بخشی از مقاله
حجاب
فصل اول
كـليـات
مقدمه:
يكي از عمده ترين مسايل كشورهاي در حال گذار، دگرگوني معاني، ارزش ها و عقايد مشترك حاكم بر اين جوامع است.نتيجه تغيير اين عقايد مشترك كه كاركرد انسجام را در نظام اجتماعي بر عهده دارند ايجاد نوعي چند گونگي و تكثر در لايه هاي زيرين و درون ذهني افراد است. اگرچه تكثر به خودي خود امري نامطلوب محسوب نمي گردد اما مسئله از آنجايي آغاز مي شود كه اين چند گونگي در باورها و عقايد و لايه هاي درون ذهني افراد صورت پذيرد و ديگر هيچ اصل و تعريف واحدي وجود نداشته باشد كه اين باورهاي مختلف حول آن نظام يابند. در اين هنگام است كه جامعه
عرصه بروز نگرشها و كنشهاي مختلف و متفاوت و حتي گاه متناقض گشته و انسجام و يگانگي نظام اجتماعي دست خوش چالش هاي جدي و مهمي مي گردد.
اصل «حجاب» براي زنان كه در جوامع اسلامي مطرح است از جمله همين ارزشها و عقايدي است كه از ديرباز در جامعه ما وجود داشته و در دورههاي مختلف تاريخي به صورتهاي مختلفي بروز و ظهور كرده است.
بيان مسئله:
توجه به اخبار روزنامهها و صدا و سيما و همينطور مشاهدات معمولي و روزمره بيانگر اين امر است كه پوشش دختران و زنان ايراني مخصوصاً در دهههاي اخير نسبت به آنچه كه در نسخ ديني موجود است، دچار تحول و دگرگوني شده است؛ هم اكنون نيز اين امر از حيث آنكه به عنوان يكه «مسئله» ياد ميشود مورد توجه محافل گوناگوني واقع شده و سعي در چاره جويي براي آن مي شود.
آنچه كه در قرآن به عنوان مهمترين منبع ديني آورده شده صورتي كلي است كه جزئيات آن توسط مفسرين، مراجع و صاحبنظران به گونههاي نسبتاً متفاوتي عملياتي و بيان گرديده است. اگرچه غالب اين تعاريف بر حداقل پوشش (يعني پوشيدگي همه بدن به جز چهره و دستها از مچ به پايين) اتفاق نظر دارند، اما به نظر ميرسد در عمل اين تعاريف كمتر در ظاهر افراد ديده ميشود.
از آنجايي كه ديدگاهها و نگرش افراد درباره موضوعات مقدمهاي بر كنش آنها محسوب ميگردد؛ لذا يافتن پاسخ اين پرسش كه افراد جامعه چه تعريفي از واژه «باحجاب» دارند ميتواند گام مو
ثري در اين مسير باشد.
حال سوالي كه در اين تحقيق بدان پرداخته خواهد شد اين است كه اولاً : «تعريف تحليلي افراد تا چه ميزان به تعريف اسمي واژه «با حجاب» نزديك است؟
ثانياً: «افراد در عمل تا چه ميزان به تعريف اسمي واژه «باحجاب» نزديك مي شوند؟»
اهميت مسئله:
قدر مسلم تفاوت تعاريف قراردادي و تحليلي افراد از واژه «باحجاب» دو گونه مسئله رابراي ما متصور ميسازد:
اول اينكه تعاريف ديني موجود از واژه «باحجاب» همگي قابل اجرا و مناسب بوده اما نظام اجتماعي و فرهنگي جامعه، طي مراحل جامعهپذيري افراد به درستي نتوانسته اين تعاريف را در ميان افراد دروني سازد. و يا نظام هنجارساز جامعه داراي عملكرد ضعيفي بوده است به گونهاي كه ساير منابع هنجارساز (داخلي يا خارجي) دست به هنجارسازي و ارايه تعاريف جايگزين در اين باره زدهاند.
دوم اينكه اين تعاريف قراردادي و ديني آن طور كه بايد و شايد مطابق ضرورتها و نيازمنديهاي زمان و مكان از متون ديني استخراج نشده و لذا افراد، خود، دست به تغييراتي در اين تعاريف زدهاند تا آن را با شرايط روز خود منطبق سازند.
هريك از مفروضات بيان شده كه درست باشد نيازمند بكارگيري تدابير مناسب در جهت همسانسازي نظام كنش افراد و نظام هنجاري جامعه مي باشد تا شاهد كاهش انسجام و يگانگي در جامعه نباشيم.
اهداف تحقيق:
هدف از انجام اين تحقيق كه با دو روش "اسنادي" و پیمایشی صورت می پذیرد يافتن پاسخهايي مناسب به سوالات تحقيق است. همچنين يافتن اين پاسخها ميتواند ما را در رسيدن، نگاهي واقع بينانه نسبت به بخشي از مسئله اجتماعي «بدحجابي» ياري دهد.
تعريف مفاهيم:
تعريف اسمي: تعريف اسمي تعريفي است كه طي آن معني يك واژه به وسيله صفات مشخصي به طور قراردادي تعيين گردد. (رفيع پور، كندوكاوها وپنداشتهها)
اين تعاريف قراردادي است و به همين دليل چيزي درباره واقعيت بيان نمي كند و لذا نه در
ست هستند و نه غلط.(همان)
تعريف تحليلي: گاهي لازم است معاني واژههاي مورد استفاده (مثلاً در يك پرسشنامه) را قبلاً بررسي كرده و معاني معمول آن واژهها را در گروه يا جامعه مورد نظر تعيين نمود. اينگونه بررسي و تعيين معاني را "همپل"، «تحليل معني» و اوپ ، «تعريف تحليلي» مي نامد و تفاوت آن با
تعريف اسمي در اين است كه تحليل معني يا تعريف تحليلي يك امر قراردادي نيست بلكه يك امر تحقيقي است. يعني به صورت تجربي بررسي ميشود كه فلان واژه در بين افراد يك جامعه داراي چه معني يا معاني است و لذا در تعريف تحليلي برعكس تعريف اسمي درباره يك امر واقع (واقعيت) صحبت مي شود. (همان)
تعريف اسمي واژه «با حجاب»: دکتر مطهری در کتاب حجاب خود پس از بررسی آیات و روایات و تفاسیر گوناگون به این تعریف می رسد: «براي زن پوشانيدن چهره و دستها تا مچ واجب نيست. حتي آشكار بودن آرايشهاي عادي و معمولي كه در اين قسمتها وجود دارد نظير سورمه و خضاب كه معمولاً زن از آنها خالي نيست و پاك كردن آنها يك عمل فوقالعاده به شمار ميرود نيز مانعي ندارد». پس «با حجاب» بودن يعني مطابقت با اين ويژگيها.
تعريف تحليلي واژه «با حجاب» : اين تعريف شامل آن تعريفي ميشود كه افراد جامعه آماري به صورت نظري آن را عنوان مي كنند و همينطور در عمل آن را انجام ميدهند.
فصل دوم
پيشينه تحقيق
در اين فصل تلاش ميشود تا حاصل تحقيقات انجام شده در رابطه با اين موضوع كه تاكنون انجام شده و نتايج آن قابل استفاده و رهگشا در انجام اين تحقيق ميباشد گردآوري و ارايه گردد:
پژوهشي در مجموعه WVS (پيمايش ارزشهاي جهاني) توسط “منصور معدل” از دانشگاه ميشيگان و «آزادارمكی» از دانشگاه تهران انجام شده است.
در اين پيمايش با نمونههايي كه از سه كشور «مصر» ، «ايران» و «اردن» گرفته شده است به باورهاي ديني دينداري، هويت ملي و ايستارها نسبت به فرهنگ غرب، خانواده و روابط جنسيتي تحليل و مقايسه شده است.
نتيجه اصلي كه ايشان از تحقيق خود ميگيرند اين است كه «ماهيت رژيم حاكم» يك عامل مهم براي اختلاف جهان بيني مردم اين سه كشور است. بين اين سه كشور حكومت ايران، «حكومت تئوكراسي» و «دين سالاري» است. حكومتهاي مصر و اردن و خصوصاً حكومت مصر، سكولار است. به جهت اينكه اين حكومتها در درجات متفاوتي از اقتدار طلبي هستند، گروههاي مخالف بيانات فرهنگي خود را در واكنش به جهت گيريهاي فرهنگي رژيمهايشان تنظيم مي كنند. به
همين علت در ايران جايي كه جامعه تحت تسلط رژيم كاملاً ديني اداره شده است مردم كمتر ديني. كمتر ضد غرب، بيشتر سكولار و بيشتر هوادار ارزشهاي مدرنيسم هستند تا مردم مصر و اردن كه حكومتشان سكولار و به طور قطعي هوادار غرب است.
پژوهشگران مذكور معتقدند يافتههاي تجربي آنها با پژوهشهاي تاريخي موجود همخواني دارد. شواهد تاريخي متعدد حاكي از آن است كه جهتگيريها و خط مشيهاي فرهنگي دولت نقش تعيينكنندهاي در روند فرهنگي جامعه دارد.
ايشان موارد مختلفي را از تاريخ كشورهاي اسلامي ذكر ميكنند كه در آنها مداخله فرهنگي حكومتهاي سكولار با ايدئولوژي تهاجمي، سبب سياسي شدن دين و شكلگيري بنيادگرايي اسلامي شده است.
تحقيق مورد بحث علاوه بر نتايجي در مورد اختلاف جهان بيني مردم اين سه كشور اسلامي به نتايجي هم در مورد اختلاف جهان بيني مردم در هر يك از اين سه كشور ميرسد. در اين مورد نتايج به دست آمده حاكي از آن است كه عوامل تعيين كننده عبارتند از: تنوعي از صفات اجتماعي پاسخگو مانند پايگاه اجتماعي، اقتصادي، جنس و سن و تحصيلات؛ كه سن و تحصيلات نشانههاي خوبي براي راستاي تغيير فرهنگي هستند.
در عين حال تحصيلات اثر قابل ملاحظهتري روي ديدگاههاي فردي دارد. تأثير متغير سن و تحصي
لات در اين سه كشور يكسان نيست. در ايران پاسخگويان جوانتر و داراي تحصيلات بالاتر بيشتر مليگرا بيشتر سكولار و كمتر ديني هستند. در مصر و اردن اين اثرات (تأثير سن و تحصيلات روي دين) قابل توجه و مشخص نيست. جالب است كه در هر سه كشور سطح تحصيلات با اعتماد به مسجد و اعتماد به دولت رابطه معكوس دارد.
پژوهشگران با قدري احتياط نتيجه ميگيرند كه معني اين رابطه منفي در ايران سكولاريسم بيشتر و دينداري كمتر است ولي در اردن و مصر تلاش ديني بيشتر را ميفهماند.
خانواده، دانشگاه و جامعه پذيري ديني: (طالبان 1378)
محقق ميخواهد به اين سوال پاسخ دهد كه آيا تأثير تحصيلات تنها بر افراد تحصيل كرده است يا اينكه دامنه نفوذ آن به فرزندان آنها نيز كشيده خواهد شد؟
نتايج تجربي بيانگر آن است كه دينداري فرزندان خانوادههاي تحصيل كرده به نسبت ديگران از ميزان ضعيفتري برخوردار است. ولي در هر صورت متوسط دينداري در جامعه ايران بالا و نزد اين خانوارها هم بالاتر از متوسط مقياس دينداري بوده است.
دانشگاه ، دين، سياست : (رجبزاده، 1379 200-183)
اين پژوهش ميكوشد به اين سوال اساسي پاسخ گويد كه باورها و ارزشهاي دين در اين روايات رسمي و سنتي آن تحت تأثير فرهنگ دانشگاه چه سمت و سويي پيدا ميكنند؟ و در جريان اين چالش چه باورها و ارزشهايي به عنوان راه حل چالش مورد پذيرش افراد قرار ميگيرد يا قابليت پذيرش بيشتري مييابند؟
در باب دين ورزي در اين تحقيق مولفههاي گوناگوني مورد توجه قرار گرفته است كه مهمترين آنها عبارتند از: «راه شناخت خدا» ، «جهان بيني»، «نگاه افراد به دين» (سنتي، تجربه دروني، مادي گرايانه، عقل گرايانه). «تلقي افراد از كاركرد معرفت شناختي دين»، «جايگاه روحانيت در دين» ، «مناسك گرايي» ، «تكثرگرايي»، «تفسيرپذيري سكولاريزاسيون».
ابعاد دين در اين پژوهش براساس مولفههايي نوع بندي شده كه در ارتباط با بحث ارزشها و باورهاي علم قرار ميگيرند. برخي از مهمترين يافتههاي اين پژوهش را به اين شرح ميتوان خلاصه كرد:
- پاسخگويان به تعدد راههاي شناخت معتقدند.
- دانشجوياني كه از پايگاه اجتماعي اقتصادي بالاتري برخوردارند نظر منفيتري نسبت به دين سنتي دارند.
- گرايش به سوي مخالفت با نقش سنتي روحانيت و ملازمه آن با دين در دانشجويان مشهود است. و نوعي كاهش باور به مرجعيت روحانيت در شناخت دين وجود دارد.
- قبول و موافقت با تكثرگرايي، گرايش كلي جمعيت است و روابط بين متغيرها حاكي از دخالت عوامل درون دانشگاهي و روابط ضعيف با عوامل فرا دانشگاهي است.
- در خصوص مناسك گرايي در دين، همانند تلقي سنتي از دين و نگاه به مرجعيت روحانيت نوعي قطب بندي در سطح افراد دانشگاهي (اجتماعي) محسوس است. در اين رابطه متغيرهاي «پايگاه اقتصادي- اجتماعي» افراد «سطح توسعه يافتگي» منطقه زندگي افراد نقش اساسي دارند. (همان 203-92)
فعاليتهاي مذهبي:
در تحقيقاتي كه در ذيل عنوان كلي فوق و يا به عنوان جزيي از يك مفهوم كليتر در سالهاي اخير صورت پذيرفته نكته مهمي مشاهده ميشود، در مورد عرصه مناسكي دين به خصوص مناسكي كه بخش زيادي از آن جنبه جمعي دارد و با تعامل و پيوند با ديگران همراه است، تعاملات و پيوندهايي كه در خلال آن اجتماع ديني تداوم مييابد با اين واقعيت جديد در جامعه ايران مواجه ميشويم كه نوعي تحول از سمت دين و مناسك جمعي به سوي فردگرايي در دين مشهود است.
محقق پيش بيني ميكند با رشد تجدد و افزايش سطح توسعه يافتگي عرصه دين فردي در بخشهايي از جامعه گسترش بيشتري يابد كه با توجه به گسترش مولفه اصلي آن يعني تحصيلات در سالهاي آتي انتظار توسعه بيشتر آن ميرود. (رجبزاده، 1380)
در تحقيق ديگري كه باعنوان «بررسي عوامل موثر بر رعايت حجاب دانشآموزان دختر دبيرستاني يزد» انجام شده است؛ كم بودن تعداد افراد خانواده، تربيت و تولد فرزندان در خانواده عامل موثر بر رعايت حجاب نيستند. سن والدين و سطح تحصيلات پدران تأثيري در رعايت حجاب ندارد هرچند كه سطح تحصيلات مادران موثر است. مادران خانهدار و بازنشسته داراي فرزنداني با رعايت حجاب ميباشند و مادران شاغل در زمينه حفظ حجاب فرزندانشان موفقيت كمتري دارند:
- پيشرفت تحصيلي و احساس رضايت از وضع ظاهري در رعايت حجاب موثر است.
- برقراري رابطه گرم و صميمي والدين با يكديگر و با فرزندان در حفظ حجاب موثر است.
- وضع مطلوب اقتصادي خانواده، پايبندي خانواده به فرايض مذهبي، استفاده مادران از چادر مشكي و مقنعه به عنوان فاكتوري موثر در حفظ حجاب فرزندان ميباشد.
- رعايت حجاب در دختران با حجاب با بينش و بصيرت و شناخت دلايل آن بوده است.
- تأثير مدلهاي جديد لباس (مدلهاي جلف) در دختران بدحجاب بالا است.(جواد هدایتی 1383)
در مطالعهاي كه سازگارنژاد در سال 72 در يكي از مدارس منطقه 8 تهران پيرامون حجاب انجام داده است، متغيير مورد مطالعه «تصور دانش آموز نسبت به حجاب» بوده است. طي اين تحقيق از دانش آموزان سوال شده است كه: “با اين نظر كه زن ميتواند با هر لباس و پوشش كه دوست دارد در خيابان ظاهر شود، مهم اين است كه قلبش پاك باشد» ؛ 1/55 درصد با اين حرف كاملاً موافق با موافق بوده و 2/35 درصد نيز مخالف يا كاملاً مخالف بودهاند.
در مورد مويسر در امر حجاب عبارتي با اين مضمون مطرح شده است: «بيرون بودن مويسر اززير روسري، مقنعه يا چادر مانعي ندارد» ؛ 6/46 درصد با اين عبارت كاملاً مخالف ، 3/21 درصد مخالف و 2/22 درصد موافق يا كاملاً موافق بودهاند.
نتيجه گيري:
يافتههاي اين تحقيقات حاكي از آن است كه :
ماهيت رژيم حاكم يك عامل مهم در اختلاف جهانبيني افراد است. همينطور تنوعي از صفات اجتماعي پاسخگو مانند پايگاه اجتماعي- اقتصادي، جنس، سن و تحصيلات نشانههاي خوبي براي تعيين راستاي تغيير فرهنگي هستند. و در عين حال تحصيلات اثر قابل ملاحظهتري روي
ديدگاههاي فردي دارد.
همچنين نبايد از ياد برد كه در برخي از اين تحقيقات مشخص شده كه بين تحصيلات و دينداري رابطه معكوس وجود دارد. دانشجوياني كه از پايگاه اجتماعي- اقتصادي بالاتري برخوردارند نظر منفيتري نسبت به دين سنتي دارند.
قبول و موافقت با تكثرگرايي، گرايش كلي جمعيت است و روابط بين متغيرها حاكي از دخالت عوامل درون دانشگاهي و روابط ضعيف با عوامل فرا دانشگاهي است.
در ميان اين تحقيقات در جامعه ايران با اين واقعيت مواجه ميشويم كه نوعي تحول از سمت دين و مناسك جمعي به سوي فردگرايي در دين مشهود است. و پيشبيني ميشود با رشد تجدد و افزايش سطح توسعه يافتگي عرصه دين فردي در بخشهايي از جامعه گسترش بيشتري يابد كه با توجه به گسترش مولفه اصلي آن يعني تحصيلات در سالهاي آتي انتظار توسعه بيشتر آن ميرود.
از بخشی از نتایج این تحقیقات در پایان نامه حاضر استفاده شده است. به این ترتیب که از تحقیق نخست ، تنوعی از صفات اجتماعی که به عنوان عوامل تعیین کننده در اختلاف جهان بینی مردم بیان گردیده به عنوان بخشی از متغیرهای به کار رفته در پایان نامه حاضر استفاده شده است.
همچنین از دومین تحقیق این پرسش گرفته شده است که آیا تحصیلات و شغل و جایگاه اجتماعی والدین بر تعریف فرزندان از واژه «باحجاب» موثر است؟ و از تحقیق بعدی این پرسش عنوان شده است که آیا تعریف افراد از واژه باحجاب تحت تأثیر فرهنگ دانشگاه و البته در میان رشته های تحصیلی گوناگون تغییر می کند؟
فصل سوم
چهارچوب نظري
پارادايم سكولاريزاسيون بروس:
(به نقل از مسعود سعیدی «سنجش نگرش سکولاریزاسیون در گروه سنی 20 تا 50 ساله مردم شهر مشهد در سال 84 و بررسی عوامل موثر براین نگرش» پایان نامه دوره کارشناسی ارشد)
بروس در فصل اول كتاب خود اين پارادايم را مختصراً توصيف ميكند و در بخشهاي بعد با مدارك و شواهد بيشتري بحث را تكميل مي كند و انتقالات وارد را نيز پاسخ ميگويد.
وي ابتدا دو نكته را در مورد ارتباطات علي موجود در اين پارادايم بيان ميكند. ميگويد: “من ادعا نميكنم كه هر كدام از اين علتها به تنهايي ميتواند اثر نموده شده را به وجود آورد. بسياري شرايط ديگر نيز لازم است… ثانياً من ادعا نميكنم كه هر كدام از اين علتها (براي به وجود آمدن اثر خاص) هميشه لازم است… مانند ژاپن (كه به سرمايهداري صنعتي تبديل شد در حالي
كه فرهنگ متفاوت با غرب دارد) يعني اين عوامل نه كافي هستند و نه لازم.
اصطلاحاتي كه بروس براي پارادايم سكولاريزاسيون آورده تقريباً روشن است و مفهوم آن تفاوت چنداني با مفهوم رايج ندارد. فقط دو اصطلاح «بخشي سازي» (compoutmentalization) و «خصوصي سازي» (priuatization) قدري نياز به توضيح دارد.
اين دو اصطلاح مربوط به جنبه فردي سكولاريزاسيون ميشوند و در واقع واكنش فرد را به فرآيندهايي مثل تفكيك و تكثير بيان ميكنند.
يك راه براي اينكه مومنين ايمانشان را با تنوع و تكثر فرهنگي و ديني آشتي دهند اين است كه يكپارچگي را در سطح بالاتري از انتزاع بازسازي كنند به اين صورت كه همه اديان را به يك معنا يكسان در نظر بگيرند.
امكان ديگر- كه با اولي سازگار نيست- اين است كه فرد ايمانش را به بخش خاصي از زندگي اجتماعي محدود نمايد.
«برگر» و «لاكمن» در «ساخت اجتماعي واقعيت» نشان دادهاند كه تفكيك و تمايز كه از ويژگيهاي مدرنيته است ما را ملزم ميكند كه نه در يك جهان واحد، بلكه در تعدادي از جهانها زندگي كنيم كه هر كدامشان ارزشها و منطق خاص خودش را دارد. پس مقصود از «بخشيسازي» اين است كه فرد فقط در حيطه خاصي از زندگي اجتماعي تابع ايده و ارزشهاي ديني خود است.
خصوصي سازي نيز همراه بخشي سازي فرا ميرسد يعني اين احساس و درك كه حيطه دسترسي دين محدود ميشود فقط به كساني كه آموزههاي اين يا آن دين را ميپذيرند.
در مورد «آگاهي فن سالارانه» نيز مفهوم وي تفاوت اندكي با مفهوم مورد نظر هابرمالن دارد. مقصود بروس از اين اصطلاح شيوه خاصي از انديشه است كه همراه علم و تكنولوژي مدرن به انسانها تحميل ميشود.
در ميان خصوصيات اين شيوه «استيوبروس»، پيش فرضهايي بنيادي نهفته در علم و تكنولوژي را مطرح ميكند. وي پارادايم پيشنهادي خود را در يك جمله اين چنين خلاصه ميكند:
«فردگرايي ، تكثر (تنوع) و برابري خواهي در يك زمينه ليبرال دموكراسي، اقتدار باورهاي ديني راست كرد».
او در جاي ديگر ميگويد: «اگر در گزارش من از اين تغييرات ابتكاري وجود داشته باشد، در تأكيدي است كه بر تكثر و تنوع ميكنم. در حالي كه ديگران تبيين خود را براي افول دين با پيرايش حكومت به نحوه فزاينده بيطرف، شروع ميكنند، من به علت اين بيطرفي توجه ميكنم.
تنوع فرهنگي ناشي از تعامل فرهنگ ديني متكثر با تفكيك ساختاري و اجتماعي، دين را از عرصه عمومي به عرصه خصوصي راند (و حكومتي بي طرف تأسيس نمود) و همراه دين هم ايدههاي ديني به جز ملايمترين آنها نيز به حوزه خصوصي رانده شده … برداشته شدن حمايت از دين در سطح ساختار اجتماعي بر روانشناسي اجتماعي باور، تأثيري مشابه به جاي مي گذارد.
يقينهاي جزعي كليسا و فرقه جاي خود را به اظهارات ملايمتر انجمن مذهبي و كيش ميده
د…
تأثير سكولاركننده تكثر و تنوع به مقدار زيادي به فرهنگ برابري خواه جامعه دموكراتيك بستگي دارد؟
«استيوبروس» ميگويد: كه اين نسبت غلط و رايج است كه گمان ميكنند پارادايم سكولاريزايسون به معناي پيش بيني الحاد و انكار خدا در همه افراد است: «من استدلال خواهم كرد كه كاهش اهميت اجتماعي دين، تعداد علاقهمندان به دين را كاهش ميدهد. و اين يك رابطه علمي است و نه فقط موضوعي براي تعريف. ولي حتي در نظريه رادريكالتر من اين انتظار وجودندارد كه دين ناپايدار خواهد شد.
من مشكلي نميبينم در اين كه واژهاي براي توصيف فرآيندي به كار رود كه فقط پاياني قطعي و معيني ندراد… سكولاريزاسيون ميتواند به اين معني باشد: «حركت و تحول به سوي كمتر ديني بودن».
دين در بعد فردي (دينداري)، در دنياي مدرن متأثر از تكثر و تنوع فرهنگي تحول مييابد. صورتهاي سنتي دين جاي خود را به اشكال جديد ميدهند. صنعتي شدن و شهرنشيني، اقوام و گروههاي مذهبي و نژادهاي مختلف را كنار هم جمع كرده. همين تنوع و تكثر فرهنگي فرآيند خصوصيسازي دين را به دنبال دارد. زيرا نميتوان در حوزه عمومي، هنجارها و ايدههايي را اعمال كرد كه مورد توافق گروههاي مختلف نيست. بنابراين دين به حوزه خصوصي راندده ميشود دو دوست بيطرفي، اجتماع را براساس كليترين ارزشهاي مشترك اداره ميكند.
پيامد ديگر تكثر فرهنگي، فردي شدن دين است. فردي شدن را ميتوان با بحث «وورتساخر» در مورد اجتماعي و فرهنگ پذيرشدن، توضيح داد.
وي ميگويد شخص در برخورد با هنجارهاي متفاوت و متناقض و ايدهها و انديشههاي ناهمخوان دچار تزلزل ميشود و اين تزلزل، تلاش در جهت تعادل دوباره را بر ميانگيزد.
اين دوباره متعادل شدن نوعي تفسير شرايط است كه به شخصيت شناخت ميدهد و آن را نسبت به دو هنجار يا ايده ناهمخوان به طور نسبي مرزي (مارجيناليزه) ميكند و به آن هويتي بالنبه مستقل ميدهد.
«وورتساخر» كل فرآيند متزلزل شدنها و دوباره متعادل شدنها در طول زندگي را فرآيند شخصي شد (پرسوناليزاسيون) مينامد كه همان دستيابي به هويت مستقل است.(حيدري بيگوند، 1380 ، 8 –107)
فردي شدن دين نيز مصداقي از همين فراگرد است. شخص در محيط متكثر ديني و در برخورد با مذاهب و نظامهاي فكري و ارزشي متنوع نسبت به آنچه خود دارد مرزي ميشود و ميتواند از بيرون و با ديدي انتقاديتر به آنچه خود و ديگران دارند نگاه كند و به نحوي مستقلتر از گذشته به انتخاب يا انتقاد و حتي نوآوري دست يازد.
واضح است كه خصوصي شدن و فردي شدن دين، صورتها و اشكال بديعي از دينداري ميآفريند. اين مقدار مورد توافق همه نظريه پردازان جامعه شناس است. اختلاف در اين است كه موافقان سكولاريزاسيون ميگويند كه تكثر ديني، اقتدار و عينيت باورهاي ديني را سست ميكند و دين را به موضوعي كم اهميت براي انتخاب و ترجيح در حد كالاها و اقلام مصرفي تبديل مينمايد. دين محدود شده به عرصه خصوصي تحت تأثير شكنندگي و بيثباتي عرصه خصوصي قرار ميگيرد.
اما مخالفان فرآيند سكولاريزاسيون ميگويند كه دين چون برخي نيازهاي اساسي بشر را برآورده ميسازد بياهميت نميشود. اگر صورتي از دين يا سازمان ديني آن نيازها را رفع نكند صورتها يا اشكال ديگري از دين به وجود مي آيند تا اين وظيفه را انجام دهند. بنابراين تقاضا براي دين هميشه وجود دارد. آنچه مهم است شيوه عرضه دين است.
در يك محيط متكثر ديني بازار رقابتي مبين اديان و مذاهب و قرائتهاي مختلف به وجود ميآيد و همه مذاهب در بدست آوردن اعضاي مومن و ثابت و تقويت مشاركت ديني مردم به رقابت و تلاشي نفسگير ميپردازند. حال آنكه سازمان ديني در يك محيط انحصاري و بدون رقابت تلاشي در تقويت تعهد ديني مردم نميكرد و منابع خود را تنها براي حفظ انحصار هزينه مينمود بنابراين در زمينه اجتماعي متكثر، حيات ديني از مشاركت عمومي بيشتري برخوردار خواهد بود.
الگوي گلاك و استارك:
(به نقل از مژگان عظیمی هاشمی، «رضایت از زندگی و دینداری در بین دانش آموزان دوره متوسطه شهرهای فردوس و درگز و نواحی 7 و5 و4 مشهد)
از ابتداي دهه 1960 انديشه ماهيت چند بعدي دين مطرح شد. مشهورترين الگوي چند بعدي از دينداري از سوي گلاگ و استارك مطرح شده است. هدف اصلي آنان از طرح دين مباحث درك شيوههاي مختلفي بود كه مردم با توسل به آن خود را مذهبي تلقي ميكردند. از نظر آنان حوزههاي كلي دينداري كه به عنوان ابعاد اصلي دينداري در نظر گرفته ميشود پنج حوزه اساسي ذيل را شامل ميشود:
1. بعد اعتقادي (ideological) : باورهايي كه پيروان دين بدان اعتقاد دارند كه اين باورها به سه نوع تقسيم ميشوند: باورهاي مسلم كه ناظر به شهادت دادن به وجود خداوند و معرفي ذات و صفات اوست. باورهاي غايتگرا كه هدف و خواست خدا از خلقت انسان و نقش انسان در راه نيل به اين هدف است. باورهاي زمينه ساز كه روشهاي تأمين اهداف و خواست خداوند و اصول اخلاقي را كه بشر براي تحقق آن اهداف بايد بدان توجه نمايد بيان ميكند.
البته اين دو دانشمند عنصر اهميت را هم در نظر گرفتهاند. به اين معنا كه يك باور خاص چقدر براي فرد معتقد داراي اهميت است. در هر حال سنجش عنصر اهميت باور از طريق سنجش ساير ابعاد دينداري فرد شامل مناسكي تجربي و پيامدي صورت ميگيرد.
2. بعد مناسكي يا عمل ديني (ritvalistic) : اعمال ديني مشخصي كه از پيروان هر دين انتظار ميرود آن را به جا ميآورند. ايشان تأكيد دارند در عملياتي نمودن اين بعد علاوه بر مشاركت در فعاليتهاي مناسكي تفاوت مربوط به ماهيت يك عمل و معناي آن عمل نزد فاعلان آن نيز بررسي شود.
3. بعد تجربي يا عواطف ديني (experiment) : احساسات مربوط به برقراري رابطه با وجودي همچون خدا. براي تعريف عملياتي اين بعد مقياسي را مطرح نمودند كه چهارنوع از جلوههاي عواطف ديني (توجه، شناخت، اعتقاد يا ايمان و ترس) را در بر ميگرفت.
4. بعد فكري يا دانش ديني (intellectval) : اطلاعات و دانش اساسي در مورد اصول عقايد ديني و كتب مقدس را كه انتظار ميرود افراد از آن مطلع باشند. اين بعد معرف مناسبي براي سنجش ميزان دينداري فرد نيست مگر اينكه گرايشهاي فرد در ساير ابعاد ديني به خصوص در بعد اعتقاد ديني در نظر گرفته شود.
5. بعد پيامدي يا آثار ديني (conseqvential) : شامل پيامدهاي باور، عمل، تجربه و دانش ديني در زندگي روزمره فرد معتقد و روابط او با سايرين است. (معراجزاده توكلي، 1380، 5-164)
نظريه عمومي كنش پارسونز:
(به نقل از عبدالعلی لسایی زاده، جهانگیر جهانگیری، علی شریفی. «بررسی عوامل اجتماعی، اقتصادی موثر بر پایبندی به ارزش های دینی)
نظريه ارادي كنش پارسونز در جهت ايجاد ارتباط بين چندين مقوله است:
1. ارتباط بين هنجارها و ارزش
2. كارگزار انساني
3. شرايط اجباري
4. فشار براي كارآيي از طريق هنجارها.
هنگام انتقال از واحدهاي كنش به سمت نظام اجتماعي پارسونز دست به مفهوم سازي مجدد زده است و كنشگران را برحسب ارزشها دسته بندي ميكند. از نظر او سه نوع ارزش وجود دارد:
1. شناختي (ارزيابي به وسيله معيارهاي عيني)
2. قدرداني (ارزيابي به وسيله معيارهاي زيبا شناختي)
3. اخلاقي (ارزيابي به وسيله صحت و سقم مطلق)
به نظر پارسونز اينها همه به شيوههاي جهت گيري ارزشي و انگيزشي وابسته است. (ترمز. 1998، 30-32) پارسونز نوعي سيطره «سيبرنتيك» به فرهنگ و به طريق اولي به دين ميبخشد. دين ميتواند از آن جايگاه والايي كه در نظام كنش اجتماعي دارد ارزشها را بيافريند. هنجارها را شكل دهد، نقشهاي اجتماعي را تعيين كند و هدايتي همه جانبه نسبت به نظامهاي جامعه شخصيت و رفتار داشته باشد. (ديويس، 22 ، 1379).
نظريه رونالد اينگلهارت: (همان)
وي در آثار خود به «انقلاب آرام» و «تحول فرهنگي در جامعه پيشرفت صنعتي» اشاره ميكند. كه يك دسته تغييرات در متغيرهاي سطح سيستم جامعه (مثلاً دگرگوني اقتصادي) منجر به تغييراتي در سطوح خود (مهارتها و ارزشها) شده كه اين تغييرات در سطوح فردي به نوبه خود داراي پيامدهايي در سطح سيستم جامعه است.
از نظر تئوريك نظريه مادي- فرامادي اينگلهارت مبتني بر دو فرضيه اساسي است:
1. فرضيه كميابي: اولويتهاي فرد بازتاب محيط اجتماعي- اقتصادي وي هستند شخص بيشترين ارزشها را براي كالاها و يا خدماتي قايل ميشود كه عرضه آنها نسبتاً كم است.
2. فرضيه اجتماعي شدن: مناسبات ميان محيط اجتماعي- اقتصادي و اولويتهاي ارزشي يك رابطه مبتني بر تطابق بلافاصله نيست. زيرا ارزشهاي اصلي شخص تا حدود زيادي انعكاس شرايطي است كه در سالهاي قبل از بلوغ وي حاكم بوده است.
اين دو فرضيه مجموعاً دلالت برآن دارند كه فراگرد و دگرگوني ارزشها از آثار دورههايي (بازتاب نوسانهاي كوتاه مدت در محيط اجتماعي-اقتصادي كه بر آثار بلندمدت نسلها) (بازتاب اوضاع غالب در طول سالهاي سازنده يك نسل معين) تحميل ميشوند تشكيل ميگردد. (اينگلهارت، 1373 : 75)
فصل چهارم
بررسي اسنادي تعريف حجاب
از آنجا كه حدود حجاب كه در قرآن (به صورت كلي) بدان اشاره شده نزد مفسرين و مجتهدين و صاحب نظران به گونههاي نسبتاً متفاوتي بيان شده؛ لذا در اين مجال به گردآوري و بيان همه اين برداشتها با توجه به كتب موجود تفسير مينماييم.