بخشی از مقاله

چکيده
«نوروزنامه » مشهورترين اثر خيام نيشابوري است که حدود سال ٤٩٥ قمري نگاشته شده است . پس از دو قرن سکوت ، اگرچه اکثر دولت هاي قرون اوليه ايران اسلامي، از ترک تباران خطه ي خراسان بزرگ بودند اما اشاعه ي فرهنگ ايراني با بهترين ابزار يعني؛ زبان فارسي، هميشه در دستور کار قرار داشت تا هر سلسله اي به نوبه خود در بازسازي و احياي رونق ، اقتدار و شکوه گذشته ايران ، سهمي داشته باشد. بنابراين ؛ همت بر جذب و تشويق دانشمندان ، اديبان ، شاعران و... سر لوحه ي کار فرهنگ دوستي و تمدن پروري شاهان قرار مي گرفت . از ميان شعراي ايران زمين ، عنوان «حکيم » تنها به پنج تن تعلق يافته که يکي از آن ها «خواجه ، حکيم ، فيلسوف الوقت ، سيد المحققين ، ملک الحکما عمر بن ابراهيم الخيام رحمه الله عليه » است . پرسش اصلي مقاله ي حاضر اين است : از ميان انبوه آثار و مآثر خيام ، نوروز نامه ي وي تا چه حد در رشد و اعتلاء زبان فارسي و گسترش فرهنگ ايراني تأثير داشته است ؟ فرض مطرح بر اين است : با توجه به موضوعات و مباحث بخش هاي مختلف کتاب نوروزنامه و نيز عبارات و اصطلاحات مربوط به پيدايش جشن نوروز و زبان و فرهنگ ايران ، سهم درخور توجهي از آن اين کتاب است . بديهي است کار اين مقاله به روش تحقيق ، ادبي ـ تاريخي؛ جمع آوري مطالب ، کتابخانه اي و تدوين آن به صورت توصيفي ـ تحليلي انجام گرفته است .
واژه هاي کليدي: نوروزنامه ، خيام ، خراسان بزرگ ، زبان فارسي، فرهنگ ايراني
مقدمه
بي شک ايران ، گنجور گنجينه هاي کهن فرهنگي و زبان فارسي آن از غني ترين و بهامند ترين زبان هاي دنياست . ايران و ايرانيان را بدون زبان ، ادبيات و فرهنگ ، تصور کنيم ، قطعا شيري خفته و بي يال و دم خواهيم يافت . پس ؛ هرآنچه از اشتياق ، خروش و جنبش در اين فلات بزرگ مي بينيم همه از نتايج باليدن به آثار ارجمند فرهنگي و ادبي است .
نيکو فارسي دانستن ستاره هاي پر فروغ سپهر ادب پارسي و عرق ملي و عشق ذاتي به مام وطن در نوشته ها و اشعار امثال حکيم عمر خيام نيشابوري کاملا هويداست .
علاوه بر آثار شفاهي و مکتوب يک طرفه ، پيوند هاي فکري استوار و نامه نگاري اديبان و دانشمندان فرهنگ پرور با يکديگر، هر ايراني و حتي غير ايراني ادب دوست را به خواندن پاره اي از تأليفات و تصنيفات ادباي بزرگ فارسي مي کشانده است .
«نوروزنامه » رساله اي است که در آن حرف ، بسيار است و منسوب به خيام شمرده اند. اما مي توان اطمينان کرد که خيام يادداشت هايي فراهم آورده بود تا از آن کتابي درباره ي نوروز بپردازد و شايد عمرش وفا نکرده يا اصلا به آن نپرداخته و يادداشت هايش پس از او به وسيله ديگران به شکل کتاب موجود درآمده است .
در مجموع اين کتاب آدمي را به ياد منجم و فيلسوفي رياضي دان مي اندازد که رباعي هاي جنجالي نيز از اوست : مردي که در عصر خود به علت احاطه بر دانش ها و استعداد و تفکرش مورد احترام اهل نيشابور بوده ـ و اين از نامه ي سنائي غزنوي به او بر مي آيد ـ و در عصر خودش کسي جرأت نکرده است که او را بي دين بخواند. اما بدهايي که به او گفته اند نتيجه ي تعمق هاي بعدي در رباعيات اوست که پيوند او را از آسمان و از مردان آسماني مي گسلد و به زندگي، زيبايي و هوشياري وابسته مي دارد.
از اين کتاب دو نسخه خطي باقي مانده است : يکي نسخه ي لندن که کامل است و چنان که بوريس روزنفلد (خيام شناس روسي) نوشته است نقصي ندارد. البته ؛ اين نسخه چندان مورد توجه و استفاده قرار نگرفته است . نسخه ي ديگر در برلن بوده و همين نسخه ي اخير است که به وسيله استاد مجتبي مينوي در تهران به سال ١٣١٤ چاپ شد.
براي نوشتن مقاله ي حاضر، علاوه بر نسخه استاد مينوي، نسخه ي استاد علي حصوري نيز مورد مطالعه قرار گرفت نسخه ي استاد مينوي در ١٨٢ صفحه که حدود سي صفحه ي اول آن مقدمه و معرفي اثر است و با تصحيح و تحشيه و توضيح واژه ها و اسامي و اعلام کتاب پايان مي يابد اما نسخه استاد حصوري در ٩١ صفحه تنظيم شده است و ناشر آن کتابخانه طهوري است و نشر اول آن در سال ١٣٤٣ صورت گرفته است .
بخش هاي متعدد و متنوع متن اصلي کتاب عبارتند از: ـ آغاز کتاب نوروزنامه ـ اندر آئين پادشاهان عجم
ـ آمدن مؤبد مؤبدان و نوروزي آوردن
ـ اندر ياد کردن زر و آن چه واجب بود درباره ي او ـ اندر علامت دفين ها
ـ ياد کردن انگشتري و آنچه واجب آيد درباره ي او ـ ياد کردن خويد و آنچه واجب آيد درباره ي او ـ ياد کردن شمشير و آنچه واجب آيد درباره ي او
ـ ياد کردن تير و کمان و آنچه واجب بود درباره ي ايشان ـ ياد کردن قلم و خاصيت او و آنچه واجب آيد درباره ي او ـ ياد کردن اسپ و آنچه واجب آيد درباره ي او ـ نام هاي اسپان به زبان فارسي
ـ اندر ذکر باز و هنر او و آنچه واجب آيد درباره ي او ـ اندر گزيدن باز
ـ حکايت اندر منفعت شراب
ـ حکايت اندر معني پديد آمدن شراب ـ گفتار اندر خاصيت روي نيکو
خيام در سده ي پنجم هجري (يازدهم ميلادي) مي زيسته که اوج نظريه پردازي ها و قله ي سلسله جبال فرهنگ و تمدن ايراني ـ اسلامي در همين قرن است . گرچه خمير مايه هاي اين فراز، در راستاي سده هاي سوم و چهارم (نهم و دهم ميلادي) آماده شده بود. براستي؛ سده هاي واپسين ، چندان چيز تازه اي به يافته ها و بافته هاي سده ي پنجم نيفزوده است .
بدين گونه بررسي سهم تأثير نوروزنامه ي خيام در ارتقاء مقام زبان و فرهنگ فارسي، شايان واکاوي قرار گرفته است .
و اما نوروز و علت پيدايش آن که بهانه ي اصلي خيام براي نگارش کتاب نوروزنامه بوده است ، مهم ترين رخ داد طبيعي است که هميشه يادآوري زيبايي و اهميت آن در تاريخ و ادبيات ايران متبلور شده است .
نوروز عمود وسط خيمه فرهنگ و تمدن ايراني است و اين عيد چنان با ايران درهم آميخته است که نمي توان گفت کدام کهن ترند؟!
در فراز و نشيب تاريخ اين سرزمين حتي يکبار نيز ايراني را بدون نوروز نمي توان يافت . حتي آن زمان که فرزندش خفته در خون و شهر و آباديش را لگدمال ستوران دشمن مي بيند باز در آن لحظه اهورائي ناخودآگاه به ياد نوروز جان مي گيرد. چراکه به عقيده ي او نوروز چنان عزيز است که حتي روان در گذشتگانش نيز به پاس آن در اين سراي، جشن مي گيرند. پس خانه را از هر چه رنگ کهنگي دارد مي زدايد، خوان با شکوه نوروزي مي گستراند و منتظر، چشم به راه مي نشيند تا نوروز، سراي او را نيز به شکوه خويش روشني بخشد.
پس ؛ مي ستاييم نوروز را و ارج مي نهيم زبان فارسي و فرهنگ ايراني را.
اين بخش با تذکاري در باب اهميت نقش خراسان و خراسانيان در نهضت نوزائي فرهنگ ايراني ـ اسلامي و به ويژه ارتقاء جايگاه زبان پارسي پي گرفته مي شود تا موافق موضوعيت و عنوان اين همايش ملي و ارزشمند سخني به جا عرضه گردد: هنگامي که منصور نوح ساماني (امير خراسان و فرارود ٣٦٦ـ٣٥٠ قمري / ٩٧٦ـ٩٦١) خواست تا تفسير محمد بن جرير طبري (م : ٣١٠ق / ٩٢٣م در بغداد) از تازي به پارسي در آيد، نخست از دانشمندان فرارود درباره ي روا بودن کار پرسيد.
دانشمندان شهرهاي گوناگون آن سرزمين پهناور، که بي گمان حنفي مذهب بودند، بر درستي و روائي ترجمه ي تفسير طبري به پارسي از ديدگاه ديني نامه دادند. آن گاه ، به دستور امير خراسان اين کار سر و سامان گرفت . اگرچه تاريخ درست انجام اين ترجمه ، معلوم نيست ولي در ميانه ي سال هاي ٣٥٠ تا ٣٦٥ قمري / ٩٦١ تا ٩٧٥ ميلادي پايان يافت . پس ؛ دانشمندان ، مترجمان و تازي دانان خراسان بزرگ ، پيشگامان ترجمه هاي سترگ و بر جاي مانده ي پارسي از قرآن حکيم بودند (ساکت ، ١٣٨٦، ٤٦٩).
علت نگارش نوروزنامه
«خيام » خود در باب انگيزه ي نوشتن نوروزنامه فرموده : دوستي که بر من حق صحبت داشت و در نيک عهدي يگانه بود از من التماس کرد که سبب نهادن نوروز چه بوده است و کدام پادشاه نهاده است ، التماس او را مبذول داشتم و اين مختصر جمع کرده آمد به توفيق جل جلاله .
وي همچنين در آغاز کتاب چنين نگاشته : ... اما سبب نهادن نوروز آن بوده است که چون بدانستند که آفتاب را دو دور بود يکي آن که هر سيصد و شصت و پنج روز و ربعي از شبانه روز به اول دقيقه حمل بازآيد به همان وقت و روز که رفته بود بدين دقيقه نتواند آمدن ، چه هر سال از مدت همي کم شود و چون جمشيد آن روز دريافت نوروز نام نهاد و جشن آيين آورد و پس از آن پادشاهان و ديگر مردمان بدو اقتدا کردند و قصه آن چنان است که چون گيومرث اول از ملوک عجم به پادشاهي بنشست ، خواست که ايام سال و ماه را نام نهد و تاريخ سازد تا مردمان آن را بدانند بنگريست که آن روز بامداد آفتاب به اول دقيقه حمل آمد مؤبدان عجم را گرد کرد و بفرمود که تاريخ از اينجا آغاز کنند، مؤبدان جمع آمدند و تاريخ نهادند و چنين گفتند مؤبدان عجم که دانايان روزگار بوده اند... (حصوري، ١٣٥٧، ١٢ـ٩).
در ادمه ، خيام به پادشاهي کيومرث و حمايت ايزد و فرشتگان از وي سخن مي راند و به توضيح معاني ١٢ ماه شمسي مي پردازد. پادشاهي طهمورث و سپس بر تخت نشستن آفريدون (= فريدون ) را مطرح مي کند و مي نويسد: چون صد و شصت و چهار سال از ملک آفريدون بگذشت دور دوم از تاريخ گيومرث تمام شد و او دين ابراهيم عليه السلام پذيرفته بود (حصوري،١٣٥٧، ١٩).
چون صد و شصت و چهار سال از ملک آفريدون بگذشت دور دوم از تاريخ گيومرث تمام شد و او دين ابراهيم (ع ) پذيرفته بود و پيل و شير و يوز را مطيع گردانيد و خيمه و ايوان او ساخت و تخم و درختان ميوه دار و نهال و آب هاي روان در عمارت و باغ ها او آورد چون ترنج و نارنج و بادرنگ و ليمو و گل و بنفشه و نرگس و نيلوفر و مانند اين در بوستان آورد و مهرگان هم او نهاد و همان روز که ضحاک را بگرفته و ملک بر وي راست گشت جشن سده بنهاد و مردمان که از جور و ستم ضحاک برسته بودند پسنديدند و از جهت فال نيک آن روز را جشن کردندي و هر سال تا امروز آيين آن پادشاهان نيک عهد در ايران و توران بجاي ميآرند. چون آفتاب به فروردين خويش رسيد آن روز آفريدون بنو جشن کرد و از همه جهان مردم گرد آورد و عهد نامه نبشت و گماشتگان را داد فرمود و ملک بر پسران قسمت کرد.
ترکستان از آب جيحون با چين و ماچين توژ را داد و زمين روم مرسلم را و زمين ايران و تخت خويش را به ايرج داد و ملکان ترک و روم و عجم هم از يک گوهرند و خويشان يکديگرند و همه فرزندان آفريدونند و جهانيان را واجب است آيين پادشاهان بجاي آوردن از بهر آنکه از تخم وي اند و چون روزگار او بگذشت و آن ديگر پادشاهان که بعد از او بودند تا به روزگار گشتاسپ . چون از پادشاهي گشتاسپ سي سال بگذشت زردشت بيرون آمد و دين گبري آورد و گشتاسپدين او بپذيرفت و بر آن مي رفت و از گاه جشن آفريدون تا اين وقت نهصد و چهل سال گذشته بود و آفتاب نوبت خويش به عقرب آورد. گشتاسپ بفرمود تا کبيسه کردند و فروردين آن روز آفتاب به اول سرطان گرفت و جشن کرد و گفت اين روز را نگاه داريد و نوروز کنيد که سرطان طالع عمل است و مردهقانان را و کشاورزان را بدين وقت حق بيت المال دادن آسان بود و بفرمود که هر صد و بيست سال کبيسه کنند تا سال ها بر جاي خويش بماند و مردمان اوقات خويش به سرما و گرما بدانند. پس آن آيين تا به روزگار اسکندر رومي که او را ذوالقرنين خوانند بماند و تا آن مدت کبيسه نکرده بودند و مردمان هم بر آن مي رفتند تا به روزگار اردشير بابکان که او کبيسه کرد و جشن بزرگ داشت و عهدنامه بنوشت و آن روز [را نوروز] بخواند و هم بر آن آيين مي رفتند تا به روزگار نوشين روان عادل . چون ايوان مدائن تمام گشت نوروز کرد و رسم جشن به جا آورد چنانکه آيين ايشان بود اما کبيسه نکرد و گفت اين آيين بجا مانند تا به سر دور که آفتاب به اول سرطان آيد تا آن اشارت [که ] گيومرث و جمشيد کردند از ميان برخيزد. اين بگفت و ديگر کبيسه نکرد تا به روزگار مأمون خليفه . او بفرمود تا رصد بکردند و هر سالي که آفتاب به حمل آمد نوروز فرمود کردن و زيج مأموني برخاست و هنوز از آن زيج تقويم مي کنند تا به روزگار المتوکل علي الله .
متوکل وزيري داشت نام او محمد بن عبدالملک ، او را گفت افتتاح خراج در وقتي مي باشد که مال در آن وقت از غله دور باشد و مردمان را رنج مي رسد و آيين ملوک عجم چنان بوده است که کبيسه کردند تا سال به جاي خويش بازآيد و مردمان را به مال گزاردن رنج کمتر رسد چون دستشان به ارتفاع رسد. متوکل اجابت کرد و

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید