بخشی از مقاله
حمزه سيدالشهدا
به مناسبت پانزدهم شوال؛ هزار و چهارصد و بيست و سومين سالگرد شهادت حمزه سيدالشهد
اشاره:
تاريخ گهربار اسلام مرهون خونهاي پاك و ارزشمندي است كه نثار اين شجرهي طيبه گرديده است؛ شهداي گرانقدري كه از آغاز ظهور اسلام تا كنون، از جنگ بدر، احد و احزاب تا شهيدان راه فضيلت عصر حاضر گوهر وجودي خويش را با انديشهي ناب محمدي صيقل دادهاند.
پرارزشترين فرازهاي تاريخ، صفحاتي است كه از زندگاني اين مردان بزرگ بحث ميكند، مردان بزرگي كه تاريخشان نيز بزرگ و با عظمت است و شاهكاران خلقت و تاريخاند، خصوصاً افرادي كه در سالهاي اوليه رسالت نبيّ مكرّم اسلام9 در كنار آن بزرگوار بوده و بدون واسطه از سرچشمه زلال وحي سيراب گرديدند. در ميان اين گوهران آفرينش نام حمزه سيدالشهدا درخشندگي ديگري دارد. عموي غيور رسول خدا9 كه همچون سدي محكم و استوار در برابر امواج توفنده و سيلآساي مشركين ايستاد و چون شيري شرزه روباه صفتان را به خواري و زبوني واداشت، تا آنجا كه ملقب به اسدالله شد و درجه والاي سيدالشهد را از آن خود نمود.
حضرت حمزه فرزند عبدالمطلبابن هاشمابن عبد منافابن قصي...([1]) و هاله بنت اهيبابن عبد منافابن زهرةابن كلاب... كه دختر عموي آمنه بنت وهب مادر گرامي رسول خدا9 ميباشد.([2])
عبدالمطلب از كساني بود كه به سنت ابراهيمي پايبند بود و فرزندانش را از ظلم و ستم و امور پست دنيا نهي و به صفات نيك تشويق ميكرد.([3])
حضرت حمزه بسياري از صفات پسنديده را از عبدالمطلب به ارث برد، چون؛ خوشخلقي، ايمان راسخ، هوش و درايت، شجاعت، وفاي به عهد، توكل و اطمينان به خداوند و اين در حالي است كه جامعه جاهلي آن زمان مملو از فساد، بتپرستي، ميگساري، رباخواري، آدمكشي و ديگر رسوم جاهلي بود.
البته تاريخ در معرفي حضرت حمزه بسيار كوتاهي نموده و نمونههاي زيادي از صفات اخلاقي ايشان در دست نيست، امّا به بعض آنچه در گزارشهاي تاريخي آمده است، اشاره ميكنيم:
شجاعت؛ از خصلتهاي مشهور حمزه كه در جريان اعلام اسلام و همچنين جنگهاي صدر اسلام به نمايش گذاشته شد و ابنهشام از او به عنوان با عزتترين و با صلابتترين جوانمرد قريش نام ميبرد.([4])
ايمان؛ در گزارش ابنهشام آمده كه حضرت حمزه پس از بازگشت از شكار به طواف خانه كعبه ميرفت و آنگاه به كار ديگري ميپرداخت. اين خبر روح ديني او را آشكار نموده و تعهد او نسبت به پيوندي كه با خداوند داشت را متذكر ميشود.([5])
حمايت و پشتيباني از رسول خدا9 در مقاطع مختلف نشاندهندهي ايمان وي نسبت به پيامبر9 و اهداف او ميباشد.
به هنگام آزار ابوجهل، و همچنين فشارهاي قريش در شعب ابيطالب، در ماجراي بيعت عقبه و هجرت پس از آن، جنگهاي صدر اسلام همه و همه نمونههايي از پشتيباني حمزه از رسول خدا9 است. اصالت و ريشهدار بودن خانواده، محيط سالم خانوادگي، زندگي با شرافت نفس، اثرات مثبت تربيتي بر روح و روان حمزه گذاشته و از او فردي شريف و بزرگوار، و پشتيباني با ايمان و عاشقي صديق و فداكار در راه اسلام و اهداف عاليه ساخته بود.
اظهار اسلام حضرت حمزه1
نسبت به زمان تشرف حمزةابن عبدالمطلب به اسلام تاريخ نگاران دچار اختلاف شدهاند، گروهي اسلام او را در سال دوم بعثت([6]) و عدهاي سال ششم([7]) آن ذكر كردهاند. ابناسحاق ميگويد:
روزي ابوجهل در كنار كوه صفا رسول خدا9 را ديد و او را آزرد و سخنان ناخوشايندي به وي روا داشت و دين او را نكوهيد و رسالتش را تضعيف نمود، و رسول خدا9 هيچ سخني به او نگفت. يكي از كنيزان عبداللهابن جدعان كه در بالاي كوه صفا بود ماجرا را شنيد و زماني كه حمزه از صيد برگشت، ـ او هر روز براي شكار به بيرون از شهر مكه ميرفت و چون از شكار بر ميگشت به خانهاش نميرفت تا اينكه به طواف خانه خدا رفته و بعد از آن در كنار محافل قريش ميايستاد و با آنها گفت و گو ميكرد ـ كنيز گفت: اي ابوعماره كاش آنچه را ساعتي پيش از اين، پسر برادرت از ابي الحكمابن هشام ديد، مشاهده ميكردي، ابوجهل به او دشنام گفت و سخناني ناروا نثارش كرد.
حمزه پس از شنيدن اين سخنان خشمگين شد و در مسجد الحرام به سوي ابوجهل رفت كه در ميان مردم نشسته بود. او بالاي سر ابوجهل ايستاد و كمان خود را محكم بر سر او كوفت و او را مجروح نمود. در اين هنگام فردي از قبيله بني مخزوم به ياري ابوجهل برخاسته و به حمزه گفت: تو مردي هستي كه از دين خارج گشتهاي.
حمزه گفت: چه چيز مانع من ميشود از او ﴿در دفاع از او؟﴾ در صورتي كه برايم روشن شده ﴿كه او بر حق است﴾ و من شهادت ميدهم كه محمد رسول خداست و آنچه ميگويد حق است. به خدا قسم از او جدا نميشوم. اگر راست ميگوييد مرا بازداريد. و اين حادثه باعث شد تا حمزه اسلام خويش را برملا سازد.
در ادامه ابن اسحاق ميگويد: زماني كه حمزه اسلام خود را آشكار كرد، قريش دريافت كه رسول خدا9 عزت پيدا كرده و قوي شده است. آنگاه از او دست برداشتند. ([8])
و سپس شعري از حمزه نقل ميكند به اين مضمون:
سپاس گويم خداوندي را كه قلبم را به سوي دين ناب اسلام هدايت كرد.
ديني كه از سوي پروردگار عزيز آمده، پروردگاري كه نسبت به بندگان آگاه و مهربان است. هرگاه پيامهاي او براي ما خوانده شود، اشك چشم خردمند استوار فرو ريزد.
آن پيامهايي كه حضرت محمد9 از مسير هدايت خود با آيات روشن قرآن آورده است.([9])
سيد شرفالدين و علامه جعفر مرتضي از علماي معاصر در باب اسلام حمزه سخناني گفتهاند كه نشان دهندهي ايمان مبتني بر شناخت و معرفت حمزه قبل از اعلان اسلامش ميباشد. علامه جعفر مرتضي اسلام حمزه را مبتني بر معرفت او ميداند، برخلاف ابناسحاق كه در گزارش خود قصد دارد علت اسلام حمزه را خشم و غضب او به هنگام دفاع از رسول خدا9 معرفي كند.
و حال آن كه جملهي حمزه كه فرمود: چه چيز مانع من ميشود، در صورتي كه براي من روشن شده و من شهادت ميدهم كه او رسول خداست و آنچه كه ميگويد حق است. بيانگر شناخت و معرفي او از رسول خدا9 و دين اسلام ميباشد و اگر فقط حمايت جاهلي بود، بايد ميگفت او برادرزادهي من است و در هر صورت من از او حمايت خواهم كرد.
سخن او به هنگام اعلام اسلامش([10]) اعتراف رسمي او به اسلام و اعلام آمادگي و حمايت از رسول خدا9 است. تا جايي كه فشارهاي قريش با اين تأييد بر پيامبر تخفيف مييابد. و اين سياستي بود كه حضرت ابوطالب بدان معتقد بود كه اقرباي نزديك رسول خدا9 مادامي كه با كتمان اسلامشان ميتوانستند به رسول خدا خدمت كنند و در حفظ و حراست او بكوشند، ميبايست ايمان خود را كتمان ميكردند. اما وقتي اظهار اسلام فردي باعث تقويت اسلام و تشويق ديگران به مسلمان شدن ميگرديد، لزوم كتمان و پوشاندن ايمان از ميان ميرفت و حضرت حمزه نيز در يك مقطع اسلام خود را كتمان نمود و به هنگام فراهم شدن زمينه و احتياج اسلام و مسلمين به فردي چون وي ايمان خود را آشكار نمود و سد محكمي در برابر آزار مشركين بر عليه مسلمانان شد.([11])
نقش حمزه در مقاطع تاريخ
پس از آنكه حمزه سيدالشهدا اعلان اسلام نمود، همچون سربازي فداكار در عرصههاي مختلف، در مكه و مدينه كنار پيامبر اكرم9 قرار گرفت.
علامه جعفر مرتضي ميگويد: اسلام حمزه مرحله جديدي بود كه در محاسبات قريش نيامده بود، چرا كه او معيارها را به كلي دگرگون كرد، بازوي قريش را از توان انداخت و بر وحشت آنها افزود، تا آنجا كه طغيان آنها فروكش كرد.([12])
اكنون به جلوههاي ويژهاي از حضور حمزه سيدالشهدا در كنار رسول خدا9 اشاره ميكنيم:
حمزه در خانه أرقم
هنگامي كه پيامبر9 دعوت خود را آغاز نمود، عدهاي به نداي اسلام لبيك گفتند، اما در اثر مخالفت مشركان قريش، نتوانستند آزادانه زندگي كنند و به اعمال عبادي خود بپردازند. پيامبر9 همراه عدهاي از تازه مسلمانها براي حفظ جان خود، حدود يك ماه در خانه أرقمابن ابي أرقم كه در بالاي كوه صفا قرار داشت مخفي شدند.([13]) روزي صداي كوبيدن در به گوش رسيد. يكي از مسلمانها برخاست و از شكاف در نگاه كرد و با وحشت به حضور پيامبر بازگشت و گفت: كوبندهي در، عمرابن خطاب است كه شمشير نيز بر كمر دارد. در اين ميان، حمزه به مرد مسلمان گفت: به او اجازه ورود بده اگر با هدف پاك و نيك به سوي ما آمده، با آغوش باز از او استقبال ميكنيم و اگر قصد بدي دارد او را با شمشير خودش ميكشيم.([14]) پس از ورود عمر معلوم شد كه او براي پذيرش اسلام آمده است.
گزارش فوق نشان دهنده حضور حمزه در كنار رسول خدا9 از همان سالهاي اوليه بعثت ميباشد. در آن مقطع حساس عدهي مسلمانها كم بوده و نيروي دفاعي مناسبي در برخورد با قريش نداشتند. در چنين شرايطي حمزه با شجاعت كامل در صف مؤمنان قرار گرفت و كلامش به هنگام باز كردن در نشان دهندهي صلابت و شجاعت او ميباشد.
تعرض مشركين
امام صادق7 ميفرمايد: پيامبر در مسجدالحرام بود و لباسهاي تميزي در برداشت، مشركين شكمبه شتري را بر او افكندند و لباسهايش را آلوده كردند، پيامبر از اين عمل بسيار ناراحت شد، آن بزرگوار نزد ابوطالب آمد و فرمود: اي عمو! حسب مرا در ميان خود چگونه ميبيني؟ ابوطالب پرسيد: مگر چه شده اي برادرزاده؟ پس رسول خدا9 او را از ماجرا مطلع نمود. ابوطالب، حمزه را فرا خواند و خودش هم شمشير برگرفت و به حمزه گفت: شكمبه را بردار. سپس همراه پيامبر به سوي قريش رفتند تا نزد آن قوم رسيدند. آنها دور كعبه ايستاده بودند. آنگاه ابوطالب به حمزه گفت: شكمبه را بر سبيل همه بمال. او نيز آنچه ابوطالب خواسته بود، به انجام رسانيد. سپس ابوطالب متوجه رسول خدا9 گرديد و گفت: اي فرزند برادر، اين است حسب تو در ميان م.([15])
بر همين اساس حضور حضرت حمزه را در مقاطعي از تاريخ صدر اسلام چون شعبابي طالب،([16]) پيمان عقبه ثاني،([17]) هجرت،([18]) عقد اخوت([19]) و ... در كنار رسول خدا9 و نقش حساس آن بزرگوار را همچون سربازي نستوه و گوش به فرمان ميتوان مطالعه نمود.
اقدامات نظامي حضرت حمزه سيدالشهد
رسول خدا9 پس از هجرت، اقدام به پايهگذاري و تشكيل سپاه نيرومند و با صلابت كرد، ارتشي كه در دوران رسالت حضرت در هشتاد و دو نبرد گوناگون، شركت نمود و با پيروزيهاي درخشان خود، موانع تشكيل حكومت اسلامي را از سر راه برداشت.
حضور حمزه سيدالشهدا در تهاجمات آغازين اين نبردها بيانگر شجاعت بيش از حد او و پشتيباني و حمايتش از اسلام و پيامبر اكرم ميباشد. حمزه سيدالشهدا به عنوان اولين پرچمدار اسلام شناخته شد. از آنرو كه پرچم نقش ويژه و اساسي در جنگهاي عرب داشت، بر پا بودن آن نشان پايداري و اقتدار سپاه به حساب ميآمد و سرنگوني آن متلاشي شدن سپاه و اضمحلال آن را تفسير ميكرد، و پرچمداران از شجاعترين افراد انتخاب ميشدند. حمزه نيز كه از شجاعترين افراد عرب محسوب ميشد، توسط پيامبر9 به عنوان پرچمدار انتخاب ميشد.
سريه حمزةابن عبدالمطلب اولين حركت نظامي سپاه اسلام است.([20])
اين سريه در ماه رمضان سال اول هجرت اتفاق افتاد. نيروي اعزامي از مدينه به سمت سواحل درياي سرخ روانه شد. تعداد افراد اين سريه عبارت از سي مرد مهاجر با پرچمي سفيد رنگ در دست حمزه بود. گروه مقابل به سرپرستي ابوجهل ابنهشام كارواني از قريش بود كه با كالاهاي تجاري از شام بر ميگشت و سيصد مرد آنها را مشايعت ميكرد.
دو كاروان، در سيف البحر از نواحي عيص به هم رسيدند و آماده نبرد شدند، ولي با ميانجيگري مردي به نام مجديابن عمرو جهني كه با هر دو گروه هم پيمان بود برخورد نظامي پيش نيامد و به شهرهاي خود بازگشتند.
غزوه بني قينقاع
با خبر پيمان شكني قبيله يهودي بني قينقاع در شوال سال دوم هجرت، پيامبر لشكري از مهاجر و انصار را به سمت آنان فرستاد كه پرچمدار آن حمزةابن عبدالمطلب بود. مسلمانها پانزده روز آنها را محاصره كردند تا تسليم شوند. به واسطه عبداللهابن ابيّ، پيمان دوبارهاي با پيامبر بستند كه از مدينه خارج شده و اقدامي بر عليه مسلمانها انجام ندهند.([21])
جنگ بدر
يكي ديگر از افتخارات حمزه سيدالشهدا حضور در جنگ بدر بود.([22])
عبدالرحمانابن عوف گويد: در بدر من پس از فرار مشركين مشغول جمعآوري غنايم بودم، ناگاه چشمم به اميةابن خلف و پسرش كه از مشركين بودند افتاد، مرا صدا زدند و كمك خواستند. او از من پرسيد: امروز مردي در ميان شما بود كه با پر شترمرغ برخود نشاني زده بود([23]) او كيست؟ گفتم: حمزةابن عبدالمطلب. گفت: او امروز كارهاي زيادي عليه ما كرد. او بود كه صفوف ما را در هم شكست و به خاك سياهمان نشانيد.([24])
حضرت علي7 نيز به رزم بي امان حمزه اشاره ميفرمايد: در رويارويي با شخصي از مشركين من در موضع پاييني از او قرار داشتم، موضع خود را تغيير دادم. او گفت: گريختي؟ گفتم: به زودي پابرجا خواهم بود. شمشيري به او زدم، ولي چون زره بر تن داشت اثر نكرد. ناگهان برق شمشيري را ديدم كه از پشت سر فرود آمد و كاسه سر دشمن را همراه كلاهخودش برد. و در همين حال كسي ميگفت من پسر عبدالمطلبم! چون برگشتم عمويم حمزﺓابن عبدالمطلب را ديدم.([25])
جنگ بدر با فداكاري اين دو بزرگوار و به نفع مسلمانها پايان يافت. و اين نخستين ضربه اسلام بر پيكرهي شرك بود.
اين پيروزي، مشركين و منافقين مدينه را به وحشت انداخت. واقدي گويد: هيچ منافق و يهودي در مدينه نبود، جز آنكه در برابر حادثه بدر سر فرود آورد.([26])
جنگ احد
آخرين غزوهاي كه حمزه سيدالشهدا در آن جنگيد و به شهادتش انجاميد؛ غزوه احد بود. پس از آگاهي پيامبر و مسلمانها از لشكركشي مشركين و موضعگيري در منطقه احد جنگ سختي ميان آنها به پا شد. پرچمداران قريش كه همگي از بني عبدالدار بودند، اوّلين نفرشان به دست حضرت علي7 كشته شد، از اين صحنه همه مسلمانها خوشحال شدند و پيامبر صدا به تكبير بلند فرمود و مسلمانها نيز تكبير گفتند.([27])
پرچمدار بعدي به دست حمزه كشته شد. حمزه در حال برگشتن از ميدان ميگفت: من پسر ساقي حاجيانم.([28])
پرچمداران قريش كه هفت يا نه نفر بودند، كشته شدند و قريش پا به فرار گذاشت.([29])
مسلمانها به ميدان جنگ آمده و مشغول جمعآوري غنايم شدند. منظرهي جمعآوري غنايم سربازان سپاه اسلام را كه بر بالاي كوه عينين بودند به پايين كشيد ـ در حالي كه پيامبر بر خالي نشدن اين منطقه تأكيد فراوان داشت ـ سرپيچي از دستور پيامبر9 دشمن را در بهرهبرداري از فرصت پيش آمده كمك نمود و آنها از پشت به سپاه اسلام حمله كردند. خالدابن وليد فرمانده ميمنه سپاه كفر از غفلت مسلمانها استفاده كرد و با تهاجم، جنگ را به نفع مشركين خاتمه داد و بدين گونه مسلمانها در جنگ شكست خوردند. ([30]) و به جز افراد معدود ثابت قدم، بقيه پا به فرار گذاشتند.
از ثابت قدمان در جنگ بايد به حضرت علي7 و حمزه سيدالشهدا اشاره كرد.
حمزه سيدالشهدا آنچنان سخت با دشمن ميجنگيد كه مورد تعجب صفوانابن اميه مشرك قرار گرفت. صفوان پرسيد: او كيست كه اينگونه ميجنگد؟ پاسخ دادند: حمزﺓابن عبدالمطلب. گفت: تا به امروز نديده بودم كه مردي چنين بر خويشان خود بتازد.([31])
روح سلحشور و اعتقاد عميق حمزه نسبت به دين و تكاليف آن به گاه جهاد در راه خدا و حمايت از رسول او مداهنه و سهلانگاري را جايز نميدانست، بلكه چون شير غران بر لشگر دشمن هجوم ميبرد و آنها را به وحشت و تعجب وا ميداشت.
شهادت در راه خد
قاتل حمزه، فردي به نام وحشي بود. دختر حارث ـ و به نقلي هند ـ و همسر ابوسفيان خطاب به غلام وحشي گفت: پدر من در بدر كشته شده، اگر بتواني يكي ازاين سه نفر؛ محمدابن عبدالله، حمزﺓابن عبدالمطلب، عليابن ابيطالب را به قتل برساني، آزاد خواهي شد. وحشي گفت: دستيابي به رسول خدا ممكن نيست چرا كه اصحابش او را تنها نميگذارند. حمزه نيز اگر در خواب باشد، جرأت بيدار كردنش را ندارم، ولي در مورد علي اميد موفقيت دارم.([32])
وحشي از روز جنگ احد ميگويد: در جست و جوي علي بودم، او را مردي آزموده و دورانديش ديدم كه همهي اطرافش را مواظب است. با خود گفتم: او كسي نيست كه من در جستجويش باشم. ناگهان متوجه حمزه شدم كه به سوي لشگر حمله ميكرد. در جنگ با سباعابن عبدالعزي با يك ضربه سرش را از تن جدا كرد.([33]) چشم حمزه كم نور بود و گرد و خاك چهرهاش را پوشانده بود، از موقعيت استفاده كردم، و او نيز متوجه من شد ولي پايش لغزيد و من حربهي خود را به طرفش پرتاب كردم، نيزه به تهيگاه او خورد و او را نقش زمين
كرد. مسلمانها اطرافش را گرفتند، او را صدا ميزدند، اي اباعماره! ولي او جواب نميداد. بعد از آنكه او را رها كرده و به دنبال جنگ رفتند، خوشحال به سويش رفتم و مصيبت هند را به ياد آوردم، ابتدا شكم او را دريدم و سپس جگرش را بيرون آوردم و آن را پيش هند دختر عتبه بردم و گفتم: اگر قاتل پدرت را كشته باشم به من چه خواهي داد؟ گفت: همهي جامههاي گرانبها و زر و زيورم را. گفتم: اين جگر حمزه است. آن را به دندان گرفت، ولي نتوانست ببلعد و از دهانش بيرون ريخت.([34])