راهبردهای هنر و معماری معاصر

مقدّمه

راهبردهاي هنر و معماري معاصر را دو انحراف اساسي دچار حصرينگري و بحران فزاينده نموده است ،  ابتدا مکاتبي هستند که در حوزهي هستي شناسي و انسان شناسي دچار شک گرايي و نسبي گرايي جديد شدهاند و مستقيم و غير مستقيم بر هنرمندان و معماران و سبک هاي آنها تأثير منفي گذاشته و مي گذارند، و دوم به کار گيري ايدههاي فضايي – هندسي نا مناسبي است که معماران از طريق اجتهادهاي خودبنياد،  صوري،  نامعقول و نامطلوب در طرّاحي هاي خود ارائه مي نمايند.

براي برون رفتن از اين دو بحران اساسي بديهي است که اسلام به عنوان مکتبي جامع و مانع و الهي ،  اگر به طور عميق و همه جانبه مورد توجّه و بهره برداري قرار گيرد،  راه گشاي حلّ بحران بوده و مي تواند از هر دو بعد نظري و عملي بستر ساز هنر و معماري مطلوب،  انساني و استعلايي باشد.

معماري گرايشي بين رشته اي

از آنجا که ايده هاي هنرمندان و معماران از عميق ترين لايه هاي وجودي آنها سرچشمه مي گيرد و بهره وران و مخاطبين آنها نيز انسان ها هستند،  بنابراين ،  معماري از بعد عّلت فاعلي و عّلت غايي آن در حوزهي علوم انساني مطرح است و از آنجا که پيکره بنا يعني عّلت هاي مادّي و صوري آن، از مواد و مصالح مادي است ، بنابراين در حوزهي علوم تجربي نيز مطرح است و از آنجا که معماري در بستر طبيعت و در کنار طبيعت سامان مي يابد،  از بعد عّلت مفعولي و محيطي در علوم زيستي نيز مطرح مي شود،  بنابراين در مجموع معماري با هر سه حوزهي علوم يعني علوم مادّي، زيستي و انساني سرو کار دارد،  و تعريف اجمالي اين رشته را با عنوان  «مهندسي ساختمان به علاوه ي هنر ساختمان » به طور کلي مي توان پذيرفت .(نمودار شمارهي ١ ) نمودار شماره ١- تعريف اجمالي و کلي از معماري