اين رابطه بزرگترين رمز تعامل اجتماعي و تبادل فرهنگي انسان ها و ضامن تکامل آنها در طول تاريخ بوده، هست و خواهد بود. (نمودار شمارهي ١٦)
باتوجّه به مطالب ارائه شده مي توان گرايش معماري را در يک جمله جامع و مانع بيان نمود:
«بازآفريني و خلق فضا، متناسب با نيازهاي متنوع انسان ها، از عوامل مادي و صوري و در جهت کمال مقدر آنها». در تعريف فوق به چند نکته اشاره مي شود:
* معماري بازآفريني عناصري است در هيأت جديد نه تقليد است و نه آفرينش مطلق .
* تمام اجزا و عناصر معماري در خدمت فضايي هستند که محل حضور انسان و تأميين کننده نيازهاي اوست ، بنابراين همه اجزاء و عناصر معماري به اعتبار فضاي خلق شده ، قابل ارزيابي و نقد هستند و عنصر فضا، ماحصل معماري و اکسير و جوهر آن است .
* اصل عدالت يعني هر چيز در جاي مناسب خود، بر همه پديدار هاي هستي حاکم است ١٧، بنابراين معمار موظف است با شناخت کامل ، اجزاء و عناصر معماري خود را به جا و مناسب ١٨ نيازهاي مخاطبين انتخاب نموده و بکار گيرد.
*معمار نبايد، خودکامه و خود بنياد باشد، بلکه معماري هنري، اجتماعي ، اجرايي و اقتصادي است و داراي بهره برداران خاص و عام، بنابر اين معمار بايد مجموع نيازهاي مادي و روحي مخاطبين و بهره برداران را مورد توجّه دقيق و عميق قرار دهد.
*مخاطب معماران، نوع انسان ها هستند و معماري هنر ماندگاري است که اغلب مورد بهره برداري چند نسل به طور، مستقيم (از داخل بنا) و غير مستقيم (از خارج بنا) است . بنابراين معيار زيبايي شناسي معماران بايد جهت گيري فطري و فرا فردي داشته باشد تا سليقه هاي زود گذر.
* از آنجا که کالبد معماري در نهايت با عناصر مادي و صوري شکل مي گيرد، معمار بايد مجموع اين عناصر و صور را بشناسد، قوانين حاکم بر آنها و خواص آنها را بداند و در تجربه خود و ديگران آزموده باشد و مهارت هاي لازم را در بکار گيري آنها به دست آورده باشد تا بتواند آنها را به جا و مناسب به کار آورد.
* با توجّه به مضمون حديثي که مي فرمايد: « خداوند همه هستي را براي انسان آفريد و انسان را براي خود١٩» بنابراين در هم آهنگي با اين اصل حاکم بر هستي ، اثر معماري هم بايد، بستر ساز رشد وکمال روحي و معنوي انسان باشد و هم در جهت صيرورت انسان، طرّاحي و اجرا شود.(نمودارهاي ١٧)