بخشی از مقاله

نقش آرایه ها در معماری زمینه گرا و ایجاد همپیوندی میان بناها

 

آرایه ها از دیرباز بخشی از هنرهای اصیل بودهاند، اما آرایهبندی آن گونه که در تکمیل صورت باشد ـ و نه تنها راهی برای زدودن کاستیها ـ بیشتر در هنرهای سنتی رواج داشته است. آرایه ها در معماری سنتی، از اصلیترین و مؤثرترین مؤلفههای وحدتبخش و محمل انتقال مفاهیم، باورها و کیفیات به شمار میآیند. اما در معماری امروز، به واسطه پیش رفتن به سمت سادگی فرم و رواج حذف آرایه ها، طراحان غالباً به راحتی نمیتوانند شعار ضد تزئینات (تزئین جنایت است و یا کم بیش است) را کنار بگذارند و این در حالیست که آرایه ها در فرهنگ معماری سنتی اهمیت بسیاری داشته و همواره جزئی از خوانش معماری در فرهنگ سنتی ما بودهاند.

از سویی دیگر، رویکرد معماری زمینهگرا به دنبال توجه به زمینه و محیط کالبدی پیرامون اثر معماری میباشد و به ویژگیهای خاص یک مکان و به کارگیری آنها در طراحی معاصر توجه دارد؛ لذا تأمل در نحوه به کارگیری آرایه ها در معماری زمینهگرای معاصر از اهمیت خاصی برخوردار خواهد بود. چنان که به نظر میرسد اثر جدید در صورت داشتن بافت بصری همگراکه عمدتاً حاصل آرایه ها و یا جزئیات کوچک است، میتواند با ساختمان های کهنتر مجاور سازگارتر گردد. تبیین نقش آرایه ها در نحوه همپیوندی و هماهنگی بناهای معاصر با بناهای کهنتر پیرامون در ذیل رویکرد زمینهگرایی، مقصود مقاله حاضر میباشد. این پژوهش از نظر هدف، کاربردی و به لحاظ روش، توصیفی - تحلیلی است و ضمن رجوع به نمونهها و شواهد موردی و میدانی، با تبیین جایگاه آرایه ها در معماری سنتی، به نقش مؤثر آن در معماری زمینهگرا پرداخته و نتایج آن را به شکل پیشنهادات و راهکارهایی برای هماهنگ نمودن ویژگیهای فرم و ترکیبپذیری آن با آرایه ها در صدد ایجاد همپیوندی بهتر و معنادارتر میان بناهای جدید با زمینه کهن پیرامون ارائه نماید.

کلمات کلیدی: آرایه، همپیوندی، معماری سنتی، معماری زمینه گرا

-1 مقدمه
-1-1طرح مسئله

آنچه که امروزه سبب شده تا بافت های سنتی شهرهای قدیمی از جمله یزد مورد اقبال و جاذبه ی هزاران گردشگر از سراسر دنیا شود تنها جنبه تاریخی آن نیست. زیبایی کالبد هم آنها را جذب کرده است. زیبایی که خود عمدتا بخاطر همگونی بصری بافت های سنتی می باشد. زمانی که ما داخل یک بافت سنتی و کاملا دست نخورده ای حرکت می کنیم، آنقدر همه چیز همگن و هماهنگ است که ذهن انسان در یک آرامش بصری، کلیت واحدی را از آن محیط درک میکند.

اما آنچه که امروز وجود دارد، معماری های سطحی و آشفتگی حاصل از آن در شهر هایی با بافت تاریخی مانند یزد است و قطعا بازخورد های منفی را خواهد داشت که از جمله می توان به؛ تأثیر زیاد و پر نفوذ ادراک بصری شهروندان از داده های پدیداری محیط زندگی اشاره کرد. تأثیری که می تواند بسیاری از معزلات و نابسامانی های موجود در شهر را موجب شود. بنابراین این خود یک هشدار است که نشان می دهد ما در معماری سنتی خود یکسری از مؤلفه ها را داشتیم که رعایت آنها موجب وحدت، هماهنگی و انسجام کلی در بافت سنتی شده است و امروزه آنها را از دست داده و فراموش کرده ایم. مسأله اصلی که ما در این پژوهش به دنبال آن هستیم شناسایی این مؤلفه هایی است که امروزه رعایت نمی شود و نتیجه ی آن آشفتگی و عدم همگونی بصری میان بناهاست و برای درمان باید آن مؤلفه ها را شناخت و آن ها را باز گرداند.

 

-2-1اهمیت و ضرورت

طرح مسأله نقش آرایه ها در معماری زمینه گرا و ایجاد هم پیوندی میان بناها از جهاتی دارای ضرورت و اهمیت است:

میراثی تحت عنوان همگونی و ارتباط بصری که در بدنه ی معماری سنتی ما وجود داشته اکنون به شدت در معرض بی توجهی و فراموشیست. نگاهی به بخش های تاریخی شهرهای ما حاکی از آن است که به موازات از بین رفتن یا تغییرات کالبدی بدنه های شهری و متأسفانه با تأکید برمقوله ابتکار، آرایه ها و ارتباطات بصری میان بناها نیز رو به فراموشی دارند. تخریب و باز سازی در مقیاس وسیع، این داشته ها و اندوخته های فرهنگی و معماری را از بین می برد. اما اجرای طرح هایی که به منظور ساماندهی، بدنه سازی و زیبا سازی نماهای شهری صورت می گیرند نیز همگونی و هم پیوندی میان بناها را تا حدود بسیاری مورد دگرگونی قرار داده وگاه قاعده ی میان بناها را به کلی از میان می برند. حفظ این همگونی و پیوند بصری میان بناها در بدنه های تاریخی دارای متولی مشخص نیست و بجز بناهای مورد ثبت میراث ملی، در سایر موارد اگر این پیوند بصری از میان برود، پیگرد خاصی صورت نگرفته و مسئولیتی را متوجه کسی نمی کند. بنابراین طرح مسأله هم پیوندی میان بناها، یک ضرورت بسیار جدیست و گذشت زمان، آسیب های بیشتری را بر این همگونی و هم پیوندی یصری که بخشی از میراث معماری و شهرسازی ماست وارد خواهد نمود.

از سویی دیگر با توجه به تغییر رویکردهای معماری و شهرسازی معاصر و حذف تدریجی آرایه ها از اندام ها، اجزا و فضاهای شهری، کیفیات معماری فضاهای شهری دگرگون شده اند و بسیاری از مفاهیم و کیفیت های بصری و معماری، از فضاهای شهری رخت بربسته اند .از آنجا که این مفاهیم و کیفیات، دارای ارزش هایی ماندگار و بی بدیل هستند بنابراین ، نگاهداشت آنها اهمیتی ویژه خواهد داشت.

بسیاری از فضاهای شهری امروز به دلیل حذف جزئیات معماری و آرایه ها و نقشمایه های تزئینی، بدنه هایی سرد، زمخت، بی روح و فاقد نفوذپذیری بصری را در مقابل مخاطب قرار می دهند. به نظر می رسد که بتوان با شناخت هر چه بیشتر آرایه ها و نقش آنها در بافت های تاریخی و با بهره گیری از معماری زمینه گرا که شعار آن توجه به محیط کالبدی پیرامون است، اقتباس هایی ظریف و زیبا را برای کیفیت بخشی به بافت ها و فضاهای جدید شهرها به ارمغان آورد که باعث دلپذیرتر و منعطف تر شدن و پویایی بیشتر آنها گردیده و مقیاسادراکی کاملاً انسانی به آنها می بخشد.


-3-1اهداف

با توجه به ضرورت ها واهمیت های طرح مسأله شناخت نقش آرایه ها در همگونی بصری بافت های تاریخی، اهدافی مطابق زیر در مقاله حاضر دنبال می گردند: تحلیل و تبیین نقش آرایه ها در معماری سنتی؛ ارائه یک دسته بندی مشخص از انواع آرایه ها و تزئینات بدنه های تاریخی؛

بررسی آرایه ها و روابط بین آن ها در بدنه های تاریخی؛ تبیین نقش آرایه ها در هم پیوندی و هماهنگی بناهای معاصر با بناهای کهن تر پیرامون بجهت داشتن بافت بصری همگرا


-4-1پیشینه تحقیق

در مورد آرایه ها و تزئینات در حوزه معماری، بسیار سخن گفته شده است و نقش و کارکرد آنها در منابع بسیاری مورد بحث قرار گرفته است. رودولف آرنهایم در »پویه شناسی صور معماری«، به نقش کارکردی و بیانی تزئینات معماری بر مبنای پویه شناسی پرداخته است. از نظر او گاهی پدید آمدن معماری لخت و عاری از تزئین، واکنشی به تمایل افراطی برخی معماران به تزئین مفرط بوده است. اما در عین حال با مراجعه به آراء و دیدگاه های کسانی مانند کوماراسوامی، یادآور میگردد که در فرهنگ های بزرگ جهان، »تزئین« یا »زینت«، تجمل نبوده، بلکه برعکس به صفات ضروری شیء یا شخص راجع بوده است .[1]

برنت سی برولین در کتاب »معماری زمینه گرا« عنوان میکند که؛ تاریخ نشان داده است که سبک های مختلف معماری می توانند در کنار یکدیگر شکل گرفته و در عین حال ، هویت خاص زیبایی شناسی خود را نیز حفظ کنند.این امر مستلزم ارزیابی آگاهانه و دقیق علائم بصری زمینه و وجود طراحانی است که از مهارت برای خلق ساختمانهای سازگار و پاسخگو بهره جویند. این که این امر آیا با کپی برداری معمولی انجام شده و یا از آخرین ابتکارات معماری جدید برخوردار است ، نباید موضوع مورد توجه باشد.آنچه اهمیت دارد "تشابه خانوادگی" است، چشم باید حس کند پدیده ای "متجانس" به محیط افزوده شده است .[2] در این زمینه، به منظور ایجاد هم آهنگی و هم گنی، و نه همگونی، میان زمینه و اجزای معماری که به آن می پیوندند، برولین در کتاب "معماری زمینه گرا " تاکید می ورزد


که نبایستی به سراغ راه حل های التقاطی روشنفکرانه رفت و سبکی را بدون توجه به محیط پیرامون آن برگزیند، بلکه باید به دنبال نگاهی وابسته تر به ویژگی های بصری بود تا در انتخاب به طراح کمک کند .یک روش طراحی ، که به دلیل الهام از "روحیه مکان" موجب تقویت هویت محله شود. به اعتقاد برولین ما بایستی از تفکرات سبک زمان خود فراتر رفته و به سبک های مناسب برای زمینه های مختلف دست یا بیم. در این رابطه توجه به روحیه زمان از توجه به روحیه مکان به عنوان یک اندیشه معماری ، اعتبار و اهمیت کمتری دارد .[2] به طور کلی، در متون معماری و شهرسازی، التفات کمتری به مقوله نقش، جایگاه و کارکرد تزئینات و آرایه ها در شهرسازی و طراحی فضاها و جداره های شهری شده است .هرچند در پاره ای منابع کهعمدتاً در زمینه طراحی شهری پدید آمده اند توجهاتی به موضوعیت و کارکرد اجزا و موتیف های آرایه ای گردیده است .از جمله منابعی که در این زمینه به طور مشخص به موضوعیت و جایگاه آذین و تزئین در طراحی شهری پرداخته اند می توان به کتاب »طراحی شهری، آذین و تزئین[3] « اشاره نمود که در آن به فلسفه وجودی آذین و تزئین در طراحی شهری و پاره ای از مفاهیم و مصادیق مربوط به آن پرداخته و در نهایت نیز توصیفی از شهر امروز و آینده از منظر آذین و تزئین در طراحی شهری ارائه نموده است .[3]

در زمینه معرفی آرایه ها در معماری ایرانی، بنا به وسعت و تنوع چشمگیر کاربرد تزئین در هنر و معماری این سرزمین، مطالب فراوانی گفته و نوشته شده است واساساً بسیاری از منابع مکتوب که به توصیف معماری ایرانی پرداخته اند، بخش عمده ای از اهتمام خود را بر معرفی آرایه ها و تزئینات بی بدیل این معماری معطوف داشته انداما. در عین حال، غالباً توجه کمتری به نقش و کارکرد شهری آرایه ها و تزئینات شده و شاید به همین دلیل، موضوعیت نقش هم پیوندی آرایه ها در همگونی بصری نیز آنچنان که باید و شاید مورد توجه قرار نگرفته است.


-5-1فرضیه های تحقیق

آنچه که طی بررسی در منابع مکتوب و دیدگاه صاحب نظران و همچنین رجوع به نمونه ها و مصادیق موجود در بدنه های شهری بدست آمده می توان چنین فرض نمود که بنظر می رسد آرایه ها، جزئیات و موتیف های تزئینی، عامل مهمی در ایجاد هم پیوندی میان بناها در معماری سنتی ما داشته و در عین حال عامل مهمی در کیفیت بخشی به فضاها و بدنه های بافت سنتی بوده اند و از این رو ضرورت دارد که نقش آرایه ها در ایجاد همگونی بصری جداره های شهری مورد بررسی قرار گیرند.


-6-1روش، مواد و محدوده پژوهش

در این پژوهش بر اساس تحلیل نظری موضوع با رجوع به مبانی نظری و آراء و دیدگاه ها و بررسی نمونه ها و مصادیق آرایه ها به تحلیل هر چه بهتر موضوع پرداخته شده است و نهایتاً بر مبنای استدلال های نظری، به تبیین نقش آرایه ها در ایجاد هم پیوندی میان بناها اقدام میگردد. در بخش های میدانی، داده ها و مواد اولیه تحقیق از نمونه های موجود در بدنه خیابان قیام شهر یزد برگرفته و تحلیل ها بر اساس مفاهیم و قواعد زیبایی شناسی معماری صورت می گیرند.


-2 مفاهیم و مبانی نظری -1-2 وحدت آفرینی آرایه ها در شهر های تاریخی

بناها و بافت های تاریخی ما زائیده اتحاد، انسجام و هماهنگی میان معماری، شهرسازی و هنرهای وابسته به آنهاست که این اتحاد، ریشه در وحدت درونی هنرمندان آنها دارد. »نظم حاکم بر آثار و بقایای به جای مانده از شهرهای قدیمی ما نشانه وجود وحدت در آن آثار است. بافت این شهرها گرچه در درون و در محتوا دارای کثرت بوده اند، ظاهری منسجم داشته و وحدت را در شکل حفظ کرده اند[4] «؛ چیزی که فقدان آن در دوران کنونی، باعث بروز انواع آشفتگی ها و ناهماهنگی ها در معماری ابنیه و فضاهای شهری ما شده است. بعلاوه آنکه کیفیات معماری بسیاری از فضاهای شهری امروز ماصرفاً در اثر ساخت تعدادی از ابنیه در مجاورت یکدیگر »حادث« گردیده وغالباً به گونه ای تصادفی و جهت و کیفیت مشخص و اندیشیده ای پدید می آیند. افزون بر آنکه »تجربه شکل شهر در حال حاضر نیز در دست بخش خصوصی است که اغلب در پی منطق »حداکثر سود« است. از این رو، شهر در حال ساخته شدن به شکل قطعه قطعه در واحدهای کوچک است که قواعد مشترک ندارد.[4] «

علاوه بر وحدت و هماهنگی میان معماران، که رکن اصلی و حیاتی در وحدت و هماهنگی آثار معماری گذشته بوده است، میان معماران و ارباب سایر هنرها و فنون مرتبط نظیر نجاری، آهنگری، حجاری، نقاشی، خطاطی، کاشیکاری و ... نیز این اتحاد درونی به گونه ای بوده است که آثار بر جای مانده از تعامل آنها با یکدیگر، این تصور را در ذهن مخاطب ایجاد می کند که گویی کل اثر، محصول کار هنرمندی واحد است.


برخی از پژوهشگران این وحدت را ناشی از جهانبینی وحدت گرای ما یعنی گرایش به پیوند با کلی بزرگتر و اتصال با نظام آفرینش و آفریننده آن فرض کرده اند .[4]

بنابراین آنچه در جهان بینی نوع بشر می گذرد، در محیط زندگی او بازتاب و تجلی می نماید. از این منظر، معماری شهرها و خانه ها، یکی از مهم ترین نمودهای عینی و ملموس تراوشات آن جهان بینی است. به همین دلیل، معماری ابنیه و فضاهای شهری را می توان مدخلی برای ورود و ارزیابی عوالم ذهنی نوع بشر در زمان ها و مکان های مختلف برشمرد .به دلیل وجود قواعد نانوشته بین معماران و نیز وحدت عوالم ذهنی ایشان، علی رغم آنکه کسانی به عنوان »طراح شهری« جدا از معماران به طراحی و سامان بخشیدن به فضاهای شهری نپرداخته اند، لیکن منسجم ترین، هماهنگ ترین و به بیان عام، زیباترین فضاها و آثار معماری شهری را می توان در بافتهای تاریخی شهرها جستجو و مشاهده نمود که این امر در جای خود بسیار قابل تأمل خواهد بود. (شکل (1

در بیشتر موارد، اکتفا به مرمت و احیای معدودی از تک بناها و مونومانها، اهمیت و حساسیت حفاظت از کلیت و انسجام بصری بافت های تاریخی و فضاهای شهری مربوط به آنها را در محاق قرار داده

است؛ حال آنکه موارد اخیر شاید از نظر حفاظت دارای حساسیتی بالاتر و به لحاظ بازیابی و تحقق انسجامات شکل – 1 بافت تاریخی منسجم و هماهنگ شهر یزد

بصری در سیمای شهری، دست نیافتنی تر از تک بناها باشند. هرچند روش جامع تر و صواب تر، آنست که

کلیت شهر تاریخی در یک دورنمای گسترده زمانی و مکانی نگریسته شده و در راستای نگاهداشت آن منظر کلی یکپارچه و منسجم یعنی سیمای منسجم شهری کوشش شود. در شرایطی که موضوعیت حفاظت از کلیت بافت های تاریخی مورد توجه جدی قرار نداشته باشد، حفظ بخشی از موجودیت آن و بطور مشخص موتیف ها و نقش هم پیوندی که آن ها در انسجام بصری بافت های کهن با فضاهای جدید شهری داشته باشند، به طریق اولی مورد غفلت خواهد بود.

کیفیات معماری کوچه ها، خیابانها و حتی میادین امروز ما، در بسیاری از موارد چیزی نیست که در فرآیندی هدفمند و اندیشیده شکل گرفته باشند بلکه محصول استقرار و ساخت تعدادی از بناها با روحیات معماری و کیفیات بصریغالباً متفاوت و ناهماهنگ و ترکیب آنها با معابر، تأسیسات زیربنایی و سایر عناصر و اجزای ملحقه شهری هستند .علاوه بر مفهوم و موضوعیت فضا، موجودیت دیگری با عنوان »مکان« نیز در شهر وجود دارد که از جهاتی دارای اهمیتی فراتر از فضا نیز هست. »در حالی که فضا را گستره ای باز و انتزاعی می بینیم، مکان بخشی از فضاست که به وسیله شخص یا چیزی اشغال شده باشد و دارای بار معنایی و ارزشی ست....[5] « بنابراین طراحی بدنه های شهری در معماری و شهر سازی معاصر؛ به منظور پدید آوردن مکان در شهر، لازماست اولاً به حضور انسان به عنوان مخاطب اصلی توجه نماید وثانیاً به جنبه های معنایی و ارزشی آن نیز توجه داشته باشد .بخشی از این هدف از طریق آرایه ها، تزئینات، نقشمایه ها و بخشی دیگر از طریق انسجام بصری و هم پیوندی میان بناها از طریق این آرایه ها تحقق می یابد. (شکل (2


-2-2نقش و جایگاه آرایه ها در معماری زمینه گرا شکل – 2 انسجام و هم پیوندی میان بناها در بافت تاریخی

یکی از مباحثی که امروزه در معماری و شهرسازی زمینه گرا مطرح میشود؛ معماری زمینه گراست که به مقوله سبک های معماری و چگونگی ایجاد هماهنگی میان ساختمان های مجاور مربوط به دوره های مختلف می پردازد. برای آنکه بدانیم چگونه می توانیم این هماهنگی میان ساختمان ها را بوجود آورد در درجه اول، شناخت زمینه اهمیت بسیار دارد. زمینه به مثابه رویدادی اسـت کـه عناصـر شهری در درون آن شناخته، ساخته

و پرداخته می شوند و زمینه گرایی دیدگاهی است که علاوه بر جنبه هـای صـرفا کالبـدی، به تدریج ابعاد انسانی وجنبه های فرهنگی، اجتماعی و تاریخی نیز در آن مورد توجه قرار می گیرد. به این ترتیـب در طراحی هماهنگ با زمینه، معمار و شهرساز باید در ابتدا ویژگیهای یک مکان - زمینه - را به درستی دریابد و این پارامتر را مبحثی حیـاتی در فراینـد طراحی خود بداند و در تصمیماتش آنچه در متن محدوده مکانیکه شامل مقیاس شهری یا محلی است ،مد نظر قرار دهد .[6] زمینه گرایان معتقدند که اجزای کالبدی شهر زیر پوشش نیروها و یا ویژگی های درونـی خـود نمـی باشـند، بلکـه بـه محیط و مجموعه پیرامون آن وابسته هستند. از این رو، نمی توان فقط در جستجوی خواص و ابعاد پدیده ها بود و به جـوهر پدیده ها، بدون توجه به بعد زمان و زمینه ای که در آن قرار دارند نگریست. واحد تحلیل در این رویکرد، مطالعه بناها یا فضاها در ارتبـاط با عوامل محیطی آن است و هرگونه تغییر و دخالت در آن ها نیز به این عوامل وابسته می باشد.[7]


در زمینه گرایی، اجزای شکل شهر به تنهایی ارزیابی و مطالعه نمی شوند، بلکه در زمینه وسیع تر محیطی قرار می گیرند. یک اثر معماری با نظام بزرگتر شهری مرتبط است و در سلسله مراتبی از مجموعه ها قرار می گیرند. بنابراین زمینـه گرایـی پیونـدی میـان معماری و شهرسازی در زمینه ای معین است. به عبارت دیگر زمینه جایی است که معماری و شهرسازی را به هم مربوط می سـازد. گرایش شهرسازان به ساخت و ساز در مجموعه موجود به معنی در هم بافتن نو و کهنه به نحوی است کـه بتوانـد یـک کـل زنـده مطلوب ایجاد کند.[8]

آنتونی تاگنات، نوآوری در زمینه را با در نظر گرفتن قواعدی مجاز می شمارد: سازگاری مقیاس عناصر با زمینه؛

· پیوستگی نما به منظور ایجاد رابطه میان بناها؛

· ارتفاع طبقات و سلسله مراتب بلندی بناها؛
· انسجام تک بنا؛

· ردیفی شدن بازشوها؛

· انتخابی کاربردی و ترکیبی از مصالح

· سیمای بام خانه ها؛
· نسج و رنگ بناها؛

· تنوع محلی؛
· آب و هوا و گیاهان.

موفقیت همه ی این موارد به جایگزینی متناسب آنها با زمینه بستگی دارد .[9] همچنین برولین در کتاب معماری زمینه گرای در فهرستی که برای ویژگی های عمومی ساختمان جدید عنوان می کند، مشابهات آرایه ای (تناسبات، حالت و اندازه در و پنجره، مصالح، رنگ، مقیاس و...)، ساختمان جدید با ساختمان مجاور را شرط تداوم بصری در محیط می داند. بنابراین اینگونه میتوان نتیجه گرفت؛ آرایه ها و تزئینات به کار رفته در بدنه ی بناهای قدیمی تر و درک روابط بین آنها را می توان به عنوان زمینه ایی جهت پیوند میان بناها قلمداد کرد و جایگزینی متناسب آنها در بناهای جدیدتر را شرطی لازم برای زمینه گرایی و داشتن بافت بصری همگون و یکدست در سیمای شهر بشمار آورد.

-3-2آرایه ها و سیر روند آن در بدنه ی شهر یزد

شهر یزد دارای بافت تاریخی غنی و ارزشمندی است که همواره از دیرباز تاکنون مورد توجه بسیاری از محققان و حتی گردشگران قرار گرفته است. بافتی که نه تنها جنبه تاریخی آن بلکه وجود پیوستگی و انسجام میان بناها نیز مورد نظر بوده و آن را به واسطه ی این انسجام در درون و بیرون بناها متمایز نموده است.زمانی که بناها در بافت تاریخی کنار هم قرار میگیرند در مرز انتهایی عرصه اختصاصی خود بدنه ی شهری را تشکیل می دهند که دارای آرایه هایی است، هر چند که این آرایه ها در شهر یزد تا دوره قاجار به حداقل رسیده بوده و به ساده ترین شکل عرضه می شده است. این آرایه ها در کوچه هایی که هنوز دست نخورده باشند در بدنه هایی که اغلب با کاهگل و بی نقشی پوشیده شده و تنها محل حضور آنها در مدخل ورودی بناها به شکل قاب بندی با تزئینات آجری و یا گچی نمایان می شود. این بدنه ها با حداقل آرایش به واسطه حضور آرایه هایی مشابه و هم جنس، سیمایی همگن و هماهنگی را به وجود آورده و برای عابران آرامش بصری را به ارمغان می آورد که کمک می کند تا کلیت واحدی را از آن مکان درک کرده و خود را با روح جاری در آن مکان در ارتباط ببیند. از دوره قاجار به بعد رفته رفته آرایه ها و تزئینات در بدنه ی بناها و خصوصا بناهای شهری مورد توجه بیشتری قرار می گیرند و آرایه و تزئینات پر کارتری مورد استفاده قرار میگیرند.

زمانی که دوران پهلوی آغاز می شود، در این زمان بافت سنتی شهر یزد در چند محور شکافته می شود و به بافت کهن عنصری به نام خیابان افزوده می شود که معبری برای عبور وسایل حمل نقل به داخل بافت را فراهم می آورد. به تدریج کاربری های عمومی و خدماتی بمانند ادارات و مراکز دولتی، سراها، تجارت خانه ها و کاروانسراها، اقامتگاها و مراکز خدمات درمانی در لبه های آن شکل گرفته و بافت جدیدی را به شهر اضافه می نماید که بر خلاف درون گرایی بافت کهن به شدت برونگراست و سعی به عرضه داشتن خود بر عابران است. اما آنچه که مهم است همچنان انسجام بصری و پیوند میان بناها حفظ شده و با انقلابی که در تزئینات و آرایه ها صورت گرفته سعی شده تا زمینه ی خود را غنای بیشتری بخشیده و آن را به یک موجودیت کالبدی واحد و منسجم تبدیل نماید و در عین حال هویت و شخصیت خاص بناها نیز حفظ شده است. هر چند در آن دوران پایداری سنت های اجتماعی و محدودیت مصالح و روش های ساخت، همگی به کمک آمده و درجه ای از پیوستگی بصری را اجتناب ناپذیر گردانده، با این همه باز هم تصمیم گیری و انتخاب شخصی معماران در آن زمان، عاملی تعیین کننده بوده است. هرچند که معماری دوره ی پهلوی نسبت به دوره های پیشین خود سبکی نوظهور بوده اما سعی شده با زمینه معماری قدیمی تر ارتباط برقرار کند. معماران زبر دست خود بر آن

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید