زیمل
از دیدگاه زیمل، ازدواج نتیجه تغییر نامنظم و تصادفی بین زن و مرد است که برای ایجاد هنجارهای محدود کننده وضع شده است. چندین دهه قبل کشف شد که مادر و نه پدر بعنوان محور اصلی خانواده در جوامع ابتدایی بود و بچه اغلب به طایفه مادری تعلق میگرفت شاید دلیل اصلی آن روابط نامشروع و نامشخص بودن پدر بود.
در میان جوامع ناشناخته جهان آزادی بی قید در جوامع یافت نشده است و اگرهم دیده میشود نباید آنرا یک مرحله معتبر دانست، دلیل اینکه چند همسری نمیتواند وجود داشته باشد اینست که همیشه به تعداد مردان زنان نیز وجود داشتند، چند شوهری نیز فقط در شرایط خاص اتفاق می افتاد چون ازدواج کار پر زحمت و مشکلی بود که چند مرد مشترکا با هم انجام میدادند.
وجود اشکال مختلف ازدواج هیچ یک شکل واحد جهانی حاکم را نشان نمیدهد از دیدگاه زیمل تکامل ازدواج از اشکال چند همسری به سوی تک همسری است. زیمل دیگر روابط ازدواج را بعنوان اشکال واسطه قلمدادکرد در حالی که غریزه تک همسری بر سایر روابط غلبه دارد. در این جوامع فرزند به مادر متعلق بود و پدرش کسی بود که مادرش در ان لحظه به او متعلق بود بعد تک همسری شکل رایج ازدواج را به خود گرفت که در نتیجه شکل غالب بود که از شرایط اقتصادی و اجتماعی سرچشمه میگرفت.. از نظر او ریشه تاریخی ازدواج بچه دار شدن است و هدفش ادامه نسل و بقا میباشد. بر اساس مطالعات او زن در ابتدا بعنوان یک برده نگریسته میشد که مرد با ارزوی تجهیز شدن به نیروی کار رغبت به ازدواج با او را داشت ولی در مرحله بعد از ازدواج این بچه دار شدن است که اهمیت میابد. در واقع بعد از ازدواج در واقع مالکیت به چیزی موجب عشق ورزیدن به ان میشود. زیمل در بررسیهایش به تحلیلهای روانشناسانه دست میزد (گود، (1352
منبع نظرینسبتاًمتفاوت دیگر، از آثاری نشئت می گیرد که به نحوی از انحا از مارکس الهام میگیرند. این قبیل کارها در امریکا بسیار نادر اما در اروپا بسیار رایج است. از نظر خود مارکس، مسئله اصلی طبقه اجتماعی بود نه خانواده یا جنسیت، اما او در مقاله خود با عنوان »مالکیت خصوصی و کمونیسم« تصریح می کند که برابری جنسیتی برای ایجاد جامعهای مساواتطلب و سوسیالیستی ضروری است.
دغدغه دیرپای نویسندگان مارکسیست در قرن بیستم »مبحث کار خانگی«، یعنی کارهای بدون دستمزدی است که در داخل خانه انجام میشود تا قابلیت کارگران را برای تامین نیروی کار برای کارفرمایان و به طور کلی برای اقتصاد حفظ کند. بسیاری از این مباحث در چارچوب اصطلاحاتی چون »ارزش اضافی« دور می زند. همانطور که برخی از نویسندگان استدلال کردهاند »کار خانگی ارزش اضافی ایجاد نمیکند و بنابراین بنا به نظر دقیق اندیشه مارکسیستی، کار مولد محسوب نمیشود(انگلس، (1357 دیگر اثر پرنفوذ، کتاب زارتسکی تحت عنوان سرمایهداری، خانواده و زندگی شخصی است که معطوف به جدا کردن »امر اقتصاد« از »امر خانواده« است. زارتسکی این نظریه را که دولت رفاهی مدرن »خانواده« را مورد تاخت و تاز قرار داده و جانشین آن شده است، بررسی و آن را رد میکند. او استدلال می کند که این نوع خانوادهی آرمانی کماکان مستقل باقی مانده است و نقشکاملاَ موثری در پشتیبانی از سرمایهداری دارد.
در حالت کلی باید اشاره کرد، کاری که در آثار مارکسیستی انجام شده، تحکیم و تقویت نقد سرمایهداری مدرن و حمایت از بسیاری از اندیشمندان و برداشتهای رادیکال است، به ویژه آن دسته از برداشتها که حول محور نابرابری بوده و مبنایی برای طرح برخی رهیافتهای رادیکال شده است؛ از جملهی آنها پارهای از آثار فمینیستی درباره زندگی خانوادگی است. یکی از نمونهها، اثر دلفای و لئورنارد است که انگاره »خانواده به مثابه سیستم اقتصادی را مطرح میکند، آنان در این کتاب تحلیلی از خانواده غربی ارائه میدهند که »معطوف« به روابط اجتماعی در ارتباط با ساخت اقتصادی خانواده است، یعنی معطوف است به سلسله مراتب تولید، توزیع و مصرف منابع در چارچوب خانوارهای خانوادهمحور و سلسله مراتب انتقال ثروت در میان خویشان.