بخشی از مقاله
فراهم كردن منبع براي تمرينات باليني، تحقيقات در آفازي و همچنين تحقيقات روان - زبان شناختي
فصل اول
معيار سازي تست ناميدن در مقولههاي اسامي و افعال
1-1 بيان مسئله
2-1 كاربردهاي عمومي
3-1 تعريف مفاهيم
فصل دوم (مباحث نظري)
1-2 مقدمه
2-2 مدل پردازش واژگاني
3-2 مكانيسمها
- سطح بازشناسي
- پردازش معنايي
- برونداد واژگان
4-2 آسيبها
- سطح بازشناسي
- درونداد واژگاني
- پردازش معنايي
- برونداد واژگاني
5-2 كاربردهاي كلينيكي مدلواژگاني
- جدول ارزيابي تكاليف واژگاني
فصل سوم (معرفي تست)
1-3 مقدمه
2-3 موارد كاربردي مجموعه
3-3 ساختار تست
- انتخاب گزينه
- طبقهبندي اطلاعات قراردادي
- شكل دستوري افعال در مجموعه
4-3 ساختار ليستهاي تطبيق داده شده
- بسامد
- سن فراگيري
- ميزان آشنايي
- شاخصهاي ديگر
- قابليت تصوير
- پيچيدگي بينايي
5-3 زيرگروه ليستها
6-3 اطلاعات بدست آمده از شركتكنندگان سن بدون آسيب مغزي
7-3 نحوه استفاده و اجراي اين مجموعه بعنوان يك وسيلة ارزيابي
8-3 فرمهاي معرفي
9-3 راهنمائيهايي براي ارزيابي و آزمودن بيماران آفازيك
10-3 ارزيابي رفتارهاي بيمار آفازيك
فصل 4 (اجراي تست)
1-4 ساختار تست شي و عمل
- شماره آيتم
- هدف
- پاسخ اوليه
- مدت زمان ارائه پاسخ
- يادآوري
2-4 شرايط تحصيلي و سني شركتكنندگان
3-4 جداول ارزيابي
- ناميدن اسامي
- ناميدن افعال
فصل 5 (بحث و نتيجهگيري)
1-5 تهيه جدول آماري
2-5 نتيجهگيري
3-5 جداول نتايج
• تست ناميدن اسامي
• تست ناميدن افعال
واژهنامه
منابع
فصل 1
1-1بيان مسأله
از آن جائيكه عموميترين و رايجترين عارضه و علامت در آفازي، آنومي يا نام پريش است، نياز به يك آزمون استاندارد در اين زمينه (به طور خاص) احساس ميشود. از اين رو هدف ما از تهيه تست مذكور، فراهم كردن منبعي براي تمرينات باليني، تحقيقات در آفازي و همچنين تحقيقات روان – زبان شناختي ميباشد. بعلاوه از آنجا كه بيشتر تستهاي به كار برده شده در اين زمينه بر ناميدن اسامي تأكيد دارند، در تمرينات باليني به نوعي نياز به ارزيابي كاملتر شناخت فصل احساس ميشود و تأكيد بر طراحي در جاهايي وجود دارد كه بطور خاص، نقايص فعلي را مورد توجه قرار ميدهند.
2-1 كاربردهاي مجموعه
در تحقيقات روان بازشناختي كه روي افراد بزرگسال انجام ميشود ممكن است از دادههايي استفاده شود كه با نظام بازنمائي ذهني اسامي و افعال در واژگان ارتباط دارند. يعني كه به كاربردن الگوهايي از قبيل: تصاوير متحرك (انيميشن)، ناميدن واژگان مكتوب، تكاليف، قضاوت واژگاني ، مطالعات اوليه و … . همچنين موارد هماهنگ شده در مجموعه براي مطالعات تصويربرداري مغزي در گروه بيماران آفاي و افراد غير آسيب مغزي مفيد خواهد بود.
در تحقيقات بر روي بزرگسالان مبتلا به آسيب زباني ، ميتوان از تصاوير و برچسبهاي كلامي نوشته شده در ناميدن تصاوير، خواندن، نوشتن ديكته و تكرار استفاده كرده كه اين موارد را ميتوان به آساني براي استفاده به عنوان يك تست اداركي و استفاده در تكاليف تحقيقي تصوير- كلمه تنظيم كرد.
از آن جائيكه يافتههاي مشابه را ميتوان در كيفيتهاي مختلف به كار برد، اين مجموعه قادر به فراهم ساختن نشانههايي است كه ما را از وجود كمبود مداليتة خاص در اسامي و افعال آگاه ميسازد.
در اين مجموعه ميتوان آيتمهاي اسامي را براساس طبقات معنايي گروهبندي كرد، مانند حيوانات، آيتمهاي غذايي و مشاغل و به منظور آشكار ساختن كمبودهاي ناميدن طبقات ويژه مورد استفاده قرار داد. در اين مجموعه شمار زيادي از آيتمها در رسيدن به اهداف ارزيابي باليني مؤثر خواهند بود.
ارزيابي درستي ناميدن تصاوير، با به كارگيري مجموعه آيتمها در قبل و بعد از درمان به درمانگر اجازه خواهد داد كه دقيقاً تأثيرات مداخلهاي را اندازهگيري ميكند.
در نهايت انتظار ميرود كه اين اطلاعات براي رسيدن به اهداف درماني، چه بسا مفيد باشند. شمار زياد تصاوير شي و عمل ، اين امكان را به درمانگران ميدهندكه صورتهاي فراواني از فعاليتهاي درماني را با استفاده از تصاوير و نامهايشان طرحريزي كنند. براي مثال ممكن است از بيماران خواسته شود تصاويري را انتخاب كنند كه به طريقي با يكديگر در ارتباطند، يا تصوير يك فعل را با تصوير شيء مناسب هماهنگ كنند و يا تصاويري را برگزينند، كه عنوانشان با صداي خاصي آغاز ميشود.
3-1 تعريف مفاهيم
مسيرهاي درونداد : وسيلهاي براي انتقال اطلاعات مورد توجه شامل: موضوعات شنيداري، كلامي، نوشتاري، بينايي و ژسچرها
مسيرهاي برونداد : شامل گفتار، نوشتار و ژسچرها ميباشد.
آسيبهاي معنايي در مقولة خاص (ويژه): آشفتگي در درك يا توليد مقولههاي معنايي انتخابي، همراه با عملكرد حفظ شده در ديگر مقولهها.
سيستم واژگاني : مجموعة پيچيده و پراكندهاي از مكانيسمهاي حفظ بازنمائي براي كلمات، اسامي و افعال آشنا و نيز پردازشهاي لازم جهت كدشكني و كدسازي محركهاي ناآشنا.
قضاوت واژگاني: تكليفي كه در آن بيمار تصميم ميگيرد كه آيا محرك ارائه شده يك كلمه يا اسم واقعي است يا كلمه و اسم بيمعني است.
در ونداد واجي واژگان: مكانيسم ذخيرة بازنماييهاي كلمات بياني آشنا، كه قبلاً شنيده شدهاند.
برونداد واجي واژگان: مكانيسم دخيرة بازنمائيهاي كلمات بياني آشنا كه قبلاً توليد شدهاند.
آفازي بينايي : آسيب مداليتة ويژة بينايي در ناميدن اشياء مشاهده شده در حضور پردازش معنايي پايه. اين پردازش معنايي پايه از طريق شرح و تفصيل يا ژسچر مربوط به شيءديده شده، كه فرد در ناميدن آن ناتوان است، مشخص ميشود.
كري خاص كلمه : آسيب مداليتة ويژة شنيداري در پردازش در ونداد گفتاري.
سيستم معنايي: مكانيسم واژگاني مسئول در ذخيرة بازنماي معنايي براي ژسچرها، اسامي و كلمات آشنا.
بازنمائيهاي بينايي اشياء : مكانيسم نگهداري حافظهها براي اشيائي كه قبلاً مشاهده شدهاند.
فصل 2
1-2 مقدمه
در سخن گفتن، بازيابي واژگاني بعنوان يك فرآيند رقابتي عمل ميكند و اين امر با تعيين ميزان تأثيري كه بافت معنايي در ناميدن تصوير و واژه بر جاي ميگذارد، محقق ميشود.
در تستها و آزمونهاي انجام شده در اين زمينه، مشخص شده، زمانيكه طبقات معنايي آيتمها مشابه هستند، مدت زمان ناميدن تصوير به مراتب طولانيتر از زماني است كه مضمون آيتمها از طبقات مختلف هستند . در حاليكه اگر اين آيتمها در بافت معنايي ناميده شوند، نتايج معكوسي حاصل ميگردد. يعني در بافتي كه آيتمها از طبقات مشابه هستند، نامگذاري اين آيتمها در مدت زمان كوتاهتري صورت ميگيرد.
بطور كلي اين يافتهها، مهر تأييدي بر اين ادعا هستند كه در فرآيند سخن گفتن، تأثير مداخلهاي بافت معنايي، رقابتي را در فرآيند بازيابي وروديهاي واژگاني نشان ميدهد .
روانشناسان در پرداختن به سازمانبندي حافظة واژگاني ، اغلب به سازمانبندي اسامي موجود در ذهنشان تمايل بيشتري نشان ميدهند .
اساساً حوزة اسم- شيء به مطالعات حافظة واژگاني مرتبط است و صرفاً بخش دانش واژگاني را بازنمايي ميكند، بعبارت ديگر، با هدف بررسي سازمانبندي معنايي، به توسعه تئوريها و ابزارهايي ميپردازد كه بايد به مواردي فراتر از كلمات تعميم داده شوند.
شباهت معنايي موجود در ميان كلمات، بر بسياري از تكاليف درگير كنندة توليد گفتار تأثير ميگذارد. به عنوان مثال هنگاميكه كلمهاي مخدوش كننده و به لحاظ معنايي مرتبط وجود دارد، گويندگان در ناميدن تصوير نسبت به زمانيكه كلمة موجود فاقد ارتباط است و كلمة نامرتبط، كندتر عمل ميكنند (به عبارت ديگر مدت زمان ناميدن طولانيتر ميشود).
زمانيكه گويندگان تصاوير را در يك بافت معنايي مشابه مينامند، تأثيرات مداخلهاي اين تشابهات نسبت به زمانيكه عمل ناميدن در بافت معنايي متفاوت و مجزائي صورت ميگيرد، افزايش مييابد .
بطور كلي در اين زمينه اتفاق نظر وجود دارد كه اين تأثيرات، به ويژگيهاي فرآيند بازيابي واژگاني اشاره دارند و البته اين بازيابي واژگاني به لحاظ اداركي هدايت شده ميباشد. در طول فرآيند بازيابي، بازنمائي واژگاني معنايي كلمة هدف به همراه ديگر بازنمايي مرتبط معنايي فعال ميگردد. تداخل تصوير- كلمه و تأثيرات بافت معنايي به تقابل ميان اين بازنمائيهاي متفاوت اشاره دارد .
در حيطة بازيابي واژگاني، دو تئوري در رابطه با كاركردهاي نيمكرههاي مغزي مطرح ميگردد. مطابق با تئوري اول يا تئوري فعال سازي، مسئله اينگونه مطرح ميگردد كه در حين بازيابي واژگاني، ديگر معاني فرعي يك كلمه نيز بازنمايي ميگردد ولي براساس تئوري دوم يا تئوري مهار اين معاني به مرحلة بازنمايي و كدگذاري واجي نرسيده و از توليد معاني فرعي جلوگيري بعمل ميآيد و فرد فقط معني اصلي كلمة هدف را بيان ميدارد .
در اينجا اين سئوال مطرح ميگردد كه چطور پيچيدهترين زمينهها، ناميدن اشياء و افعال ميباشند؟ جواب اين سئوال را بطور خلاصه ميتوان اينگونه عنوان كرد كه بدليل دشوار بودن شناسايي حوزههايي مفهومي اوليه در اين زمينهها، ناميدن آنها نيز مشكل ميباشد.
شعاري از تئوريهاي متفاوت بازنمايي معنايي، تأثيرات مجزا و متفاوت معنايي را پيشبيني ميكنند.
بويژه آنهايي كه بازنمائيهاي معنايي پراكنده و همپوشاني اصلي ميان آنها را عنوان ميكنند . بعلاوه بازنمائيهاي معنايي اشياء و افعال متفاوت است.
در زمينة شيء، اعضاء مقوله ، تأثيرات قوي و مهمي دارند. بويژه در بيماراني كه بطور انتخابي در مقولهاي از شناخت آسيب ميبيند و يا آن را مورد غفلت قرار ميدهند از قبيل حيوانات ، قسمتهاي بدن ميوهها و سبزيجات .
در اين ديدگاه اين احتمال وجود دارد كه تأثيرات متفاوت معنايي در ميان مقولههايي كه بطور تدريجي برانگيخته شدهاند، مشاهده نگردد، در اينصورت بايد بعنوان گروههاي قابل جداسازي عمل شوند زيرا از ديگر زمينههاي دانش و آگاهي مستقل ميباشند. در مقابل احتمال بروز تأثيرات درجهبندي شده در ميان مقولههايي وجود دارد كه بطور تدريجي تحريك و برانگيخته نشدهاند. اين با طرحهاي مطابق با همپوشاني اصلي (بيتوجه به اعضاء مقوله) متفاوت است، طرحهايي كه شباهت معنايي ميان مقولهها را معين ميكنند .
در حوزة عمل يا فعل، مرز بين مقولهها بخوبي تعريف و معين نشده است. براي توضيح چنين تفاوتهايي ميان اشياء و افعال در سال 1979 پيشنهاد شد كه در حوزة اشياء تعيين اعضاي مقوله و سازمانبندي سلسله مراتبي مناسب، از مهمترين اصول سازمانبندي ميباشند. در حاليكه حوزة عمل به شيوة شبه ماتريكسي سازمانبندي شده است. افعال در اين روش با نمونههايي در زمينههاي متفاوت شامل ويژگيهاي عمومي (مثل قصد و تعمد)، زمينههاي معنايي متضاد و بدون سازمانبندي سلسله مراتبي واضح، قرار ميگيرند .
در اينجا اين نكته حائز اهميت است كه تفاوت معنايي با شباهت بينايي مرتبط است (بويژه در تكاليفي كه در آنها از تصاوير كمك گرفته ميشود)
طبق گزارشي در سال 2001 مشخص شد كه تفاوتهاي معنايي، بطور چشمگيري احتمال اشتباهات معنايي را پيشبيني ميكنند. مثل گفتن دست به جاي پا .
در زمانيكه شباهت بينايي ميان تصاوير، براي پاسخگويي به مدل قبلي در نظر گرفته شده باشد. اين شباهتها بطور قابل توجهي شباهت معنايي را نشان دادند. اين مسئله، شباهت بينايي كه براي افعال در نظر گرفته شده است را شامل نميشود. بطور كلي از تفاوتهاي معنايي ميان افعال و اشياء چنين استنباط ميشود كه هر دو زمينه، اصول سازمانبندي پايه و مشابهي را تعقيب ميكنند ولي اساساً اين موضوع به سازمانبندي مشابه در زمينههاي افعال و اشياء نياز ندارد.
طبق نظريهاي در سال 2001، فضاي معنايي كه از ويژگيهاي توليد شده توسط گوينده نتيجه ميشود. براي افعال و اشياء متفاوت است. بويژه در حوزة اشياء، مقولهها و مرزهاي مقولهاي به خوبي معرفي شدهاند. در مقابل براي افعال، موار مقولهاي بخوبي جمعبندي نشده، به عبارت ديگر دچار از هم گسيختگي است و مرز مقولهها و گروههاي متفاوت نيز خوب تعريف نشدهاند .
با اين حال اين تفاوتها در نتيجة استفاده از ابزارهاي متفاوت پديدار نميگردد و ماحصل، وجود تفاوتهايي در اصول ويژگيهاي توليد شده توسط گوينده ميباشد. با وجود اين تفاوتها، بطور عملي نشان داده شده كه مقياسهاي مشتق شده از شباهت معنايي (توليد شده با استفاده از ابزارهاي مشابه و يكسان در هر دو زمينه) اهميت تأثيرات تداخل در يك تكليف ناميدن را با موفقيت پيشبيني ميكند .
2-2 مدل پردازش واژگاني
حال در اين جا به يكي از مدلهاي درك و توليد كلمه يا پردازش واژگاني ميپردازيم. بطور كلي ميتوان بين بازيابي واژگاني و ناميدن تمايز قائل شد. دراينصورت، ناميدن مهارتي است كه علاوه بر بازيابي واژگان، چندين فرآيند ويژه ديگر را نيز در برميگيرد. پس آنومي كه يكي از عموميترين علائم آفازي است نيز آسيب ناميدن نميباشد، بلكه آسيب بازيابي واژه است.مدل پردازش واژگاني كه در شكل 1-2 نشان داده شده براساس مطالعات افراد طبيعي و آسيب ديدة مغزي توسعه يافته است. اين مدل شامل سيستم پيچيدهاي از بخشهاي متصل و پراكنده است كه امكان پردازش انواع مختلف اطلاعات واژگاني را فراهم ميكند. (شكل 1-2 كه در زير آمده)
كلمات نوشتاري ژسچرهاي مشاهده شده اشياء كلمات
سيستم معنايي
متعاقب فعالسازي ساختارهاي حسي محيطي با هر شكل از درونداد حسي ، مكانيسمهاي شناختي در سيستم عصبي مركزي براي پردازش و عكسي العمل در مقابل آن درونداد راهاندازي ميشوند. سپس پردازشهاي حركتي محيطي براي طرحريزي و اجراي يك پاسخ درشكل گفتار، نوشتار و يا ژسچر، فرمانهايي را صادر ميكنند.
كارآيي سيستم اعصاب مركزي با حفظ اطلاعاتي كه فرد قبلاً تجربه كرده، افزايش پيدا ميكند. تا آنجا كه تجارب پردازشكنندة بعدي، موازي با آن اطلاعات بتواند فراهم گردد . بنابراين به جاي اينكه يك بازنمايي جديد با هر تجربه شكل گيرد (يعني گرداوري اطلاعات)، بازنمائيهاي فراهم شدة قبلي در سيستم واژگاني ميتواند از حافظة فعال شده و مجدداً به كار گرفته شود (يعني آدرس اطلاعات)
3-2 مكانيسمها
- سطح بازشناسي
متعاقب پردازش حس اوليه، فرآيند بازشناسي محرك منجر به فعالسازي بازنمائيهايي ميشود كه با محرك ورودي تطابق نزديكي دارند.
- پردازش معنايي
زمانيكه بازنمايي سطح بازشناسي به فعالسازي مناسب ميرسد، در سيستم معنايي فعاليتي ايجاد ميشود. بازنماييهاي معنايي دربرگيرندة دانش كلي ذخيره شدهايست كه گويندگان يك زبان به تقسيم آن، مبادرت ميورزند. سيستم معنايي ميتواند از هر مسير دروندادي كسب شود و به هر برونداد تبديل گردد (براساس قصدي كه فرد دارد). بازنمائيهاي معنايي، ظاهراً شبكهاي از اطلاعات مربوط به كلمات، اشياء و عقايد را درگير ميكند كه شامل نسبتهاي وابسته، مرتبط و هماهنگ ميشود.
- برونداد واژگان
زمانيكه بازشناسي رخ ميدهد و معنا، براي يك كلمه، شي يا ژسچرها فعال ميشود، پاسخ با فعاليت برونداد واژگاني آغاز ميشود. همانند ساختارهاي سطح بازشناسي، برونداد واژگان نيز داراي مسير ويژه ميباشد و حافظههاي مجزائي براي كلمات نوشتاري و گفتاري آشنا و نيز ژسچرها وجود دارد.
به نظر ميرسد كه تفاوتهاي گروه كلمات (اسامي و افعال) در سطح برونداد واژگاني بازنمايي ميگردد.
4-2 آسيبها
- آسيبهاي سطح بازشناسي
اين آسيبها به دو دسته تقسيم ميشوند. آسيبهاي دستة اول به بازنمائيهاي بينائي وارد ميشود و دستة دوم، آسيبهايي هستند كه بر بازنمائي شنيداري يا طبق مدل آسيب، به درونداد واجي وارد ميگردد.
از آسيبهاي دستة نخست ميتوان به آسيبهاي وارد بر مكانيسم بازنمائيهاي شيء مشاهده شده اشاره كرد، كه بر اجراي تكاليف واژگاني كه نيازمند پردازش بينايي هستند، تأثير خواهد گذاشت. براي مثال در آزمون كلينيكي ممكن است بيماران در ناميدن تصاوير آسيب ديده باشند، در نتيجه اين افراد در تكاليف مربوط به جور كردن كلمه با تصوير، در آزمون درك، مشكل خواهند داشت. در مقابل، همان بيمار ممكن است در پاسخ به ديگر دروندادهاي حسي از قبيل؛ تعاريف گفتاري، جور كردن كلمه با كلمه قادر به ناميدن باشد.
اختلال در پردازشهاي بينايي اوليه پيش از فعال سازي بازنمائيهاي شيء ديدني، در شكلگيري يك مفهوم براي شيء ديده شده دخالت ميكند و در عين حال ممكن است به اشكال ادراكي يا يكپارچة آگنوزي بينايي منجر گردد . اين بيماران كه تيز حسي با ادراك بينايي مناسبي دارند ممكن است قادر به كپي كردن يك نقاشي خطي يا حتي جور كردن نقاشيهاي ساده نباشند. آنها معاني كوچكي از تصاوير ديده شده بدست ميآورند، ولي آگاهي حفظ شدة آنها از تشابه و تكامل اشياء، اين امكان را به آنها ميدهد كه نسبت به ويژگيهاي بينايي اشياء ناميده شده در تكاليف، قادر به پاسخگويي باشند.
اجراي مناسب تكاليف بينايي به پردازشهاي اوليه بينايي از قبيل: جور كردن نقاشيهاي خطي يا كپيكردن يك شكل وابسته ميباشد. خطاهاي ناميدن ميتواند شامل بد ادراكي بينايي، شكست و ناتواني در پاسخ (من نميدانم) باشد.
بيماران ممكن است در تكاليفي كه نيازمند آگاهي از ساختار يك محرك بينايي است، آسيب ديده باشند، از قبيل تمييز و تشخيص اشياء آشنا و معلوم از اشياء مهمل (بيمعني).
پديدهاي كه اغلب در حوزة آگنوزيهاي شيء ديده شده دربارة آن بحث ميشود. آفازي بينايي ميباشد، سندرمي كه توسط فرند در سال 1886 م شرح داده شد.
برخي بيماران با نقص ناميدني مواجهند كه محدود به مداليتة بينايي است، مانند آگنوزي بينايي. اين افراد با وجود اينكه ميتوانند عملكرد اشياء ديده شده و گروه اشياء را در طبقات يا مقولهها توضيح دهند و يا حتي ژستچري مناسب با كاربرد شيء ارائه دهند. قادر به ناميدن آن شيء و بحث پيرامون رد معاني نامناسب با شيء ديده شده (موجود در آگنوزي بينايي) نيستند.
برخي آفازي بينايي را به آسيب دستيابي بينايي به معنا نسبت ميدهند . آنها پيشنهاد ميكنند كه آسيب ناميدن شيء به مسير دروندادي ويژه (مثل بينايي)، اختصاص دارد، چرا كه اگرچه مكانيسمهاي پردازش شيء ديده شده سالم است ولي بازنمائيهاي شيء ديده شده، قادر به فعال ساختن بازنمائيهاي معنايي كامل براي اشياء مشاهده شده نميباشد. به اين وسيله برخي اطلاعات معنايي جهت گروهبندي مقولهاي و يا براي فراهم كردن يك ژسچر مناسب براي بيمار، در دسترس ميباشد و در عين حال بازنمائيهاي كامل معنايي براي ناميدن دقيق تصوير بايد فعال شود.
برخي محققين، آفازي بينايي را به اختلالي نسبت ميدهند كه طي آن ابزارهاي غير معنايي درگير در فعالسازي برونداد واجي واژگان، آسيب ميبينند، در حاليكه بطور ثابت، مسير پردازش بينايي به معنا سالم است .
نكتة مهم در اين بحث آنست كه نواقص ناميدن شيء در مسير درونداد ممكن است به درجات مختلف آسيب در مكانيسم بازنمائيهاي بينايي بيانجامد. درمانگر بايد دامنة كامل توانائيهاي بيمار را در تكاليف كلامي و بينايي ارزيابي كند، تا از اين طريق بتواند تشخيص دهد، چه جنبهاي از پردازش بينايي شيء در يك پاسخ بيمار متأثر شده است .
- آسيبهاي درونداد واژه
تأثير انتخابي آسيب به درونداد واجي واژگان ممكن است در تمام تكاليفي كه نيازمند پردازش كلمة بياني (شنيده شده توسط بيمار) ميباشند، آسيبي بر جاي بگذارد. كه از آن جمله ميتوان به تكاليف شنيداري جور كردن كلمه با تصوير، ناميدن براي تعاريف گفته شده يا ژسچر براي دستور كلامي اشاره كرد. همين بيماران ممكن است درك مناسبي از كلمات نوشتاري نشان دهند.
بر اين اساس بيماراني با كري خالص كلمه گزارش شده است. به نظر ميرسد كه برخي بيماران، از نوعي آسيب ادراكي پيش واژگاني برخوردارند كه بر پردازش واج و ديگر انواع تحريكات شنيداري تأثير ميگذارد . آن دسته از بيماراني كه با آفازي ورينكه تشخيص داده ميشوند ممكن است آسيبهاي مرتبط با درونداد واژگان نيز داشته باشند. اين بيماران آسيب درك شنيداري مسير درونداد ويژه داشتند. از آنجا كه اين بيماران درك موارد نوشته شده را حفظ كرده بودند، پردازش معنايي، به نظر بدون نقص ميآمد و آسيب درك شنيداري از قرار معلوم به مراحل واجي و پيش معنايي واژگاني پردازش، مربوط بوده.
تأكيد برخي تئوريهاي اوليه بر اين امر بود كه پردازش شكل نگارشي يك كلمه در نتيجة فعاليت واجي رخ ميدهد ، با اين حال اگر وابستگي پردازش نگارشي به پردازش واجي وجود داشته باشد، بيماران با اختلال عملكردي درونداد واجي، ضرورتاً بايد از نتيجة مستقيم آسيبهاي درك خواندن برخوردار باشند.
بنابراين بيماران با آسيب انتخابي درونداد واجي، شواهد بيشتري براي مكانيسمهاي درونداد موازي و مجزاي پردازش واجي و نگارشي كلمه فراهم ميكند.
طبق مطالعات حاصل از بيماران ورنيكه و كري خالص كلمه و … به نظر ميرسد كه در قسمت خلفي فوقاني كورتكس منطقة گيجگاهي چپ، يك منطقة مهم و حياتي براي كمك به اطلاعات درونداد واجي واژه، وجود دارد.
- آسيبهاي وارد بر مكانيسمهاي پردازش معنايي
بيماراني با آسيب معنايي در اجراي تمام تكاليفي كه نيازمند ميانجيهاي معنايي هستند، با مشكل مواجهند. كه از آن جمله ميتوان به تكاليف درك كلمات نوشتاري و گفتاري، تفسير و شرح معناي اشياء و ژسچرها و ناميدن تصاوير و گفتن و نوشتن اشاره كرد.
زمانيكه مكانيسمهاي زير واژگاني تبديل حرف به صدا، براي كدگذاري و كدشكني كلمات نوشتاري نيز در دسترس نيستند، تكاليف خواندن شفاهي كلمه و نوشتن ديكته نيز متأثر ميشوند. اگر طرح سيستم معنايي واحد درست باشد، عملكرد افراد آسيب ديدة مغزي در عين اينكه با آسيب سيستم معنايي همراه است بايد آسيبهاي مشابهي نيز به لحاظ كمي و كيفي در تكاليف واژگاين نشان دهد.
محققان براي اثبات اين ادعا، اين آسيب را در برخي بيماران با ضايعات عروقي و آسيب عصب شناختي پيشرونده شرح ميدهند.
براي مثال بيماري بنام K.E در سال 1995 توسط هيلس و همكارانش شرح داده شد . اين بيمار در تكاليف واژگاني، نسبت مشابهي از خطاهاي معنايي را نشان ميداد، در نتيجه محققين عنوان ميداشتند كه آسيب، نوعي بد عملكردي يك مكانيسم معنايي واحد را بازنمايي ميكند.
ديگر بيماران، آسيبهاي واژگاني را نشان دادند كه احتمالاً بايد عملكردي سيستم معنايي در ارتباط است. اما اختلالات عملكردي، با آشفتگي مراحل درونداد يا برونداد سيستم معنايي مرتبط به نظر ميرسد. همچنين محققين، اشخاص زبان پريشي را گزارش كردند كه آسيبهاي درك و ناميدن مجزائي داشتند و در مقولههاي معنايي ويژه، آسيب انتخابي و يا حفظ انتخابي نشان ميدادند. اين محققين، تفكيك مقولههاي معنايي را به نوعي دادة معنايي در شبكه پيچيدهاي از زير سيستمها، همراه با جرياناتي از مسيرهاي درونداد حسي و روشهاي برونداد شكل ميگيرد . نقايص مقولههي ويژه پديد ميآيد. يعني آشفتگي زير سيستمهاي انتخابي منجر به آسيب مقولههاي معنايي ويژه ميشود.
برخي محققين نيز بيان ميكردند كه سيستمهاي معنايي بطور كامل جوابگوي موارد مشاهده شد، در بيماران مبتلا به مقوله ويژه نيست. آنها عنوان ميكردند كه آسيب به زير سيستمهاي انتخابي پردازش معنايي مثل پردارش بينايي چگونه منجر به آسيب مقولههاي مشخص مثل ميوهها و سبزيجات ميشود، در عين اينكه بر ساير مقولههايي كه دانش بينايي، يك مختصة حياتي آن است ، تأثيري بر جاي نميگذارد. به بيان دقيقتر اين محققين در سال 1998 پيشنهاد كردندكه آسيبهاي مقولة ويژه بدليل تركيب در ارتباطات تشكيل دهندة بازنمائيهاي معنايي، براي اعضاي يك مقوله رخ ميدهد. اگر ويژگيهاي مهم، در يك ناحية عصبي طبقهبندي شود كه بواسطة اختلال عصبي آسيب ديده است، هر مفهومي كه شامل آن ويژگيها در بازنمائيهاي معنايي خود باشد، تأثير خواهد پذيرفت. ولي تئوري زير سيستمهاي معنايي، به خوبي جوابگوي بيماراني كه در نتيجه آسيب پردازش معنايي، آسيبهاي تعميم يافتهتري در مقولهها داشتند، نبود. در اين موارد، فرض وجود سيستم معنايي واحد كه اطلاعات را براي تمامي مسيرهاي درونداد و روشهاي برونداد پردازش ميكند، حساب شدهتر به نظر ميرسد.
در نهايت، يافتههاي حاصل از مطالعات ضايعات عصبي بر اين اصل تأكيد دارند كه نواحي تالاموسي و نواحي خلفي اكسي پيتال- بريتال- تمپورال چپ در بازنمائي عصبي مكانيسمهاي معنايي، نقشي حياتي ايفاء ميكنند.
- آسيب در مكانيسمهاي برونداد واژگاني
در موارديكه اختلال عملكرد با برونداد واجي واژه مرتبط است، اين احتمال وجود دارد كه بيمار در تمام تكاليف كلامي وابسته به يكپارچگي بازنمائيهاي واجي، آسيب ببيند. در نتيجه بيماران در تمام تكاليف ناميدن شفاهي با مشكل مواجه خواهند بود (ناميدن تصوير، ناميدن براي تعاريف). حتي ممكن است در خواندن شفاهي بويژه در كلمات بيقاعده (استثناء) نيز مشكل داشته باشد.
پردازشهاي زير واژگاني نيز براي هدايت دقيق تلفظهاي اين كلمات نامناسب ميباشد.
خطاهاي توليد ممكن است به اشكال مختلفي چون خطاهاي معنايي، پارافازيهاي واجي و نئولوژي ظاهر شود. تنوع در شكل خطاهاي كلامي، آسيبهاي مختلفي را بازنمايي ميكند كه ميتواند در يك مرحله از پردازش برونداد واجي واژه رخ دهد. برخي افراد در فعالسازي برونداد واژه با مشكلات بيشتري مواجهند كه به پاسخهاي اشتباه يا خطاهاي معنايي ميانجامد. ديگران ممكن است يك آشفتگي اختلال مؤثر بر ساختار دروني داشته باشند كه منجر به پاسخهاي نئولوژي (واژه پردازي) شود ، يا پردازشهاي واجي Post-Lexical كه منجر به پارامازيهاي واجي ميگردد.
محققين با مشاهدة از هم گسيختگي ارتباط واژگاني در بيماران آسيب ديدة مغزي به ويژگيهاي اصلي ساختار سيستم واژگاني پي بردند. به عنوان مثال برخي بيماران، با آسيبهاي انتخابي در برونداد واجي مواجهند در مقابل عملكرد توليد كلمات نوشتاري حفظ شده است. يك ارتباط گسيختگي از اين گروه تمايزي ميان برونداد نوشتاري و برونداد واجي واژگان ايجاد ميكند كه برونداد نوشتاري در برخي بيماران با آسيبهاي برونداد واجي، سالم باقي ميماند.
با اين حال معمولاً آسيب عصب شناختي بر مكانيسمهاي چندگانه واژگان تأثير ميگذارد. بنابراين بيماران ممكن است در تكاليف واژگاني متنوعي آسيب ببيند (به عنوان مثال آسيبهاي دوگانه برونداد نوشتاري و كلامي و يا آسيبهاي دوگانة درونداد و برونداد واجي و …)
طبق مطالعاتي كه در سال 1991 تا 1995 توسط Hillis و Caramazza صورت گرفت، پيشنهاد شد كه از هم گسيختگي موجود در ميان طبقات دستوري (اسم و فعل) در بيماران به برونداد خاصي باز ميگردد كه در سطح برونداد واژگان بازنمايي ميشود.
به نظر ميرسد نواحي مجزاي عصبي با آسيبهايي در ارتباط است كه به برونداد واجي واژگان تأثير ميگذارد. بويژه محققين نوعاً آسيبهاي بازيابي اسم را براي بيماراني با آفازي روان و آسيبهاي كرتكس خلفي پري سيلوين چپ در نظر گرفتند كه شامل نواحي تمپورال ميگرديد .
در مقابل، آسيبهاي بازنمائي فعل با آفازيهاي ناروان و ضايعات فرونتال چپ ارتباط داشتند.
بطور كلي از طريق مكانيسمهاي سيستم واژگاني، راهي به يك سيستم معنايي بازميگردد و در نتيجة تعامل اين مكانيسم با سيستم معنايي، معناي كلمه براي برونداد و درونداد واژگاني فراهم ميگردد. بعلاوه نواحي مجزاي مغزي دربازنمائيهاي دانش واژگاني درگير ميشوند. بطور كلي در فرآيند بازنمايي دانش واژگاني، نيمكرة چپ نقش اصلي را بر عهده دارد در عين حال نيمكرة راست ميتواند در جنبههاي اصلي پردازش معنايي واژگان همكاري و مشاركت داشته باشد .
5-2 كاربردهاي كلينيكي مدل واژگاني
اين مدل با هدف بررسي مفاهيم رويكرد عصب روانشناختي، چارچوبي براي پردازش كلينيكي تدارك ميبيند. اين چارچوب مفاهيم واضحي در بعد ارزيابي واژگان دارد.
در عصب روانشناسي شناخت ، هدف ارزيابي، مشخص كردن آسيبهاي زباني بيماران با رعايت يك مدل شناختي ميباشد. در واقع مدل پردازش واژگاني مبنايي براي بحث دربارة آسيبهايي است كه بطور ويژهاي به درك كلمه بياني و توليد آن مرتبط ميباشد. براساس اين ارزيابيها، درمانگران، آسيبهاي مربوط به مكانيسم واژگاني را كه در الگوي عملكرد آسيب ديده و سالم دخالت دارند شرح خواهند داد.
در يك ارزيابي كه با هدف شناسايي آسيبهاي سيستم واژگاني شكل گرفته، هدف اصلي مقايسة مسيرهاي درونداد و روشهاي برونداد ميباشد.
ارزيابي واژگاني بايد شامل تنوعي از تكاليف پردازش تك كلمات باشد كه طي آن درمانگران بطور منظمي مسيرهاي درونداد و روشهاي برونداد را تغيير دهند و الگوهاي عملكرد و اجراي تكاليف را تحليل كنند. ارزيابي واژگاني
(جدول 1-2) نوعاً شامل تكاليف اصلي خواهد بود. از قبيل ناميدن شفاهي تصاوير، ناميدن نوشتاري تصاوير، ناميدن براي شرح گفتاري، خواندن شفاهي كلمه، نوشتن ديكته، درك شنيداري كلمه و درك كلمة نوشته شده.
تكاليف واژگاني در ارزيابي (جدول 1-2)
تكاليف درونداد تكاليف برونداد
تطبيق كلمه شنيداري با تصوير ناميدن شفاهي تصوير- ناميدن نوشتاري تصوير
تطبيق كلمة نوشتاري با تصوير ناميدن شفاهي براي تعاريف گفته شده
تأثير كلمة شنيداري - تصوير ناميدن نوشتاري براي تعاريف گفته شده
تأثير كلمة نوشتاري – تصوير خواندن شفاهي كلمه
جور كردن ارتباطات معنايي نوشتن ديكته
قضاوت واژة شنيداري بازنمايي نام براساس لمس شيء
قضاوت واژة نوشتاري ناميدن با صداهاي محيطي
دستهبندي مقولهاي ژسچر اشياء مشاهده شده
فصل 3
1-3 مقدمه
هدف ما از تهية اين تست، فراهم كردن منبعي براي تمرينات كلينيكي، تحقيقات در زمينة آفازي و همچنين تحقيقات روان – زمان شناختي بود.
در تمرينات باليني به نوعي، نياز به ارزيابي كاملتر شناخت فعل احساس ميشود و تأكيد بر طراحي درمانهايي وجود دارد كه به طور خاص نقائص فعلي را مورد توجه قرار ميدهند.
در حال حاضر شمار تحقيقاتي كه به پردازش فعل و تفاوتهاي پردازشي موجود ميان افعال و اسامي ميپردازند، رو به افزايش است.
اين تحقيق در ميان شركتكنندههاي بزرگسال طبيعي، كودكان طبيعي و كودكان با آسيبهاي زباين خاص و بيماران آفازيك اجرا شده است.
تا به امروز در حوزة ناميدن اسامي مطالعات زيادي صورت گرفته و در حال حاضر ما نسبت به عوامل تعيينكننده در دسترسي به آنها، شناخت كافي داريم. انگيزه شكلگيري اين تست نيز از اين حقيقت ناشي ميشود كه شناخت ما نسبت به عوامل تعيينكننده در دسترس به افعال كم است.
محققان و درمانگران از مجموع تصاوير موضوعي كه توسط Sondgrass و Vonder wort در سال 1980 تهيه شده است، به دفعات استفاده كردهاند. در اين مجموعه محققين با يافتههايي سر وكار دارندكه با يافتههاي موجود در آزمايشگاههاي مختلف و حتي در ميان كشورها قابل مقايسه است و اين مزيت اين تست محسوب ميشود.
توصيف و نمايش افعال در تصاوير ثابت يا نقاشيهاي خطي ، از نمايش اسامي مشكلتر است. بنابراين اين فرض كه به جاي نقاشيهاي خطي بهتر است اقداماتي در قالب تصاوير متحرك انجام دهيم، مطرح شده است. با اين وجود Berndt و Mitchum و Haendiges عملكرد ناميدن شيء و عمل بيماران آفازي را در مواجهه با نقاشيهاي خطي و تصاوير متحركي كه به روي نوار ويدئو ايجاد شده بودند، مقايسه كردند. آنها با مقايسه عملكرد ناميدن در مواجهه با دو شيوة اجرا شدة مذكور به هيچ تفاوتي دست نيافتند.
از آن جا كه معتقديم كاربرد اين قالب بازنمايي در بسياري از جلسات تحقيقي و كلينيكي آسانتر است، بر آن شديم تا مجموعهاي از تصاوير شيء و عمل را كه با هم جور شدهاند، تهيه كنيم. عليرغم اين حقيقت، حتي در حوزة افعالي كه ممكن است به طور واضح (غير دو پهلو) توصيف نشوند، با پارهاي از محدوديتها مواجهيم.
بعنوان مثال نمايش افعال ارتباطي در قالب نقاشيهاي خطي كار مشكلي است (افعالي چون give (دادن)- buy (خريدن)- sell (فروختن).
در اين مجموعه، تصاوير شيء و عمل بر پاية متغيرهاي روان – زبانشناختي تدارك ديده شده بودند كه از آن جمله ميتوان به فراواني لغت مكتوب ، سن فراگيري ارزيابي شده و ميزان آشنائيت برچسبهاي كلامي تصاوير اشاره كرد.