بخشی از مقاله

مدیریت خلاق ، ضرورتی استراتژیک در عرصه رقابت های جهانی

چکیده

در سده بیست و یکم بنیانی ترین چالش مدیریت این است که سازمان خود را پیشتاز و رهبر در دگرگونی نماید. دو دهه گذشته را میتوان سالهای پر شتاب گسترش خلاقیت و نوآوری دانست، در نتیجه عصر امروز را عصر تغییر اطلاعات، انفجار دانش، تکنولوﮊی، اختراعات و اکتشافات گستردهتر و عصر ارتباط و تحقیقات نام گذاشتهاند. بدون شک در عصر انفجار دانش و گسترش ارتباطات نیازمند اندیشههای نو و خلاقیت و نوآوری برای بقا می باشیم. و در این میان نقش مدیر به عنوان رهبر و هدایت کننده سازمان بسیار مهم و اساسی میباشد. مدیر خلاق و نوآور در سازمان نقش سازندهای را ایفا میکند. کلیه تجربهها در عملکرد بهرهوری نیروی انسانی ثابت میکند که مدیریت محرک اصلی توسعه اقتصادی است. بنابراین میبینیم که سرمایه اصلی برای توسعه در هر جامعهای انسانها هستند و در میان آنان مدیران به عنوان رهبران جامعه نقش تعیین کننده ای دارند.
در پژوهشی که با موضوع رابطه بین خلاقیت مدیران با عملکرد کارکنان آنها در یکی از شرکتهای بزرگ صنعتی انجام شد ، این یافته را به دنبال داشت که بین خلاقیت مدیران و عملکرد کارکنان آنها رابطه معناداری وجود دارد . به عبارتی هر چه مدیران دارای خلاقیت بالاتری باشند ، عملکرد کارکنان آنها نیز بالاتر خواهد بود .

مقدمه

در آستانه هزاره سوم مشخصه مهم جهان، تغییرات سریع و شگرف در زمینه صنعتی، فنآوری، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی است. بدون شک پیشرفتهای جدید در عرصه زندگی بشر، از طریق خلاقیت و نوآوری حاصل شده است. جامعه جهانی امروز پیوسته دچار تحول و دستخوش دگرگونی است. برای زیستن در چنین محیط متغیر و بیثباتی، مدیریت خلاق ضرورت مییابد. یکی از مهمترین و باارزشترین ویژگیهای عصر حاضر پیشبینی ناپذیری و عدم ایقان و روشنی روند امور و تحولات آینده میدانند. در این شرایط تنها خلاقیت و نوآوری مدیران است که میتواند حتی از ابهام و عدم وضوح نیز فرصت بسازد و راه به سوی قلههای پیروزی بگشاید. برای پاسخگوئی به تقاضای اداره سازمانهای متولد شده در شرایط پیچیده به مدیریت خلاق نیاز است، همچنان که تکنولوﮊی، پیچیده میشود، مسایل انسانی و مدیریت نیز دچار پیچیدگی خاص خود میگردد و لذا با توجه به رویارویی با چالشهای١ واقعی، خلاقیت و نوآوری در تکنولوﮊی و نظام مدیریتی نیز باید سازگار با آن رشد کند. جامعه ما اکنون برای اداره سازمانهایش نیازمند نونگری، نواندیشی و نوآفرینی و به بیان دیگر خلاقیت و نوآوری در روشها و نظامهای مدیریت است . زیرا تجربه جهان صنعتی بهبود را نه از طریق افزایش سرمایه مادی و یا افزودن بر حجم نیروی کار، بلکه از طریق بهبود مهارتهای کیفی نیروی کار و گسترش اندیشهها و دانستهها در آنها قابل تحقق میداند.

سازمانهای امروزی باید چنین نگرشی را در اذهان مدیران و کارکنان خود به وجود آورند که »آیندهای وجود ندارد، بلکه باید آن را خلق کرد و فقط سازگاری با تغییرات کافی نیست، بلکه باید آن را دوست داشت.« در دنیای پیچیده کنونی که شاهد رقابتهای بسیار فشرده جوامع گوناگون برای دستیابی به جدیدترین فنآوری و منابع قدرت هستیم، افراد تیزهوش، خلاق و صاحبان اندیشههای نو و تفکر و اگر به مثابه گرانبهاترین سرمایهها از جایگاه بسیار والا و ارزشمندی برخوردار هستند.

انسان و استعدادهایش

سرانجام درخواهیم یافت که خاستگاه اقتصاد نوین، فنآوری (اعم از ریز تراشه یا شبکه ارتباطات) نیست، خاستگاه آن تفکر بشری است (آلن وبر)٢.
در تشکیل هر سازمان عوامل و عناصر مختلفی وجود دارند که در یک محل جهت حصول هدف مشترکی گرد هم جمع شدهاند و به آنها عوامل یا منابع تولید میگویند این عوامل عبارتند از کارکنان یا نیروی انسانی سازمان، مواد خام و اولیه، انرﮊی، تکنولوﮊی، ماشینآلات و تجهیزات، ابزارآلات، فنون و روشها، قوانین و مقررات. انسان مهمترین سرمایه سازمان است. چنانچه عوامل انسانی را از سازمان حذف کنیم آنچه باقی میماند یعنی عوامل و امکاناتی چون ساختمانها، ماشینآلات، ابزار و ادوات، مواد و غیره به خودی خود قابل استفاده نبوده و ارزشی نخواهد داشت. انسان است که به آن روح دمیده و از آنها در جهت ارتقاﺀ بهبود و تکامل زندگی خود استفاده میبرد. انسان بزرگترین باارزشترین دارایی سازمان است که هرگز در ترازنامه و صورتهای سود و زیان شرکتها منعکس نمیشود، در حالی که سودآوری سازمان با انسان است و انسانها پشتوانه موفقیت یک سازمان هستند. مدیریت را بهرهگیری از مواد و انسان برای پدیدآوردن ارزش افزوده بیشتر تعریف میکنند و از آنجا که مواد محدودیت دارد، قلمرو مدیریت را محدود میسازد. تنها انسان است که حد و مرزی ندارد و میتواند برای ارزش افزوده عامل اصلی باشد. مرکز بهرهوری ﮊاپن یکی از اهداف بهتر کردن بهرهوری را به بیشترین حد رساندن استفاده از منابع، نیروی انسانی، تسهیلها و غیره میداند (بهرهوری، نشریه صنعت سنگین، ٧٢). سوال آن است که: حد و مرز انسان چقدر است؟ موفقیتهای کشور ﮊاپن نمایانگر این حقیقت است که با استفاده بهینه از نیرو توان بالقوه انسانها و تکیه بر صدور ارزش افزوده خالص حاصل از تفکر و خلاقیت به عنوان تنها منبع تأمین ارز خارجی، میتوان به بالاترین رشد اقتصادی دست یافت. از این نقطه نظر کمبود مواد خام و انرﮊی در واقع توفیقی اجباری بود تا ﮊاپنیها بر قابلیتهای بشری خود تکیه کنند، در حالی که کشورهایی که صاحب منابع عظیم مواد خام و انرﮊی هستند، قادر به استفاده مطلوب از آنها نبودهاند (متوسلی، ١٣٧٤). بعد از جنگ اگر چه بیشتر سرمایه مادی ﮊاپن و آلمان نابود شد و یا به اتمام رسیده بود، اقتصاد آنها خیلی سریعتر از اقتصاد ممالک دیگر به این دلیل رشد پیدا کرد که مهارت، تجربه، آموزش و پرورش و سایر آموزشهای سلامت و قدرت جسمی و انضباط و انگیزههای نیروی کار، دست نخورده باقی مانده بود. در سال ١٩١١ وقتی رئیس جمهور آمریکا می گوید: جنگهای ما کارآیی ملی ندارند، مثلاﹰ ٤٠ درخت میکاریم و ٥٠ درخت قطع میکنیم، »تیلور« اعتراضش بلند میشود که ما در مورد افراد ناکارآیی ملی داریم. به این دلیل که تمام افراد ما زیر ظرفیت کار میکنند. یک آمریکایی میگوید: خداوند انسان را مانند کتابی خلق کرده است که فقط یک نسخه آن چاﭖ شده است. و مادری هنگام نجات فرزندش اتومبیلی را بلند میکند. دانشمندی معتقد است که انسان از ١٥ درصد توانایی خود استفاده میکند که اگر از ٢٠ درصد استفاده کند، نابغه و اگر از ٣٠ درصد استفاده کند، قهرمان خواهد شد. با توجه به اینکه انسان جانشین خداوندی در روی زمین است، آیا به نظر شما از یک هزارم توانش هم استفاده میکند؟ اوایل سال ١٩٨٩ در سمیناری، سخنران اسکناس ٢٠ پوندی را در یک ظرف میز و آجر معمولی را در طرف دیگر آن قرار داد و در مقابل چشمان متعجب تماشاچیان مدتی به آنها خیره شد. سپس رو به حضار کرد گفت این مهم نیست که این وجه نقد و این ماده اولیه چه مدت روی میز باقی بماند، اما مطمئناﹰ آنها به خودی خود هیچ ارزش افزوده را در فعالیتهای اقتصادی ایجاد نمیکنند. پیامش بسیار واضح بود، تنها نیروی انسانی است که در فعالیتهای اقتصادی ارزش افزوده پدید میآورد. یکی از بانکداران آمریکایی میگوید: پسانداز، ماشینآلات، مشتریان و همه چیز را به جز کارکنانم از من بگیرید، من ظرف پنج سال جزﺀ ثروتمندترین سازمانها خواهم شد. سرمایه انسانی یک منبع مولد غنی و پرظرفیت است که هر گونه سرمایهگذاری حاشیهای در آن موجب افزایش جنبی تولید و بهرهوری کار خواهد شد.


سرمایه انسانی به گفته »شولتز« به وسیله تعداد کارگران موجود قابل بیان نیست، بلکه مجموع کارکنانی که ظرفیت و توانایی کارکردن دارند، سرمایه به حساب میآیند . توانایی و ظرفیت کاری مفهومی بسیار ظریف و پیچیده است (علوی، ١٣٧٢). »سیمون کوزنتس١« برنده جایزه نوبل استدلال میکند که دستمایه عمده کشورهای پیشرفته از نظر اقتصادی این نیست که سرمایه فیزیکی و مادی در اختیار دارند، بلکه آن مجموعه دانش متراکمی است که از دانستههای آزمایش شده و اکتشافات حاصل از دانش تجربی به دست آمده و ظرفیت و آموزشهای مردم آن برای به کارگیری مؤثر این دانشها است (رشیدی، ١٣٧٩). »شاکتی گاوین« میگوید: هر لحظ ه زندگیتان دارای خلاقیتی است نامحدود و کائنات دارای سخاوتی بیکران، کافی است آنچه را که میخواهید روشن باشد تا مراد دلتان به سراغتان بیاید. (گاوین، ترجمه خوشدل، ١٣٦٩). »حضرت علی(ع)« میفرمایند: آیا میپنداری که جسم کوچکی هستی، در حالی که در درون تو جهان بزرگی نهفته است. و امام صادق (ع)« نیز میفرمایند: مردم معادنی چون طلا و نقره هستند. و شاعر چه زیبا گفته است: صورت نیافریده چنین صورتآفرین، بر چنین صورت و صورت آفرین، آفرین.

تعاریف خلاقیت و نوآوری

برای خلاقیت و نوآوری تعریفهای زیادی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره میشود. در فرهنگ معین« واﮊه خلاق به آفریننده، آفریدگار، خدای تعالی که آفریننده جهان و جهانیان است، تعریف شده است. در فرهنگ »دهخدا« واﮊه خلاق به آفریدگار، آفریننده، نامی از نامهای خداوند و عظیم آفریننده تعریف شده است. در فرهنگ روانشناسی »سیلامی«٢ راجع به خلاقیت چنین آمده است: خلاقیت همان تمایل و ذوق به ایجادگری است که در همه افراد و در همه سنین به طور بالقوه وجود دارد و با محیط اجتماعی – فرهنگی پیوستگی مستقیم و نزدیکی دارد. شرایط مناسب لازم است تا این تمایل طبیعی به خود شکوفایی به تحقق پیوندد . (بودو، ترجمه خانزاده، ١٣٥٨). در فرهن گ عمید« خلاقیت به معنای ابداع یا آفرینش و به معنای چیزی نوآوردن یا کاری تازه کردن آمده است. در فرهنگ وبستر« (١٩٥٣) خلاقیت به عنوان پدید آوردن چیزی برای نخستین بار (تولید به صورت کاری فکری یا است تخیلی) تعریف شده . »لوتانز« (١٩٩٢)، خلاقیت را به وجود آوردن تلفیقی از اندیشهها و رهیافتهای افراد و یا گروه در یک روش جدید تعریف کرده است. نوآوری، فرآیند تبدیل ایده خلاق به محصولات، خدمات و روشهای جدید عملیات است (رابینز، ١٩٩١) نوآوری، تبدیل خلاقیت (ایده نو) به عمل و یا نتیجه (سود) است. (شهر آرای، مدنی پور، ١٣٧٥). خلاقیت نگرش و نقطهنظر تازه و غیر معمول به مشکلات روزمره است. هنگامی که ایدههای جدید و فرآیندهای تفکر بدیع به راهحلهای ساده و م ؤثر منجر میشود (منابع الکترونیک، ١). نوآوری، استفاده از دانش جدید برای پیشنهاد محصول یا سرویس تازه که مشتری میخواهد، است (آفاح، ١٩٩٨). افرادی چون ”آمابیل“٣ نیز خلاقیت را در قالب تولید در نظر گرفته و این گونه تعریف میکند: یک فرآیند تا جایی آفریننده محسوب میشود که پاسخی تازه، متناسب، مفید و معقول بوده و یا پاسخی قابل استفاده باشد (آمابیل، ١٩٨٨). طلاعات در مغز انسان به شیوههای گوناگونی پردازش میشود که در نیمکرههای راست و چپ مغز این امر صورت میپذیرد.

نحوه شکلگیری اندیشههای جدید

مغز انسان از دو نیمکره چپ و راست تشکیل شده است که هر کدام مهارتها و فعالیتهای فکری خاصی را بر عهده دارند. جدول ١ برخی از مهارتهای تفکیک شده در هر نیمکره مغز انسان را نشان میدهد.


جدول ١- مهارتهای تفکیک شده در هر نیمکره مغز انسان



همانطور که در جدول ١ مشاهده میشود اطلاعات در مغز انسان به دو شیوه متفاوت گردآوری و پردازش میشود. نیمکره چپ که به مغز قضاوت کننده مشهور است، تجزیه و تحلیل، مقایسه و سپس انتخاب میکند و نیمکره راست یا مغز خلاق، مطالب را تجسم، پیشبینی و ایده ایجاد میکند. کوششهای مربوط به مغز قضاوت کننده و مغز خلاق در این مورد که هر دو احتیاج به تجزیه و تحلیل و سنتز دارند، همانند هستند. ولی نتایج نهایی مغز خلاق به جای یک قضاوت، یک ایده است و همچنین در حالی که قضاوت محدود به حقایق موجود است، ولی تصور می تواند به سوی مجهولات سیر کند تا آن جا که از دو به دو چیزی بیش از چهار بسازد (اسبورن، ترجمه قاسمزاده، ١٣٧١). در حال حاضر اعتقاد بر آن است که خلاقیت مربوط به هر دو نیمکره راست و چپ مغز انسان است.

اهمیت خلاقیت و نوآوری

امروزه قویترین توانایی بشر در حل مسائل، به ویژه در سازمانها را، اندیشه خلاق و توانایی دستیابی به راهحلهای نو و ابداعی میدانند. امروزه شعار خلاق و نوآور باش یا برو بمیر« در پیش روی همه مدیران سازمانها قرار دارد. شرایط کنونی جامعه ما، به ویژه، به لحاظ وضعیت خاص در معادلات اقتصادی و توسعه جهانی و نیز حرکت رو به گسترش توسعه و تحول ساختاری، عملکردی و مهمتر از همه، شناختی در تمام زمینهها، برخورداری از قابلیتهای بالای مدیریت را طلب میکند. این حرکت همه جانبه بدون برخورداری از مهارتهای راهگشایی ذهنی مدیران ره به جایی نخواهد برد. در زندگی فردی و اجتماعی انسان در طول تاریخ و به ویژه در عصر کنونی دوران تحولات سریع و گسترده در علوم، فنون و فرهنگ و انتقال لحظهای آنها از طریق شبکهها و فنآوری نوین ارتباطات، تخریب محیط زیست و کمرنگ شدن ارزشها، خلاقیت حائز توجه اساسی است . چرا که بسیاری از آگاهیها و رهیافتهای موجود قادر نیستند انسان را در پاسخگویی به ضروریات زمان و مکان، از جمله گشودن مشکلات در هم تنیده، که در قالب تحلیل و علت و معلول نمیگنجد، راهنمایی کنند. مهمترین مسالهای که در مدیریت خلاق به آن توجه میشود، مساله بهرهمندی انسانها از خلاقیت و نوآوری است. زمانی که از آبراهام مزلو« سوال میشود که چرا مطالعههای سازمانی را عهدهدار بوده است. او در پاسخ میگوید: برای اینکه میتوان به شمار زیادی از مردم کمک کنم و همانطوری که میدانیم در آن زمان اوضاع و احوال شرکتها مطلوب نبوده و با استفاده از نظریات »مازلو«، شرکتها سروسامان بیشتری پیدا کردند. از طرف دیگر همانطوری که »جفری ففر «١ بیان میکند: انسان بر همه چیز مقدم است (منابع الکترونیک، ٢) بنابراین تمام فعالیتها و تحقیقات انجام شده باید به نحوی انسانها را بهره مند کند.

»ریچارد سی آتکینسون«٢ اقتصاددان و رئیس دانشگاه کالیفرنیا معتقد است که افزایش بهرهوری مهمترین عاملی است که سرعت توسعه اقتصادی و میزان ارتقای سطح استانداردهای زندگی را نشان میدهد. »پیتر دراکر«٣ خیلی خلاصه میگوید: تنها مساله مهم، نوآوری است. پیوستگی و ارتباط مستقیم نوآوری و افزایش بهرهوری و ثروت ملی، بر هیچکس پوشیده نیست و مدیران بیش از هر کس به اهمیت نوآوری برای سلامت اقتصاد جامعه واقف هستند و میدانند که نوآوری، فرصتهایی استثنایی برای رشد ایجاد میکند. اگر چه در مجموع، نوآوریهای موجود در جامعه وضعیت کنونی سازمانها و جوامع را تعریف میکند، اما برای پیشبینی وضعیت آنها در آینده، باید قابلیت آنها را در نوآوری پیوسته در نظر گرفت. سرمایهگذاری روی نوآوری، برای استفاده مفید از منابع، افزایش بهرهوری، گسترش تجارت جهانی و بالا بردن سطح رفاه فردی و اجتماعی و ارتقای سطح استانداردهای زندگی، لازم است. بنابراین میتوان گفت که نوآوری در رأس توسعه اقتصادی قرار دارد. پژوهشگری معتقد است که حجم سرمایهگذاری بیشتر و به کارگیری ثروت، در نهایت به افزایش تولید و ثروت بیشتر منجر نمیگردد، بلکه استفاده بهینه از امکانات و منابع به ویژه استفاده مؤثر و کارآمد از نیروی انسانی به همراه خلاقیت و نوآوری است که بهرهوری بالاتر و بیشتر را فراهم میآورد. بهرهوری و خلاقیت لازم و ملزوم یکدیگرند (راستوجی، ١٩٨٤). به هر حال شرایط اقتصاد جهانی، به دلیل فنآوری و رقابت رو به رشد و پدیده جهانی شدن به گونهای است که راهی جز نوآوری پیش روی جوامع نگذاشته است (مهاجری،١٣٨٤).

ویژگی تفکر خلاق

قدرت تصور انسان را اشرف مخلوق کرده است (شکسپیر). »ویلیام هاروی« که کیفیت گردش خون در بدن انسان را کشف کرده است، در قرن شانزدهم تصور میشد خون از قلب که منبع اصلی آن است، موجوار وارد سراسر بدن میشود و مانند موج نیز به قلب بازمیگردد. »هاروی« ایده عجیب و غریب پمپ به ذهنش خطور کرد و با تشبیه قلب به پمپ تلقی نوین نسبت به کیفیت گردش خون در بدن انسان را پایهگذاری نمود. »لویی پاستور« که به دلیل کشف واکسن از شهرتی عالمگیر برخوردار است برای نیل به این امر مهم از نوع خاصی تمثیل که تمثیل از نوع تضاد متراکم (یا تمثیل مرکب از دو واﮊه متناقض) معروف است، مدد گرفته است. »نیکولاتسلا « که او را پایهگذار انقلاب در علوم الکتریکی میدانند، در خاطرات خود مینویسد که کشف میدان مغناطیسی چرخشی هنگامی که در یک غروب آفتاب قدمزنان مشغول خواندن شعری برای دوستانم بودم، همچون یک جرقه به ذهنم خطور کرد. وی احساس خود را این گونه شرح میدهد که گویی در آن زمان به مخاطب وحی (الهام غیبی و اشراق) رسیده است. »آلبرت انیشتن « که پایهگذار انقلاب عظیمی در علم فیزیک شده میگوید که کشف این نظریه حاصل تصور خود بوده است. وقتی که احساس کرده، گویی بر پرتوی از نور سوار است. دانشمند دیگری میگوید دوستان اهل فیزیک من عاشق شنیدن این نکتهاند که ٩٥% فیزیک متکی به حدس و گمان و تنها ٥% آن متکی به مشاهده است. آنان برای صفت »شهود فیزیکی«١ ارج و منزلت فراوانی قائل هستند و آن را مختص فیزیک دانان واقعی میدانند. توضیحات مترجم کتاب »درآمدی تاریخی به فلسفه علم« که دیدگاه هوئل« در آن مطرح شده است نیز مبین این واقعیت است. او میگوید: منظور هوئل« این است که اکتشافات علمی همچون برق الهایی است که ذهن عالم را یکباره روشن میکند (کشف و شهود). و در پرتو این روشنی، قانونی کشف و رازی آشکار میگردد. اما برای این فرآیند نمیتوان قاعده یا دستوری نوشت یا آن را بیان و توصیف کرد، (مهر محمدی، پژوهش در مسائل تعلیم و تربیت شماره ٩ و١٠). این مثالها میتواند به خوبی نقش تخیل و شهود را در دستیابی به معرفت علمی روشن سازد و بررسیهای مختلف در تاریخ علم این مطلب را آشکار میکند که اکتشافات علمی در ضمن » ﮊرفنگری خلاق«٢ دانشمندان حاصل میشود و نه به وسیله اعمال قواعد مشخص استقرایی .نمیتوان صرفاﹰ به وسیله قاعده، بدون استعداد و قریحه ابداع فرضیههای مناسب را ساخت. انیشتین نیز معتقد است که: قدرت تصور حائز اهمیت بیشتری از دانش است. (اسبورن، ترجمه قاسمزاده، ١٣٦٨).

»آیلین پیکارد«٣ (١٩٩٠) معتقد است که هم فرآیند و هم بازده خلاقیت، تجربه مسوولیت فرد برای خلاق بودن را گسترش میدهد. وی در تلاش برای تبیین خلاقیت، نقش خیالپردازی و قدرت تصویرسازی را یادآور میشود. او اذعان میدارد که آزادی خیالپردازی میتواند به تصویرسازی ذهنی منجر شود و از طریق تصویرسازی ذهنی میتوان به راههای مختلف انجام فعالیتها برای خود و دیگران دست یافت. او ادعا میکند رشد خلاقیت تحت تأثیر عوامل مختلفی است و اساسیترین آنها توانایی تبدیل و دگرگونی است (پیکارد، ١٩٩٠). »رولومی«٤ (١٩٧٥) چنین نظر داده است که فرآیندهای خلاقیت نه تنها غیر عقلانی نیستند، بلکه فوق عقلانی هستند و کارشان این است که فعالیتهای فکری، ارادی و عاطفی را گرد هم آورده و به تحریک وا میدارد. وی معتقد است که تفکر خلاق نشانه بالاترین سطح سلامت عاطفی است و حاکی از ابراز وجود افراد سالم در جریان مسیر خود شکوفایی و تکامل نفس خویشتن است ( رولومی، ١٩٧٥). »گیلفورد«٥ با تحقیقات فراوانی که انجام داد به این نتیجه رسید که قوای فکری انسان را میتوان به ١٥٠ عامل مجزا، که هر یک به تنهایی قابل اندازهگیری است، تقسیم کرد. به نظر او برخی از این خصیصهها مستقیماﹰ در ظهور خلاقیت موثرند. این خصیصهها عبارتند از روانی جریان فکر، انعطافپذیری قوای فکری و اصالت اندیشه و تصمیمگیری. این سه خصیصه به نظر »گیلفورد« ، تشکیل تفکر واگرا « یا تفکر غیر متعارف را میدهند. افرادی که تفکر واگرا« دارند در فکر و عمل خود با دیگران فرق دارند و از عرف و عادت دور میشوند و روشهای خلاق و جدید را به کار میبرند. برعکس، کسانی که از این خصوصیات برخوردار نیستند، تفکر »همگرا« دارند و در فکر و عمل خود از عرف و عادت پیروی میکنند. پس تفکر واگرا« یعنی دور شدن از یک نقطه مشترک که همان رسم و سنت و عرف اجتماع است و تفکر »همگرا« یعنی نزدیک شدن به آن نقطه. تفکر واگرا« و همگرا« در نگاره ١ نمایش داده شده است (آقایی فیشانی، ١٣٧٧).

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید