بخشی از مقاله
نيمـايـوشيج
علي اسفندياري در پاييز سال 1315(هـ.ق) برابر با 1274(هـ.ش) در يوش مازندران ديده به جهان گشود. پدرش- ابراهيمخان اعظامالسلطنه- مردي شجاع و آتشي مزاج بود و با كشاورزي و گلّهداري روزگار ميگذرانيد. نيمايوشيج دوران كودكي خود را در دامان طبيعت و در ميان شبانان گذراند. دوازده سال داشت كه با خانوادهاش به تهران آمد
و پس از گذراندن دورهي دبستان، براي فرا گرفتن زبان فرانسه به مدرسهي سنلويي رفت. نخستين شعري كه از نيما به چاپ رسيد قصّهي رنگ پريده است كه در سال 1339هجري قمري برابر با اسفندماه 1299هجري شمسي در قالب مثنوي به وزن مثنوي مولوي- بحر هزج مسدّس سروده و يكسال بعد انتشار داده است.
نیما پوشیج با مجموعه تأثیرگذار افسانه که مانیفست شعر نو فارسی بود، در فضای راکد شعر ایران انقلابی به پا کرد. نیما آگاهانه تمام بنیاد ها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید. شعر نو عنوانی بود که خود نیما بر هنر خویش نهاده بود.
تمام جریانهای اصلی شعر معاصر فارسی مدیون این انقلاب و تحولی هستند که نیما مبدع آن بود.
زندگی ،کودکی
نیما در سال ۱۲۷۴ هجری خورشیدی درروستای یوش از توابع بخش بلده شهرستان نور به دنیا آمد. پدرش ابراهیمخان اعظامالسلطنه متعلق به خانوادهای قدیمی مازندران بود و به کشاورزی و گلهداری مشغول بود.[۳] پدر نیما زندگی روستایی، تیراندازی و اسبسواری را به وی آموخت. نیما تا سن دوازده سالگی درزادگاهش روستای یوش و در دل طبیعت زندگی کرد.[۴]
نیما خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده فرا گرفت ولی دلخوشی چندانی از او نداشت چون او را شکنجه میداد و در کوچه باغها دنبال نیما میکرد.[۵]
اقامت در تهران
دوازده ساله بود که به همراه خانواده تهران رفت و در مدرسه عالی سن لویی مشغول تحصیل شد. در مدرسه از بچهها کنارهگیری میکرد و به گفته خود نیما با یکی از دوستانش مدام از مدرسه فرار میکرد و پس از مدتی با تشویق یکی از معلمهایش به نام نظام وفا به شعر گفتن مشغول گشت و در همان زمان با زبان فرانسه آشنایی یافت و شعر گفتن به سبک خراسانی را شروع کرد.
پس از پایان تحصیلات در مدرسه سنلویی نیما در وزارت دارایی مشغول کار شد. اما پس از مدتی این کار را مطابق میل خود نیافت و آن را رها کرد.[۶] بیکاری وی باعث شد تا افکار گوناگون به ذهنش هجوم آورد از جمله تصمیم گرفت به میرزا کوچک خان جنگلی بپیوندد و همراه با او بجنگد تا کشته شود. [۷] در همین زمان (سال ۱۳۰۵) با عالیه جهانگیر ازدواج کرد تا به گفته خود از افکار پریشان رهایی یابد.[۸]
درست یک ماه پس از ازدواج، پدرش ابراهیم نوری درگذشت.[۹] در همین زمان چند شعر از او در کتابی با عنوان خانواده سرباز چاپ شد.[۱۰] وی که در این زمان به دلیل بیکاری خانهنشین شده بود در تنهایی به سرودن شعر مشغول بود و به تحول در شعر فارسی میاندیشید اما چیزی منتشر نمیکرد.[۱۱]
قطعهي «اي شب» در سال 1301هجري شمسي در روزنامهي هفتگي نوبهار منتشر شد، «افسانه» نيز در همين سالها منتشر شد. در سال 1316 نيما، ققنوس را آفريد.
شعـر او
در مطالعهي شعر نيما آنچه نخست جلبنظر ميكند ديد تازهي او به طبيعت و جهان است. به همين جهت موضوع و مضمونهايي در شعر او راه يافته كه در آثار ديگران يا طرح نشده يا بدان زاويه مورد توجه نبوده است.
نكتهي ديگر نظر اجتماعي و اقتصادي نيماست در بسياري از اشعارش و نيز شعرهايي سمبوليك و انتقادي كه ناگزير پيچيدهترست و همينگونه معاني را هر بار به نوعي كه احساس كرده و بهصورتي تازه و بيسابقه عرضه داشته است
. انس با طبيعت و همدلي با آن از ويژگيهاي شعر نيماست. شعر نيما از اين حيث با آثار ديگران بسيار متفاوت است. وي همانگونه كه در زندگاني عملي به روستا و كوهسار و جنگل دلبستگي داشت در شعرش نيز اين حالت منعكس است.
توجه او به انواع درختان، گياهان، پرندگان، حيوانات، حشرات و همهي موجودات يادآور نوعي دقتنظر است كه در آثار شعراي مغرب زمين ديده ميشود. انعكاس رنگ محلي در شعر نيما از صفات شعر راستين و فطري است. اما مهمترين و بارزترين ويژگي شعر نيما بدعتي است كه او در موسيقي شعر با كوتاه و بلندي مصراعها و جابجايي قافيهها پديد آورده است
. نيما وزن را براي شعر لازم و حتمي ميداند بر همان اساس وزن شعر فارسي مبني بر امتداد مصوّتها و تكيهي كلمات، منتهي نه آنچنان كه در شعر قديم وزن بيت يا مصراع، معيار تعيين وزن شعر بهشمار ميآمد زيرا طول مصراعها در شعر وي يكسان و برابر نيست. نيما در صدد است
بهجاي آنكه مصراع را معيار وزن شعر قرار دهد به كلّ پيكرهي اثر و مجموع مصراعها يك صورت موسيقايي و آهنگين ببخشد، كوتاه و بلندي مصراعها نيز بهطور كلي بيشتر تابع جريان و آهنگ طبيعي سخن و آنچنان است كه روح كلام و احياناً تأكيدها، تكيهها يا وقفها و بافت جملهها اقتضا ميكند نه آنكه وقتي سخن نياز نداشته باشد مصراع را براي كامل كردن بقيهي وزن از كلمات پر كند به اين ترتيب تساوي اركان عروضي در مصراعها در شعر او ملحوظ نيست اما شعر موزون است و قابل تقطيع و تعدّد و تنوّع اوزان در شعر بهصورتي وافر تواند بود. موضوع ديگر قافيه در شعر نيماست شعر نيما مقفّي است ليكن؛ نه آن صورت مكرّر و مرتب كه قافيه در شعر سنّتي رعايت شده است.
قافيه در شعر نيما جاي ثابت ندارد كه درست در همان موضوع تكرار شود بنابراين نيما براي قافيه نيز اهميت خاصي قائل است به اين معني كه مقامي مهمتر از تكرار خودبهخود در پايان مصراعها ميتواند داشته باشد بلكه ركني است آهنگين براي تفكيك مطالب و نيز معطوف داشتن مطالب بهمپيوسته به يكديگر. پس نيما وزن را و هم قافيه را از ابزارهاي لازم و سودمند شعر ميشمارد منتهي نظر او آن است كه وزن و آهنگ شعر را بايد روح و موضوع و اقتضاي طبيعي شعر، هماهنگ با جريان فطري و آزاد كلام، بهوجود آورد نه آنكه اركان عروضي بر آن حكومت داشته باشد.
او در 18ديماه 1338(هـ.ش) به علّت ذاتالرّيه در تهران درگذشت.
ترک تهران
به سال ۱۳۰۷ خورشیدی محل کار عالیه جهانگیر همسر نیما به آمل انتقال پیدا کرد. نیما نیز با او به این شهر رفت. یک سال بعد آنان به رشت رفتند. عالیه در اینجا مدیر مدرسه بود و نیما را سرزنش میکرد که چرا درآمدی ندارد.[۱۲]او مدتی نیز در دبیرستان حکیم نظامی شهرستان آستارا واقع در مرز شوروی سابق به امر تدریس مشغول بود.
تغییر نام
علی اسفندیاری در سال ۱۳۰۰ خورشیدی نام خود را به نیما تغییر داد. نیما نام یکی از اسپهبدان تبرستان بود و به معنی کمان بزرگ است. او با همین نام شعرهای خود را امضا میکرد. در نخستین سالهای صدور شناسنامه نام وی نیماخان یوشیج ثبت شده است.[۱۳]
آغاز شاعری
از راست به چپ: هوشنگ ابتهاج، سیاوش کسرایی،نیما یوشیج، احمد شاملو، مرتضی کیوان
نیما در سال ۱۳۰۰ منظومه قصه رنگ پریده را که یک سال پیش سروده بود در هفتهنامه قرن بیستم میرزاده عشقی به چاپ رساند.[۱۴] این منظومه مخالفت بسیاری از شاعران سنتی و پیرو سبک قدیم مانند ملک الشعرای بهار و مهدی حمیدی شیرازی را برانگیخت. شاعران سنتی به مسخره و آزار وی دست زدند.