بخشی از مقاله


علاءالدین عطاملک جوینی و هولاکوخان مغول


چکیده

علاءالدین عطاملک جوینی شخصیت کارآمد و مـوثر دوره ایلخـانی در خـانواده دیـوان سالار جوینی در سال 623 هـ ق به دنیا آمد. وی به رسم آبا و اجداد خویش در عنفوان جوانی توسط پدرش، بهاءالدین، وارد دستگاه امیرارغونآقا حـاکم مغـول در خراسـان، گرجسـتان و آسیای صغیر گردید. علاءالدین عطاملک به عنواندبیر مخصوص امیر ارغون رسماً در جرگـه دیوانسالاران مغول در آمد و در سفرهای متعدد وی به قراقروم پایتخت مغولان حضور داشت. از جمله در یکی از این سفرها بود، که به وی پیشنهاد شد تا به نگـارش کتـابی در فتوحـات مغولان بپردازد. این کتاب تاریخ جهانگشای نامگذاری شد. پس از ورود هلاکو بـه ایـران در سال 654 هـ ق امیر ارغون، عطاملک را به هلاکوخان معرفی نمود و از آن پس عطاملـک بـه عنوان یکی از خواص و ملازمین، هلاکو را در تمامی حوادث و وقایع بزرگ چون فـتح قـلاع اسماعیلیه و فتح بغداد همراهی نمود. یک سال پس از فتح بغداد در سـال 657 هــ ق هلاکـو حکومت عراق عرب را به علاءالدین عطاملک سپرد. عطاملک این سمت را تـا زمـان سـومین ایلخان مغول، احمد تگودار، حفظ نمود. عطاملک در تمـام مـدت فرمـانروائی هلاکوخـان در منصب حاکم بغداد مصدر خدمات مهم و ذیقیمتی در عراق عرب شد، به طوری که بغـداد در دوران ولایتداری وی یکی از ادوار طلائی خود را در عرصه تاریخ جلوهگر ساخت. کلیدواژگان: هولاکو، ارغون، عطاملک جوینی، اسماعیلیه، الموت، بغداد.

مقدمه

بعد از هجوم خونبار مغولان به سرزمینهاي اسلامی، جامعه ایرانی دچار صدمات و آسیبهاي اجتماعی فراوانی گردید. به طوري که هویت فرهنگی و سیاسی ایرانیان دچار لطمههاي جبرانناپذیري شد. در آن روزگار علاءالدین عطاملک جوینی مانند دیگر مردان بزرگ ایرانی این مهم را به خوبی درک کرد و تمام سعی و تلاش خود را در راه احیاء فرهنگی و سیاسی سرزمینش از دستبرد غارتگرانه و ویرانگر قوم غالب به کار بست. وي کوشید تا تسلط و نفوذ بیگانگان را با هدایت آنان به سمت و سوي سازندگی و مرمت و تعمیر خرابیهاي ناشی از یورشهاي اولیه مغولان به گونهاي موثر جبران نماید. وي با استفاده از تجربیات ارزشمند آبا و اجدادي خویش از همان آغاز جوانی با استفاده از دانش، تجربه و هوش و ذکاوتش به مقابله با نفوذ فرهنگی و اجتماعی عنصر مغول پرداخت، و قوم بیگانه را که از نظر دینی و فرهنگی از او و هموطنانش به مراتب پایینتر بودند به مبارزهاي اقتصادي، اجتماعی و فرهنگی طلبید. وي در این مبارزه در میدان فرهنگ و سیاست قوم غالب را چنان مقهور اندیشه و زیرکی خویش نمود، که اینک آنها بودند، که در مقابل اسلحه برنده عطاملک و هم میهنانش به زانو درآمدند، چرا که مغولان از هر لحاظ نیازمند هم فکري و همکاري افرادي همچون علاءالدین عطاملک براي حکومت بر مملکت عریض و طویل و پرجمعیت ایران با پشتوانه تمدن چند هزار سالهاش بودند. عطاملک جوینی با استفاده از نقطه ضعف قوم بیگانه سعی در نزدیک کردن خویش به دستگاه حکومتی نمود، تا از طریق کسب و احراز مقامات حساس و مهم در دستگاه ایلخانی به نوعی موثر در سیاستگذاريهاي خانان مغول نقشی موثر ایفا نماید. وي با ثبوت کاردانی و لیاقتش در نزد ایلخانان توانست، به بالاترین مقامی که تا آن زمان براي ایرانیان بیسابقه بود دست یابد ودر واقع جانشین خلفاي عباسی در بغداد و ولایات عراق عرب شد. وي در کنار دیگر هموطنانش از طریق تسلط و آشنایی با خوي و خصلت خانان مغول به آرام کردن طبع سرکش و ایلاتی آنان پرداخت و مغولان را با طبع آرام، هنرجو و علمپرور ایرانیان آشنا گرداند.


اجداد و خاندان علاءالدین عطاملک جوینی

علاءالدین عطاملک جوینی شخصیت موثر و کارآمد دورۀ مغولی و ایلخانی منسوب به یکی از قدیمترین و مشهورترین خانوادههاي اصیل ایرانی است، به گونهاي که »آبا و اجداد وي متصدي مراتب ارجمند و متعهد مناصب بلند بودهاند.1« خاستگاه خاندان وي مربوط به منطقهاي است به نام جوین2 واقع در ناحیهاي میان خراسان و قهستان.3

دربارۀ نسب علاءالدین عطاملک جوینی به ابنالفوطی مورخ مخصوص وي رجوع میکنیم وي در مجمع الآداب فیمعجم الالقاب خویش نسب عطاملک را این چنین بیان میکند:

علاءالدین ابومنصور عطاملک بن محمد بن محمد بن محمد بن علی بن محمد بن محمد بن علی بن علی بن محمد بن احمد بن اسحاق بن ایوب بن الفضل بن الربیع الجوینی وزیر الرشید المهدي صاحب دیوان. 4

از طرفی دیگر در منابعی مانند نسائم الاسحار، دستورالوزرا، مجالس المومنین نسب وي را به ابوالمعالی امامالحرمین حجهالاسلام عبدالملک جوینی میرسانند. 5اما با در نظر گرفتن سخنان ابنالفوطی و نیز شمسالدین محمد الذهبی که نسبت به دیگر منابع معتبرتر هستند زیرا نزدیک به عهد عطاملک بودهاند. نسب وي به همان فضلبنالربیع معروف، حاجب خلفاي عباسی میرسد. ربیع6 و پسرش فضل از مردان مشهور تاریخ بودند و همواره عهدهدار مناصب حجابت و وزارت در دستگاه خلفاي عباسی بودهاند. 7

اولین دسته از اطلاعات دقیق درباره خانواده وي باز میگردد، به سال 588 هـ ق مصادف با اواخر دوران حکومت سلجوقی، زمانی که اتسز خوارزمشاه به قصد جنگ با سلطان طغرل سلجوقی به جانب ري حرکت مینمود. در هنگام عبور از قصبه آزادوار با بهاءالدینمحمدبنعلی جد پدر عطاملک ملاقات میکند.8

در این ملاقات بنا به دستور سلطان مباحثهاي بین بهاءالدین و بهاءالدین کاتب بغدادي که در آن وقت در خدمت سلطان بود صورت میگیرد. نتیجه مباحثه این بود، که بهاءالدین بسیار مورد توجه سلطان قرار گرفته و مورد نوازش وي واقع شده است. 9

همچنین در دورۀ زمامداري سلجوقیان به شخصیتی به نام منتجبالدین بدیع کاتب جوینی بر میخوریم وي خال جدعلاءالدین عطاملک (بهاءالدین) است او رییس دیوان مکاتبات سلطان سنجر بوده و در فن نگارش مهارت و شهرت کاملی داشته است. اثر ارزشمند عتبهالکتبه که نمونه ارزندهاي از مجموعه مراسلات دیوانی عهد سلجوقی است از یادگارهاي اوست. 10

در دوران حکومت خوارزمشاهیان شمسالدین محمدجوینی جد عطاملک از همراهان سلطان محمد خوارزمشاه و مستوفی دیوان وي بوده است.11 وي در اواخر دورۀ حکومت سلطانمحمد خوارزمشاه به مقام صاحب دیوانی رسید و بعد از او در زمان حکومت پسرش جلالالدین بار دیگر به این مقام منصوب گردید.12

بعد از فوت شمسالدین پسرش بهاءالدین هنگامی که کار خوارزمشاهیان را تمام شده میدید، در ملازمت حکام و شحنگان مغول درآمد.13 و بنابر آنچه که خاصیت خاندان جوینی بود بهاءالدین توانست در سایه کفایت و لیاقت خویش تشکیلات از هم پاشیدهاي را که زاده حمله مغول بود، تا حد امکان بهبود بخشد و مقام و جایگاه خویش را در دستگاه حکام مغولی از جمله جنتمور، نوسال، گرگوز و امیرارغون حفظ نماید و به مقام صاحب دیوانی کل ممالک از جانب اکتايقاآن برگزیده شود. 14


کودکی و نوجوانی علاءالدین عطاملک جوینی

راجع به دوران کودکی عطاملک در هیچ یک از منابع متقدم و متأخر سخنی به میان نیامده است تمامی منابع این دوره سخن خود را درباره این شخصیت از ابتداي دوران نوجوانی وي آغاز کردهاند.

بهاءالدینمحمد قبل از وفات خویش در سال 657 هـ ق در سایه کفایت و مقبولیتی که در دوران قدرت خود کسب کرده بود توانست طبق سنت خانوادگی خویش علاءالدین عطاملک را از نوجوانی وارد دستگاه امیرارغون حاکم جمیع ولایات واقع شده در غرب نماید. 15

امیرارغون در دوران حکومت خویش بر خراسان بزرگ براي بازپس دادن محاسبات اموال یا دفع تهمتهاي وارد بر خود پنج یا شش مرتبه به قراقروم سفر نمود و عطاملک همواره وي را به عنوان یکی از دبیران مخصوص در اغلب سفرهایش همراهی نموده است. 16

در یکی از سفرهاي امیر ارغون به قراقروم به منظور شرکت در قوریلتاي جلوس منکوقاآن در سال 649 هـ ق علاءالدین عطاملک وي را همراهی نمود. این سفر وي با سفرهاي قبلی متفاوت بود و از اهمیت ویژهاي برخوردار بود زیرا در این سفر که یک سال و پنج ماه به طول انجامید عطاملک مورد توجه منکوقاآن واقع گردید و قاآن که میل به گردآوري مجموعهاي از آثار و اخبار مغول و اجداد خویش را به منظور حفظ و بقاي نام خود را داشت، با توجه به کاردانی، لیاقت و استعداد عطاملک وي را براي انجام چنین امر مهمی برگزید.17
حاصل پذیرش چنین فرمانی نگارش کتاب ارزشمند تاریخ جهانگشا گردید. عطاملک نگارش کتاب را در تاریخ 650 هـ ق هنگامی که هنوز در قراقروم بود آغاز نمود.18 علاءالدین عطاملک بعد از پایان این سفر همچنان مانند قبل در سلک منشیان و کاتبان امیر ارغون تا سال 654 هـ ق یعنی زمان ورود هلاکو به ایران باقی ماند.


ورود هلاکو به ایران و علاءالدین عطاملک جوینی

هنگامی که منکوقاآن بعد از قوریلتاي بزرگ سال 648 هـ ق روي کار آمد، براي ادامه متصرفات خود در ایران، سرکوبی و ریشه کن کردن قلاع اسماعیلیه، تصرف بغداد و ادامه متصرفات خویش درغرب، برادر خود هلاکو را که فردي مطمئن و کارآمد بود براي انجام دادن این مهم در نظر گرفت19 وي (هلاکو) در پاییز سال 651 هـ ق همراه با سپاهیان خویش سفر خود را به سمت غرب آغاز نمود.20
هلاکو در طی سفر خویش مرحله به مرحله و منزل به منزل مورد استقبال و پذیرایی امرا و حکامی که در مسیر حرکت او بودند قرار گرفت، تا این که در مرغزار شفورقان امیر ارغون با افراختن خیمهاي با شکوه از او و همراهانش پذیرایی نمود.21 و سه تن از بهترین و کارآمدترین یارانش را که لیاقت و اعتبارشان را به ثبوت رسانیده بودند نزد هلاکوخان معرفی نمود یکی از این سه تن علاءالدین عطاملک جوینی بود.22 آن دو نفر دیگر عبارت بودند از کرايملک فرزند امیرارغون و احد بیتکچی که همراه علاءالدین عطاملک براي تدبیر مصالح خراسان و عراق عرب نزد هلاکوخان معرفی گردیدند.23 از این زمان به بعد علاءالدین عطاملک به عنوان یکی از خواص و ملازمین هلاکو همیشه و در همه جا در خدمت وي قرار گرفت و این گام اول ورود وي به دستگاه ایلخانی بود، به احتمال قریب به یقین عطاملک در دستگاه هلاکوخان منصب منشی مخصوص وي را داشته است زیرا در واقعه تسخیر قلاع اسماعیلیه که اندکی بعد از این رخ میدهد، وي عهدهدار این منصب است.24

علاءالدین عطاملک در سایه شایستگی و کاردانی خویش و سابقه خدمتگزاريهاي ارزندهاش بسیار مورد توجه و نواخت هلاکوخان قرار گرفت، تا آنجا که وقتی براي نخستین بار دچار توطئه جمالالدین خاص حاجب (که سمت اشراف ممالک غربی مغول را عهدهدار بود) گردید از حمایت و پشتیبانی هلاکوخان برخوردار شد. جمالالدین به دلیل دشمنی با امیرارغون، با جماعتی از حساد و مغرضین به توطئه وي پرداخت. هنگامی که جمال الدین به خدمت هلاکو رسید، بعد از سعایت از امیرارغون فهرستی از اسامی تمام امرا و روساي تحت حاکمیت امیر ارغون را براي هولاکو خواند. در حین خواندن اسامی به نام علاءالدین عطاملک رسید. هلاکو سخن وي را قطع نمود.25 و به او گفت:

اگر با او سخنی است در حضرت ما عرضهدار تا همین جا استکشاف آن رود و مصلحت آن گفته شود26

جمال الدین بعد از شنیدن این سخن از گفته خویش پشیمان گردید و از هلاکوخان عذر خواهی نمود.

فعالیتهاي عمرانی علاءالدین عطاملک جوینی (خبوشان)

هلاکوخان در طی مسیر حرکت خود به قصد تسخیر قلاع اسماعیلیه منزل به منزل حرکت نمود تا این که به خبوشان رسید. بنا به گفته رشیدالدین فضلاالله »خبوشان قصبهاي است که مغولان آن را قوچان میگویند.27«

خبوشان در زمان تاخت و تاز مغولان به ایران همچون دیگر شهرهاي خراسان، عرصه تاخت و تاز آن قوم قرار گرفت. این شهر به گونهاي لگدکوب سم ستوران مغول گردید، که به سادگی لطمات وارد برآن قابل جبران نبود و از آن زمان یعنی زمان حملات اولیه مغولان به سرگردگی چنگیزخان 616) هـ ق) تا زمان حملهي دوم مغولان به سرکردگی هلاکوخان 653) هـ ق) به همان حال معطل و ویران باقی مانده بود. 28

هنگامی که هلاکو به این منطقه (خبوشان) رسید. عطاملک که خان را مایل و مشتاق به آبادان کردن مناطق تحت حکومت خویش دید، مسئله ویرانی خبوشان را باوي در میان گذاشت هلاکو نیز از پیشنهاد او استقبال نمود،29 وي فرمان تجدید عمارت خبوشان را طی یرلیغی صادر نمود و متذکر شد، که مخارج آن را از خزانه معین نمایند، تا مخارج و هزینههاي آن بر عهده رعایا نیفتد، همچنین اعیان، اشراف و بزرگانی همچون وزیراعظم سیفالدینآقا هر یک مبلغی بنا به توان خویش صرف آبادانی و باز ساخت آن منطقه نمودند.30


علاءالدین عطاملک جوینی و فتح قلاع اسماعیلیه

عطاملک در فتح قلاع اسماعیلیه به رهبري رکنالدین خورشاه هلاکو را همراهی مینمود. شاهد این مدعا نوشتههاي علاءالدین عطاملک در کتاب جهانگشایش است او همه جا در واقعه قلع و قمع اسماعیلیه در مصاحبت هلاکو بود. و تمامی وقایع را مو به مو و جزء به جزء در کتاب خویش منعکس نمود و همواره احساس رضایت و شادمانی خود را در حمله هلاکو به این قلاع ابراز داشته و تعصب و دشمنی خویش را در مخالفت با آنها به هیچ عنوان پنهان نکرده و از آنها به عنوان »ملاعین متجنده و کفاه« یاد میکند.31

در طی حملات سنگین مغولان (هلاکو) به قلعه میمون دز (مقر حکومت اسماعیلیان) رهبر آنان رکنالدین خورشاه با فرستادن فردي از طرف خود به نزد هلاکوخان خواستار مصالحه گردید.32

در نتیجه عطاملک بنا به فرمان هلاکو یرلیغی متضمن امان نامهاي براي رکنالدین خورشاه به خط خود به نگارش درآورد.33 و به دنبال آن رکنالدین خورشاه و اطرافیان وي در روز یکشنبه به سال 654 هـ ق تسلیم گردیدند و به دنبال آن تمامی قلاعی که در حدود قهستان مانده بود به تعداد بیـش از 50 عدد »که با افلاک تطاول میجستند و با کواکب تصـاول میکردند.« خراب گردید. 34 علاءالدین عطاملک از این واقعه بسیار شادمان و خرسند است، این ماجرا را با شور و شوق فراوان بیان میکند و این فتح را با فتح خیبر یکسان میداند 35 و درباره سقوط آنها این چنین میگوید:

امروز به فر دولت پادشاه جهان افروز اگر در گوشه کارد زنی است کارِ زنی، پیش گرفته است و هرکجا داعی ناعی و هر رفیقی رقیقی گشته است. 36


علاء الدین عطاملک جوینی و فتح قلعه الموت

بعد از تسلیم رکنالدین خورشاه و تصرف قلعه میمون دز و تباهی تمامی قلاع اسماعیلیه دو قلعه به مقاومت خود ادامه دادند. این دو قلعه عبارت بودند از الموت و لمسر که از قبول ایلی و تسلیم شدن ابا کردند.37

هنگامی که هلاکو از مذاکره با اهالی دو قلعه مذکور نتیجه نیافت یکی از فرماندهان خود را براي محاصره الموت با لشکري بدان سمت فرستاد و خود با دیگر سپاهیانش به قصد تصرف قلعه


لمسر حرکت نمود.38 بعد از مدتی اصحاب قلعه الموت از باب مصالحه درآمدند و مغولان توانستند وارد قلعه شوند و به شکستن درها و دیوارها پرداختند.

علاءالدین عطاملک در آن زمان (فتح الموت) همراه هلاکوخان در محاصره قلعه لمسر بود شاهد این مدعی سخن وي است، که میگوید: »وقتی که در پاي لمسر بودم بر هوس کتابخانه که صیت آن در اقطار شایع بود افتادم.39 « بنابراین هنگامی که خبر گشودن قلعه الموت و غارت آن به دست مغولان به عطاملک رسید وي از ترس این که مبادا در این اثنا کتابخانه بزرگ الموت نابود شود و آثار نفیس و ارزشمند کتابخانه از بین رود، از هلاکو خواهش نمود، که از آن کتابخانه دیدن کند و به مطالعه آن کتب بپردازد.40

با این وصف عطاملک با کسب مجوز از طرف هلاکو مانع از به آتش کشیده شدن و ویران گردیدن کتابخانه بزرگ الموت گردید. علاءالدین عطاملک بعد از مطالعه کتابها، مصاحف و کتابهاي نفیس و آلات رصد و اسطرلابها و ابزارآلات نجومی را از دیگر کتب مربوط به اصول یا فروع مذهب اسماعیلیان جدا نمود.41

باتوجه به میزان دشمنی و عداوت عطاملک با اسماعیلیان که به آن اشاره رفت، وي سعی نمود، تا به دقت هیچ اثري از کتابهاي مربوط به دین و مذهب اسماعیلیان باقی نگذارد، به نظر وي آنها داراي هیچ ارزشی نبودند زیرا که »نه به منقول مستند بود و نه به معقول معتمد42« تنها در این میان کتابی مشتمل بر زندگینامه حسن صباح موسوم به سرگذشت سیدنا از میان آن کتابها جان سالم به دربرد. زیراکه علاءالدین آن را براي تاریخ و بیان حقایق مربوط به اسماعیلیان مهم و موثر دانسته، به همین دلیل خلاصهاي از آن را در جلد سوم جهانگشاي خویش نقل میکند. 43

تاریخ، عطاملک را براي نجات کتابها و مصاحف و نسخی از قرآن و دیگر کتب، از دست مغولانی که براي آنان کتاب و کتابخانه هیچ ارزشی نداشته و به طرفهالعینی کتابها را در معرض نابودي و کتابخانهها را در معرض سوزاندن قرار میدادند، ستایش میکند. ولی از طرف دیگر از این که عطاملک نتوانست بیطرفی خود را به عنوان یک عالم و دانشمند حفظ کند، به شدت انتقاد میکند و او را مقصر میداند که چرا مانند یک فرد عامی، علم و دانش را فداي تعصباتش نموده است و در اینجا همچون یک مغول و شاید بدتر از آن بوده است. زیرا که مغولان از اهمیت کتابها آگاهی نداشتند، اما عطاملک دانسته تن به چنین کاري داده است. و با این عملش منجر به نابود کردن آثار بینظیري شد که میتوانست راهگشاي بسیاري از مسائل علمی و تاریخی گردد.


فتح بغداد و علاء الدین عطاملک جوینی 656) هـ ق):

علاءالدین عطاملک در لشکر کشی هلاکوخان به بغداد مانند سفر جنگی پیشین (تخریب قلاع اسماعیلیه) همراه با سایر بزرگان چون خواجه نصیرالدین طوسی، ارغونآقا و سیفالدین بیتکچی از ملازمین و همراهان وي بود.44
هنگامی که در روز یکشنبه چهارم صفر سال 656 هـ ق خلیفه المستعصمباالله تسلیم هلاکو شد

و خلافت پانصد و اند ساله عباسیان به پایان رسید45 راه براي تاراج و چپاول بغداد گشوده شد و لشکر مغول یک باره در شهر ریخت. در این میان تمامی مورخان همچون الفوطی، رشیدالدین فضلاالله، وصاف، بناکتی، جوزجانی و ... که درباره این برهه تاریخی صحبت کردهاند در میان سخنانشان هیچ سخنی از شخص علاءالدین عطاملک به میان نیاوردند. در این صورت نمیتوانیم به روشنی وصراحت درباره نقش عطاملک جوینی هنگام تسخیر بغداد و تاراج و تصرف آن نتیجهاي بگیریم. در این باره هنگامی که به کتاب شخصی عطاملک (جهانگشا) رجوع میکنیم، تا بتوانیم به جهتگیري و نقش وي درباره فتح بغداد اطلاعاتی به دست آوریم به جایی نمیرسیم زیرا که بعد از فتح قلاع اسماعیلیه. کتاب علاءالدین عطاملک نیز به پایان رسیده و او به موضوع بغداد نپرداخته است.

در این میان نقش و جایگاهی براي علاءالدین عطاملک دیده نمیشود. تا یک سال بعد از فتح بغداد در سال 657 هـ ق وي با مشارکت عمادالدین قزوینی به حکومت کل عراق عرب برگزیده شد.46 بنابراین نظر برخی از مورخین چون رشیدالدین فضلاالله و برخی دیگر مانند خواندمیر و میرخواند مبنی بر این که حکومت بغداد در سال 661 هـ ق مصادف با تاریخ تفویض منصب وزارت به خواجه شمسالدین برادر عطاملک بوده مورد قبول نیست. زیرا که شخص علاءالدین عطاملک در کتاب خود به نام تسلیهالاخوان به شخصه بیان کرده که »در شهور سنه سبع و خمسین ستمایه47 که از میعاد واقعه بغداد یک سال بود تدبیر مصالح و مهمات آن ملک به محرر این احوال تفویض گردانید.48 «

بنابراین سراسر نواحی تحت تابعیت دستگاه خلافت عباسی در بینالنهرین و قسمتی از خوزستان به علاءالدین عطاملک واگذار گردید، که شامل 5 ناحیه حکومتی (اعمال) میشد این نواحی عبارت بودند از اعمال الشرقیه که شامل الخالص، طریقالخراسان، بندنیجین و اعمالالفراتیه، اعمالالواسطیه، البصریهاعمالالحلیه و الکوفیه، اعمالالدجیل و السمتنصري بود.49

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید