پیکاسو از ترکیب رنگها اطلاع کافی داشت، تابلو را مانند دوربین عکاسی میکشید و وقتی که آگاهانه سکت ها را درهم شکست، به خاطر اینکه آگاهانه این کار را کرد، شد. پیکاسو،
نیما یوشیج غزلهای زیبا و نابی سروده است که نشان میدهد. متقدمان را خوب می شناخته و پیامهایشان را فراگرفته بوده است، آنگاه تبراندیشه را برداشت و وزن و قافیه را «آگاهانه» به قطعاتی تقسیم کرده و پهلوی هم به گونهای چیده که توانسته هارمونی و وزن و ارتباط های تازهای را به وجود آورد، همان کاری که قبل از او نیز به شکل هایی دیگر اساتید کهن کرده بودند.
قافیه اندیشم و دلدار من
گویدم مندیشی جز دیدار من
بسیاری از اشعار کهن را با تغییر نحوه ی نوشتن می توانیم به شکل شعر نو درآوریم، در بسیاری از آنها میتوانیم تصویرها و نکاتی بدیع تر و نوتراز بسیاری از اشعار جدید پیدا گلعiاری زگلستان جهان ما را بس زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس
(حافظ)
و یا: چرخ زنان همچو قمر چرخ من از رنگ زمین پاک تر از چرخ شما (مولوى)
به قول شفیعی کدکنی : «تصرف ذهن شاعر در مفاهیم عادی و ارتباطات زندگی انسان با طبیعت، یا طبیعت با طبیعت، چنانکه میدانیم حاصل نوعی بیداری اوست در برابر درک این ارتباطات. ذهن شاعر تنها ذهنی است که میتواند در برابر احساس این نوع ارتباطات بیدار شود. این ارتباطات تا بیکران گسترده است، به گستردگی طبیعت و به گستردگی حیات انسانی و تاریخ و فرهنگ بشری...» (صور خیال در شعر فارسی، صص. ۳-۲)
شاعر در عین حالی که اوزان و موازین موجود را باید بشناسد و به کار برد، میتواند دنباله رو باشد ولی مقلد هرگز، باید خود خلق کند و زیبا خلق کند و این با مطالعه و تمرین ممکن خواهد بود.
به همین علت باید یک شاعر اطلاعات فنی و تکنیکی خود را افزایش دهد، اطلاعات
عمومی و کلی خود را گسترش دهد، اجتماع و مردم را بشناسد، از روانشناسی و تاریخ و جغرافیا و رسوم و عادات اجتماعی و باورهای مردم دیگر آگاهی داشته باشد و در جوانی هرچه میتواند بخواند و معلومات خود را وسیع سازد و بعد تصمیم بگیرد که چه می خواهد بگوید و چگونه باید بگوید که گفته هایش شعارگونه نباشد. زیرا شعار شعر دست طلب به پیش کسان چون کنی دراز پل بستهای که بگذاری از آب روی خویش ملاحظه می کنید، اینجا شاعر شعار نداده است که ای مردم بدانید و آگاه باشید که اگر به خود متکی نباشید و پیش دیگران گردن کج کنید و کمک بخواهید آبرویتان خواهد رفت. همین مطلب را به طور بدیع نقاشی کرده و ... هنر بعضی شاعری و نویسندگی را محدود میکنند در چهارچوب مسئولیت پذیرفتن و احساس مسئولیت کردن. که این البته خوب است و درست ولی هرگز چهارچوبه هنر را
نمیتوانیم در محدوده هیچ چیزی بگنجانیم. زیرا به نظر نویسنده این سطور هنر چیزی است که در عین داشتن ضوابط و چارچوب در هیچ محدودهای نخواهد گنجید زیرا هنرپرواز است و ما نمی توانیم برای پرواز حد و حدودی را انتخاب کنیم وگرنه مانند این است که با قیچی بالهای سیمرغ خیال را کوتاه کرده باشیم.