بخشی از مقاله

چکیده:

سیاست در ایران فرایندي است که مفهوم کلیدي آن عمل سیاسی دولت است که این عمل هرچند داراي دوجنبه ساختاري وارادي است اما این دوعامل دوجزیره مجزا وثنوي وبعنوان دوجوهر متفاوت نبوده بلکه عاملیت و ساختار رابطه متقابل دیالکتیکی داشته و دو روي یک سکه محسوب می شوند و کنش عاملان سیاسی در یک فرایند ودربرخورد با ساختارهاي موجود دائماً باز تولید می شوند .

واین بازتولید ازیکسوبر عوامل انسانی واز سوي دیگر ساختارها را متحول می کند ولذا باید عمل سیاسی در ایران را به شکلی فرایندي وبا توجه به نوع بازخوردهاي عاملیت وساختارها بررسی مطالعه کرد. لذا هرچند در هرتحلیل مسائل سیاسی ایران باید به ساختارهاي موجود حاکم داخلی وبین المللی ازیکسوومعانی ذهنی وگفتمانها واراده هاي انسانی از سوي دیگر دریک عرصه زمانی ومکانی توجه کرد اما توجه به فرایند این تاثیر گذاري هاي درهم تنیده وتبیین وتفسیر آنها نقش محوري در ارائه تحلیلی دقیق تر از عمل سیاسی دولت درایران خواهد داشت.

که این مقاله با روش تاریخی -تطبیقی تلاش خواهد کرد به بررسی این فرایند در سالهاي بعد از انقلاب می پردازد و عوامل موثر بر این فرایند را تببین کند وبه این سوال پاسخ دهد که چه عواملی در فرایند عمل سیاسی در ایران تاثیر گذار بوده اند ؟ واین عوامل چه تعاملی با یکدیگر در عرصه عملکردي دولتها داشته اند ؟

مناسبات دولت و مردم در تاریخ ایران

هرچند در مورد تعریف دولت اجماع نظري وجود ندارد اما در فرهنگ سیاسی ودر نزد بخش مهمی از اندیشمندان سیاسی ، واژه دولت - - State اخص از واژه حکومت - government - است در فرهنگ سیاسی حکومت به معناي تشکیلات سیاسی و اداري کشور و چگونگی و روش اداره ي یک کشور یا واحد سیاسیتشکیلات. دولت که علاوه بر نمایندگی هاي اجرایی،معمولاً از سه بخش مجریه،مقننه و قضاییه تشکیل می شود و شامل مجموعه نهادهاي فرمانروا،وظایف و اختیارات هر کدام از آنها و روابطی که میان اندامهاي حکومتی است می باشد - . قاضی، - 422 : 1368 اما دولت به معناي قوه ي مجریه ي کشور و هیأت دولت است .

در علوم سیاسی دولتها را بر اساس معیار هاي مختلفی طبقه بندي می کنند با رویکردي حقوقی -ساختاري می توان آنها را به انواعی از دولتها همچون دولتهاي فردي،مطلقه ،مشروطه و جمهوري سخن تقسیم بندي کرد و همچنین بر اساس یک نگاه جامعه شناسانه وبا معیار نوع ارتباط دولت با جامعه از دولت نخبگان ،دولت طبقاتی ، و یا تأکید بر نوعی تکثر گرائی در عرصه دولت سخن گفته اند

همچنین می توان بر اساس اندیشه اي دولتها را به دولتهائی با ایدئولوژي سوسیالیستی ، لیبرالیستی یا دینی و دولتهاي غیر ایدئولوژیک طبقه بندي کرد همچنین با نگاه به رابطه دین وسیاست می توان آنها را به دولتهاي دین ستیز و دولتهاي سکولار طبقه بندي کرد . از بعد اقتصادي نیز می توان به دولتهاي نگریست و بر اساس نوع وابستگی آنها منابع آنها را به دولتهاي وابسته خام - نفت ، و معادن - و دولتهاي وابسته به تولید و مالیات طبقه بندي کرد که اصطلاح دولت ا رانتیه به دولتهاي نوع اول اطلاق می شود . از نظر اقتدار سیاسی و منشأ آن نیز برخی دولتها را به دولتهاي پاتریمونیال ، دولتهاي قانونی , دولتهاي کاریزما تقسیم کرده اند به بیان دیگر باید گفت دولتها داراي ماهیتهاي مختلف اقتصادي ، سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی می باشند . بنابر این با نگاه هاي مختلفی می توان دولتها را تقسیم بندي کرد و بستگی به هدف ازتقسیم بندي دارد .

براي بررسی عملکرد دولت ها سه رویکرد مهم توسط اندیشمندان علوم سیاسی مطرح شده است برخی با تاکید بر اولویت ساختارها، مدعی هستند که تحول دولت وعملکرد آن تحت تاثیر ساختارهاي سیاسی مستقر می باشد و دولتها اختیارات محدودي در ایجاد تحولات دارند در واقع بر اساس این دیدگاه ، ساختار ها ي مستقر در عرصه سیاسی تا حد زیادي ، سمت و سو و نحوه عملکرد نهادهاي سیاسی همچون دولت را تعیین می کند

مناسبات دولت و مردم در تاریخ ایران

بنابراین با ارجاع به این ساختارها می توان به فهم مناسبی از عملکرد نهادها ي سیاسی دست یافت ساختارگرایان تلاش می کنند تا ثابت کننده که کارگزارن سیاسی و اجتماعی کاملاً آزاد در اعمال اراده خود نمی باشند و همواره در درون قالبهاي محدود شده اي که توسط ساختارهاي اجتماعی سیاسی براي آنها در نظر گرفته شده است تصمیم می گیرند و حرکت می کنند . ساختارگرایان بر کل در مقابل جزء تأکید دارند وساخت را بعنوان مفهومی تحلیلی براي مطالعه اجزاء مطرح می سازند و معقدند که تحلیل درستی از کل و نوع رابطه آن با اجزاء می تواند تحلیل جامع را ارائه نماید

اصولاساختارگرایی در معناي حداکثري آن ، نگرشی است که جامعه را همچون مجموعه اي عینی و ساختارمند می بیند که مستقل از افراد و کنشگران است اما نقدهاي مختلفی بر این نظریات شده است دیوید مارش برخی از این نقدها را به شکل زیر خلاصه کرده است"ساختارگرائی معمولا ً فعالیت افراد را دست کم گرفته و گاهی کاملا ً از آن غفلت کرده است . بعبارت دیگر ، استقلال واقعی افراد را نپذیرفته و تأثیر گذاري و یا توانایی آنان در ایجاد دگرگونی را انکار کرده است . بعلاوه ساختار گرایی تصویري از جهان اجتماعی و سیاسی ترسیم می کند که در آن همه ما صرفا ً فریب خوردگان وارفته و بی دست و پاي ساختارهایی که فراتر از فهم و درکمان هستند ، می باشیم و بر آنها هیچ نفوذي و تأثیري نداریم .و بر اساس این تقدیر گرایی ،تمام آنچه ما می توانیم انجام دهیم این است که بنشینیم و منتظر ظهور و بروز ذاتی تاریخ باشیم . سر انجام اینکه ، اگر این ادعا درست باشد پس چگونه پژوهشگران ساختارگراتوانسته اند بیرون از آن ساختارهایی که به شکل اجتناب ناپذیري ما را محدود می سازند ، قدم بگذارند 

در مقابل دیدگاه هاي اراده گرایانه بر نقش کارگزاران سیاسی در تحولات تاکید دارند و آن را بر جسته می سازند و در این راستا بر نقش گفتمانهاي سیاسی و اراده گزاران بعنوان مهمترین عوامل تغییر ساز تاکید می کنند ارده گرایی رویکردي است که بر خلاف ساختارگرایان , اصالت را به کارگزاران و اراده انسانی می دهد . و عامل تعیین کننده در تصمیمات سیاسی را انگیزه ها و اراده هاي بازیگران میداند . و در واقع مبتنی بر فرد گرایی روش شناختی می باشد و معتقد است در تبیین هاي سیاسی اجتماعی باید محور تحلیل انگیزه ها و نیات فردي باشد . بر این اساس بر نظریاتی همچون انتخاب عقلانی ، فایده گرائی و.... بعنوان محور تحلیل خود تأکید دارند

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید