در یک بررسی مقایسه ای، برای توصیف سکونتگاههای اروپائیان، اصطلاح »شهر مسیحی« به همان اندازه ناکارا و غیرمفید است – و در برابر آن واژه »غربی« یا »اروپای غربی« مفید فایده به نظر میرسد – که واژه »اسلامی« برای بیان سکونتگاههای مسلمانان مثمرثمر. به دیگر سخن »فایده واژه »اسلامی« در این است که به یک نسبت هم اشاره به فرهنگ دارد – فرهنگی که به اندازه فرهنگ اروپای غربی مستقل است
و هم اشاره به اعتقاد میکند، همین اصطلاح »اسلامی« به عنوان یک واژه توصیفی، به میزان زیادی مفیدتر و گویاتر از واژه »مسیحی« است.3« از این رو میتوان »واژه »اسلامی« را هم اشاره به تمامیت مذهبی تلقی کرد و هم اشاره به تمامیت فرهنگی دانست.
از دیدگاهی دیگر، نیز میتوان به شهر نگریست و وجود شهر اسلامیرا مورد مداقه قرار داد، بررسی تطبیقی اسلام با باورها و اندیشههایی که از فرهنگهای شرقی چون چین و هند نشأت گرفتهاند ما را به این مهم رهنمون میسازد که چرا »شهر اسلامی«وجود دارد، اما »شهر تائوئیستی« یا »شهر هندوئیستی« در طول تاریخ متبلور نشده است. با فاصله گرفتن از نگرش کالبدی و با بررسی وبژگیهای هنری شهر – و حتی معماری- میتوان به وجوه اصلی و مشترک هنرهای مذهبی اشاره کرد که عبارتند از:
.1 محتوا و معنای رستگاری و .2قلمرو هنری.1« بر این اساس تائوئیسم به نفی حکومت و قانونهای اجتماعی میپردازد و قلمرو جامعه، سیاست و حکومت را ترک میکند، در چنین اندیشه عرفانی که نافی تمدن و مناسبات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است، سخن گفتن از شهری که بر پایه اعتقادات بنا شده باشد فاقد معناست.
اندیشه ودایی (اندیشه حاکم بر فرهنگ هندی) نیز قلمرو خود را در حیطه کائنات و جهان روح محدود نموده و رستگاری را برپایه ی حرکتی فردی و دارای نمودهای روحانی میداند. در این اندیشه نیز، شهر در چارچوب اعتقادات مجال ظهور ندارد. اما هنراسلامی قلمرویی متفاوت دارد بصورتی که وسعتی از جهان پیش از تولد تا قیامت را برای رسیدن به رستگاری تقدیم نموده است و همین قلمرو عظیم با تمامی فراز و فرودهایش مضامین هنری را به هنرمند عطا میکند. از سوی دیگر، هرچند قلمرو هنر
اسلامی غیر آرمانی است، اما رستگاری در آن دارای معنایی آرمانی و متعالی است.2