بخشی از مقاله

شطحیات روزبهان


در شرح شطحیات هدف روزبهان جمع آوری شطحات بوده است. در مورد بعضی واژه «شطح» توضیحاتی ارائه شد در این فصل به تعریفات و نگاه روزبهان به شطحیات می پردازیم:
همانطور که گفتیم یکی از معانی واژه شطح: حرکت، جنب وجوشی یا ریخت و پاشی در کار است و در معنای مجازی که صوفیه به این لفط داده اند به شطح یعنی حرکت وجوششی که حالت وجد در سر عارف پدید می آورد.در این حالت عرفا از سخنان چنان غریب بهره می گیرند که شنونده حیران می شود. این گونه سخنان است که به اصطلاح شطح می گویند(مفرد: شطحه- جمع: شطحات) سرّاج تأکید دارد که خداوند قلوب اولیاء رامی گشاید و متحققین را اجازه آن می دهد که پله پله درجات صعود روحانی را طی کنند و در هر مرحله به کشف را مراتب تازه نائل آیند.

به این علت است که هر یک از اولیا حقیقت آنچه را چشیده و تجربه کرد. به زبان می آورده انعکاس این توضیحات ظریف به قلم استادی بزرگ چون سرّاج نزد روزبهان کاملا محسوس است، اما وی با اندوخته هایی که خود به عنوان استاد بزرگ دیگری در اختیار دارد، به طرز ویژه خود آنها را می پردازد و ارائه می دهد. وی در ابتدای کتاب شرح شطحیات طی فصل دهم (جزء 89 به بعد) با عنوان«در معنی ظاهر لغت شطح که وجهش در عربیت چون است و چرا صوفیان آن را شطح گویند» چنین می نویسد:«(89) در عربیّت گویند شَطَح یَشطَحُ بهٌ؛ اذا تحرّک، شطح حرکت است و آن خانه را که آرد در آن خرد کنند مِشطاح گویند از بسیاری حرکت که دراو باشد.

پس در سخن صوفیان شطح مأخوذ است از حرکات اسرار دلشان چون وجد قوی شود و نور تجلّی در صمیم سّر ایشان عالی شود به نعت مباشرت و مکاشفت و استحکام ارواح در انوار الهام که عقول ایشان(را) حادث شود، برانگیزاند آتش شوق ایشان به معشوق ازلی، تا برسند به عیان سراپردة کبریا و در عالم بها جولان کنند. چون ببینند نظایرات غیب و مضمرات غیب غیب و اسرار عظمت بی اختیار مستی در ایشان درآید. از صاحب وجد کلامی صادر شود از تلهُب احوال و ارتفاع روح در علوم مقامات که ظاهر آن متشابه باشد، و عبارتی باشد آن کلمات را غریب یابند. چون وجهش نشناسند در رسوم ظاهر آن متشابه باشد و عبارتی باشد آن کلمات را غریب یابند. چون وجهش نشناسند در ظاهر و میزان آن نبینند به انکار و طعن از قایل مفتون شوند.


چنان که پیداست آن نکات با آنچه نزد سراج آمده هماهنگی و تطابق کامل دارد اما سخن خاص روزبهان روشنی ویژه ای بر آنها افکنده است. روزبهان پای بر سطحی بالاتر گذاشته که از آنجا شطحات عرفا همچون بخشی از یک شطح بسیار بزرگتر جلوه می کند. نخست آنکه شطح در نصّ قرآن و سپس در احادیث نبوی آمده است. علت آن است که خداوند تنها از طریق شطح آدمیان را مورد خطاب قرار می دهد، یعنی از طریق نیرویی که حرکت وجوشش آن از حد بیان مخلوقات و آنچه آدمیان طاقت شنیدنش را دارند، خارج است. به این جهت کلام خداوندی لامحاله حاوی دو معناست، متشابه است و دوپهلو و چند سطحه. سخن از صفات خداوند ممکن نیست مگر از طریق بیانی متشابه.و اگر برای احتراز از این تشابه، از سخن گفتن درباره صفات خداوند اجتناب کنیم، خدا را تبدیل به یک مضمون انتزاعی کرده از افراط به تفریط رفته و در دام تعطیل افتاده ایم و این خودنوعی بی ایمانی است که خشکی استدلال آن گاه پشت بهانه های متشرعانه پنهان می شود. اصل این نوع بی ایمانی، ردّ وجود واقعیتی است نهفته در پشت رویه ها یا باطنی نهفته در پشت ظاهر. به عبارت دیگر، ریشه بی ایمانی، رد مضمون تاویل است.


خلاصه آنکه هر بار وجود قدیم از طریق پدیده ای حادث سخن می گوید، سخن او شطح است. به همین جهت شطح قاعده اصلی رمز التباس تشابه و دو پهلویی موجودات است. اما این تشابه تناقص آمیز پایه مناعت و شایستگی وجودی آنها نیز هست. هیچ موجود حادثی نیست که رمز چیز دیگری نباشد، از آنجا که هر حادث شاهد چیز دیگری است. این مطلب یکی از موضوعهای اصلی کتاب روزبهان است. از اینجاست که در این متن، همچنان که در عبهر العاشقین، مضمون «التباس» نقشی مرکزی دارد. درست است که تنها «راسخون فی العلم» هستند که قادر به رمزگشایی این التباس و تشابه و کشف شاهد می توانند بود، اما قدرت استدلال روزبهان شطح صوفیه را نیز توجیه می کند. غرابت صوفیه و استثنایی بودن ایشان جزیی است از استثناء خداوندی که احکام یک بعدی و سرکوبگر فقها و شریعتداران و عامه مردم را یاری قضاوت و سنجش آن نیست. روزبهان چنین ادامه می دهد:


«(90) اگر توفیق یاری دهد مرصاحب نظری را تا نظرش صایب شود، زبان از انکار برگیرد و بحث در اشارات شطح نکند، به صدق ایشان در کلام متشابه ایمان آورد، برهد از آفت انکار، زیرا که شطح ایشان متشابه است، چون متشابه قرآن و حدیث. و بدانک اصل شطح بی تغیّر در صفات متشابه صفات است، و در کلام پیغمبر نمودن اسرار مکاشفات صفاتی در رسول افعال، و آن غایت عشق اوست. چون بحر قدم از ساحل عدم بگذشت، جواهر صفات و لغوت و اسامی در لباس مجهول بنمود، از لذت عشق شقشقه جان عاشقش بریاح غلبات محبت متحرک شده، از بحر متشابه شطیحات عشق برانداخت. هردو متشابه ربانی و نبوی مومنان امت را امتحان آمد تا اقرار آورند به ظاهر و تفتیش باطن نکنند، تا در تشبیه و خیال و تعطیل صفات به انکار متشابهات درنه افتند، زیرا که روا نیست، بحث در متشابهات تاویل نگویند عامیان. «یقولون ربنا آمنّا» برخوانند، و همچنین در طرف متشابه حدیث جز ایمان ندارند، اولیا- که « و ما یعلمُ تأویله الّا الله و الرّاسخون فی العلم» دیگران را ایمان و ایشان را معرفت در مشکلات متشابه.


(91) چون چنین است، بدانستیم که اصول متشابه در شطح از سه معدن است: معدن قرآن و معدن حدیث و معدن الهام اولیا. اما آنچه در قرآن آمد، ذکر صفات است و حروف تهجّی؛ و آنچه در حدیث، رویت التباس است؛ و آنچه در الهام اولیاست، نعوت حق به رسم التباس در مقام عشق و حقیقت توحید در معرفت نِکرت در مکریات»
بنابردلایلی که روزبهان آورده، حل مساله شطح ترد صوفیه در چارچوبی بسیار وسیع تر مطرح می شود که قرآن و حدیث را نیز در بر می گیرد. در اینجا اشاره به دو نکته ضروری است. اولی در مورد نظریه ای است که معرفت شناسی تصوف را در بطن معرفت شناسی نبوی قرار می دهد. معرفت شناسی عرفانی روز بهان دائر بر آن است که حتی پس از بسته شدن «دایره نبوت» ارتباط مستقیم و پیوسته میان خدا و انسان امکان پذیر است.

این نظریه با عقاید جزمی اهل تسنن در تضاد قرار می گیرد، زیرا بنابراین عقاید چنین ارتباطی متصور نیست و علاوه بر این حتی رسالت انبیاء چیزی جز اخذ و انتقال تعدادی متون و احکام شرعی نبوده است. تعجب آور است که میان این همه مستشرق که به تحلیل مساله در بطن تصوف پرداخته اند، هیچ یک متوجه نشده اند که مضمون امکان دریافت الهام از خداوند پس از ختم نبوت یک مضمون کلیدی در معرفت شناسی نبوی تشیع است. در این باب می توان به تورّقی در کتاب کافی کلینی بسنده کرد. پیش از صوفیه، امامان شیعه نوعی معرفت شناسی عنوان کرده اند که طبق آن وحی مُنزل به پیامبر از طریق فرشته تنها یکی از چند طریقه وحی است. طریقه دیگر فی المثل در مورد «حدیث قدسی» مطرح می شود، یعنی حدیث الهامی. همچنین نقل شده که امام ششم، حضرت جعفر صادق(ع) بر اثر تکرار بی شمار یک آیه قرآن سرانجام آن را از زبان خداوند شنید. این «شطح» به صورت حکایتی عبرت آمیز در کتب صوفیه نیامده بلکه جزیی اساسی از تعالیم شیعه است.

بنابراین، تجزیه و تحلیل مطالب عظیمی که روزبهان مطرح کرده بدون اشاره به متون شیعه که پیش از او این مطالب را عنوان کرده اند، امکان پذیر نیست. در مورد مضامینی چون عشق خدایی و عشق عرفانی نیز نمی توان از اهمیت مضمون ولایت به مفهوم محبت در تشیع سخنی به میان نیاورد. از این زاویه، تصوف چهره ای تازه می یابد که خطوط معنوی آن تنها با سنت یهودی- مسیحی روشن نمی شود.


نکته دوم اینکه مساله کلام الله، یا به عبارت دیگر کلمه خداوندی که با زبان بشری بیان شده، یا کلمه ای که هم کلام و هم کتاب است، مساله ای است که همواره حکما عرفای اسلامی را به خود مشغول داشته است. در این باب مثلا می توان به اندیشه های ژرف ملاصدرا در مشاعر و یا به رساله او درباره متشابهات قرآن رجوع کرد. البته روزبهان با این مساله با استدلال منطقی و مضامین نظری برخورد نداشته، بلکه آن را در لحظه وقوع تجربه و استماع کلام الهامی از طریق شطحی که روح را به حرکت وجوشش آورده در نظر گرفته است. از این جهت، توصیف شطح نه از طریق مضامین عقلانی بلکه در گداختگی تصاویری که شرارشان از یکی به دیگری سرایت می کند که چگونه پاسخ«لن ترانی» خداوند به موسی(ع) در «هذاربّی» ابراهیم (ع) طنین می افکند. در اینجا سخن از دو مضمون منطقی وجدلی نیست، بلکه دو آذرخش است که شرر آنها در هم آمیخته است.


در اندیشه روزبهان، شطح به عنوان منبع و سرچشمه تاویل عرفانی نیز معرفی شده است. فهم معنای حقیقی شطح بر قواعد تاویلی استوار است، قواعدی که در مورد متنی مصداق می یابد که در پشت و ورای «ظاهر» دارای «باطنی» باشد. بررسی دقیق کتاب نشانگر آن است که روزبهان، همچنان در تفسیر عرائس البیان خویش عمل کرده، در اینجا نیز با آیات قرآنی و احادیث نبوی همان برخورد تاویلی را دارد که با شطحایت صوفیان. نخست آنکه بسیاری از شطحیات که منابع از قول مشایخ نقل کرده اند، در حالت جذبه به زبان نیامده اند بلکه سخنان یا حالات و اعمالی هستند که در کمال آرامش و خونسردی واقع شده اند. البته همه آنها قطعا در تجربه ای عرفانی ریشه داشته اند، اما هنگام بروز نه «کلمات وجدآمیز» و نه «سخنان خدازده» بوده اند.

از سوی دیگر چون روزبهان قلمرو شطح را به متن قرآن و حدیث نیز بسط داده باید واژه ای عام تر برای ترجمه آن پیدا کرد. آنچه روزبهان در مورد بیان صفات خدا در قرآن بدان قائل است، دقیقا parpxes (کلمات متشابه) است و نه « کلمات وجد آمیز » . همچنین برخی احادیث حضرت محمد (ص) «جملات متشابه » است . ونه «سخنان خدا زده » ( شایدغیر از حدیث « رأیتُ رَبّی » پروردگار خویش را به زیباترین صورت دیدم ) . به این علل ، چنین به نظر رسید که برای ترجمه شطح عباراتی چون paradoxes(سخنان متشابه) paradoxes inspires (سخنان متشابه الهامی)، در رسانیدن همه مفاهیمی که روزبهان در نظر داشته، از عبارات دیگر رساتر است.


روزبهان تاکید دارد که مشخصه شطح بیانی است «متشابه» و «ملتبس» یعنی بیانی اساسا دو پهلو و چند سطحه، میان شطح و بیان متشابه ارتباطی عمیق وجود دارد، از آنجا که هر بار وجود قدم و غیب و غیب الغیب به زبان خلائق سخن می گوید سخنش لامحاله متشابه و دو پهلوست، زیرا رویه ای ظاهری دارد و معنایی مخفی و باطنی و این باطن جز از طریق آن ظاهر گفتنی نمی تواند بود. این دو جنبه از یکدیگر جدایی ناپذیرند. رویه ظاهری البته همان معنای حقیقی نیست. اما معنای حقیقی یعنی باطن هم بدون این رویه ظاهر قابل شناخت نیست. شطح یا «سخن متشابه» دقیقا بیان آن چیزی است که بیان ناشدنی است. پس شطح ذاتا سخنی است متشابه با ظاهری مبهوت کننده و حیرت آور و معنایی مخفی و باطنی که حقیقت آن سخن است. در زبان یونانی، واژه paradoxes یعنی جمله ای مخالف با عقاید متداول، جمله ای غریب، باورنکردنی، فضاحت آمیز که معنای واقعی آن پشت این ظاهر نامطبوع پنهان شده است. اینها دقیقا خصایصی است که سراج و روزبهان برای شطح برشمرده اند (حتی به اصطلاح رایج است بگویند که paradoxe شنونده را زمین می زند –renversant- در عربی نیز مصدر شَطَّح یشَطّحُ تشطیحا یعنی کسی را به زمین انداختن).


شطّاح عارفی است که در اثر حرکت وجوششی که درونش ایجاد شده چنین سخنی به زبان می آورد. (روزبهان خود را «شطاح فارس» می خواند.) اکنون آنچه را گفتیم، خلاصه می کنیم: چون قدیم به زبان حادث گویا شود، سخنش جز شطح نمی تواند بود. بنابراین نخستین شطح، شطح پروردگار است، یعنی کلام الله یا کلمه خداوندی که با زبان بشری بیان شده است. شطحی که در سراسر عبهرالعاشقین به آن پرداخته شده، شطح عشق است، چه عشق ربانی و چه عشق انسانی، از آنجا که این هر دو عشق یکی است، کتابی است یگانه که باید سواد خواندن آن را آموخت و این سواد خواندن یعنی تاویل و طاقت تاویل را فقط مردان راه شوق معنوی دارا هستند. میان زبان شطح و آنچه معمولا حدیث قدسی نامیده شده ارتباطی هست.

بنابراین، دقیق ترین برگردان شطح، عبارت paradoxes inspires (سخنان متشابه الهامی) می تواند باشد. روزبهان با اندیشه نبوغ آسای خود شطح را به عنوان مضمونی واحد با سه جلوه مختلف عرضه کرده است: شطح خداوندی در قرآن، شطح نبوی در حدیث و شطح عاشقانه در عرفان. آنچه از شطحات الهامی عرفا تراوش می کند، بیانگر نوعی نکاح قدسی است که تکرار عبادت«عروس قدم» بوسیله روزبهان نشانگر آن می تواند بود. پس چنین به نظر می رسد که با برگردان شطحات به paradoxes (سخنان متشابه) و یا paradoxes inspires (سخنان متشابه الهامی) هم نیات روزبهان حفظ و هم روال معمولی زبان مراعات شده است. صفحت جمع «شطحیات» که روزبهان برای عنوان روایت فارسی برگزیده، البته برگرفته از مصدر شطح است. جای آن دارد که اندیشه روزبهان درباره شطحات قرآنی (آنجا که صفات الهی آنچه را وصف ناپذیر است، وصف می کنند) و شطحات حدیث جداگانه بررسی شود. گفتار روزبهان در پایان فصل دهم کتاب شرح شطحیات نشانگر این مطلب است.


طرح کلی شرح شطحیات، آن چنان که روزبهان خود در آغاز کتاب یادآور شده، چنین مفهومی از شطح را، آن گونه که در فصل 10 آمده، در بردارد. همانطور که پیش از این ذکر شد، بنابه تعریف روزبهان شطح صوفیه یکی از جلوه های شطح به طور کلی است یا دقیقاً جلوه سوم آن پس از قرآن و حدیث، یعنی تغییر و تبدیلی که هرامر ربانی یا واقعیت غیبی آنگاه که به بیان بشری بیان می شود پیدا می کند. این بیان لامحاله دو پهلو است. نمونه اعلای آن شطح خداوند است، یعنی زبان خداوند در کتاب او، انگاه که از خود و صفات و نعوت خود سخن می گوید و این سخن را فرشته وحی به صورت متنی به رسول خدا انتقال می دهد. به این علت است که دورتر (اجزاء 880 تا 883) روزبهان توضیح داده است که هر آنکه وصفی از خداوند می کند واو را موصوف قرار می دهد، دراصل از واصف سخن گفته است این عمل راز تقدیر ازلی اوست از روز الست، چنان که در متن بالا به آن اشاره شده است. به این جهت تاویل شطحیات صوفیه اساسا فرقی با تاویل قرآن و حدیث برای کشف معنای پنهان آنها ندارد. پس شرح شطحیات روزبهان باید همراه با تفسیر عرائس البیان او در تاویل قرآن و عبهر العاشقین او در تاویل راز عشق عرفانی مورد مطالعه قرار گیرد. (بقلی شیرازی ، روزبهان – 1385/13-20) .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید