بخشی از مقاله
هویدا
هویدا»، كمونیست، فراماسونر، بهائی و ...!
چکیده: امیرعباس هویدا نخستوزیری كه بیشترین سالهای صدارت را در میان كابینههای عصر پهلوی اول و دوم به خود اختصاص داده است، از نظر اكثر مورخان معاصر به عنوان سیاستمداری «فرصتطلب» شناخته شده است. این مقاله به بررسی این موضوع پرداخته است.
امیرعباس هویدا نخستوزیری كه بیشترین سالهای صدارت را در میان كابینههای عصر پهلوی اول و دوم به خود اختصاص داده است، از نظر اكثر مورخان معاصر به عنوان سیاستمداری «فرصتطلب» شناخته شده است. او همواره سعی میكرد خود را با خواست و مصالح شاه و دیدگاه قدرتهای برتر آن روز همسو و منطبق سازد. او در دهه 1320 به حزب توده و به كمونیستها نزدیك شد سپس به سرعت وارد شبكه تارعنكبوتی سیاسیون متمایل به انگلستان شد و از فعالان فراماسونری گردید. بعد با حفظ همین ارتباط به سیاستهای آمریكا و اسرائیل گرایش یافت. در تمام این احوال بهائی نیز بود و برای پیروان این فرقه خدمات زیادی ارائه كرد.
* * * *
هویدا، سیاستمداری كه طولانیترین دوران نخست وزیری را در خلال تاریخ مشروطیت به خود اختصاص داده بود، 1298 ش. در تهران متولد شد. پدرش حبیب الله ـ عین الملكـ كارمند وزارت امور خارجه، و كارشناس اداره عربی این وزارتخانه و سپس وزیر مختار ایران در عربستان بود. افسرالملكوك مادر هویدا نیز دختر محمدحسین خان سردار از چهرههای معروف بهائی بود كه در دوران قاجار در آشوبهائی كه بهائیان در چند شهر ایران به راه انداختند نقش داشت. امیرعباس هویدا ابتدا در دارالفنون تحصیل كرد، سپس هنگام مأموریت پدرش در لبنان در مدارس بیروت ثبت نام كرد و در مدت اقامت در این شهر زبانهای عربی و فرانسه را فراگرفت. پس از خاتمه تحصیلات متوسطه در بیروت، راهی اروپا شد ودر تابستان 1320 ش.
از دانشگاه بروكسل در رشته علوم سیاسی لیسانس گرفت. از سالهای دهه 1320، هویدا به پیروی از مسلك و عقیده پدرش به اعضاء شبكهها و سران فرقه ضالة بهائیت نزدیك شد و همكاری با آنان را آغاز كرد. هویدا در كشاكش جنگ دوم جهانی از اروپا به ایران بازگشت و ابتدا جهت انجام خدمت وظیفه به دانشكده افسری رفت و سپس در شهریور 1322 در وزارت امور خارجه كه در آن زمان توسط محمد ساعد مراغهای اداره میشد استخدام شد. او از بهمن 1323 به اداره سوم سیاسی این وزارتخانه منتقل شد و در اول مرداد 1324 به عنوان وابسته سفارت رهسپار فرانسه شد.
احسان طبری از رهبران حزب توده در كتاب «كژراهه» نوشته است كه هویدا در مأموریت فرانسه با حزب توده نیز مرتبط گردید و با ایرج اسكندری آشنا شد. از سوی دیگر هویدا در وزارت خارجه با حسنعلی منصور نیز كه ریاست اداره چهارم این وزارتخانه را برعهده داشت، دوستی عمیقی پیدا كرد.
پنج ماه از اقامت هویدا در پاریس نگذشته بود كه وی به اتفاق حسنعلی منصور و عدهای دیگر به جرم قاچاق مواد مخدر توسط پلیس فرانسه دستگیر شدند، اما با وساطت دربار پهلوی رهایی یافتند. این رسوایی در مطبوعات داخلی نیز انعكاس داشت.1
هویدا در اول آبان 1325 كارمند سركنسولگری ایران در هامبورگ و اول فروردین 1328 كارمند كنسولگری ایران در اشتوتگارت شد. گفته میشود در این سالها تعداد زیادی از گذرنامههای سفید در بایگانی چند كنسولگری ایران در آلمان مفقود شد پس از مدتی مشخص شد بسیاری از سرمایهدارانی كه در هامبورگ محكومیتهائی پیدا كرده بودند با استفاده از این تذكرهها فرار كردهاند. در این سالها وزیر مختار ایران در آلمان عبدالله انتظام پسر میرزا محمدخان انتظام السلطنه فراماسون قدیمی بود؛ كسی كه بعدها وزیر خارجه و رئیس هیأت مدیره شركت ملی نفت ایران شد.
اقدامات خلاف قانون هویدا سبب فراخوانی وی از آلمان به تهران شد. عبدالله انتظام كه حامی هویدا بود در اسفند 1329 در كابینه حسین علاء وزیر خارجه شد و هویدا را به عنوان منشی خصوصی خود برگزید. هویدا سپس در دولت مصدق معاون اداره سوم وزارت خارجه شد. چند ماه بعد نیز در 29 مهر 1330 هویدا به دعوت كمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد مأمور خدمت در این سازمان شد و مدت 5 سال نزد «وان هك گدهارت» كمیسر عالی پناهندگان سازمان ملل كه از فراماسونهای مشهور فرانسه نیز بود در ژنو ماند.
هویدا در اسفند 1335 رایزن سفارت ایران در آنكارا شد. این درحالی بود كه رجبعلی منصور پدر حسنعلی منصور دوست صمیمی هویدا، سفیر ایران در تركیه بود و این رابطه سبب افزایش منزلت هویدا در سفارت ایران در آنكارا گردیده بود. پس از چندی عزیمت رجبعلی منصور به اروپا جهت معالجه موجب شد هویدا سرپرستی سفارت ایران در تركیه را تا زمان معرفی سفیر جدید بر عهده بگیرد؛ اما این مدت دو ماه بیشتر به طول نینجامید وانتصاب سرلشكر حسن ارفع به سفارت ایران در تركیه كه یك نظامی بود، سبب برهم خوردن مناسبات وی باهویدا شد.
زیرا به زودی مشخص شد كه هویدا با استفاده از اختیارات خود زمینه مهاجرت تعداد زیادی از سرمایهداران بهائی را به تركیه فراهم ساخته و به این ترتیب ناخشنودی و نارضائی مقامات تركیه را برانگیخته بود. دولت آنكارا در پیگیریهای بعدی خود متوجه شد كه فعالیتهای مضره و غیر قانونی بهائیان در تركیه، به نوعی زیر نظر هویدا در سفارت ایران قرار دارد. از این رو وزارت خارجه تركیه از سرلشكر ارفع سفیر ایران درخواست فراخوانی هویدا را كرد.
حضور نامنظم هویدا در سفارت، ارتباط گسترده وی با شبكه بهائیان تركیه كه سبب هشدار مقامات آن كشور به سرلشكر ارفع شده بود و مهمتر از این دو عامل، فعالیتهای جاسوسی هویدا در تركیه2موجب برخوردهایی میان وی با ارفع و زمینه ساز انتقال او به تهران شد.
هنگام بازگشت هویدا به تهران عبدالله انتظام، مراد وحامی او مدیرعامل شركت ملی نفت بود. از این رو به تقاضای او هویدا مأمور خدمت در شركت ملی نفت شد. او ابتدا مدیر اداری شركت نفت بود ولی به سرعت ترقی كرد ودر 1337 به عضویت هیأت مدیره شركت درآمد. او به همراهی طیفی از دوستان بهائی خود از جمله فؤاد روحانی، مهندس فرخان و ... بسیاری از چهرههای بهائی را وارد شركت ملی نفت ایران كردند. به طوری كه پس از رفتن انتظام، دكتر منوچهر اقبال مدیر عامل بعدی شركت نفت، متوجه خلافكاریهای علنی آنان شد و به ناچار عذر آنان را خواست. هویدا در 1338 با «ساواك» نیز مرتبط شد و به عضویت این سازمان درآمد.
در 1340 ش. حسنعلی منصور به پیشنهاد امریكاییها تشكیلاتی به نام «كانون مترقی» به وجود آورد. این تشكیلات كه بعدها به حزب «ایران نوین» تغییر نام داد، با پوشش كمك به اصلاحات ارضی و اصلاحات اقتصادی و سیاسی در كشور به وجود آمده بود و در آن جمعی از نخبگان و تحصیلكردگان دانشگاههای امریكا و اروپا شركت داشتند. هویدا نیز به دلیل سابقه دوستی با حسنعلی منصور از ابتدا وارد این تشكیلات شد. وی از طریق منصور با شبكه فراماسونری نیز مرتبط گردید.
دوستی هویدا با نامبرده موجب شد هنگامی كه منصور در اسفند 1340 به نخست وزیری رسید، وی وارد كابینه شده و وزارت دارایی را بر عهده گرفت. حسنعلی منصور در اول بهمن 1343 توسط یكی از اعضای هیأتهای مؤتلفه اسلامی ـ شهید محمد بخارایی ـ در مقابل مجلس شورای ملی كشته شد و هویدا در هفتم همان ماه در حكمی غیرمنتظره مأمور تشكیل كابینه شد. این در حالی بود كه هویدا تنها یك دوره 11 ماهه سابقه اجرایی در وزارت خارجه داشت.
هویدا یك سال و چند ماه پس از شروع نخستوزیری خود با لیلا امامی دختر سیدحسن امامی (امام جمعه تهران در رژیم شاه) وصلت كرد. مراسم ازدواج این دو در اواخر تیر 1345 برگزار شد ولی در اوائل مرداد 1350 آنان متاركه كردند. ارتشبد حسین فردوست با ارائه اسناد فراوان در زمینه انحرافات جنسی هویدا علت این جدائی را مفاسد اخلاقی هویدا عنوان كرده است. 3
هویدا، گرچه مدت 13 سال نخستوزیر بود.اما به تصریح مورخین، وی در این مدت نقش یك منشی و مجری مطیع اوامر شاهانه را برعهده گرفته بود. در دوران نخست وزیری هویدا، شاه فرمانروای مطلق كشور بود و نه فقط مسایل مربوط به سیاست خارجی و امور دفاعی را شخصاً اداره میكرد، بلكه در جزئیات امور داخلی كشور نیز مداخله مینمود. وزیران مهم كابینه و مقامات ارشد دولتی مستقیماً به شاه گزارش میدادند و مستقیماً از او دستور میگرفتند. جلسات هیأت دولت، اغلب جنبه تشریفاتی داشت و مصوباتی كه قبلاً تهیه و تنظیم شده و از سوی شاه لازم الاجرا شناخته شده بود، به امضای وزیران میرسید. نقش هویدا غالباً در رسیدگی به اموری خلاصه میشد كه شاه به او ارجاع میكرد. وی در مسایل سیاست خارجی، دفاعی و نفتی مطلقاً دخالتی نداشت و این امور تحت نظارت مستقیم شاه بود. هویدا خود یكی از چهرههای سرشناس بهایی و از اعضای فعال فراماسونری بوده و بسیاری از دولتمردان كابینه وی نیز عضو لژهای مختلف فراماسونری بودند.
هویدا در آن روزگار كه بازار كمونیسم گرم بود، به كمونیسم و به حزب توده نزدیك شد، سپس به سیاستهای غرب به ویژه انگلستان نزدیك شد و به سرعت به مهره مورد اعتماد لندن در نظام حكومتی ایرانی تبدیل گردید اما به دلیل دركی كه از جریانهای سیاسی داشت پس از آنكه متوجه شد خورشید استعمار انگلستان در حال غروب كردن است به سیاستهای آمریكا متمایل شد و خود را با مواضع واشنگتن تطبیق داد. او در عین حال چنان به اسرائیل و سیاستهایش نزدیك شد كه دولت اسرائیل به عنوان قدردانی از وی 140 هزار متر مربع زمین در فلسطین را به او واگذار كرد.
سالهای صدارت هویدا كه به دوران ثبات سلطنت پهلوی گره خورده بود، سالهای اوجگیری فساد وتباهی و یكهتازی شاه محسوب میشود. در دوران نخست وزیری هویدا پیوندهای نهان و عیان دربار پهلوی با محافل قدرتمند و چپاولگر غرب و صهیونیسم جهانی به مستحكمترین شكل خود رسید و شاه در صحنه بینالمللی به مثابه یك دیكتاتور بلندپرواز و در منطقه به عنوان استوارترین دوست غرب ظاهر شد. شاه، در كشوری كه فساد و تباهی آن را به كام انحطاط كشیده بود، فرارسیدن «دروازههای تمدن بزرگ» را اعلام میكرد. در این دوران، اگرچه در افكار عمومی هویدا چهرهای مسلوب الاختیار و فاقد استقلال شخصیتی شناخته میشد، اما خود نیز مشوق شاه در تداوم مفاسد حكومتی در ابعاد گوناگون و توجیهگر خیانتهای وی در كشور بود و عملاً زمینههای لازم برای این جنایتها را بوجود آورده بود.
هویدا نخست وزیری بود كه با حضور او شاه میتوانست خود را در قدرتی مطلقه و بر فراز قانون اساسی مشروطه نمایش دهد. دولت هویدا ضمن ترسیم چهرهای توانا و باثبات از رژیم شاه در منطقه و در صحنه بین المللی، بانی برگزاری جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی در ایران بود. مبلغ عظیمی از بودجه كشور صرف برگزاری این جشنها شد، درحالی كه اكثر روستاهای كشور از نعمت برق و آب برخوردار نبودند.
امیرعباس هویدا كه سه ماه پس از تبعید امام خمینی(ره) به تركیه، مأمور تشكیل كابینه شد، سرانجام پس از حدود 13 سال، در 15 مرداد1356 از نخست وزیری بركنار شده و وزیر دربار گردید.. در آن زمان، امیر اسدالله علم ـ وزیر دربارـ به دلیل ابتلاء به بیماری سرطان در بیمارستانی در نیویورك بستری بود. با انتصاب هویدا به وزارت دربار، منصب نخست وزیری به جمشید آموزگار واگذار شد.
مسئولیت وزارت دربار هویدا چندان به طول نیانجامید و وی یكسال بعد با اوجگیری مبارزات مردمی، به پیشنهاد ازهاری ـ نخست وزیر وقت ـ و با موافقت شاه و برای آرام كردن افكار عمومی، در هفتم آبان 1357 بازداشت و به جرم مساعدت در اختناق و نابسامانیهای سیاسی و اقتصادی كشور روانه زندان شد. هویدا كه تا پیروزی انقلاب در میهمانسرای ساواك تحت مراقبت بود، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دستگیر شده
، ابتدا به مدرسه علوی و سپس به زندان قصر انتقال یافت. او در زندان قصر محاكمه شد و به جرم معاونت درجنایات، خیانتها، چپاولگریها و مفاسد اداری و اخلاقی و سیاسی رژیم پهلوی و زمینه سازی در تعمیق این مفاسد در 13 سال آخر حیات رژیم پهلوی دوم، در 18 فروردین 1358 اعدام شد. این اعدام خشم محافل امریكایی، صهیونیستی، اروپایی و شبكه جهانی فراماسونری و بهائیت را به همراه داشت.
مسالهء امیر عباس هویدا و نسبت بهائیگری
دکتر میلانی
از جملهء اتهامات پا برجایی که برخی نویسندگان سالهای پس از انقلاب اسلامی به عناوین مختلف مطرح کرده اند مسالهء بهائی بودن امیر عباس هویدا نخست وزیر سابق ایران است. این بررسی کوتاه کوششی در نقد تاریخی این نظراست. شواهد تاریخی گویای این واقعیت است که هویدا در هیچ مرحله ای از زندگی خود بهائی نبوده است
و هیچ سند تاریخی گرایش و حمایت او را از دیانت بهائی و بهائیان نشان نمی دهد. برعکس، بررسی اسناد موجود ثابت می کند که هویدا برای نیل به اهداف سیاسی خود در مواقع مقتضی لطمه و زیان به بهائیان وارد می ساخته است. اتهام "سیاسی" بهائی بودن هویدا بیانگر این مساله است که بحث میان اندیشمندان مسلمان و بهائیان از حوزهء مذهبی-فلسفی صرف خارج شده و وارد مرحلهء جدیدی گشته است. مرحلهء نوین گفتمان کمتر جنبهء قرانی و حدیث و استدلال مذهبی دارد و بیشتر تمرکز بر نقش دین و اقلیتهای دینی در پیشرفت و ترقی ایران دارد.
البته در تاریخ ایران پیشینه دارد که وزیران یا صدراعظم ها پس از آنکه مورد غضب شاه قرار می گرفتند و پیرو سقوط از قدرت به دلائل سیاسی (مثل توطئه بر علیه حکومت) توجیهی مذهبی برای غضب ولی نعمت پیشین بافته و ارائه می شد. نمونه های تاریخی بسیارند و من به ارائه چند نمونه بسنده می کنم. مرد برجسته ای چون رشیدالدین فضل الله وزیر کاردان و با تدبیر اولجایتو از طائفهء ایلخانان را در نظر بگیریم. پس از مرگ اولجایتو (در 1316م.) و به سلطنت رسیدن پسرش ابوسعید کم کم طالع بخت رشیدالدین افول کرد و از صدارت برکنار شد.
غضب پادشاه در نهایت موجب اتهام "توطئه بر علیه حکومت " و اعدام رشیدالدین فضل الله شد. بعدا سر او را در خیابانهای تبریز گرداندند در حالی که مردم فریاد می زدند "این سر آن یهودی است که کفران نعمت خدا را کرده است، لعنه الله علیه!"[1] حتی خواجه نظام الملک وزیر مقتدر و توانا وقتی متهم به <<رافضی>> بودن می شود برای پیش گیری از اینکه خبر قضیه اتهام مذهبی به گوش شاه برسد مجبور می شود 30000 دینارحق السکوت بپردازد تا جان سالم به در ببرد.[2] آشکار است که در تاریخ ایران اتهام مذهبی بستن به دشمن سیاسی (و در این مورد وزیران) چیز تازه ای نیست ولی آنچه در مورد مسالهء امیر عباس هویدا و اتهام بهائی بودن وی تازه است حمله ایدئولوژیک به جامعه ای مذهبی بر اساس ادعای بهائی بودن هویداست.
پدر بزرگ پدری هویدا آقا رضا قناد شیرازی بهائی بود و در تبعید ملازم و همراه بهاءالله پیامبر ایرانی بود. پسر آقا رضا میرزا حبیب الله در اوائل زندگی بهائی بود و مدتی هم یکی از منشی های عبدالبهاء (فرزند ارشد و جانشین بهاءالله ) بود. میرزا حبیب الله سپس برای ادامهء تحصیلات به پاریس رفت. در دوره اقامتش در پاریس او به هیپولیت درایفوس بهائی سرشناس فرانسوی زبان فارسی را آموخت و در ترجمهء بعضی کتابهای بهائی به فرانسه با او همکاری کرد.[3] در فرانسه با سردار اسعد بختیاری رهبر مشروطه آشنا شد و در پاریس معلمی فرزندان وی را بر عهده گرفت. پس از اتمام تحصیلاتش در پاریس به ایران بازگشت.
در مکتوبی که عبدالبهاء به سال 1910 میلادی به بهائیان تهران فرستاد به بهائیان توصیه کرده بود که برای میرزا حبیب الله شغل مناسبی پیدا کنند.[4] البته او نیازی به کمک بهائیان نداشت و به یاری روابط سیاسی که از طریق سردار اسعد بختیاری یافته بود شغل مناسبی در وزارت خارجه پیدا کرد و در کارش پیش رفت کرد. او به موازات پیش رفت اداری و حرفه ای از جامعهء بهائی دور شد. در 1918 میلادی با افسرالملک که زنی مسلمان بود ازدواج کرد. او دختر میرزا حسین خان معتمد الملک از خاندان قاجار بود.
معتمد الملک فرزند یحیی خان مشیرالدوله و خواهر ناصرالدین شاه ، عزت الدوله بود. فاصلهء او با جامعهء بهائی پس از ازدواجش بیشتر نیز شد. این تماس و نزدیکی با خانواده ای سیاسی و با نفوذ در دستگاه دولت موجب پیش رفت سریع تر حرفه ای او شد تا جاییکه در سال 1918 لقب عین الملک را دریافت کرد و از 1921 سرکنسول ایران در دمشق و از 1931 سرکنسول ایران در بیروت بود. از پیش از این عین الملک تماس خود را با جامعهء بهائی بریده بود و چنانکه از شواهد پیداست او رابطهء خود را از بهائیان پیشین تنها با خانواده ودود (که با هم نسبت خانوادگی داشتند)
که در آن زمان از دشمنان سرسخت جامعهء بهائی بودند حفظ کرده بود. چون از 1921 به بعد فعالیت سیاسی و حزبی و داشتن منصب سیاسی مخالف دستور دینی بهائیان بود عین الملک به دلیل فعالیت سیاسی و ادامهء پست سیاسی از جامعهء بهائی کنار گذاشته شد. این مساله دشمنی او با دیانت بهائی و بهائیان را بیشتر کرد. مرگ وی در 1936 واقع شد و بدون برگذاری مراسم مذهبی بهائی در قبرستان عکا دفن شد.
در مجموع، در اينکه جد پدری آقای هويدا اقا رضا قناد بهائی بوده اند شکی نيست و البته بهائی بودن پدربزرگ کسی اساسا ربطی به اعتقادات دينی نوه شان نداشته و ندارد و هر فردی شخصا مسوول باورهای مذهبی خودش است. پدر هویدا حبیب الله خان (عین الملک) در جوانی بهائی بود ولی پس از ورود در عرصه سیاست و ازدواج با افسرالملک و دوستی با دشمنان دیانت بهائی از آئین بهائی کاملا دوری جست. منزل عین الملک و محیط خانوادگی کودکی هویدا هم بنا بر شواهد تاریخی حاضران فاقد جو و یا حتی اشاره ای به دیانت بهائی بوده بطوریکه برادر امیر عباس یعنی فریدون هویدا میگوید من برای بار اول در 14 سالگی ( پس از مرگ پدر و آنهم از یک دوست) کلمه بهائی بگوشم خورد.[5] بنابر شواهد بالا ادعای اینکه هویدا در خانواده ای بهائی بزرگ شده و یا تحت تاثیر آموزه های بهائی بوده ادعائی نادرست است.
امیر عباس هویدا (1979-1919) برای 12 سال در دوره پهلوی دوم از سال 1965 تا 1977 نخست وزیر ایران بود. او در دورانی به دنیا آمد که پدرش فعالانه از جامعهء بهائی دوری می کرد و به معاشرت و نزدیکی با دشمنان بهائیان می پرداخت. هویدا پس از اتمام تحصیلات ابتدائی و دانشگاهی در بیروت برای ادامهء تحصیلات به اروپا رفت و در نهایت از دانشگاه آزاد بروکسل در سال 1941 لیسانس علوم سیاسی را دریافت کرد.[6] پس از بازگشت به ایران وارد وزارت امور خارجه شد و در کنسولگری های ایران در فرانسه ، آلمان و سوئیس به کار مشغول شد. سپس به تهران بازگشت و درسمت بالایی در مدیریت شرکت ملی نفت ایران مشغول به کار شد. در سال 1964 در کابینهء حسنعلی منصور به سمت وزیر دارائی منصوب شد و پس از ترور منصور از طرف محمد رضا شاه پهلوی مسوول تشکیل کابینه شد. هویدا تا سال 1977 نخست وزیر بود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1979 اعدام شد.
شواهد تاریخی و گواهی اسناد دولتی و دوستان هویدا همه حکایت از آن دارد که امیر عباس هویدا باطنا شخصی مذهبی نبوده است. دقیق ترین گرایش و جهان بینی او را شاید بتوان با عنوان لائیک توصیف کرد.[7] نویسندهء بنام صادق چوبک که از دوستان نزدیک هویدا بود می گوید که هویدا به شدت غیر مذهبی و مذهب گریز بود.[8] البته خود اقای هويدا بطور فاش و آشکار در پيش از منصوب شدن به نخست وزیری و در دوران نخست وزيری و پس از آن در هنگام زندان و محاکمه و حتی تا پای اعدام صریحا خود را فردی مسلمان و مسلمان زاده می دانسته و هرگز ادعای بهائی بودن نکرده بود. کیفر خواست رسمی دولت جمهوری اسلامی ايران و دادگاه انقلاب نیز صحبتی از بهائی بودن ایشان نمی کند.
دادگاه انقلاب در ارائه متن محاکمه و مجازات اعدام هم ايشان را فردی مسلمان معرفی کرده بود و اين سند محکم در جرائد روز ايران منتشر گشته و در دسترس همگان است. همچنين تاريخدان معاصر دکترعباس ميلانی در کتاب خود در بيوگرافی و زندگی نامه وی معمای هویدا (The Persian Sphinx) هم پس از مطالعه هزارها سند و شاهد تاريخی و صدها مصاحبه ادعای مکرر خود آقای هويدا و دادگاه انقلاب جمهوری اسلامی را تایید کرده بر مسلمان بودن (ویا بهائی نبودن) ايشان صحه می گذارند. نامه ای سیاسی و اعتراض آمیز هم از آیت الله خمینی به هویدا در دست است که در دههء 1960 نوشته شده و ایشان هم هویدا را بهائی نمی خوانند.[9]
صدها سند تاریخی که مسلمان بودن (و بهائی نبودن) هویدا را اثبات میکند از قبیل اخراج کارمندان بهائی شرکت نفت بنابر دستور مستقیم هویدا بسال 1345 خورشیدی[10] ، و اخراج همزمان دانشجویان بهائی در رشتهء پرستاری وابسته به شرکت نفت و گزارش روابط عمومی ساواک به ریاست ساواک تهران بسال 1343 راجع به بهائی نبودن هویدا[11] و زیارت اماکن مقدس شیعه و زیارت وی به حج در دست است. دراسناد رسمی ساواک جزو مشخصات هویدا تحت مذهب درج شده "اسلام".[12] در ضمن بطوری که خواهیم دید اسناد عرضه شده در کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی جلد دوم اثبات میکند که شایعه بهائی بودن هویدا حربه ای از سوی مخالفان و رقیبان سیاسی وی بوده است. واکنش هویدا هم بنابر اسناد موجود ساواک این بوده که گذران زندگی را بر بهائیان سخت کرده و از جمله اظهار نظرهایی را که هویدا می پذیرد همانا خودداری از استخدام بهائیان در وزارتخانه هاست.[13]
اما با وجود اینهمه سند و گواهی هنوز به نویسندگانی چون ابوالفضل قاسمی، عبدالله شهبازی و سید سعید زاهد زاهدانی بر می خوریم که ادعا می کنند که هويدا بهائی بود. در مورد ابوالفضل قاسمی نویسندهء سری کتابهای الیگارشی یا خاندانهای حکومتگر ایران که جلد چهارم آن با عنوان خاندان هویدا: گماشتهء صهیونیسم و امپریالیسم انتشار یافت، همین کافی است که بدانیم که او از سال 1343 (1964 میلادی) با "مقرری مناسب" در استخدام ساواک بود.[14] چاپ کتابش و اتهام بهائیگری هویدا در چند ماه قبل از انقلاب اسلامی تلاشی در راستای اهداف سیاسی ساواک و عوام فریبی بود.