بخشی از مقاله

چکیده:

در طی سال های اخیر پیتر جارویس به طور مدوام مدل فرآیندهای یادگیری خود را اصلاح نموده است. تحقیقات گذشته خود را بر مبنای تحقیقات پایه ای آزمایشی بنا نهاد . اولین مدل نظریه یادگیری بزرگسالان در بافت اجتماعی در سال 1987 منتشر گردید. در آن زمان به ماهیت وجودی یادگیری به طور ضمنی پی برده بود اما بیشتر جهت گیری آن به سمت درک جامعه شناختی بود در حالی که نظریه های روانشناختی یادگیری غالب بوده است. اما در پژوهش های بعدی خود به صراحت پی برد که یادگیری یک پدیده وجودی است و برخی از نظریه ها از جمله: رفتارگرایی، شناختی، اجتماعی تجربه ای به طور ضمنی تاکید بر ماهیت وجودی دارند در عین حال ابزارگرایان به واسطه تاکیدشان بر سیاست ها و استراتژی های در مورد شکست یادگیری، یادگیری را دارای ماهیت وجودی می دانند. بنابراین یادگیری در کلیت زندگی فرد دارای ماهیت تجربه ای و وجودی می باشد.

چکیده: یادگیری، ، تجربه ای وجودی، جارویس

مقدمه

تحقیقات جارویس در مورد یادگیری انسان در میانه دهه 80 با آغاز یادگیری تجربه ای بزرگسالان از طریق پژوهش با 200 نفر بزرگسال آغاز شد. بر اساس این تحقیقات یک مدل تجربه ای ارائه نمود که بعدها متوجه شد که این مدل بسیار ساده است و در تلاش های بعدی سعی کرد تا یک مدل کامل تری از یادگیری بزرگسالان ارائه نماید. در این مدل جدید تغییراتی در تعریف یادگیری با توجه به موقعیت های مختلف نموده است تا بتواند مدل خود را با تفکر جاری منطبق و سازگار نماید. امروزه یادگیری را فرآیندی می دانند که کلیت شخص از تجارب ضمنی نتایج عاطفی، بدنی و شناختی و ترکیب آنها در تاریخچه زندگی آنها حاصل می شود. به طور واضح این یک مدل پیچیده است. اول از همه افراد وارد موقعیت ها و ساختار تجربه خود می شوند. اما کلیت فرد یک مفهوم مشکل سازی است. در مغرب زمین و سنتا شخص شامل بدن، ذهن و روح مشخص و حتی وجود و هستی است. بررسی های قابل توجهی در مورد روح در حال آغاز شدن می باشد. اخیرا برخی از محققان روح1 را به خود2 و برخی دیگر ازمحققان هر دو را به هویت3 نسبت می دهند. هرچند ممکن است اصلاح روح، خود و هویت جزء اجزاء سازنده ذهن محسوب گردند. بنابر این افراد دارای ذهن و بدن هستند اگرچه اینها دارای هویت کاملا متمایزی نیستند.

یادگیری تجربه ای وجودی

جارویس در مدل خود نشان می دهد که ذهن یک ساختاری است که محتوای شناختی فعالیت های عصب شناختی مغز را توضیح می دهند. همین طور ممکن است ذهن وجود نداشته باشد ولی مغز وجود داشته باشد ذهن در برخی از مواقع از مغز برتری می یابد و ما می توانیم خود را به عنوان یک شخص در مقابل جهان خارجی بدانیم. بدن و ذهن حداقل یک دوگانگی درونی در برابر جهان بیرونی است. با این حال کل وجود شخصی که وارد محیط اجتماعی و کسب تجربه می شود شامل بدن(ژنتیک، جسم و غیره)، ذهن( دانش، نگرش،

1 - soul2 -self

3 -identity

1

اعتقادات، ارزش و هیجانات) است در عین حال می توان هیجانات را به عنوان یک جزء جداگانه لحاظ کرد ولی برای این کار ضرورتی وجود ندارد اگرچه آنها ممکن است از لحاظ تحلیلی متمایز تصور گردند.

وقتی که مشخص می گردد که یادگیری از طریق تجربه آغاز می گردد و تجربه همیشه در بافت اجتماعی رخ می دهد نوعی حرکت از سوی نگاه فلسفی نسبت به یادگیری انسان را مطرح می نماید. سپس یک مطالعه وجودگرایانه انجام گرفت( جارویس، .( 1992 موضوع مهم فلسفی درباره یادگیری شخصی است که ماهیت یادگیری چیست؟ این مفهوم مطرح شده نیاز به بررسی و بحث در نظریه را مطرح می نماید زیرا آنها مفاهیم مبهم و مسئله ساز هستند.

حرکت از تجربه گرایی به وجود گرایی در تفکر ما در مورد یادگیری انسان بسیار مهم می باشد و آن درمرکزیت موضوع درک فعلی ما قرار می گیرد(جارویس، .(2006 اساسا آن فردی که یاد می گیرد تغییراتی در آن ایجاد می شود اگرچه تغییر شخص ممکن است به علت نتایج اجتماعی متفاوت باشد. بیشتر نظریه ها یادگیری در این مورد از نوع روانشناختی و تجربه ای هستند و علوم محض و خاص مانند بیولوژی، عصب شناختی ، علوم اجتماعی ، متافیزیک و اخلاق را کمتر در بر می گیرند. آنچه به عنوان یک نیاز مطرح می گردد این است که یک نظریه ای ارائه می گردد که همه نظریه ها را در بر بگیرد و چند رشته ای باشد. برای داشتن چنین نظریه ای ما نیازمند تعریف عملیاتی از یادگیری هستیم که تمامی این پیچیدگی را انعکاس دهد. در ابتدا یادگیری را انتقال و تغییر از تجربه به دانش، مهارت و نگرش تعریف می کنیم ( جارویس .(1987 اما بعد از تعدادی تغییرات آن را به شکل زیر تعریف می نماییم: یادگیری انسان ترکیبی از فرآیندها در طول زندگی که تمامیت شخص یعنی بدن ذهن و تجربیات حاصل از موقعیت های اجتماعی و درک محتوای که به طور هیجانی، شناختی و عملی تغییر می یابند و با بیوگرافی شخصی افراد ترکیب می شوند. آنچه از رشد ادراک ما در مورد یادگیری وجود دارد به عنوان نتیجه تحقیقاتی در سال ها و واقعیت گرایی که شخص به عنوان یک کل یاد می گیرد، می باشد. یادگیری در متن اجتماعی رخ می دهد و آن نیازمند رشته های دانشگاهی شامل: جامعه شناسی ، روانشناسی و فلسفه است اینها در مطالعات اخیر در مورد یادگیری با همدیگر ترکیب شده اند(جارویس، 2007 و .(2006

بنا براین یادگیری هم دارای بعد وجود گرایی و هم دارای بعد تجربه گرایی می باشد. در این قسمت ما بحث می کنیم که افراد اجتماعی هستند برای درک یادگیری ما ضرورت دارد اینکه شخص شامل ذهن و بدن است. همه تجارب ما در جهان زندگی ما با احساسات بدنی آغاز می شوند و در اشتراکی از شخص و جهان زندگی قرار می گیرد این احساسات ابتدایی برای ما معنای خاصی ندارند و اینها شروعی برای فرآیند یادگیری ما هستند. تجربه با یک شکافی بین بیوگرافی و ادراک ما از تجربه یا یک حس نادانی آغاز می گردد. اولین نمونه از تجربه یک موضوع حسی ادراکی جسمی است یعنی شامل صدا، دیدن و بویایی و غیره است که به طور آشکار فاقد معنی هستند پس از آن ما این احساس را به زبان مغز و ذهن تبدیل می نماییم این اولین مرحله در یادگیری انسان است. هرچند ما به تنهایی نمی توانیم این معنی را بسازیم ما موجود اجتماعی هستیم و همیشه ما با جامعه در ارتباط هستیم و ضمن رشد، زبان اجتماع را یاد می گیریم. زمان هایی وجود دارد که ما زیبایی، تفکر و غیره را تجربه می کنیم و ما در اینجا تجربیاتی مذهبی را تعیین می کنیم( جارویس و هیرجی،.(2006 تجریبات ما تحت تاثیر فرهنگ قرار دارند و این تجربیات را تمرین و تکرار می کنیم تا به حافظه انتقال دهیم.

ما یک ارتباط دو طرفه ای بین احساسات تجربه شده و معانی تجربه شده داریم هر دو در دانستن و ندانستن هستند ما توصیف می کنیم تجربیات اولیه را با احساسات و آنها تا یادگیری ادامه می یابند اما وقتی که احساسات به معنای فرهنگی مرتبط می شوند یا وقتی که ما معانی را نمی دانیم سپس ما تجربه دوم را داریم و این یک تجربه واسطه است که اغلب از طریق سخنرانی یا نوشتن مطرح می گردد هرچند که ممکن است ما از واسطه های بصری آگاه باشیم با این وجود وقتی که ما دارای تجربه اولیه هستیم شناخت محوریتی برای یادگیری است و آن یک موقعیت کمکی در سلسله مراتب یادگیری است. وقتی تجربه ای غیر مرتبط باشد می توانیم آن را رد نماییم یا تفکر نماییم یا پاسخ دهیم یا کاری در مورد آن انجام دهیم و یا ترکیبی از آن را انجام دهیم.

یادگیری یک پدیده وجودی است و با کلیت شخص آغاز می گردد ما می توانیم این فرآیند را به عنوان هستی انسان از موجودیت انسان آغاز می گردد شروع نماییم یک فرآیندی که در کل زندگی ادامه می یابد و آن هستی شکلی از تعامل با دنیا است. اما آن هستی بدون کمک بوجود نمی آید آن شبیه بدن است که برای رشد به غذا نیاز دارد به طوری که ماهیت انسان به تجربه و یادگیری نیاز دارد تا هستی

2

انسان رشد نماید. محرک این یادگیری تجربه ما از جهان هستی است، ما با جهان فیزیک و اجتماعی تعامل داریم. تنها روشی که لحظه ای می توانیم این تعامل را تجربه نماییم استفاده از احساسات ما است. اینها با تجارب یادگیری آغاز می شوند به طوری که احساسات بدنی مبنایی برای کل فرآیند یادگیری است و مبنایی برای درک ما از کل یادگیری است. بنابراین درک ما از کل شخص در بافت اجتماعی قرار دارد و آن یک انسان شناسی فلسفی و همچنین یک جامعه شناسی و روانشناسی است. از زمانی که ما تشخیص داده ایم که یادگیری تنها روانشناسی نیست به طور انحصاری ادعا می کنیم که روانشناسی از کلیت درک ما از یادگیری کاهش می یابد. از این رو می توانیم نگاهی نو به یادگیری انسان داشته باشم. اما قبل از آن ما نیاز داریم بدانیم که انسان دارای ذهن و جسم است و هویتی جداگانه ندارند و آنها در ارتباط با همدیگر قرار دارند. از زمانی که ما معنای حواس را در نظریه های یادگیری تشخیص داده ایم ما نیازمند بررسی ارتباط بین جسم و ذهن بودیم برای نمونه ماسلین((2001 پنج دسته اصلی نظریه ها را مطرح می نماید:

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید