بخشی از مقاله

نگاهی به نظریات جامعهشناسی خانواده از کلاسیک تا پستمدرن

چکیده

با توجه به نقش مرکزی نهاد خانواده در جامعه و تغییر و تحولاتی که این نهاد در بستر تاریخی به خود دیده است نظریات متنوعی در حوزه جامعهشناسی خانواده مطرحشدهاند. این تئوریها چه آن زمان که خانواده را در ارتباط با ساختارهای کلان بررسی میکنند و چه زمانی که به مطالعه روابط بین فردی در قالب گروه اجتماعی خانواده میپردازند محورها و مسائل متفاوتی را کانون نظری خود قرار میدهند. با در نظر گرفتن اهمیت واضح تئوریها در شناخت و تبیین پدیدههای اجتماعی و تأثیر شگرفشان در پیشبرد پژوهشهای کاربردی و عملی و با توجه به ضعف و نبود تصویری جامع از نظریههای این حوزه که پوششدهنده انواع دیدگاهها از ابتدا تا زمان حال باشد، در این پژوهش سعی شده است نظریههای مرتبط با جامعهشناسی خانواده بهطور مختصر موردنقد و بررسی قرار گیرند. نظریههای مذکور این حوزه به 4 بخش کلاسیک، مدرن، پستمدرن و فمینیستی تقسیمبندی شده و هر بخش مورد تحلیل قرار گرفت. سعی بر این است تا با مقایسه این چهار دسته از نظریهها تفاوت دیدگاهها مشخص گردد. این پژوهش مطالعهای مروری بوده و با روش کتابخانهای به انجام رسیده است. یافتههای پژوهش نشاندهنده تغییرات زیاد نظریات خانواده در طول زمان است که همسو با تغییرات جهان اجتماعی نیز هست.

واژههای کلیدی: جامعهشناسی خانواده، نظریه پستمدرن، نظریه کلاسیک، نظریه فمینیستی، نظریه مدرن.

مقدمه

ضمن کندوکاو در این مورد که نظریه خانواده چه منظوری را دنبال میکند، باید بگوییم که:
نظریههای خانواده هم به اندیشههای ما درباره خانواده شکل میدهد، هم به مشاهدات و تغییر یافتهها و نحوه استفاده از اطلاعـات در برنامهریزیها و سیاستگذاری هایی که به زندگی تأثیر می گذارد. از این رو، نظریه ها بر آنچه ما در مورد خانواده میدانـیم تـأثیر عمیقی به جا میگذارد. به طور کلی، ضرورت ساخت و پرداخت نظریه ناشی از دو دلیل است:

نخست اینکه نظریه پردازیهای جاری به لحاظ سرشت خود به شدت دچار محدودیتاند، مثلاً الگـوی سـنتی خـانواده اشـاره بـه تنشها، کشمکشها و بدرفتاریها را جزیی از زندگی خانوادگی متعارف نمیدانند و آنرا کنار میگذارند. اگر هم ایـن ابعـاد منفـی در نظر گرفته شوند، بیشتر به صورت یک »مسئله « به حساب میآیند. بر این اساس، طلاق و تک والدی بـودن مسـئله بـه شـمار میآید، حال آنکه شاید برخی از کسانی که درگیر آن هستند راهی برای رسیدن به وضعیت قابل تحملتر باشد.

دوم اینکه، لازم است راهی در پیش بگیریم که در درک متعارف روزمره و در برداشت های قالبی مـردم رسـوخ کنـد. از آنجـا کـه زندگی خانوادگی جزیی جدی از زندگی همه ما به حساب می آید دستخوش این تصوریم که به نحوی از انحا درباره ایـن موضـوع چیزهایی میدانیم، این فکر بزندگیا روزمره ما کاملاً تناسب دارد، زیرا ما برای ادامهی زندگی خود چیزهای بسـیاری را در مـورد سرشت و ماهیت »خانواده« مفروض میگیریم. اما در مطالعه علمی زندگی خانوادگی اتکا به درک متعارف و آزمون نشده به هـیچ وجه پذیرفتنی نیست(توسلی، .(1386
چیل میگوید که رهیافتهای نظری میتوانند ما را در کسب پنج چیز یاری دهند:

1 -رهیافتهای نظری مفاهیمی در اختیار ما قرار میدهند که میتوانیم از آنها برای تجزیه و تحلیل و مرتبط کـردن مشـاهداتمان با یکدیگر استفاده کنیم. مفهوم »خانواده« به نحوه نگریستن به زندگی خانوادگی »شکل« داده است. اکنون نیاز به وضـع مفـاهیم بدیل داریم.

-2رهیافتهای نظری پرسش هایی را مشخص می کنند که باید پرسیده شود. رهیافتهای نظری چیزهایی را که پیش تر از دید مـا »پنهان « بود، آشکار میکنند. تاکید بر »خانواده« معطوف به پرسش هایی درباره نفسیم جنسی کار فردی و غیرفردی و »به هنجار بودن« ساختاری خاص است. این تاکید بخش مهمی از زندگی خانوادگی همچون نارضایتی های معمولی، بدرفتاری یـا تجـاوز بـه همسر را از دید ما پنهان میکند.

-3رهیافتهای نظری راههایی پیش پا می گذارند تا بتوان به پرسش در مورد سرمشق ها و مفروضاتی که جهت و معنای مشاهدات را مشخص میکنند، پاسخ داد. تصور سنتی از »خانواده« فرودستی زنان، به ویژه در مشاغل فردی را توجیه میکند، چنانکه سـهم بسیار اندک مردان را در بزرگ کردن بچه ها و کارهای بدون فرد (در خانه) توجیـه مـی کنـد. کارهـای تحقیقـاتی سـنتی نیـز بـر چگونگی انس گرفتن کودکان با والدین تاکید داشتهاند و از تاثیر کودکان بر والدین غفلت کردهاند.

-4رهیافتهای نظری ما را در تغییر کردن یاری می دهند، رهیافتهای نظری باید رویـدادها را تشـریح کننـد و درکـی از نظـم، ساخت یا معنا پدید آورند. این امر به ما امکان میدهد تا با وضوح بیشتری »ببینیم.« این موضوع دقت بسیار میخواهد زیـرا بـاور کردن این فکر که درک و فهم وابسته به طرح نوعی »تبیـین« روشـن و کامـل ماننـد الگـوی »خـانواده هسـتهای « اسـت. امـری اغواکننده است. رهیافتی نظری که بخواهد ما را در کار تغییر یاری دهد باید بتواند تصوری از غنا و پیچیدگی فـوقالعـاده زنـدگی خانوادگی به دست دهد.
-5رهیافتهای نظری حامل داوری های ارزشی درباره هدف و کاربرد دانش علوم اجتماعی اند. ادعاهای مهمی را کـه چیـل مطـرح کرده کسانی که به مطالعه زندگی خانوادگی می پردازند به ندرت جدی گرفته اند. از آنجـا کـه انگـاره خـانواده بـه گونـه ای بسـیار سطحی »حقیقی« و »بدیهی« پنداشته شده، عده اندکی متوجه شده اند که برگزیدن این مدل به منزله پذیرفتن ایثارهای ارزشـی بسیار روشن آن است(برناردز، (1389

مبانی نظری پژوهش

خانواده از جمله نهادهایی است که میتوان با بررسی تحولات آن در طول تاریخ، تغییرات اجتماعی جامعه را مطالعه کرد. در همه دورانهای تاریخی، این نهاد وجود داشته و با تغییر نگرشها و دیدگاههای اجتماعی، دچار تغییرات اساسی شده است. به عنوان مثال تغییر جامعه از دوران سنتی به مدرن تاثیرات عمدهای بر نهاد خانواده گذاشته است که منجر به تغییر و هم چنین ایجاد مفاهیمی چون خانواده گسترده و خانواده هستهای شده و در آن تقسیم کار و وظایف افراد خانواده نسبت به یکدیگر تغییر یافته است. نظریه پردازی درباره خانواده از اولین نظریه پردازان آغاز شد و خانواده به دلیل اهمیت غیر قابل انکار آن همیشه مورد توجه نظریه پردازن قرار داشت که در ادامه خلاصه ای از نظریات از کلاسیک تا پست مدرن آورده بیان شده است.

جامعه شناسان کلاسیک

خانواده به علت نقش بنیادین و ابتداییش در زندگی بشر از ابتدا مورد توجه بسیاری از متفکرین قرار داشت به همین علت هم حضور نظریات خانواده از اولین جامعه شناسان قابل مشاهده است. برای مرور نظریات جامعه شناسان کلاسیک مروری صورت میگیرد بر دیدگاه برخی از مهم ترین جامعه شناسان کلاسیک.
زیمل

از دیدگاه زیمل، ازدواج نتیجه تغییر نامنظم و تصادفی بین زن و مرد است که برای ایجاد هنجارهای محدود کننده وضع شده است. چندین دهه قبل کشف شد که مادر و نه پدر بعنوان محور اصلی خانواده در جوامع ابتدایی بود و بچه اغلب به طایفه مادری تعلق میگرفت شاید دلیل اصلی آن روابط نامشروع و نامشخص بودن پدر بود.

در میان جوامع ناشناخته جهان آزادی بی قید در جوامع یافت نشده است و اگرهم دیده میشود نباید آنرا یک مرحله معتبر دانست، دلیل اینکه چند همسری نمیتواند وجود داشته باشد اینست که همیشه به تعداد مردان زنان نیز وجود داشتند، چند شوهری نیز فقط در شرایط خاص اتفاق می افتاد چون ازدواج کار پر زحمت و مشکلی بود که چند مرد مشترکا با هم انجام میدادند. وجود اشکال مختلف ازدواج هیچ یک شکل واحد جهانی حاکم را نشان نمیدهد از دیدگاه زیمل تکامل ازدواج از اشکال چند همسری به سوی تک همسری است. زیمل دیگر روابط ازدواج را بعنوان اشکال
واسطه قلمدادکرد در حالی که غریزه تک همسری بر سایر روابط غلبه دارد. در این جوامع فرزند به مادر متعلق بود و پدرش کسی بود که مادرش در ان لحظه به او متعلق بود بعد تک همسری شکل رایج ازدواج را به خود گرفت که در نتیجه شکل غالب بود که از شرایط اقتصادی و اجتماعی سرچشمه

میگرفت.. از نظر او ریشه تاریخی ازدواج بچه دار شدن است و هدفش ادامه نسل و بقا میباشد. بر اساس مطالعات او زن در ابتدا بعنوان یک برده نگریسته میشد که مرد با ارزوی تجهیز شدن به نیروی کار رغبت به ازدواج با او را داشت ولی در مرحله بعد از ازدواج این بچه دار شدن است که اهمیت میابد. در واقع بعد از ازدواج در واقع مالکیت به چیزی موجب عشق ورزیدن به ان میشود. زیمل در بررسیهایش به تحلیلهای روانشناسانه دست میزد (گود، (1352

مارکسیسم

منبع نظرینسبتاًمتفاوت دیگر، از آثاری نشئت می گیرد که به نحوی از انحا از مارکس الهام میگیرند. این قبیل کارها در امریکا بسیار نادر اما در اروپا بسیار رایج است. از نظر خود مارکس، مسئله اصلی طبقه اجتماعی بود نه خانواده یا جنسیت، اما او در مقاله خود با عنوان »مالکیت خصوصی و کمونیسم« تصریح می کند که برابری جنسیتی برای ایجاد جامعهای مساواتطلب و سوسیالیستی ضروری است.

دغدغه دیرپای نویسندگان مارکسیست در قرن بیستم »مبحث کار خانگی«، یعنی کارهای بدون دستمزدی است که در داخل خانه انجام میشود تا قابلیت کارگران را برای تامین نیروی کار برای کارفرمایان و به طور کلی برای اقتصاد حفظ کند. بسیاری از این مباحث در چارچوب اصطلاحاتی چون »ارزش اضافی« دور می زند. همانطور که برخی از نویسندگان استدلال کردهاند »کار خانگی ارزش اضافی ایجاد نمیکند و بنابراین بنا به نظر دقیق اندیشه مارکسیستی، کار مولد محسوب نمیشود(انگلس، (1357 دیگر اثر پرنفوذ، کتاب زارتسکی تحت عنوان سرمایهداری، خانواده و زندگی شخصی است که معطوف به جدا کردن »امر اقتصاد« از »امر خانواده« است. زارتسکی این نظریه را که دولت رفاهی مدرن »خانواده« را مورد تاخت و تاز قرار داده و جانشین آن شده است، بررسی و آن را رد میکند. او استدلال می کند که این نوع خانوادهی آرمانی کماکان مستقل باقی مانده است و نقشکاملاَ موثری در پشتیبانی از سرمایهداری دارد.

در حالت کلی باید اشاره کرد، کاری که در آثار مارکسیستی انجام شده، تحکیم و تقویت نقد سرمایهداری مدرن و حمایت از بسیاری از اندیشمندان و برداشتهای رادیکال است، به ویژه آن دسته از برداشتها که حول محور نابرابری بوده و مبنایی برای طرح برخی رهیافتهای رادیکال شده است؛ از جملهی آنها پارهای از آثار فمینیستی درباره زندگی خانوادگی است. یکی از نمونهها، اثر دلفای و لئورنارد است که انگاره »خانواده به مثابه سیستم اقتصادی را مطرح میکند، آنان در این کتاب تحلیلی از خانواده غربی ارائه میدهند که »معطوف« به روابط اجتماعی در ارتباط با ساخت اقتصادی خانواده است، یعنی معطوف است به سلسله مراتب تولید، توزیع و مصرف منابع در چارچوب خانوارهای خانوادهمحور و سلسله مراتب انتقال ثروت در میان خویشان.

فردریک انگلس

انگلس بعنوان یکی از وارثان مارکس به بررسی خانواده یک همسری و رابطه آن با مالکیت خصوصی پرداخته است. به نظر او ازدواج یک همسری به معنای واقعی اتحاد آزاد با رضایت دو فرد است و ایجاد تک همسری تاریخی همزمان است با تولید کالاهای تجارتی و پیدایش سرمایه های پولی رخ داده است.

انگلس اعتقاد دارد تک همسری تاریخی بوسیله والدین ترتیب داده میشود که سبب روسپیگری بنفع مرد می شود که این نیز وابستگی کامل زن به مرد را فراهم می آورد. انتقال ارث مهمترین علت ایجاد و تداوم اینگونه زندگی است. به نظر او عدم وجود مالکیت در طبقات محروم سبب تک همسری به معنی واقعی می شود.

تکامل خانواده سبب تکامل جامعه از مالکیت عمومی به خصوصی و سبب غلبه بر طبیعت و افزایش دارایی با فائق شدن بر طبیعت می شود. وقعیت برتر مرد باعث بر هم زدن قوانین ارث غلبه تبار مردانه و شکست جهانی تاریخی جنس زن شد. اولین تناقض در تاریخ مقارن با تکامل تناقض بین زن و مرد بود و اولین ستم طبقاتی ستم جنس مرد بر زن بود که خود از پیامدهای ازدواج تک همسری بود.

به عقیده او اولین استثمار، استثمار جنس زن توسط مرد در تاریخ بود که به باور او سبب تغییر روابط مالکیت سبب از میان رفتن تک همسری رایج و گسترش یکتا همسری واقعی خواهد شد که برمبنای عشق است وتمام خصوصیات یکتا همسرس از بین خواهد رفت.

او علاوه بر نبود عشق در ازدواجهای بورژوازی به پدیده فحشا درون خانه نیز انتقاد کرده. باقی ماندن یکتا همسری واقعی و از بین رفتن فحشاکه همراه با رهایی زنان است و انجام وظایف خانه از بین میرود که نخستین شرط رهایی زن ورود مجدد زنان به صنعت است در بدو انسانیت باعث عدم مالکیت خصوصی و همزیستی زنان و مردان با هدایت زنان به دلیل فعالیتهایی که زنان انجام میدادند.

توسعه مالکیت خصوصی و خانواده پدر سری باعث شد تا زن برکنار از فعالیت اجتماعی شود و تبدیل به اولین خدمتکار شود. ایجاد خانواده فردی جدید بر اساس بردگی خانوادگی باعث شد تا مردان مالک معاش بحساب آیند.

لزوم تغییر تک همسری تاریخی با تغییر شکل مالکیت از خصوصی به عمومی سبب پایان روسپیگری و ایجاد تک همسری واقعی و ناپدید شدنش که مراقبت از فرزندان کار عمومی خواهد بود و زنان در کار تولیدی شرکت خواهند کرد.

به عثیده او از بین رفتن برتری مرد سبب شد تا اگر اساس زندگی عشق واقعی باشد با عشق نیز ادامه یابد. از نظر او خانواده بعنوان پدیده ای اجتماعی است که متغیر است و تا کنون 4 بار تغییر شکل داده است و اکنون نیز در حال تغییر است و خانواده شایسته رسیدن به کمال را دارد و این هدف نهایی انسان مارکسیستی است.

نظریهپردازان انتقادی

ماکس هورکهایمر یکی از اعضای مکتب فرانکفورت است که تحقیقات عمدهای در زمینه اقتدار و خانواده انجام داده است. هورکهایمر معتقد است که اقتدار مقوله مرکزی تاریخ است. او باور دارد که از میان تمام نهادهای اجتماعی که فرد را برای قبول اقتدار آماده میسازد خانواده در مقام اول قرار دارد. زیرا خانواده به عنوان یکی از مهمترین قدرتهای تربیتی از باز تولید و شخصیت انسانها مراقبت میکند و این عمل را همانگونه انجام میدهد که زندگی اجتماعی آن را درخواست میکند. افراد از طریق خانواده، قابلیت قبول رفتارهای اقتداری که موجودیت جامعه بورژوازی به آن وابسته است را کسب میکنند. از طرف دیگر، او معتقد است که خانواده گذشته از آن که روابط اقتداری را به فرد میآموزد تنها مکانی است که افراد آن مشکلات خود را به راحتی بیان میکنند مکانی که روابط افراد براساس قوانین بازار تنظیم نگشته و افراد یکدیگر را به عنوان رقیب در نظر نمیگیرند. او در مقاله مشهور خود اقتدار و خانواده در دوران معاصر اشاره می کند که هرچند در دوران قبل، پدر خانواده به علت مالکیت بر اموال خانواده دارای قدرتی بود، اما در اثر دگرگونیهای اقتصادی جامعه و از میان رفتن واحد تولیدی خانواده، به پدری حقوقبگیر و وابسته به کارفرما تبدیل شده است. در نتیجه فرزندان بالاخص پسران در سنین نوجوانی متوجه خواهند شد پدر مقتدر خانواده در جامعه خودفردی فرمانبردار است. اما از آنجا که نوجوان به وجود اقتدار انس گرفته است، در جامعه افراد مقتدر را جستوجو میکند. کودک از طریق خانواده اطاعت و سرفرود آوردن در برابر اقتدار را فرا میگیرد(سگالن، (1375 به طور کلی اگر بخواهیم به طور خلاصه دیدگاهها را طبقهبندی کنیم، تفاوتها به صورت زیر است:

کارکردگراها: (مرداک، پارسونز، فلچر، شورتر و ...): بر نقش خانواده در تثبیت و وفاق جامعه تاکید می کنند. نظریهپردازان تضاد: (مارکسیستها و فمنیستها): توجه این گروه به ستم جنسی در خانواده و ایدئولوژی خانواده است.

نظریهپردازان انتقادی: لیچ بر این باور است که پیوندهای عمیق در خانواده یکی از علل اصلی کشمکشهای اجتماعی و روانی است و مردم و زندگیشان را نابود میکند.
کوپر: خانواده نهادی است که مانع رشد روانی و اجتماعی افراد میشود و مانند سری در برابر آزادیهای آنها میایستد ونهایتاً خودهایشان را میکشد.

نینگ و استرسون اذعان میکنند که خانواده نهادی برای استثمار عاطفی است که آسیبهای ایجاد شده در آن در کل جامعه باز تولید میشوند.

نظریهپردازی مدرنیستی

سرچشمه اصلی نظریه خانواده، آمریکای شمالی به ویژه ایالات متحده است. سابقه جامعهشناسی خانواده و مطالعات خانواده در ایالات متحده به دهه 1920 بر میگردد. چیل کانادایی نوعی »همگرایی« را در میان دیدگاههای پس از جنگ جهانی دوم تشخیص داده است. به نظر او این دیدگاهها به سوی نوعی نگرش »روشمند« و »علمی« میروند و سرانجام به نظریه واحدی در مورد »خانواده« میرسند. چیل شکل اصلی تمام این دیدگاهها را مفروض پنداشتن این مطلب میداند که هسته عام و جهانشمولی در زندگی خانوادگی وجود دارد که میتواند تعریفی عینی از »خانواده« در اختیار ما قرار دهد(تقوی، .(1380
جامعهشناسی خانواده مدرنیستیتقریباًپوزیتویستی بوده است. در قلمرو زندگی خانوادگی، پوزیتویسیم معمولاًتاکید شدیدی بر عقلانیت دارد و منظور از عقلانیت هم عبارت است از »نظام«کاملاًساختیافته ای با »هدف« یا »وظیفه«ای رفتاری و نهادهایی

که درون آن نظام قرار دارند. در چارچوب تستهای پژوهشی امریکایی مجموعه وسیعی از نظریهها وجود دارد که اغلب »نظریههای سیتمی« نامیده میشود. این دسته از نظریهها انگاره »خانواده« را مبنای مفهومی خود قرار میدهد که مطابق آن، خانواده مانند سیستم ارگانیکی است که "در مقابل فشارهایی که از خارج بر آن وارد میشود، مبادرت به حفظ تعادل میکند".

"نظریه سیستمی خانواده" در آمریکای پس از جنگ جهانی دوم ظهور کرد. این نظریه از انگارههایی بهره می گیرد که در علوم فیزیکی مطرح شده و خانواده را به صورت »مجموعهای از اجزا« میبیند که بین آنها و نیز بین آنها و محیطشان رابطه متقابل برقرار است. دیدگاه مشابهی که »نظریه زیست بوم انسانی« نام دارد بیشتر بر رابطه متقابل با محیط بیرونی تاکید میکند(روزن بام، (1367 رهیافت نظری دیگری که هم از انگاره سیستمها و هم از زیست بومشناسی بهره می گیرد، »نظریه تکوین خانواده« است. این

نظریه نیز ربطهی متقابل اعضای خانواده را در ارتباط با محیط بیرونی و فرآیندهای درونی آن (از قبیل بچه دار شدن و بزرگ کردن بچهها) مورد توجه قرار میدهد، اما این کار را در چارچوب تکوینی متمایزی انجام می دهد که مطابق آن، زندگی خانوادگی حامل رویدادهای متوالی زمانی پیشبینیپذیر قلمداد میشود(برناردز، (1389
کارکردگرایی

رهیافت اصلی در تحلیل خانواده کارکردگرایی است که با وجود انتقادهایی که به آن شده است، هنوز در قلب مدرنیستیترین رهیافتها به زندگی خانوادگی جای دارد.

انگاره اصلی »کارکرد« در این نظریه ناظر به فعالیتهای ضروری برای حفظ انواع خانواده، جامعه یا گروه اجتماعی است. این کارکردها شامل مواردی مثل تولیدمثل جنسی، تولید اقتصادی، تعلیم و تربیت، آموزشهای دینی و مهمتر از همه کارکردها یا وظایفی است که برای دستیابی جامعه به ثبات باید انجام گیرد(گود، .(1352

این نظریه توجه ما را به چگونگی شکل گیری کنش ها به وسیله ی ساختارها معطوف می کند ؟دیدگاه های جامعه شناختی سیستمی متاثر از الگوی کارکردگرایی ساختاری پارسونز شکل گرفت. در این دیدگاه خانواده به عنوان نظامی در نظر گرفته می شود که ورودی، خروجی و فرایندهایی دارد ؟کارکردهایی نوعی نظریه عمومی »سیستمها« را در باب جامعه انسانی پیریزی می کند که از آرا و عقاید مربوط به احکام زیستی از قبیل تولیدمثل و غریزه مادری بهره میگیرد.

مرداک که این رهیافت را بهبود بخشید بر وجود چهار کارکرد اصلی »خانواده«، کارکرد جنسی، اقتصادی، آموزشی و تولیدمثلی تاکید می کند. مرداک تعریف خود از خانواده را اینطور بیان میکند:

"خانواده یک گروه اجتماعی است که دارای محل سکونت مشترک و همکاری و شراکت اقتصادی هستند. این گروه شامل چند بزرگسال از هر دو جنس است که حداقل دو نفر از آنها رابطهی جنسی دارند و یک یا تعدادی بیشتر بچه که ممکن است محصول این رابطه جنسی باشند و یا از طریق فرزند خواندگی وارد این گروه شده باشند"(اعزازی، .(1376

از تعریف بالا میتوان 3 نکته اساسی را برداشت کرد:

-1 مفهوم خانوادهالزاماً با مفهوم ازدواج همبسته نیست، در تعریف بالا، رابطهی اجتماعی بین افراد است که مهم قلمداد میشود نه چارچوب قانونی این رابطه.

-2 خانواده میتواند شامل بزرگسالانی بیشتر از دو نفر باشد که با هم رابطه جنسی دارند، بدین معنی که ممکن است خانواده چند همسری باشد.

-3 خانواده شامل بزرگسالان و فرزندان است. بر این اساس زن و شوهری که نتوانستهاند تولیدمثل کنند خانواده محسوب نمیشوند.
پارسونز

نگرش کارکردگرایانه نسبت به »خانواده« را، پارسونز بسط بیشتری داد. پارسونز کارکرد اصلی »خانواده« را اجتماعی کردن بچهها و حفظ شخصیت بزرگسلان میدانست.

پارسونز از میان کارکردهای خانواده، دو کارکرد را از همه مهمتر می دانست، یکی کارکرد جامعهپذیری و دیگری نقشی که خانواده در تثبیت شخصیت بزرگسالان دارد، زیرا از نظر او، فرایند توسعه صنعتی به بروز انشقاق در خانواده منجر شده است و در نتیجه، تمام عملکردهای اقتصادی و آموزشی خانواده بین خانواده و دیگر نهادها تقسیم شده است. تنها کارکرد مهمی که باقی مانده، فراهم آوردن عوامل جامعهپذیری کودکان و بالاتر از همه، شرایط کسب تعادل روانی برای بزرگسالان است. این نقش مهم که پارسونز با بهرهگیری از اصول روانکاوی، آن را یکی از دو کارکرد اساسی خانواده در جامعه صنعتی میدانست، در واقع، جنبه مهمی از کارکرد عاطفه و همراهی است. در نظر پارسونز، تثبیت شخصیت بزرگسالان اشاره دارد به نقشی که خانواده در مواجهه با فشارهای روانشناختی زندگی روزمره ایفا می کند، فشارهایی که بالقوه میتوانند شخصیت بزرگسالان را بیثبات کند. تثبیت شخصیت از حمایت عاطفی متقابلی که زوج ازدواج کرده به یکدیگر عرضه می کنند و نیز از نقش پدر و مادری ناشی میشود. در خلال فرایند تثبیت شخصیت، والدین می توانند از راه بازی با فرزندان خود، به دوران کودکی بازگردند و به این ترتیب، تنشها را رفع نمایند.

پارسونز در مقالهای با نام »ساختار اجتماعی خانواده(1956) «، عقاید خود را در مورد خانواده نوین بیان کرد. او خانواده هستهای را به عنوان »خانواده« مطرح میکند و معتقد است که میتوان پسوند هستهای را به کنار گذاشت و تمام روابط خارج از خانواده را نیز تحت عنوان »خویشاوندی« مطرح کرد. او خانواده را به دو نوع تقسیم میکند.

-1 خانوادهای که فرد در آن رشد میکند و با استفاده از مفهومسازی آن را خانواده جهتیاب مینامد. -2 خانوادهای که فرد خود تشکیل میدهد و شامل همسر و فرزندان اوست و آن را خانواده فرزندیاب مینامد.

در توضیح و تشریح عقاید پارسونز باید اشاره کرد که عقاید پارسونز در مورد خانواده آمریکایی که منطبق با نظریه عمومی جامعهشناسی او بود، چند دهه بر جامعهشناسی حاکم بود. به اعتقاد پارسونز در جوامع صنعتی پیشرفته، خانوادهتقریباًتمام کارکردهای اجتماعی خود را از دست داده و تبدیل به خانواده منزوی شده است، در عین حال سایر کارکردهای خانواده به سایر نهادها و سازمانهای دیگر اجتماعی واگذار گشته است. اما از آنجا که ضرورت وجود خانواده کارکردی را درخواست میکند، پارسونز به اهمیت کارکرد اجتماعی کردن کودکان و حفظ تعادل و استحکام شخصیت بزرگسالان تاکید میکند. خانواده مورد نظر او هستهای، نومکان ومعمولاً به دور از مکان زندگی خانوادههای جهتیاب زن و شوهر است و از لحاظ برخورد و رابطه اجتماعی با سایر خویشاوندان، منزوی است، البته زوج جوان به دیدار دیگر خویشاوندان خود میرود، اما از دید پارسونز این روابط بیشتر جنبه تشریفاتی و رسمی دارند. از لحاظ اقتصادی نیز زوج جوان به دیگر خویشاوندان وابسته نیست، مورد حمایت و پشتیبانی خویشاوندان قرار نمیگیرد و به عبارتی »از نظر اقتصادی مستقل است « پایگاه اجتماعی این خانواده نیز بدون توجه به تبار خانوادگی، فقط از طریق پایگاه شغلی مرد تعیین میشود. نظر پارسونز در مورد خرده نظام اجتماعی خانواده این است که شرایط دستیابی به حداکثر کارکردهای خانواده هستهای وجود دو تفاوت اساسی در میان اعضاء گروه کوچک خانواده است. اولین شرط عبارتست از وجود دو قطب مخالف رهبری و زیردستان و دومین شرط عبارتست از وجود اختلاف در میان نقشهای ابزاری و نقشهای بیانگر. تنها با وجود تقسیم نقش براساس جنس و همچنین تقسیم نقش براساس نقشهایی که جنبه ابزاری و نقشهایی که جنبه بیانگر دارند امکان بقا و همبستگی خانواده بوجود میآید. در این تقسیم نقش حدود وظایف هریک از والدین مشخص شده تا از اغتشاش نقشها و از ایجاد یک وضعیت رقابتی در خانواده جلوگیری نماید(.(parsons, 1956

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید