بخشی از مقاله


آدم و حواء

خداي تعالي زمين ر ا در دو روز بيافريد وبا کوه هاي گرانش استوار ساخت.وروزي ها ونيازمندي هاي سکنه اش رادر چهارروز تقدير وايجاد فرمود،سپس از ماده اي شبيه به گازافروخته بآفرينش آسمان پرداخت،و هردو رادرچنبراراده ي خود مسخر ساخت.آنگاه فرشتگان تسبيح گوي وتقديس کننده را ايجاد کرد.سپس اراده اش بر آن تعلق گرفت وحکمتش چنين اقتضاء کردکه آدم وذريه اش را بيافريند تا در زمين سکونت گزينندو آن راآباد سازند.پس فرشتگانش را خبر داد که مخلوق تازه اي در زمين خواهم آفريد که در زمين خليفه من باشدوآن رامامورسازدونسلش در اطراف واکناف خاک منتشر گردند وازروئيدنيهاي زمين بخورندوخيرات ونعمت هاي درون زمين رااستخراج کنند.ولي چون فرشتگان حکمت خلقت واستخلاف اورا نمي دانستندوازطرفي خداي تعالي به ايشان الهام کرده بود که بيشتر افراداين نوع در تقوي وطاعت وعبادت وتسبيح وتضرع به پاي فرشتگان نمي رسند لذادر پيشگاه الهي عرضه داشتندکه:آيا کسي رادر زمين خليفه مي سازي که درآنجا فساد مي کندوخون هاميريزددرصورتي که ماتو راتسبيح مي گوييم وتقديس مي کنيم؟


در اين هنگام خداي تعالي ايشان را جوابي دادکه از حيرت نجات يافتندوخلاصه آن جواب چنين بود که:شما از راز اين آفرينش بي خبريد ومن چيزي مي دانم که شما نمي دانيد آنگاه فرشتگان را فرمان داد که چون پيکر آدم را بپرداختم وجان در آن دميدم يکسره بد او سجده آوريد.
خدا پيکر آدم را از گل بپرداخت وآنگاه جان در آن بدميد. پس نسيم حيات در کالبدش بوزيد ودستگاه عقل واراده وحواسش به کار افتاد. پس از آن خداي تعالي او را مشمول فضل ونعمت خود ساخت و پرتوي از نور خود را بر او بگسترد ونام ها ورازهاي مخلوقات را به او تعليم فرمود. سپس دورنمائي از آن مخلوقات را بر فرشتگان عرضه کرد وبراي اظهار عجز و قصور علمشان و براي فهماندن اولويت آدم به خلافت،فرشتگان را فرمود: اگر راست مي گوئيد نام ها ورازهاي ايشان را به من بازنماييد ،فرشتگان در برابر اين امتحان مبهوت شدند ودر جواب فرو ماندند وناچار به عجز ونارسائي علم ومعرفت خود اعتراف کردند وگفتند: ما جز آنچه از تو آموخته ايم نمي دانيم ،وداناو حکيم مطلق توئي. اما آدم چون استعداد آن داشت که از سرچشمه فيض معنوي سيراب گردد واز نور علم الهي اقتباس کند ، نام ها ورازهاي مخلوقات را فراگرفته ودر شناسائي آنها رسوخ يافته بود. ازين رو به فرمان خدا علم خود را درباره مخلوقات برفرشتگان آشکار کرد وبه اين وسيله حکمت مقام خلافت اللهي خود را بازنمود.


دراين هنگام پروردگار فرشتگان را ندا داد که: آيا به شما نگفتم که من غيب وملکوت آسمانها وزمين را مي دانم وبر آشکار ونهانتان عالمم؟
فرشتکان فضيلت آدم وسر آفرينش او رادريافتند وحکمت برگزيدنش را دانستند. پس آنگاه خدا ايشان را فرمان داد تا به عنوان اعتراف به مقام او بروي سجده کردند ولي شيطان که در صف فرشتگان بود از سر کبر وترفع از فرمان خدا سرپيچي کرد.

خداي تعالي در مقام بازخواست از شيطان به او فرمود: چه چيز تورا باز داشت از آنکه بر مخلوقي که من او را به دست عنايت خويش آفريده ام سجده کني؟
شيطان گفت : من از جهت عنصر وگوهر ، از آدم برترم وکسي را با من ياراي برابري نيست وهيچ موجودي به پايگاه رفيع من نمي رسد.من از گوهر فروزان آتش آفريده شده ام واو از عنصر تيره گل ، از اين رو روا نيست که من براو سجده برم.
خداي تعالي به کيفرعصيان وسرپيچيش او را ندا داد که :از بهشت سعادت بيرون شو،زيرا که تو از مقام قرب رانده ومطرودي وهمانا که تا روز باز پسين لعنت ونفرين بر تو خواهد بود.


شيطان از پروردگار خود خواهش کرد که او را تاروز باز پسين مهلت دهد وزندگيش راتاآن روز دوام بخشد. خداي تعالي خواهشش را بپذيرفت وچون حاجتش برآمد فغضل الهي را سپاس نگذاشت وکفران نعمت کردو بي ادبانه عرضه داشت:اکنون که مراگمراه کردي درسر راه مستقيم تو به کمين آدم ذريه اش خواهم نشست ودرگمراه ساختنش خواهم کوشيد.واز پيش وپس وراست وچپ قصد ايشان خواهم کردوخواهي ديد که بيشترشان شرط سپاس را رعايت نخواهند کرد.
خداي تعالي شيطان رابخواري وخذلان از پيشگاه خود براند وفرمود:به آن راهي که براي خود برگزيدي برو وهر کدام از ايشان راکه بتواني بابانگ خود پريشان خاطر ساز،وسپاه سوار وپياده ات را به سوي ايشان بران ودر اموال واولادشان شريک شو،وبا وعده هاي دروغ وآرزوهاي دور ودرازشان بفريب،اما بدان که من هرگز دست تو را بر آن بندگان مخلص خود که اراده ي قوي وعقيده ي صحيح دارندباز نخواهم گذاشت،وتو را بر ايشان مسلط نخواهم ساخت،زرا دلهاي ايشان ازطرف تو باز گشته وگوش هاشان از شنيدن سخن تو بربسته است.


واما درتصميمي که بر اغواءمردم وفريفتن ايشان گرفته اي،پس در آن باره حسابي دشوار خواهي داشتوکيفري سخت خواهي ديدومن جهنم رااز تو وپيروانت پر خواهم ساخت.
خداي تعالي شيطان را از رحمت خود براند،واز نعمت خويش دور ساخت،وآدم وهمسرش رادر بهشت مسکن داد وايشان رااز مکد شيطان برحذر داشت،واز پذيرفتن سخنش نهي فرمود، تااز بهشت رانده نشوند،واز نعمت هايش محروم نگردند وهم نعمت هاي بهشت را بر ايشان مباح ساختمگر ميوه يک درخت راکه از نزديک شدن به آن منع فرمودوآدم وهمسرش راوعده دادکه اگراز آن درخت اجتناب کنند وسائل تنعم را از هر جهت برايشان فراهم سازد تادر بهشت هيچگاه گرسنگي وبرهنگي نکشند وخستگي وتشنگي نچشند.


آدم در بهشت مسکن گزيد،واز نعمت هاي آن کامياب شد،درميان درختانش گردش مي کرد،ودر سايه اش مي آرميدواز گلهايش مي چيد ومي بوئيد،واز ميوه اهيش کام شيرين ميکرد،واز آب هاي گوارايش سيراب ميشد،ودر تمام اين کاميابي ها همسرش هم با او سهيم وشريک بود.


آدم وحواء روزگاري همچنان در آغوش سعادت به سر بردند ولي اين کاميابي مانند خاري در دل وچشم شيطان مي خليد، زيرا دشمن را کامياب وخويش را محروم مي ديد.
از اين رو به انتقام از آدم ومحروم ساختنش از نعمت هاي بهشت همت گماشت وبراي اجراي تصمين خود باحيله به بهشت در آمد ودر لباس ناصحي مشفق با همه وسائل در مقام استمالت ادم وحواء برآمد واز راه دلسوزي ايشان رااز زوال نعمت وسعادت بيم داد وگفت:(( سر انکه خدا شما رااز نزديک شدن به اين درخت نهي فرموده جز ين نيست که اگر از آن استفاده کنيد دو فرشته ي مجرد خواهيد شد يا جاودانه در بهشت خواهيد ماند)).
شيطان هم چنان وسوسه ي خود را ادامه مي داد، تا چون از نفوذ وتاثير در آدم وحواء نوميد شد،متوسل به قسم شد،وبراي ايشان سوگند ياد کردکه من در مقام شما ناصحي امينم وهيچ گاه قصد گزند شما را ندارم ودر مقام انتقام نيستم انگاه بر تاکيد واصرار خود افزود،تا دستشان را بر ميوه ي آن درخت آلوده کرد.پس چون به دام مکر شيطان درافتادند خداي تعالي ايشان را از نعمت بهشت محروم ساخت وندا داد که:(( آيا من شما را از اين درخت نهي نکردم ونگفتم که شيطان شما را دشمني آشکار است!)).


در اين هنگام آدم وحواء از کرده ي خود پشيمان شدند وعرضهر داشتند:(( پروردگارا مادرباره ي خود ستم کرديم واگر ما را نيامرزي وبر ما رحم نکني هر آينه از زيانکاران خولهيم بود)).
پس خداي تعالي فرمود:از بهشت بيرون رويد،شما در زمين مسکن خواهيد داشت وتا روز باز پسين باهم دشمن خواهيد بود.
پس از آن خداي تعالي توبه ادم وحواء را قبول کرد وآن دو را آمرزيد،وآدم وحواء از پذيرش توبه ي خويش خوش حال شدند واميد وارگشتند که در بهشت بمانند واز نعمت هايش هم چنان کامياب باشند وخداي تعالي از آنچه به خاطر ايشان مي گذشت آگاه بود،پس آن دو را فرمان نزول وخروج از بهشت داد وبه ايشان که اين دشمني ميان شيطان وايشان هم چنان ادامه خواهد داشت.تا از رفتنه اش بينديشند واز اغواء ووسوسه اش بر حذر با شند،واز هدايت الهي پيروي کنند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید