بخشی از مقاله
عنوان مقاله: ایرانویج
چکیده:
جهان بینی ونوع تفکرهرجامعه اي، علاوه بر ویژگیهاي جغرافیایی ، میتواند بر نحوه آرایش زیست محیطی انسان تاثیر بگذارد. سیماي کالبدي شهرهاي ایران از گذشته هاي دور تاکنون،به نحوي از جهان بینی ایرانیان متاثر بوده است. به روایت تاریخ،قبل از ورود آریاییها ، جهان بینی کهن ایرانیان ، مهرپرسبودتی .. ایرانویج برخاسته از باورهاي ایرانیان کهن بوده لست . ایرانویج از دو جزء ترکیب یافته است: بخش نخست آن "ایران" و بخش دوم آن "ویج " است و »ویج« به معنی نژاد است و ایرانویج به معنی نژاد ایرانی است که بنا بروایت بدلیل سرماي شدید اهریمن زاد از آن سرزمین که قلمروئی در آسیاي میانه بوده است به سرزمین فعلی کوچ میکنند و همیشه از آن به نیکی یاد مینمایند.
واژگان کلیدي: جهان بینی، مهرپرستی، ایرانویج، اهریمن، کوچ
1
بخش یکم: مقدمه
بخش دوم: تعاریف و مفاهیم
بخش سوم: منطقه و گستره جغرافیاي ایرانویج
بخش چهارم: روایت هاي مزدایی در باره خاستگاه ایرانویج
بخش پنجم: ایرانویج بی مکان ، بی زمان به مثابه یک سرزمین اسطوره اي
2
مقدمه
سیماي کالبدي هر شهري برخاسته از آرمانهاي انسانهایی است که در آن زندگی میکنند. تبلور فرهنگ، اندیشه، و باورهاي اجتماعی، و جهان بینی آنهاست. اگر امروزه سیماي شهري ما ، آشفته و درهم برهم است این آشفتگی ، درحقیقت انعکاس افکار پریشان ماست که قدرت انسجام فکري و روحی خود را در برابر طوفان سهمگین خارجی از دست داده ایم و در برابر هجوم انواع الگوها، مدلها و افکار جور واجور، حافظه خود از ارزشهاي تاریخی و فرهنگی امان را به فراموشی سپرده ایم.
بجاي آنکه توان فکري، روحی و فرهنگی اینرا داشته باشیم که افکاروالگوهاي مختلف را بشناسیم وآنهارا مورد تجزیه و تحلیل قراردهیم و زرتشت وار، به ایین هاي گوناگون خدایگان زمینی جهت درستی دهیم ، یکسره تسلیم پذیري را ، آنهم نه از روي اراده و آگاهی، بلکه از روي درماندهگی و افلاس و خودباختگی ، برگزیده ایم. تو گویی انگار که بقول مرحوم جلال آل احمد از خود بیگانه و طاعون زده شده ایم.
به روایت تاریخ،قبل از ورود آریاییها ، جهان بینی کهن ما ایرانیان ، مهرپرستی بود. احترام به گیاهان و درختان و بهطور کلی تمام رستنیها و جانوران سودمند براي جهان هستی، در میان ما ایرانیان مرسوم بودهاست. شاید بدین دلیل که میگویندانسان معمولا ودر سیر تاریخ، به پرستش چیزي میل میکند که محیطش از او دریغ کرده است. اگر در میان زنان بلوچ ، عشق به گلدوزي و نقش گذاري گل بر پارچه و پیراهن ، هنري دیرینه اي محسوب میشود ، دلیل آنرا باید در فقر طبیعتی دانست که گل و گیاه و سبزي را از بلوچ دریغ نموده است بی دلیل نیست که یکفرد بلوچی در محاورات روزانه خود وقتی که میخواهد براي کسی آرزوي خیر کند میگوید: سبزباشی.
درفرهنگ ایرانی ، عقاید مهرپرستیو پرستش هر یک از اجزاي طبیعت در هیئت خدابه عنوان یک باورمذهبی درمیان نیاکان مابودهاست، بدینگونه خدایان بسیاري بر سرنوشت جهان از نظر ما آریاییها فرمانروایی میکردند. "در این رشته عقاید کهن ، دو دسته از خدایان وجود داشتند که به آنان اهوره (نیروهاي نیک) و دیوه (نیروهاي پلید) گفتهمیشد. در میان آریاییها این عقیده وجود داشت که در جهان دو آیین و قانون وجود دارد: "ارته" به معنی نظم و تقوي و دروغ به معنی آشوب."نیاکان ما بنا به ماهیت اعتقادي خود، مرز بندي روشنی با دروغ و شر و هرآنچه اهریمنی بود داشتند. و بقول الکساندر کریستوفر،
3
انسانهاي قدیم در نوع باورهاي خود اصیل و صادق بودند و این اصالت را در سنگ وچوب و بنا در عرصه خانه سازي و شهرسازي نیز منعکس مینمودند. لذا میتوان اینگونه استنباط کرد که اصالت اجتماعی ،فرهنگی و باورهاي مذهبی فردي ایرانیان قدیم ، در معماري و سیماي کالبد شهري آنهانیزمنعکس میشد و درحقیقت ،اثرات با شکوه و یادمان هاي تاریخی ما بیانگر همین اصالت فرهنگی و اجتماعی بوده است..
"اقوام هندوایرانی در زمانی بسیار کهن، به خدا-پدري اعتقاد داشتند که با نام و صفتهاي گوناگونی خوانده میشد. همه خدایان چه اهوراها وچه دیوها ، ،فرزندان اوبودند،ولی خوداودرامرآفرینش وامورجهان وظیفهاي برعهده نداشت. این اندیشه درایران به آیین زروانی معروف است. این آیین کهن هندوایرانی، در فلات ایران چندین بار متحول شد. در مرحله نخست ،دیوان ازخدایی افتادند وبه مظاهرنیروي شرتبدیل شدند. درمرحله بعد،یک ویژگی دیگر،یعنی وجوداهورامزدا در رأس جهان خدایان افزوده شد.. تحول سومی که در فلات ایران رخ داد، از اهمیت افتادن زروان در دین زرتشت بود".1
هنگامی که نهادهاي اجتماعی، سیاسی، اقتصادي و فرهنگی و حتی آموزه هاي دینی یک جامعه، نتوانند مشکلات و سئوالات موجود را در برهه اي اززمان پاسخ دهند لاجرم، نهادهاي فکري موجود و قدیمی جاي خود را به نهادهاي جدیدتري میدهند ودر موضوع بحث خود می بینیم که زرتشت با آمدن خود، کیش کهن آریایی را از اساس تغییر داد. چرا که کیش کهن آریایی دیگر نمیتوانست چالشهاي عصر خود را پاسخ مناسب بدهد . زرتشت ، ستایش ایزدان باستان را منع کرد و ستایشگرِ خداي یگانه، یعنی اهورامزدارا به آریاییها توصیه و ایرانیان را بسوي یکتا پرستی دعوت نمود. این تغییرات ، یعنی دعوت از چند گانه پرستی به یکتا پرستی در بخش گاتهاي اوستا به چشم میخورد. اما بخشهاي دیگر اوستا
(یشتها و یسنا) با اینکه اصول زرتشتی دارد، یادآور آیین کهن آریاییها است. دین زرتشت را شاید بتوان با دو عنوان مختلف معرفی کرد: یکی آیین زرتشت و دیگري آیین مزدیسنا. آنچه به نام آیین زرتشت نامیده میشود، مجموعهاي مطالب
4
است که از گاهان و سرودهاي خود زرتشت برمیآید. در مقابل، آنچه آیین مزدیسنا خوانده میشود، مطالب اوستایی و پهلوي و مفاهیم گاهانی است که به عقاید ایرانیان پیش از زرتشت، آمیخته است.
بخش یکم: تعاریف و مفاهیم
در نوشته ها آمده است که ایران در زبان اوستایی به صورت ائیریه در فارسی باستان اریه و در سانسکریت آریه آمده است .
در اوستا هم نام قوم ایرانی است و هم به معنی نژاد و نجیب است . "واژه◌اوستاییایرییانموَئِجه یا ایرییانموَئِجو
(AiryanәmVaējah) به معنی »سرزمین ایرانیان« ، نام اسطورهاي سرزمینی است که ایرانیان در آغاز در آن میزیستنداین واژه در زبانپهلوي به »ایرانویج« تبدیل شده است. ایرانویج واژه مرکبی است که از دو جزء ترکیب یافته است:
بخش نخست آن "ایران" و بخش دوم آن "ویج " است و »ویج« به معنی نژاد است و ایرانویج به معنی نژاد ایرانی است". 2
در تعریف ایرانویج در فرهنگ معین امده است:" ایران ویج (سرزمین اریایی) ، پس از متفرق شدن آرییان(هندوایرانی) در بخش مختلف ایران ، گروهی از آنان در محلی اقامت گزیدند که در اوستا بنام ائیرم وئجه یعنی سرزمین و کشورنژاد ایرانیان نامیده شده است. محققان محل انرا خوارزم و خیوه حالیه دانسته اند". فرهنگ فارسی معین رجوع به فرهنگ ایران باستان صفحات 285-185
بخش دوم: منطقه و گستره جغرافیاي ایرانویج
5
درباره محل ایرانویج اختلاف نظر وجود دارد. برخی آن را سرزمین صرفاً اساطیري دانستهاند. برخی نیز پیشنهادهایی براي
جایگاه جغرافیایی آن ارائه کردهاند. محلهاي پیشنهادي ازخوارزم در شمال ازبکستان تا آذربایجان یا شمال غرب افغنستان
گسترده است ، اما بر پایه پژوهشویتسِل، جایگاه ایرانویج ارتفاعات مرکزي افغانستان بوده است.3
در اوستا زمانی که درباره ایرانویج سخن میرود، سخن از جایی است که بسیار سرد است و شاید هم بخاطر همین سرماست
که ایرانیها از آنجا کوچ کردهاند.
درباره مکان ایرانویج دو دیدگاه مهم وجود دارد: برخی از دانشمندان ایرانشناس مانند دارمستتر گمان دارند که ایرانویج
میبایستی در آذربایجان باشد و آن را در حدود قرهباغ تعیین میکنند. گروهی از دانشمندان دیگرایران ویج را در
آسیایمرکزي میدانند. این دانشمندان بر نوشتههاي وندیداد تکیه میکنند که بنظر صحیح ترمیرسد چرا که وندیداد ابتدا از
ایران ویج و سپس از سغد،مرو،بلخ، نیسا و هراتنام میبرد. بنابراینمیبینیم که در این شهرها و سرزمینها یک نظم جغرافیایی
وجود دارد و اگر این ترتیب منطقی جغرافیایی را بپذیریم بایستی ایرانویج را در نقشه جغرافیایی در بالاي آنها جستجو کنیم.
6
نوشته دیگري هم این فرضیه را تایید میکند و آن این است که
دروندیدادآمده است که ایرانویج در کنار رود »ونگوهیدائیتی« واقع شده است و در نوشته های پهلوي آمده است که این رود همان »وهرود« است و در جاي دیگر آمده است که وهرود ، رود جیحون است.
7
"در وندیداد فرگرد یکمامده است که:"نخست سرزمین نیکویی که من اهورامزدا بیافریدم ایرانویج بود که از رودونگهو داییتیابیاري میشود.اهریمن بزرگ پرمرگ، در انجا مارآبی و زمستان دیو افریده را بیافرید.در انجا ده ماه زمستان است و دو ماه تابستان و دراین ماهها براي اب و گیاه و زمین سرد است.انجا مرکز زمستان است.انجا قلب زمستان است"4
بنابراین خاستگاه ایرانیان بر پایه اوستا ائیریانم و نجو است که در زبان پهلوي ایرانویج ترجمه می شود . همانگونه کهاشاره شد و در بخش وندیداد اوستا نیز آمده است نخستین جا و سرزمین نیکویی که اهورمزدا آفریده است ایرانویج بوده که بدلیل سرما و نداشتن چراگاه ، ایرانیها از آنجا کوچ کرده اند . این منطقه احتمالاً آسیاي مرکزي بوده است..
8
بخش سوم: روایت هاي مزدایی در باره خاستگاه ایرانویج
در نوشتههاي مزدایی، ایرانویج خاستگاه نخستین نمونههاي زندگی، انسان (کیومرث) و جانور (گاو ایوداد) دانسته شده
و در روایاتی دیگر، بهترین و زیباترین و آرامشبخشترین سرزمین توصیف میگردد. این نکات نمودار آن است که در
اسطورههاي پسین ایرانی، »ایرانویج« سرزمینی که نیاکان ایرانیان از آن برخاسته و به سوي منطقهي کنونی ایران
رهسپار شده بودند، مبدل به سرزمینی مقدس و اسطورهاي گردیده و از این رو، "خاستگاه نخستین
حیات در زمین (انسان و جانور) دانسته شده و در کنار داشتن منزلت »سرزمین خاستگاهی«، در اوضاع نوستالژیک بعدي، تبدیل به »آرمانشهري« گردیده که نمونه عالی بهترین و برترین زیستگاه بوده است. گفتنی است که دربینش اسطورهاي غالب ملل باستان، سرزمین خاستگاهی آنان، کانون آفرینش و محور کیهان به شمار میآمده است؛ چنان که
»مکه« براي اعراب و »اورشلیم« براي یهودیان".5
9
آن چه از محتواي برخی روایتهاي مزدایی بر میآید، " زادگاه زرتشت (ایرانویجاساساً) در سرزمینهاي بسیار دور شمالی دانسته میشده است . اما امروزه کشف آثاري باستانی از جوامعی کهن واقع در مناطق شمالی آسیاي میانه
(قزاقستان کنونی) که مطابق با توصیفات گاهان و اوستاي کهن از جامعهي عصر زرتشت است، فرض واقع بودن
»ایرانویج- « زادگاه زرتشت و خاستگاه آریاییان –را در قزاقستان کنونی، بیش از هرجای دیگري، تأیید و تأکید میکند".6 اما در
بیشتر روایتهاي سنتی مزدایی و عهد اسلامی، زادگاه زرتشت، »آذربایجان« دانسته شده و برهمین اساس ، ایرانویج نیز واقع در آذربایجان پنداشته شده است. اما ،جدایازدلایلتاریخیوزبانشناختیناقضاینانتساب،امروزهبه اشکاراثابتشدهاستکهنسبتدادنزرتشت (وایرانویج) به آذربایجان مربوط به زمانی است که این ناحیه از دوران سلوکیان تا عهد ساسانیان کانون و پایگاه زرتشتیگري بود و روحانیان توانمند آن سامان براي ایجاد ارج و تقدسی پرسابقه براي پایگاه خود، نه تنها کوشیده بودند که زادگاه پیامبر خویش را در آذربایجان وانمود کنند، بلکه تلاش کرده بودند نام مکانهاي اسطورهاي و مقدس جامعهي کهن اوستایی (مانند رود دایتی و کوه اسنوند) را به مناطقی در آذربایجان منتقل و اطلاق نمایند.7
بر پایه ي دو گزارش، یکی اوستایی ( وندیداد) و دیگري پهلوي بُن( دهش)، ایران بزرگ به شانزده سرزمین یا استان، بخش گردیده بود. با نگرش به بخش بندي دفتري پهلوي به نام » شهرستانهاي ایران« می توان استانهاي شانزده گانه را همسو با چهار جهت جغرافیایی، تقسیم نمود. سرور و سرآغاز و کانون سرزمینها » ایران ویج« نام دارد. .ایران ویج یعنی سرزمین مادر و میانه؛ همان جایی که به نام » ماد« معروف شد. /وندیداد: فر گردیکم
دیو زمستان در » ایران ویچ« چیره تر است. و از این پیداست که در » ایران ویج« ده ماه زمستان و دو ماه تابستان است؛ و در آن دو ماه تابستان نیز آب: سرد، و زمین: سرد، و گیاه: سرد است. و آفتشان زمستان است. و مار در آن بسیار است. ولی آفتهاي دیگر، کم دارند. و پیداست که اورمزد » ایران ویج« را از دیگر جاي ها و سرزمینها بهتر آفرید. و نیکی اش این است