بخشی از مقاله

روش شناخت در مکتب نئورئالیسم

 

چکیده
پس از مرگ هانس یواخیم مورگنتا در جولای ۱۹۸۰، مکتب جدیدی در سیاست بین المللی ظهور کرد که نئورئالیسم نام گرفت. مهمترین اندیشمند این مکتب، كنت والتز است که با انتشار کتاب «نظریه سیاست بین الملل»، اصلاحاتی در رئالیسم مورگنتا اعمال کرده و در تحلیل نظم و ناامنی بین المللی کوشیده است. در مقاله حاضر، مهمترین تمایزهای رئالیسم و نئورئالیسم را با استناد به کتاب والتر بررسی کرده و به این پرسش، پاسخ می دهیم که روش شناخت و تحلیل امنیت بین المللی در مکتب نئورئالیسم چگونه است؟ در پاسخ، ابتدا افزوده های روش شناختی و مفهومی نئورئالیسم بر رئالیسم را بررسی و با مرور مفروضات و مفاهیم کلیدی نئورئالیسم، چهار ایده اساسی این مکتب را مورد بحث قرار میدهیم. به نظر نگارنده، مکتب نئورئالیسم، از طریق بازاندیشی در مفروضات ذات گرایانه رئالیسم و نیز توجه به ماهیت و منطق پویای امور و برداشت ها، از قابلیت توضیح دهندگی بیشتری نسبت به رئالیسم، در حوزه امنیت بین الملل برخوردار است.
کلیدواژه ها: رئالیسم، نئورئالیسم، موازنه قدرت، هژمون، ساختار نظام بین المللی، آنارشی


مقدمه
کنت والتز در سال ۱۹۷۹، کتابی نوشت به نام «نظریه سیاست بین الملل». در این هنگام، حدود سه دهه از نگارش کتاب (سیاست میان ملتها) اثر هانس یواخیم مورگتتامی گذشت. والتز در «نظریه سیاست بین الملل»، ضمن حفظ چارچوب کلی نظریه مورگنتا (که یک سال پس از انتشار کتاب والتز در گذشت)، نکات روش شناختی و تحلیلی جدیدی بیان کرد که بعدها این نکات، مکتب نئورئالیسم را به وجود آورد. رئالیستها (هم در حوزه فلسفه سیاسی و هم در حوزه سیاست بین الملل) معتقد بودند که:
1- پدیده های عالم را می توان به صورت على بررسی کرد.
2- امور واقع به صورت مستقل از ذهن و برداشت ما، اصالت دارند
3- تست تجربی مهمترین شیوه شناخت است
4- حقیقتی قابل کشف و قابل تعمیم در دل وقایع" وجود دارد که محقق می تواند و باید به کشف و تعمیم آن حقیقت نایل آید. بر اساس این گزاره ها، رئالیست ها به بررسی تمایل بشر به جنگ پرداختند و نتایج حاصله نظیر شرارت، ترس و طمع را به عنوان منشاء خشونت فردی و ملی معرفی کردند. بر این اساس، انسانها خودخواه هستند، همانگونه که دولت ها در پی کسب، حفظ و گسترش منفعت خود می باشند. باز بر اساس برداشت رئالیستی، تجربه عینی نشان می دهد که در هنگامه ضعف، همگان با انسان بیگانه اند، همانگونه که دولت های ضعیف هم معمولا تنها می مانند. مورگنتا با الهام گرفتن از بزرگانی چون ماکیاولی و هابز، انسانها را موجوداتی پلید و شریر و دولت ها را هم تشکیلاتی معطوف به امنیت و بقا معرفی کرد و تصریح نمود که یگانه روش برای مهار دولتهای فزون خواه، موازنه قواست و فقط در پناه این موازنه است که دولتها صلح را مفیدتر از جنگ می بینند. به عقیده مورگنتا، ناسیونالیسم مقدم بر دموکراسی است و ایده آلیستها از سر خوش بینی مفرط، بر طبل دموکراسی و انترناسیونالیسم می کوبند.
والتر با ملاحظه نتایج تحلیل رئالیستی، مکتب نئورئالیسم را بنیان نهاد. مقاله حاضر در صدد است تا افزوده ها و توضیحات والتر بر رئالیسم را تشریح نماید و بدین پرسش پاسخ دهد که شناخت و بررسی تحولات در مکتب نئورئالیسم چگونه انجام می پذیرد؟ این مقاله، بخشی دیگر از پژوهش های نگارنده در باب نظریه ها و مکاتب تحلیل امنیت بین الملل است که از پنج سال پیش آغاز شده و همچنان در دست انجام است.
ملاحظات نئورئالیستی در شناخت امنیت بین الملل، به اجمال، عبارتند از: 1. نئورئالیسم والتزی در مقابل رئالیسم که بر سه اصل دولت گرایی، بقا و خودیاری تأكید داشت، بر محوریت مفهوم سیستم حاکم بر نظام بین الملل استوار است. ٢. در حالی که رئالیسم، سیاست بین الملل را محصول تصمیم گیری افراد و دولت ها می شمارد، والتز معتقد است چنین نگاهی تقلیل گرایانه میباشد و مهمترین اصل سازمان دهنده سیاست بین الملل، عبارت است از ساختار نظام بین الملل. ٣. والتز بين نظام بین الملل و ساختار نظام بین الملل، تفاوت قائل است. نظام در نگاه والتز عبارت است از الگوی رفتاری خاص که بر رفتار دولتهای متعامل حاکم است؛ ولی ساختار یعنی ترتیب توزیع قدرت در سطح نظام بین الملل ۴. از دید والتز، دولت ها مهمترین بازیگر در عرصه نظام بین الملل هستند، ولی یگانه بازیگر نیستند و حدودی از همکاری فراملی و نیز مشارکت نیروهای غیر دولتی در تمهید امنیت ملی و بین المللی، قابل تصور و تأیید است والتر، مفاهیم مورد استفاده رئالیستها (مانند منافع ملی، دولت گرایی، خودیاری، نظام آنارشیک بین المللی و امنیت ملی را قبول دارد؛ اما بر خلاف مورگتتا که حتی از اصطلاح وابستگی متقابل اسم هم نبرده، از وابستگی متقابل بین کشورها سخن می گوید و بر حدی از واقعیت یافتن آن تصریح می کند.
پرداختن به خطوط تفاوت و تمایز نئورئالیست ها نسبت به مکاتب فکری دیگر، از آنرو ضرورت دارد که او بر خلاف اظهارات ایده آلیستها و نئوایده آلیست ها، به نظر می رسد لیبرالیسم در صدد توسعه بیشتر در برابر فرصت ها برای ملت ها نیست و گویا لیبرالیسم و ایده آلیسم، هسته سختی از رئالیسم کلاسیک دارند. ثانيا نئورئالیسم درصدد معرفی و فهم اصولی است که راهبر نظام بین الملل می باشند. از دید او و سایر نئورئالیستها، بسیاری از رژیم ها و هنجارهای متعارف در نگرش ایده آلیستی و لیبرالیسم، در واقع، پرداخته دولت های مسلط و بازیگران ابرقدرت است که جامه رژیم، قاعده و هنجار بین المللی به تن دارد. از این رو نئورئالیستها، برخلاف رئالیستها، که نگاهی از درون و بیرون داشتند و همه تحولات را از منظر ملی می دیدند، می کوشند نگاهی از بیرون به درون داشته باشند و رفتار دولت ها را در پناه و در سایه اقتضای سیستم بین الملل تحلیل نمایند. ریشه و شیوه چنین نگرشی، در مقایسه آن با منطق رئالیستی بهتر قابل فهم است.
الف. منطق تحليل و روش شناخت رئالیستی
در نگاه رئالیستی، نظریه پرداز، جهان را توصیف می کند. در این نگرش، امور واقع به رغم رضایت یا انتظار ما «وجود» دارند و ما نمی توانیم با نظریه خود، به آن مناسبات جای گیر شده و طبیعی، خللی وارد کنیم. بر این اساس، نظریات ما به ساختن» جهان کمک نمی کنند. حداکثر کاری که نظریه می تواند انجام دهد، این است که با اتخاذ روش سنجش دقیق، گزارش صحیحی از جهانی که بیرون از ذهن و نظریه ما قرار دارد، ارائه کند. علاوه بر این، نظریه رئالیستی، على الأصول، معطوف به وضع موجود بوده و از امکان صعود به وضع مطلوب، به شدت گریزان است. در واقع، از این منظر، ارتقاء به وضع مطلوب، اساسا ممکن نیست؛ چون معیار فراواقعی برای نقد وضع موجود، وجود ندارد.(۲) برای مثال، اگر افراد انسانی ذاتة تجاوز دارند، نظریه پرداز رئالیست دیگر نمی تواند فطرت شریر آدمی را به فطرتی شریف تبدیل کند، و تنها چاره پیش رو، تدبیر به منظور تحدید شرارت اوست. بنابراین، فرض این است که گفته می شود در فهم رئالیستی، کنترل سخت افزاری بیش از «مدیریت نرم افزاری» امکان وقوع دارد. کنترل، مبتنی بر بی اعتمادی به موضوع ابژه شناخت (مثلا آدمی) است؛ در حالی که مدیریت، بر انسانهایی اعمال می شود که علی القاعده قابل اعتماد هستند. «کالین هی»، ضمن بررسی مفروضات نگرش رئالیستی، خاطر نشان می سازد که رئالیستها بر پایه سلسله مفروضات انسان شناختی، امنیت ملی و بین المللی را توجیه می کنند. به عقیده «هیه، در نگرش رئالیستی، نمی توان منکر برداشتی بدبینانه از فطرت بشر شد.(۳) از این منظر، بشر شریر که در جستجوی رفع نیاز و ارضای آز و طمع خود است، به دیگران تجاوز کرده و بذر ترس را در دل همنوع خود می دارد. پس از اینکه افراد از همدیگر ترسیده و گرگ همدیگر شدند، قراردادی بین خود منعقد می کنند که بر اساس آن، اختیار خود را به دولت مقتدری به نام لویاتان» می سپارند و دولت، در ازای سلب آزادی انسانهای آزمند و نیازمند، به آنها امنیت عطا می کند. پس از رسمیت یافتن چنین توافقی، شرارت یکایک افراد به لویاتان منتقل می شود و این بار، دولت ها، آن هم در عرصه بین المللی، برای تأمین منافع ملی با کسب، حفظ و گسترش قدرت خود به جنگ برمی خیزند. اینگونه است که استعداد شرارت آدمی تغییرناپذیر مانده و فقط عرصه تحقق آن عوض می شود.
در برداشت رئالیستی، گرایش افراد به عقد قرارداد، نشان از توان عقلانی آنها برای دوری از ناامنی دارد. بنابراین، می توان گفت که رئالیستها، به شیوه ای عقلانیت گرایانه، نتیجه گرا هستند. نتیجه گرایی، متضمن توان محاسبه برای انتخاب عقلانی است که از دید رئالیست هایی چون توماس هابز با استناد به داده های کاملا عینی و به سبک استقرایی صورت می پذیرد. هابز بین جمع و تفریق کردن ساده ریاضی و رفتارهای پیچیده سیاسی و حتی اخلاقی، تفاوتی نمی بیند و عمل را هنگامی توجیه پذیر می داند که بتوان نتیجه مفيد آن را با استفاده از روش ریاضی توجیه کرد.(۴) در این نگرش، تلاش برای تغییر جهان، ساخت انسانی طراز نوین و به طور کلی، حرکت یا اندیشه هنجاری، غیر قابل توجیه است. بر اساس این مفروضات است که ریمون آرون و کالين هي، معتقدند چهار مفهوم امنیت، حاکمیت، منافع ملی و سیاست قدرت، در نگاه رئالیستی، اهمیت بی نظیری دارند.(۵) امنیت فیزیکی که امروزه از آن به امنیت سخت افزاری تعبیر می شود، در نگرش رئالیست های کلاسیک مانند ماکیاولی، توماس هابز، هانس مورگنتا و ای. اچ کار، از مفاهیم کلیدی به شمار می آید. وجه فیزیکال امنیت که به عناصری مانند تمامیت ارضی، تعداد جمعیت قابل بسیج، سلاحهای تهاجمی و دفاعی، منابع و عوارض طبیعی زمین، تأسیسات و تجهیزات غیرنظامی قابل تبدیل و بالاخره، عمق استراتژیک، آنقدر در نظر رئالیستها اهمیت داشت که حتی نئورئالیستها هم از اهمیت آنها اغماض نکرده و در مقابل، نئورلیبرالها که بر اقتصاد سیاسی بین المللی تأکید دارند، به ماهیت عینی امنیت ملی اشاره داشته اند.
بنابراین، در پارادایم رئالیستی، اولا، امنیت ملی و بین المللی امری اعتباری و نه ذاتی است. این امر از آن روست که فطرت ستیزه جوی بشر، برای رسیدن به شأن و امتیاز، اقتدارگرایی را جایگزین بی نظمی می کند. ثانيا، بر اساس تحليل رئالیستی، همه احساسات و روابط انسانی را می توان شناسایی و در قالب قانون و قاعدهای عام عرضه کرد. به روایت کالین هی، عرضه معرفتی دقیق، بی طرفانه و قابل تعمیم، از مختصات رئالیسم است. ثالثة، دولتها (که تجلی یکایک اتباع خود هستند) تنها واحد تحلیل در امنیت بین المللی می باشند؛ چون هیچ مرجعی بالاتر از دولت وجود ندارد که قیام و قوام آن مستقل باشد. رابعة، دولت ها صرفا در جستجوی منافع هستند. این منافع دو ویژگی دارد؛ یکی اینکه ملی است و دیگر اینکه ملموس، عینی و قابل مشاهده و محاسبه است. خامسا، بنیادی ترین منافع ملی عبارتند از بقا و امنیت. بالاخره اینکه، بین سیاست خارجی و داخلی، تمایزی جدی وجود دارد و برخلاف دیدگاه لیبرالها، سیاست خارجی ادامه سیاست داخلی نیست. وجوه تمایز سیاست داخلی عبارتند از: ضرورت، فوریت و شفافیت. این امر برخلاف سیاست خارجی است که تکوین آن از ضرورت، فوریت، شفافیت و ضمانت چندانی برخوردار نیست. به عبارت دیگر، وجود قدرت مرکزی و فائق در سیاست داخلی و نیز ضمانت اجرایی تصمیمات مشابهی در سیاست خارجی و بین المللی ندارد.
نئورئالیسم، همانگونه که در ابتدای مقاله گفته شد، در پاره ای مباحث، روش ها و تحلیل های رئالیستی بازنگری کرده است. در ادامه، به سرشت و روش این بازنگریها می پردازیم.
ب. نوآوری های روش شناختی نئورئالیسم
همانگونه که گذشت، در مکتب رئالیسم، روابط بین الملل همان روابط بين الدول بود. دولت ها در شرایطی هرج و مرج آمیز (آنارشیک) فعالیت کردند، جنگ اجتناب ناپذیر بود، درگیری و کشمکش بیش از همکاری و صلح متداول بود و بالاخره اینکه، تحولات روابط روش شناخت در مکتب نئورئالیسم - بین الملل، به صورت چرخهای و ادواری انجام پذیرفت. بر اساس فهم نئورئالیستی، این باورها دگرگون نمی شوند؛ اما اصلاحاتی را می پذیرند.
انتقاد نئورئالیستی بر رئالیسم این بوده که اولا، دولت ها همه روابط موجود در جهان را پوشش نمی دهند؛ چون برخی از روابطی که دولت متصدی آن است، در واقع، توسط جوامع برقرار میشود. درست مانند این مثل که وقتی می گوییم «دیگ می جوشد»، در واقع، آب است که می جوشد و استفاده از دیگ، صرفا اشتباه کلامی یا اصطلاح متداول است و دیگ (دولت) جز قالبی برای آب (افراد جامعه نیست. دومین ایراد رئالیسم از نظر نئورئالیست ها، این بود که طبع بشر، آنگونه که رئالیست ها می گویند، شرارت بار و ستیزه جو نیست. از نظر روش شناختی، تشخیص شرارت در فطرت بشر، ناشی از مفروضات دیگری است که هنوز اثبات نشدهاند. بنابر این، طمع کار و محتاج نامیدن انسان توسط انسان و تعمیم آن به گستره بین المللی، حداقل همه رفتارهای انسانها را پوشش نمی دهد؛ یعنی هستند رفتارهای اخلاقی و انسانی که نمی توان آنها را نتیجه گرایانه نامید. مهم ترین واقعه تاریخی که سبب بی اعتباری تحلیل های رئالیستی شد، پایان جنگ سرد بود که بر پایه مفروضات رئالیستها، نباید اتفاق می افتاد.(۶) برای اینکه شوروی، هم از قدرت سخت افزاری چشم گیری برخوردار بود، هم دولتی بسیار مقتدر و قوی داشت و هم اینکه توازن قدرت در عرصه بین المللی حاکم بود. فروپاشی شوروی نشان داد که اولا قدرت نظامی ضامن امنیت پایدار نیست، ثانيا آنگونه که گفته می شد انسان ها، آن قدر شریر و حقیر نیستند که همیشه محتاج لویاتان پر قدرت باشند و بالاخره اینکه، قانون عام را نمی توان به همه زمانها و مکانها تعمیم داد.
بر اساس این قبیل انتقادات بود که نئورئالیسم در قامت مکتب قوی و جامع، ظهور و با تکیه بر برخی مفروضات، مفاهیم و تزها رونق گرفت.
ج. مفروضات نئورئالیسم
مفروضات نئورئالیسم، تفاوت جوهری با مفروضات رئالیسم ندارد و حتی می توان گفت که مفروضات این دو، به شدت (نه کاملا مشترک است. تفاوت مفروضات را در منازعه رئالیستها و ایده الیستها به وضوح می توان دید. این امر از آن روست که این دو مکتب، تفاوت های معرفت شناختی، انسان شناختی و حتی هستی شناختی مهمی با هم دارند؛ اما این تفاوت در جدال بين رئالیستها و نئورئالیستها، قابل توجه نیست. با این توضیح، هفت مفروض نئورئالیسم را می توان به ترتیب زیر برشمرد یک. دولت، اصلی ترین مبنای تحلیل در روابط بین المللی است. دو. دولتها در تعقیب منافع و دستاوردهای نسبی اند و نه مطلق. یعنی می توان حاصل بازی را به جای صفر، مثبت دانست. سه. دولت ها به عنوان بازیگران اصلی امنیت بین المللی، صرفا در پی منافع ملی هستند. چهار. نقش مؤسسات و نهادهای سیاسی - اقتصادی بین المللی در امنیت جهانی را نمی توان نادیده گرفت. پنج. دولتها، بازیگرانی عقلانی هستند و تعقیب حداکثر سود، یگانه انگیزه آنها برای فعالیت در عرصه بین المللی است. شش. دولت ها در شرایط هرج و مرج آميز (آنارشیک)، فعالیت رقابت می کنند و عقلانیت آنها در همان شرایط شکل می گیرد. هفت. رفتار دولت ها فقط در قالب نظام بین المللی معنی دار است. به عبارت دیگر، تصور دولت ها به عنوان بازیگران عقلانیت گرا، یکپارچه و هم افق، فقط در قالب نظامی فراکشوری تحقق می یابد.
همانگونه که ملاحظه می شود، مفروضات نئورئالیستی دو تفاوت عمده با مفروضات رئالیستی دارد. نخست اینکه نئورئالیستها، مؤسسات و نهادهای سیاسی - اقتصادی را مستقل از دولت ها در نظر میگیرند و دیگر اینکه، در برداشت نئورئالیستی، سطحی از همکاری در بین دولت ها قابل تصدیق است و نمی توان گفت سود یک دولت در عرصه بین الملل، حتما زیان دولت دیگر را در پی دارد. بر پایه این مفروضات، مفاهیم بنیادی نئورنالیست ها نسبت به رئالیست ها متفاوت می شود و اینان، به جای سیاست قدرت، امنیت، حاکمیت و منافع ملی، بسر مفاهیم کلیدی دیگری تأکید می کنند.
د. مفاهیم کلیدی نئورئالیسم
مفاهیم کلیدی، اضلاع اصلی پارادایم فکری را تشکیل می دهند. در رئالیسم، مفهوم سیاست قدرت» اهمیت دارد. این اهمیت نشان میدهد که هدف اصلی و غالب در این پارادایم، تجمیع و تعقیب قدرت در هر سیاست است. بنابراین، سیاستی که منتهی به افزایش یا تحکیم قدرت ملی نمی شود، اساسا نوعی اشتباه و انحراف است. کالین هی، معتقد است که نئورئالیست ها، دو مفهوم کلیدی دارند که عبارتند از:
موازنه قدرت
در موازنه قدرت، از قدرتمند شدن دولت یا مجموعه ای از دولتها ممانعت می شود؛ برای اینکه در صورت قدرتمندشدن یک طرف، استقلال طرف دیگر مخدوش می گردد. (۷) این منطق توزیع قدرت، استعاره ای است که از علم مکانیک برگرفته شده و در آن، دولتها مانند قطعات ساعت عمل می کنند و به محض عمل کند یا تند قطعه ای، كل ساعت نمی تواند زمان را به درستی نشان دهد. در نئورئالیسم، آنچه طرد می شود، توزیع سلسله مراتبی قدرت از یک سو و استقلال مفرط کشورها، از سوی دیگر است. بر این اساس، در شرایط هژمونی قدرت، هم خونریزی زیاد می شود و هم محرومیت. اگر قدرت به صورت آنارشیک توزیع شده باشند نیز احتمال جنگ بسیار زیاد است. این امر از آن روست که هر کدام از دولتها، استعداد شرارت شان بسیار بیشتر از ظرفیت شرافتشان است. بنابراین، نئورئالیستها از توزیع قدرت میان خوشه ها دفاع می کنند. بعضی کشورهای قدرت طلب خوشه ها، می خواهند وضع موجود را حفظ کنند و برخی دیگر میخواهند این وضع را براندازند و همین تفاهم - تنازع، منجر به حفظ موازنه قدرت و در نتیجه، امنیت بین المللی می شود(8)
٢. دستاورد نسبی
مطابق تحلیل نئورئالیستی، مسأله مهم این نیست که دولت ها چگونه می توانند مانع از کسب برخی چیزها شوند؛ بلکه مسأله این است که در مقایسه با رقبای خود چگونه عمل خواهند کرد؟ اینجا نوعی رقابت و مقایسه مهم است و بحث بر سر منع مطلق دیگری با تصرف مطلق به نفع دولت خود نیست. اگر فرصت های بین المللی را مانند کیک فرض کنیم، تئورئالیست ها به سهم هر دولت از این کیک توجه دارند و هر بازیگری، هوشیار است به اینکه در مقایسه با رقیب خود، چه اندازه در کیک بین المللی سهیم است.(۹) مفروض این برداشت آن است که به هر حال، همگان از این کیک سهمی دارند؛ بر خلاف برداشت رئالیستی که اندازه کیک خود را حتی به زبان سایر بازیگران بزرگ می کرد و بر سر سهم بیشتر، آتش جنگها شعله ور می شد. این فرض، اتفاقا با منطق موازنه قدرت هم سازگار است؛ یعنی مابين عدهای که خواهان ضبط کل کیک هستند و آنها که فقط به سهمی از کیک قانع هستند، نوعی تعادل وجود دارد.
٣. ضرورت هژمون
از نگاه نئورئالیستها، ثبات در نظام و امنیت بین المللی، هنگامی میسر است که قدرت هژمون بین المللی وجود داشته باشد تا عناصر یا بلوکهای خاطی و سرکش را کنترل نماید. دلیل ضرورت چنین عاملی، این است که دولتها ذاتا در پی رقابت و توسعه طلبی هستند و همین علایق امپریالیستی، حفظ وضع موجود را با خطراتی مواجه می کند. ضرورت دیگر برای موجودیت و فعالیت دولت پرقدرت و هژمون، این است که در پناه چنین ثباتی، سازمانها و مؤسسات بین المللی، مجال تولد و توسعه می یابند. (۱۰) حال، مسأله قابل طرح این است که مکتب نئورئالیسم، با این مفروضات و مفاهیم، در پی ارائه و اثبات کدام دیدگاه جدید است؟ این مسأله با تشریح تزهای کلیدی نئورئالیسم، آشکار می شود.
د. تزهای کلیدی نئورئالیسم
مقصود از تز، یافته و استنتاج نظری جدیدی است که با رعایت اصول علمی حاصل گردیده و بر مفروضات و مفاهیم مشخصی استوار است. تز، او ابهام نظریه رقیب خود را روش شناخت در مکتب نئورئالیسم - ندارد و ثانية معطوف به نفی مدعیات اصلی نظریه رقیب است. بنابراین، می توان از تز به عنوان نوعی ابداع یاد کرد. در غیر این صورت، تز به حد نوعی مکمل، تحشیه یا نقد دروني تقليل می یابد. در نتیجه، تز به موازینی گفته می شود که اولا فصل خاص یک دیدگاه است، ثانيا دارای قواعد و اسلوب روش شناختی است و ثالثا، فاقد ابهاماتی است که در نظریه رقیب مشاهده می شود. با این توصیف، تزهای اصلی نئورئاليسم، بدین قرارند:

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید