بخشی از مقاله
مقدمه
به دلیل اهمیت محتوا در برنامه فلسفه براي کودکان4، باید همواره تلاش بر این باشد که محتواي انتخاب شده، باعث به چالش کشیدن کودك در جهت اندیشیدن و همچنین قابلیت فهم از طرف کودك گردد؛ البته لازم است که این محتوا فقط در حد فهم نماند بلکه باید عملکرد خود را به صورت مثبت در زندگی کودك نمایان کند. با توجه به اینکه کسانی که در برنامههایی تحت عنوان فلسفه براي کودك فعالیت می کنند، به صورت عمده داستان ها را مبناي کار خود قرار می دهند.
توجه به مصادیق بومی داستان ها، از جمله ضرورت هایست که در عمل ممکن است هم اثر بخشی این برنامه ها را بیشتر کند و هم عناصر فرهنگ بومی را وارد چرخه ي این برنامه ها کند. از اینرو به این موضوع باید به عنوان ضرورتی فرا روي اجراي چنین برنامه هایی نگریست. در بررسی برنامه فلسفه براي کودکان در ایران، غیربومی بودن محتواي این برنامه، مسائل پیش روي آن است. از آنجا که اکثر داستان هاي مورد استفاده در این زمینه آثار ترجمه شده اي هستند که به دلیل تفاوت هاي فرهنگی موجود، خلأ محتواي بومی دیده می شود؛ بنابراین توجه ما را به تولید محتواي مستقل و متناسب با فرهنگ بومی مبذول میدارد.
از طرف دیگر، ادبیات ما گنجینه اي سرشار از داستان هاي منظوم و منثوریست که قابلیت بالایی در جهت استفاده در برنامه فلسفه براي کودکان را دارند. با توجه به اهمیت و ضرورت استفاده از ادبیات دیرین و ارزشمند کشور و جایگاهتفکّر در نظام آموزشی، بهره گیري از برنامه هایی با محتواي غنی و متناسب با فرهنگ ایرانی در برنامه فلسفه براي کودکان مورد تأکید است.
بیان مسئله:
درتعریفی که ارسطو از انسان ارائه داده است، انسان را حیوان ناطق می داند. در این تعریف، خصیصه انسان نسبت به سایر موجودات، داشتن قوةتفکّر است که البته این ویژگی به صورت محض و در شرایط خلأ به فعلیت نمی رسد.
باید دانست کهتفکّر در یک زمینه اجتماعی که متأثر از فرهنگ5 و محیط است، شکل می یابد ؛ یعنی تفکّر بدون زمینه هاي فرهنگی و اجتماعی امکانپذیر نیست، البتهتفکّر و فرهنگ در ارتباط متقابل با یکدیگر هستند به گونه اي که تقدم و تأخري نسبت با یکدیگر ندارند؛ هر کجاتفکّر باشد، فرهنگ حضور دارد و بالعکس.
انسان موجودي است داراي نیازهایی، که براي رفع آنها باید تلاش کند و اساسی ترین تلاش وي در این زمینه،تفکّر است.حاصل این تفکّر- که براي رفع نیازهاست- فرهنگ است
تفکّر در معناي عام، هرگونه از اندیشیدن را در برمی گیرد؛ در این معنا که بسیار گسترده است،تفکّر داراي مراتبی است که یکی از این مراتب،تفکّر فلسفی است، اماتفکّر در معناي خاص، فلسفیدن است و در این صورت است که هر کجا پايتفکّر و جست وجوي چرایی است، فلسفه خود را نمایان می کند.
باید دانست که فلسفه به قشر خاصی تعلق ندارد آن چنان که در گذشته عده اي بر این باور بودند که فلسفه حیطه و افراد خاص خود را می طلبد و عموم مردم، از جمله کودکان تواناییتفکّر منطقی را ندارند پس در نتیجه فلسفی اندیشیدن را نمی دانند. امروزه با رشد تکنولوژي که خود منشاء تعامل کودکان با اقشار اجتماعی و فرهنگی است، فلسفه را از آن کودکان نیز میدانند.
انسان فطرتاً کنجکاو است و این حس در دوران کودکی نمود بیشتري دارد که با پرورش و بها دادن به این حس - کنجکاوي - ، کودکی متفکّر رشد می یابد که در آینده می تواند صاحبنظري نقاد ومتفکّر باشد.در حیطه آموزش دو راهکار پیش رو داریم؛ نخست تقلیدي عمل کردن که همان القاء اندیشه دیگران به کودکان است که در این صورتتفکّر و انتقاد از کودك سلب می شود و راهکار دیگر، آموزش چگونه فلسفیدن به کودك است، در این روش است که کودك،متفکّر و منتقد بار می آید.
به این معنا که کودك می آموزد هر اندیشه اي را بدونتفکّر نپذیرد. سپس می آموزد که با انتقاد از اندیشه اي، ذهن خود را به سمت اندیشه اي برتر که از خلاقیت کودك سرچشمه می گیرد، سوق دهد.در این باره نقیب زاده با تأسی از کانت6، بیان می کند که دو تعبیر گوناگون از آموزش فلسفه وجود دارد، آموزش فلسفه به معناي آموزش اندیشه هاي فلسفی و آموزش فلسفه به معناي آموزش اندیشیدن است.
هدف از آموزش فلسفه انتقال دانستنی هاییست که از سوي فیلسوفان دیگر فراهم آمده است. در اینجا عمل اندیشیدن را به فراموشی میسپارند یا نادیده میگیرند یا حتی به آن چون عاملی بازدارنده مینگرند. همان گونه که راسل میگوید: "میل به القاء آنچه درست پنداشته می شود،آموزگاران را از توجه به پرورش هوش باز میدارد." اما در رویکرد دوم تأکید فلسفه بر سر درست اندیشیدن و اندیشه نقادانه7 است
لیپمن8 از جمله اندیشمندانی است که روي مسئله فلسفه براي کودکان تمرکزکرده و تلاش می نماید فلسفه را به جایگاهی که سقراط در نظر داشت، بازگرداند. به نظر وي، فلسفه خاص بزرگسالان نیست بلکه کودکان نیز می توانند آن را بیاموزند. او فلسفه را در معناي فلسفیدن به کار می برد؛ کاري که کودکان می توانند آن را انجام دهند و به طور ذاتی مستعد انجام دادن آن هستند
فلسفه براي کودکان، برنامه اي است که هدف آن پرورش مهارت هاي استدلال کردن وتفکّر منطقی در کودکانی است که در بحث هاي گروهی با همسالان خود شرکت میکنند. این برنامه کودکان را اندیشمندانی بار میآورد که سنجیده سخن گویند ودر کارهایشان منطقی فکر کنند
از نظر لیپمن بهترین دوره براي پرورشتفکّر، دوران کودکی است و بهترین روش براي آموزشتفکّر به کودکان، داستان است، زیرا داستان باید شنونده خود را کنجکاو کند و براي ارضاء میل کنجکاویش او را وادار به دنبال کردن درباره ماجراهاي داستان کند
براي اینکه برنامه اي بتواند موفقیت آمیز باشد، باید در این برنامه اهدافی دنبال شود. از نظر لیپمن هدف عمده برنامه آموزش فلسفه به کودکان آن است که به کودکان کمک کند بیاموزند، چگونه خود فکر کنند و چگونه مشکلاتشان را حل نمایند
در این برنامه موضوعاتی که قصد آموزش آن است، در قالب داستان به گونه اي بیان می شود که کودك را وادار به اندیشیدن می کند. باید توجه داشت که در این روش هدف القاء معانی به کودکان نیست بلکه هدف در این برنامه، آموزش چگونه اندیشیدن به کودك است. معمولاً محتواي داستان ها در این حیطه، مبتنی بر فرهنگ یک جامعه است که این فرهنگ خود شامل آداب و رسوم، ارزش ها، اعتقادات و تعامل بین افراد یک جامعه است که البته مورد وفاق افراد آن جامعه است.
برنامه فلسفه براي کودکان مورد استقبال جوامع دیگر واقع شد و توسط صاحبان اندیشه در این جوامع اجرا شد. یکی از جديترین خلأهایی که در حوزة فلسفه براي کودك در این جوامع حس میشود، نبود کتابهاییست که این فرآیند را در قالب بومی به مخاطب داخلی معرفی کند. در واقع، جاي خالی کتابهایی با شاکله ویژگیهاي بومی در این حوزه خالی است، اما آنچه تاکنون در حوزة فلسفه براي کودك، در این جوامع، از جمله ایران ارائه شده، بیشتر ترجمه یا تعریف ماهیت طرح آموزشی فلسفه براي کودك بوده است که مبتنی بر فرهنگ جامعهمولّد این برنامه است؛
بنابراین در این حیطه با توجه به آنکه حوزهاي نوپا در کشورمان بهحساب میآید، تاکنون کتابی را با ویژگیهاي بومی تجربه نکرده است و آنچه تا امروز شاهد بودهایم، با وجود قوتی که دستکم برخی آثار در ترجمه داشتهاند، طرح بحث با نیاز مخاطب داخلی متناسب نبوده است به گونه اي که برخی مؤلفه هاي داستانی کتاب هاي ترجمه شده، هیچ سنخیتی با فرهنگ و اجتماع ما ندارند و گاه در این داستان ها شاهد نمود اموري هستیم که در فرهنگ ما به عنوان خط قرمز تعریف شده اند. بر این اساس لازم است براي آموزش برنامه فلسفه براي کودکان در کشور به اموري که از ادبیات بومی خود- که سرشار از آموزه هاي غنی فرهنگی و دینی است- اهتمام ورزیم، زیراتفکّر به صورت انتزاعی اتفاق نمی افتد، بلکه حاصل همزیستی با فرهنگ است که در این پژوهش در پی برقراري چنین ارتباطی بینتفکّر و فرهنگ هستیم تا بتوانیمتفکّر مبتنی بر فرهنگ و فرهنگ مبتنی برتفکّر داشته باشیم
البته باید گفت در برنامه فلسفه براي کودکان، صرفاً تلاش در زمینه بومی سازي محتواي داستان ها بر مبناي ادبیات بومی، کفایت نمی کند، بلکه لازم است براي عملی نمودن و گسترش این برنامه به امور دیگري از قبیل آموزش مربیان در این زمینه، ارائه کتاب هاي کار به مربیان و اجرایی کردن آن در سطح کلان در برنامه درسی، پرداخته شود.
سؤال پژوهش:
ضرورت هاي فرهنگی بومی سازي برنامه فلسفه براي کودکان چیست؟
اهداف پژوهش:
تبیین ضرورت هاي فرهنگی بومی سازي برنامه فلسفه براي کودکان
روش پژوهش:
در پژوهش حاضر از روش توصیفی –تحلیلی استفاده میشود. ریشه تحلیل محتوا را باید در تحلیل معانی دانست که براي تفسیر و فهم معانی پنهان در متون قدیم و پیام ها به کار می رفته است، اما امروزه تحلیل محتوا به تدریج توسعه پیدا کرده و در آن علاوه بر توصیف محتوا و پیامها، به نتیجه گیري درباره فرستنده و مخاطب و نیز واقعیت اجتماعی پرداخته میشود. باید دانست که تحلیل محتوا به عنوان یک روش تحقیق علمی است که نتیجه تجربه اندیشمندان و اندیشه هاي جمع آوري شده آنان میباشد
هدف درپژوهش تحلیلی فهم و مفاهیم یا ساختار هاي مفهومی که ما بر حسب آنها تجربه را تفسیر مینماییم، بیان مقاصد میکنیم، مسائل را ساخت بندي میکنیم و پژوهشها را اجرایی می کنیم
نتایج پژوهش:
از آنجایی که در برنامه فلسفه براي کودکان، هدف، پرورشتفکّر در کودکان است وتفکّر و فرهنگ در ارتباط متقابل با یکدیگر هستند به گونه اي کهتفکّر در محیط فرهنگی پرورش می یابد و فرهنگ نیز محصولتفکّر است، بومی سازي فرهنگی برنامه فلسفه براي کودکان، ضرورت هایی را ایجاب می کند. با این پژوهش به تبیین این ضرورت ها پرداخته می شود تا برنامه فلسفه براي کودکان به راحتی بتواند به اهداف مورد نظر خود دست یابد، زیرا اجرایی شدن هر چه بهتر این برنامه در گروتفکّر مبتنی بر فرهنگ بومی جامعه است.
غالب آثار فلسفه براي کودکان، به دلیل خاستگاه غربی بودن آن، آثاري ترجمه شده هستند که متناسب با فرهنگ غرب است که این آثار گاه در صدد آموزش مضامینی است که با فرهنگ بومی سرزمین ما مأنوس نیست، همین امر بومی سازي برنامه فلسفه براي کودکان را ضرورت می بخشد.
با توجه به آنچه که لیپمن برآن تأکید دارد - یعنی همان آموزشتفکّر در قالب داستان- میتوان کودکان را با آثار کهن که برخواسته از فرهنگ اصیل هر سرزمینی است آشنا کرد تا با توجه به مضامین اخلاقی، هستی شناسانه و معرفت شناسانه این آثار، که فرهنگ گذشته و تداوم سنت در آنها مشاهده می گردد، سبب میشود کودك تربیت و تفکّري درخور فرهنگ همان سرزمینی که از آن برخواسته است، داشته باشد.