بخشی از مقاله

هوش استراتژیک و آینده پژوهی در سازمان


چکیده :

آیندهپژوهی یکی از علوم استراتژیک است که سازمان را در مورد رویدادها ، فرصت ها و تهدیدات آینده آگاه کرده و ابهامات، تردیدها، و دغدغههای آن را کاهش داده بر توانایی انتخاب های هوشمندانه سازمان می افزاید. آینده پژوهی در مدیریت سازمان ها به واسطه تغییر محیط کسب و کار باید تغییر کند، لذا رفتار موفق مدیران استراتژیک سرشار از توجه به محیط، تشخیص به موقع فرصت ها و جهت گیری در راستای بهره گیری از آنها در آینده است. امروزه دیگر برای باقی ماندن در چرخه رقابت وجود مدیرانی با قدرت خلق استراتژی های اثربخش از ضروریات است. مدیرانی که بتوانند با قدرت خلاقانه ذهن خود سازمان را در وضعیت بهتری نسبت به رقبا قرار دهند، مدیرانی که دارای هوش استراتژیک باشند تا از این عنصر برای ایجاد استراتژی های مناسب بهره برده و موجبات رشد و توسعه سازمان را فراهم نمایند. در این مقاله، سعی بر آن است تا ضمن پرداختن به مفهوم هوش استراتژیک به شرح هر کدام از مولفه های آن و اهمیت آنها در شکل دهی به آینده سازمان اشاره شود.

واژگان کلیدی : هوش استراتژیک، آینده پژوهی، اثربخشی

1


-1 مقدمه :

عصر جدید، حاصل پنداره های جدید، مأموریت های نو، و رو ش های تازه است؛ عصرانفجار اطلاعات، اطلاع رسانی سریع و جامع؛ دوره رقابت در حوزه های آینده نگری وآینده پژوهی. امروزه تحولات و رخدادهای اجتماعی، بسیار متنوع،متکثّر و پیچیده است افزایش اثربخشی علاوه بر رویکردهای واقعی و عوامل اجتماعی علمی و تحلیلی، مستلزم رویکردی استراتژیک بوده و واکنش ها باید سریع و اثر بخش باشد، وگرنه اید ه ها و را ه حل ها مرده به دنیا می آیند. در این راستا و با توجه به تغییرات و پویایی های محیطی که در عصر حاضر وجود دارد، اداره سازمانهای امروزی امری بسیار پیچیده شده است، و راه کارهایی که برای اداره سازمانها در گذشته بکار می رفت دیگر کارآمدی خود را از دست داده اند. این تغییرات و پیشرفت های گسترده در دو دهه ی اخیر منجربه تغییرات بنیادی در شیوه های کسب وکار شده است. سازمانها باید محیط داخلی و خارجی خود را مورد بررسی قرار دهند تا از نقاط قوت و ضعف سازمان و همچنین فرصت ها و تهدیداتی که سازمان با آنها مواجه می شود، آگاهی یابند و بتوانند در محیط پررقابت

و غیرقابل پیش بینی امروز بقا یابند. تمامی این موفقیت ها بستگی به این دارد که مدیران ارشد سازمان تا چه اندازه درباره ی حال
و آینده سازمان خود فکر می کنند و روش ها و راهکارهای جدیدی را برای موفقیت سازمان درآینده پیش بینی کنند. یکی از این راهکارهای جدید و سودمند استفاده از هوش استراتژیک است. هوش استراتژیک مشخص می کند که مدیران چه چیزهایی را باید درباره محیط اطراف خود بداند تا قادر باشد درمورد فرآیندهای جاری سازمان دیدگاه مناسبی یافته و تغییرات آینده را پیش بینی و مدیریت کند. استراتژی های مناسب برای ایجاد ارزش برای مشتریان را طراحی و سودآوری را در آینده بهبود بخشیده و توسعه دهد .

-2 مفهوم هوش استراتژیک :

از حدود چهل سال پیش که هوش استراتژیک به عنوان یک مفهوم جدید وارد عرصه تحقیقاتی شده است. این واژه هوش استراتژیک امروزه بطور گسترده ای توسط محققان و تحلیلگران سازمانی مورد استفاده قرار گرفته است. لیبووتیس 2006) )، پیرتیماکی ( (2006 ، آپریل و بسا (2006) و یو و کای 2007) )، مکوبی ( ( 2007 و دیگر محققان تعاریف متفاوتی از هوش استراتژیک ارائه کرده اند، اما هنوز توافق کلی درباره معنی آن وجود ندارد. اغلب مفهوم هوش استراتژیک مترادف با واژه هایی نظیر هوش رقابتی، هوش تجاری و یا انواع دیگر هوش از قبیل هوش بازار، هوش رقبا، هوش مشتری و ...، در نظر گرفته می شود. میلر (1996 ) و لیبووتیس ( (2006، هوش استراتژیک را روشی مورد استفاده برای فعالیت های هوشمندانه در قالب مدیریت استراتژیک
و برنامه ریزی استراتژیک می دانند. از دیدگاه آنها، هوش استراتژیک نیازهای تصمیم گیرندگان ارشد سازمان را مورد توجه قرار داده

و بر روی فعالیت های پویش گرانه تمرکز دارد (سیتوویرتا ، . (2011

 

مرچاند و هایک ( (2007، هوش استراتژیک را به معنی در دسترس بودن اطلاعات صحیح برای افراد دارای صلاحیت و شایسته در زمان مناسب، می داند تا بر اساس آن بتوانند تصمیمات صحیح را برای آینده سازمانشان اتخاذ کنند ( کروگر ، . (2010

تام و کیم ( 2002 )، اعتقاد دارند هوش استراتژیک به معنی چیزی است که سازمانها باید درباره محیط کسب و کارشان بدانند تا قادر باشند فرایندهای جاری سازمانشان را انجام دهند، تغییرات آینده را پیش بینی و مدیریت کنند، استراتژی هایی طراحی کنند که برای مشتریان ایجاد ارزش کند و نهایتا اینکه سود آنها را در بازارهای کنونی و جدید افزایش دهد ( تام و کیم ، .(2002

اما میشل مکوبی ( 2007 )، تعریف متفاوتی از هوش استراتژیک ارائه می دهد . به اعتقاد او امروزه بوروکراتها، دیگر از زمره رهبران و مدیران موفق محسوب نمی شوند، بلکه رهبران موفق رهبرانی هستند که دارای 5 مهارت و توانایی مرتبط به هم شامل توانایی آینده نگری، تفکر سیستمی، تدوین چشم انداز، انگیزش و مشارکت هستند که در مجموع هوش استراتژیک آنان را تشکیل می دهد. به عقیده او این 5 مهارت به فلسفه رهبری و هوش فردی مدیران نیز بستگی دارد ( لی روی، .(2010

هوش استراتژیک سیستمی از توانایی هایی است که خصوصیات ممتاز رهبران و مدیران موفق را در سازمانهای دولتی و صنعتی توصیف می کند. این هوش سیستمی از 5 ویژگی است که مدیران را قادر می سازد تا آینده سازمانشان را شکل دهند و موجب تحقق اهداف سازمانی شوند ( مکوبی، .(2003

مولفه های هوش استراتژیک از دیدگاه مکوبی شامل موارد زیر است :
-1 آینده نگری: توانایی شناخت و درک روشهایی که بیان کننده فرصت ها و تهدیدات سازمان هستند.

-2 تفکر سیستمی: توانایی ترکیب و یکپارچه کردن عواملی که به صورت یک کل برای دستیابی به هدف مشترک سازمان فعالیت می کنند و در یک راستا قرار می گیرند.

-3 چشم انداز: توانایی تصور یک آینده ایده آل برای سازمان و ایجاد فرآیندی برای دخالت دادن دیگران در تدوین این چشم انداز.

-4 انگیزش: توانایی برانگیختن افراد مختلف به منظور کار با یکدیگر در جهت تدوین یک چشم انداز مشترک برای سازمان . این مهارت مبتنی بر هوش فردی مدیران است .

-5 مشارکت: توانایی توسعه اتحاد استراتژیک با افراد ، گروهها و سازمانهای دیگر برای رسیدن به اهداف این سازمان که این نیز مبتنی بر هوش فردی است ( مکوبی، . (2007

به عقیده وی هوش استراتژیک رهبران را برای درک محیطی که در آن فعالیت می کنند و تلاش برای رسیدن به اهداف سازمان آماده می کند ( مکوبی و اسکادر،.(2011 ابعاد هوش استراتژیک کاملا به یکدیگر مرتبط هستند و زمانیکه با یکدیگر به کار گرفته شوند باعث تقویت و بهبود یکدیگر می شوند .

-3 آینده نگری:

وقایع آینده تاثیر عمده ای در تشخیص هدفها خواهد داشت، پس امکانات و محدودیت های آینده حتی المقدور باید شناسایی شوند و در تعیین هدفهای سازمانی مورد نظر قرار گیرند ( ایران نژاد و ساسان گهر ، .(1382

مفاهیم آیندهنگری این قابلیت را دارند که بسیاری از افراد میتوانند آنها را اختیار کنند و در مقیاسی وسیع به کار بگیرند. با این کار آنها قادر میشوند به تغییرات اساسی در ادراک، که آینده به این امر وابسته است یاری رسانند ( اسلاتر، ترجمه فارسی، .(1386 آینده نگری عبارت است از نگرش وضعیت محتمل در آینده، یعنی آینده نگر فرض می کند یک آینده محتمل در آینده وجود دارد و آیند نگر باید با حداکثر دقت پیش بینی کند که این آینده چگونه خواهد بود ولی آینده نگری با پیش بینی جزئیات و

3

زمان بندی رخدادهای ویژه زیاد مرتبط نیست. این کار برای مشخص کردن محدوده آینده ها محتمل صورت می گیرد ( ایرجی، .(1383

در تعریف پذیرفته شده ای که در سال 2001 توسط گویگان ارائه شده است :
آینده نگری فرآیندی نظام مند، مشارکتی و گردآورنده ادراکات آینده است که چشم اندازهای میان مدت تا بلند مدت را با هدف اتخاذ تصمیم های روزآمد و بسیج اقدام های مشترک بنا می سازد ( مداحی و کاراوند، .(1389

اهداف و موضوعات آیندهنگری متعدد و متکثرند، گاه در سطح فراروندها و مقولات جهانشمول مطرح میگردند و گاه میتوان آنها را در سطح خرد و معطوف به قلمروهای مشخص جامعه مورد بحث قرار داد. در اینجا تأکید اصلی بر سطح کلان و کلی موضوع میباشد. به شکل کلی هدف آینده نگران آن است که از طریق پیشنهاد تفکر آیندهنگر برای آیندهای بدیل، تصمیمگیری، انتخاب خط مشیهای هدفمند و طراحی عمل اجتماعی را هرچه بیشتر عاقلانه و مؤثر سازند.

از دیدگاه دانیل بل، مهمترین هدفهایی را که مطالعات آینده نگری بر آنها استوارند به موارد زیر میتوان اشاره کرد :

· مطالعه آینده های ممکن1
· مطالعه آینده های محتمل2
· مطالعه تصورات گذشته از آینده و دلایل و پیامدهایشان؛

· مطالعه بنیادهای دانش به بررسی این که بر چه اساسی میتوان درباره آینده اطلاعات و دانش کسب کرد؛
· مطالعه بنیادهای اخلاقی تفکر آینده نگرانه- بررسی نقش و اهمیت ارزشها در تفکر آیندهشناسانه؛

· ارایه مبنایی برای تفسیر گذشته و حال یا جهت دادن به حال؛
· ادغام دانش و ارزش برای طراحی کنش اجتماعی؛

· فزایش مشارکت دموکراتیک در تصویر و طراحی آینده؛

· ترویج تصویرهای آینده و طرح احتمالات و ارزیابی و حمایت از کنشهای اجتماعی معین( آقاپور و پهلوان،
(1386

البته به نظر میرسد مؤلفهای موقتی که دانیل بل بدانها اشاره کرده، عمدتاً اهداف میانیای هستند که ما را در رسیدن به اهداف غایی و نهایی مطالعات آیندهنگری یاری میرسانند. به نظر میرسد اصلیترین هدف مطالعات مذکور بهتر و مطلوبتر ساختن زندگی بشر در زمانهای آتی است و از این رو موارد بالا زمینه را برای رسیدن بدین مقصود مهیا میسازند. در واقع آیندهپژوهان میکوشند تا با تصویر و ترسیم آیندههای ممکن، محتمل و مطلوب و ارایه اطلاعات و آگاهیهای نسبتاً دقیق بستری را فرا روی سیاستگذاران، برنامهریزان و مدیران جامعه فراهم بنمایند تا آنها بتوانند در تصمیمگیریها و برنامه ریزیهایشان با نگاه به آینده و پیشبینی روندهای آتی عمل نموده و از فرصتها، امکانات و منابع موجود تا حد امکان استفاده بهینهای کرده و با اطمینان بیشتری گام بردارند ( آقاپور و پهلوان، . (1386

یک دلیل عمده افزایش کاربرد برنامه های آینده نگاری، مزایای فرایند آن است. مزایای پنج گانه که در زبان انگلیسی با حرف Cشروع می شوند و اصطلاحاً به 5CS آینده نگاری معروف اند، عبارتند از:

-1 ارتباطات:3 جمع کردن گروه های متفاوت در کنار یکدیگر در یک اجتماع عمومی جدید که می توانند آزادانه با هم تعامل داشته باشند.

 

4

-2 تمرکز:4 تمرکز بر زمان های بلند مدت تر، با اجبار شرکت کنندگان به نگاه کردن به آینده ای دور؛ به آینده ای غیر از آنچه تاکنون در ذهن خود انجام می دادند.
-4 هماهنگی:5 در فرایند آینده نگری، بازیگران مختلف می توانند مشارکت های پر باری را شکل دهند.

-4 اجماع:1 ایجاد یک چشم انداز مشترک از آینده، که شرکت کنندگان در فرایند، تمایل پیدا می کنند به آن دست یابند.
-5 تعهد:2 تضمین اینکه تمامی بازیگران، می توانند و راغب هستند تا بر اساس راهنمایی یافته های آینده نگاری، جهت نیل به چشم اندار مطلوب، تغییرات را اعمال کنند ( مداحی و کاراوند، .(1389 بنابراین، توجه به آینده تنها به بکارگیری قواعد و اصول جاری سازمان در آینده به شکلی متفاوت خلاصه نمی شود بلکه مدیرانی که دارای هوش استراتژیک هستند تمایل به یافتن روشهایی دارند که بتوانند آینده را ببینند. آنها به تغییرات محیط خارجی بر سازمان خود توجه دارند و می توانند تهدیداتی را که ممکن است با آن مواجه شوند را پیش بینی کنند و می دانند که برای مقابله با این تهدیدات چه تغییراتی را باید در فعالیت ها و روشهای خود بکار گیرند تا بتوانند موجب توسعه و پیشرفت سازمان خود در آینده شوند ( مکوبی و دیگران، . (2011

-5 تفکر سیستمی:

تفکر سیستمی یک اجتماعی است که از تئوری سیستمها بهره می گیرد به منظور ایجاد نتایج یا تغییرات موردنظر. تفکر سیستمی یک روش خاص و بی نظیر است در حل مشکل، و به عنوان بخشی از سیستم جامع مشکلات مشخصی را مد نظر قرار می دهد ( نجف بیگی، .(1386 در تفکر سیستمی سازمان به صورت یک منظومه واحد که متشکل از اجزاء مرتبط و متعامل است در نظر گرفته می شود و اصل وابستگی متقابل مهمترین خاصیت آن را تشکیل می دهد. اگر اجزاء و عناصر تشکیل دهنده سازمان را به تنهایی مورد بررسی قرار دهیم سازمان را نشناخته ایم، زیرا آنچه که سازمان را بصورت ک مجموعه واحد در می آورد همانا روابط متقابل بین اجزاء و عناصر آن است (الوانی، .(1381 تفکر سیستمی در مدیریت با توجه به عوامل درونی و بیرونی سازمان تصویر کاملتری را از سازمان ارائه کرد و تئوری های دقیق تری را برای تحلیل مدیریت و سازمان بدست داد ( الوانی، (1381

گرایش عمده در تفکر سیستمی، حرکت به سوی وحدت و یکپارچگی است. ریچموند تفکر سیستمی را هنر و علم استنباط موثق در مورد رفتار از طریق توسعه عمیق و فزاینده درک از اساس و شالوده ساختار می داند و آن را نوعی الگو و روش یادگیری تلقی می کند.

هینس منافع تفکر سیستمی را چنین بر می شمارد:

· روش موثرتری از تفکر درباره سیستم، اهداف، محیط و اجزای آن
· چهارچوب و روشی برای درک پیچیدگی های زندگی ( زیرا هر چیز زنده ای سیستم محسوب می شود )
· روشی برای فراگیری آسانتر چیزهای جدید و یکسان سازی قوانین اساسی سیستم ها.

· چهارچوبی برای تشخیص، تجزیه تحلیل، حل مسائل و تصمیم گیری در هر سیستم ( که سهولت درک مسائل پیچیده همچون روابط داخلی اجزاء در چرخه های علت و معلولی چندگانه را بدنبال دارد ).

5

· روشی برای مدیریت پیچیدگی در عصر سیستم ها از طریق تاکید برکل اجزاء و روابط داخلی آن

· راهی برای مشاهده کل ، همزمان با مشاهده اجزاء
· چشم اندازی برای درک نتایج کوتاه و بلند مدت
از دیگر منافع تفکر سیستمی می توان دستیابی به روشی جدیدتر و بهتر برای ایجاد راهبردها، حل مسائل، یافتن نقاط قوت و نیز روشی برای درک روابط، الگوها و زمینه های مسائل و رویدادها و تشخیص ریشه عمل مشکل فعلی را نام برد. به طور خلاصه تفکر سیستمی یک جهت گیری تازه نسبت به زندگی است که همچون ابزاری برای حل مسائل مختلف مورد استفاده قرار می گیرد و چشم اندازی روشن تر و طبیعی تر از سیستم های زنده نظیر افراد، گروهها، سازمان ها و .... که در محیط پویای امروزی در تلاش برای بقا و رشد هستند، بدست می دهد (مرعشی و دیگران ،. (1385
تفکر سیستمی توانایی ترکیب و یکپارچه سازی عوامل مختلف در درون سازمان و درک چگونگی ارتباط آنها با یکدیگر و اینکه چگونه می توان آنها را در جهت دستیابی به اهداف سازمان همسو کرد. بسیاری از مدیران سعی می کنند که در یک بخش از کار خود موفق باشند که این با اصل تفکر سیستمی در تضاد است. هنگامیکه یک مدیردر نگاه کردن به ساختار سازمانش، آن را به بخشهای مالی، بخش تخصیص منابع، بخش تولید، بخش مشتری و ..... تقسیم می کند، در حقیقت سازمان را به عنوان یک ساختار غیر یکپارچه در نظر می گیرد. با تصور چنین ساختار و چنین تفکر غیر سیستماتیکی مدیران تنها می توانند در یک بخش از عملکرد خود موفق باشند و و نتواند بر کل سازمان مدیریت صحیحی اعمال کنند.
مدیرانی که دارای هوش استراتژیک هستند، فعالیت تمام بخش های سازمان را در رسیدن به اهداف با هم همسو می کنند و آنها را در جهت یک استراتژی مشخص هدایت می کنند. آنها توانایی ترکیب و یکپارچه سازی بخش های مختلف درون سازمان را دارند و اگر تغییری در یک بخش از سازمان بوجود آید به تاثیر این تغییر بر بخش های دیگر سازمان نیز توجه می کنند. و نهایتاً اینکه مدیران دارای هوش استراتژیک از این تفکر کل گرایانه در برنامه ریزی ها و تصمیم گیری های خود استفاده می کنند ( مکوبی و دیگران ، .( 2010
تفکر سیستمی به مدیران کمک می کند روندها و تغییرات را بشناسند. در آینده پژوهی نیز لازم است که با مسائل به صورت سیستمی بر خورد شود، وقتی ما چارچوب یک تصمیم گیری معین را در نظر می گیریم، در می یابیم که بسیاری از سطوح سیستمی در این تصمیم گیری دخیل بوده اند. تصمیم ها و تحرکات در هر سطحی، از فرد تا نظام های فراملی، اتخاذ می شوند و تأثیر خود را بر استراتژی های پیش رو می گذارند . اگر هدف از طی کردن فرایند آینده پژوهی، هدایت تصمیم های استراتژیک در مسیر درست باشد، بایستی در سناریوهای تدوین شده به کلیه سطوح و میزان نقش آنها توجه شود طوریکه تغییر در یک پارامتر تاثیرات بسیاری بر پارامتر های دیگر خواهد گذاشت.

-6 تدوین چشم انداز :

چشم انداز یک عامل کلیدی در رهبری و یک جنبش ذهنی از شناخته ها به ناشناخته ها است که رهبران اثربخش را قادر می سازد، با در کنار هم قرار دادن حقایق، آرزوها و ایده آل ها، فرصت ها و تهدیدها، آینده ای جذاب برای جامعه خود خلق کنند ( شیخ زاده و باقری ، .(1385

معروف است که رهبران از چشم انداز ایمان، و جسارت می آفرینند و به این ترتیب فعالیت پیروان را هماهنگ می کنند. امروزه بیانیه چشم انداز جای خود را در برنامه ریزی راهبردی باز کرده است و مدیریان و رهبران هنگامی از بیانیه چشم انداز استفاده می کنند که بخواهند افراد را در راستای هدف مشترک، با رویکردی مشترک، و با انگیزه ای یکسان کار کنند(میرشاه ولایتی و دیگران، . (1385

6

چشم انداز، تصویری از آینده مطلوب وضعیت سازمانی می باشد و ترسیم چشم انداز، خلق تصویری از آینده مطلوب وضعیت سازمانی است.

چشم انداز به معنی بینش و دور اندیشی مبتنی بر تصور و تجسم آینده است، به طور مشخص تر، چشم انداز در بافت رهبری و سازمان ها، یک حالت کلی، مطلوب و پسندیده سازمان در آینده تعریف شده است. چشم انداز باید منظری واقعی، معتبر و جذاب از آینده سازمان ترسیم کند و شرایطی ایجاد کند که از جهات مهم چندی بهتر از وضع موجود باشد ( رضاییان ، .(1384 یک چشم انداز قوی ، چارچوب فکری مشترکی را برای همه فراهم می کند تا تصویر یکسانی از آنچه که در آینده می خواهیم به آن برسیم به وجود آید ( نیون1 ، .(2002
رهبر اثر بخش برای تعریف مفهوم جهت یا چشم انداز از عواملی که ابعاد واقعیت یک جامعه می باشند، استفاده می کنند. این ابعاد شامل موارد ذیل است:

▪ روند رشد جامعه با اندازه فعلی آن، چالش هایی که جامعه با آن روبرو بوده و بر آنها غلبه کرده است. تصمیماتی که درست بودن و یا هزینه بر بودن آنها ثابت شده است.

▪ ماهیت جامعه و فرهنگ آن، سنت ها و تشریفات جامعه، نحوه پیشبرد امور جامعه و ساختار اداری حاکم بر آن
جامعه.

▪ چالش ها و آینده ای که جامعه با آن روبرو است مانند دست آوردهای گذشته، فرصت های جدید و فرایندهای دست آوردهای آینده.

▪ مزایا و محدودیت های رقابتی جامعه که توانایی مشخص آن جامعه، پایگاه منابع و سرمایه های ملی و تهدیدات رقابتی از آن جمله اند.

▪ مهارت ها و دانش افراد و مدیران یک جامعه، ظرفیت های موجود برای آموزش و پرورش و توسعه همه جانبه.
▪ گرایش هایی که در جهان خارج وجود دارند و بر این جامعه تاثیر می گذارند مانند فن آوری های جدید، مقررات احتمالی دولت و تغییراتی که در نیازها و خواسته های مصرف کنندگان و آحاد مردم ایجاد می شود.

بنابراین اولین مسئولیت رهبران یک جامعه، تعریف واقعیت در ابعاد فوق است تا بتواند بر اساس آن چشم انداز آینده را ترسیم کند و مفهوم جهت را تبیین نماید. همان طور که دوبونو گفته است: مفهوم جهت بر عمل تاکید دارد، شکل دهنده عمل است، امکان ارزیابی عمل و انجان آسانتر تمام داوری ها و اتخاذ تصمیمات را فراهم می کند( علی اکبری، . (1386

تدوین چشم انداز فرآیند خلق یک آینده ایده آل و یک هدف مشخص برای سازمان است ، و این نیازمند رهبری است که نه تنها چنین تصویر ایده آلی از آینده را ترسیم کند بلکه بتواند آن را در سازمان انتشار داده و همه افراد سازمان را در آن شریک کند، زیرا این تاثیر مثبتی بر فعالیت آنها می گذارد. تدوین چشم انداز فرآیندی است که در طول زمان اتفاق می افتد و نیازمند درگیر کردن افراد سازمان در آن و هدایت آنان به سمت این آینده ایده آل است.

چشم انداز یک تصویر سازمان یافته از آینده ای ایده آل است که اتحاد تمامی بخشهای سازمان برای دستیابی به ایت تصویر ایده آل ضروری است. تدوین یک چشم انداز موفق یک نقشه راه برای افراد سازمان ایجاد می کند که با دنبال کردن اصول و قواعد آن می توانند بهتر تصمیم گرفته و برای دستیابی به اهداف سازمان تلاش کنند. برای مدیرانی با هوش استراتژیک، تدوین چشم انداز مناسب یکی از فعالیت ها و برنامه های آنهاست. مدیران موفق، کارمندان و همکاران خود را در تدوین این چشم انداز مشارکت می دهند و پیوسته از عقاید و نظرات آنها استفاده می کنند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید