بخشی از مقاله

چکیده
جنبش مدرن با داعیه جهانی محصولش بر جنبههای طبیعی و فرافرهنگی نیازهای انسانی تأکید داشته است. و شباهت فرهنگهای جدید برآمده از این جنبش تا حد زیادی تنوع موجود در بین خرده فرهنگهای بومی را محو نموده است و به تبع آن معماری بومی را نیز منفعل ساخته است. این در حالی است که توجه به معماری بومی در دهههای گذشته معلول ناکارامدی معماری مدرن در برقراری ارتباطی متعامل با طبیعت، انسان، و نیازهای فرهنگی او میباشد. چرا که معماری بومی در جامعه و روند شکلگیری آن، برآیند مجموعه نیروهای پاسخگو به نیازهای مردمی است. این نیروها شامل عوامل انسانی و نیروهای طبیعی است که شکلدهندهی نیازهای دوگانه طبیعی وفرهنگی میباشند.

مطالعات این نوشتار بر مبنای اطلاعات کتابخانهای استوار است. یافتههای تحقیق حاکی از آن است که وجوه تمایز روند شکلگیری معماری بومی نسبت به معماری مدرن که به سه عامل زبان الگوی مشترک، عدم ادعای اصول زیباییشناختی، و تبعیت و بهرهوری از طبیعت تکیه دارد، مشخص کننده شروط تولد معماری بومی جدید میباشند. در این میان، تحقیق حاضر با تکیه بر پارادایم پسا ساختارگرایی و روش توصیفی- تحلیلی بر برقراری زبان الگوی مشترک و پاسخگو به نیازهای دوگانه به عنوان شرط اساسی تولد معماری بومی جدیدتأکید داشته است. هر زبان الگوی بومی از الگوها و ترکیبهای فضایی تشکیل میشود که بین متخصصان و مردم عامه مشترک و عمومی میباشد، و دستیابی به چنین الگوها و ترکیبهایی نیز با کاربست رویکردهای »کشف الگوهای موجود و توسعه آنها« و »ابداع الگوهای جدید و انتقال آنها« میسر میباشد.

واژههای کلیدی: معماری بومی، زبان الگوی مشترک، نیازهای دوگانه، عوامل انسانی، نیروهای طبیعی.

-1 مقدمه
فضاهای معماری در جوامع مختلف با توسعه فنآوری و تغییر شکل پاسخگویی به نیازهای برآمده از طبع بیولوژیک انسان، تحولات قابل توجهی پیدا کردهاند. این در حالی است که ناکارامدی الگوهای معماری بومی در پاسخگویی به نیازهای فیزیکی و زیستی تحول یافته در جوامع معاصر از یک سو، و کمتوجهی الگوهای معماری مدرن نسبت به نیازهای فرهنگی برآمده از عوامل انسانی از سوی دیگر، موجب شدهاند تا معماری بومی با تمامی پتانسیلهایش منفعل شود. در شرایط کنونی همه توجهها معطوف به برآوردن نیازهای فیزیکی بنا - سازه ساختمان - ، تأمین نیازهای زیستی و فیزیولوژیکی انسان - نور طبیعی و مصنوعی، تهویه مطبوع، و... - ، و تنظیم فیزیکی فضاها میباشد که البته تسلط بر این امور نیز مورد سوال است؛ و درک و ارتقای کیفیت زندگی انسان و پاسخگویی به نیازهای فرهنگ بومی مورد بیتوجهی قرار گرفته است.

در معماری بومی استادکار در کنار صاحبکار قرار میگرفت، و هرکس با شناخت زندگی و نیازهای خود در ترجمه آن به کالبد معماری مشارکت فعال داشته است. اما در سیستمهای برآمده از دوران جدید، متخصص در موقعیتی از بالا نسبت به کارفرما قرار میگیرد؛ در واقع معمار به دلیل تخصصی شدن حرفهاش، تسلط بر کالبد بنا، و تنظیم فیزیکی فضاها در اکثر مواقع دیدگاه خود را بر کارفرما القا و تحمیل میدارد. از اینرو به نظر میرسد بازشناسی معماری بومی با هدف فعال ساختن مجدد آن و تولد معماری بومی جدید الزامی است. بنابراین سوال اساسی تحقیق این است که شروط تولد معماری بومی جدید چیست و شرط اساسی در میان آنها کدام است. این مقاله با مطالعه روند شکلگیری معماری بومی و شناسایی وجوه تمایز آن با روند شکلگیری معماری مدرن، و با تکیه بر نظریات آموس راپاپورت، دکتر فلامکی، و کریستوفر الکساندر به تبیین شروط تولد معماری بومی جدید مبادرت میورزد.

-2مطالعه معماری بومی؛ چرا و چگونه؟
برای همه وجوه زندگی و جنبههای نیازهای انسانی، ما به ازای معماری وجود دارد؛ و این عملی است که همه انسانها در طول هزاران سال تا پیش از دوران جدید، و به صورت ناخودآگاه در پس شیوههای مختلف ساختمانی انجام دادهاند. دکتر مهدی حجت در تقریظ کتاب »معماری و راز جاودانگی؛ راه بیزمان ساختن« اشاره میکند که، "معماری ظرف زندگی انسان است، و نیل به معماری خوب مستلزم شناخت خصوصیات مظروف آن، یعنی معیارهای زندگی بهینه است؛ مقصود از زندگی کل آن است، و نه برخی وجوه آن" - حجت . - 8 :1390 به نظر میآید معماری مدرن با تأکید کارکردهای فیزیکی و زیستشناختی نیازهای انسانی بر بینالمللی بودن فرآوردهاش تأکید داشته است.

از اینرو گفته شده که "فرهنگهای جدید - برآمده از جنبش مدرن - به دشواری از یکدیگر متفاوت هستند" - راپاپورت . - 28 :1388 برخی بر این باورند توجه مفرط به کارکردهای مادی و فیزیکی، نهضت مدرن را از ایجاد فضاهای زنده و پاسخگو به تمامی جنبههای نیازهای انسانی ناتوان ساخت.1 در واقع شباهت میان فرهنگهای جدید، تنوع موجود در بین فرهنگهای بومی و محلی را به کلی محو میسازد. باید گفت که تنوع و تکثر فرهنگهای بومی، معلول قیدها و محدودیتهای فیزیکی و فرهنگی مختلفی که پیش رویشان قرار داشته، و همچنین انتخابهای متفاوت برآمده از آنها میباشد؛ این، دقاًی نقطه مقابل جنبش معماری مدرن است که سعی بر خنثی ساختن انواع محدودیتها به عمل میآورد، و با به بار نشاندن همین اصل، توانست داعیهی جهانی و بینالمللی بودنش را عینیت بخشد. نتیجه آن، بیهویتی و عدم احساس تعلق به مکان، تقابل با طبیعت، تخریب محیط زیست و اثرات سو دیگر میباشد.

به نظر میرسد نمود تعامل انسان و طبیعت در معماری بومی به گونهای است که انسان خود را جزئی از طبیعت دانسته و نیازهای طبیعت با بخشی از نیازهای انسان که حاصل طبع او است تطبیق یافته، و انسان در تلاش است که این بخش از نیازها را با دیگر جنبههای نیازهایش به تعادل برساند. به همین دلیل تأثیر عوامل مختلف شکلدهندهی نیازها، یعنی عوامل انسانی و طبیعی - جدول - 1 را در معماری بومی نسبت به بناهای مدرن که به گفته راپاپورت " تابع قیود کمتر و یاصولاً هیچگونه قیدی نمیباشند و به همین علت زمینهای نامفهوم و نامشخص دارند" به طور روشنتری میتوان مشاهده کرد. فلامکی نیز معتقد است که معماری بومی کنش انسان اندیشهپرداز است که دارای فرهنگ و طبع میباشد و اشاره میکند فرهنگ انسانی که شامل فرهنگ قومی و فردی میباشد شکل پاسخگویی به نیازهای برآمده از طبع انسانی را در جهت تعادلبخشی کنترل میکند - فلامکی . - 93-82 :1384

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید