بخشی از مقاله
بيماري اعتياد؛خلأ معنوي
گفت وگو
با آقاي فروهر. ت ـ 29 بهمن 1381
فروهر. ت, متولد 1323 در كهريزك ـ شهرري
1ـ قديميترين عضو (17 سال) و يكي از بنيانگذاران انجمنهاي 12 قدمي در ايران (AA-NA) . اين انجمنها از 73/1/31 بنيانگذاري و اكنون با بيش از 10هزار عضو در پانصدگروه در 55 شهر كشور مشغول پيامرساني به معتادان ميباشند.
2ـ مددكار معتادان و مشاور اعتياد CHEMICAL DEPENDENCY SPECIALIST از MISSION COLLAGE LOS ANGLES
3ـ مترجم كتابهاي الكليهاي گمنام(AA) و معتادان گمنام (NA)
4ـ نويسندة كتابهاي تولّد دوباره و عطش براي آزادي
5ـ طراح روش بهبودي مدل اجتماعي معتادان در ايران (تولّد دوباره) ـ سمزدايي بدون دارو و بازپروري ارزانقيمت معتادان بهصورت صحرايي
6ـ مديرعامل و رئيس هيئتمديرة مؤسسة خيرية تولّد دوباره
در حال حاضر در شش كانون تولّد دوباره در تهران و يك كانون در قم, هر ماهه 210 معتاد (2520 نفر در سال) در دورههاي يك ماهه, با هزينة بيست و يك هزارتومان جهت خوراك (برنامة بهبودي رايگان است و بابت آن وجهي دريافت نميشود) بهصورت صحرابي در پاركهاي ملّي بستري و سپس جهت تداوم بهبودي به انجمن معتادان گمنام معرفي ميشوند.
اين طرح بهعنوان يك طرح ملّي بهزودي به مسئولين مربوطه ارائه خواهد شد.
سپاسگزاريم از اينكه با همة گرفتاريهاي اجتماعي و وضعيت مزاجي خودتان به نشرية چشمانداز ايران و خوانندگان آن وقت داديد. آنچه كه در درجة اول ما را به اينجا كشاند, اصل ?اميدواري? در ?انجمن معتادان گمنام? است, ملاحظه كرديم كه وقتي يك معتاد به انجمن شما ملحق ميشود, شما از نجات يك انسان خوشحال ميشويد, چنانچه كار انبيا نيز نجات انسانهاست. در چنين شرايط يأسآلودي كه همه ميگويند نميشود با اعتياد مبارزه كرد و آنها را نجات داد, ?انجمن معتادان گمنام? با عشق و اميد, اين حركت را آغاز كرده است.
قرآن جوهر ايمان را اميد ميداند و جوهر كفر را يأس ميشناسد, اميدواري شما, ما را هم متحول كرد و اكنون آمدهايم تا از دانش تجربي شما كه هم يك تجربة جهاني و هم يك تجربة بومي شده در ايران است, استفاده كنيم. ما نيز اميدواريم كه گامي در راستاي رهايي از اين بلاي خانمانسوز كه در خانوادهها فراگير شده است, برداريم. هر چند نسبت به اعتياد جوانان خيلي نگران هستيم, ولي راهي هم جز ?شناخت پديده?, ?اميدواري?, ?صبر?, ?زمانبندي? و ?دستگيري از داوطلبانِ ترك? وجود ندارد.
ما راه شما را باور كردهايم وچون ديديم نشرية چشمانداز ايران تا حدي در ميان قطبهاي سياسي, فرهنگي و صاحبنظران جامعه جاافتاده است, به اين نتيجه رسيديم كه شايد اين قطبها كه هركدام زيرمجموعهاي دارند, در نخستين مراحل اعتياد, نحوة برخورد با آن را بگويند و حتي پيشگيري كنند, چرا كه اميد است ?اعتماد? زيرمجموعهها به اين قطبهاي فرهنگي, اجتماعي و سياسي باعث حرفشنوي گشته و مؤثر واقع شود.
از شما متشكرم از اينكه به اين موضوع مهم و مسئلة اجتماعي توجه داريد. با اينكه خودتان شخصاً اعتياد را تجربه نكردهايد, ولي به نظر ميرسد كه با درد آشنا هستيد. من معمولاً بهعنوان ?معتاد در حال بهبودي? و ?مشاور و مددكار? در زمينة اعتياد صحبت ميكنم. درواقع سنگيني صحبتها و تجربههاي من برميگردد به دوران مصرف موادمخدر, زندگي معتادگونه و تولد دوبارهام.
درواقع تجربيات من در اين سه دوران به دانش من بهعنوان يك مددكار و مشاور اعتياد ميچربد, اما به هر حال در زمينة اعتياد به مباحث علمي هم علاقهمند هستم و به بعضي از تئوريهايي كه در حال حاضر پذيرفته و تأييد شده است مراجعة مستمر دارم. من از واژة درمان براي اعتياد پرهيز ميكنم, چرا كه به نظر اكثريت قريب به اتفاق دستاندركاران اعتياد, بهبودي از بيماري اعتياد و همچنين از ديدگاه انجمن ما ـ بهعنوان خردهفرهنگي كه در سراسر دنيا حضور داريم ـ اعتياد غيرقابل درمان است. گرچه اعتياد علاجي ندارد, امّا قابل تدبير است و ميتوان با وجود ?بيماري اعتياد? كه يك بيماري ?مزمن?, ?پيشرونده?, ?لاعلاج?, ?كشنده? و ?غيرقابل برگشت? است, زندگي كرد.ما سالهاست كه با وجود داشتن اين بيماري به زندگي موفق و مثمرثمرمان ادامه ميدهيم.
شمــا و انجمنتان براي بيمـاري اعتيـاد پنج ويـژگي قائل هستيد: 1ـ كُشنده 2ـ مزمن 3ـ پيشرونده
4ـ غيرقابل برگشت و 5ـ علاجناپذير آيا همين پنج ويژگي است و ويژگي ششمي ندارد؟
خير, خيلي چيزها را ميشود اضافه كرد, ولي همين پنج تعريف, اين بيماري را از بيماريهاي ديگر مجزا ميكند و مسئلة برخورد با آن را بهصورت مشخصي براي ما تعيين و معرفي ميكند.
شما ضمن برشمردن اين پنج ويژگي, قبول كرديد كه اعتياد يك نوع بيماري است, در حالي كه در گذشته و شايد هماكنون بهعنوان جرمي مطرح بوده است كه بايد با آن مبارزه كرد. پس تعريف شما از اعتياد, نسبت به ديگر تعاريف يك مزيّت نسبي دارد.
درواقع هنوز در كشوري مثل آمريكا هم اين تعريف كاملاً مشخص نشده است. گرچه اعتياد بهعنوان بيماري مطرح ميشود, اما اگر يك معتاد مبتلا به بيماري اعتياد در كشور آمريكا به خاطر بيماري اعتياد مرتكب جرمي بشود, او را مجرم ميشناسند. بهعنوان نمونه فرضاً معتادي براي تهية موادمخدر دزدي كند يا اگر فردي كه مبتلا به بيماري الكليزم است, در اثر رانندگي در حالت مستي, كسي را بكشد, از نگاه قانون مجرم شناخته ميشود و به خاطر بيمارياش تخفيفي به او داده نميشود. اين در حالي است كه اگر يك بيمار رواني كسي را بكشد, تنها بهعنوان يك بيمار رواني با او برخورد ميكنند و از مجازات معاف خواهد بود.
ممكن است او را به تيمارستان ببرند و سالها در آنجا زندگي كند, اما او را به زندان نميبرند. همچنين معتادي كه در اثر ابتلا به بيماري اعتياد, انواع و اقسام جرم را مرتكب ميشود, بايستي مسئوليت جرمهايي را كه مرتكب ميشود, بپذيرد و عقوبت آن را هم تحمل نمايد. اين گُنگي حتي در قوانين كشور آمريكا هم وجود دارد و هنوز مسئولان قوة قضاييه آمريكا و پزشكان متخصص در مورد تعريفي كه بتواند براي هر دو طرف قابل قبول باشد, به توافق نرسيدهاند. من شخصاً در آمريكا بهعنوان معتاد دستگير شدم. در ايران هم مانند آمريكا چنين قانوني وجود دارد كه اعتياد جرم است و معتاد مجرم شناخته ميشود, اما اعتياد در اين دو كشور بهعنوان بيماري نيز تعريف شده و در حال حاضر براي برخورد با آن راههاي مختلفي پيشنهاد شده است.
در ايران, مدت كوتاهي است كه برخورد با مسئلة اعتياد و راههاي رهايي از آن جدي گرفته شده است. بعد از سالها دوري از وطن, دو روز پس از ورود من به ايران يعني سي و يكم فروردين 1373 با كمك سازمان بهزيستي و چند نفر از دوستان هميار و همراه كه در خارج از كشور با پديدة بهبودي و رهايي از بيماري اعتياد آشنا شده بودند, ?گروههاي خودياري دوازدهقدمي? را در مركز بازپروري قرچك ورامين كه مركز بازپروري تهران بود داير كرديم. درآن زمان يكي از مسئولان ادارة بهزيستي به ما گفت: ?ما براي شما هنوز فكر درستي نكردهايم و عدهاي معتقدند كه شما مجرمايد و امكان ترك براي شما وجود ندارد و بايد امثال شما را گذاشت سينهكش ديوار و در عين حال كساني هم هستند كه ميگويند شما بيماريد و ما هنوز نميدانيم كه به كدام يك از اين دو دسته توجه كنيم و گرايش پيدا كنيم. حالا شما بياييد كارتان را شروع كنيد, ببينيم چه ميشود.? ايشان يعني همين شخصي كه اين حرف را زد, اكنون در زمرة نزديكترين و صميميترين دوستان ماست. حدود نُهسال است كه از حضور ما در ايران و تشكيل انجمنهاي دوازدهقدمي ميگذرد.
بدينسان ?بهبودي? در ايران هم تجربه شد. آغاز اين تجربه در امريكا در سال 1935, يعني حدود شصت و هشت سال پيش بود. ما هم نزديك نُهسال است كه دستاندركار اين تجربة گرانبها هستيم. اميدي كه در ما ميبينيد, اميد سابقهداري است و ما ميدانيم كه از بيماري اعتياد ميتوان رها شد, آن را متوقف و مهار كرد, اگرچه علاجپذير نيست. يكي از مشخصههاي اصلي اعتياد اين است كه معتاد اختيار مصرف موادمخدر و تعيين نوع موادمخدر را از دست ميدهد. اگر اعتياد علاجپذير باشد, مفهومش اين است كه ما ميتوانيم اختيار يا قدرت انتخاب معتادي را كه اختيار و كنترل مصرفكردن يا مصرفنكردن موادمخدر را ندارد, به او برگردانيم. به عبارت ديگر اگر ما بتوانيم اين اختيار را به او بدهيم يعني اينكه علاجش كردهايم.
اما هنوز, هم در تجربة جهاني و هم در تجربة بومي خودمان نتوانستهايم اين كار را بكنيم. يعني معتادي نيست كه حتي سالها پس از بهبودي ادعا كند كه توانسته است اختيار در نوع مصرف مواد و ميزان آن را بازيابد. با توجه به علاجناپذيربودن اعتياد, راهي كه ما براي خلاصي و رهايي از آن پيدا كردهايم, راهحل ?معنوي? است. بيماري اعتياد از ديدگاه ما, يك بيماري معنوي, احساسي ـ عاطفي, فكري و روحي است.
ممكن است در اين زمينه, بيشتر توضيح دهيد؟
از لحاظ روحاني, مشكل من و هزاران معتاد در حال بهبودي ديگر كه داستانهايشان را شنيدهام, اين بوده است كه از اول زندگي رابطة درست و صحيحي با خالقمان پيدا نكردهايم. يعني ريشه و پاية ما براي ورود به اين دنيا, سستبنياد و متزلزل بوده است. چند روز پيش فكر ميكردم كه چرا كشور افغانستان با اين كه مركز توليد موادمخدر است, اما معتادان كمي دارد. جمعبندي من ـ درست يا غلط ـ اين است كه اينها هنوز سنتي هستند. از لحاظ مذهبي اعتقاداتشان بسيار قوي است و هنوز آلودگيهاي دنيوي و زندگي ماشيني, مخصوصاً فشارهاي زندگي ماشيني اينها را درگير نكرده است. درنتيجه نيازي به استفاده يا سوءاستفاده از موادمخدر ندارند.
گفته ميشود در خود ايران هم همينطور بوده است.
مثلاً زمان دكترمصدق در روستاها ترياك بهوفور موجود بود و بخش عمدهاي از درآمد دهقانان از فروش ترياك به دولت بود, مگر اينكه كسي دلدرد مراق ميگرفت يا مريضي مشابه آن كه بهعنوان آرامبخش از ترياك استفاده ميشد.
من متولد سال 1323 هستم. هفدهساله بودم كه هروئيني شدم (سال 1340). يادم هست كه در آن زمان تعداد معتادان انگشتشمار بود. از آنجا كه من الگوي مثبتي نداشتم تا او را انتخاب كنم و به او تأسي جويم, بنابراين الگوهاي منفي را انتخاب كردم. چند نفري در تهران بودند كه بچههاي پولدار بودند, بچههايي كه ماشينهاي شيك داشتند و در اجتماع از معروفيت و محبوبيت برخوردار بودند و من خيلي دلم ميخواست شبيه اينها باشم. نميتوانستم ماشينهاي گرانقيمتي را كه آنها داشتند تهيه كنم,
نميتوانستم پدرومادرهاي بانفوذ و خانههاي آنچناني داشته باشم, ولي فكر كردم مثل اينها هروئيني كه ميتوانم بشوم و همين اتفاق هم افتاد. آن اوايل يادم هست كه به هروئيني بودن تظاهر ميكردم و اينها هم بازميگردد به همان تعريف اوليهاي كه ما از بيماري اعتياد كرديم كه يك بيماري تمامعيار معنوي و روحي است. كسي كه از خالق و آفريدگار خودش دور باشد و ارتباطي با او نداشته باشد, نميتواند داراي هويت و امنيت درستي هم باشد. ريشة احساس امنيت برميگردد به داشتن رابطه با خالق و بعد هم خانواده, كه معمولاً اگر زندگي معتادان را ـ مثل زندگي خود من ـ بررسي كنيم, ميبينيم كه ما از لحاظ اعتقادي, از لحاظ باورهاي ريشهاي, سست و متزلزل بودهايم؛ البته شايد تظاهراتي ميكرديم.
حتي تظاهرات عرفاني, اما ريشهاي نبوده و باوري در متن آن نبوده كه ما را حمايت كند, با خانوادهمان هم همينطور. ممكن است خيلي از ما, در خانوادههاي مرفّه بهدنيا آمده باشيم. من اوايل فكر ميكردم شايد علت اعتياد ?فقر? باشد. البته فقر هم ميتواند يك عامل باشد, ولي معتادان زيادي را ميبينيم كه واقعاً مرفّه بودند, معتاداني را ميبينيم كه خانوادههايشان حتي بيش از حد به اينها توجه كردند, درنتيجه نميتوانيم بگوييم كه از بيتوجهي خانواده بوده است. بيسوادي را هم نميتوان عامل اعتياد دانست. درصد بسيار بالايي از كسانيكه ما با آنها سروكار داريم, داراي تحصيلات عاليه هستند. در ميان دوستان خودمان پزشكان زيادي داريم كه بيماري اعتياد در آنها هست و رو به بهبودياند و افراد ديگري هم كه مهندس يا فوقليسانس هستند و اعتياد همهچيز را از آنها گرفته و حتي كارايي آنها و توان اينكه بتوانند از اين تحصيلات عاليه بهرهبرداري كنند,از بين رفته است.
يكي از دوستان پزشك ما, چنان كارايياش را از دست داده بود كه اين اواخر در ميدان سيداسماعيل (خيابان سيدمصطفي خميني) كنار خيابان بساط ميكرد و اجناس دست دوم خريدوفروش ميكرد. به اين ترتيب نميتوان هيچكدام از اين عواملي را كه ما فكر ميكرديم عوامل اولية اعتيادند, عامل اصلي بهحساب آورد و به آنها رجوع كرد. عامل اصلي از ديدگاه و جمعبندي من, بعد از تجربة بيست و پنج سال اعتياد فعال و هفدهسال بهبودي, اين است كه منشأ اعتياد ريشه در نداشتن رابطة درست با خالق و نداشتن ارتباط صميمي و عاشقانه با خانوادة درجة يك, معمولاً پدرومادر و بعد ورود به اجتماع با عدمامنيت و هويت است. چنين فردي كانديداي خوبي است, براي اينكه هرنوع سوءاستفادهاي از او بشود.
حتي كساني كه اين ضعف را در مردم تشخيص ميدهند, قادرند از آن ضعف سوءاستفاده بكنند. كساني در تاريخ بودند كه چنين دانشي را در مورد مردم داشتند و از آنها سوءاستفاده ميكردند. مثلاً اگر به سالهاي جنگ جهاني دوم و حتي قبل از آن بازگرديم و تشكيل دولت هيتلر و نازيسم در آلمان را بررسي كنيم, ميبينيم كه ريشههاي بياعتقادي سبب شد كه يكنفر بتواند حتي از يك ملّت سوءاستفاده كند. اعتياد آنها به چيز ديگري بود, به قدرت بود, به نظاميگري و ميل به سلطهگري بود. معتاداني مانند من هم به موادمخدر رجوع ميكنند و بازيچة موادمخدر قرار ميگيرند.
در شروع كار, من فكر ميكردم كه اختيار موادمخدر, در دست من است. ولي به مرور زمان فهميدم كه اين اختيار در دست من نيست و درواقع اين من هستم كه بهطور كامل در خدمت موادمخدر قرار ميگيرم.
گفتيد يك معتاد پنج ويژگي دارد, فضا را خيلي يأسآلود ميكند به اين صورت كه اميدي به بهبودي ندارد. گفتيد كه معتاد اختيارش را از دست ميدهد, با اينكه او اراده ميكند براي ترك, اما اختياري ندارد. مولوي در مثنوي ميگويد: ?عشق در درياي غم غمناك نيست.?
در شرايطي كه همة محيط را غم فراميگيرد, ولي انسان عاشق غمناك نيست, آن عشقي كه در اينجا ميآيد چگونه با اين محيط غمآلود برخورد ميكند؟ و در چنين شرايط يأسآلودي چگونه منجر به اميد ميشود؟ همين ضعف بينشي كه گفتيد كه انسان رابطة صحيحي با خالق و با پدرومادرش ندارد, چگونه به اين راه كشيده ميشود؟ آيا قبل از اعتياد, انسان يك خلأ معنوي دارد و ميخواهد اين خلأ را با هروئين يا نشئگي پر كند. توضيح دهيد كه معتاد چگونه نشئگي را با بهشت خود يكي ميگيرد و از آن لذت ميبرد؟
پرسش ديگر اينكه در جريان مبارزههاي سياسي, وقتي مبارزان را با معتادان مقايسه ميكنيم, ميبينيم اينها از نقطهقوتي برخوردارند و آن اين است كه همة هستيشان را در راه نشئگي و يا آن بهشتي كه مدعي آن هستند, فدا ميكنند. ولي اغلب مبارزان راه خدا و خلق حاضر نيستند همة هستي خود را فدا كنند و يا حتي آن بيستدرصد مالشان را بهعنوان تزكيه بدهند. آنگونه كه معتادان دلشان هواي نشئگي را ميكند, دل ما هواي خدا و مردم را نميكند. ما مشتاق هستيم كه مكانيزم و چگونگي اين فرايندها را از شما بشنويم.