قواعد نوشتاري مجبور كرد اما پس از مدتي يعني در آبن ماه 1382 اعتراض هايي از وبلاگستان برخاست و بحث هاي دامنه داري را به ميان كشيد. خوابگرد با مطرح كردن بحث «ابتذال در بلاگستان» گروهي از وبلاگنويساني را به چالش كشيد كه معتقد بود نثر افسارگسيخته يكي از ويژگي هاي ذاتي وبلاگ است و وبلاگ يا جاي فرهيخته نيست. گرچه اين بحث ها را پاياني ندارد، اما حداقل فايده اين بحث ها مطرح شدن موضوع ادبيات وبلاگي بود.
شهرت طلبي
وبلاگ رابطه مستقيمي با كسب شهرت و اعتبار دارد. هنگامي كه يك وبلاگ جديد متولد مي شود، نويسنده آن خود را در ميان دريايي از وبلاگ ها مي بيند كه براي ديده شدن جزيره خود، دست و

پا مي زنند و حتي حاضرند گاهي اوقات كپي رايت را زير پا بگذارند و با كپي كردن مطالب ديگران مشهور شوند. به قول لشك كولاكوفسكي متكلم و متفكر لهستاني: مشهور بودن حال به هر علتي كه باشد به معني ابراز وجود و تاييد خويشتن است و نياز به تاييد خويش امري طبيعي است هرچند كه در حوزه تمدن ما به نحوي بيمارگونه وجود دارد. بعضي از وبلاك نويسان به هر نحوي مي خواهند نوشته خود را در معرض ديد عده بيشتري از كاربران قرار دهند. گاه تلاش هاي آنان همانند شركت هاي سازنده اسپم (هرزنامه) است. گويي همه بايد باخبر شوند كه او وبلاگش را به روز كرده است حتي اگر نخواهند آن وبلاگ را بخوانند برايشان ايميلي خبر از به روز كردن وبلاگ مي دهد.


آنچه اينترنت نمي تواند انجام دهد
هيوبرت دريفوس فيلسوف آمريكايي و استاد دانشگاه بركلي در زمينه‌هاي متفاوتي طبع آزمايي كرده است. ازجمله او يكي از منتقدان تأثيرگذار پروژة هوش مصنوعي بوده است، كه محور كتاب مشهور او «آن چه كه كامپيوترها نمي توانند انجام دهند» (2791) بود. كتابي كه او بعدها دنباله اي هم بر آن نوشت تحت عنوان «آنچه كامپيوترها هنوز هم نمي توانند انجام دهند». او در اين كتاب ها و در كتاب ها و مقالات ديگرش از ديدگاهي پديدارشناسانه بر تفاوت بنيادي ميان انسان هاي متجسد و داراي كالبد و ماشين هاي نامتجسد تأكيد كرده است. محور اصلي نقد او اولين مقالات و كتاب هايش در ابتداي دهة 0791 بر پروژة هوش مصنوعي كه در آن زمان در جريان بود، متمركز بود، اين پروژه كه بعدها آن را «هوش مصنوعي خوب سبك قديم» (GOFIA) ناميدند، در واقع آن سنت افلاطوني و دكارتي را دنبال مي كرد كه توانايي فكري انتزاعي را مهم ترين جنبة هوش انساني به حساب مي آورد. بر اساس همين عقيده بود كه پژوهش گران GOFIA براي اجراي پروژه هوش مصنوعي شان كامپيوترها را با معرف هاي سمبوليك قواعد و فاكت ها برنامه ريزي كردند به اين

اميد كه اين امر نهايتاً به كامپيوترها توانايي كنش هوشمندانه اعطا كند.
امروزه پس از چند دهة تلاش درستي انتقاد دريفوس از اين پرلوژه آشكار شده و برنامة تحقيقاتي GOFIA تقريباً رو به زوال مي رود و پژوهش گران اصليذ هوش مصنوعي به سوي الگوهايي از ذهن با پيچيدگر بيشتر رو آورده اند. دريفوس در نقدش بر برنامه پژوهشي GOFIA از اين استدلال نيچه تبعيت مي كند كه توانايي هاي عاطفي و شهودي وجود متجسدها در جهان رباي كنش هوشمندانه نقشي بنيادي دارند.
دريفوس در كتابش «در بارة اينترنت» در واقع به بسط دادن نظر انتقادي اش در بارة هوش مصن

وعي در مواجهه با پديدة اينترنت مي پردازد، پديده اي كه به قول خودش در مقدمة كتاب، صرفاً يك ابداع جديد تكنولوژيك نيست، بلكه معرف سنخ جديدي از ابداعات تكنولوژيك است، سنخي كه مي تواند آشكاركنندة ماهيت خود تكنولوژي باشد. به نظر او تا به حال ابداعات تكنولوژيك در ابتدا براي رفع نيازهايي مشخص به وجود آمده و سپس عوارض جانبي غيرقابل انتظاري را آفريده اند. مثلاً تلفن ابتدا براي تسهيل ارتباطات در تجارت به وجود آمد اما امروزه به وسيله متعارف كاملاً خانگي و حتي براي پركردن فضاي خصوصي بدل شده است. اما در مورد اينترنت كه در ابتدا براي به وجود آوردن ارتباط بين دانشمندان به وجود آمد، اين امر كاملا به حاشيه رانده شده و مشخص شده است كه اصولا اينترنت آن قدر قراگير و مرتباً در حال تغيير است كه به جاي آن كه وسيله‌اي براي برطرف كردن نيازي خاص باشد، هرلحظه كاربرد تازة غافل كننده اي براي آن كشف مي شود و به اين ترتيب به جوهر تكنولوژي يعني دسترسي هر چيزي امكان پذير شود، نزديك شده است. دريفوس در اين جا به پيروي از هايدگر به اين خطر تكنولوژي مدرن (و اينترنت به عنوان نمونه اي كامل از آن) اشاره مي كند كه سوژه انساني در خطر محو شدن در برابر توليد ابژه هاي تكنولوژيك مدرن است. يا به عبارت ديگر انسان مدرن در خطر بردگي تكنولوژي مدرن است.


كتاب به چهار فصل تقسيم مي شود. دريفوس در فصل اول به «گزافه گويي در بارة ابر پيوندها (هايپرلينك‌ها)» به شكست هوش مصنوعي در بازيابي اطلاعات داراي مناسبت در اينترنت مي پردازد و نشان مي دهد كه شكل حقيقي و حركت جسم هاي ما نقش اساسي در به وجود آمدن معنا دارد و فقدان تجسد به فقدان مناسبت مي انجامد. هنگامي كه ما در اينترنت جست و جو مي كنيم، بدن ما در اين جست و جو شركتي ندارد. جست و جو توسط يك موتور جست و جو صورت

مي گيرد كه از قواعد و فاكت هاي معيني پيروي مي كند، يعني وضعيتي شبيه يك انسان مبتدي در مدل كسب مهارتي، كه دريفوس در فصل بعدي آن را مفصلاً شرح مي دهد چنين موتور جست و جويي نمي تواند عناصر مختص موقعيت را مورد ملاحظه قرار دهد و به اين ترتيب عملكردي

در سطح پايين مهارت خواهد داشت.
مسأله ديگر كه دريفوس در اين فصل به آن مي پردازد اين است كه اينترنت حاوي مقادير هنگفتي از اطلاعات ابرپيوند يافته (هايپرلينك شده) است بدون آن كه كتابداري وجود داشته باشد كه آنها را طبقه بندي يا انتخاب كند. سازمان بندي اطلاعات در اينترنت تك سطحي و انعطاف پذير است و  را مي دهد، هرچيزي را حفظ مي كند و همة متن ها را در دسترس قرار مي دهد. چنين خصوصياتي به گفتة دريفوس زمينه را براي رشد يافتن گسترش بين متني و جست و جوي بازيگوشانه و غيرمتعهد بدون هدف واضح فراهم مي كند. به اين ترتيب اينترنت «سوژة مدرن با هويت ثابت را كه ميل به داشتن مدلي كامل و قالب اعتماد از جهان دارد» موجب نمي شود بلكه سوژة پست مدرني متلوني را مي آفريند كه آمادگي گشايش به افق هاي هميشه جديد را دارد.
در فصل دوم كتاب با نام «يادگيري از راه دور چقدر از آموزش دور است؟» دريفوس در بارة پديدارشناسي آموزش مهارت ها و نياز به شاگردي كردن مستقيم براي كسب كردن سطوح بالاي مهارت بحث مي كند. او معتقد است كه بدون درگير شدن و حضور، مهارت آموزي ممكن نيست.
دريفوس در پايان فصل يك مدل كسب مهارت شامل پنج شيوة كاركرد را از مرحلة «مبتدي» تا مرحلة خبرگيد شهودي كه آن را «فرد عملي» مي نامند ارائه مي دهد. فضاي سيبرنتيكي در اينترنت حوز8ه تعاملات بدون خطرپذيري است كه در آن تعهدي واقعي وجود ندارد و بنابراين يادگيرندگان امكان رسيدن به مرحله اي بالتر از «كارداني» را ندارند. به قول دريفوس «اگر حضور از راه دور ]در اينترنت[ نتواند تدريس در كلاس درس و حضور در سالن سخنراني را به نحوي انتقال دهد كه از طريق آن مشاركت جويي شاگردان توسط معلمان متعهد و حضور شاگردان نزد استاداني امكان پذير شود كه سبك عمل آن‌ها به طور روزمره براي اين شاگردان آشكار باشد تا مورد تقليد قرار گيرد، آن گاه يادگيري از راه دور تنها مي تواند كارداني به وجود آورد و تبحر و خرد عملي كاملاً دور از دسترس خواهند ماند». تأكيد دريفوس بر اهميت حضور جسمي روزمره در نزد استادان براي كسب سطوح مهارتي در حد استادي و خرد عملي است.
دريفوس روشن مي كند حضور جسمي به صورت شاگردي كردن تنها راه بدست آوردن يك سبك است. منظور از «سبك» خصوصيات رويكرد استاد و شيوه مشكل گشايي توسط اوست. به ثول دريفوس «يك معلم الهام بخش مانند ويتگنشتاين نسل هاي متعددي از دانشجويان را به جاي مي گذارد كه نه تنها سبك او بلكه حتي اطوار او را تقليد مي كند».
فصل سوم كتاب «حضور دل از راه دور نامتجسد و متروك شدن امر واقعي» به توصيف بدن به عنوان منبع حس ما از تسلط بر واقعيت مي پردازد و اين كه چگونه فقدان پيوستگي و هماهنگي پس زمينه اي – كه خصوصيت حضور از راه دور است – به فقدان درك واقعيت افراد و اشياء مي انجامند.
اينترنت نمي تواند دستيابي به تسلط كامل را موجب شود. دريفوس در اين فصل از برداشت

مرلوپونتي از «حداكثر تسلط» استفاده مي كند كه مقصود از آن گرايشي جسمي براي بدست آوردن تسلط مطلوب بر جهان است. هنگامي كه ما به چيزي مي نگريم گرايش داريم، بدون فكر كردن به اين كار بهترين فاصله را براي دريافت شي هم به عنوان يك كل و هم بخش هاي مختلف آن پيدا كنيم» اين حداكثر تسلط يا احاطه گرايش بدن ما، از طريق حركت كردن مداوم، تجربه‌هاي م

ا در اين جهان را به صورت تجربياتي از اشيا پايدار سازمان دهد. دريفوس در پيروي از پديدارشناسي جسم مرلوپونتي اين بحث را مطرح مي كند كه اگر حسي از حضور ]واقعي[ بايد در حضور از راه دور وجود داشته باشد، ما بايد مداوماً امكان بدست آوردن تسلط بر هر چيز را كه در مقابل ما قرار مي گيرد را فراهم كنيم. چنين وضعيتي هنوز در فضاي سيبرنتيكي به وجود نيامده است و احتمالا هرگز به وجود نخواهد آمد. تعامل ميان بدن ها، آنچنان كه مرلوپونتي آن را بيان مي كنمد، به عبارت ديگر تعامل و روزمره تجسد را نمي توان در فضاي سيبرنتيكي كسب كرد، هرچه قدر هم كه اين رابطه با تصاوير سه بعدي، صداي استريو، كنترل رباتي از راه دور و غيره غني شده باشد. فصل پاياني كتاب با نام «نهيليسم در بزرگراه اطلاعاتي: گمنامي در برابر تعهد در عصر حاضر» به طور مشروح توضيح مي دهد كه چگونه معنا نياز به تعهد و تعهد واقعي به خطرپذيري واقعي نياز دارد؛ در حالي كه اينترنت ما را به اجتناب كردن از خطر تعهد واقعي سوق مي دهد.
گمنامي و واقعيت شبيه سازي شده اينترنت امكان پرهيز از تعهد داشتن را فراهم مي آورد. دريفوس استدلال مي كند كه اينترنت دشمن غايي تعهد بي قيد و شرط در جامعة مدرن غربي است، درست همان طور كه كي ير كگارد در زمان خودش مطبوعات را اين چنين مي دانست.

جست و جوگران گمنام و نامتعهد اينترنت لذت را به محور زندگي ها ما بدل مي كنند. اين جست و جو گران به قول كي ير كگارد در حوزة زيباشناختي وجود زندگي مي كنند، كه نهايتاً نوميدي را براي آنها به بار مي آورد. تنها راه خروج از اين نااميدي پذيرفتن تعهد بي قيد و شرط حوزه مذهبي وجود است. با وجود آن كه اينترنت تعهد بي قيد و شرط را منع نمي كند، امكان بردوش گرفتن چنين

تعهدي را تضعيف خواهد كرد. به قول دريفوس: «براي آزمودن اين كه آيا فردي تعهد بي قيد و شرط دارد، بايد ديد كه آيا فرد اشتياق و شجاعت انتقال دادن آنچه را آموخته است از شبكه به دنياي واقعي دارد يا نه». در اينجا هم مانند مسأله كسب كردن مهارت دريفوس اين امكان را مد نظر قرار نمي دهد كه آنچه در فضاي سيبرنتيكي آموخته مي شود عمدتاً در همان فضاي سيبرنتيكي مورد استفاده قرار مي گيرد. در مجموع در اين كتاب اينترنت وسيله اي خطرناك براي يادگيري شمرده مي شود كه به علت گرايش ذاتي آن بر عليه يافتن بر ما و سوق دادن ما به سوي زندگي بدون تعهد در حوزة زيباشناختي بايد با احتياط با آن برخورد كرد.

 


فن آوري اطلاعات در خدمت اطلاع رساني اسلامي
عصر يك روز پاييزي بود بسياري از مسئولان مراكز آموزشي و پژوهشي حوزه گرد هم آمده بودند. تصوير بزرگي توسط يك ويدئو پروژكتور روي ديوار افتاد تا اغلب حاضران براي اولين بار صفحه اي از اينترنت را مشاهده كنند. در اين جلسه كه در سال 1377 در ساختماني در كنار مركز مخابرات قم در خيابان باجك برگزار شد، شبكه جهاني نور توسط مركز تحقيقات كامپيوتري علوم اسلامي راه اندازي شد و پايگاه حوزه (www.hawzah.net) به عنوان اولين پايگاه فارسي كه از قم براي ارائ

ه مطالب اسلامي برروي اينترنت قرار مي گرفت افتتاح گرديد. در همين ساختمان اولين كافي نت شهر به صورت رايگان براي استفاده طلاب و دانشجويان شروع به كار كرده و ماه ها تنها كافي نت قم به حساب مي آمد اگرچه قبل از اين نيز افراد و موسساتي به صورت فردي به اينترنت دسترسي داشتند ولي راه اندازي اين شبكه اولين برنامه رسمي در مراكز قم براي دسترسي به اينترنت و ارائه خدمات متنوع آن به شمار مي آمد.

مركز تحقيقات كامپيوتري علوم اسلامي
مركز تحقيقات كامپيوتري علوم اسلامي همراه با موسسات وابسته – موسسه خدمات كامپيوتري نور براي فعاليت در زمينه خدمات سخت افزار و نرم افزار، سازمان آموزش كامپيوتر نور فعال در زمينه آموزش هاي مختلف كاربردي و برنامه نويسي كامپيوتر و شبكه اطلاع رساني نور براي فعاليت در شبكه جهاني اينترنت – مهمترين نقش را در ورود كامپيوتر و اينترنت به شهر قم دارد. جامع ترين برنامه هاي كامپيوتري علوم اسلامي كه بسياري از آنها حتي شهره جهاني دارند؛ همچنين نورالانوار (برنده جشنواره خوارزمي)، نورالجنان، جامع الاحاديث و شاهنامه و مثنوي و پايگاه هايي از قبيل حوزه نت و امام علي (ع) (www.imamalinet.net) توسط اين مركز ارائه شده است. برنامه هاي تخصصي تهيه شده توسط اين مركز در زمينه هاي قرآن، تفسير، فقه، اصول، حديث، تاريخ، فلسفه، رجال و ديگر رشته هاي امروزه ابزار كار بسياري از طلاب و محققان علوم ديني است. غير از توليد نرم افزار، تربيت متخصصان و مديران كارآمد در زمينه كامپيوتر و اينترنت از جمله فعاليت هاي اين مركز به شمار مي آيد. مديران و كارشناسان بسياري از مراكز اطلاع رساني و توليد نرم افزار در شهر قم و حتي برخي از اين گونه مراكز در ديگر شهرها از جمله تهران قبلاً از همكاران قبلي اين مركز بوده اند.

ديگر مراكز فعال
پس از مركز تحقيقات كامپيوتري علوم اسلامي به مرور مراكز ديگري نيز به شبكه اينترنت پيوستند. شبكه اطلاع رساني آل البيت (www.al-shia.com) وابسته به دفتر آيت الله سيستاني از جمله مراكزي است كه در سرعت بخشيدن به اطلاع رساني توسط مراكز اسلامي سهم بسزائي را ايف

ا نمود. اين مركز اطلاع رساني پايگاه هاي متعددي را براي دفتر آيت الله سيستاني راه اندازي نمود و پشتيباني هاي فني و ... براي ديگر مراكز حوزوي نيز نقش مهمي را ايفا نمود. فعاليت هاي اين شبكه منحصر به قم نبوده و در شهرها و حتي كشورهاي مختلف شعباتي را تاسيس و پشتيباني كرده است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید